تاریخ تهران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تِهْران، پايتخت و بزرگترين شهر
ایران، نيز استان و شهرستاني به همين نام در شمال مرکزي ايران میباشد. در این
مقاله، تاریخ تهران از دوره قبل از
اسلام تا دوره پس از پیروزی
انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار میگیرد.
هرچند در هیچیک از منابع مکتوب پیش از
اسلام و یا دو سده نخستین اسلامی نامی از تهران دیده نمیشود، اما یافتههای باستانشناختی و شواهد توپوگرافیکی و اقلیمی، مؤید آن است که زمینهای واقع میان ارتفاعات توچال در شمال تهران و چشمهعلی در ری باستان (که بعدها هسته اولیه شهر تهران در آن محدوده شکل گرفت و گسترش یافت) در اعصار پیش از تاریخ خالی از سکنه نبوده است. در واقع آبهایی که بر اثر ذوب شدن برفهای
قله توچال به جلگه تهران جاری میشود و یا برف و بارانهایی که از زمینهای بلند شمال به جلگه پست تهران فرو میریزد، شرایط
زیست
محیطی مناسبی را برای نخستین اقوام کشاورز که دست از شکار کشیده، و در جستوجوی محلهای مناسب برای کشاورزی بودند، فراهم کرده بوده است.
یافتههای باستانشناختی در چشمهعلیِ ری، دروس و بهویژه قیطریه واقع در شمال تهران از وجود جمعیتهایی در این منطقه از حدود ۸ هزار سال پیش حکایت میکند.
این تمدن که به واسطه استفاده گسترده مردم این ناحیه از سفالهایی به رنگ قرمز که بدون چرخ سفالگری ساخته شدهاند، به «تمدن سفال قرمز» معروف است،
تقریباً تا ۵ هزار سال بعد ادامه داشت. در پایان هزاره ۲قم (تقریباً میان ۱۲۰۰-۸۰۰ قم)، تازهواردانی که بارزترین مشخصه آنها استفاده از سفالهایی به رنگ خاکستری تیره است، و به باور بیشتر دانشمندان منشأ آریایی داشتند، جای مردم متعلق به تمدن سفال قرمز را گرفتند. آثار قابل توجهی از صاحبان تمدن سفال خاکستری در حوزه تهران مانند خوجیر تهرانپارس، فشاپویه (پشاپویه)، حصارکِ شمیران، پل رومی، اوین، فرودگاه امام خمینی، دروس، بوستان پنجم سلطنتآباد (پاسداران)، عباسآباد و قیطریه یافت شده است.
بیشتر این آثار در محدوده تهران امروزی بهطور اتفاقی و به هنگام کارهای ساختمانی یافت شده، و سپس مورد توجه باستانشناسان قرار گرفته است.
به دلیل ساخت و سازهای در هم تنیده شهر تهران، و محدودیتهای فراوانی که باستانشناسان در کاوشهای خود با آنها روبهرو هستند، تاکنون آثاری از دورههای تاریخی که نشان دهد هسته اولیه شهر تهران در چه زمانی شکل گرفته، به دست نیامده است. زمانی به پیروی از دخویه تصور میشد که نام تهران در آثار جغرافیانویسانی چون
اصطخری،
ابن حوقل و
مقدسی به صورت «بهزان» و یا «بهنان» یاد شده، و این نامها تصحیف و یا تحریفی از نام تهران است؛ اما این تفسیر نادرست مینماید، خاصه که یاقوت از بهزان و طهران هر دو یاد کرده است. به نوشته او «بهزان» در ۶ فرسنگی ری واقع بوده است و خرابههایی باستانی در آن وجود داشته که در آن روزگار احتمال میدادهاند آنجا ری قدیم باشد
در حالیکه به نوشته همو «طهران» قریهای در یک فرسنگی ری بوده است.
علاوه بر آن بعید است همه جغرافیانویسان متقدم نام محرَّفِ تهران را به صورت بهزان یا بهنان نوشته باشند
در حالی که نسبت «تهرانی» در منابع کهن وجود داشته است.
ظاهراً نام تهران نخستین بار در نام و نشان
محمد بن حمّاد تهرانی رازی، از
محدثان و
رجال نامدار سده ۳ق/۹م آمده است. او که در ری،
بغداد،
مصر و
شام حدیث میگفت، در ۲۶۱ق و یا به روایتی ۲۷۱ق در
عسقلان شام درگذشت.
وجود این نسبت در سده ۳ق مؤید آن است که
قریه یا روستای تهران دستکم در نخستین سدههای دوره اسلامی، و به اقرب احتمال بسیار پیش از آن وجود داشته است.
به هر حال تا پیش از حمله مغول، تهران به صورت روستایی نه چندان معتبر باقی بود و برپایه اسناد و مدارک تاریخی، روستاهای همسایه آن همچون دولاب، تجریش و حتی ونک (ایوان) از شهرت بیشتری نسبت به آن برخوردار بودند.
بیهقی در شرح لشکرکشی سلطان
محمود غزنوی در ۴۲۱ق/ ۱۰۳۰م به ری مینویسد: «چون به ری رسیدند، امیرمحمود به
دولاب فرو آمد بر راه طبرستان نزدیک شهر (ری)، و امیرمسعود به علیآباد لشکرگاه ساخت بر راه
قزوین، و میان هر دو لشکر مسافت نیم فرسنگ بود».
این نکته که
بیهقی در شرح این رویداد نامی از
تهران نبرده است، نشان میدهد که شهرت دو روستای دولاب (امروزه محلهای در جنوب شرقی تهران) و علیآباد (محلهای در جنوب تهران کنونی) در نیمه نخست
سده ۵ ق بیشتر از دهکده همسایه آنها یعنی تهران بوده است. اما از سده ۶ ق بدینسو تهران اندکاندک نام و شهرتی یافت، و مورخان و جغرافیانویسان در آثار خود از آن سخن به میان آوردند که برپایه نوشتههای آنان میتوان تحولات آن روستا را تا حدی مورد بررسی قرار داد.
ابن بلخی در اوایل سده ۶ ق/۱۲م (پیش از ۵۱۰ ق) در
فارسنامه از «انار طهرانی» نام برده، و آن را ستوده است.
محمد بن محمود طوسی، صاحب کتاب عجایب المخلوقات،
و
سمعانی در
الانساب در میانههای سده ۶ ق نیز از مرغوبیت انار تهران یاد کردهاند، بدون آنکه توصیفی از اوضاع و احوال آنجا ارائه کرده باشند. در نیمه
دوم همین سده تهران مشهورتر از دولاب بوده است؛ زیرا
ظهیرالدین نیشابوری در
سلجوقنامه اشاره کرده است که در این سال (۵۶۱ ق/ ۱۱۶۶م) «ارسلان بن طغرل از ری کوچ کرد و بر سر دولاب طهران نزول فرمود».
راوندی صاحب کتاب
راحة الصدور نیز همین واقعه را با کمی اختلاف گزارش کرده است.
یاقوت حموی نخستین کسی است که درباره اوضاع و احوال تهران آگاهیهای نسبتاً مفصل و جالب به دست داده است. او که در ۶۱۷ ق/۱۲۲۰م از پیشاپیش سپاهیان مغول میگریخت، به ری رسید و با آنکه خود تصریح کرده که در مدت اقامتش در ری از تهران بازدید نکرده، اما به نقل از یکی از مردم ری، روستای تهران را چنین وصف کرده است: میان این دو یک فرسنگ فاصله است. تهران روستایی بزرگ است که در زیرزمین بنا شده، و هیچکس نمیتواند به خانه اهالی آن دسترسی یابد، مگر آنکه خودِ اهالی آن بخواهند. بارها اتفاق افتاده که برضد سلطان سر به
شورش برداشتهاند و او چارهای نداشته است، جز آنکه آنان را با حیله به دام اندازد. در این روستا ۱۲ محله وجود دارد که اهالی آنها پیوسته با یکدیگر در جنگ و ستیزند و ساکنان یک محله به دیگر محلهها نمیروند. در تهران باغها و بستانهای درهمتنیده بسیار هست که مانع تاخت و تاز ناگهانی مهاجمان میشود.
اشارات یادشده را
زکریای قزوینی در نیمه
دوم سده ۷ق تأیید و تکمیل کرده است. به گزارش او در آن روزگار که چند دهه از حمله
مغولان به ری میگذشته، تهران روستایی بزرگ و پرجمعیت به شمار میرفته، و در باغهای انبوه آن انواع میوههای ممتاز به عمل میآمده است. او نیز همچون یاقوت به خانههای زیرزمینی تهرانیها اشاره، و آنها را به سوراخ موش کور تشبیه کرده است
ورود به این خانههای زیرزمینی که دسترسی به آنها فقط از طریق دهلیزهای تنگ و تاریک میسر بوده، در واقع مهمترین ابزار دفاعی روستای بدون حصار تهران به شمار میرفته است،
به نوشته زکریای قزوینی
مردم تهران به هنگام تهاجم دشمنان در این خانههای زیرزمینی پناه میگرفتند و از نظرها ناپدید میشدند و دشمن پس از چند روز که کسی را نمییافت، به ناچار آنجا را ترک میکرد. از سویی دیگر این خانههای زیرزمینی صاحبانشان را از گرمای شدید تابستان و سرمای زمستان تهران محافظت میکرد.
با همه این احوال، بعید است که همه خانههای تهران یکسره زیرزمینی بوده باشد. بدون تردید بعضی از خانهها دستکم دارای ساختمانی مختصر در سطح زمین بودهاند؛ برای مثال اتاقی داشتهاند که به تونل ورودی راه داشته است. دیوار دور باغها و جالیزهایی که خانههای زیرزمینی میان آنها قرار داشتهاند، مانعی نسبتاً مستحکم بوده، و نقش دفاعی را در برابر دشمنان داخلی و خارجی ایفا میکرده است. البته دستکم در میان بزرگان شهر کسانی بودهاند که حتی اگر خانهای عادی نداشتهاند، حداقل خانهای داشتهاند که بخشی از آن در سطح زمین بوده است.
پس از ویرانی ری به دست مغولان در ۶۱۷ ق/۱۲۲۰م و اضمحلال آن در دوره ایلخانان مغول، شمار بسیاری از مردم ری و شاید روستاهای پیرامون آن به تهران مهاجرت کردند و به یقین همه این مهاجران در کار معماری و خانهسازی ذوق و سلیقه مشترکی با ساکنان بومی تهران نداشتند؛ از اینرو، خیلی زود و پس از چند دهه تهران به شهری بدل شد که ویژگی چشمگیر آن، دیگر خانههای زیرزمینیاش نبود.
به گزارش حمدالله مستوفی تهران در نیمه نخست سده ۸ ق/۱۴م و در اواخر فرمانروایی
ایلخانان، روستایی معتبر از توابع غار (یکی از ۴ ناحیه تومان ری) به شمار میرفته است.
پس از افول ورامین در رویدادهای اواخر سده ۸ ق که در دوره ایلخانان جای شهر ری را گرفته بود و مرکزیتِ تومان ری را داشت، تهران رونق و اعتباری دو چندان یافت،
چنانکه کلاویخو، فرستاده هانری سوم پادشاه
اسپانیا به دربار امیرتیمور گورکانی (که بر سر راه خود به سمرقند در ۸۰۷ق/۱۴۰۴م چنـد روزی را در تهـران به سر بـرده) آنجا را شهر خوانده است.
این مطلب مؤید آن است که اهالی محل هم در آن هنگام تهران را شهر میخواندهاند.
کلاویخو تهران را شهری بزرگ، خرم و فرحزا وصف کرده که بر گرد آن دیواری نبوده، و در آن همهگونه وسایل آسایش یافت میشده است. به گزارش همو تهران در آن زمان در قلمرو حکومت سلیمان میرزا، داماد
تیمور گورکانی قرار داشته است. مقر این امیر تیموری شهر ورامین بوده که کلاویخو آن را شهری بزرگ، اما با خانههای اغلب خالی از سکنه و غیرمسکونی توصیف کرده است.
کلاویخو از خانههای زیرزمینی تهران یاد نکرده، و نوشته است که او را در اقامتگاه موقت امیر تیمور و در واقع در بهترین خانه تهران، جای دادند. بدون تردید این بنا تنها بنای بیرونی تهران نبوده است، زیرا فردای آن روز بابا شیخ نامی که از بزرگان تهران و مأمور استقبال و پذیرایی از آنها بوده، او و همراهانش را به اتفاق سفرای سلطان مصر که در آن هنگام آنها نیز در تهران به سر میبردند، به سرای خود دعوت، و در آنجا از آنها پذیرایی کرده است.
احتمال دادهاند ساختمانی که کلاویخو از آن یاد کرده است، با ملحقاتش، در محل کنونی تخت مرمر و خلوت کریمخانی در
کاخ گلستان قرار داشته، و از همان زمان به هنگام حضور حاکم ولایت و یا عبور پادشاه از محل، نقش مرکز اداری را ایفا میکرده است و بعدها هسته اولیه ارگ سلطنتی تهران را تشکیل داده است.
با توجه به اینکه بقایای قدیمیترین بناهای تهران در محدوده تهرانِ عصر تیموری واقع است و با این فرض که امامزادهها و گورستانها در کنار مرزهای شهری قرار داشتهاند، میتوان محدوده تهرانِ عصر تیموری را بازشناخت. بر این اساس منتهیالیه جنوب شرقی تهران در سده ۹ق/۱۵م، تقریباً در نزدیکی محلی بوده است که اکنون
بقعه سیداسماعیل در آن قرار دارد. این بقعه پیش از۸۸۶ ق/ ۱۴۸۱م ساخته شده است.
امامزاده یحیی مرز شمال شرقی شهر را تعیین میکرده است. این مقبره که در ۸۹۵ ق/۱۴۹۰م وجود داشته، قطعاً پیش از ۶۲۸ ق/ ۱۲۳۱م ساخته شده است، زیرا بر یک تکه کاشی مکشوفه در آنجا همین تاریخ نقش شده است. خانهها و باغهای تهران تا آن سوی امامزاده یحیی امتداد مییافتند و سپس با گردش به سمت غرب تا محل کنونی کاخ گلستان پیش میرفتند. مرز جنوبی تهران
امامزاده زید در محل کنونی بازار بوده، و مرز جنوب غربی تهران به
امامزاده سیدنصرالدین که پیش از ۹۹۳ق/۱۵۸۵م ساخته شده بود، نمیرسیده است. بازار یا توده کوچک بناهای تجارتی که بازار را تشکیل میداده، قطعاً در محل کنونی خود قرار داشته، و مهمترین محله از محلههای دوازده گانه تهران به شمار میرفته است.
وجود امامزادههای متعدد در تهران و اعتبار آنان نزد مردم تهرانِ آن زمان، مؤید آن است که مردم تهران پیش از روزگار
صفویه به
مذهب تشیع درآمده بودند. به گزارش
حمدالله مستوفی مردم ری و بیشتر توابع آن در نیمه نخست سده ۸ ق/۱۴م، به استثنای چند دیه از جمله دیه قوهه، شیعه ۱۲ امامی بودهاند. با توجه به اهمیت تهران در آن زمان، اگر تهران هم جزو این استثناها بود، مسلماً حمدالله به آن اشاره میکرد. هرچند تهران از سده ۷ق/۱۳م به بعد رو به توسعه نهاده بود و تا اوایل سده ۱۰ق/۱۶م، به هنگام برآمدن دولت صفویان از حالت روستایی خُرد و کماهمیت بیرون آمده، و حیات نیمه شهری یافته بود، اما اعتبار و شهرت واقعی آن از زمان شاه طهماسب صفوی (سلطنت ۹۳۰-۹۸۴ق/۱۵۲۴-۱۵۷۶م) آغاز شد.
نزدیکی تهران به قزوین، پایتخت آن روزگار صفویان، و وجود باغها و برخورداری از شکارگاههای مناسب، و به ویژه نزدیکی تهران به
بقعه حضرت حمزه در جوار
بقعه حضرت عبدالعظیم در ری که صفویان او را نیای خود میدانستند و شاه طهماسب گاهی به زیارت آن بقعه میرفت و در حوالی تهران به شکار میپرداخت، از جمله عواملی است که منابع متأخرتر در جلب توجه شاه طهماسب به تهران مؤثر دانستهاند.
اما افزون بر اینها، باید موقعیت جغرافیایی تهران به عنوان گذرگاهی بر سر راههای
خراسان،
مازندران و
آذربایجان را عامل اصلی توجه شاه طهماسب به این شهر دانست، زیرا یکی از نگرانیهای اصلی شاه طهماسب مسئله ازبکها بود که مرتباً خراسان را آشفته، و گاه سراسر ایران را تهدید میکردند. سرکشیهای حکام مرعشی مازندران نیز موجب دیگری برای نگرانی شاه طهماسب بود. دشت ورامین و جلگه تهران به سبب گستردگی و برخورداری از آب، سبزه، درخت و مزرعه، هدف مهاجمانی بود که به دنبال تأمین آزوقه و علوفه بودند و میتوانستند از تهران به عنوان پایگاه حمله به قزوین استفاده کنند. از اینرو وجود شهری محصور با برج و باروی استوار در این ناحیه به دیده شاه طهماسب ضروری مینمود. در این صورت تهران به صورت دژی درمیآمد که هم سپر دفاع از قزوین بود و هم انبار تدارکات برای لشکرکشی به مازندران و خراسان.
شاه طهماسب در لشکرکشیهایش برای مقابله در برابر تهاجمات ازبکها گاه از تهران به عنوان اردوگاه استفاده میکرد و بیتردید به اهمیت نظامی این شهر واقف بود.
از اینرو به دستور او در ۹۶۱ق/۱۵۵۴م در تهران بازاری ساختند و بارویی بر گرد شهر کشیدند. درازای این بارو، یک فرسنگ یعنی حدود ۶ هزار گام بود و ۱۱۴ برج به عدد سورههای
قرآن کریم، و ۴ دروازه داشت. در هر برجی یک
سوره از قرآن مجید را دفن کرده، و بر گرد بارو نیز خندقی کنده بودند.
تهران برپایه برج و باروی شاه طهماسبی و بر حسب خیابانهای کنونی آن، از شمال به خیابان چراغ برق (امیرکبیر)، میدان توپخانه (امام خمینی) و خیابان سپه (امام خمینی)، از شرق به خیابان ری، از جنوب به خیابان مولوی و از غرب با اندک انحرافی به خیابان شاپور (وحدت اسلامی) محدود بوده است.
دروازههای چهارگانه تهران عبارت بودند از: ۱. دروازه حضرت عبدالعظیم یا دروازه اصفهان در جنوب تهران. این دروازه در جانب شمالی خیابان مولوی امروزی، ابتدای بازار دروازه یا بازار حضرتی واقع بوده است. این بازار را به سبب آنکه به روی جاده حضرت عبدالعظیم باز میشد، «بازار حضرتی»، و از آنجا که به دروازه میرسید، «بازار دروازه»، و خود دروازه را به سبب آنکه به روی جاده اصفهان باز میشد، «دروازه اصفهان» نیز میگفتند. ۲. دروازه دولاب در شرق تهران آن زمان، در خیابان ری حدود سه راه بوذرجمهری (۱۵ خرداد کنونی) در مدخل بازارچه نایبالسلطنه. ۳. دروازه شمیران در شمال شرقی تهران قدیم در مدخل خیابان پامنار نرسیده به خیابان چراغ برق (امیرکبیر). ۴. دروازه قزوین در غرب تهران آن روزگار، حدود میدان شاپور (وحدت اسلامی) در مدخل بازارچه قوامالدوله.
بیشتر اراضی درون حصار تهران آن زمان را زمینهای بایر و یا باغهای وسیع و کشتزار دربر میگرفته، و مناطق مسکونی بخش کوچکی از اراضی درون حصار را شامل میشده است. پیترو دلاواله جهانگرد معروف ایتالیایی که در ۱۰۲۸ق/۱۶۱۹م به روزگار شاه عباس اول صفوی از تهران دیدار کرده، تهران را شهری بزرگتر از قزوین، اما با جمعیتی اندک گزارش کرده است که سراسر آن پوشیده از باغهای بزرگ بوده است.
نوشتههای دلاواله را نخستین نقشه مهندسی تهران که در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م توسط برهزین، جهانگرد و خاورشناس روسی تهیه و در ۱۲۶۹ق/۱۸۵۲م در مسکو به چاپ رسیده است، تأیید میکند. برپایه این نقشه که حدود ۳۰۰ سال پس از برپایی باروی تهران ترسیم شده (و در این مدت به یقین تهران توسعه بیشتر یافته بوده) هنوز مناطق مسکونی بر محور بازار که از سبزه میدان در مرکز شهر تا دروازه شاه عبدالعظیم در جنوب شهر امتداد داشت، متمرکز بوده است و محلههای چاله میدان و عودلاجان در شرق، و سنگلج در غرب به نحو حیرتآوری خلوت به نظر میرسند. نکته قابل تأمل دیگر در این نقشه وجود باغهایی است که نواحی وسیعی از شمال شرقی و شرق تا جنوب شرقی و نیز شمال غربی و غرب تا جنوب غربی تهرانِ درون بارو را دربر میگرفته است.
اما به راستی چرا باروی تهران تا این اندازه بزرگ بوده است؟ به گمان مهمترین دلیل این امر حفاظت از منابع آب شهر بود. منابع آب تهران آن روزگار عبارت بودند از دو چشمه به نامهای «سرچشمه بالا» و «سرچشمه پایین» که در شمال شرقی فوران میکردند و در مرکزِ حصار جایی که بعدها ارگ سلطنتی تهران در آن ساخته شد، قنات مهران ظاهر میگردید؛ و در شمال غربی در محله سنگلج قنات «آب پخش کن» واقع بود. این منابع حیاتی آب بایستی در درون حصار شهر قرار میگرفتند تا در هنگام جنگ و حمله احتمالیِ دشمن از ویرانی و آسیب در امان باشند. بسته شدن این منابع یا تغییر مسیر آنها منجر به بیآبی و موجب سقوط شهر میگردید. افزون بر این چنانکه گذشت، سراسر نواحی غربی و شرقی زمینهای تهران، متصل به بارو پوشیده از باغ و کشتزار بود و ضرورتهای اقتصادی و جنگی ایجاب میکرد که باروی شهر آنها را نیز دربر گیرد تا از آسیب دشمن در امان باشند.
اما با وجود توجه بسیار شاه طهماسب به تهران، او اقدامی برای ایجاد بناهای دولتی و یا سلطنتی در این شهر نکرد. نخستین بناهایی که پس از تکمیل بارو در تهران ساخته شد،
حمام،
تکیه و
مدرسه خانم است که به دستور «خانم»، خواهر شاه طهماسب
در محله چاله میدان از قدیمیترین نقاط مسکونی تهران بنا شد که هنوز هم یاد آنها در نامهای «گذرِ درِ حمام خانم» و «مدرسه خانم» باقی است.
چندی بعد در زمان سلطنت شاه عباس اول (سل ۹۹۶-۱۰۳۸ق/ ۱۵۸۸-۱۶۲۹م) تهران جای ورامین را (که پیش از آن حاکمنشین ولایت ری بود) گرفت
و به مهمترین شهر و حاکمنشینِ آن ناحیه بدل شد و حتی از ری هم پیشی گرفت. به نوشته دلاواله نام تهران بر ولایتی که این شهر مرکز آن بود، نیز اطلاق میشد.
پس از درگذشت شاه طهماسب مهمترین واقعهای که در تهران روی داد، قتل سلطان حسن میرزا حاکم مازندران بود. چون شاه اسماعیل
دوم، جانشین طهماسب، فرزندی نداشت، سلطان حسن میرزا به دعوی ولیعهدی از مازندران روانه قزوین شد و بر سر راه، در تهران منزل کرد. شاه اسماعیل
دوم که سلطنت خود را از ناحیه او در خطر میدید، به دست مأمورانش سلطان حسن میرزا را در تهران به
قتل رساند.
به گزارش اعتمادالسلطنه،
شاه عباس اول در ۹۹۵ق/۱۵۸۷م پدرش شاه محمد خدابنده را پس از برکناری از سلطنت در تهران زندانی کرد. سپس خود به تهران آمد و با برپایی مجلسی شاهانه به بزرگداشت او برخاست، و با پدر راهی قزوین شد. شاه عباس اول در ۹۹۸ق برای سرکوب عبدالمؤمنخانِ ازبک که در خراسان دست به تاراج و کشتار مردم گشوده بود، با سپاهی آهنگ خراسان کرد و در سر راه خود در تهران اردو زد؛ اما در آنجا بیمار شد و از پیشرفت بازماند و سپاهیانش پراکنده گردید؛ در نتیجه ازبکها
مشهد را تسخیر و
غارت کردند.
از اینرو شاه عباس
سوگند خورد که دیگر پای در این شهر نگذارد و
لعنت کرد بر کسی که به تهران وارد شود و شب را در آنجا
بیتوته کند.
شاه عباس چند بار ضمن سفرهایش از کنار تهران گذشت، اما هرگز پای به این شهر نگذاشت.
دلاواله در یکی از سفرهای شاه عباس از مازندران به
اصفهان در ۱۰۲۸ق/۱۶۱۹م همراه او بود. چون شاه در حوالی تهران توقف کرد، او از اردو جدا شد و به دیدار تهران رفت. شرحی که دلاواله در سفرنامه خود درباره تهران آورده، جالب و مهم است. به گفته او تهران شهری بزرگ، اما کم جمعیت و فاقد عمارتهای زیبا و قابل توجه بوده است؛ ولی باغهای بزرگِ آن انواع میوه داشته است و مردم تهران به سبب گرمی هوا، صبح خیلی زود میوهها را میچیدند و برای فروش به اطراف میفرستادند. دلاواله اشاره کرده است که این باغها توسط نهرهای پرشمارِ پراکنده در سطح شهر آبیاری میشدند. او از چنارهای تنومند و زیبای خیابانهای تهران به شگفتی یاد کرده، و نوشته است در عمر خود هیچگاه این اندازه چنارهای تنومند ندیده است. از اینرو او تهران را «شهر چنار» نامیده است.
سرتوماس هربرت نیز که حدود ۱۰ سال پس از دلاواله یعنی در ۱۰۳۷ق/۱۶۲۸م از تهران دیدار کرده، در سفرنامه خود به نکات جالبی درباره وضعیت تهران اشاره کرده است. به نوشته او تهران در آن زمان شهری با ۳ هزار خانه خشتی سفیدرنگ بوده است که در میان بناهای آن جز دو بنا، یکی خانه حاکم شهر و دیگر بازار شهر (که آن دو نیز فاقد معماری قابل تحسین بودهاند) بنای قابل توجه دیگری وجود نداشته است. بازار شهر دارای دو بخش مسقف و روباز بوده است. نهری که به دو شاخه تقسیم میشده، و از میان شهر میگذشته، کشتزارها و باغهای درون حصار تهران را آبیاری میکرده است. پیوسته به زمینهای شهر، باغی سلطنتی که با دیوار بلند گلین احاطه شده بود، نیز وجود داشته است.
با توجه به گزارش هربرت مبنی بر وجود ۳ هزار خانه در تهران میتوان تخمین زد که تهران در نیمه نخست سده ۱۱ق، حدود ۲۵ تا ۳۰ هزار تن جمعیت داشته است و این شمار جمعیت بر وجود شهری نسبتاً بزرگ دلالت دارد.
