تأثیر اخلاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بررسی بیرونی و فلسفی
علم فقه و شیوه
اجتهاد را از زوایای گوناگونی میتوان به انجام رساند. یکی از آنها بررسی تأثیری است که
علم اخلاق و خصلتهای اخلاقی میتواند بر
فقه و اجتهاد داشته باشد.
در این مقاله تلاش شده است تا صورتهای مختلف نقش علم اخلاق، آموزههای اخلاقی، خصلتهای اخلاقی در
فقه، اجتهاد و افتا، در نگاهی اجمالی بررسی، و پیامدها و تأثیرهای احتمالی آن به صورت مستند نشان داده شود. این مقاله در صدد است تا کیفیت و شیوههای تأثیر اخلاق و آموزههای اخلاقی را در مراحل اجتهاد و ابعاد مختلف علم
فقه و افتا نشان دهد. امید است تا این بررسی اجمالی، زمینه بررسیهای عمیق تر و دقیق تر را فراهم آورد و راه را برای مطلوبیت بیشتر
فقه و اجتهاد موجود بگشاید.
یکی از محورهای مهم فلسفه
علم فقه ، بررسی(تأثیر اخلاق در
فقه، اجتهاد و افتاست). این مطلب را از دو زاویه میتوان بررسی کرد:
۱.
اخلاق چه نقش و تأثیری در
فقه ،
اجتهاد و افتا داشته است. (بررسی توصیفی)
۲. اخلاق چه نقش و تأثیری در
فقه، اجتهاد و افتا باید داشته باشد. (بررسى توصيهاى)
مقصود اصلی این مقاله محور دوم است؛ ولى بررسی محور دوم را از رهگذر بررسی محور اول باید انجام داد تا روشن شود که این نوع نگاه و بررسی، در تراث
فقهی و علمی ریشه دارد و از پشتوانه علمی قابل توجهی برخوردار است.
در آغاز لازم است کاربردهای برخی واژههای مؤثر در بحث را توضیح دهیم:
شریعت به معنای واقع و نفس الامر آموزههای
دین است و در دو معنای عام و خاص به کار میرود:
۱. شریعت به معنای واقع احکام
فقهی: در کاربرد رایج، شریعت به معنای واقع و نفس الامر خصوص احکام
فقهی است، در مقابل واقع آموزههای اعتقادی، اخلاقی و…؛
۲. شریعت به معنای واقع آموزههای دین: گاهی شریعت به معنای واقع و نفس الامر همه آموزههای دینی، اعم از اعتقادی، اخلاقی،
فقهی و… است؛ در این کاربرد شریعت به معنای دین و
شرع است.
اخلاق کاربردهای گوناگونی دارد که مهم ترین آنها چنین است:
۱. اخلاق به معنای آموزههای اخلاقی دین: گاهی مراد از واژه اخلاق، آموزهها و دستور العملهایی است که در متون مقدس دینی آمده است و به تعبیر دیگر، مراد از آن اخلاق دینی است. بنابراین وقتی مثلاً گفته میشود (تأثیر اخلاق در اجتهاد)، مراد تأثیر آموزههای اخلاقی
دین در اجتهاد است.
۲. اخلاق به معنای صفات یا حالات نفسانی: یکی از کاربردهای دیگر اخلاق، کاربرد آن به معنای ملکات و صفات درونی
انسان است؛ صفاتی نظیر
شجاعت ،
ترس ، عناد، حریت،
تعصب ، جاه طلبی،
استبداد به رأی و… که موضوع (یا بخشی از موضوع)
علم اخلاق است.
بنابراین وقتی گفته میشود (نقش اخلاق در اجتهاد)، مراد نقشی است که برخی صفات اخلاقی مجتهد در اجتهاد و
استنباط دارد.
۳. اخلاق به معنای رشته علمی: یکی از کاربردهای رایج اخلاق، کاربرد آن به معنای یکی از رشتههای علمی است که در آن از فضائل و رذائل اخلاقی و راههای اکتساب فضائل و دورماندن از رذائل بحث میکند.
بنابراین هنگامی که گفته میشود، (رابطه اخلاق و
فقه)، مراد این است که اخلاق به عنوان یک رشته علمی، چه ارتباطی با
فقه به عنوان یک رشته علمی دارد. البته رشته علمی اخلاق دارای گرایشها و شاخههای مختلفی است و رابطه
فقه با هر یک متفاوت خواهد بود.
۴. اخلاق به معنای پسند و رفتار اجتماعی: یکی دیگر از کاربردهای اخلاق، کاربرد آن به معنای نوعی از پسند و رفتار اجتماعی است که غالب و یا گروهی از مردم یک جامعه رفتاری را پسندیده و اخلاقی میشمرند (نظیر رفتار صادقانه)، و رفتار دیگری را ناپسند و غیراخلاقی میشمرند (نظیر رفتار فریبکارانه).
بنابراین وقتی گفته میشود که این
فتوا اخلاقی است، یعنی با پسند و نوع رفتار مردم همخوانی و سازگاری دارد.
واژه اجتهاد نیز کاربردهای متعددی دارد:
۱. اجتهاد به معنای فرآیند استنباط حکم شرعی از ادله معتبر: در
علم اصول فقه ، قواعد و ضوابط معتبر استنباط
احکام با
استدلال به اثبات میرسد.
فقیه با استفاده از این قواعد و ضوابط و استفاده از
دانش رجال ، غالباً مراحلی را طی میکند تا به استنباط
حکم شرعی میرسد. برای نمونه در مرحله اول، سند روایت را بررسی میکند تا صدور روایت از معصوم برای وی احراز شود (احراز وجدانی یا تعبدی)؛ در مرحله دوم
دلالت و مفاد آیه یا روایت بر مدعا را بررسی میکند، سپس اگر آیه یا روایت مورد استناد معارض معتبری داشت، نسبت آن را با
دلیل مورد استناد میسنجد و پس از حل تعارض بدوی و یا عمل به قواعد باب تعارض (در صورت تعارض مستقر)، به استنباط حکم
فقهی میرسد طی این مراحل تا دستیابی به حکم
فقهی فرآیندی چند مرحلهای است و فرآورده آن نظر
فقهی است.
۲. اجتهاد به معنای قوه استنباط حکم شرعی: شخصی در اثر تمرین و تکرار پیمودن مراحلی که در اجتهاد وجود دارد، به قوه و مهارت دست مییابد که میتواند احکام شرعی وقایع گوناگون را از منابع آن استخراج کند و به نظر
فقهی دست یابد. گاهی اجتهاد به این قوه و ملکه گفته میشود که از سنخ ملکات و خصلتهای درونی است.
۳. اجتهاد به معنای منبع حکم شرعی: یکی از کاربردهای دیگر اجتهاد، کاربرد آن به معنای یکی از منابع
استنباط حکم در عرض کتاب و سنت است. در جایی که حکم واقعه پیش آمده در کتاب و سنت بیان نشده است، برخی از
فقها به رأی و نظر شخصی خویش به عنوان منبع مراجعه میکنند،
آن طور که در نقل ماجرای معاذ آمده است. (در ماجرای معاذ آمده است که
پیامبر (ص) در هنگام گسیل وی به
یمن از او پرسید: اگر مورد قضاوتی پیش آید، به چه چیزی حکم میکنی؟ گفت: به
کتاب خدا. پیامبر (ص) پرسید: اگر در کتاب خدا نیافتی؟ گفت: به سنت رسول خدا. باز پیامبر (ص) پرسید: اگر در سنت پیامبر (ص) نیافتی؟ گفت: به تلاش فکری میپردازم و کوتاهی نمیکنم. پیامبر (ص) فرمود: حمد خدای را که نماینده رسول خدا را به آنچه مورد رضایت رسول خدا است موفق داشت.
فقه کاربردهای متعددی داشته و دارد که نقل همه آنها خارج از حوصله این مقاله است. در این جا دو معنای مورد نیاز را ذکر میکنیم:
۱.