چنین مینماید باغ سلطنتی که هربرت به آن اشاره کرده است، همان چهارباغ یا چنارستان عباسی باشد که اعتمادالسلطنه
آن را از آثار دوره شاه عباس اول دانسته است که بعدها ارگ سلطنتی و عمارات دیوانی در آن ساخته شد.
جانشینان شاه عباس اول نیز به تهران آمدوشد داشتند و بعضی از آنها در این شهر بناهایی برپا کردند. به گزارش اعتمادالسلطنه
شاه عباس دوم صفوی در ۱۰۷۲ق/۱۶۶۲م هسته اولیه
مسجد جامع تهران را که بعدها در زمان
قاجاریه مرمت و گسترش یافت، بنا نهاد. به نوشته لردکُرزُن،
شاه سلیمان صفوی در تهران قصری بنا کرد که آخرین شاهان صفوی گاهی در آن اقامت میکردند. هرچند در هیچیک از متون تاریخی دوره صفویه از بنای قصری در تهران به فرمان شاه سلیمان یا جانشینانش یاد نشده است، اما وجود «عمارت سلطنتی» در تهران در سالهای پایانی حکومت صفویه مسلم است.
در سالهای آخر سلطنت شاه سلطان حسین صفوی که نواحی شرقی ایران دستخوش شورش
غلزاییان و
ابدالیان شد، شاه دربار خود را به قزوین منتقل ساخت
و چون به توصیههای مؤکد فتحعلیخان وزیر برای مقابله با مهاجمان سرانجام به سوی خراسان روانه شد (
ذیقعده ۱۱۳۲) اما از تهران فراتر نرفت
و چند ماه تا اوایل سال ۱۱۳۳ق/۱۷۲۱م، همراه درباریان و ۱۵ هزار تن قراول و غلامان خاصه در تهران اقامت گزید.
در این ایام فرستادگانی از طرف سلطان احمد سوم عثمانی و پترکبیر تزار روسیه برای کسب اطلاع از اوضاع و احوال آشفته ایران به تهران آمدند و در «عمارت چهار باغ که عمارت سلطنتی تهران بود» طی تشریفاتی به حضور شاه سلطان حسین رسیدند.
از دیگر وقایعی که در زمان حضور شاه سلطان حسین در تهران روی داد،
توطئه درباریان برضد فتحعلیخان، صدر اعظم شایسته وقت، و برکناری او از مقام صدارت عظمی بود. چون با برکناری فتحعلیخان، موضوع عزیمت شاه و دربار به خراسان منتفی شد، آنان در اواخر
بهار ۱۱۳۳ق/۱۷۲۱م از تهران به اصفهان رهسپار شدند.
پس از سقوط اصفهان به دست محمودافغان در ۱۱۳۵ق، طهماسب میرزا، ولیعهد شاه سلطان حسین در قزوین بر تخت سلطنت نشست.
در این زمان اوضاع آشفته ایران سبب شد تا دولتهای روسیه تزاری و
عثمانی بخشهایی از خاک ایران را در نواحی شمال غربی و غرب کشور به تصرف درآورند. شاه طهماسب
دوم درصدد مقابله برآمد و به
اردبیل رفت، اما پس از سقوط
تبریز به دست عثمانیان، برای سرکـوب افاغنه با نیروهای خود از اردبیل عازم تهران شد. اشرف افغان به سرعت خود را از اصفهان به تهران رساند. شاه طهماسب بهسختی شکست خورد و به
استراباد رفت و تهران به دست اشرف افغان افتاد.
اشرف تهران را به صورت پایگاه عملیات نظامی خود در نواحی شمالی ایران و دژی برای مقابله با مخالفانش در مازندران، زنجان و آذربایجان درآورد. افغانها ۵ سال تهران را در تصرف داشتند و در این مدت بناهایی در این شهر ساختند. قسمتهایی از بناهای ارگ سلطنتی تهران و دیوار گرداگرد آن، و دروازه اسدالدوله (دروازه دولت) از آن جملهاند.
دیوار ارگ که تا اواسط سلطنت قاجارها برپا بود، از سمت جنوب با دروازهای به بازار راه داشت و از سمت شمال در محل کنونی میدان توپخانه با دروازه و تخته پل رو به بیابان باز میشد. دروازه شمالی تا دوره
محمدشاه قاجار به نام «دروازه اسدالدوله» خوانده میشد و در دوره ناصرالدین شاه، «دروازه دولت» نام گرفت.
رسم افغانها این بود که بر هر جا که دست مییافتند، ارگی در آنجا میساختند که یک ضلع آن حتماً در سمت صحرا قرار داشت، تا اگر مورد حمله واقع شدند و ارگ سقوط کرد، بتوانند از آن سمت به صحرا بگریزند.
در ۱۱۴۲ق/۱۷۳۰م اشرف افغان پس از شکست از نادرقلی افشار (نادرشاه آینده) در نبرد مهماندوستِ دامغان به سرعت به سوی ورامین عقب نشست و از اسلامخان افغان، حاکم وقت تهران درخواست نیروی کمکی کرد. اسلامخان با ۵ هزار تن سپاهی از تهران به یاری او شتافت. اشرف در گذرگاهی کوهستانی، تنگ و سخت گذر، موسوم به «سردره خوار» بر سر راه نیروهای نادرقلی به کمین نشست؛ اما نادر مواضع اشرف را درهم شکست و افغانها دوباره شکست خوردند و به شتاب روانه اصفهان شدند. افغانها پیش از تخلیه تهران، اموال مردم را غارت کردند و مردان معتبر شهر را در ارگ گرد آوردند و به قتل رساندند. پس از فرار افغانها از تهران، اوباش و اشرار شهر به ارگ ریختند و آنچه از افغانها برجای مانده بود، چپاول کردند و هنگام غروب با مشعل افروخته، به قصد غارت به انبار اسلحه رفتند؛ ناگهان شعله مشعل به مخزن باروت افتاد و بر اثر انفجاری مهیب، بیش از ۸۰ تن کشته شدند.
نادر پس از تصرف تهران، طهماسب میرزا را همراه ۶ هزار تن سپاهی در آنجا باقی گذاشت
تا به نوشته استرابادی «به تنظیم نظام و تنسیق مهمات ملکی» بپردازد.
پس از آنکه نادر اصفهان را نیز تصرف کرد، طهماسب روانه آن ولایت شد.
نادرشاه در دوران سلطنتش، به سبب آنکه همواره در
جنگ و ستیز و کشورگشایی بود، پایتخت ثابت نداشت، ولی مشهد و ولایت خـراسان قلب قلمـرو او به شمار مـیرفت.
با این همه، تهران به سبب اهمیت نظامیاش مورد توجه او بود و نادر بارهـا این شهر را اردوگاه خـود قرار داد و به آنجا آمد و شد داشت.
نادرشاه که میکوشید مردم را از اختلافات دینی باز دارد و موجبات کشمکشها و جنگهای مذهبی را از میان بردارد، دستور داده بود تا کتابهای مقدس
تورات و
انجیل و
قرآن را برای آشنایی بیشتر او با آن متون به فارسی ترجمه کنند. پس در ۱۱۵۴ق/۱۷۴۱م در تهران مجلسی برپا کرد و در آن مجلس روحانیان یهودی، مسیحی و مسلمان ترجمههایی از آن کتابهای مقدس را بر او عرضه داشتند.
در همان سال، پس از سوءقصدی ناموفق به جان نادرشاه در جنگلهای مازندران، او نسبت به رضاقلی میرزا، فرزند ارشد خود، ظنین شد و دستور داد که او به تهران رود و همانجا بماند. نیز مقرر داشت مالیات تهران صرف هزینههای اقامت اجباری او در آنجا گردد.
پس از قتل نادرشاه در ۱۱
جمادیالآخر ۱۱۶۰،
بار دیگر سراسر ایران دستخوش
آشوب و
هرج و مرج شد. پس در جنگی که میان عادلشاه و ابراهیمخان افشار در محلی میان
سلطانیه و
زنجان درگرفت، عادلشاه شکست خورد و همراه تنی چند از یارانش به تهران گریخت. ابراهیمخان سوارانی در پی او به تهران فرستاد و آنها عادلشاه را دستگیر کردند.
چون شاهرخ در خراسان، و ابراهیمخان در تبریز هر یک خود را شاه خواندند (۱۱۶۱ق/۱۷۴۸م) و نابسامانی و کشمکشها بالا گرفت، کریمخان زند به مدد علیمردانخان بختیاری، اصفهان را تسخیر کرد و خود برای تصرف تهران، قزوین،
همدان و نواحی غربی ایران از اصفهان بیرون رفت و بر آن نواحی استیلا یافت.
چندی بعد که میان
کریمخان زند و علیمردان خان اختلاف و جنگ افتاد، علیمردانخان با محمدحسنخان قاجار متحد شد و خان قاجار نیروهای کریمخان زند را در استراباد به محاصره درآورد. کریمخان با معدودی از همراهان خود به تهران رفت؛ اما تمامی لشکریانش به اسارت محمدحسنخان قاجار درآمدند. محمدحسنخان اسیران سپاه کریمخان را آزاد کرد و این اسیران آزاد شده دسته دسته خود را به تهران رساندند. کریمخان حدود دو ماه در تهران توقف کرد و به گردآوری سپاه پرداخت.
تهران در آن هنگام در موقعیتی بود که میتوانست سپاهی شکست خورده را در خود جای دهد، اما چندان امن و مطمئن نبود که بتواند به صورت مرکز عملیات نظامی کریمخان درآید؛ از اینرو، خان زند در ۱۱۶۵ق/۱۷۵۲م از تهران به اصفهان رفت.
در ۱۱۷۱ق/۱۷۵۹م محمدحسنخان قاجار رهسپار تسخیر اصفهان و شیراز شد و اصفهان را گرفت؛ اما چون نتوانست بر شیراز دست یابد (۱۱۷۲ق)، نخست به اصفهان و از آنجا به تهران عقب نشست و چندی بعد به مازندران بازگشت.
در این هنگام کریمخان زند به قصد یکسره کردن کار خان قاجار، نخست برادر خود شیخ علیخان را با ۳ هزار سوار به تعقیب او به مازندران فرستاد و کمی پس از آن خود با حدود ۱۲ هزار تن سپاهی از شیراز بیرون آمد و به منظور پشتیبانی از عملیات جنگی شیخ علیخان، در تهران اردو زد.
محمدحسن خان قاجار در جنگ کشته شد و سر بریده او را به تهران نزد کریمخان آوردند و او دستور داد تا آن سربریده را با احترام دفن کنند.
پس از این واقعه کریمخان زند که آخرین رقیب نیرومند خود را از سر راه برداشته بود، به نوشته اعتمادالسلطنه، «در دیوانخانه تهران به تخت شاهی نشست».
تهران به سبب موقعیت خاص جغرافیایی و قابلیت دسترسی از آنجا به ۴ سوی کشور مورد توجه کریمخان زند بود و خان زند قصد داشت دربار خود را از شیراز به تهران منتقل سازد؛ از اینرو در مدتی که کریمخان در تهران اقامت داشت، به دستور او در محل ارگ سلطنتی کنونی که در آن روزگار جز ۴ باغی از زمان شاه عباس اول و عمارت و دیوانخانهای از شاه سلیمان صفوی، عمارت مهم دیگری نداشت،
عمارت و
دارالحکومه و
حرمخانه و
خلوتخانه بنا شد. گویا در همین زمان دوباره برج و بارویی در اطراف ارگ احداث، و خندقی عمیق گرداگرد آن حفر گردید.
از وقایع ناخوشایندی که در طول اقامت کریمخان در تهران روی داد، کشتار افغانهای مقیم تهران بود که چند بار به شورش و شرارت برخاسته، شهر را غارت و خانهها را ویران کرده بودند.
کریمخان که میکوشید نابسامانیها و پریشانیهای قلمرو خود را از میان بردارد و وجود افغانها را مانعی بزرگ بر سر این راه میدید،
بنابراین گروهی از
افاغنه را به قتل رساند.
کریمخان زند در
ذیقعده ۱۱۷۵/مه ۱۷۶۲ تهران را به قصد تسخیر آذربایجان ترک کرد و در غیاب خود اداره شهر را به حاج جعفرخان، از بزرگان تهران واگذارد
کریمخان با چیرگی بر آذربایجان، بر سراسر ایران به استثنای خراسان که به احترام نادرشاه به آنجا نمیتاخت، سیطره یافت. سپس در ۱۱۷۶ق از تهران روانه شیراز شد و غفورخان تهرانی را به حکومت این شهر منصوب کرد. غفورخان تا چندی پس از مرگ کریمخان زند (
صفر ۱۱۹۳/ فوریه ۱۷۷۹) حاکم تهران بود، تا آنکه سرانجام، در حالی که در محاصره آقامحمدخان قاجار قرار داشت، در ۱۱۹۷ق به بیماری وبا درگذشت. چون این بیماری به اردوی آقامحمدخان قاجار نیز که در شمیران استقرار داشت، سرایت کرد، خان قاجار نتوانست در آن سال تهران را مسخر سازد. بنابراین دست از محاصره تهران کشید و به دامغان رفت
و پس از چندی از دامغان به استراباد عزیمت کرد تا به تقویت قوای نظامی خود بپردازد.
در این هنگام علیمرادخان زند که داعیه سلطنت داشت و اصفهان را هم تصرف کرده بود، با ۴۰ هزار سوار به قصد سرکوب آقامحمدخان قاجار روانه تهران شد. مردم تهران پذیرای او شدند و دروازههای شهر را بر روی او گشودند، و تهران به پایگاه عملیات جنگی علیمرادخان زند در برابر آقامحمدخان بدل شد. اما نهتنها کوششهای علیمردانخان برای سرکوب خان قاجار به جایی نرسید، بلکه گرفتار شورش جعفرخان زند نیز شد و در راهِ جنگ با او، در حوالی اصفهان درگذشت.
از سویی دیگر آقامحمدخان برای جنگ با جعفرخان از مازندران به جانب اصفهان لشکر کشید و در میانه راه، آهنگ تهران کرد، اما مردم تهران دروازههای شهر را بر او نگشودند و شهر را تسلیم نکردند.
آقامحمدخان نیز مجنونخان پازوکی را به محاصره تهران گماشت و خود به جانب اصفهان تاخت
و پس از پیروزی بر جعفرخان زند و تصرف اصفهان،
تهران را هم تسخیر کرد و یک سال پس از آن یعنی در روز یکشنبه ۱۱
جمادیالاول ۱۲۰۰ مطابق با اول نوروز آن سال در تهران بر تخت شاهی نشست و به نام خود سکه ضرب کرد و از آن تاریخ شهر تهران رسماً به عنوان پایتخت ایران شناخته شد.
تهران جزئی از فلات حاصلخیز مرکزی ایران است. این فلات از مناطق جغرافیایی دامغان و سمنان در شمال شرقی، گرمسار و
ری و تهران و
کرج در شمال، دشت قزوین در شمال غربی،
قم در مرکز، و
کاشان در جنوب تشکیل شده است و به دو دلیل اهمیت
زیست
محیطیِ خاصی دارد. نخست آنکه بیشتر آبهایی که از کوههای زاگرس در شمال غرب و از دامنه جنوبی کوههای البرز در شمال سرچشمه میگیرند، با گذر از این دشتها امکان
زیست را فراهم میسازند. همچنین از قدیم، مهمترین راههایی که حوزه مدیترانه،
بینالنهرین و جنوب غرب ایران را به شمال شرق ایران، افغانستان و سرزمین چین متصل میکرده، از این ناحیه میگذشته است.
جلگه ری و کوهستان شمالی و شرقی مشرف به آن موسوم به قصران، یکی از مهمترین حوزههای اسکان در ناحیه فلات مرکزی ایران است که امروزه جزئی از حوزه شهر تهران را تشکیل میدهد.
پهنه قصران از غرب از حدود رودخانه کن آغاز میشود و تا کوه دماوند در شرق گسترش مییابد. حد جنوبی آن نیز از شهر ری و کوه بیبی شهربانو شروع میشود و تا کوه کلونبستک در رشته جبال البرز امتداد مییابد.
این پهنه از حیث جغرافیایی از دو قسمت کاملاً متمایز تشکیل شده است. نواحی شمالی و شرقی این منطقه پوشیده از کوهستانهایی است که شیب و ارتفاع آن در نقاط مختلف، متفاوت است و حوزههای اسکان بهطور پراکنده در نقاط داخلی آن در درههای کمشیبتر قرار دارند. قسمت جنوبی و جنوب غربی این ناحیه، جلگه نسبتاً همواری است که از شیب آن به طرف جنوب کاسته میشود؛ تا جایی که به شورهزارهای کویر مرکزی و دریاچه قم میرسد. جلگه به سبب داشتن خاک خوب و زمین مسطح برای کشاورزی، مناسب شهرنشینی است، اما آب لازم برای کشاورزی و مصرف جمعیت ساکن در آبادیها از بارشها و آبهای زیرزمینیِ ذخیره شده در کوههای شمالی تأمین میشود. این آبها در گذشته به صورت چشمه، رودخانه، یا
قنات به اراضی مسطح و فراخ دشت جنوبی سرازیر میشد و در آنجا مورد استفاده قرار میگرفت. آبادیهای بزرگ و پرجمعیتی مانند ورامین، ایوانکی، شمیران و کرج در مسیر رودخانههای بزرگ دامنههای جنوبی رشته کوههای البرز شکل گرفتهاند.
تهران خود در ناحیهای نسبتاً خشک و کمآب قرار دارد و از آن زمان که به وجود آمد، به هیچ منبع طبیعی مانند چشمه یا رودخانه که بهطور دائم و ثابت آب آن را تأمین کند، نمیتوانست متکی باشد و به روش مصنوعیِ تأمین آب از قنات متکی میبود. البته ری، بزرگترین شهر این منطقه از قناتها، یا رودخانه، نیز از چشمهای بزرگ و پرآب سیراب میشده که نهر سورن نام داشته است. این چشمه هنوز هم با نام چشمه علی در شمال شهر ری از زمین میجوشد و پس از عبور از
گورستان تاریخی
امامزاده عبدالله، در کنار
برج طغرل به سمت جنوب شرقی جریان مییابد.
شهر ری به سبب موقعیتش، از نظر اقتصادی و فرهنگی در پهنه ایران شهری با اعتبار، آباد و نیرومند بوده است و به طبع آبادیهای بسیاری را بر گرد خود داشته، و از مازاد تولید کشاورزی این آبادیها بهرهمند میشده است. به جز تهران قریههای تجریش، ونک، کن، درکه، طرشت،
قلهک، فرحزاد، دزاشیب، مهران، دولاب، اوین، پونک، دروس و قریههایی دیگر که امروز نیز نامشان بر محلههایی از تهران اطلاق میشود، از جمله آنها بودهاند.
امروزه کلانشهر تهران با گستره ۲۵۰ کمـ از شرق تا غرب و ۵۰ کمـ از شمال تا جنوب، بخش اعظم پهنه قصران و تنوع جغرافیایی آن را دربرگرفته، و مهمترین عناصر جغرافیایی آن را به عوامل هویتی خود تبدیل کرده است. بدین ترتیب، رشتهکوههای البرز واقع در شمال و شرق شهر، مناطق ییلاقی واقع در دامنههای آن و دشتی گسترده در پای کوه، همگی جزء طبیعی کالبد شهر به شمار میروند. رشتهکوههای البرز، زمینهایی از سلسله کوههای مرتفع را در مرز شمالی شهر تهران ساختهاند که بلندترین
قله آن توچال نزدیک به ۴ هزار متر ارتفاع دارد. تغییر بافت گیاهی و پوشش این کوهها در فصول مختلف، مناظر بدیع و متنوعی را در طول سال در شمال شهر تهران ایجاد میکند. افزون بر این ارتفاعات، کوه بیبی شهربانو واقع در دامنه جنوبی کوهسار امینآباد در منطقه جنوبی شهر تهران و در گوشه جنوب شرقی نیز نه تنها به عنوان یک شاخص مهم طبیعی، بلکه به سبب برخورداری از مقام خاص در اعتقادات مردم منطقه اعتباری ویژه دارد. این کوه که تهران را از منطقه بیابانی واقع در پس آن جدا کرده است، به عنوان یک شاخص مکانی، مذهبی، طبیعی و عینی نقش مؤثری در تعریف حدود گسترش شهر تهران داشته است.
فاصله میان دیواره کوهستانی شمالی تا حوزه کمارتفاع مرکزی تهران را تپههای پراکندهای میپوشانده که امروزه با بافت شهری ادغام شده است. از آن جمله میتوان به تپههای معروف شمسآباد، عباسآباد، یوسفآباد، قیطریه، امانیه، ونک و گیشا واقع در پهنه شمالی، شمال شرقی و شمال غربی اشاره کرد. همچنین کوهپایه بودن بستر تهران سبب شده است تا چند مسیل و دره طبیعی در محدوده شهر به راه آبهای طبیعی، بستر انتقال آبهای سطحی حوزه شمالی به بافت مرکزی تبدیل شوند. این درهها و مسیلها امروزه به سبب گسترش بافت و پوشش کالبدی شهر، از ایفای نقش طبیعی خود باز ماندهاند و با بافت شهری ادغام شدهاند. عناوین مسیلهای دارآباد، لارک، لویزان، باختر، جاجرود، منظریه، سرخه حصار، تهرانپارس، فیروزآباد، تقـیآباد، و رودخانـههای دربنـد، ولنجک، درکه، فرحزاد، کن (واقـع در پهنه شمال شرقی، شمالی و شمال غربـی شهر تهران) اکنون هریک به نام منطقهای از بافت شهری تهران اطلاق میشود.
در یک نگاه کلی میتوان توپوگرافی شهر تهران را از محدوده کوههای مرتفع شمالی تا دشت مرکزی، به چادر گستردهای تشبیه کرد که از ارتفاع ۷۰۰‘۱ متری تا ارتفاع ۱۰۰‘۱ متری را تحت پوشش خود قرار داده است و در طول این مسیر آبراهها، مسیلها، و درهها و شیارهایی درون آن به وجود آمده است. بسیاری از این چین و شکنهای طبیعی که با برخورداری از دو عامل آب و هوای جاری حوزه
زیستی مستعدی را فراهم میآوردهاند، بستر شکلگیری آبادیهای پراکنده و به خصوص باغهای میوه و تفریحی تهران در طول تاریخ آبادانی این شهر بودهاند.
عوامل طبیعی مانند رشتهکوه البرز در شمال، باد مرطوب و بارانزای غرب، دشت کویر در جنوب و جنوب شرقی، و همچنین چین و شکنهای طبیعی گسترده تا حوزه مرکزی، مسیر و نوع گردش هوای شهر تهران را تحت تأثیر قرار میدهد. بادی که از ناحیه غرب بر سطح شهر میوزد، در طول سال از اختلاف اقلیمی دو ناحیه شمالی و جنوبی متأثر میشود و جریان هوای شهر را سامان میدهد. کوههای به هم پیوسته در شمال به عنوان یک مانع طبیعی در برابر جریانهای هوای گرم جنوبی و جریان مرطوب غرب نه تنها موجب ایجاد پدیده بارش در محدوده شمالی شهر میشود، بلکه باعث چرخش طبیعی هوا در دایره نیمبسته طبیعی بلندیهای شمال تا جنوب شرقی نیز میگردد.
درباره سبب انتخاب این آبادی چند هزار نفری، یعنی تهران به پایتختی توسط بنیادگذار دولت قاجار، گفتهاند جز نزدیکی آن به بلوکات نسبتاً حاصلخیز، همجواری با مسکن ایل افشار و ساوجبلاغ و عربهای باصری ساکن ورامین که هواخواه آقامحمدخان بودند و نزدیکی به استراباد و مازندران که مرکز ستاد نیروی نظامی او به شمار میرفت،
سببی دیگر برای این انتخاب نمیتوان یافت. کرزن نیز آورده است که آقا محمدخان با انتخاب این محل بصیرتی عالی از خود نشان داد؛ زیرا محل پایتخت را نباید فقط از لحاظ امکان خطر تهاجم به آن در نظر گرفت، بلکه باید مرکزیت آن نسبت به ایالات بزرگ و امکان چیرگی آسان بر جادههای ایالات عمده کشور را ملحوظ داشت. از این جهت است که وضع تهران ممتاز به شمار رفت. چه، در فواصل کم و بیش متساوی نسبت به دو حاکمنشین بزرگ شرقی و غربی یعنی مشهد و تبریز واقع است و در عین حال در فاصله نسبتاً نزدیک با ولایات شمالی کرانه دریای مازندران قرار دارد. از جهت دیگر هم دارای وضع مسلطی نسبت به پایتختهای سابق یعنی اصفهان و شیراز است که در صورت وقوع تهاجمی از شمال پیوسته این امکان وجود خواهد داشت که پایتخت را بتوان آسان به آن بلاد انتقال داد.
در این دوران تهران هنوز شبیه به شهر کوچکی از
دوره صفویه و با حصاری بر گرد آن مشتمل بر ۱۱۴ برج و دروازههای چهارگانهاش بود، در حالی که درون شهر از معابر تنگ و نهرهای طویل که گرداگرد باغهای میوه و محلههای شهر قرار داشتند، خانههای خشتی و بازارچههای سرپوشیده، باغ عظیم ارگ و دیوار گرداگرد آنکه از طریق میدان اصلی به بازار شهر متصل میگردید، تشکیل میشد. اولیویه (۱۲۱۱ق/ ۱۷۹۶م) اظهار داشته است که به نظر میرسد (افغانها) تهران را به کلی خراب و منهدم ساخته بودند، زیرا امروزه دیوارها و بازارها و مساجد و خانههای مردم، تعمیر شدهاند. آقامحمدشاه که پایتخت خود را در این شهر قرار داد، برای مسافران و بازرگانان کاروانسراهای خوب و مکانهای مرغوب در آن بنا کرد، چنانکه امروزه تهران بهترین شهرهای مملکت ایران شمرده میشود. ارگ و عمارات شاهی وسیع و زیبا ست و باغ و آب فراوان دارد. این ارگ در طرفِ شمالی شهر واقع شده است و به قدر ربع شهر بزرگی دارد و مانند خود شهر مربع شکل، با دیوارهای بلند و عریض، و با خندقی پهن و عمیق، مصون و محفوظ است. تمامی حصارها از گِل ساخته شده است.
محیط حصار شهر بیش از دو میل است. باغهای وسیع پر از درختان میوه در آن بسیار است و در وسط هر ضلعی از حصار، دروازهای ساختهاند که به هنگام ضرورت و محاصره، به وسیله برجهای گرد و مدور که به قدر ۳۰۰ قدم بیشتر است، و دو سه اراده توپ در آنها میتوان جای داد، شهر و دروازهها محفوظ میمانند.
چون تهران پایتخت شد، رشد آن با افزایش جمعیت ساکن آغاز گردید. مثلاً وقتی لشکریان شاه قاجار ایالت
فارس را تصرف کردند، ۱۲ هزار خانوار از لرهای این ایالت را به حوالی تهران کوچاندند.
بر اساس نقشه سال ۱۲۷۵ق/۱۸۵۹م، نام برخی کویها و محلات تهران منسوب به طوایف غیربومی است که بیشتر مربوط به خانوارهای رؤسای ایلهایی است که در زمان آقامحمدخان و فتحعلی شاه در پایتخت جدید اسکان داده شدند؛ مانند کوچه شیرازیها و کوچه افشارها در قلب محله چال میدان، کوچه دیگری منسوب به افشارها در شمال محله سنگلج درست زیر دیوار شهر؛ دیگر محله عربها در گوشه شمال غربی محله عودلاجان؛ و نیز کوچه و حمام قراقانیها در محله چال میدان؛ کوچه شام بیاتیها در شمال عودلاجان؛ کوچه خدابندهلو در غرب عودلاجان؛ محله باجمانلوها در شمال غرب محله سنگلج؛ تکیه و محله قمیها در محله سنگلج که همگی در محلههای خوب و به اصطلاح سرآب اسکان یافتهاند.
پس از کشته شدن آقامحمدخان، برادرزادهاش فتحعلی خان ولیعهد از
شیراز به تهران شتافت و در
روز عید فطر ۱۲۱۲ق/۱۷۹۸م رسماً تاجگذاری کرد.
در دوره فتحعلیشاه قاجار به دنبال عقد قرارداد فینکن اشتاین نخستین هیئت نظامی فرانسوی وارد تهران شد. افسران و مهندسان این هیئت دو کارخانه توپریزی در تهران و اصفهان دایر کردند. در این هیئت پزشکی نیز حضور داشت که احتمالاً نخستین درمانگاه را در تهران ایجاد کرد و چندین کودک را برای اولینبار مایه آبله کوبید.
از یادگارهایی که از زمان سفر این هیئت در تهران به جای ماند، میدان مشق در ناحیه شمال خارج شهر و در محوطهای وسیع مجاور خندق و حصار بود.
این میدان برای تعلیمات نظامی سربازان که باید در صفوف منظم و طبق اسلوب اروپایی آموزش میدیدند، تخصیص یافت. این محوطه تا پایان قاجاریه عملکرد نظامی خود را به عنوان مرکز قزاقخانه حفظ کرد و پس از آن در دوره پهلوی اول مکان ادارات دولتی شد.
بازگشت محصلان ایرانی از اروپا، موجد برخی تحولات در تهران شد. مثلاً میرزا رضا مهندس نقشه مدرسه دارالفنون را ریخت و میرزاصالح شیرازی اولین روزنامه ایرانی با عنوان کاغذ اخبار را در تهـران منتشر کـرد.
به روزگار فتحعلی شاه، ایران دوبار در
جنگ با روسیه تزاری شکست خورد و ناچار به عقد معاهدههای
گلستان (۱۲۲۸ق) و
ترکمانچای (۱۲۴۳ق) تن در داد. در ۱۲۴۴ق گستاخی روسها موجب جنگی کوچک، ولی خونین میان مردم تهران و سفارت روسیه شد که طی آن شماری از اعضای این سفارتخانه، از جمله گریبایدف، وزیر مختار روسیه کشته شدند.
پس از این واقعه خانه وزیر مختار روس برای حفظ جان وی، به داخل ارگ انتقال یافت. در نقشه مورخ ۱۲۷۵ق/۱۸۵۹م تهران، معروف به نقشه کریشیش خان، خانه وزیر مختار روس در داخل ارگ در شمال عمارت سروستان، درست در محوری که از تخت مرمر و میدان ارگ میگذرد، قرار دارد. مکان فعلی آن خانه اکنون در خیابان صور اسرافیل مقابل وزارت دارایی به حوزه انتظامی ۱۳ تبدیل یافته است.
درباره شمار جمعیت تهران در آغاز و پایان سلطنت فتحعلیشاه گفتهها آنچنان مختلف است که اظهارنظر قطعی در اینباره را دشوار میکند، ولی رقم ۲۰ تا ۲۵ هزار نفر در آغاز سلطنت و ۵۰ تا ۷۰ هزار نفر در زمان مرگ وی دور از واقعیت نیست. به حساب این ارقام جمعیت شهر طی دوران ۳۸ ساله پادشاهی وی ۳ برابر شده است. بر اساس آمار سال ۱۲۱۲ق/۱۷۹۶م تهران ۱۵ هزار نفر جمعیت داشته است که این رقم در ۱۲۲۲ق/۱۸۰۷م به ۵۰ هزار نفر رسید. بر مبنای چنین تصویری، ترکیب جمعیت مهاجر دو دهه نخست باید بیشتر از سپاهیان و امرا و دیگر گروههای شغلی بوده باشد که خدمات مربوط به دولت و دربار را برعهده داشتهاند، و به اصطلاح از نوکران بیوتات سلطنتی بودهاند.
طبیعی است که استقرار دربار و مستخدمان دولت در تهران باید حجم پول و در نتیجه حجم تقاضای مؤثر برای کالاها و خدمات را به شدت افزایش داده باشد. پس در مرحله
دوم رشد شهر باید بازرگانان، صاحبان حرفهها، صنعتگران و ارائهکنندگان انواع خدمات نیز در پی افزایش تقاضا به تهران جلب شده باشند. بخش دیگری از افزایش جمعیت تهران مربوط به اعیان و اشرافی بود که پس از اشغال ولایات قفقاز توسط روسیه، به ایران کوچ کردند؛ اگرچه بیشتر این گروه از مهاجران در تبریز و دیگر نقاط آذربایجان که با آنها همزبان بودند، سکنا گزیدند.
در این زمان بود که بیشتر سطح محلههای عودلاجان و سنگلج (که پیش از قاجاریه همه باغ و بیشه و زمین خالـی بـود) آباد شـد. اعیـان و ثروتمنـدان در بخشهای شمالی و غربی داخل حصار شهر در محله عودلاجان و شمال و غرب محله سنگلج ساکن شدند. جاهایی که تبدیل به باغچهها و خانههای اعیانی گشت، از درختزارهای کهن زمان پیش از پایتختی به دست آمد و در زمینهایی که آب فراوان و دستنخورده بر آنها سوار بود، ساخته شد. در عوض بخشهای بایر و گودهای داخل شهر مثل پایین دستهای سنگلج، پای دیوار جنوبی شهر و عموماً جاهایی که آب خوب نداشت، به محل اقامت فرودستان و غیرمسلمانان یا به کاربریهای نازل، مثل محل قاطرخانه و محل نگهداری شترهای زنبورکخانه اختصاص یافت.
ساختار شهری تهران در زمان فتحعلی شاه قاجار رشدی چشمگیر داشت. مسیر بازار در حدفاصل دروازه شاه عبدالعظیم تا چهارسوق بزرگ و بهخصوص در اطراف بازارچه عودلاجان و دو طرف چهار سوق در این دوره رونق گرفت و بیشتر کاروانسراهای متعددی که در نقشههای دوره ناصری در این مسیر دیده میشوند، در نیمه
دوم سلطنت فتحعلی شاه و دوره محمدشاه که پای کالاهای انگلیسی و روسی به بازار تهران باز شد، بنا گردید. مجموعه مسجد شاه (۱۲۳۰ق)، مسجد جامع، بازارچه بینالحرمین، چهار سوق بزرگ بازار (۱۲۲۲ق)، سبزهمیـدان، دهانه اصلی بـازار و ناحیه غربـی آن (که بعدها سرای امیر در آن ساخته شد) به سبب قرار گرفتن روی شریان اصلی بازار و ارتباط با میدان ارگ و تخته پل ورودی آن، پراعتبارترین مساجد، مدارس، میدانها و دکانها را در خود داشت، از دوره فتحعلیشاه تا اوایل
دوره پهلوی دوم از پررونقترین و معتبرترین مراکز سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شهر محسوب میشد.
در این دوره عمارتهای عامالمنفعه مانند حمام و
مسجد و
مدرسه و
آب انبار و یخچال و قنات و
کاروانسرا و دکان و
تکیه نیز به فراخور جمعیت ساکن هر محله و به دست بانیان خیر بنا نهاده شد. در خود شهر آنچه بیش از هر چیز وجه آیینی زندگی و جهان فکری مردم را نشان میداد، ساختمانها و مکانهایی بود که با باورها و کارکردهای مذهبی مربوط میشد یعنی امامزادهها، سقاخانهها، حسینیهها و تکیهها. هر محله و تقریباً هرگذری تکیهای داشت که اهالی محل هر سال در ایام عزاداری آن را به راه میانداختند.
مردم تهران چنانکه در برپا داشتن هرچه باشکوهتر مراسم
عزاداری امام حسین (علیهالسلام) و تزیین هرچه عالیتر تکیه محله در ماه محرم میکوشیدند، سقاخانه گذر را نیز به زیباترین وجه ممکن میآراستند، چنانکه برخی از سقاخانهها مانند سقاخانه آینه و سقاخانه نوروزخان از این حیث شهرتی بزرگ یافتند.
عالیترین ساختمانهای تهران از لحاظ معماری و تزیینات در داخل محوطه ارگ و به خصوص در قسمت اندرونی و بیرونی باغ گلستان ساخته شده بود
که بیشتر آنها در دوره ناصری با ساختمانهای دیگری جایگزین شدند. جیمز موریه که به سبب تألیف کتاب حاجی بابای اصفهانی، در تشریح احوال و روحیات ایرانیان در قالب شخصیتی خیالی مشهور است، به جز این کتاب شرحی از سفر خویش نیز نوشته است که از خلال آن اطلاعات با ارزشی درباره وضع شهر در نخستین سالهای سلطنت فتحعلی شاه قاجار و کارهایی که در سالهای ۱۲۲۰ق در دست اقدام بوده، میتوان به دست آورد. به گفته او در آن دوره عمارات قدیمی شهر چندان خوب نبود و تنها بنایی که قابل اعتنا به شمار میرفت، بنای ناتمام مسجد شاه بود و غیر از این مسجد، ۶ مسجد کوچک کماهمیت و سه چهار مدرسه بزرگ نیز وجود داشت.
ساختمان
مسجد شاه را چنین وصف کردهاند که بنای آن بس عالی است و
حیاط و مقصوره و ایوانی که در سمت جنوب است، به طور ممتاز ساخته شده است و قطعات بسیار بزرگ سنگهای مرمر در ازاره مقصوره به کار رفته است... صفههای جنبین مقصوره و ایوان هریک بر روی ۱۲ ستون معتبر بنا شده است و در طرف مشرق و مغرب مسجد صفههای عالی ساخته شده است. در طرف شمال شرقی شبستانی است که بر روی ۱۲ ستون بنا شده است. درِ بزرگ مسجد محاذی دارالشفا و در سمت شمال آن واقع است. درِ دیگر مسجد دارای جلوخان بسیار وسیعی است که در مدرسه صدر و نیز درِ حمام حاج میرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه قاجار در این جلوخان واقع است.
در همان سالها سرگور اوزلی، سفیر وقت انگلستان نخستین سفارتخانه این کشور را در جنوب بازار برپا کرد. این سفارتخانه شامل باغ بزرگ و عمارتی بود که هرکدام در یک طرف گذری واقع شده بود که پس از آن به همین مناسبت گذر ایلچی نامیده شد.
جیمز موریه شمار کاروانسراها و حمامهای شهر را هرکدام ۱۵۰ باب بازگو کرده است. به گفته او دو میدان بزرگ، یکی داخل شهر و یکی در ارگ تهران وجود داشته است. مقصود از میدان بزرگ داخل شهر احتمالاً سبزهمیدان است. او ضمناً از دو عمارت ییلاقی سلطنتی خارج شهر: قصر قاجار و نگارستان نام میبرد که نگارستان را به تازگی بنا مینمودهاند.
ژوبر قصر قاجار را چنین وصف کرده که بر فراز تپهای واقع و بنایی است آجری و بسیار زیبا و باغ بسیار وسیعی بر آن احاطه دارد. نهر آبی از وسط باغ میگذرد که پس از تشکیل حوضها و فوارهها در زمینهای هموار زیردست گم میشود. عمارت قصر قاجار در نهایت جلال و شکوه زینت شده است و نقاشیهایی که با کمال ظرافت و دقت در آن شده، زینتافزای قصر است.
قصر قاجار طی سالهای بعد جلال و شکوه بیشتری پیدا کرد، چنانکه هاینریش بروگش (۱۲۷۷ق/۱۸۶۰م) مینویسد: قصر قاجار که معروف به قصر ورسای تهران است،
بیشتر از نظر پلهها و تپهای که بر فراز آن ساخته شده است، به ورسای شباهت دارد. ساختمان قصر نسبتاً ساده، اما داخل آن مجلل است و محل ییلاقی و تفریحی مناسب مقام سلطنتی را دربر دارد. استخر بزرگ آنکه فوارههای متعدد و بسیار زیبایی دارد و زمستانها یخبسته و اروپاییان روی آن سرسره بازی میکنند، در چند جا ترک برداشته است، و معلوم نیست که چرا برخی از درختان کهن و زیبای آن را قطع کردهاند.
باغ و عمارت نگارستان تقریباً همزمان با قصر قاجار بنا شد. این باغ از بناهای فتحعلیشاه قاجار بود که در بیرون تهران آن عهد تأسیس شده، و تا عهد مشروطه باقی بود که بعدها آن را قطعه قطعه کردند. مدخل این باغ در جلو میدان بهارستان و خود باغ در شمال این میدان قرار داشت. قسمت مهم باغ، مدرسه نقاشی کمالالملک، و قسمتی از آن مدرسه صنایع مستظرفه شد.
اورسل (در ۱۸۸۲م) باغ نگارستان را در زمان ناصرالدین شاه، دارای دروازهای باشکوه و باغی بزرگ و پردرخت، خاصه درختان چنار که به عمارتی به شکل صلیب منتهی میشد، وصف کرده است. بالای این عمارت گنبدی ساخته بودند و تالار اصلی در وسط این صلیب قرار گرفته بود. تالار را با رنگآمیزی تند و اکلیلکاری زینت داده بودند و این قسمت در واقع ساختمان بیرونی بود. در باغ پشت این بیرونی، قصر چهارگوش اندرونی که یک طبقه بیشتر نداشت، دیده میشد. دیوار اندرونی پنجرهای نداشت و نور اتاقهای آن از
حیاط وسیع سنگ فرششدهای که دورش را حوض بزرگی فرا گرفته بود، تأمین میشد.
ساموئل بنجامین (در ۱۸۸۵م) نیز آورده است
که خیابانهای باغ به یک حوض مرمری و یک عمارت کوچک قشنگ که گچبری بسیار خوبی در آن شده است، منتهی میشود. داخل عمارت اتاقی مانند تالار وجود دارد. در سطوح این اتاق نقشهای بسیار قشنگی را گچبری نموده، و با رنگ سبز و سرخ یا طلایی مزین ساختهاند. تالار ۳ شاهنشین دارد که در هریک از آنها نیمکتهای بسیار ممتاز، تا نزدیکی پنجرهها قرار دادهاند. پنجرههای این اتاق طوری است که میتوان آنها را بلند کرد و آنوقت تمام یک طرف اتاق برای استنشاق هوا و تماشا باز میشود. از همینجا به حوض عریض دیگر و عمارتی که در قدیم شاه در آنجا اقامت میکرد، راه داشت. در این بنا هم تالار کوچکی هست که از دو طرف پنجره آن را میتوان بلند و باز کرد که به واسطه چادر از اشعه آفتاب محفوظ بود. در هر طرف اتاق صورتهای پسران فتحعلیشاه نقش شده است. این اتاق به یک
حیاط بزرگ هشتی میرسد که در وسط آن حوض بسیار بزرگی که تقریباً ۸۰ پا طول دارد، واقع است. از آنجا خیابان دیگری از میان باغ به اندرون کشیده شده است که در قدیم برخی از همسران فتحعلیشاه در آن سکنا داشتند. نیز تالار پادشاه که در مرتبه تحتانی ساخته شده، نمونه بسیار تماشایی صنعت و سلیقه ایرانی است. دهلیز اتاقْ سقف پستی دارد و از تالار به وسیله ستونهای سبک چوبی جدا میشود. این سرستونها اگرچه بسیار کوچکاند، اما ستونهای عالی تختجمشید را به یاد میآورد. هر قسمت این اتاق به رنگ سبز و گلی و طلایی رنگآمیزی شده، و بر روی دیوارها تصویرهایی از شکار بر روی گچ کشیده شده است. از جمله نقشهای تاریخی باشکوه که نصف دیوار را گرفته، صورت گروهی است به اندازه طبیعی، مشتمل بر فتحعلیشاه که بر روی تخت خود نشسته است، و ۳۰ نفر پسر بر گرد او جمعاند و سفرای فرانسه، انگلیس و روس و اعیان و ارکان سلطنت نیز ایستادهاند.
در این مجموعه حمامی نیز وجود داشت که از مرمر ساخته شده بود و در وسط آن ستونهایی چند و در میان ستونها حوض مدوری واقع بود. روبهروی حمام، سرسره بسیار شیبداری از مرمر صاف ساخته بودند. باغ نگارستان از جمله نخستین باغهای سلطنتی بود که در دوره ناصرالدین شاه قاجار درهای آن بر روی عموم گشوده شد و طبقات مردم توانستند در آن به تماشا و تفریح بپردازند.
در قصرسازیهای دوره فتحعلیشاه تزیین تالارها با نقاشیهای بزرگ دیواری از چهره سران مملکت معمول بود. این سلیقه تحت تأثیر شیوه تزیین قصرهای اروپایی از زمان صفویه پیدا شده بود و گویا فتحعلیشاه به این نوع نقاشی علاقه بسیاری داشته است؛ چنانکه تالار باغ نگارستان و چند تالار در داخل ارگ را با این نوع نقاشیها تزیین کرده بودند. نوع دیگر تزیینهای داخلی تالارها، رنگآمیزی روی گچبری با رنگهای طلایی، لاجوردی و دیگر رنگها بود. چنانکه ژوبر از پردهای تمامقد از عباس میرزا و صورت ۳ تن از دیگر شاهزادگان قاجار در یکی از عمارات کلاه فرنگی قصر شاه قاجار یاد کرده است.
جیمز بیلی فریزر که در اواخر زمان فتحعلیشاه کاخهای سلطنتی را دیده، از باغی سخن میگوید که به سبک خارجی آرایش شده بوده است. این نوع گرایشها بدون شک اولین نشانههای التقاط سبکها در معماری و باغسازی به شمار میروند.
لطافت طبع همراه با روحیه آسایشطلبی در پرداخت معمارانه خانههای آن دوران نیز حاکم بود. گاسپار دروویل در سفرنامه خویش درباره خانههای اعیانی زمان فتحعلیشاه آورده است که در شهرها خانهها با دیوارهای بالنسبه بلندی محصور شدهاند، چنانکه نمای آنها کاملاً مخفی میماند. ساختمانها همیشه دور از کوچهها و در انتهای
حیاطهای بزرگی بنا میشوند. خانهها به اسلوب زیبایی ساخته شدهاند و تقسیمبندی قسمتهای مختلف آن تا اندازهای منظم است. خانهها دارای اتاقهای متعدد است و در تالار وسیعی که به دیوانخانه معروف است، صاحب خانه هر روز مراجعان را میپذیرد. دیوانخانه میان یک
حیاط و یک باغ و غالباً میان دو باغ قرار دارد. در هر دو سمت پنجرههای بزرگی که بلندی آن به سقف میرسد، وجود دارد که هنرمندانه از قطعات کوچک چوب به اشکال تزیینی ساخته شده است. نجبا و ثروتمندان این پنجرهها را با شیشههای الوان تزیین میکنند، اما مردمان عادی معمولاً از کاغذ روغنی (که از نفوذ هوای سرد جلوگیری میکند) استفاده مینمایند. ایرانیها به آب علاقه بسیاری دارند و از اینرو کمتر خانهای میتوان یافت که جلو پنجرههایش حوض بزرگی از مرمر سفید یا سنگ رخام نباشد. در وسط این حوضها فوارههای بسیار زیبایی وجود دارد. خانهها شامل قسمتهای دیگری نیز هست و آن اتاقهایی است که با سقفهای کم و بیش بلند به صورت منظمی در طبقه بالا بنا شده و نام آن بالاخانه است. در این خانهها زیرزمینهایی با سقفهایی به شکل طاق وجود دارد که اتاقهای بالا را از آسیب رطوبت محفوظ میدارد و در آنجا هیزم و وسایل ییلاقی را نگاهداری مینمایند. در
حیاط چندین بنای جنبی نیز به چشم میخورد. در یک طرف اتاقهایی برای غریبههای متوسط الحال و درویشان در نظر گرفته شده، و در سمت دیگر طویله و انبارهای کاه و جو و لانه برای سگهای شکاری ساخته شده است. ساختمان حرمسراها معمولاً شبیه دیوانخانه، منتها با وسعت بیشتر و اتاقهای بیشتری است. در این قسمت نیز چندین بنای کوچک وجود دارد که از ساختمان اصلی مجزا ست. آشپزخانهها، حمامها و جز اینها در این قسمت واقعاند. تالار بزرگ حرمسراها اختصاص به رئیس خانواده دارد و در آن غذا میخورد و غالباً میخـوابد و ضمناً محـل تجمع همه زنهایـش نیـز هست.
محمدمیرزا ولیعهد، پس از مرگ فتحعلی شاه و بهرغم مدعیان سلطنت، از تبریز به تهران آمد و بر تخت نشست. یکی از مدعیان سلطنت، علیشاه ظلالسلطان بود که مدت ۴۰ روز، تا پیش از ورود محمدمیرزا، در تهران با لقب عادلشاه به سلطنت نشست. از او سرایی موسوم به سرای شاه در بازار تهران بر جای مانده که پای یکی از جرزهای آن در کتیبهای نام او و سال ساخت آن سرا (۱۲۵۱ق) آمده است.
دوران پادشاهی محمدشاه با وزارت میرزا ابوالقاسم قائممقام آغاز شد، اما مدت صدارت او چندان ادامه نیافت. قائممقام فراهانی در ۱۲۵۱ق/۱۸۳۵م در عمارت دلگشا در باغ نگارستان به قتل رسید.
صورت تغییریافته این عمارت در حال حاضر محل موزه هنرهای ملی است که در محل سابق باغ نگارستان در ضلع شمالی میدان بهارستان واقع است. در همان سال محمدشاه در
قلهک زمینی برای احداث باغ تابستانی به انگلیسیها بخشید و اختیار اداره آن آبادی را به آنها واگذار کرد. روسها نیز بعدها همان اختیار را در زرگنده، محل سفارت خود، از دولت ایران گرفتند.
استقرار قصر تابستانی سفارتهای انگلیس، روسیه و بعدها عثمانی (در ۱۳۰۰ق/۱۸۸۳م) و حریم امنیتی که در آن ناحیه به وجود آمد، زمینهای شد که در دوره ناصری بسیاری از رجال و اعیان در آنجا باغهای ییلاقی ایجاد کنند. اهمیت وجود چنین ییلاقی در شمال شهر به حدی بود که سفارتخانههای فرانسه و آمریکا سالها بعد اقدام به گرفتن مکانی استیجاری در این منطقه نمودند و در زمان حکومت رضاشاه نیز سفارتخانههای آلمان و ایتالیا باغهایی در منطقه پل رومی و فرمانیه در اختیار گرفتند.
حاج میرزا آقاسی، صدراعظم بعدی به قنات کندن و توپ ریختن مشهور بود. بیشتر خالصههای مرغوب اطراف تهران در این دوره از قریههایی بود که با قنات کشیدن حاج میرزا آقاسی، صدراعظم وقت، آباد شده بودند. به گفته رضاقلی خان هدایت در ۱۲۶۳ق صدراعظم ۴۳۸‘۱ پارچه از قریههایی را که خود آباد کرده بود و تقریباً دو کرور قیمت داشت، به شاه اهدا کرد.
از میان آنها قلعه عباسآباد که محل آن در حوالی یا در داخل پادگان عباسآباد فعلی قرار داشته، از خود حاج میرزا آقاسی نام گرفته است. از دیگر کارهای مهم وی کشیدن نهری از رودخانه کرج برای یافتآباد و وسفنارد بود که در ۱۲۶۱ق حفر شد و بعدها موجب آبادی کلاک، گرمدره و میانجوب و شمار بسیاری از دهاتی شد که تا چندی پیش از این جوی مشروب میشدند.
۲۰ سالی که از عقد
عهدنامه ترکمانچای در ۱۲۴۳ق/۱۸۲۸م تا مرگ محمدشاه در ۱۲۶۴ق/۱۸۴۸م به درازا کشید، دوران فقر و رکود همراه با افزایش جمعیت مسکینان در تهران بود. مهاجران فقیر بیشتر در محلههای جنوب شهر (که اجاره یا خرید خانه ارزانتر بود) سکنا میگزیدند. محله محمدیه که در جنوب بازار وقع شده، محصول همین دوران است. با افزایش تراکم و آلودگی، بهخصوص در محلات جنوبی، بیماریهای واگیر نیز تبدیل به یک معضل دائمی شد. آبهای آلوده کانون تولید وبا، حصبه و مالاریا بود؛ چنانکه در سالهای ۱۲۴۸، ۱۲۵۱ و ۱۲۶۱ق مالاریا در ایران شیوع یافت و بسیاری به هلاکت رسیدند. بار اول فقط از دارالخلافه تهران ۲۰ هزار کس تلف شدند و شخص شاه نیز مبتلا شد، ولی سرانجام بهبود یافت.
پولاک که در اوایل دوره ناصری در تهران می
زیسته، و شهر را در شرایطی احتمالاً پاکیزهتر از دوره رقتبار محمدشاهی دیده بود، درباره نظافت شهر و وضع بهداشت آن نوشته است که برای تنظیف خیابانها هیچ اقدامی صورت نمیگیرد. این را دیگر به میل و دلخواه سبزیکارها واگذاردهاند که زباله شهر را برای کود ببرند. دل و روده حیواناتی که ذبح شدهاند و باقیمانده غذا و جانورانی که مردهاند، به کوچه افکنده میشود و در آنجا میماند تا سگها شبها از کمینگاه بیرون آیند و کوچهها را تمیز کنند. شغالها نیز اینجا و آنجا گاه و بیگاه به دستیاری سگان بر میخیزند. استخوانهای به جا مانده را در خندق شهر میاندازند. با وجود این، تپههای کوچکی نیز در شهر هست که کثافت سدههای بسیار را لایه به لایه در خود انباشته، و از انظار پوشانده است. بوی عفونت وحشتناکی که از این همه مواد گندیده منتشر میشود، اقامت در تهران را در فصل تابستان به خصوص برای اروپاییان طاقتفرسا میسازد؛ تبهای کشنده ایجاد میکند و باعث میشود که هرگاه وبا وارد مملکت شود، به طرز وحشتناکی کشتار کند.
اما شدت مهاجرت و زاد و ولد در تهران چنان بود که با اینهمه مرگ و میر جمعیت همچنان افزایش مییافت، چنانکه وقتی ناصرالدین شاه در ۱۲۶۴ق بر تخت نشست، شماره نفوس شهر به نقل از لیدی شیل به حدود ۸۰ هزار تن رسیده بود.