فقه به معنای رشته علمی: در این کاربرد،
فقه به معنای رشتهای علمی است که در آن خصوص احکام فرعی و عملی
شریعت از منابع و ادله معتبر به شکل تفصیلی و
استدلالی استخراج میشود
و از آن به
فقه استدلالی تعبیر میشود.
۲.
فقه به معنای نظر
فقهی: همان طور که در معنای اجتهاد گذشت،
فقیه برای استنباط حکم شرعی مراحلی را طی میکند، گاهی
فقه به کار میرود و مراد از آن خصوص نظر
فقهی استنباط شده است
که غالباً به آن
فتوا داده میشود و در رسالههای عملیه منعکس میگردد، و گاهی هم بنا به ملاحظاتی به آن فتوا داده نمیشود.
افتا یعنی فتوا و خبردادن؛
فقیه پس از طی مراحل
اجتهاد و استنباط نظر
فقهی از آن خبر میدهد؛ به این خبر دادن از حکم
فقهی استنباط شده، افتا گفته میشود
البته گاهی
فقیه به ملاحظاتی، نظیر مخالفت استنباطش با نظر مشهور
فقیهان، از اظهارنظر خودداری کرده و به احتیاط روی میآورد.
پس از روشن شدن کاربردهای واژهها به تأثیر انواع کاربردهای اخلاق در شریعت، اجتهاد،
فقه و افتا میپردازیم. در این بحث فقط صورتها و شقوقی را مطرح میکنیم که احتمال تأثیر آن داده میشود و از ذکر سایر شقوق صرف نظر میکنیم.
یکی از انواع تأثیر اخلاق، لحاظ آموزههای اخلاقی در تشریع و جعل احکام شرعی فرعی است. بنابر مبنای
عدلیه که قائل به
حسن و قبح عقلی و تبعیت احکام از مصالح و مفاسدند، میتوان گفت آموزههای اخلاقی در تشریع احکام شرعی مدنظر قرار گرفته است (
علامه طباطبائی در این باره مینویسد: (الاسلام بنی سنته الجاریة و قوانینه الموضوعة علی اساس الاخلاق و بالغ فی تربیة الناس علیها)
، ولی بنابر مبنای اشاعره که منکر حسن و قبح عقلی و تبعیت احکام از مصالح و مفاسدند، اخلاق در تشریع احکام شرعی جایگاهی ندارد.
به هر حال لحاظ آموزههای اخلاقی در جعل احکام شرعی
فقهی، محل بحث این مقاله نیست.
در اینکه شارع در ابلاغ
احکام شرعی ، پسند و پذیرش مردم جامعه را فی الجمله مدنظر قرار داده است، تردیدی نیست و نمونه آن تدریجی بودن احکام شرعی است. (تدریجی بودن احکام شرعی امر مسلمی است، بلکه برخی احکام در چند مرحله جعل شد که چند مرحلهای بودن وجوب
حجاب و تحریم
خمر دو نمونه آن است.)
ولی در نظر گرفتن پسند و پذیرش مردم در تشریع احکام، مطلبی است که به تحقیق مستقل نیاز دارد. به هر حال تأثیر اخلاق به معنای پسند اجتماعی در جعل احکام شرعی، چه به شکل تأسیسی آن و چه در امضای احکام رایج در جامعه صدر اسلام، محل بحث نیست.
فقیه مراحلی را طی میکند تا به استنباط حکم شرعی میرسد. آموزههای اخلاقی ممکن است در هریک از مراحل، تأثیرگذار باشد که در این جا نقش آموزههای اخلاقی در بررسی سندی،
دلالی و در هنگام تعارض را بررسی میکنیم.
نقش آموزههای اخلاقی در سند روایت، به دو صورت سلبی و ایجابی متصور است:
اگر روایتی وجود داشته باشد که با آموزههای اخلاقی قرآنی کریم و روایات معتبر، به کلی مخالف باشد. بنابر روایات متعدد و معتبری که روایت مخالف با قرآن
یا سنت قطعی را غیر معتبر میداند (بنابر مبنای کسانی که جهت خبر ثقه را تعبدی میدانند
یا اساساً شرط اعتبار حدیث را عدم مخالفت با قرآن ذکر میکند، (بنابر مبنای کسانی که به حجیت خبر موثوق الصدور قائلاند
) چنین روایتی حجت و قابل استناد در
فقه نخواهد بود. همان طور که روایات مخالف با حکم (و یا دریافت) قطعی عقل، معتبر و قابل استناد در
فقه نیست. (البته بنابر مسلک اصولیان که میگویند: (النقل لا یقاوم العقل)
مبانی حجیت روایات قابل استناد در
فقه متفاوت است. برخی به
حجیت تعبدی
خبر ثقه اعتقاد دارند.
بنابر این مبنا، موافقت مضمون خبر ضعیف با آموزههای اخلاقی
قرآن و سنت، باعث اعتبار خبر نخواهد شد مگر اینکه قطع به صدور خبر حاصل شود.
برخی خبر موثوق الصدور را حجت میدانند.
بنابراین مبنا، موافقت مضمون خبر با آموزههای اخلاقی قرآن و سنت، یکی از قرائن و عوامل حصول وثوق میشود و به صورت طبیعی در صورتی که قرینه یا قرائن دیگری هم وجود داشته باشد که وثوق آور شود، خبر معتبر خواهد شد.
استفاده از آموزههای اخلاقی دین در بررسی مفاد
آیه یا روایت، صورتهای مختلفی دارد که آنها را در سه فرض اصلی بررسی میکنیم:
یک فرض این است که در رابطه میان آموزههای اخلاقی و آموزههای
فقهی، آموزههای اخلاقی از نظر
دلالت بر احکام
فقهی تقدّم دارد، مثلاً
دلالت آموزههای اخلاقی، قوی تر از
دلالت آموزههای
فقهی است. در این فرض، صورتهای مختلفی برای آموزههای
فقهی متصوّر است:
گاهی آموزههای اخلاقی دین باعث میشود تا اطلاقی برای
دلیل حکم
فقهی منعقد نگردد؛ در صورتی که آموزههای اخلاقی از نظر سند، معتبر و از نظر
دلالت، تام باشند این عدم انعقاد اطلاق در حد فهم عرفی باشد، میتوان از این راه کار اجتهادی در برداشت
فقهی استفاده کرد.
در روایتی آمده است که فردی در زمان
پیامبر (ص) به مسافرت رفت و با زنش قرار گذاشت که در مدت مسافرت از منزل شوهر خارج نشود. تا اینکه پدر زن بیمار شد و زن از پیامبر (ص) اجازه خواست که به عیادت پدر برود؛ ولی پیامبر (ص) به
زن گفت بر تعهد خود پای بند باش. پدر زن مُرد و دوباره زن از پیامبر (ص) خواست که در
مراسم ترحیم و
تشییع پدرش شرکت کند. پیامبر (ص) فرمود به عهد خود پای بند باش.
برخی از
فقها از این حدیث استفاده کردهاند که مرد مطلقاً حق دارد که اجازه ندهد تا همسر وی از منزل خارج شود ـ مگر برای ادای حق واجب ـ هرچند که خروج وی با حقوق مرد (نظیر حق
استمتاع ) منافات نداشته باشد.
حتی برخی گفتهاند مرد حق دارد زن را از بازدید و عیادت پدر و مادرش منع کند؛ ولی
با توجه به آیات
و روایاتی
که قطع رحم را مذمت کرده است، و روایاتی که به
صله رحم و عیادت
سفارش میکند، میتوان گفت بر فرض اعتبار سند روایت و تمامیت
دلالت آن، امثال این روایت شمول و اطلاقی ندارد تا مواردی را که با اخلاق اسلامی سازگار نیست دربرگیرد، و روایت فوق خصوصیتی دارد و آن اینکه زن به شوهرش تعهد داده بود که به هیچ وجه از منزل خارج نشود؛ از این رو نمیتوان مفاد این روایت با این خصوصیت را چنان گسترده دانست که حتی مواردی هم که با آموزههای اخلاقی اسلام ناسازگار است دربرگیرد.