در اواخر دوران محمدشاه، در ۱۲۶۱ق/۱۸۴۵م که جمعیت تهران فزونی بسیار یافته، و کمآبی بیش از پیش مایه عذاب شده بود، به دستور شاه نهری جدید از رود کرج به تهران کشیدند. این نهر به دو شاخه تقسیم میشد: شاخه شمالی از بالای باغ نگارستان عبور میکرد و از دروازه شمیران به شهر وارد میشد،
و دیگری همان شاخهای بود که به سوی جنوب میرفت و به کار آبیاری اراضی زراعتی حاج میرزا آقاسی در یافتآباد و وسفنارد میرسید. اما اشکال این نهر آن بود که به سبب بُعد مسافت و تغییر
مداوم میزان آب جاری در فصول مختلف، بیش از قنات به لایروبی
مداوم نیاز داشت؛ چنانکه ۶ سال پس از احداث که آب آن بسیار کم شده بود، به خرج دولت مجدداً مرمت و لایروبی شد و پس از آن این نهر که ۱۰ سنگ آبگیری داشت، لبالب شد و به مدت ۱۰ شبانه روز اهالی شهر را به فراوانی سیراب کرد و آبانبارها و حوضهای خانهها از آب مملو گردید.
در دوره محمدشاه، گذشته از ورود پارهای پدیدههای فرنگی به دربار، هیچ اقدامی برای ترویج آموزش علوم و فنون اروپایی صورت نگرفت. به سال ۱۲۴۸ق/۱۸۳۷م اولینبار در تهران ماهنامهای دولتی انتشار یافت. این نشریه نام مخصوصی نداشت و در آخر صفحه اول آن نشان دولتی ایران چاپ شده بود. همین روزنامه است که پس از تغییراتی محسوس در دوره ناصرالدینشاه به صورت روزنامه وقایع اتفاقیه یعنی روزنامه رسمی تهران درآمد.
در ۱۲۵۹ق آقا عبدالعلی نامی اسباب لیتوگرافی یعنی چاپ سنگی را به تهران آورد و در همان سال نخستین کتاب چاپ سنگی، یعنی تاریخ معجم، از چاپ بیرون آمد.
در زمان محمدشاه چندان عمارت و آبادانی در تهران و اطراف آن پدید نیامد. مهمترین اقدام وی در تهران احداث بازار عباسآباد در جنوب سبزهمیدان بود که به محله نوساز محمدیه در جنوب شهر راه داشت. این بازار از مسیر بازار اصلی برکنار بود و در محله محمدیه جز مردم فقیر نمیزیستند. پس برای آنکه بازار نوساز از حالت کور به در آید و رونقی گیرد در ۱۲۶۳ق/۱۸۴۷م دروازه دیگری به نام محمدیه بر حصار جنوبی شهر باز کردند که میان مردم به دروازه نو معروف شد. کاشیهای سردر بالای این دروازه که در موزه ایران باستان نگهداری میشود، نقشرستم و دیو را نشان میدهد که بسیار ماهرانه و زیبا به دست استاد محمدقلی کاشیپز شیرازی ترسیم شده است.
از مستحدثات دیگر این دوره کاروانسرا و تیمچه ملاعلی در بازار تهران و مدرسه و مسجد حاج رجبعلی در سنگلج است که شبستانی خوشطرح دارد و در طاقبندی دو جانب شبستان آن نکات معماری استادانه به کار بسته شده است.
کاروانسرا و تیمچه ملاعلی را تاجری موسوم به حاج ملاعلی مراغهای، از بزرگترین تجار آن زمان که غیر از تهران در تبریز و مسکو و پترزبورگ و بمبئی و دهلی تجارتخانه داشت، بنا کرد.
به جز محمدشاه بسیاری از اعیان و رجال عهد او و فتحعلی شاه به احداث باغهایی در خارج حصار و شمیران همت گماردند. از آن جمله است باغ فردوس که در ۱۲۶۴ق حسنعلیخان حاکم تهران بنای این باغ را گذارد، اما ساختمانی در آن برنیاورد. بعدها نظامالدوله معیرالممالک این باغ را خرید و توسعه داد و آب قنات قصر محمدی را به آنجا روان ساخت و نام آن را باغ فردوس گذاشت و عمارتی فیلگوش توسط استادان اصفهانی و یزدی ساخت و سنگهای مرمر اعلای یزد در آن عمارت به کار برد.
پس از او دوستعلیخان معیرالممالک دنباله کارهای آبادانی باغ فردوس را رها نکرد. عمارت کنونی از آثار او ست. از عمارت فیلگوش اثری به جای نمانده است. برابر نمای جنوبی عمارت حاضر که شیبدار بود، ۷ سطح با ۷ استخر و فواره بنا کردند. استخرها به نسبت وسعت زمین و فاصله از عمارت بزرگتر میشد. در سمت جنوب غربی اندرونی آن باغ رشک بهشت قرار داشت.
در ۱۲۶۴ق به دستور حاج میرزا آقاسی در مغرب تجریش در حوالی اسدآباد و نزدیکی باغ فردوس، کنار راه اوین قلعهای ساختند تا شاه در فصل ییلاق بدانجا برود و خندقی عمیق به دورش حفر کردند و کار پارهای از قصور و عمارات پرداخته شد که تابستان فرا رسید. شاه که بیمار بود، راهی آنجا شد، در حالی که بنایان و دیوارگران همچنان به کار بودند. اما مرضش شدت یافت و در همانجا در ماه شوال درگذشت. این عمارت که به قصر محمدیه موسوم بود، پس از این به سبب نحوست متروک ماند و ویران شد. حاج میرزا آقاسی نیز بدان هنگام که معماران سرگرم بنای قصر محمدشاه بودند، در همان نزدیکی عمارتی برای خویش بساخت که قصر عباسیه نام گرفت.
دوران ۵۰ ساله حکومت ناصرالدین شاه قاجار دوران اقتباس الگوهای فرنگی در شیوه زندگی مردم و تغییر چهره و ساختار شهر تهران بود. نخستین صدراعظم ناصرالدین شاه،
امیرکبیر، ظرف ۳ سال امور بهداشتی، انتظامی و اقتصادی پایتخت را سازماندهی کرد. بسیاری از اصلاحات و اقدامات دوران کوتاه زمامداری او (
ذیقعده ۱۲۶۴- محرم ۱۲۶۸/اکتبر ۱۸۴۸- نوامبر ۱۸۵۱م)، سرآغاز شکلگیری ساختارها و نهادهای نوین شهری بود.
امیرکبیر کارخانههایی مانند پارچهبافی، شکرریزی، چینی و بلورسازی، کاغذسازی، کالسکهسازی، چدنریزی و فلزکاری و دیگر صنایع کوچک به وجود آورد. شماری صنعتگر را برای آموختن شمعسازی، کاغذسازی، بلورسازی، چدنریزی، نجاری و تصفیه قند و شکر به روسیه فرستاد و کارگاههای تفنگسازی و باروتکوبی و دیگر صنایع نظامی ایجاد کرد.
در ۱۲۶۶ق در سراسر پایتخت ۴۲ قراولخانه ساخته شد و این نخستین نهاد انتظامات نوین در تهران است. در بیرون شهر نیز ۸ سربازخانه ساختند که اولین پادگانهای نظامی تهران در قالب جدید آن به شمار میرفت.
در ۱۲۶۷ق برای جمعآوری زباله و تنظیف شهر نظامی برقرار شد؛ برج و باروی شهر تعمیر گردید و کارگاههای اسلحهسازی و کالسکهسازی در جباخانه تهران دایر شد. همچنین آب شهر به واسطه لایروبی نهر احداثی حاج میرزا آقاسی (که آب را از کرج به تهـران مـیآورد) فراوان شد.
نحوه توزیع آب در شهر تهران از زمانی که به صورت آبادی کوچکی بود تا ۶۰ سال پیش (۱۳۲۶ش/۱۹۴۷م) که کلنگ ایجاد شبکه لولهکشی بر زمین زده شد، هیچ تحول عمدهای نیافت و بر همان روش کهن توزیع آب به وسیله جویها و نهرهای موجود در معابر شهر متکی بود. در نقشههای قدیمی شهر تهران بسیاری مکانها با نام یخچال وجود دارد که برای تهیه یخ در فصل زمستان و انبار کردن آن برای تابستان به کار میرفت. یخچالها بیشتر در حاشیه شهر قرار داشت، زیرا تهیه و نگهداری یخ سطحی نسبتاً بزرگ میخواست و قیمت زمین در قسمتهای حاشیه شهر ارزانتر بود. در این دوره تهران بیشتر از طریق آب ۴۸ رشته قنات وقفی و خصوصی مشروب میشد که از آن شمار ۲۶ رشته آن تا زمان لولهکشی شهر فعال بودند.
تأسیس
دارالفنون در ۱۲۶۸ق/۱۸۵۱م تأثیری بسزا در انتقال دانش و فن نوین به ایران و به کارگیری آن در زمینههای مختلف شد. در دورههای پس از تأسیس دارالفنون بیشتر رجال اصلاحطلب یا کسانی که مصدر اقدامی تازه شدند، در دارالفنون درس خوانده بودند. دارالفنون در یک دوره ۴۴ ساله از ۱۲ رشته تحصیلی حدود ۱۰۰‘۱ نفر فارغالتحصیل داشت.
این افراد در زمینه علوم، مهندسی، ساختمان، پزشکی، موسیقی و نقاشی تخصص داشتند. از ۱۲۷۵ق/۱۸۵۸م امور دولت در قالب ۵ وزارتخانه داخله، خارجه، عدلیه، جنگ، و مالیه و وظایف اداره میشد. یک سال بعد با ورود دانشآموختگان دارالفنون، در ترکیب اداره شورای دولتی تغییراتی داده شد و وزارت تجارت و صنایع و وزارت علوم به سرپرستی اعتضادالسلطنه هم به شورا افزوده شد. در همین سال افزون بر مجلس شورای دولتی، مجلسی هم به نام مصلحتخانه متشکل از ۲۴ عضو دایرگردید.
این مجلس عمومیتر از مجلس شورای وزرا بود و چنین بر میآمد که قرار بوده است که چیزی نظیر انجمنهای ایالتی و ولایتی دایر شود.
از ۱۲۸۱ق/۱۸۶۴م اصلاحات اداری در نظام حکومتی ایران آغاز گردید و مواصلات و ارتباطات نیز با توصیهها و راهنماییهای میرزا حسینخان سپهسالار بهبود یافت. در ۱۲۸۰ق مسیو کاستگر، مهندس اتریشی که به عنوان معلم دارالفنون و کارشناس امور مهندسی در خدمت دولت ایران بود، مأمور اصلاح راه تهران به کناره دریای مازندران گردید و این راه یک سال پس از آن آماده بهرهبرداری شد.
در ۱۲۸۱ق تکملهای بر قرارداد ۱۲۷۹ق/۱۸۶۲م ایران و انگلیس درباره استقرار کارشناسان و کارکنان انگلیسی در ایران برای تکمیل خطوط تلگراف سراسری از خانقین به تهران، و از تهران به بوشهر تهیه گردید. همان سال فرمانی درباره تفویض اختیارات بیشتر به وزارتخانههای سه گانه عسکریه و مالیه و خارجه صادر شد. در ۱۲۸۳ق تقسیم کار میان وزارتخانهها توسعه بیشتری یافت و کوشش شد تا دامنه نفوذ و عمل این وزارتخانهها به ولایات نیز گسترش یابد.
نخستین تشکیلات پست نوین در ۱۲۹۲ق/۱۸۷۵م توسط ریدر اتریشی در محلی واقع در بازار کنار خندق بنیانگذاری شد.
امیرکبیر به اقدامات مؤثری در بهبود وضع بهداشت شهر تهران دست زد، از آن جمله: یکی آبلهکوبی کودکان و دیگر توجه به امر جمعآوری زباله، دیوار کشیدن دور یخچالها و سرپوشیده کردن نهرها بود که در ۱۲۶۷ق/۱۸۵۱م محمود خان کلانتر مأمور آن گردید.
مطالب روزنامه وقایع اتفاقیه در ۱۲۶۷ق مشحون از پیدا شدن آگاهیهای تازه درباره رابطه آلودگی آب و
محیط زیست شهری با شیوع بیماریهای واگیردار و کوشش برای رعایت بهداشت عمومی است (شم ۱۴، مورخ ۷
رجب ۱۲۶۷).
تأسیس دارالفنون در توسعه عملی
علم طب و تأسیس بیمارستان و دواخانه به سبک جدید مؤثر بود. اعتمادالسلطنه تأسیس اولین بیمارستان در تهران را در وقایع سال ۱۲۶۸ق/ ۱۸۵۲م یاد کرده است. بنای این بیمارستان در ۱۲۶۶ق آغاز شد و در
ربیعالاول ۱۲۶۸ افتتاح گردید. دواخانه مخصوصی هم داشت و در نخستین سال کار بیمارستان از ربیعالاول ۱۲۶۸ تا
ربیعالآخر ۱۲۶۹ شمار بیمارانی که مراجعه کرده بودند، به ۲۳۸‘۲ تن رسید.
پولاک، اولین معلم طب دارالفنون، در سفرنامهاش مینویسد که اولین بیمارستان در سومین سال اقامت وی در تهران، مطابق با ۱۲۷۱ق/۱۸۵۵م، به وسیله خود وی ایجاد شد. بیمارستان در خارج شهر و در کنار راهی ساخته شد که بعدها خیابان علاءالدوله در بستر آن شکل گرفت. در ۱۲۹۰ق/۱۸۷۳م
دومین بیمارستان تهران ساخته شد. تأسیس این بیمارستان به همت اعتضادالسلطنه، وزیر علوم صورت گرفت و جای آن در نزدیک میدان مشق بود که امروزه بیمارستان سینا در آن واقع است. اعتمادالسلطنه در ۱۲۹۳ق/ ۱۸۷۶م گزارش میدهد که مجلس حافظ الصحه در دارالخلافه به ریاست نواب والا اعتضادالسلطنه وزیر علوم و معادن در کمال نظم دایر است.
در هر جلسه موالید و متوفیات چند روز و یا حدود یک ماه تهران قرائت میگردید و درباره علت مرگ و میرها هم بررسیهای لازم به عمل میآمد. در ۱۳۰۶ق/۱۸۸۹م بیمارستان دیگری در خیابان دوشانتپه تهران در اراضیِ میرزا علیخان امینالدوله به خرج مبلغان مذهبی آمریکایی تأسیس گردید که ۵۰ هزار دلار آمریکا صرف آن شد.
یکی از مهمترین کارهای دوره صدارت امیرکبیر آغاز نوسازیها و اصلاحات در حوزه مرکزی شهر بود. اهمیت این کارهای عمرانی در آن است که آشکارا بدان منظور صورت میگرفت که مرکز شهر چهرهای آراسته و آبرومند یابد. عمارت و قلعه ارگ در ۱۲۶۷ق به دستور امیرکبیر و به معماری عبداللهخان معمارباشی تجدید بنا شد. با استقرار توپخانه در اطراف میدان ارگ، آن را میدان توپخانه نامیدند.
کوچههای داخل ارگ برای آنکه قابل حرکت کالسکه شود، سنگفرش گردید، به شکلی که قسمت سوارهرو در وسط پایینتر، و پیادهروها در دو طرف مرتفعتر واقع شده بود و چون دولت استفاده از کالسکه را ترغیب و تشویق میکرد، نیاز به خیابانهای کالسکهرو افزایش یافت.
نوسازی سبزهمیدان و اطراف آن به ابتکار امیرکبیر در ۱۲۶۹ق توسط حاج علی خان مقدم مراغهای
صورت گرفت. طرح این تغییرات به صورت یک نقشه همراه با نمای میدان در دست است.
طی این نوسازی تیر قاپوق یا دار را از سبزهمیدان به میدان جلو دروازه نو در جنوب شهر بردند که تا دوره معاصر به میدان اعدام مشهور بود. در جنوب میدان، بازار و سرای امیر ساخته شد که جایگاه کلاهدوزان و کفشدوزان شد و به بازار کفاشها شهرت یافت.
احداث بازار و کاروانسرای امیر در این حوزه از شهر چنان رونقی پدید آورد که در ۱۲۷۰ق تیمچه حاجبالدوله نیز جنب سرای امیر احداث گردید.
پولاک درباره این بازار و کاروانسرای نوساز مینویسد: پیش از اینها بازار و کاروانسراها هم تنگ و هم کوتاه بود تا آنکه در زمان وزارت میرزا تقیخان بازار وسیع امیر با کاروانسراهایش ساخته شد. وسایل و اثاث آن مجلل است،
حیاطها و باغچهها همه بزرگ و باشکوه ساخته شدهاند و پس از قصر سلطنتی دیدنیترین چیز سراسر شهر به شمار میرود. بازارهای دیگر که از نظر زیبایی در درجات بعد قرار دارد، در دنبال این بازار ساخته شده، یا در خیابانهای دورتر واقع است.
در سمت غربی سبزهمیدان، در بازار موسوم به بازار صندوقدار، مجمعالصنایع ساخته شد. فکر تأسیس این مجموعه کارگاهها
نیز از امیرکبیر بود، ولی پس از مرگ او به مرحله بهرهبرداری رسید. در مجمعالصنایع که بیشتر مشتمل بر کارگاههای سازنده ابزار و ادوات و ملزومات نظامی بود، سازندگان و تعمیرکاران کالاها و ادوات مدرن و به اصطلاح اجناس فرنگی نیز وجود داشت.
قریه امیرآباد در سمت شمال غربی خارج حصار از آباد شدههای مهم امیرکبیر، به وسیله خیابان درختکاری شده شمالی ـ جنوبی، به نام خیابان امیر به شمال محوطه اسبدوانی واقع در غرب تهران اتصال مییافت که به همین منظور آمادهسازی شده بود.
فنون مهندسی که در دارالفنون آموخته میشد، بر ساختمانسازی نیز تأثیرگذاشت. ساختمان دارالفنون پس از ساختمان سفارت انگلیس نخستین ساختمانی بود که براساس طرح و نقشهای با روش اروپایی ساخته شد. میرزا رضا مهندسباشی، طراح این بنا، یکی از محصلانی بود که در دوران فتحعلیشاه قاجار برای آموختن فنون مهندسی نظام و قلعهسازی به انگلستان فرستاده شده، و در مدرسه نظامی ولوویچ تحصیل کرده بود. از ۷ استادی که به هنگام گشایش دارالفنون در آن به تدریس پرداختند، ۴ تن در زمینههای مختلف علوم نظامی، و یک تن در معدنشناسی تخصص داشتند. بنابراین علومی که تدریس میشد، با هندسه، نقشهبرداری، نقشهکشی و نحوه طراحی برخی از تأسیسات و بناهای نظامی ارتباط داشت و این استادان خود با فنون مهندسی و ساختمانسازی آشنایی داشتند. این متخصصان نه تنها به طرق گوناگون مشاور طراحی و ساخت بناهای جدید بودند، بلکه با آموزش دادن دانشآموزان ایرانی فنون و روشهای اروپایی را در ساختمانسازی اشاعه دادند.
از میان اندک مهندسان ایرانی در دوره قاجار، میرزا مهدیخان ممتحنالدوله شقاقی، نخستین کس از دانشجویان ایرانی بود که در فرانسه، در رشته راه و پلسازی و معماری دیپلم مهندسی گرفت. در ۱۲۸۹ق حسنعلی خان گروسی، وزیر فوائد عامه از طرف میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم به او دستور داد که نقشههای ساختمانی وزارتخانههای جدیدی را که قرار بود دور میدان ارگ ساخته شود، ترسیم کند. این نقشهها شامل طرح طبقات فوقانی و تحتانی و نمای ساختمانها بود و ۳ نفر از مهندسان فرنگی مقیم پایتخت: پیرسن، طراح و آرشیتکت سفارت انگلیس؛ کاستگر، مهندس اتریشی که سالها در خدمت دولت ایران بود؛ و بهلر، مهندس فرانسوی و مستشار مهندسی نظام، در این طراحیها با آنان مشورت شد.
از میان مهندسان اروپایی مسیوبواتال، تبعه بلژیک، کسی است که در ایجاد کارخانه چراغ گاز، راهآهن تهران ـ شهر ری و ایجاد خط واگن اسبی در خیابانهای تهران مؤثر بوده است.
نخستین نقشه از شهر تهران که با دقتی مناسب و اطلاعات کافی در دست است، به وسیله کریشیش، معلم اتریشی دارالفنون تهیه گردید. نقشه دیگر تهران پس از توسعه شهر (۱۲۸۴ق/ ۱۸۶۷م) نیز توسط حاجی عبدالغفارخان نجمالملک، معلم دارالفنون و شاگردانش ترسیم شد و در ۱۳۰۹ق/۱۸۹۱م به چاپ رسید. پیش از تهیه این دو نقشه، از خانهها و دیگر بناهای تهران در ۱۲۶۹ق/۱۸۵۳م توسط شاگردان دارالفنون آمارگیری شد. بر اساس این آمار شمار خانههای شهر در ۵ محله عودلاجان، سنگلج، چال میدان، بازار و ارگ ۸۷۲‘۷ باب بوده است. چون در هر باب خانه بر اساس آمارگیری سال ۱۲۸۶ق، حدود ۳/۱۵ نفر ساکن بوده است، جمعیت شهر تهران در سال ۱۲۶۹ق را میتوان حدود ۱۲۰ هزار نفر تخمین زد که در سطح ۴۷۰ هکتاری محدوده حصار اول تهران می
زیستهاند. با این حساب تراکم جمعیت شهر تهران در آن زمان حدود ۲۵۵ نفر در هکتار بوده است که با توجه به یک طبقه بودن بیشتر خانهها حاکی از فشردگی وضعیت اقامت دارد.
برای اسکان جمعیت افزون شده به شهر، اولین باغهایی که تقسیم شد و به فروش رفت، باغهای خالصه بود که در دوران فتحعلی شـاه احداث شـده بود.
به زودی بسیاری از باغهای شهر تهران قطعه قطعه و خانهسازی شد؛ چنانکه بروگش در حدود سالهای ۱۲۷۶ق از خشکی و فقدان درخت و گیاه در این شهر شکوه کرده است.
دامنه این رشد به خارج از شهر نیز کشیده شد. در ۱۲۷۸ق در روزنامه دولتی خبری درباره ایجاد عمارات در خارج شهر و تقسیم یکی از باغهای دیوانی برای فروش به خواستاران آمده است. در
دهه ۱۲۸۰ق/۱۸۶۰م در پی فزونی جمعیت و گسترش غیررسمی شهر خارج از حصار، موج تازهای از شهرسازی چهره تهران را به گونهای دیگر تغییر داد. همزمان با برخی از نوسازیهای بنیادی در شهرهای
قاهره و
استانبول، اقدامات شهرسازی وسیعی به مدیریت میرزا حسینخان سپهسالار، صدراعظم وقت در تهران صورت گرفت.
نخست با انتقال توپها به میدان توپخانه جدید، میدان ارگ یا جلوخان محوطه کاخهای سلطنتی را به شکل یک گردشگاه عمومی درآوردند. اگرچه از حدود سال ۱۲۷۶ق برخی از باغهای سلطنتی برای استفاده عموم گشوده شده بود، اما گشایش محوطه ارگ برای عبور و مرور عموم مردم اولینبار اتفاق افتاد.
میدان جدید ارگ را باغ گلشن نام نهادند، ولی میان مردم به باغ میدان معروف شد و یکی از باصفاترین گردشگاههای مردم تهران گشت.
بستر اولین خیابانهای شهر جدید، از پر کردن خندقهای اطراف حصار ارگ سلطنتی فراهم آمد. با پر شدن خندق شرقی ارگ از ۱۲۸۳ق خیابان ناصریه با غرس دو ردیف درخت در حاشیه و نصب چراغهای چدنی نفتی شکل گرفت. چراغهایی که در طول خیابان برپا شده بود، ابتدا به وسیله نفت، و از ۱۲۹۸ق به وسیله گاز روشن میشد. در ۱۲۸۴ق ساختمان شمسالعماره در سمت شرقی
حیاط گلستان، مشرف به معبر جدید ناصریه بنا گردید. این ساختمان که هنوز نیز برپاست، به سبب ویژگیهایی که دارد، مهمترین ساختمان دوره قاجاری در تهران به شمار میرود. حجم آن از دو برج متقارن ۵ طبقه تشکیل شده، و بر فراز مهتابی میان برجها اولین ساعت نصب گردیده است. این ساختمان تا دوره پهلوی بلندترین عمارت شهر به شمار میرفت. وصف این بنا در اوج رونق و شکوه ناصریه طی گزارشی آمده است.
خیابان باب همایون نیز در ۱۲۸۸ق یعنی تقریباً همزمان با ناصریه ساخته شد و چهره آن از ناصریه نیز اروپاییتر بود.
کار نوسازی این خیابان برعهده محمدرحیمخان علاءالدوله (امیرنظام) گذاشته شد. معبر تنگ قبلی تعریض گردید، کف آن سنگفرش شد و در دو طرف آن پیادهرو احداث گردید که به وسیله باغچههای درختکاری شده از مسیر سوارهرو جدا شده بود. در جبهه دو طرف خیابان مغازههایی احداث شد که زیباترین و نفیسترین کالاها را میساختند، یا عرضه میکردند. در دو سر خیابان نیز دو تا از مجللترین دروازههای شهر را ساختند. دروازه جنوبی که کوچکتر و ظریفتر بود، سردر الماسیه نامیده شد. از جمله بناهای مهم واقع در این خیابان میتوان از مدرسه نظام، آسیای بخار (۱۲۸۹ق)، قورخانه، مجمعالصنایع و
مسجد مهدعلیا نام برد.
دهه ۱۲۸۰ق به سبب آنکه بیشتر دروازه و سردرهای مهم تهران در این دوره ساخته شدند، نیز شاخص است. دستکم ۱۶ دروازه و سر در را میتوان برشمرد که طی این دهه ساخته شد که ۱۲ تا از آنها دروازههای محدوده جدید شهر بودند و از اینرو ساختمان آنها باید پس از اعلام توسعه شهر در ۱۲۸۴ق/۱۸۶۷م آغاز شده باشد. بقیه سردرها در پیرامون ارگ و در محل اتصال آن با میدانها و معبرهای مهم شهر ساخته شد دروازه ناصریه (۱۲۸۲ق/۱۸۶۵م) در محل اتصال خیابان ناصریه به بیرون شمال شهر، جایی که چند سال بعد میدان توپخانه ساخته شد؛ سردر موسوم به باب همایون (دروازه دولت میدان توپخانه)؛ و سردر الماسیه که به ترتیب در انتهای شمالی و جنوبی خیابان باب همایون در ۱۲۸۸ق در زمان تعریض و بنای این خیابان ساخته شد. گذشته از اینها، سردر عالیقاپو و سردر نقارهخـانه در شمال و جنوب میـدان ارگ (که اساس آنها از دورههای پیشین بود) به احتمال بسیار در ۱۲۸۱ق، همزمان با ایجاد طرحهای جدید در این میدان و تبدیل آن به باغ گلشن تجدید بنا شد. گفتنی است که در ۱۳۰۱ق در سردر عالیقاپو دوباره تغییراتی داده شد. این کار به مباشرت آقاعلی امینحضور صورت گرفت.