گاهی در نگاه ابتدایی و بدون توجه به آموزههای اخلاقی، ادله
حکم فقهی مطلق به نظر میآید؛ ولی پس از توجه به آموزههای اخلاقی، روشن میشود که
دلیل حکم
فقهی از آن مورد منصرف است، یا دست کم شمول و اطلاق آن نسبت به آن مورد، احراز نمیشود. این راه کار نیز مشروط به شرایط پیشین حجت است و نمونه احتمالی آن چنین است:
آمیزش جنسی با همسر قبل از
بلوغ ، جایز نیست و آیا سایر استمتاعات جایز است؟ برخی از
فقها به اطلاق ادله جواز استمتاع از زوجه تمسک کرده و گفتهاند جایز است؛
ولی با توجه به برخی آموزههای اخلاقی، ممکن است در شمول این جواز نسبت به همسر شیرخوار تردید کرد، بلکه ادعا کرد که ادله جواز از چنین مواردی منصرف است و شاید به همین جهت برخی از
فقها گفتهاند جواز برخی استمتاعات نامتعارف به
دلیل روشنی نیاز دارد که آن را تجویز کند.
توجه به آموزههای اخلاقی دین باعث میشود تا
استنباط دیگری از
دلیل حکم
فقهی ارائه شود. در این صورت هم اگر این استنباط در حد برداشت متعارف باشد، و آموزههای اخلاقی هم به شکل معتبری به اثبات رسیده باشد، این سازوکار هم در اجتهاد کارایی خواهد داشت. برای نمونه در روایتی میخوانیم: اذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائة منهم… و باهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام.
برخی از
فقیهان (باهتوهم) را به معنای
بهتان زدن تفسیر کردهاند؛
از این رو بهتان زدن به کسانی که قصد دارند در دین بدعت گذاری کنند جایز، بلکه
واجب دانستهاند؛ ولی مسلم است که تهمت زدن از محرمات شدید در
اسلام است و عقابهای دردناکی برایش ذکر شده است،
لذا به راحتی نمیتوان چنین استنباطی را پذیرفت؛ به علاوه با ادراک عقلی و آموزههای مسلم اخلاقی
قرآن و روایات
معتبر سازگار نیست. (در روایتی امام سفارش میکند که این کار را انجام ندهید
) از این رو با توجه به آن اصول اخلاقی اسلام، میتوان (باهتوهم) را به معنای مبهوت ساختن با
استدلال دانست، همان طور که
علامه مجلسی چنین تفسیر و استنباطی ارائه داده است. وی درباره این حدیث میگوید: ظاهر این است که مراد از (باهتوهم) مغلوب ساختن اهل بدعت با
استدلالهای قاطع است؛ به گونهای که آنها مبهوت و متحیر شوند و بر جواب دادن قادر نباشند، همان طور که خداوند در قرآن میفرماید (فَبُهِتَ الّذِی کفَر)
آیه مذکور آیه ۲۵۸
سوره بقره است که ماجرای گفت وگو میان
حضرت ابراهیم (ع) و نمرود را نقل میکند.پس از اینکه نمرود گفت من افراد را میکشم و زنده نگه میدارم حضرت ابراهیم(ع) جواب قابل مناقشهای به وی داد و گفت: فإن الله یاتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذى کفر.
برخی دیگر هم گفتهاند فقط میتوان عیبهای واقعی وی را گفت، ولی نمیتوان به آنها تهمت زد و دروغ نسبت داد؛ چرا که ادله حرمت
کذب عمومیت دارد و این مورد را هم دربرمیگیرد.
البته تاکید میشود که این مثال یک نمونه احتمالی است و ممکن است قرائنی در روایت وجود داشته باشد و نشان دهد که مراد از (باهتوهم) همان بهتان زدن است، که در این صورت نمیتوان نمونهای برای این راه کار قرار داد.
گاهی آموزههای اخلاقی قوی
الدلاله، باعث تقیید اطلاق احکام
فقهی میشود، حتی اگر
دلالت دلیل آموزه اخلاقی بسیار قویتر از
دلالت دلیل حکم
فقهی باشد، میتواند آن را تخصیص بزند.
عدالت از آموزههای اخلاقی مهم اسلام است که در آیات فراوان به آن دستور داده شده است، و
ظلم از اموری است که با تعبیرهای مختلفی از آن نهی شده است. بنابراین اگر اطلاق
دلیل حکمی
فقهی نسبت به موردی در نظر
فقیه ظالمانه بود، به واسطه آیات و روایات معتبری که ظلم را تقبیح و از آن با تعبیرهای متفاوتی نهی میکند، اطلاق
دلیل فقهی تقیید میخورد. که در اینجا نمونهای احتمالی ذکر میکنیم.
تصرف در مال، جان، آبرو و شئون مردم و… بدون رضایت آنان ظلم است و تنها دولت مشروع اسلامی میتوان در شئون مردم در چارچوب ضوابط اسلامی تصرف کند. مفاد برخی روایات معتبر که
فقها طبق آن فتوا دادهاند این است که میتوان در اموال اخذ شده از جانب دولت جائر تصرّف کرد
و مقتضای اطلاق آن این است که اگر دولت جائر بیش از مقدار مقرر از مردم مالیات یا خراج بگیرد، تصرّف در اموالی که مثلا دولت جایزه میدهد جایز است؛ ولی روشن است که مالیات گرفتن بیش از مقدار مقرر ظلم است و طبعاً اطلاق روایات فوق را تقیید میخورد و در نتیجه جواز تصرّف در مثل جایزه محدود به جائی خواهد بود که دولت بیش از مقدار متعارف و مقرر مالیات نگیرد، همان طور که برخی از
فقها گفتهاند.
فرض دیگر این است که هیچکدام آموزههای اخلاقی و احکام
فقهی از نظر
دلالت بر یک دیگر برتری ندارند، مثلاً اگر
دلالت آموزههای اخلاقی به واسطه ادات عموم است،
دلالت آموزههای
فقهی هم به واسطه ادات عموم است، یا اگر
دلالت یکی به واسطه اطلاق است،
دلالت دیگری هم با اطلاق است، از این رو از راه
دلالت نمیتوان هیمنه یک دسته بر دسته دیگر را فهمید و به واسطه آن در دیگری نفوذ کرد. در این صورت باید با ملاکهای دیگری تقدم یکی بر دیگری را به دست آورد که در این جا چند نمونه ملاک را ذکر میکنیم:
گاهی حکم عقل چه به صورت قطعی چه به صورت ظن معتبر یا قوی، استنباط
فقهی یا آموزه اخلاقی را تقویت میکند، در این صورت آن دستهای که معتضد به حکم عقلی است مقدم میگردد؛ مثلاً میان یک آموزه اخلاقی و استنباط
فقهی ناسازگاری است و آموزه اخلاقی معتضد به حکم قطعی
عقل به ظلم است، در این صورت باید به
دلیل اعتضاد آموزه اخلاقی به حکم قطعی عقل در استنباط
فقهی و شمول آن نسبت به این مورد تجدید نظر کرد.
دلیل نقلی تقویت کننده آموزه اخلاقی یا استنباط
فقهی به دو صورت است:
الف)
دلیل نقلی کلان: گاهی از سیر در آموزههای دینی چنین برداشت میشود که در مجموع آموزههای اخلاقی از جایگاه مهمتری نزد شارع برخوردار است؛ مثلاً چون شارع عذاب رذایل اخلاقی را شدیدتر از ترک احکام
فقهی میداند، (
امام خمینی میفرماید (قذارات باطنیه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنم اخلاق ـ که به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر از جهنم اعمال است ـ میباشد)
(امام این مطلب را با تعبیرهای مختلفی گفته است؛
یا ثواب ارتکاب فضائل اخلاقی را بیشتر از انجام احکام
فقهی میداند، پس همیشه آموزههای اخلاقی بر احکام
فقهی مقدم است. یا کسی تصور کند که آموزههای اخلاقی به منزله غایت هستند و احکام
فقهی به منزله وسیله و همواره در تعارض هدف و وسیله، وسیله مقدم است، پس آموزههای اخلاقی بر احکام
فقهی مقدم است.