محدوده شهر در ۱۲۸۴ق براساس مدلی فرنگی طرحریزی شد. موقعیت محدوده جدید نسبت به شهر قدیم به شکلی در نظر گرفته شده بود که بیشترین سطح خالی و فضای توسعه در قسمت شمال و غرب آن واقع شد. این انتخاب مبتنی بر دیدگاه صرفه اقتصادی برای فروش زمینهای مرغوبتر بود، زیرا بیشتر فضای توسعه را در جهتهایی پیشبینی کرده بود که نسبت به شهر قدیم در بلندی واقع شده، و نسبت به موقعیت ورود آب قناتها به شهر مقدم بر آن بود؛ پس بیشترین تقاضای مؤثر و بالفعل متوجه خرید زمین در سوی شمال و غرب بود. سند بسیار جالبی از توصیه یکی از دولتمردان، شاید میرزاعیسای وزیر، به ناصرالدینشاه در دست است که در آن به تفصیل به منافع مالی که از توسعه شهر و ترقی قیمت اراضی خالصه میتواند عاید خزانه شود، سخن رفته است.
بیتردید برای پیاده کردن شکل جدید ابتدا نقشهای به روی کاغذ تهیه شد. تهیهکننده نقشه مسیو بهلر فرانسوی، یکی از استادان دارالفنون بود.
طرح حصار و خندق از یک قلعهساز فرانسوی
سده ۱۷م به نام وبان اقتباس شد.
نقطه کانونی این طرح پیشبینی میدانی در قلب محدوده جدید بود که تبدیل به مرکز تازه شهر شد و این نقش را دستکم تا ۹۰ سال بعد، پس از آنکه شهر از محدوده دوره ناصری به خارج تجاوز کرد و خندقها پر شد، حفظ کرد. سرانجام در ۱۱
شعبان ۱۲۸۴ق/۸ دسامبر ۱۸۶۷م کلنگ احداث خندق
دوم تهران بر زمین زده شد و از این تاریخ شهر تهران به لقب دارالخلافه ناصری ملقب گردید.
به دنبال توسعه رسمی حدود شهر در ۱۲۸۴ق فشار جمعیت برای اقامت در محدوده تهران قدیم کاهش یافت و ساختمانسازی در اراضی جدید شهری شروع شد. در ۱۲۸۶ق در
دومین آمارگیری شهر تهران ۰۲۴، ۱ باب خانه شمارش شد. جمعیت محلههای نوساز خارج شهر قدیم ۸۵۳‘۱۶ نفر بود که چیزی در حدود ۱۱ه کل جمعیت شهر را تشکیل میداد. از این شمار جمعیت تنها ۱۶ه آنها در تهران متولد شده بودند و بقیه آنها از مهاجران بودند. شهرِ توسعهیافته، اراضی خارج حصار قدیم را که بسیاری از آن تفکیک و خانهسازی شده بود، دربرگرفت و موجبات گسترش باغهای جدید در پیرامون حصار جدید را فراهم آورد. معابر نسبتاً عریض و مستقیم و طولانی ساخته شد. این خیابانها برای راندن کالسکه که مدرنترین وسیله نقلیه زمان و علامت تشخص بهشمار میرفت، مناسب بود.
طی ۴۰ سال آرامش و ثبات سیاسی، بسیاری از باغها و خانههای بزرگ و زیبا در شمال و غرب شهر احداث شد. بزرگترین باغهای تهران در نقشه ۱۳۰۹ق، به جز باغهای قدیمی نظیر نگارستان، سردار و لالهزار که باغهای سلطنتی زمان فتحعلیشاه بودند و باغ نظامیه که پیش از توسعه شهر توسط میرزا آقاخان نوری صدراعظم ایجاد شده بود، در فاصله سالهای ۱۲۸۴ تا ۱۳۰۹ق/۱۸۶۷ تا ۱۸۹۲م یعنی طی مدت ۲۵ سال در سمت شمال و غرب شهر احداث شد و همه نام سرشناسترین رجال نامدار آن زمان را بر خود گرفتند.
میدان توپخانه مرکز شهر جدید که جلوخان مجموعه ارگ حکومتی به شمار میرفت، به شکل مربعمستطیل سادهای بود که گرداگرد آن نمایی کاشیکاری و گچبری شده با آهنگی یکسان تکرار میشد. حجرههای زیرین محل قرار دادن و درواقع انبار توپها بود و اتاقهای روی حجره به اقامت توپچیان اختصاص داشت. جشنهای حکومتی و اعیاد ملی در این میدان برگذار میشد. بنجامین در ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م میدان توپخانه را چنین وصف کرده است: قشنگترین و موقرترین دروازههای شهر، دروازهای است که در طرف شمال ارگ، روبهروی میدان توپخانه (کـه میدان بسیار قشنگ و با شکوهـی است) واقـع شده، در وسط آن میدان حوضی است از مرمر که ۱۵۰ پا طول دارد، و آن را همیشه پر از آب نگاه میدارند. در هر زاویه حوض سکویی است که بر روی آن توپی به طرز قدیم قرار دادهاند. در ۴ طرف میدان، خانههای کوچکِ دو مرتبه روبازی ساختهاند. جمیع این خانهها به یک وضع است. در طرف مشرق میدان، دروازه بسیار قشنگی با ستونهای ظریف و آجرهای کاشی ساخته شده است. این میدان ۶ دروازه دارد که به هنگام شب همه آنها را میبندند. در بالای دروازه بزرگی که شرح آن گذشت (دروازه دولت)، بیرق ایران (که شیر و خورشید باشد) افراشته است. به هنگام طلوع و غروب آفتاب یک دسته از نقارهچیها در بالای دروازه، در شاهنشین جمع شده، با سرنا و کرنا موزیکی مینوازند که به تعریف راست نمیآید و بتهوون و موزارت ابداً روحشان از آن موزیک خبر ندارد.
جشنهای حکومتی یا مراسمی از اعیاد ملی که دستگاه حکومت میخواست سهمی در آن داشته باشد، در این میدان برگذار میشد. مثلاً در ۱۲۹۸ق/۱۸۸۱م مراسم افتتاح کارخانه چراغگاز در میان تشریفات بسیار و در حالی که میدان توپخانه آرایش داده شده، و با نصب بیرقها و افراشتن چادرها و ترنم موسیقی و توزیع شربت و شیرینی و میوه جلوه خاصی یافته بود، در این مکان جشن گرفته شد. آتشبازیهایی که در این جشنها در میدان توپخانه برپا میشد، در تاریخ تهران معروف است.
یکی از اولین نهادهای مدنی جدید، یعنی نخستین بانک در شهر تهران (بانک شاهنشاهی (بانک انگلیس)) ۱۳ سال پس از اتمام ساختمان میدان توپخانه در آن جای گرفت. این ساختمان خود یکی از بناهای مهم در تاریخ شهر تهران به شمار میآید؛ زیرا یکی از اولین بناهایی بود که نمای اصلی آن روی به یک فضای عمومی شهری داشت و طرح آن توسط اولین آرشیتکتایرانی تحصیلکرده فرنگستان، یعنی میرزامهدیخان ممتحنالدوله شقاقی تهیه گردیده بود.
از میدان توپخانه ۶ خیابان راست و مستقیم منشعب میشد. ناصریه و باب همایون به سمت جنوب، چراغ گاز به سمت شرق، خیابان مریضخانه به سمت غرب، و خیابانهای لالهزار و علاءالدوله به سمت شمال امتداد مییافتند. این خیابانها به تدریج تا پایان سلطنت قاجاریه و در
دوران پهلوی اول هر یک به نوعی نمودار وجهی از زندگی جدید شهری در تهران شدند. احداث میدان توپخانه جدید و درختکاری خیابان مریضخانه نیز در ۱۲۹۴ق/۱۸۷۷م، یک سال پیش از سفر
دوم شاه پایان یافت. در دوره ناصری گل سرسبد ۶ خیابان منشعب از میدان توپخانه، خیابان علاءالدوله بود که به نامهای دیگری چون کوچه باغ ایلخانی و خیابان سفرا نیز شهرت داشت. آبادی این خیابان با قرار گرفتن باغ سفارت انگلیس در گوشه شمالی آن آغاز گشت و به مرور سفارتخانههای دیگر (عثمانی، آلمان و هلند) و مهمانخانههای معتبر تهران نیز در آن استقرار یافت.
در ۱۲۸۱ق طبق حکمی از جانب سپهسالار اعظم، چراغعلیخان سراجالملک، رئیس احتسابیه وقت مأمور شد تا اهالی شهر را به حفظ بهداشت و پاکیزگی جوار خانه خود و خارج کردن زباله از شهر توسط خاکروبهکشها و عملهها مجبور کند و نیز مقرر شد که... کوچهها و محلات را جمیعاً سنگفرش تازه نموده، به قسمی خوش مجاری میاه را بسازند که برای مترددین مورث عسرت نشود....
مهمترین رهآورد ناصرالدین شاه از سفر
دوم فرنگستان، استخدام یک افسر اتریشی، به نام کُنت دومونت فورت برای ایجاد تشکیلات پلیس در شهر تهران بود. وی در گزارشی به شاه پیشنهاد کرد که میتواند با ۴۰۰ نفر پیاده و ۶۰ نفر پلیس سوار، امنیت تهران را تأمین نماید. پس از تدارک مقدمات در ۱۶ ذیقعده ۱۲۹۵ق/۱۵ نوامبر۱۸۷۸ تابلوی نخستین شهربانی تهران اداره جلیله پلیس دارالخلافه و احتسابیه بر سردر عمارتی واقع در ابتدای خیابان باب همایون نصب گردید.
در آن زمان حفظ نظم و امنیت و کار جمعآوری زباله و تنظیف شهر، هر دو بر عهده این تشکیلات قرارگرفت. کنت در ۱۲۹۶ق/۱۸۷۹م کتابچهای درباره قوانین و مقررات شهری تدوین کرد و به تصویب شاه رسانید. این مجموعه که به کتابچه قانون کنت معروف شد، حاوی دستورعملها و مقررات گوناگونی است که در آن از جرایم و کیفرهای مربوط به بدمستی تا ترتیب ساختمانسازی در شهر میتوان یافت و از مفاد آن چنین برمیآید که مجموعه سادهشدهای از مقررات شهرداریها و پلیس شهرهای اروپا بوده است.
از مهمترین پدیدههای اروپایی که پس از سفر
دوم ناصرالدین شاه به فرنگستان در تهران دایر گردید، چراغ گاز بود که توسط کارشناسی به نام فابیوس بواتال راهاندازی شد. در ۱۲۹۶ق/۱۸۷۹م امینالملک که شوق داشت پدیدههای نوین اروپا در پایتخت ایران رایج شود، یک موتور تولید گاز از فرنگستان وارد کرد. این کارخانه تنها روشنایی میدان توپخانه و شماری از خیابانهای اطراف ارگ، مانند ناصریه و علاءالدوله را تأمین میکرد و طرز کارش چنین بود که گاز حاصل از حرارت دادن زغال سنگ در دیگهای مخصوص به وسیله لولههای زیرزمینی به فانوسهای مخصوصی که برپایه چراغهای چدنیِ ساخت کارخانه چدنریزی دارالخلافه در مجمع الصنایع ارگ، نصب شده بود، هدایت میگردید. با تاریک شدن هوا شماری چراغچی با میلههای مشعل فانوسها را یک به یک روشن میکردند که تا پاسی از شب روشنایی میداد
این کارخانه چندان
دوام نیافت، زیرا تهیه زغال سنگ و گاز لازم در ایران آسان نبود. ایجاد راهآهن از تهران به شهر ری (۱۳۰۶ق/۱۸۸۹م) و احداث شبکه خطوط واگن اسبی (۱۳۰۷ق/۱۸۹۰م) از آخرین اقدامهایی است که در دوره ناصری چهره تهران را دگرگون کرد.
از حوادث مهم در این دوره واقعه تنباکو یا رژی است. این قیام را به عنوان یکی از دو نهضت پر اهمیت سده گذشته شهر تهران نامیدهاند. در پی سومین سفر ناصرالدینشاه به فرنگستان، شاه و صدراعظم، میرزا علی اصغرخان امینالسلطان، انحصار دخانیات و خرید و فروش تنباکو و توتون در ایران را به یک انگلیسی به نام تالبوت واگذار کردند. ماژور تالبوت برای بهرهبرداری از این امتیاز پر سود، شرکتی به نام کمپانی رژی در محل باغ ایلخانی (خیابان علاءالدوله) تهران ایجاد کرد و مأموران انگلیسی را برای برقراری معاملات تجارتی به شهرهای مختلف ایران فرستاد (۱۳۰۹ق)؛
دارالخلافـه ناصری با مساحتی حدود ۱۸ کمـ و جمعیت ۱۳۰ هزار نفری تا دهه اول حکومت پهلوی اول و آغاز نهضت نوین اصلاحات شهری، جمعیتـی بالغ بر ۲۵۰ هزار نفر را در ۴۶ کمـ ۲ به خود پذیرفت.
مظفرالدین میرزای ولیعهد، روز ۲۳
ذیحجه ۱۳۱۳ق/۵ ژوئن ۱۸۹۶م از
تبریز به تهران رسید و در تالار تخت مرمر بر مسند سلطنت نشست و ۱۱ سال پادشاهی کرد. سراسر این دوران از یک سو متأثر از ضعف و انفعال دستگاه دولت در اعمال حاکمیت ساختار کهن استبداد سلطنتی، و از سوی دیگر شاهد فعالیت شدید قشر کوچکی از طبقه متوسط شهرنشین بود که در اندیشه اصلاحات اجتماعی و پیریزی نظم نوین سیاسی بودند. مظفرالدین شاه برای تجار تعرفه بیشتری وضع کرد، مناطق مالیاتی را از مسئولان سابق پس گرفت و افزایش مالیات اراضی، کاهش مستمریهای دربار به خصوص برای روحانیان، و اعمال نظارت بر املاک موقوفه را مطرح کرد. مهمتر از همه دروازههای کشور را به روی سوداگران بیگانه گشود و دوباره درصدد استقراض خارجی برآمد: واگذاری انحصار استخراج نفت به دارسی؛ اخذ وام برای خرید اسلحه؛ بازپرداخت قروض سابق و سفر به اروپا؛
و استخدام نوز بلژیکی برای ریاست بر گمرکات کشور. این امر همزمان با کاهش شدت عمل مأموران نظمیه، افزایش آزادی عمومی مطبوعات، لغو ممنوعیت سفر و تشویق ایجاد مجامع فرهنگی و آموزشی، اعطای آزادی عمل بیشتر به اصناف برای ایجاد تشکلهای صنفی و حرفهای نظیر کمپانی فارس در شیراز (۱۳۱۵ق)، شرکت اسلامی (نخستین شرکت سهامی سراسری)، کمپانی محمودیه، شرکت مسعودیه در اصفهان (۱۳۱۶ق) و شرکت عمومی شامل ۱۷ تن از تجار در تهران (۱۳۱۸-۱۳۲۴ق) بود.
با گمارده شدن امینالدوله به صدراعظمی در پایان سال ۱۳۱۴ق/ ۱۸۹۶م، دامنه آزادی نشر افکار نو به نظام تعلیم و تربیت نیز رسید و تحولات بنیادینی در ساختار آموزشی و محتوای مواد درسی پدید آمد. مهمترین گامی که در آغاز زمامداری امینالدوله در پیشبرد نهضت روشنگری برداشته شد، تأسیس انجمن معارف بود. این انجمن به همت شماری از رجال دوستدار آموزش جدید تشکیل گردید و نظامنامهای در ۲۰ ماده در شرح وظایف انجمن، درباره تأسیس مدارس ملی و ایجاد وسایل تعمیم معارف نوین تدوین کرد و زمینهای مساعد برای تأسیس کتابخانه ملی و تشکلهای سیاسی روشنفکر فراهم ساخت.
مبدع نظام نوین آموزش میرزا حسن رشدیه بود. او به همراه امینالدوله به تهران آمد و نخستین مدرسه را که در آن روش تدریس الفبای مقطع به کار میرفت و آموزش حروف از روی شکل آنها صورت میگرفت، در تهران تأسیس کرد. همچنین چند مدرسه عالی مانند مدرسه علوم سیاسی (۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م) توسط میرزا حسنخان مشیرالملک و مدرسه فلاحت مظفری به ریاست یک بلژیکی (۱۳۱۸ق/۱۹۰۰-۱۹۰۱م) در همین دوره تأسیس شد.
در دوره مظفری دو بیمارستان دیگر در تهران گشایش یافت. نخست بیمارستان وزیری (۱۳۱۸ق/۱۸۹۹م) در خیابان باغ انگوری (ولیعصر کنونی) در کوچهای که هنوز هم به نام کوچه بیمارستان وزیری معروف است.
دومین بیمارستان (ح ۱۳۲۲ق/ ۱۹۰۴م) توسط وجیهالله میرزا سپهسالار در خارج شهر در جایی دایر شد که امروزه در محل تقاطع خیابان شهید بهشتی با خیابان ولیعصر، مکان بیمارستان ارتش است. جز این دو، بیمارستان آمریکاییها (۱۳۰۶ق/۱۸۸۹م) نیز فعال بود. در ۱۳۲۲ق و در جریان شیوع وبای شدید در تهران، یحیی دولتآبادی از مؤسسهای با عنوان نخستین بلدیه تهران نام میبرد که با گسترش تشکیلاتی ابتدایی به نام احتسابیه که پیش از این به جمعآوری و حمل زباله شهر میپرداخت، به وجود آمده بود. این نهاد به شیوه شهرداریهای اروپا درباره وضع گورستانها و دیگر امور مربوط به بهداشت عمومی مداخله و اقدام میکرد و نخستین رختشویخانه عمومی تهران را در خیابان جلیلآباد (خیام کنونی) ایجاد کرد. این بلدیه در ۱۳۱۷ق/۱۸۹۹م حسن اخضر علیشاه را مأمور تعیین و ثبت ابنیه محاط خندق شهر دارالخلافه باهره نمود. در این آمارگیری شمار خانههای شهر ۲۷۵‘۱۶ باب، و شمار دکانها ۴۲۰‘۹ باب بازگو شده است. اگرچه در این زمان میانگین شمار افراد ساکن در خانههای تهران به دقت معلوم نیست، ولی اگر برای آن همان میانگین آمار سال ۱۲۸۶ق، یعنی حدود ۳/۱۵ نفر در هر خانه را در نظر بگیریم، جمعیت شهر چیزی در حدود ۲۴۹ هزار نفر به دست میآید. ناگفته نماند که برخی محققان رقم ۳/۱۵ نفر را برای جمعیت متوسط ساکن در هر خانه غیرواقعی، و بیش از حد دانسته، و جمعیت شهر را در این دورهها کمتر از ۲۰۰ هزار نفر برآورد کردهاند.
مظفرالدین شاه ۳ بار در سالهای ۱۳۱۶ و ۱۳۱۹ و ۱۳۲۳ق به اروپا سفر کرد. رهآورد سفر اول استخدام چند بلژیکی برای مستشاری ادارات بود. نوز را برای گمرک، انگلس را برای مالیه، پریم را برای ضرابخانه، و هنبیک را برای وزارت خارجه استخدام کردند.
درباره اصلاح مالیه و ضرابخانه چندان کاری صورت نگرفت، جز آنکه در ۱۳۱۹ق/۱۹۰۱م سکه نیکل ضرب گردید و سال بعد ساختمانی برای ضرابخانه در جاده شمیران کمی بالاتر از قصر قاجار ساخته شد. از پیشرفتهای دیگر در این زمینه کوششهایی برای ایجاد صندوق مالیات به روش اروپا و ایجاد تمبر برای براتهای دولتی بود.
در دوره مظفری که باب مراوده با اروپا نسبت به دوره ناصری گشودهتر شد، پدیدههای شهرنشینی اروپایی نیز با آزادی و فراوانی بیشتری به تهران وارد گردید. از مهمترین این پدیدهها یکی اتومبیل و دیگری سینما بود. ظاهراً مظفرالدین شاه در سفر اول خویش به اروپا دو اتومبیل خرید و همراه با دو راننده فرانسوی به تهران آورد
اما ناظمالاسلام کرماني زمان شيوع کالسکه بخار را در ۱۳۲۱ق/۱۹۰۳م ياد کرده است. نخستين سينماي عمومي در تهران در ۱۳۱۹ق داير شد؛ چنانکه ناظمالاسلام کرمانی به پیدا شدن پدیدهای به نام چراغ سِحری اشاره کرده است.
سیرک نیز از پدیدههای جدیدی است که در ۱۳۱۵ق/۱۸۹۷م نخستینبار در تهران به راه افتاد. در دوره مظفری از ساختمانسازیها و اقدامات بزرگ شهری نظیر آنچه در دوره ناصری درباره نوسازی در حوزه اطراف ارگ صورت گرفت، خبری نبود. تنها کار عمرانی مهمی که به خرج دولت در داخل شهر سراغ داریم، تسطیح و سنگفرش کردن برخی از معابر تهران است که در ۱۳۱۶ق مقارن سفر شاه به اروپا صورت گرفت.
از کارخانههایی که در دوره مظفری در تهران دایر گردید، نخست کارخانه قند امینالدوله در کهریزک بود و دیگر کارخانه آجر ماشینی که توسط امینالضرب در ۱۳۲۲ق در نزدیکی تهران گشایش یافت.
کارخانه قندسازی امینالدوله که در ۱۳۱۳ق با ماشینآلات انگلیسی آغاز به کار کرد، نخست به کشت چغندر در اراضی کهریزک پرداخت، اما چون محصول آن به بازار آمد و نتوانست با قند روسی رقابت کند، این امر به تعطیلی کارخانه در ۱۳۱۷ق منجر شد.
مهمترین کارخانهای که در این دوره در تهران برپا گردید، کارخانه برق امینالضرب بود. کتاب تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران خریداری کارخانه توسط امینالضرب را در ۱۳۲۳ق، و تاریخ به کار افتادن آن را ۱۳۲۵ق آورده است.
ولی زمان شروع فعالیت کارخانه احتمالاً یکی دو سالی پیش از آن است، زیرا به نوشته ناظمالاسلام کرمانی در ۱۳۲۰ق استفاده از چراغ برق در عمارات سلطنتی افزایش یافت و پس از آن در ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م چراغ برق در کوچههای تهران و خانهها و مساجد و مدارس شهر شایع شد.
تلفن را نخستینبار در زمان ناصرالدین شاه، پسرش کامرانمیرزا در تهران معمول کرد و ظاهراً راهنمای او در این کار بواتال بلژیکی بود. ابتدا یک رشته سیم میان خانه ییلاقی او، یعنی کامرانیه شمیران و مقر حکومت تهران و وزارت جنگ کشیدند. پس از آن میان مقر ییلاقی شاه و عمارات سلطنتی تهران نیز یک رشته سیم تلفن دایر گشت و آنگاه میان خانه صدراعظم در پارک اتابک و عمارت دیوانی در ارگ سیمکشی شد؛ ولی ایجاد اولین شبکه تلفن در دوره مظفری آغاز گردید و در سالهای بعد توسعه بیشتری یافت. در محرم ۱۳۲۱، دوست محمدخان معیرالممالک امتیاز شبکه تلفن تهران را به مدت ۶۰ سال به دست آورد. چندی بعد معیرالممالک امتیاز تلفن را به مبلغ ۵۰ هزار تومان به محتسبالممالک و جهانیان زردشتی فروخت و شرکت پس از آن با همکاری ۳ تن دیگر با نام شرکت تلفن در ایران به کار خود ادامه داد. به گفته جمالزاده شمار مشترکان تلفن تهران در ۱۳۳۳ق به حدود ۳۸۰ شماره رسیده بود.
در زمان مظفرالدین شاه اداره نظمیه نیز تا حدودی دستخوش تحول شد. در این دوره میرزاکریمخان مختارالسلطنه به جای میرزا ابوترابخان نظمالدوله به ریاست امور انتظامی تهران منصوب شد. وی اصلاً تبعه عثمانی و از مهاجران و ظاهراً مردی جدی و لایق بود. در زمان او محل اداره پلیس به خیابان جلیلآباد (خیام امروزی) انتقال یافت. مبنای کارهای پلیس بر آمار و نقشه تهران قرار گرفت. شهر تهران به ۴ کلانتری تقسیم، و دایره تحقیق (آگاهی) و دایره شور در نظمیه تأسیس شد و برای حفظ اموال مسروقه و نگهداری سلاحهای پلیس انباری تهیه شد و برای اینکه کارهای نظمیه ایراد علما را برنینگیزد، یکی از این جماعت به نام شیخ علی ارداقی مأمور نظارت بر امور قضایی پلیس گردید و برای کمک به دستگاه پلیس، ژاندارمری به وجود آمد.
تشکیلات بلدیه در زمان مظفرالدین شاه تحت ریاست عمادالدوله منوچهر میرزا دولتشاهی و سپس مختارالسلطنه در ساختمانی معروف به خیامخانه یا چادرخانه واقع در روبهروی سبزه میدان قرار داشت (اطلاعات، تهران، ۲/۲/۱۳۴۴ش). مختارالسلطنه طی دوره ریاستش بر بلدیه اقدام به نظافت شهر، تأسیس گورستانی در خارج شهر و کفن و دفن اموات نمود. دولتآبادی این ساختمان را نخستین بلدیه تهران نامیده است
اما درستی سخن او مورد تردید است، چرا که وظایف بلدیه در زمان ناصرالدینشاه به عهده احتسابیه، و در اواخر این دوره به ریاست محمدتقیخان احتسابالملک بوده است.
از دیگر اقدامات و پیشرفتهای دوره مظفرالدینشاه میتوان به این موارد اشاره کرد: گسترش استفاده از چراغ برق در مساجد و مدارس (۱۳۲۴ق)، رایج شدن عکس باطن (اشعه X، ۱۳۲۱ق)، به کار گرفتن گراور چاپ عکس (۱۳۲۴ق)، رواج کشت چای در کنار دریای مازندران (۱۳۲۱ق)، اعطای امتیاز حفاری و مکاشفات باستانشناسی شهر شوش به فرانسویها (۱۳۱۶ق)، استفاده از تلمبه بخاری برای کشیدن آب از چاه (۱۳۱۹ق)، ترجمه و نشر رمانهای اروپایی، و معمول شدن کلاه نمدی برای اهل نظام (۱۳۱۴ق) به دستور عبدالحسین فرمانفرما، حاکم تهران.
نهضت مشروطه در شهر تهران با تشکل آزادیخواهان در ۱۳۲۲ق/۱۹۰۴م در همین دوره آغاز شد. درخواست تأسیس عدالتخانه نخستینبار از سوی مردم در ۱۶
شوال ۱۳۲۳ق/۱۵ دسامبر ۱۹۰۵م، همزمان با هجرت
علما به
آستانه حضرت عبدالعظیم و
تحصن در آنجا در اعتراض به استبداد علاءالدوله حاکم تهران مطرح شد. این نخستینبار بود که از مجلس رسیدگی به عرایض متظلمین و از عدالتخانه به عنوان یک نهاد سیاسی مشخص سخن گفته شد و تشکیل آن همچون یک خواست همگانی صریحاً اعلام گردید. این تحصن سرانجام در ۱۶ ذیقعده ۱۳۲۳ق/۱۳ ژانویه ۱۹۰۶م، پس از یک ماه با وعده مظفرالدین شاه برای تدوین و اجرای قانون به پایان رسید.