یا ممکن است از بررسی متون دینی و ملاحظه سیره شارع چنین استظهار شود که در مجموع احکام
فقهی از جایگاه مهم تری نزد شارع برخوردار است، مثلاً از اینکه شارع دروغ را در هنگام ضرر جانی یا مالی قابل توجه نسبت به شخص تجویز کرده است، یا دروغ گفتن را به منظور جلوگیری از فتنه و تنازع، بلکه به منظور اصلاح میان دو نفر یا دو گروه تجویز کرده است و… ممکن است چنین برداشت شود که در همه موارد ناسازگاری میان آموزههای اخلاقی و استنباط
فقهی، تقدم با دومی است.
ب)
دلیل نقلی خرد و موردی: گاهی
دلیل نقلی فرد موردی است و به حل تعارض در موردی خاص اشاره دارد، مثلاً از روایاتی که دروغ گفتن یا
تقیه کردن در مورد خطر جانی را تجویز میکند، تنها تقدم حکم
فقهی حفظ جان بر دروغ گفتن استفاده میشود و نمیتوان از آن حکم کلی برای تقدم در همه موارد را استفاده کرد.
گاهی ادلهای که حکم
فقهی را ثابت میکند، از نظر
دلالت بر ادلهای که آموزه اخلاقی را به اثبات میرساند، تقدم دارد. مثلاً
دلالت دلیل حکم
فقهی، قوی تر از
دلالت دلیل آموزه اخلاقی است، مثلاً
دلالت حکم
فقهی به عموم است و
دلالت حکم اخلاقی به اطلاق. این فرض هم مانند فرض اول به صورتهای مختلفی متصور است:
حکم
فقهی مانع انعقاد اطلاق برای خطاب اخلاقی گردد.
حکم
فقهی باعث تفاوت برداشت از
دلیل آموزههای اخلاقی گردد.
حکم
فقهی باعث انصراف خطاب اخلاقی از مورد گردد.
حکم
فقهی باعث تقیید اطلاق یا تخصیص عموم
دلیل آموزه اخلاقی گردد.
در همه این موارد اگر ادله از نظر سند اعتبار داشته باشد و دلالتش در حد ظهور عرفی باشد،
فقه در اخلاق تاثیرگذار خواهد بود.
گاهی دو
دلیل حکم
فقهی با یک دیگر متعارضاند و نمیتوان با شیوههای معتبر عرفی و عقلایی میان آنها سازگاری ایجاد کرد (تعارض مستقر).
مشهور دانشوران
فقه و اصول به ترجیح قائلاند. (افراد اندکی نظیر
آخوند خراسانی به
تخییر قائل است)
گروهی از آنان به لزوم اکتفا به مرجحات منصوصه، و گروهی دیگر به تعدی از مرجحات منصوصه نظر دادهاند. از این رو بحث را طبق این دو دیدگاه پی میگیریم:
دیدگاه اول: تعدی از مرجحات منصوصه: این دیدگاه مرجحاتی که در روایات برای ترجیح یکی از دو روایت متعارض ذکر شده است، نظیر موافقت با کتاب را از قبیل مثال دانسته و معتقد است این مرجحات تعبدی نیست، بلکه چون باعث وثوق به صدور و صحت مضمون یکی از دو متعارض میشود، ذکر گردیده است. از این رو به هر چیزی که باعث وثوق شود تعدی میشود.
بنابراین دیدگاه، اگر یکی از دو روایت متعارض، موافق با آموزههای اخلاقی قرآن، و دیگری مخالف با آموزههای اخلاقی بود، روایت موافق، مقدم و معتبر خواهد بود.
دیدگاه دوم: اکتفا به مرجحات منصوصه: این دیدگاه، مرجحات مذکور در روایات علاجیه، نظیر موافقت با کتاب را تعبدی دانسته و به آنها اکتفا کرده است. برخی از آنان موافقت با کتاب را موافقت با عموم و اطلاق کتاب دانستهاند؛
در این صورت اگر آموزهای اخلاقی دارای عموم و اطلاق متناسب با یکی از دو روایت متعارض در
قرآن یافت شود، آن مرجح خواهد بود و در نتیجه روایت موافق با عموم یا اطلاق آن، حجت و روایت دیگر غیر حجت خواهد بود. ولی برخی موافقت با کتاب را موافقت با روح قرآن دانستهاند؛
در این صورت اگر یکی از دو روایتِ متعارض با مضمون اخلاقی قرآن، توافق روحی داشته باشد، آن روایت معتبر و روایت دیگر غیرمعتبر خواهد بود.
فقیه پس از
استنباط حکم فقهی ، آن را در (توضیح المسائل) دراختیار مردم قرار میدهد؛ ولی در مقام بیان احکام، جنبههای اخلاقی احکام
فقهی کمتر ذکر میگردد، یا احکام
فقهی با ظرافتهای اخلاقی همراه نمیگردد.
یکی از استفادههایی که میتوان از اخلاق در
فقه داشت، تبیین فوائد و آثار اخلاقی احکام
فقهی است. (تنها برخی از
فقیهان و نویسندگان در تألیفاتشان جنبههای اخلاقی احکام
فقهی را بیان کردهاند.)
احکام
فقهی را با تعابیر لطیف اخلاقی میتوان بیان کرد، همان طور که در
قرآن کریم و روایات معصومان (ع)، بیان احکام
فقهی با بیان فوائد همراه گردیده است، یا از ظرافتهای اخلاقی در این زمینه استفاده شده است.برخی هم تلاش کردهاند تا احکام
فقهی را با ظرافتهای اخلاقی بیان کنند.
فقیهان، علوم و اموری را به عنوان شرایط اجتهاد ذکر کردهاند، ولی خصلتهای اخلاقی و علم اخلاق به عنوان یکی از مقدمات اجتهاد در کلام غالب
فقیهان ذکر نگردیده است.
برخی از
فقیهان به این بحث پرداختهاند، برای نمونه علامه وحید بهبهانی در بحث شرایط
اجتهاد ، پس از ذکر علومی نظیر اصول،
کلام و رجال میگوید: (قوه قدسیه و ملکه قویه، اصلی ترین شرط اجتهاد است)
و سپس اضافه میکند: (اموری در حصول قوه قدسیه اجتهاد دخالت دارد که به اختصار چنین است: عدم کج سلیقگی، عدم اهتمام به اشکال و عیب جویی، عدم لجاج و عناد،
عدم استبداد به رأی،
عدم وسواس و استقرار بر نظر خاص، کودن نبودن،
عدم اهتمام به توجیه و حقیقت پوشی، نداشتن جرأت شدید در افتا، عدم افراط در احتیاط)
وی در نهایت تهذیب نفس را یکی از شرایط حصول قوه قدسیه اجتهاد میشمرد و میگوید (
تهذیب نفس از واجب ترین امور است).
وی در جای دیگر حصول قوه قدسیه اجتهاد را مشروط به
جهاد نفس ،
تضرع و الحاح به درگاه الهی و استمداد از معصومان و
فقیهان میشمرد.
بسیاری از امور مذکور از صفات و ویژگیهای اخلاقی است و برخی از آنها هم جنبه روان شناختی دارد. به هر حال از نظر وی اهتمام به عیب جویی، عناد، استبداد به رأی، وسواس، توجیه گری و حقیقت پوشی، تهور و
شجاعت بیش از حد، ترس و
احتیاط مفرط، از صفات اخلاقی مضر در اجتهاد و افتاست.
ملامحسن فیض کاشانی نیز پس از ذکر علوم و اموری که در استنباط و افتا لازم است میگوید: (
فقیه باید فهم صحیح و بدون اعوجاج و
قلب سلیم بدون لجاج داشته باشد).