علما آنگاه در باغ گلستان و تخت مرمر با شاه ملاقات کردند؛ اما استبداد عینالدوله حاکم تهران همچنان ادامه یافت. این فشار سرانجام در ۱۸ جمادیالاول ۱۳۲۴ق/۱۱ ژوئیه ۱۹۰۶م، با درگیری قزاقان با طلاب مدرسه و مسجد حاج ابوالحسن، و زخمی شدن ادیبالذاکرین و کشته شدن سیدعبدالحمید نهضت را وارد مرحله
دوم کرد. به دستور صدرالعلما پیکر عبدالحمید از بالای
امامزاده یحیی تا مسجد جامع
تشییع گردید. بازار بسته شد و مردم در مسجد جامع برای تأسیس عدالتخانه تحصن کردند.
در
روز جمعه ۲۰ جمادیالاول ۱۳۲۴ق/۱۳ ژوئیه ۱۹۰۶م که تمام صحن مسجد و اتاقها و شبستانها و حتی پشتبامها و گوشه و کنار مملو از جمعیت بود، در برابر
مسجد آقاموسی، نرسیده به چهارسوق بزرگ بازار، درگیری خونینی میان متحصنان و نظامیان رخ داد. علما تصمیم به هجرت به
عتبات گرفتند و تجار تهران در سفارتخانه انگلیس، در خیابان علاءالدوله متحص شدند.
در یک ماه پس از آن، کار تحصن تا بدانجا بالا گرفت که از پناهنده شدن ۹ نفر تاجر برای گرفتن تأمین جان و مال به گرد آمدن هزاران نفر برای درخواست مشروطیت انجامید و سخنرانی درباره نظامهای مشروطه اروپایی و بیان مطالبی که پیشتر اظهارش در ایران بسیار خطرناک بود، سفارت را به مدرسه علوم سیاسی بزرگی در فضای آزاد بدل کرد.
۱۵ جمادی الآخر ۱۳۲۴ق/۷ اوت ۱۹۰۶م، در پی عزل عینالدوله و جانشینی مشیرالدوله، مظفرالدینشاه حکم تشکیل مجلس شورای ملی را در کاخ صاحبقرانیه امضا کرد. همان شب در مدرسه خان مروی به مناسبت امضای قانون اساسی جشن گرفته شد و تمام شهر را چراغانی کردند. صدراعظم برای محل انعقاد مجلس، عمارت باغ بهارستان را در نظر گرفت. این ملک در این زمان مهمانخانه دولت بود. نخستین جلسه برای تدارک انتخابات و تأسیس مجلس شورای ملی در روز شنبه ۲۷ جمادیالآخر ۱۳۲۴ق/۲۶ مرداد ۱۲۸۵ش، در مدرسه نظامی، واقع در ارگ
تشکیل گردید. این مجلس که تا آن روز نظیرش در تاریخ ایران دیده نشده بود، با بیرق ایران مزین شده، وگلهای رنگارنگ و شیرینی و میوه بسیار روی میزها را پوشانیده بود و دهها هزار نفر در خیابانهای اطراف با شادی و شعف فریاد زنده باد مشروطیت، زنده باد ایران میکشیدند و دستههای گل را به طرف نمایندگانی که به طرف مجلس میرفتند، پرتاب میکردند و آنها را به حفظ حقوق ملت
سوگند میدادند.
در روز یکشنبه ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ق/ ۸ اکتبر ۱۹۰۶م مجلس شورای ملی در کاخ گلستان افتتاح شد. بعد از آن نشستهای مجلس در اتاق بزرگ بهارستان که تالاری پر شکوه و مزین و مفروش بود، صورت میگرفت.
لوحه عدل مظفر در ۷ ذیقعده ۱۳۲۴ق، بر سردر مجلس نصب شد. اندکی بعد مظفرالدین شاه در ۲۴ ذیقعده همان سال درگذشت و جنازه وی را با تجلیل تمام در تکیه دولت امانت گذاردند و مجلس به پاس احترام او ۳ روز تعطیل کرد.
مراسم تاجگذاری محمدعلیشاه در ۵ ذیحجه ۱۳۲۴ق/۲۰ ژانویه ۱۹۰۷م، در ارگ برگذار شد. پس از آنکه در ۲۷ ذیحجه شاه طی دست خطی اعلام داشت که دولت ایران در عداد دول مشروطـه و صاحب کنستیتوسیـون به شمـار میآیـد.
حدود ۲۰۰ انجمن و شمار بسیاری روزنامه به عنوان اولین تشکلهای سیاسی پایتخت تأسیس شد، اما طولی نکشید که شاه و امینالسلطان به مخالفت برخاستند.
چون امینالسلطان در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ ترور شد، شاه به قصد برچیدن نظام مشروطه به میدان آمد. در ۱۱ ذیقعده ۱۳۲۵ق/۱۷ دسامبر ۱۹۰۷م، دسته رجالهها به میدان توپخانه (که پیشتر برای اجتمـاع آنها تدارک شده بود) شتافتند. در آنجا چادری برپا گشت و از طرف دولت، سوار قزاق و توپ و سایر تدارکات برای حفظ آنها در اطراف میدان مهیا شد. در زمانی کوتاه دو کانون مسلح در برابر یکدیگر صف آراستند. میدان توپخانه موضع حامیان سلطنت استبدادی گردید، و میدان بهارستان که مجلس در آن قرار داشت، کانون جمع آمدن مشروطهخواهان و آزادیخواهان شد. شاه قبول خواستههای مجلس و ملیون را مشروط به برهم خوردن اجتماع بهارستان دانست و تهدید کرد که اگر مجاهدان مسلح از اطراف بهارستان پراکنده نشوند، برای حفظ مملکت به قوه قهریه متوسل خواهد شد. نمایندگان مجلس و سران اجتماع در بهارستان بر اثر این تهدید مردم را با ایراد سخنرانیها و اصرار فراوان از اطراف مجلس پراکنده کردند. بلوای میدان توپخانه به پایان رسید، اما این آرامش دیری نپایید. سوءقصد به شاه در روز ۵ صفر ۱۳۲۶ق/۲۷ فوریه ۱۹۰۸م، هنگامیکه محمدعلی شاه آهنگ دوشانتپه داشت، او را در اخذ تصمیمی جدی مصمم ساخت و در روز ۴ جمادیالاول ۱۳۲۶ق/۵ ژوئن ۱۹۰۸م، از ارگ به باغشاه رفت و با حملات همه جانبه و استفاده از قدرت توپخانه اقدام به خرابی و غارت مجلس، کانون انجمنهای پیشرو و قتل چند تن از سران مشروطهخواه کرد و در مدت ۱۳ ماه دوره حکومت مستبدانه خود تا زمان فتح تهران، به ارگ بازنگشت.
آزادیخواهان
تبریز،
اصفهان،
رشت،
مازندران و
ایل بختیاری قوایی متحد سامان دادند و در ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م به دروازههای شهر تهران نزدیک شدند. در آن زمان راههای منتهی به تهران هیچیک امن نبود. در واقع گویی تمام ایران بر روی شاه بسته بود. راه خراسان و مازندران در تصرف نیروهای آزادیخواه مازندران و
استراباد؛ راه
شاه عبدالعظیم در تصرف بختیاریها و قوای اصفهان؛ راه
همدان،
قزوین و
رشت نیز در ید اردوی
کردستان و تبریز و
گیلان بود. تنها راه بازمانده موضعگیری در باغ سلطنتآباد و محل بیسیم به منزله پایگاه نظامی بود. ورود یکباره آزادیخواهان به شهر جنگ خونین ۳ روزهای را در تهران دامن زد. این جنگ، یک جنگ شهری تمامعیار بود که دامنه آن از خیابانها به پشتبامها و
حیاطها و حتی تخریب دیوارهای خانه به خانه نیز کشید. نبردهای چریکی مجاهدان از درون خانهها و نقاط مسلط بر قشون دولتی که با آرایش نظامی در معابر و خیابانهای اصلی شهر موضعگیری میکردند، منجر به پیروزی آنان شد.
مجلس عالی مجاهدان در تهران، متشکل از ۵۰۰ نماینده مجلس، نیروهای چریکی، بازاریان و آزادیخواهان دربار در ۲۸ جمادیالآخر ۱۳۲۷، احمد میرزا پسر بزرگتر محمدعلی شاه را (که در آن زمان بیش از ۱۲ سال نداشت) به سلطنت برداشت، و چون وی صغیر بود، عضدالملک را که از معمران و محترمان خاندان قاجار به شمار میرفت، به نیابت سلطنت منصوب کرد. حکومت مستقل احمدشاه از ۲۷ شعبان ۱۳۳۲ق/۲۱ ژوئیه ۱۹۱۴م، همزمان با شروع
جنگ جهانی اول آغاز شد و تا ۲۵ جمادیالاول ۱۳۴۴ق/۲۱ آذر ۱۳۰۴ش که مجلس شورای ملی حکم به انقراض قاجاریه داد، ادامه یافت. مجلس عالی در فاصله یک هفته پس از به دست گرفتن قدرت، محکمه ویژهای برای محاکمه سران ضدمشروطه ترتیب داد و ۵ مخالف برجسته، یعنی صنیع حضرت و آجودانباشی و مفاخرالملک را به جرم قتل مشروطهخواهان و ارتکاب رذالت در نابود کردن
مشروطیت به اعدام محکوم کرد. چند روز پس از آن حکم به
اعدام شیخ فضلالله نوری (که یکی از مجتهدان بلندپایه پایتخت به شمار میرفت) داده شد.
همچنین در ۸ رجب ۱۳۲۷ (۱۰ روز پس از تاجگذاری) این مجلس قانون جدید انتخابات مجلس را که توسط انجمن نظارت مرکزی انتخابات مستقر در دارالفنون تهیه شده بود، منتشر ساخت.
فرمان گشایش
دومین مجلس شورای ملی در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۲۸۸ش، از سوی کابینه صادر شد و به دنبال آن مجلس دوباره در عمارت بهارستان (که به همت ظهیرالدوله مرمت شده بود) تشکیل جلسه داد. مجلس پس از این بیشتر به صورت اروپایی خود نزدیک میشد، چنانکه از نوروز ۱۳۲۸ق برای نمایندگان صندلی و میز خطابه در مجلس قرار داده شد،
اما پریشانی و نابسامانی در تهران خاتمه نیافت و دستههای مختلف سیاسی به کشمکش برخاستند. تهران در شعبان این سال شاهد واقعه موسوم به جنگ پارک بود. دولت جدیدالتأسیس مستوفیالممالک که خود اینک از دو گروه رقیب انقلابی و اعتدالی تشکیل میشد، ستارخان سردار ملی و باقرخان سالارملی را با گروهی از یارانشان به تهران دعوت کرد. اینان پس از چند روز به عنوان میهمان با استقبالی شایان وارد تهران شدند. دولت سردار ملی را در پارک امینالسلطان و سالار ملی را در باغ عشرتآباد منزل داد. جناح انقلابیون که در این زمان اکثریت کابینه را تشکیل میداد، کوشید تا نیروی مسلح اعتدالیون را نابود کند. از اینرو از طرف نظمیه اعلان رسمی صادر شد که مجاهدان باید تا پایان ضربالاجل تعیین شده اسلحه خود را به دولت بفروشند. اما سواران بختیاری را که در واقع متمایل به انقلابیون بودند، به نام آنکه مطیع دولت هستند، از این حکم مستثنی کرد. بدینترتیب تنها سردار محیی، فرمانده گارد اعتدالیون و بستگان سردار و سالار ملی که طی این مدت به یکدیگر نزدیک گشته بودند، مصداق این حکم بودند. امتناع آنان در تحویل سلاح موجب بروز جنگی در محل اقامت آنان شد که به زخمی شدن ستارخان و کشته شدن جوانان بسیاری انجامید. موج ناآرامی سیاسی و اجتماعی تا سالها بعد همچنان ادامه داشت. مخوفتر از همه اینها پیدا شدن انجمنی مخفی با نام کمیته مجازات بود. این انجمن در ۱۳۳۵ق/۱۹۱۷م چند تن از اعضای کابینه وثوقالدوله را پیدرپی به قتل رساند.
بنیان نظام نوین حکومت در این سالها پیریزی شد. نظام مشروطه بر اصل تفکیک قوا متکی بود. از اینرو پس از تثبیت حاکمیت سیاسی، مؤسسات و نهادهای مدنی جدید و شیوه نوینی برای مدیریت شهری در تهران پدید آمد و شکل گردش و تحقق فعالیتها و چشماندازهای زندگی شهری قاعدهای تازه یافت. بیشتـر وزارتخـانهها و ادارات در کاخها و عمارتهای سلطنتی (که اکنون از حرمخـانه و بیوتات خالـی شـده بـود) استقـرار یافتند که نوعی آمیختگی فضای
محیط اداری جدید با سنتها و آداب قدیمی را جلوهگر میساخت.
از میان مستشاران خارجی که از این دوره به استخدام دولت ایران درآمدند، سرگذشت مورگان شوستر آمریکایی به نحو خاصی با تاریخ تهران پیوند خورده است. شوستر پس از یک سفر طولانی در روز ۱۲ جمادیالاول ۱۳۲۹ق/۱۱ مه ۱۹۱۱م، وارد تهران شد و در پارک اتابک که اقامتگاه مهمانان دولت بود، منزل کرد.
وظیفه شوستر چنان مهم تلقی میشد که با تصویب مجلس و با اعطای اختیارات گسترده برای ساماندهی امور مالی و وصول مالیاتها به مقام خزانهداری کل کشور منصوب شد. اداره خزانهداری در آن زمان در اتاقهای جنب عمارت تخت مرمر بود؛ ولی از آنجا که این اتاقها کافی نبود، یکی دو
حیاط از حرمخانه ناصرالدین شاه را که وصل به عمارت خورشید بود و مدخل آن در جلو تالار بزرگ این عمارت قرار داشت، به این اداره اختصاص دادند.
این
حیاط همان جایی است که امروزه وزارت دارایی ساخته شده است. در واقع این کاربری از همان زمان برای این مکان تثبیت شد. شوستر در اندک زمانی مالیه و خزانهداری را سامان بخشید و با اختیاراتی که مجلس به او داده بود، برای وصول مالیاتهای معوقه ژاندارمری خزانه را تأسیس کرد و ماژور کلود استوکس، افسر انگلیسی را به صورت مأمور به ریاست آن گمارد و همین امر موجب خشم و نگرانی روسها شد که حضور افسری انگلیسی را در منطقه تحت نفوذ خود برنمیتافتند. از اینرو مصادره املاک و اموال شعاعالسلطنه و سالارالدوله در ۱۵ شوال ۱۳۲۹ق/۲۷ سپتامبر ۱۹۱۱م که برضد حکومت طغیان کرده بودند، بهانهای شد برای تعرض روسیه به حدود شمالی ایران. بازی سیاسی روس و انگلیس سرانجام با انفصال شوستر از خزانهداری کل کشور در ۳
محرم ۱۳۳۰ق/۲۴ دسامبر ۱۹۱۱م، به پایان رسید.
یکی از مهمترین نهادهای مدنی جدید که مستقیماً با اداره امور شهر سر و کار داشت، سازمان شهرداری یا اداره بلدیه بود که در دوره محمدعلی شاه قاجار دایر شد. نخستین قانون بلدی در ۱۰۸ ماده در ربیعالاول ۱۳۲۵/آوریل ۱۹۰۷ از تصویب مجلس گذشت و با عنوان کتابچه قانون بلدیه انتشار یافت. این کتابچه نخستین مجموعه قوانین جدی و جامعی است که درباره اداره شهرها و اجرای اصلاحات شهری و یا به تعبیر ماده اول آن برای... حفظ منافع شهرها و ایفای حوایج اهالی شهرنشین... در ایران فراهم گردید. برای این منظور اداره بلدیه در عمارتی در سبزهمیدان تهران استقرار یافت و دکتر خلیلخان اعلمالدوله ثقفی (که طبیبی نیکنام و مردی مطلع و آزاداندیش بود) به شهرداری تهران منصوب شد و تا ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م متصدی این مقام بود. بلدیه در ابتدای کار چون سازمان استخدامی وسیعی نداشت، بیشتر کارهای شهر را به مقاطعه میداد و این مقاطعهکنندگان و تشکیلاتی که در اختیار داشتند، همانها بودند که پیش از آن در دوره استبداد هم این کارها را انجام میدادند. بلدیه در ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م ضمن اعلانی به عموم مردم، اهالی دارالخلافه را ملزم کرد تا ۵ روز برای نصب چراغ بر سردر خانههای خود اقدام کنند.
در ۵ ربیعالاول ۱۳۲۸ق/۱۷ مارس ۱۹۱۰م، مجلس برای رفع فقر مالی و ضعف بودجه بلدیه، قانونی با عنوان مالیات بلدی بر وسایل نقلیه از تصویب گذراند. به موجب این قانون، بر کلیه وسایل نقلیه شهری مالیات بسته شد و دولت اجازه یافت از هر اتومبیل ماهانه ۵ تومان، از هر درشکه ۱۲ قران، و از هر کالسکه ۱۵ قران مالیات بستاند.
در ۱۳۲۸ق به تصویب و امر ظهیرالدوله، حاکم تهران، عبدالرزاق خان بغایری مأمور تهیه نقشهای از کلیه بلوکات تهران گردید. براساس اطلاعاتی که وی در حاشیه نقشه خود نگاشته است، این نقشه با توجه به نقشه بلوکات اطراف تهران از عبدالرسولخان مهندس که در زمان امیرکبیر تهیه شده بود؛ نقشه شهر تهران تهیه شده توسط نجمالدوله؛ نقشه دولاب، دوشان تپه، ازگل، سلطنتآباد، تجریش، اوین، درکه، ونک و امیرآباد، توسط ۷ صاحب منصب اتریشی؛
و نقشه اشتالخان آلمانی از مغرب رود کرج، ترسیم شده است.
نهاد دولتی مهم دیگری که در این دوره متحول گشت و سازمانی دوباره یافت، اداره نظمیه است. پس از استقرار دولت انقلابی در ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م، یپرمخان ریاست نظمیه را بر عهده گرفت و تا انتصاب مظفر اعلم) در ۱۳۲۸ق (در این سمت باقی بود. او به کمک گروهی از مجاهدان هم رزم خویش که پیشتر در ترکیه و قفقاز در نظمیه کار کرده بودند، تغییراتی در سازمان نظمیه موجود تهران پدید آورد. وی رسته پلیسهای سوار برای گشت در شب و پلیسهای پیاده برای مراقبت از نقاط مهم پایتخت تشکیل داد. کلانتریها را از خانه کدخداهای محلات به مراکز معینی به نام کمیسری منتقل کرد؛ یعنی شهر به ۶ ناحیه تقسیم شد و در هر ناحیه یک کمیسری ایجاد گردید. مرکز نظمیه در میدان توپخانه قرار داشت. این کمیسریها موظف بودند که به تمامی دادخواستهای محل خود رسیدگی کنند و اقدامات خود را به مرکز گزارش دهند. ۶ کمیسری یاد شده، اینان بودند: کمیسری محله چال میدان، واقع در گذر یحییخان، خانه وقایعنگار؛ کمیسری محله عودلاجان، واقع در سه راه پامنار؛ کمیسری محله بازار عباسآباد؛ کمیسری داروغه، در کوچه چهار سوق کوچک؛ کمیسری شهرنو؛ و کمیسری سنگلج در خیابان فرمانفرما.
در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م برای نظمیه نیز مانند ژاندارمری یک مستشار سوئدی به نام وستداهل استخدام گردید. وی به اتفاق همکاران سوئدی خود پس از ۳ ماه مطالعه و آشنایی با وضعیت تهران کار خود را آغاز کرد. نخستین اقدام وستداهل پس از تصفیه ۶۰ نفر از صاحبمنصبان، آموزش نیروی پلیس بود. برای این کار ۳۰۰ نفر از کادر نظمیه در ساخلوی باغشاه و ۳۰۰ تن دیگر در ساخلوی یوسفآباد تحت تعلیم مربیان سوئدی قرار گرفتند. وی افزون بر آن مجاور اداره مرکزی نظمیه در میدان توپخانه دو آموزشگاه علوم پلیسی دایر کرد که در یکی از آنها پاسبانها خواندن و نوشتن فارسی و نحوه کار پلیس را فرا میگرفتند، و در آموزشگاه
دوم که به مدرسه آسپیرانی معروف بود، پایوران و کارمندان اداره پلیس تعلیم مییافتند. تشکیلات نظمیه به ۴ بخش تقسیم شد: اداره مرکزی، پلیس اونیفورمه، پلیس تأمینات، و محبس. هر یک از این بخشها نیز به شعبههای فرعیتری تقسیم میشدند. اداره مرکزی خود از ۳ بخش: دایره کابینه، شعبه پلتیکی، و دفتر محاسبات تشکیل میگردید. پلیس اونیفورمه شامل شعبه مرکزی، پلیس سوار، پلیس محلات، دایره اجرا، دایره صحیه، و مخزن پلیس بود و ۱۰ کمیسری را در ۱۰ محله اداره میکرد؛ زیرا در همین دوره شهر به ۱۰ ناحیه تقسیم شده، و شمار کمیسریها نیز به همان شمار، افزایش یافته بود. نام نواحی شهر به ترتیب شمارهگذاری کمیسریها بدینشرح بود: ارگ، دولت، حسنآباد، سنگلج، قناتآباد (غرب محمدیه)، محمدیه، قاجاریه (شرق عودلاجان)، بازار، عودلاجان و شهرنو (غرب خارج شهر).
از ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م انتظامات دروازههای شهر نیز بر عهده مأموران پلیس قرار گرفت. رسیدگی به اموری مانند قتل و جرح و سرقت، حمل اسلحه، قلب سکه، هتک ناموس و اعمال منافی عفت، فریب اطفال، و همچنین رسیدگی به کار مسافرخانهها و کاروانسراها با اداره تأمینات بود. در دوره تصدی سوئدیها نخستینبار در نظمیه تهران طبقهبندی و کارشناسی جرائم مطرح گردید و از روشهای مدرن مانند انگشتنگاری در تحقیقات استفاده شد. وضع زندانهای نظمیه نیز دگرگون شد و بهبود یافت. ساختمان زندانهای نظمیه در میدان توپخانه قرار داشت.
در دورهای که نظمیه زیر نظر افسران سوئدی اداره میشد، نقشه جداگانهای از هر حوزه کمیسری تهیه شد، و مناطق گشت آژانها و خط سیر آنها با خطوط مخصوص علامتگذاری گردید و هر نقشهای در حوزه کمیسری مربوط به خود نصب شد. دیگر آنکه نظامنامه صحیح و کاملی از روی تشکیلات نظمیه کشورهای اروپایی نوشته شد. در این نظامنامه مواردی چون قواعد عمومی، نظامنامه محبس، نظامنامه رؤسا و مأموران نظمیه، احکام و دستورالعملهای اداره نظمیه، نظامنامه تردد عمومی و وسایل نقلیه، نظامنامه خیابانها و معابر عمومی، نظامنامه درشکههای عمومی، نظامنامه اتومبیلها، ترتیب حمل اسلحه، امور خلاف و مجازات آن، قانون سجل احوال، جلوگیری از ولگردی و گدایی گنجانده شده بود. نظر وستداهل این بود که تقسیمات جدید شهر، درجهبندی کارمندان و کارکنان نظمیه، حقوق و وظیفه آنها، نظم خیابانها و معابر، عبور و مرور وسائط نقلیه، و از همه مهمتر عدم مداخله مأموران نظمیه در امور حقوقی که اختصاص به عدلیه داشت، مراعات گردد. از این جهت در دوره خدمت سوئدیها نظمیه به خوبی اداره میشد، زیرا وستداهل مردی مطلع و آگاه، و در علوم پلیس و حقوق آزموده بود. او نسبت به کار خویش حسن نظر داشت و با درستی به وظیفه خود میپرداخت و زیربار سفارش متنفذان نمیرفت و آلت اجرای مقاصد آنان قرار نمیگرفت.
در زمان سوئدیها نخستینبار شعبهای به نام تأمین عبور و مرور در اداره نظمیه تأسیس شد که سلف اداره راهنمایی و رانندگی امروزی است. این شعبه زیرنظر پلیس اونیفورمه با ۲۰ پرسنل اداره میشد. محل این شعبه در سمت دروازه ارگ (باب همایون) تعیین گردید و کار آن رسیدگی به انتظامات ۵۰۰ دستگاه درشکه شهر بود که بهتدریج تا ۹۰۰ دستگاه افزایش یافت. بعدها با افزوده شدن شمار اتومبیلها در شهر شعبه تنظیمات عبور و مرور در حد یک اداره گسترش یافت. چند نفر متخصص از جمله پطروس و وارنه (که هر دو فرانسوی بودند) و متخصص دیگری به نام فایک برای معاینه اتومبیل و آزمایش رانندگی و دادن گواهینامه استخدام شدند و به وسیله آنها از نشریات خارجی قواعد و اصولی استخراج شد و تابلوهای علائم راهنمایی و رانندگی در شهر نصب گردید، و آژانهایی تربیت شدند که نخستینبار در سر چهار راهها میایستادند و با دستکش و کفگیرک سفید رنگ به وسایل نقلیه فرمان میدادند. وستداهل مدت ۱۰ سال ریاست تشکیلات نظمیه تهران را بر عهده داشت، و در ۲۳ جمادیالاول ۱۳۴۳ق/۱۰ دی ۱۳۰۲ش، زمانی که سردار سپه بهتدریج همه اهرمهای سیاسی و نظامی قدرت را در دست میگرفت، از خدمت منفصل گردید.
چنانکه از تاریخ تهران در دوره مظفری به یاد داریم، توسعه آموزش جدید و نهادهای مربوط به آن، زودتر و عمیقتر از دیگر نهادهای مدنی نوین در پایتخت آغاز شد. در توسعه این نهادها بخش خصوصی پیشرو بود و ابتکار عمل را در دست داشت. طبق گزارش سالانه وزارت معارف، در سال تحصیلی ۱۳۲۸-۱۳۲۹ق/۱۹۱۰-۱۹۱۱م مدارس تهران مشتمل بر ۱۰۰ باب مکتب، ۱۲۳ مدرسه ابتدایی، ۲ مدرسه متوسطه، ۳ مدرسه عالی، و ۵۰ باب مدرسه علوم دینیه بوده است که حدود ۸۰ه از ۱۲۳ مدرسه ابتدایی پس از سال ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م تأسیس شده بود.
در ۲۷ شعبان ۱۳۲۸ مجلس شورای ملی، قانون اداری وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه را تصویب کرد و رسیدگی به امور تمام مدارس و تعلیمات مملکت به این وزارتخانه سپرده شد. پس از پیروزی انقلاب مشروطیت چند تن از بانوان سعی کردند با ایجاد مراکز تعلیم و تربیت به شیوه جدید، امکاناتی را برای رشد فرهنگی دختران فراهم آورند؛ اما جامعه سنتی هنوز بنا بر معتقدات دینی که از طرف روحانیون زمان القا میشد، درس خواندن برای دختران را لازم و بلکه جایز نمیدانست و به ناچار بیشتر خانوادههایی که به با سواد شدن دختران خود علاقه داشتند، با استخدام معلمان سرخانه امکان تحصیل آنان را میسر میساختند. ۹ دبستان دخترانهای هم که در سالهای ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۹ق در تهران دایر شد، به رغم حمایت کسانی چون میرزا حسن رشدیه، به سبب اعتراض و خرابکاری چندان
دوام نیاورد و به سبب این ناامنی، مردم نیز از فرستادن کودکان خود به این مدارس خودداری کردند.