واقعیت این است که برخی از صفات اخلاقی انسان، در معرفتهای وی تأثیر میگذارد؛ مثلاً تعصب و جانب داری، ممکن است در شناخت وی تأثیر گذارد؛
خودخواهی و تکبر،
انسان را از شناخت حق بازدارد؛ (قران کریم میفرماید: ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدور هم الاکبر
و در روایت آمده است: شر آفات العقل، الکبر)
جدال و لجاج، پردهای بر روی چشم حقیقت بین بیندازد؛ (قرآن کریم درباره گروهی میفرماید: و جادوا بالباطل لیدحضوا به الحق.
در روایت هم آمده است: اللجاج یفسد الرأی)
استبداد به رأی و عدم مشورت و مباحثه با صاحب نظران و متخصصان، انسان را از شناخت ابعاد و زوایای پنهان امور بازدارد؛ (المستبد متهور فی الخطاء و الغلطری)
من استبد برأية ملك و من شاورالرجال شاركها فى عقولها
حسد ، چشم واقع بین انسان را کور و دیدن حقیقت را با تیرگی روبه رو سازد؛ الحسد من عمى القلب
بدگمانی و خوش گمانی مفرط (ساده انگاری) از موانع صحیح معرفت است؛ (ایام و الظن فان الظن اکذب الکذب.)
عجب و خودشیفتگی، مانع دیگری در راه معرفت است؛ (العجب یفسد العقل)
دلبستگی به تعلقات دنیوی از جان، جاه، مقام، مال و… خطاهای اساسی در شناخت انسان پدید میآورد؛ (ارفض الدنیا، فان حب الدنیا یعمی و یصم و یکم)
و پیروی از خواستههای نفسانی، انسان را از شناخت حقیقی بازمیدارد؛ (افرأیت من اتخذ الهة هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه
همان طور که شخصیت زدگی چنین نقشی را دارد.
عداوت و دشمنی، انسان را از جاده
عدالت و انصاف خارج میکند؛ (این مطلب از
آیه ۸
سوره مائده استفاده میشود: ولا یجر منکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی.
) و محبت نسبت به چیزی، مجاری شناخت انسان را مسدود میسازد؛ (حدیث حبک الشی یعمی و یصم
، تأثیر شگرف محبت (و نیز
نفرت ) را بر ابزارهای شناخت انسان ـ که چشم و گوش دو مصداق مهم آن هستند ـ نشان میدهد. در حدیث دیگری
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: من عشق شیئا اعمی بصره و امرض قلبة فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع باذن غیر سمیعة.
) عبودیت خداوند و عدم پیروی از هوای نفس، علوم لدنی به همراه دارد؛
تقوا زمینه شناخت از جانب خداوند (اتقوا الله و یعلمکم الله)
را فراهم میآورد و باعث میشود برای انسان تشخیص حق و باطل روشن گردد؛ (یا ایهاالذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا)
و اخلاص، چشمههای معرفت را از قلب به زبان انسان جاری میسازد. (ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحاً الاجرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه)
بنابراین افعال و صفات اخلاقی انسان در شناختها و داوریهای وی تاثیر میگذارد (
علامه محمدتقی جعفری مینویسد: (يکی از اساسی ترین و با شرافت ترین عوامل شناخت اخلاق است)
و معرفت و دانش
فقهی نیز از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین نمیتوان گفت هر ادعای معرفت
فقهی معتبر است. البته برخی گفتهاند اجتهاد و استنباط احکام شرعی فقط به مقدمات اجتهاد وابسته است؛ از این رو هر کس مقدمات اجتهاد را به صورت متقن به دست آورد، به مقام اجتهاد دست مییابد و در این جهت تفاوتی میان مؤمن، منافق، عادل و فاسق نیست.
از آنچه گفته شد روشن میشود که نمیتوان سخن فوق را تأیید کرد؛
چرا که علوم مقدماتی
اجتهاد ، قواعد و ضوابط برداشت و استنباط را در اختیار مجتهد قرار میدهد، ولی این نه تنها به معنای واقع نمایی از حکم شرعی نیست، بلکه آیات و روایاتی که موانع معرفت را گوشزد مینماید، اعتبار و
حجیت معرفتهای برآمده از یکی از امور فوق را نفی میکند، و به تعبیر دیگر آنها را معرفت نما میداند. همچنین آیات و روایاتی که به امور معرفت زا اشاره میکند.(نظیر ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً
العلم نور و ضیاء یقذفة الله فی قلوب اولیائه.
در واقع این نوع معرفت را معرفت کاشف از واقع میداند. از مؤیدات این دیدگاه، مطالبی است که
فقها در لابه لای کلماتشان بدان اشاره کردهاند؛مثلا گفتهاند حسن ظن به
فقیهان پیشین، يکی از علل گرایش به این دیدگاه
فقهی شده است؛
یا مقتضای حسن ظن به مقام مشهور
فقها آن است که کلامشان را به گونهای دیگر تفسیر کنیم.
یا به موردی خاص حمل کنیم؛
یا گفتهاند عصبیت، حب
جاه یا سایر اغراض باطل، باعث اشتباه در درک میشود؛
(بلکه گاهی
فقها یکدیگر را به لجاج و عناد متهم کردهاند که نمونه روشن آن اختلافی است که میان محقق کرکی و فاضل قطیفی در مسأله زمینهای خراجیه رخ داد؛
محقق کرکی رسالهای به نام (قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج) نوشت فاضل قطیفی رساله (السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعة اللجاج) را نوشت و در آن میگوید: (کتاب قاطعة اللجاج بسیار اعوجاج و انحراف دارد و برپاکننده غوغاست)
(شیخ ماجد شیبانی هم میگوید: (
خدا رحمت کند… کسی که گمشده اش را حقیقت قرار دهد و نفسش را از تعصب و جدال پاکیزه گرداند)
یا دوری از هوا و در نظر گرفتن خداوند در سرّ و علن، باعث دستیابی به حقیقت میشود؛
یا انصاف، باعث پذیرش حق میگردد؛
یا پیروی بدون
دلیل از گذشتگان، ممکن است انسان را از رسیدن به حقیقت بازدارد.
افزون بر این گاهی دو دسته
فقها یک دیگر را به (
تعصب )،
(لجاج)
و (اعتساف)
متهم ساختهاند که نشان میدهد دست کم یکی از آن دو دسته تحت تأثیر برخی از خصلتهای اخلاقی خویش گرفته است.
اینک پس از روشن شدن تأثیر خصلتهای اخلاقی در معرفتهای انسان، نقش آن را در مراحل اجتهاد توضیح میدهیم.
درباره اعتبار روایت، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد که محل بحث آن در این جا نیست؛ محل بحث این است که برخی از
فقیهان در قبول و معتبر دانستن روایت بسیار سهل گیر، و در مقابل برخی از
فقیهان در قبول روایت بسیار سخت گیر بودهاند. به نظر میرسد که عوامل گوناگونی در این زمینه مؤثر بوده است و نمیتوان نقش خصلتهای
فقیه را در این زمینه از نظر دور داشت. برای نمونه دانشورانی که نوعی
حسن ظن تا حدی افراطی داشتهاند، به راحتی گفتهاند احادیث
کتب اربعه و غیر آن از کتابهای حدیثی رایج در زمان ما، قطعی الصدور از معصوم است.
در مقابل دانشورانی که چنین حسن ظنی نسبت به روایات ندارند، گفتهاند این مطلب برای موافقان و مخالفان
شیعه امامیه یقینی است که شیعه در
احکام شرعی به روایتی که قطعی الصدور نیست عمل نمیکنند.
شاید سخت گیری مکتب حدیثی قم در قرن سوم و چهارم، و بررسیهای دقیق آنان
در قبول حدیث را بتوان نمونهای از عدم وجود حسن ظن افراطی در میان این دانشوران به حساب آورد.
یکی از مراحل مهم
اجتهاد ، (
استظهار ) است. استظهار تا حدی تابع قواعدی نظیر اصالةالعموم،
اصالة الاطلاق و قاعده اولی در نفسی بودن (در مقابل غیری بودن)، تعیینی بودن (در مقابل تخییری بودن)، عینی بودن (در مقابل کفایی بودن) و… است، ولی تشخیص مصادیق این قواعد استظهاری است، مثلاً
فقیه در تمسک به اطلاق باید بفهمد که آیا مولا از جهت قیدی که در صدد نفی آن یا اطلاق است، در مقام بیان است یا نه؟ گاهی
فقیهی با تمسک به قاعده اولی میگوید قاعده اولی این است که مولا از جهت این قید هم در مقام بیان است، ولی
فقیه دیگر میگوید قراینی وجود دارد که از این جهت در مقام بیان نیست. از این رو برداشت
فقیه در نهایت نقش تعیین کنندهای دارد. از این رو ممکن است تمایل (و شاید تعصب
فقیه) نسبت به دیدگاه مشهور در استظهار وی از آیه و یا روایت مؤثر باشد،
یا اتکای فوق العاده به برداشت خود و عدم مشورت و مباحثه با دیگر صاحب نظران ممکن است وی را به استظهاری غیرمتعارف بکشاند، (از این رو گاهی برخی
فقها گفتهاند: انا و ان لم نجعل هذه الاجماعات
دلیلاً لکن نراها مانعة عن الاستبداد بالرأی فی تشخیص
مدالیل الفاظ الروایة
(وحید بهبهانی یکی از شرایط قوه قدسیه اجتهاد را عدم استبداد به رأی ذکر میکند)
(دیگر
فقها هم در لابلای کلماتشان استبداد به رأی را غیر جایز و موجب دور شدن از فهم حکم واقعی دانستهاند)
یا برعکس حسن ظن و اتکای فوق العاده به برداشت دیگران، وی را از استظهار صحیح بازدارد. (مرحوم علامه
وحید بهبهانی آن چنان بر فهم مشهور اعتماد دارد که میگوید: لا یمکن فهم حکم من اول
الفقه الی آخره الا بمعونه الاجماع.
) از این رو یکی دعاهای
فقیهان، قلب پیراسته از خصلتهای ناپسند است تا بر استنباط تأثیر منفی نگذارد. (صاحب جواهر در یک بحث
فقهی مینویسد: أسأل الله تعالی تنویر البصیره و صفاء السریره،
افتا خبر دادن از نظر استنباط شده
فقهی است. گاهی
فقیه پس از بررسی ادله، دیدگاه
فقهی را استنباط میکند، ولی به ملاحظاتی از
فتوا دادن خودداری میکند. گاهی این ملاحظات منطقی، و گاهی غیر موجه مینماید. بی تردید صفات اخلاقی
فقیه نیز در این زمینه مؤثر است. مثلاً ترس ممکن است یکی از عوامل تأثیرگذار بر عدم افتا باشد، گاهی این ترس ناشی از تقوا و خداترسی است که صفتی پسندیده است؛
(الله اذن لکم ام علی الله تفترون)
ولی احتمال دیگری هم متصور است، هرچند که تاکنون هیچ
فقیه خداترس و وارستهای به آن دست نزده است و آن اینکه
فقیه به استنباط جدیدی میرسد که هیچ در میان
فقیهان سابقه ندارد، یا دیدگاه شاذی است؛ از این رو از ترس آبروی خود از فتوادادن خودداری میکند که این ترس در برخی موارد مذموم و غیراخلاقی است. (این مسأله صورتهای مختلفی دارد گاهی ممکن است صرفا به خاطر حفظ موقعیت و مقام شخص خود باشد در این صورت ناپسند است، ولی گاهی فضای جامعه به حدی سنگین و نامناسب است که احتمال عقلایی داده میشود که پیامدهای ناگواری در جامعه داشته باشد نظیر ایجاد تنازع و
فتنه ، سوءاستفاده دشمنان
دین ، در این صورت مصداقی از مسأله تزاحم خواهد بود که باید طبق ملاکهای باب تزاحم آنچه اهم است مقدم شود. البته شناخت موارد بسیار دشوار است و گاه واکنشهای غیر منتظرهای را به همراه میآورد.
یکی از نمونه فتواهایی که مقداری در جامعه سرو و صدا ایجاد کرد فتوای امام خمینی به حلال بودن بازی با شطرنج به دو شرط بود: یکی اینکه
شطرنج در نگاه عرف امروزی بازی فکری گردیده است و دیگر بازی قمار نیست و دیگر آنکه بازی کنندگان با شطرنج قصد قمار نداشته باشند.)
(ولی برخی از روحانیان و مقدس نماها این فتوا را برنتابیدند تا آنجا که یکی از شاگردان و اعضای دفتر استفتای امام نامهای اعتراضی به ایشان نوشت و امام در پاسخ ناچار شد نظر یکی از مراجع معاصرش را به عنوان موید نظرش نقل میکند
و در پایان نامه میآورد: شما را نصیحت میکنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس نماها و آخوندهای بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بیسواد صدمهای بخورد. بگذار هرچه بیشتر بخورد
و در پاسخ نامه بعدی آقای قدیری مینویسد: ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال
اسلام ناب محمدی (ص) برسیم و امروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد، و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم
)
افزون بر فتوا دادن، این پرسش مطرح میشود که آیا در مفتی هم یک سری شرایط اخلاقی لازم است؟ به تعبیر دیگر مرجع تقلید چه شرایط اخلاقی باید داشته باشد تا مراجعه به وی از نظر شرعی جایز باشد؟
رایج ترین شرطی که
فقیهان مطرح کردهاند،
عدالت (البته برخی از
فقها گفتهاند
دلیلی بر عدالت نداریم و صرف وثاقت و تحرز از کذب و خیانت کافی است
البته وی احتمال وجود اجماعی بودن شرط عدالت را مطرح کرده است.
) غالب
فقها تفسیری عمدتاً
فقهی از عدالت ارائه داده و گفتهاند: عدالت صفت نفسانی نیست، بلکه صفت عمل است و آن ترک محرمات و انجام
واجبات است؛
ولی برخی عدالت را ملکهای نفسانی دانستهاند که انسان را به
تقوا (انجام واجبات و ترک
محرمات ) فرا میخواند.
قید (ملکه) تا حدی تعریف عدالت را اخلاقی کرده است، و برخی از
فقها امور اخلاقی نظیر حسد و حقد ـ هرچند که ظهور و بروزی نداشته باشند
ـ
خلف وعده ،
شماتت ،
تعییر عیب جویی ،
دورویی و دوزبانی،
فریب کاری،
فخر و کبر،
طمع ،
حب دنیا و عصبیت،
ریاست طلبی ،
ریا ،
(وی در پایان این بحث میگوید در کتابهای
فقهی معمولا از مباحث اخلاقی بحث نمیشود ولی ما به صورت مفصل از آن بحث کردیم چون از بیماریهای قلبی است که بسیار به علاج نیاز دارد).
و…. را مضر به عدالت دانستهاند، ولی برخی گفتهاند بسیاری از امور مذکور به عدالت
فقهی خللی وارد نمیکند، بلکه شخص پیراسته از این صفات اخلاقی،
ایمان و عدالت بالاتری دارد.
برخی افزون بر عدالت، شروط اخلاقیای ذکر کردهاند، نظیر ورع و عدم حرص بر تحصیل جاه و مال دنیا،
ولی شرطی اخلاقی، افزون بر سه شرط فوق ذکر نگردیده است.
نقش
علم اخلاق در
علم فقه و به تعبیر دیگر، بهره گیری از علم اخلاق در علم
فقه، به صورتهایی متصور است که مهم ترین آنها بدین قرار است:
الف) بهره گیری از اهداف علم اخلاق؛
ب) بهره گیری از منابع علم اخلاق؛
ج) بهره گیری از روشهای علم اخلاق؛
د) بهره گیری از مبانی علم اخلاق؛
هـ) بهره گیری از تعاریف علم اخلاق.
در این محور تلاش میشود تا نکاتی درباره صور فوق مطرح شود تا زمینه برای تأملات و بررسیهای بیشتر محققان در این زمینه فراهم آید. نگارنده امیدوار است در فرصت دیگری این بحث را تعمیق و توسعه بیشتری دهد و زوایای پنهان آن را بیشتر روشن نماید.