سرانجام طی قانون مصوب ۱۳۲۹ق تعلیمات ابتدایی اجباری شد و مدارس به دو دسته ملی و دولتی تقسیم گردید. بر این اساس، مدارس ابتدایی دخترانه هم مجوز رسمی یافتند و مدارس ابتدایی بسیاری برای این منظور دایر گردید. احصائیه (آمار) مدارس نسوان (دخترانه) در ۱۳۳۴ق عدد ۴۷ (مدرسه) را نشان میدهد که ۸۲۴، ۲ نفر در آن مشغول به تحصیل بودند.
این مدارس جدید نیاز به معلمانی داشت که با اصول آموزش جدید آشنا باشند. برای تربیت این معلمان ابتدا در ۱۳۲۹ق شماری محصل به خارجه فرستاده شد. بیشتر این عده با آغاز جنگ جهانی به ایران بازگشتند، و از همان وقت کوشش برای تأسیس دارالمعلمین (دانشسرا) را آغاز کردند. این کوششها در اواخر سال ۱۲۹۷ش/۱۹۱۹م به نتیجه رسید، و به همت نصیرالدوله بدر مرکزی آموزشی برای تربیت آموزگارانی که باید کار تدریس در مدارس جدید را برعهده بگیرند، گشایش یافت. ریاست دارالمعلمین مرکزی به ابوالحسن فروغی، و ریاست دارالمعلمات (مرکز تربیت آموزگاران زن) به مسیو ریشارخان مؤدبالملک واگذار گردید.
از دیگر مراکز آموزش عالی که در این دوره در تهران تأسیس شد، باید به مدرسه صنایع مستظرفه (۱۳۲۹ق) در باغ نگارستان، مدرسه طب (۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م)، و مدرسه حقوق (۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م) اشاره کرد.
در این دوره تقریباً همه گروهها و انجمنهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی متعددی که در پایتخت حضور داشتند، در کار تولید نمایش فعالیت میکردند و آن را به عنوان وسیلهای ارشادی برای بیان اندیشههای اجتماعی و سیاسی خود به کار میبردند. باید توجه داشت که این دوره از تاریخ مقارن زمانی است که
روسیه،
قفقاز،
ارمنستان و
عثمانی در آتش انقلابها و کشمکشها و خونریزیها میسوختند. از اینرو بسیاری از گروههای روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان ارمنی، قفقازی و ترک که موطن خویش را ترک گفته بودند، در تهران اقامت داشتند و رونق فعالیتهای ادبی و نمایشی در پایتخت، بیشتر مرهون حضور آنان بود.
شرکت فرهنگ که توسط فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی ایجاد گردید، یکی از نمونههای برجسته اینگونه مجامع بود. این شرکت، برخلاف عنوانش کارکرد و هدف اقتصادی نداشت و مرامش کمک به کارهای فرهنگی بود.
پس از انحلال شرکت فرهنگ و پراکنده شدن کارگزاران بخش نمایش آن، یک گروه نمایشی مستقل به نام گروه تئاتر ملی توسط سیدعبدالکریم با همکاری تنی چند از علاقهمندان و بازماندگان شرکت فرهنگ در اواخر شوال ۱۳۲۹/ اکتبر ۱۹۱۱ تأسیس گردید. در این دوره، برخی از نمایشنامهها و کنسرتها نیز در سالن گراند هتلِ خیابان لالهزار اجرا میشد. از میان تماشاخانههای متعددی که در این دوران به وجود آمد، یکی دیگر از مهمترین آنها، تماشاخانه ارینتال یا انترناسیونال تیارت بود که توسط یکی از هنرمندان بزرگ و شایسته نمایشهای تقلیدی ایران، یعنی احمدخان مؤید در ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م در خیابان ناصریه ایجاد گردید. سبب نامگذاری این تماشاخانه آن بود که در محل کافه رستورانی به نام ارینتال تأسیس شد.
انجمن اخوت از دیگر مجامع اجتماعی این دوره بود که مبتکر و برگذارکننده بسیاری از نمایشها و کنسرتها گردید. خانه ظهیرالدوله، واقع در ضلع شرقی خیابان فردوسی، مقابل بانک ملی (کوچه اتابک)، محل انجمن اخوت و مکان اجرای نمایشها بود. در تالار بزرگ این خانه سن آراسته میشد و درآمدهای حاصل از نمایشها به مصرف امور خیریه یا فعالیتهای فرهنگی میرسید. به جز تئاتر و سیرک در دوره احمدشاه کلوب (باشگاه) نیز در تهران پیدا شد. معروفترین اینها کلوب شاهنشاهی بود که درگوشه شمال غربی چهار راه کُنت (تقاطع خیابانهای کوشک و لالهزار) قرار داشت.
در دوران سلطنت احمدشاه مراکز درمانی معدودی ایجاد شد که از جمله آنها ست: بیمارستان نظامی احمدیه در قطعهای از اراضی قورخانه در غرب توپخانه، بیمارستان زنان و کودکان در خیابان شیخ (سعدی) و دیگری تیمارستان شهرداری
که این هر دو در ۱۳۳۵ق/۱۹۱۶م آغاز به کار کردند.
در ۱۳۲۲ش بخش و درمانگاه بیماریهای زنان بیمارستان امیراعلم به ساختمان بیمارستان زنان واقع در پیچ شمیران منتقل شد و بیمارستان امیراعلم به مرکز تخصصی گوش و حلق و بینی، چشم پزشکی، اطفال و دندانپزشکی تبدیل گردید. این بیمارستان البته در ۱۳۲۷ش به امیراعلم تغییر نام یافت. ساختمان قدیمی بیمارستان در آتشسوزی سال ۱۳۲۸ش از میان رفت و ساختمان از پایه نوسازی شد.
وسایل حمل و نقل شهری به خصوص اتومبیل پس از مشروطیت و جنگ جهانی اول گسترش بیشتری یافت. اگرچه در اوایل این دوره کالسکه، درشکه و تراموای اسبی در شهرها، و دلیجان در میان راهها و شهرها عمدهترین وسائل نقلیه مورد استفاده بود، اما برخی مؤسسات خدماتی، نظیر پست از همان سالهای ۱۳۲۷ق اقدام به استفاده از اتومبیل برای انتقال محمولههای پستی کردند. به همان نسبت که گرایش به استفاده از اتومبیل فزونی مییافت، کارگاههای تعمیر درشکه و کالسکه نیز جای خود را به گاراژ و تعمیرگاه اتومبیل میداد. این گرایش بهخصوص با ورود انبوه اتومبیلهای جنگی روسها و انگلیسیها به ایران تشدید شد؛ چنانکه ایجاد گاراژ و تعمیرگاههای نظامی در شهرهای مسیر عبور یگانهای نظامی توجه بسیاری از مردم را به اتومبیل و حرفههای جنبی آن جلب کرد. اتومبیل به منزله یک وسیله نقلیه عمومی به شکل اتوبوس زودتر از ۱۳۰۷ش، و تاکسی زودتر از ۱۳۲۵ش مورد استفاده قرار نگرفت. از سال ۱۳۳۲ش شرکت روسی ـ ایرانی برای حمل مسافر و مالالتجاره از انزلی به تهران تأسیس شد.
با فزونی گرفتن استفاده از اتومبیل، شرکتهایی نیز برای تأمین و فروش بنزین تأسیس شدند.
میدان توپخانه در این زمان مرکز درشکهها، کالسکهها و ارابهها برای انتقال مسافران و بار به قسمتهای مختلف شهر تهران و همچنین دیگر شهرستانها شده بود. گذشته از هتلها و مسافرخانههایی که از نیمه دوره قاجار در خیابان عینالدوله (فردوسی کنونی) دایر بودند، بسیاری دیگر نیز در خیابانهای اطراف میدان توپخانه پدید آمدند که برخی هنوز هم فعال هستند. مراکز خدماتی و تجارتی مهمی چون بانک شاهنشاهی، اداره پستخانه، اداره گمرک، تلگرافخانه و شهربانی همچنان در میدان توپخانه قرار داشت. میدان بهارستان که به دنبال وقایع مشروطه تبدیل به میدانی مردمی شده بود، تا آغاز جنگ جهانی اول همچنان محل انواع همایشهای عمومی بود. با شروع جنگ فضاهای شهری تهران بار دیگر دچار فترت و افسردگی شدند.
مقطعی از تاریخ تهران در دوره احمدشاه (۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ق/۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸م)، مقارن جنگ جهانی اول است. از پیامدهای این جنگ، اشغال مجدد شمال ایران توسط قوای روسیه و حرکت آن به طرف تهران بود (محرم ۱۳۳۴/نوامبر ۱۹۱۵). روز هفتم محرم که روسها کاملاً نزدیک شده بودند، شاه تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این امر طی تلگرافی از جانب شاه به دربار لندن و پتروگراد اعلام شد: که چون بدون ملاحظه و بدون هیچ جهت قشون روس به طرف پایتخت من میآید، لازم دانستم پایتخت خود را تغییر بدهم؛
(نزدیک قزوین) بازگردد و دولت ایران با سفیران روسیه و انگلستان به گفت و گو نشیند و تعهدات آنان را سفارت آمریکا ضمانت کند.
۳ سال آخر از دوره ۱۲ ساله حکومت احمدشاه قاجار از آشفتهترین و فلاکتبارترین دورههای تاریخ تهران است. آغاز این دوران ۳ ساله مقارن با رویداد انقلاب بلشویکی در روسیه، و پایان آن وقوع کودتای اسفند ۱۲۹۹ است. قحط سالی، گرانی و بیماری تیفوس، آمار مرگ و میر را در تهران به روزی ۲۰۰ نفر رسانده بود. وضع فقرا چنان اسفبار بود که جمعی از تجار شهر به فکر افتادند و انجمن خیریهای ترتیب دادند. جز آن، برخی از هیئتهای مسیحی مقیم تهران نیز از محل اعانههایی که از کشور متبوع خود جمعآوری میکردند، به مستمندان یاری میرساندند.
خاطره سال مصیبتبار ۱۲۹۶ش/۱۹۱۷م با نام سال دمپختکی در یاد تهرانیها باقی ماند، و دو سال دیگری که از آن پی آمد، نیز دست کمی از آن نداشت. مطابق سرشماری ۱۳۰۱ش/۱۹۲۲م، جمعیت تهران ۱۹۶ هزار تن بود. اگر این آمار را نزدیک به واقع بدانیم، جمعیت تهران در این زمان، از اواخر دوره ناصری و دوره مظفری کمتر و یا در همان حدود بوده است. در واقع این دوره از تاریخ تهران آخرین باری است که تحت تأثیر چند سال قحط و بیماری جمعیت پایتخت به نحو محسوسی نسبت به سالهای پیش از آن کاهش یافت.
تهران در سالهای پس از جنگ جهانی اول عرصه کشمکشهای سیاسی بود. در مرداد ۱۲۹۸/ اوت ۱۹۱۹ مطابق پیمانی که به امضای نمایندگان دو کشور ایران و انگلستان رسید، دولت انگلستان ضمن احترام به استقلال و تمامیت مطلق ایران، متعهد به ارائه خدمات مستشاری کارشناسی برای ادارات مختلف، کمک به دولت برای تشکیل ارتشی واحد، تأمین وام برای اصلاحات مالی، و کمک برای ساخت راهآهن شد. همزمان با اوج آشوبهای داخلی طرح ادغام دیویزیون قزاق در شمال با نیروهای پلیس جنوب تقدیم مجلس شد. کمیته زرگنده که در اوایل سال ۱۳۳۶ق/۱۹۱۸م با حمایت کنسولگری انگلیس در اصفهان با نام کمیته آهن تأسیس شده بود، در این زمان فعالیت سیاسی گستردهای را از زرگنده تهران، منزل سیدضیاءالدین طباطبایی رهبری میکرد.
از جمله طرحهای این کمیته، تشکیل نیروی نظامی ملی متشکل از افسران قزاق و نیروهای نظامی مورد حمایت مردم با عنوان ژاندارمری بود. دولت وقت در تهران که از بیم بروز کودتا با این طرح مخالفت میکرد، سرانجام در پی اوباشگری و بیانضباطی گروهی از قزاقان مستقر در تهران مجبور به تعویض نیروهای قزاق تهران با گارد آموزش دیده مستقر در قزوین شد. کودتاطلبان این امر را بهانهای برای اخذ فرمان اعزام گارد قزاق قرار دادند و با دو هزار قزاق به فرماندهی رضاخان سرتیپ در روز ۲۸ بهمن راهی تهران شدند. رضاخان پاسی گذشته از نیمه شب سوم اسفند ۱۲۹۹، پس از آنکه در دروازه باغشاه با نیروهای سروان ارفع مواجه شد، از دروازه گمرک (جنوب غربي تهران) وارد شهر شد. مرکز نظمیه با مقابله کوتاهی به تصرف درآمد و شهر در اختیار کودتاچیان قرار گرفت. صبح سوم اسفند جمعی از شاهزادگان و رجال معروف و ثروتمند دستگیر و زندانی شدند، دروازهها بسته شد، ادارات دولتی تعطیل گردید، تلفن و تلگراف و پست از کار افتاد و در تهران، قم و قزوین و حکومت نظامی اعلام شد.
عمران و بهسازی که در سالهای پس از آن به وسیله بلدیه در شهر صورت گرفت، سیمای شهر رابه نحو چشمگیری نسبت به سالهای فترت و آشفتگی پیش از آن تغییر داد. بلدیه مهمترین نهادی بود که آرایش سیمای تهران را به الگوی شهرهای اروپایی نزدیک کرد. افزون بر آن تأسیس بانک ملی، ایجاد راهآهن، گسترش سریع آموزش جدید ابتدایی و متوسطه، تأسیس دانشگاه به سبک اروپا، گسترش تولید کارخانهای برپایه تکنولوزی جدید، گسترش شبکههای تأسیسات زیرساختی شهری مانند برق و تلفن، به کارگیری اتومبیل، سامان دادن به وضع آشفته بهداشت و سیمای عمومی شهرها، از مهمترین اقداماتی بود که چهره شهر را تغییر دادند.
در این بخش
مقاله تاریخ تهران در دوره پهلوی اول و
دوم بررسی می شود.
رضاخان در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ سلسله پهلوی را تأسیس کرد و ضمن انتقال ناحیه حکومتی به محدوده کاخ مرمر، تغییرات ساختاری وسیعی در پایتخت ایجاد نمود.
بلدیه پایتخت، نخستین نهاد رسمی که پس از کودتا توسط سیدضیاء بنیادی جدید یافت، در فراهم آوردن امکانات و پردازش الگوی نوین شهر تهران پیشتاز بود. از آن جمله میتوان راسته خیابانهای جدید با مغازهها، رستورانها، کافهها، اتومبیلها، آسفالت، چراغ برق و جز آنها را برشمرد.
تدوین ضوابط و مقررات گوناگون برای نماسازی و وضع قوانین مربوط به کنترل و سازماندهی انواع فعالیتهای شهری، راهبر اصلی در تنظیم سازمان حرفهها و مشاغل مربوط به ساختمانسازی، قیمت زمین، الگوی نوسازی و توسعه شهر و عامل دگرگونی بسیاری از دیگر فرایندهای شهری شد و بهتدریج شبکه مناسبی برای استقرار تسهیلات و تجهیزات شهری و حرکت اتومبیل مهیا گشت. نخستین تحولات شهری از نوع بهسازی، تعریض و آسفالت معابر پس از ۱۳۰۴ش در خیابانهای سپه، پهلوی، ناصریه و سپس خیابانهای چراغ برق، ناصریه، جباخانه (بوذرجمهری بعدی)، سیروس، فرمانفرما (شاپور)، شاهآباد، اسماعیل بزاز (مولوی) و جلیلآباد (خیام) صورت پذیرفت.
بسیاری از اقدامات شهری پس از ۱۳۰۷ش/۱۹۲۸م تابع طرح شهرسازی عظیمی بود که به تقلید از الگوی شهرهای اروپایی اواخر سده ۱۹ و اوایل
سده ۲۰م برای تجدید بنای شهر تهران تهیه گردید. پارهای از این موارد اینهاست: نماسازی جبهه جنوبی میدان توپخانه و تبدیل میدان مشق به باغ ملی (۱۳۰۷ش) و محوطه اداری (شروع از حدود سال ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م)، تبدیل قبرستان کهنه جنب میدان امینالسلطان به باغ فردوس (۱۳۰۷ش)، نماسازی میدان حسنآباد (۱۳۰۷ش)، شروع برنامههای وسیع تعریض خیابانها و فلکهسازی در محل تقاطع آنها (شروع از ۱۳۰۷ش/۱۹۲۸م)، ایجاد خیابانهای سیروس، خیام و بوذرجمهری در بافتهای کهن و متراکم حصار اول تهران (شروع از ۱۳۰۷-۱۳۰۸ش)، پر کردن خندق اطراف شهر و ایجاد خیابانهای عریض و مستقیم به جای آنها، و ایجاد بلوار آب کرج (بلوار الیزابت بعدی و بلوار کشاورز فعلی در ۱۳۱۱ش/۱۹۳۲م) که تنها قسمتی از حصار مجازی و شریان حرکتی سبز این نقشه بود که به مرحله اجرا رسید.
تهران نخستین بار دارای مرکز اداری شهری شد. محوطه موسوم به میدان مشق که وسیع و آزاد بود و در ارتباط مستقیم با میدان توپخانه جدید و حوزه بازسازیشده ارگ سلطنتی ساماندهی میشد، در ۱۳۰۰ش، به عنوان مکان استقرار مرکز اداری و حکومتی پایتخت انتخاب شد. در اولین سالهای حکومت جدید، همزمان با احداث سردری با شکوه در جبهه جنوبی میدان مشق، بخشی از آن محل نخستین پارک عمومی شهر به نام باغ ملی شد و به همین مناسبت آن سر در را نیز به نام سر در باغ ملی خواندند. چندی بعد با شروع ساخت عمارتهایی چون ساختمان مرکزی وزارت امور خارجه و کاخ شهربانی (۱۳۱۲ش) در دو سوی غرب و شرق، بلواری درختکاری شده که ساختمان قزاقخانه را در گوشه شمالی به سردر باغ ملی در ضلع جنوبی میرساند، نخستین و تنها پارک اداری تا این زمان در شهر تهران پدید آمد. این پارک اداری بهتدریج با احداث ساختمان پست (۱۳۱۱ش)، شرکت سهامی نفت ایران و انگلیس (۱۳۱۳ش) و ساختمان شیر و خورشید در محدوده جنوبی (بدنه شمالی خیابان سپه)، احداث ساختمان باشگاه افسران (۱۳۱۴ش)، عمارت ارکان حرب قشون (۱۳۱۳ش) و اداره ثبت (۱۳۱۴ش) در محدوده شمالی، و تأسیس کتابخانه ملی (۱۳۱۳ش) و موزه ایرانباستان (۱۳۱۶ش) در محدوده غربی، تبدیل به مهمترین حوزه اداری پایتخت ایران در دوران پهلوی اول شد.
بیشتر ساختمانهای اداری که در کانون ارگ ساخته شد، در جانب غربی آن و در زمینهای واقع میان خیابانهای داور و خیام قرار داشت. یکی از شگفتآورترین کارها که در اواخر دوره مورد بحث در غرب ناحیه ارگ صورت گرفت، تخریب بخش وسیعی از ناحیه شمالی محله سنگلج به مساحت حدود ۲۵۰ هزار متر مربع برای ایجاد مرکز بورس بود. این مرکز هرگز ایجاد نگردید و این اراضی سرانجام در ۱۳۲۹ش به همت گروهی از بانوان روشننگر تبدیل به پارک شهر گردید.
ایستگاه راهآهن و میدان راهآهن در مقابل آن در ۱۳۱۵ش افتتاح شد (اطلاعات، تهران، ۳۰/۱۱/۱۳۱۵ش) و در اطراف آن تأسیساتی چون انبارهای نفت، بیمارستان، راهآهن، کارگاههای تعمیر واگنها و لکوموتیوها، و ادارات وابسته به راهآهن ایجاد شد. در جنوب تهران و در کنار تأسیسات راهآهن کانون صنعتی دیگری شکل گرفت که مهمترین تأسیسات آن سیلوی تهران (شروع ساختمان: ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶م، آغاز بهرهبرداری: ۱۳۱۸ش/۱۹۳۹م)،
کارخانه بلورسازی گشایش در ۱۳۱۸ش،
کشتارگاه و کارخانه چلواربافی بود.
در کنار جاده دوشانتپه (خیابان ژاله) کانون صنعتی شرق تهران شکل گرفت. در این ناحیه کارخانههای رسومات، آسفالتسازی، مسلسلسازی، هواپیماسازی شهباز، بتنریزی و مهمتر از همه کارخانه برق دولتی (شروع ساختمان: ۱۳۱۴ش، پایان ساختمان: اواخر ۱۳۱۵ش، آغاز بهرهبرداری: اوایل ۱۳۱۷ش)
ساخته شد. در شمال شرقی، در محور جاده مازندران، کارخانه گودرون و جوهر نمک، هسته اولیه کارگاهها و صنایع کوچکی شد که امروزه در محور این جاده شکل گرفتهاند.
در کنار جاده قزوین، با فاصله اندکی از میدان قزوین، در اراضی اکبرآباد، کارخانه دخانیات (آغاز ساختمان: خرداد ۱۳۱۵ش، آغاز بهرهبرداری: مهر ۱۳۱۶ش)
و کارخانه کبریتسازی، چوببری و انبارهای دخانیات ایجاد گردید. در ناحیه شمال غربی شهر، بیمارستان بزرگ پانصد تختخوابی (امام خمینی امروزی)، و هنگ سوار پهلوی (پادگان جمشيدآباد) و باغ جمشیدیه (که آن نیز در اختیار نظامیان بود) و میدان اسبدوانی جلالیه، کانون شهری دیگری را تشکیل میداد.
در شهر ری و جاده منتهی به آن با ایجاد تأسیسات جدید گوناگون این ناحیه فعالتر شد. مهمترین تأسیساتی که در این حوزه ساخته شد، اینهاست: کارخانه سیمان ری (شروع ساختمان: ۱۳۱۱ش، آغاز بهرهبرداری دی ۱۳۱۲ش، توسعه ظرفیت کارخانه: ۱۳۱۶ش) (اطلاعات، تهران، ۹/۲/۱۳۱۶ش)، کارخانه گلیسرینسازی (شروع ساختمان: مرداد ۱۳۱۶ش، آغاز بهرهبرداری: خرداد ۱۳۱۹ش).
در این دوره اقدامات وسیعی در زمینه گسترش خدمات شهری نیز صورت گرفت. محل کارخانه برق در زمینی در ابتدای خیابان ژاله، در جانب شرقی خیابان شهباز (۱۷ شهریور کنونی) تعیین گردید و با خاتمه عملیات ساختمانی آن در ۱۳۱۵ش توسط شرکت اشکودا، کار نصب ماشینآلات آغاز شد. همزمان با پیشرفت کار ساختمان و نصب کارخانه برق دولتی، در جوار آن یک کارخانه بتنریزی برای تولید تیرهای برق از جنس بتن مسلح نیز دایر گردید که نصب آنها از حدود سال ۱۳۱۶ش در خیابانهای تهران شروع شد (اطلاعات، تهران، ۱/۳/۱۳۱۷). برای برقرسانی به این تیرها اولینبار بود که از کابلهای زیرزمینی استفاده شد (اطلاعات، تهران، ۹/۲/۱۳۱۶). کارهای نصب و راهاندازی کارخانه برق در ۱۳۱۶ش خاتمه یافت و در فروردین ۱۳۱۷ش اداره برق آگهی کرد که خانهها و مغازههایی که برای آنها انشعاب کابل داده شده است، میتوانند از اول اردیبهشت از برق دولتی استفاده نمایند (اطلاعات، تهران، ۱/۳/۱۳۱۷).
در ۱۳۱۶ش شرکت تلفن درصدد برآمد که سیستم تلفن تهران را خودکار نماید تا گرفتن شماره نیازمند واسطه نباشد. برای این کار نخست ۶ هزار شماره تلفن از کمپانی زیمنس آلمان خریداری شد. این تلفنها در شهریور ماه آن سال آماده بهرهبرداری شد و تلفنهای شماره ۰۰۰‘۴ تا ۹۹۹‘۶ برطبق کتابچه راهنمایی که تنظیم گردیده بود، شروع به کار نمود.
جنگ جهانی دوم دیگر بار آسیبهای کالبدی و اجتماعی سنگینی بر تهران وارد ساخت. شهر در این مدت چندین بار بمباران شد. مهاجران بسیار از کشورهای اروپای شرقی، از جمله
لهستان به تهران آمدند و مقیم شدند. کمبود آزوقه شهر را عرصه غارت و چپاولی کرده بود که در پایان سال ۱۳۲۱ش/۱۹۴۲م با شیوع تیفوس بار دیگر منجر به رکود کامل شد.
پارک اتابک تهران از آذر ۱۳۲۲ محل کنفرانس تهران و مقدمات پایان جنگ جهانی
دوم و آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت بود.
تهران به تدریج دارای تأسیسات، مکانها و امکانات شهری شامل تأسیسات و تجهیزات رفاهی، خدماتی، اداری، درمانی، صنعتی، آموزشی، فرهنگی و نظامی شد. برخی از اقدامات چون سنگفرش خیابانها، بدنهسازیها، تأمین روشنایی فضاهای شهری و افزایش اماکن و فضاهای عمومی، زندگی شهری را حتی در شب پررونق ساخته بود. شهر همچنین دارای نواحی مختلف اسکان با طبقات متمایز اجتماعی شده بود. به سبب برخی منطقهبندیهای فعالیتی نظیر ایجاد محوطههای اداری یا تجارتی در محدوده مرکزی شهر، برخی از مناطق بار خاصی پیدا کرده بود، به نوعی که در دوران آرامش پس از وقایع جنگ
دوم جهانی، توسعه ساختمانی و کالبدی شهر تهران پس از چندی محورهای شاهرضا، سپه، شاهآباد، پهلوی، فیشرآباد و امیرآباد را به محل تمرکز ساختمانهای جدید اداری و تجارتی تبدیل کردند. به تدریج بانکها، شرکتهای جدید، بیمهها، هتلها، فروشگاههای بزرگ، پاساژ آمیخته با مغازههایی در همکف، کاربریهای مختلط و همکار را پدید آوردند.