این بحث مبتنی بر این است که یا اهداف علم
فقه و اخلاق روشن شود، یا اهداف آن دو را به عنوان اصل موضوعی بپذیریم، و از آنجا که بررسی اهداف
فقه و اخلاق فرصت فراوانی میطلبد، به عنوان اصل موضوعی از آن بحث میکنیم:
۱. تکامل نفس، یکی از اهداف علم اخلاق: یکی از اهدافی که برای علم اخلاق مطرح است، تکامل
نفس و پیراستن آن از رذایل اخلاقی و آراستن آن به فضایل اخلاقی است. از این رو ممکن است
فقیهی این هدف را برای علم
فقه در نظر بگیرد. بنابراین در صورتی که به روش معتبر ثابت شود که هدف بخشی از احکام
فقهی، تأمین این هدف است و در شرایط خاصی این هدف تأمین نشد، باید در عموم و شمول ادله آن احکام نسبت به آن شرایط تجدید نظر شود.
۲. سازگاری اجتماعی، یکی از اهداف علم اخلاق: یکی از اهداف دیگری برای اخلاق مطرح گردیده است، سازگاری و عدم تنازع و همبستگی اجتماعی است. ممکن است
فقیهی این هدف را برای
علم فقه (یا بخشی از احکام
فقهی) در نظر بگیرد. بنابراین در صورتی که از راههای معتبر روشن شود که هدف بخشی از احکام
فقهی صرفا تأمین این هدف است، و در موقعیت زمانی و مکانی دیگری آن هدف تأمین نشد، لازم است در عموم و شمول آن حکم نسبت به این موقعیت تجدیدنظر شود.
افزون بر علم اخلاق، ممکن است
فقیه از بررسی آموزههای اخلاقی قرآن و روایات معتبر، به اهداف فوق یا اهداف دیگری دست یابد و آن اهداف را برای بخشی یا همه احکام
فقهی در نظر بگیرد و به واسطه آن در احکام
فقهی تأثیر بگذارد.
کتاب ، سنت و
عقل سه منبع اصلی اخلاق دینی و
فقه است، ولی در برخی گرایشهای اخلاقی نظیر اخلاق عرفانی، شهود از منابع مهم است. بنابراین اگر به اثبات رسد که شهود و
وجدان و… میتوانند منابع معرفت زا باشند، ممکن است با شرایطی در علم
فقه هم کارایی داشته باشند. همان طور که در علم اصول، وجدان بسیار به کار گرفته شده است.
اخلاق اسلامی روشی اختصاصی غیر از روش علم ندارد، ولی اگر روشی جدید برای آن ساخته و پرداخته شود میتوان از آن روش در علم
فقه هم با رعایت شرایطش استفاده کرد، اما روشهای اخلاق غیر دینی در صورتی که اعتبار آن به اثبات رسد، قابل استفاده در
فقه خواهد بود.
اخلاق اسلامی و علم
فقه مبانی مشترکی دارند، نظیر
توحید ربوبی ، نقش
وحی و
نبوت در
هدایت انسان ،
خاتمیت اسلام، جاودانگی، جهان شمولی و جامعیت آن و…، و به نظر نمیرسد که علم اخلاق مبنای اختصاصی داشته باشد تا از بهره گیری از آن در
فقه سخن به میان آید. آنچه در این عنوان مهم به نظر میآید این است که آیا علم
فقه مبانی اخلاقی هم دارد. به تعبیر دیگر علم
فقه یک سری پیش فرضها و مبادی تصوراتی داشته باشد که علم اخلاق عهده دار تثبیت و تبیین آنهاست. به نظر میرسد از نظر مبادی تصوری پاسخ مثبت است، (در عنوان بعدی از آن بحث میکنیم.) ولی از نظر مبادی تصدیقی به بررسی و تأمل بیشتری نیاز دارد.
گزارههای
فقهی مانند سایر گزارهها، از موضوع و محمول تشکیل شده است. پرسش این است که آیا در تعریف موضوع و محمول گزارههای
فقهی، میتوان از علم اخلاق کمک گرفت؟ پاسخ به صورت فی الجمله مثبت است؛ محمول گزارههای
فقهی بر دو قسم است: یا
واجب ،
حرام ،
مستحب ،
مکروه و
مباح است که در احکام تکلیفی به کار میروند، یا امثال پاک، نجس، صحیح، باطل، شرط، مانع و… است که در احکام وضعی به کار میروند.
در تعریف برخی موضوعات
فقهی میتوان از اخلاق استفاده کرد، مثلاً در تعریف عدالت، توبه و… میتوان از علم اخلاق استفاده کرد ـ همان طور که برخی از
فقها در تعریف عدالت
و توبه
از آن استفاده کردهاند. شاید در محمول گزارههای
فقهی هم بتوان از اخلاق استفاده کرد، مثلاً در روایت واژهای به کار رفته است که به حسب قواعد اصولی وجوب و لزوم از آن استفاده میشود ولی با توجه به حکم اخلاق، حمل بر غیرالزام میشود یا برعکس، قرینهای بر عدم الزام وجود دارد، ولی اخلاق حکم به الزام میدهد و باعث میشود قرینه مزبور تحت الشعاع قرار گیرد و مقتضای قاعده اصولی که همان الزام است استفاده شود.
همان طور که گذشت
اخلاق ،
فقه ،
اجتهاد و… کاربردهای گوناگونی دارد که میتوان نقش و بهره گیری از هر یک را بررسی کرد. نتیجه این بررسی اجمالی چنین است: اخلاق به معنای آموزههای اخلاقی، در جعل
احکام شرعی مدنظر قرار گرفته است، اما به معنای پسند و پذیرش اجتماعی در مرحله جعل حکم شرعی ملاحظه نمیشود، ولی در مرحله
ابلاغ یا اجرای حکم شرعی ممکن است مدنظر قرار گیرد. اخلاق به معنای آموزههای اخلاقی دین، در مراحل مختلف اجتهاد ممکن است تأثیر داشته باشد، همان طور که در مقام بیان و تبلیغ احکام شرعی میتوان از آن استفاده کرد.
اخلاق به معنای خصلتهای اخلاقی
فقیه، به صورت فی الجمله میتواند در مراحل مختلف اجتهاد و افتا تأثیر داشته باشد. همچنین ممکن است از اهداف، منابع، مبانی، روشها و تعاریف علم اخلاق در علم
فقه استفاده شود.
به هر حال به نظر میرسد در بازخوانی و بازنگری
فقه، اجتهاد و افتا میتوان از آموزههای اخلاقی دین و علم اخلاق استفاده کرد و در این مقاله صرفاً مروری اجمالی به مهم ترین شقوق این مسئله صورت گرفت. امید است که در آینده این موضوع با عمق و بسط بیشتری بررسی گردد.
(۱) ابن مسکویه رازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق قسطنطین رزیق، الجامعة الامیرکیه، بیروت، ۱۹۶۶ ق.
(۲) سید عبدالله شبر، الاخلاق، مکتبه بصیرتی، قم، ۱۳۹۵ ق.
(۳) محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، تحقیق سیدمحمد کلانتر، دار النعمان، نجف، بی تا.
(۴) امیل دورکیم، فلسفه و جامعه شناسی، ترجمه فرحناز خمسهای، چاپ اول: مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۵) محمدتقی مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، نگارش احمدحسین شریفی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ۱۳۸۴ش.
(۶) شیخ بهائی، زبدة الاصول، چاپ اول: مرصاد، قم، ۱۳۸۱ ش.
(۷) محمد معروف دوالیبی، المدخل الی علم اصول
الفقه، چاپ اول: الجامعة السوریا، دمشق، ۱۳۷۴ ق.
(۸) سید محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامة، چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۰ ق.
(۹) سیدمحمدباقر صدر، المعالم الجدیدة، چاپ سوم: مرکز البحاث و الدراسات التخصصیة للشهید الصدر، قم، ۱۴۲۹ ق.