رشد شهری همراه با عوارض خاص آن از این سالها به صورت روندی تثبیت شده و عارضهای دائمی در تهران ظاهر شد. شروع لولهکشی آب در ۱۳۲۶ش در محلی که اکنون پارک شهر واقع شده است، زمینهای بایر اطراف شهر را ناگهان تبدیل به ثروتی بالقوه کرد و بانکها، دولت و زمینخواران برای تقسیم و فروش آن به رقابت برخاستند. آغاز لولهکشی آب تهران ضمن آنکه به احیای فضای سبز کوچهها کمک کرد، امکان توسعه منفصل تهران را در دورتر از محدوده شهر فراهم آورد. مساحت تهران در ۱۳۲۸ش یعنی ۳ سال پس از آغاز عملیات لولهکشی آب، با ۵۸ه رشد، حدود ۸۰ کمـ ۲ گزارش شده است. براساس گزارش عملیات شهرداری در ۱۳۲۴ش، در سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۴ش، ۱۵ هزار ساختمان نو در تهران ساخته شد. بیشتر توسعههای شهری صورت گرفته در شهر تهران تا ۱۳۵۰ش از تبعات این اقدام بود.
در سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۵ش در ادامه سیاست شهری دوره پیش، شهر تهران دارای تأسیسات فرهنگی چون تالار فرهنگ، سینماها و تئاترهای فعال و کافههایی به سبک فرنگی و رستورانها و هتلهای کوچک در خیابانهای لالهزار، شاهآباد، شاهرضا و پهلوی شد؛ از جمله دو محوطه تفریحی بزرگ یکی در کنار مهمانخانه شهرداری با انواع بازیها و سرگرمیها و چرخ و فلک و سینمای روباز به نام کافه شهرداری، و همچنین محوطه تفریحی دیگری به نام بوت کلاب با استخر بزرگ دریاچهمانندی که محل قایقرانی و حرکت زیردریاییهای تفننی بود، با انواع غرفههای سرگرمی و یک محوطه برای حرکت و مسابقه اتومبیلهای برقی واقع در خیابان پهلوی از جاذبترین نقاط شهر برای گذران اوقات فراغت به شمار میآمدند.
رشد کالبدی تهران در دهه اول دوران پهلوی
دوم در قالب همان ساختار دوره قبل صورت گرفت. رشد پیوسته شهری در قسمت شمال و غربِ بافت موجود، و رشد ناپیوسته شهری در شمیرانات و تا حدودی شهرری بیش از دیگر نقاط شهر صورت گرفت. ورود مستقیم ایران به جنگ جهانی
دوم در ۱۳۲۰ش و رکود و قحط ناشی از آن، روند رشد جمعیت تهران را تسریع نمود و زمین بیشتری برای برآورده ساختن نیاز مسکن به کار گرفته شد. اسکان آذربایجانیهای مهاجر، محلات ترکنشینی را در اطراف راهآهن و امیریه به وجود آورد. اولین رشد ناپیوسته و برنامهریزی شده در زمان قوامالسلطنه در ۱۳۲۵ش توسط بانک رهنی در اراضی تقسیم شده سلیمانیه، در جاده دوشان تپه به وجود آمد و همزمان با آن گروهی از مهاجران با اشغال اراضی شمال چهارصد دستگاه، دست به ساختن اولین مفتآباد یا زورآباد در حومه تهران زدند. در پی آن محلات بسیاری با تفکیک و واگذاری اراضی بزرگ با قسطهای درازمدت بانکی شکل گرفت. از جمله آنها ست: نازیآباد با طرحی از آلمانیها شامل ۸۰۰، ۲ قطعه شهری در جنوب تهران، و نارمک با ۰۰۰، ۸ قطعه شهری طراحی شده در شمال شرقی تهران (۱۳۳۳ش). نازیآباد در ۱۳۴۰ش توسعه یافت.
تملک کلیه اراضی موات شهر به مساحت تقریبی ۱۵ میلیون مترمربع به موجب قانون ثبت اراضی موات شهر تهران مصوب ۱۳۳۱ش، سرمایهای کلان برای دولت فراهم آورد. با این سرمایه دولت و شرکتهای ساختمانی با بهرهمندی از تسهیلات بانکهای ساختمانی و تقسیم و واگذاری مناطقی نظیر اراضی دره قشلاق، گیشا، تهرانپارس، شهرآرا، یوسفآباد، دولتآباد، خزانه نهم، مشیریه، امیرآباد، دریاننو، زیباشهر، شهرک غرب، تهران ویلا، افسریه، نارمک، تهراننو، فرحآباد، نیروی هوایی، مجیدیه و وحیدیه، عباسآباد، سلطنتآباد، دروس و ضرابخانه، ولنجک و قسمتهای مهمی از شمیرانات، دست به سودآورترین فعالیت اقتصادی در سالهای ۱۳۳۲-۱۳۵۷ش زدند.
با افتتاح فرودگاه بینالمللی مهرآباد در ۱۳۳۷ش تنها در مدت دو سال، توسعه سرمایهگذاری خارجی نیز در تهران به اندازهای بود که شمار بانکهای خارجی تأسیس شده به رقم ۱۴ رسید. حمایت دولت از سرمایهگذاری بخش خصوصی و تورم سرمایه در پایتخت و روی آوردن سرمایه به شهرهای بزرگ که بخش مهمی از آن به تبع تقسیم اراضی کشاورزی میان کشاورزان و ملی شدن جنگلها و مراتع در ۱۳۴۲ش و گرایش سرمایه ملاکان سابق به ساخت و سازهای شهری رخ داد، به سرعت شکل پایتخت را تغییر داد. البته راهاندازی سد کرج و انتقال آب آن به تهران در ۱۳۴۰ش رشد و تغییر شکل شهری را تسریع کرده بود.
نهادهای جدید علمی و دانشگاههای متعدد چون دانشگاه ملی (۱۳۳۹ش)، علم و صنعت (۱۳۵۱ش)، پلی تکنیک، دانشگاه صنعتی آریامهر (۱۳۴۴ش)، فارابی (۱۳۵۳ش) و دانشگاه آزاد (۱۳۵۳ش) تأسیس شد. ساختمانهای جدیدی که برای وزارتخانهها، واردات، شرکتهای بیمه و شرکتهای بزرگ خارجی و داخلی ساخته شد، تحولی چشمگیر در صنعت ساختمانسازی در محور مرکزی شهر پدید آورد. ایجاد و توسعه تأسیسات نظامی در محلهای مخصوص چون دوشانتپه، سلطنتآباد، عشرتآباد، ایرانشهر، باغشاه و قلعه مرغی، حتی احداث آپارتمانهای سازمانی که به سبب مقیاس وسیع آن، تأثیر بسیاری بر سیما، هویت و منظر شهر تهران باقی گذارد، قابل توجه است. همچنین احداث پارکهایی مثل پارک شهر (۱۳۲۹ش)، پارک جنگلی ساعی (۱۳۴۳ش)، پارک لاله (۱۳۴۴ش)، پارک چیتگر (۱۳۴۵ش)، پارک قیطریه (۱۳۴۹ش)، پارک خزانه و پارک ملت (۱۳۵۴ش)؛ ساخت بسیاری مساجد، کلیساها، سفارتخانهها، موزهها و فرهنگسراهایی چون موزه هنرهای معاصر (۱۳۵۵ش)، موزه فرش؛ و مؤسسات تفریحی و فرهنگی مثل تئاتر شهر، باغ وحش تهران، شهربازی، رستورانهای متعدد، مجموعه ورزشی شاهنشاهی، هتلهای معتبر، نمایشگاه بینالمللی تهران (۱۳۵۴ش)، باشگاه بولینگ، قصر یخ، کاخهای جوانان، استادیوم ورزشی آزادی (۱۳۵۲ش) و اولین تلویزیون بخش خصوصی (۱۳۳۷ش)، افتتاح تلویزیون ملی ایران (۱۳۴۵ش)؛ و احداث برجهای متعدد مسکونی نقش مهمی در تقویت محور مرکزی و سازمان فضایی شهر تهران ایفا کرد.
رشد پراکنده و پرشتاب شهر و اولویت یافتن امر عبور و مرور و پایه قرارگرفتن خیابانکشی به عنوان اساس اسکان شهری که در آن دوره رخ داد، تأثیری بسیار در ایجاد بلوکهای شهری با الگوی شطرنجی و چگونگی شکل و سیمای شهر گذارد. در این دوره رشد شهری که براساس این تکههای شطرنجی و پراکنده صورت گرفت، نه تنها استخوانبندی طرح فرمال رضاشاهی را دنبال نکرد، بلکه هیچ طرح دیگری را نیز جانشین آن نساخت.
در ۱۳۴۴ش زمانی که مسئولان شهر تهران لین و دیویس را به عنوان مشاور برای طراحی اراضی عباسآباد و ویکتور گروئن را برای طرح جامع شهری استخدام کردند، شهر تهران به مساحتی بالغ بر ۲۰۰ کمـ ۲ رسیده بود. طرح جامع تهران دو محدوده ۵ ساله و ۲۵ ساله را با مساحت ۱۸۰ کمـ ۲، بـرای رشد شهر مشخص کرد؛
اما شتاب توسعه و اسکان شهري به اندازهاي بود که تا ۱۳۵۱ش محدوده ۲۵ ساله تهران نيز پر شد. براساس اين طرح تهران داراي ۲۲ منطقه شهري بود. تغيير سيماي شهر تهران در اين دوره ثمره رشد سريع بافت شهري در اراضي باير، آباديهاي حومه تهران و اراضي کشاورزي، همچنين احداث ساختمانهاي اداري و فرهنگي و مجتمعهاي سازماني در مقياس وسيع و نيز معابر شهري و بزرگراههايي بود که در طرح جامع تهران (۱۳۴۷ش/۱۹۶۸م) پيشبيني شده بود.
بزرگراههایی که در طرح کلان شهری سال ۱۳۴۷ش تعریف شده بود، شهر را از شمال و جنوب، و شرق و غرب به هم میدوخت. بسیاری از مؤسسات و مراکزی که پیش از این گفته شد، دانههای شهری درشت و معتبری بودند که در محدوده بزرگراههای پارک وی، خیابان پهلوی، بزرگراه شاهنشاهی، آیزنهاور، ۴۵ متری سیدخندان، جاده قدیم شمیران، جاده مخصوص کرج؛ و در مراحل بعدی، اتوبان نواب، امتداد ۴۵ متری سیدخندان، آزادراه تهران کرج، بزرگراههای افسریه، طرشت و بهشت زهرا قرار داشتند. این ساختار را خیابانهای مهم دیگری در نواحی مرکزی شهر تقویت میکرد که از جمله میتوان به محورهای تخت جمشید، تخت طاووس، عباسآباد، کریمخان زند، نیروی هوایی، نظامآباد و ادامه بلوار الیزابت اشاره کرد. بافتهای شطرنجی و شبکههایی که بیشتر آنها بدون رعایت درجهبندیهای اساسی و بدون تعریف ساختار شهری منتسب برای هر محله طراحی شده بودند، به تدریج از ۱۳۵۰ش/۱۹۷۱م صاحب بلوکهای بلندمرتبه شدند. ساختمانهای اطراف میدان ونک نظیر پارک دوپرنس، ایران سکنا، اسکان، سامان، آـ اس ـ پ، شهرک غرب و مجموعههای لاله، نهد،
دوما و آتیساز، اراضی شمال فرودگاه و شهرکهای اکباتان، آپادانا، و شهرک لویزان از آن جملهاند.
جمعیت شهر تهران از ۵۸/۱ میلیون نفر در ۱۳۳۵ش به ۹۸/۲ میلیون نفر در ۱۳۴۵ش و ۵۵/۴ میلیون نفر در ۱۳۵۵ش رسید. رشد تهران طی سالهای ۱۳۴۰-۱۳۵۰ش شمالی ـ جنوبی و همراه با قطببندی حوزه اسکان در کوهپایههای شمال شهر و پایانههای شهری در حوزه جنوبی شهر بود. این رشد که همزمان با گسترش صنایع بزرگ و کوچک در حومه تهران و رشد بیرویه بدنه سیستم دولتی، جمعیت مهاجر در جست و جوی کار را به تهران گسیل داشت، مهاجرانی که با وجود بافتهای خالی از سکنه در درون شهر، از قدرت و توان مالی اقامت در آنها بیبهره بودند. آغاز شیوع پدیده حاشیهنشینی در حومه شهر تهران و کناره برخی از مسیلهای درون شهری درست زمانی رخ داد که برجهای مسکونی در حاشیه محور مرکزی شهر ساخته شد. مهاجران با خرید یا اشغال قطعه زمینهایی کوچک و رشد تدریجی، واحدهای همسایگی محدود، اما پراکندهای را در حاشیه محورهای ارتباطی خارج شهری چون جاده کرج، جاده خراسان، جاده دماوند و جاده ساوه به وجود آوردند و به مرور با مطالبه خدمات و تجهیزات و امکانات شهری، اسباب اسکان دائم خود را در این مناطق (که اکنون شهرکهاي اقماري تهران را تشکيل دادهاند) فراهم کردند؛ از جمله میتوان به شهرستان کرج و حومه آن، حوزه خاک سفید و اسلامشهر اشاره کرد. مطالبات این قشر محروم در سالهای بعد و به خصوص در آغاز دوره انقلاب در تثبیت اسکان حاشیهای و تغییر حدود و شکل شهر تهران بسیار مؤثر واقع گردید.
تهران پس از
انقلاب اسلامی (۱۳۵۷ش بب /۱۹۷۹م بب) : تهران در مدت زمان میان پیروزی انقلاب و آغاز جنگ عراق با ایران، دوران ناآرامی را طی کرد. آشفتگی سیاسی و اجتماعی این دوره در عمل موجب رکود جریان منظم و تعریفشده ساخت و ساز شهری و رشد ساخت و سازهای خودبهخودی و بیضابطه شد. به سبب فقدان مدیریت شهری کارآمد، نقش شهرداریها در حد سازمان تنظیف شهری نزول کرد. اعلام اعطای زمین و خانه و کار، سیل مهاجران را روانه تهران کرد. با تسهیلات ایجاد شده از سوی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی برای اختصاص زمین به گروههای کم درآمد وکاهش قیمت زمین و فروش آن از سوی سازمانهای مردمی، شمار واحدهای مسکونی ساخته شده در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۸ش به ۱۶۰ هزار واحد رسید. بیشتر این واحدها که با بودجه محدود ساخته شدند، بدون اجرای نما رها شد و تا سالها چهره شهر را زشت کرد. به دنبال همین اقـدامات، محـدوده شهر تهـران در ۱۳۵۹ش از ۲۸۳ کمـ ۲ بـه ۵۷۰ کمـ ۲ توسعه یافت و به مرور دامنه شهرکسازی به خارج از محدوده ۲۵ ساله کشیده شد. این توسعه شهری حتی اگر جنگ میان عراق با ایران نیز اتفاق نمیافتاد، عامل عدم رسیدگی به شهر را فراهم میکرد. براساس این آمارها شهر تهران به سرعت گسترش سطحی خود را شروع کرد و اراضی حاشیهای تهران به شهر اضافه شد. آنچه امروز به عنوان حریم منطقههای ۱۵، ۱۳، ۲۰، ۱۹، ۱۸ و ۵ در نقشه شهر تهران دیده میشود، حاصل توسعه همین سالها ست.
در نخستین سال پس از شروع جنگ، براساس قانون مصوب شـورای انقلاب، ۳۲ میلیون مترمربع زمین شهری توسط سازمان زمین شهری با پایینترین قیمت و در تمام مناطق شهری به متقاضیان واجد شرایط با اولویت خانوارهای پرجمعیت اختصاص یافت. بیشتر این اراضی به قصد احداث مجتمعها و شهرکها (با مساحت بیش از ۳۰ هکتار) واگذار شد. این امکان افزون بر فراهم آوردن تسهیلات ساخت ۶۰ هزار واحد مسکونی، منجر به رشد جمعیت شد، به نحوی که سال ۱۳۶۲ش اوج تولید موالید در تاریخ تهران بوده است. نیاز به وجود آمده برای اسکان، زمینه مناسبی را برای سرمایهگذاری در ساخت و ساز بخش خصوصی فراهم آورد که تا ۱۳۷۹ش ادامه داشت.
برای تعدیل و کنترل روند ساخت و ساز شهری در تهران که اینک محدودهای فراتر از محدوده طرح جامع ویکتور گروئن پیدا کرده بود، در ۱۳۶۳ش طرحی با عنوان طرح حفاظت و سازماندهی شهر تهران به تصویب رسید. از جمله تبعات این طرح انتقال واحدهای نظامی به خارج از بافت شهری تهران و طرح خودکفایی مناطق شهرداری بود؛ اما اين طرح هم نتوانست رشد شهري را تعديل کند و آمار احداث واحدهاي مسکوني در تهران در سالهاي ۱۳۶۳-۱۳۶۴ش به ۵۰ هزار واحد مسکوني رسيد. حدود تهران در اين زمان به خارج از مرزهاي محدوده ۲۵ ساله رسيده بود. مطابق آمار موجود، بيشترين فعاليت ساختماني در مناطق حاشيه جنوبي، شرقي و غربي، و کمترين ميزان ساخت وساز در نواحي مرکزي و شمالي شهر بود. بافت پر تهران در ۱۳۶۵ش مساحتي بالغ بر ۳۰۰،۵۴ هکتار را در بر ميگرفت. در همين سال شوراي عالي معماري و شهرسازي براي کنترل رشد شهري و کيفيت ساختماني آغاز به کار کرد.
در ۱۳۶۶ش حملات موشکی به تهران و واقعه سیل وضع شهر را بسیار بحرانی نمود. تشکیل کمیسیون ماده ۵ و تصویب قانون زمین شهری و تسهیلات مسکن باعث شد که تمایل به ساخت و ساز و فعالیتهای ساختمانی به جای زمینهای خالی و بایر بر روی فضاهای ساخته شده متمرکز شود. تهران از این طریق یکی از بزرگترین صدمات را به بدنه اصلی خود پذیرفت و ساختمانهای بسیار مناسبی که در بسیاری از موارد حتی یک دهه از عمر آنها نمیگذشت، تخریب شد و به جای آنها ساختمانهای جدید ساخته شد.
پایان جنگ عراق و ایران در ۱۳۶۷ش، آغاز دوران جدیدی از تاریخ شهر تهران به شمار میآید. تهران در شرایطی دوران نوسازی پس از جنگ را آغاز کرد که حدود ۴۰ه از جمعیت ۵ میلیونی آن دارای مسکن غیررسمی بودند. ۱۷ کانون اسکان غیررسمی در اطراف تهران در آن زمان هر یک با بیش از ۱۰ هزار نفر جمعیت در انتظار شهر شدن بودند.
ضوابط و مقررات اجرایی طرح جامع جدید تهران که توسط شورایعالی شهرسازی و معماری تهیه شده بود، در اسفندماه ۱۳۷۱ توسط وزارت کشور به شهرداری تهران ابلاغ شد. به موجب این طـرح مساحت محدوده طرح توسعه ۵۱/۷۰۷ کمـ ۲ با جمعیتی بالغ بر ۰۰۰، ۶۵۰، ۷ نفر تعیین شد. این در حالی بود که عملیات احداث شهرهای جدید هشتگرد و پرند همزمان با تهیه طرحهای جامع آنها در این سال آغاز شده بود. طی همین سال برای کاهش بار ترافیک ناوگان حمل و نقل شهری و کاهش آلودگـی شهر تهران برنامهریـزی برای احـداث بیـش از ۱۰۰ کمـ اتوبان شهری صورت گرفت. با ابلاغ مصوبه طرح جامع مبنی بر صدور مجوز تراکم بیشتر برای اراضی با مساحت بیشتر و شمار طبقات بیشتر برای ساختمانهایی با سطح اشغال کمتر، احداث ساختمانهای بلندمرتبه از محدوده شمالی بافت شهری تهران آغاز شد.
از ۱۳۷۲ش شهرداریها با فروش حق بلندمرتبهسازی و ایجاد مجتمعهای تجاری و اداری با ندیده گرفتن اصول شهرسازی، درآمدی قابل توجه برای شهرداری فراهم آوردند که از محل آن طرحهای شهری بسیار برای احیای بافت جنوب شهر تهران اختصاص یافت. کشتارگاه تهران به یکی از مهمترین مراکز فرهنگی ـ هنری شهر تهران (فرهنگسرای بهمن) تغییر کاربری یافت. محل برخی از پادگانهای نظامی نظیر پادگان ایرانشهر به تفرجگاههای شهری تبدیل شدند. میدان حسنآباد و بخشی از خیابان ناصرخسرو نوسازی و احیا شد و واحدهای تجارتی جدیدی نظیر فروشگاههای زنجیرهای و میدانهای میوه و ترهبار تأسیس گردید. سرانه فضای سبز تهران در ۱۳۷۲ش از ۵/۲ مـ ۲ به ۱۰ مـ ۲ افزایش یافت و ۴ هزار هکتار در حاشیه شهر تهران به عنوان کمربند سبز تهران تعیین شد.
نرخ رشد جمعیت از ۱۵/۴ه در ۱۳۶۵ش به ۱۱/۱ه در ۱۳۷۵ش کاهش یافت. شهرداری تهران در این سال برنامهای با عنوان تهران ۸۰ تدوین کرد که به موجب آن دستیابی به تهران شهری پاک، شهری روان، شهری سبز، شهری با فرهنگ غنی، شهری پویا و شهری با بافت سنتی و مدرن مدنظر قرار گرفت. پاکیزگی و زیبایی شهر دو هدف مشخص بود که شهرداری تهران بر آن تأکید داشت. بر این اساس تمامی ساختمانها ملزم به نماسازی شدند. فضای سبز شهری و معابر تهران با دقت بیشتری پرداخت و اصلاح شد. همچنین شهرداریهای مناطق موظف به تدوین ضوابط هماهنگکننده نماسازی ساختمانها شدند. سیاستهای جدید شهرداری تأثیر بسزایی بر بافت شهری تهران گذارد. پروژه بزرگ بزرگراه نواب (۱۳۷۳-۱۳۷۶ش) نخستین طرح شهری پس از این تاریخ بود که بار دیگر پس از انقلاب اسلامی با جلب مشارکت بانکها و بخش خصوصی آغاز به کارکرد و راهکار نوینی را در صنعت ساخت و ساز کلان معرفی کرد که قادر بود در مدت زمانی کم چون ماشینی پرقدرت به تولید ساختمانی در شهر بپردازد.
در مجموع تهران از این دوره به شهری تبدیل شد که از نظر ساخت و ساز شهری بینهایت تازهساز بود و در درون خود حجم نسبتاً بزرگی از ساختمانهای کهنتر را داشت که تمام آنها به سبب بیتوجهی تبدیل به اراضی فرسوده و قابل ساخت و ساز جدید شدند. پس از این تهران به توسعه درونی خود توجه کرد و اگر تا پیش از این در این مورد فقط توجهاتی داشت، اما در این مقطع درک کرد که پس از این ناچار است که درون خودش را نیز بسازد. از اینرو تمام آن بخشهایی که به علت غفلت و عدم توجه تبدیل به بافت رها شده، فرسوده و ناکارآمد شهری شده بود، عرصه ساخت و ساز دوباره گردید. این در حالی بود که رشد ساخت و ساز شهرهای جدید مجموعه شهری تهران نیز ادامه داشت. شمار واحدهای مسکونی در حال ساخت و تکمیل در ۱۳۷۷ش مجموعاً ۶۰۰، ۲۹ واحد برآورد شد که شامل هشتگرد (۶۸۰، ۱۰ واحد)، پرند (۷۵۵، ۱ واحد)، پردیس (۲۰۰، ۱۱ واحد)، اندیشه (۸۹۰، ۱۴ واحد) بود. جمعیت ساکن نیز در مجموع ۷۵۰، ۱۹ نفر شامل هشتگرد (۰۰۰، ۴ تن)، پردیس (۲۵۰، ۲ تن) و اندیشه (۵۰۰، ۱۳ تن)، برآورد شده بود. جمعیت پیشبینی شده تا پایان سال ۱۳۷۸ش برنامه
دوم در مجموع ۲۰۵ هزار نفر، شامل هشتگرد (۵۳ هزار تن)، پرند (۲۷ هزار تن)، پردیس (۷۵ هزار تن) و اندیشه (۵۰ هزار تن) بود.
تمام این اقدامـات با نظارت مدیریت شهری نوینی بود که این ویژگیها را شامل مـیشد: شهرداری تهران با آغاز برنامه خصوصیسازی برخی از خدمات شهری از جمله سازمانهای مسئول بازیافت، آمار و اطلاعات و خدمات رایانهای، گورستان، آتشنشانی، میدانهای میـوه و ترهبار، خدمات موتوری، بهسازی
محیط زیست، پارکها، نظارت بر تاکسیرانی، حمل و نقل و کنترل ترافیک، کشتارگاهها، سردخانهها، و پایانهها را واگذار کرد. اجرای موج جدیدی از طـرحهای عمده توسعه شهری از جمله احداث راهها و بوستانها شبکه شهری نوینی را بنیان گذارد. در ۱۳۷۷ش کمیته راهبردی طرح تفصیلی تهران در طرح منطقهبندی تهران، تراکمهای ساختمانی و کاربری اراضی را تعیین، و مجموعه مقرراتی با عنوان ضوابط بلندمرتبهسازی را منتشر کرد. شهرداریها بیش از پیش در مسائل اجتماعی و فرهنگی مداخله کردند و برای رسیدگی به امر تأسیس فرهنگسراها، کتابخانههای عمومی، مراکز ورزشی و تأسیسات تفریحی و گردشگری معاونت جدیـدی ایجاد شد، بر ضرورت برنامهریزی بلندمدت برای پرداختن به مسائل و مشکلات شهری تأکید گردید، استقلال مالی شهـرداری به عنوان یک هدف کلیدی مدنظر قرار گرفت و شهردار تهران از چنان قدرتی برخوردار شد که نخستینبار در جلسات هیئت دولت به عنوان ناظر مشارکت کرد.
تهران در ۱۳۷۸ش مساحتی بالغ بر ۷۰ هزار هکتار را دربر میگرفت. در ۱۳۷۹ش شهرداری تهران از ۲۱ مشاور برای بررسی مسائل توسعه شهری مناطق تهران دعوت به همکاری کرد. این نخستین بار پس از انقلاب بود که از مشاوران معماری و شهرسازی در چنین طیف وسیعی استفاده میشد. کنگره منشور تهران در ۱۳۸۰ش به بررسی دستاوردهای شهری متعاقب تدوین طرح تهران ۸۰ پرداخت. شورای شهر تهران که در ۱۳۷۸ش آغاز به کار کرده بود، از ۱۳۸۰ش شروع به ابلاغ مقرراتی کرد که در طرحهای شهری مدنظر قرار گیرد. متعاقب اخذ نتایج بررسی توسعه شهریِ مناطق توسط مشاوران خصوصی، در ۱۳۸۱ش فروش تراکم متوقف شد. اما به سبب مکفی نبودن مطالعات در طرح مشترک تهران و وزارت مسکن و شهرسازی، بار دیگر مشاورانی برای تهیه طرح جامع و تفصیلی تهران گرد هم آمدند و از ۱۳۸۳ش، ۲۲ شرکت مشاور را برای این امر به صورت همکار با نهادِ تهیه طرح به کار گرفتند. طرح جامع تهیهشده در ۱۳۸۶ش تصویب، و در ابتدای سال ۱۳۸۷ش برای اجرا ابلاغ گردید.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تهران»، شماره۶۲۱۷.