(۱۰) سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، چاپ دوم: مؤسسةالبعثة، مشهد، ۱۴۰۶ ق).
(۱۱) علامه حلی، منتهی المطلب، چاپ اول: مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، ۱۴۱۲ ق.
(۱۲) محمدتقی نجفی، هدایة المسترشدین، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۰ ق.
(۱۳) شهید اول، القواعد والفوائد، تحقیق سید عبدالهادی حکیم، چاپ اول، مکتبة المفید، قم، بی تا.
(۱۴) علامه طباطبایی، المیزان، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، بی تا.
(۱۵) امام خمینی، المکاسب المحرمة، تحقیق مجتبی تهرانی، چاپ سوم: مؤسسه اسماعیلیان، قم، ۱۳۶۸ ش.
(۱۶) سیدمحمدباقر صدر، بعوث فی شرح العروة الوثقی، چاپ اول: مطبعة الآداب، نجف اشرف، ۱۳۹۱ ق.
(۱۷) مرتضی بروجردی، مستند العروة الوثقی (تقریرات درس خارج فقة آیة ا… خوئی)، دارالعلم، قم، ۱۳۶۴ ش.
(۱۸) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، چاپ سوم: مؤسسة آل البیت (ع)، قم، ۱۴۱۶ ق.
(۱۹) سید محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقة الثالثة، الجزء الثانی، چاپ اول: دارالکتاب اللبنانی، بیروت، ۱۹۷۸ م.
(۲۰) محمدباقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریة.
(۲۱) شیخ انصاری، فرائد الاصول.
(۲۲) آخوند خراسانی، کفایة الاصول.
(۲۳) سیدابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، به بعد، چاپ چهارم: منشورات مدینة العلم، قم، ۱۴۰۹ ق.
(۲۴) شیخ طوسی، التبیان، چاپ اول، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ ق.
(۲۵) محمدحسن نجفی، جواهر الکلام.
(۲۵)علامه حلی، ارشاد الاذهان، تحقیق فارس حسون، چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۰ ق.
(۲۷)سید حسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، مطبعة الخیام، قم، ۱۴۰۲ق.
(۲۸) سید محمد تقی خوئی، مبانی العروة الوثقی، کتاب النکاح.
(۲۹) سید مصطفی خمینی، مستند تحریر الوسیلة.
(۳۰) یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، چاپ دوم: دارالاضواء، بیروت، ۱۴۰۵ ق.
(۳۱) شیخ کلینی، الاصول من الکافی.
(۳۲) احمد نراقی، عوائد الایام، چاپ اول: مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۳۷۵ ش.
(۳۳) ناصر مکارم شیرازی، الامثل.
(۳۴) محمد سعید طباطبائی حکیم، مصباح المنهاج، التقلید، چاپ اول: مؤسسة المنار، قم، ۱۴۱۵ ق.
(۳۵) شیخ صدوق، ثواب الاعمال، چاپ دوم: منشورات الشریف الرضی، ۱۳۶۸ش.
(۳۶) شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ ق.
(۳۷) علی متقی هندی، کنزل العمال، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۱۳ ق.
(۳۸) شیخ کلینی، الروضة من الکافی.
(۳۹) علامه مجلسی، بحار الانوار.
(۴۰) سید محمد صادق حسینی روحانی، منهاج الفقاهة، چاپ چهارم: چاپخانه علمیة، قم، بی تا.
(۴۱) شهید ثانی، مسالک الافهام.
(۴۲) امام خمینی، آداب الصلوة، چاپ چهارم: مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، ۱۳۶۶ ش.
(۴۳) امام خمینی، انوار الهدایة، موسسه نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۷۳ ش.
(۴۴) امام خمینی، چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، ۱۳۶۸ش).
(۴۵) امام خمینی، فی التعادل و الترجیح، چاپ شده در الرسائل.
(۴۶) امام خمینی، صحیفه امام، (چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، ۱۳۷۸ ش.
(۴۷) امام خمینی، کتاب الطهارة، چاپ اول: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام الخمینی، تهران، ۱۳۷۹ ش.
(۴۸) امام خمینی، تحریر الوسیلة، چاپ اول، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۴۲۰ق.
(۴۹) سید محمد سرور حسینی بهسودی، مصباح الاصول (تقریرات دروس خارج اصول آیت ا… خوئی)، چاپ چهارم: مکتبة الداوری، قم، ۱۴۰۸ ق.
(۵۰) سید محمد باقر حسینی سیستانی، قاعدة لا ضرر (تقریرات درس خارج
فقه آیت ا… سیستانی)، چاپ اول: دارالمورخ العربی، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
(۵۱) سید محمد صدر،
فقه الاخلاق، صبحی محمصانی، الدعائم الخلقیة للقوانین الشرعیة.
(۵۲) علی تمیمی، التربیة الاخلاقیة فی
الفقه الاسلامی، مجلة التوحید.
(۵۳) وهبة زحیلی،
الفقه الاسلامی و ادلته.
(۵۴) حسین وحید خراسانی، منهاج الصالحین.
(۵۵) عبدالکریم بی آزار شیرازی، رساله نوین.
(۵۶) شهید اول، الدروس الشرعیة، چاپ اول، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، ۱۴۱۹ ق.
(۵۷) علوم مرتبط با
فقه و ماوراء
الفقه، نشریه آینه پژوهش، شماره ۱۰۷ـ۱۰۸.
(۵۸) الاصول الاصلیة، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی، سازمان چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ش.
(۵۹) محمد محمدی ری شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب والسنة، چاپ اول: دارالحدیث، قم، ۱۳۷۶ ش.
(۶۰) ملامحسن فیض کاشانی، النخبة، تحقیق مهدی انصاری قمی، چاپ دوم: سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۴۱۸ ق.
(۶۱) محمدتقی جعفری، شناخت از دیدگاه علمی و دیدگاه قرآن، چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۶۲) عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، حرف الف، بی نا، بی جا، بی تا.
(۶۳) سید محمد حسینی بهشتی، شناخت از دیدگاه قرآن، چاپ دوم: بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیت الله دکتر بهشتی، تهران، ۱۳۸۰ ش.
(۶۴) نهج البلاغه.
(۶۵) ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، چاپ دوم: دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا.
(۶۶) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، چاپ اول: مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۲ ش.
(۶۷) سید منیر السید عدنان قطیفی، الرافد فی علم الاصول (تقریرات درس خارج اصول آیت ا… سیستانی)، چاپ اول: دارالمورخ العربی، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
(۶۸) عبدالله جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۷۰ ش.
(۶۹) محمدحسین غروی اصفهانی، نهایة الدرایة، چاپ اول: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۴ق.
(۷۰) سیدمحمدجعفر مروج جزائری، منتهی الدرایة، چاپ اول: نشر مؤلف، قم، ۱۴۱۲ق.
(۷۱) ضیاءالدین عراقی، مقالات الاصول، تحقیق مجتبی محمودی و سیدمنذر حکیم، چاپ دوم: مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۴۲۳ق.
(۷۲) سید محسن طباطبائی حکیم، مستمسک العروه الوثقی.
(۷۳) یوسف بحرانی، الدرر النجفیة، چاپ دوم: شرکة دار المصطفی لاحیاء التراث، بحرین ۱۴۲۸ق.
(۷۴) ملا محسن فیض کاشانی، الشهاب الثاقب، تحقیق رئوف جمال الدین، چاپ دوم: مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۱ ق.
(۷۵) فاضل قطیفی، السراج الوهاج، چاپ شده در: الخراجیات.
(۷۶) شیخ ماجد شیبانی، رساله (خراجیه)، چاپ شده در: الخراجیات.
(۷۷) محمدحسن آشتیانی، کتاب القضا، چاپ دوم: دارالهجره، قم، ۱۴۰۴ ق.
(۷۸) محقق کرکی، قاطعة اللجاج، چاپ شده در: الخراجیات.
(۷۹) علامه حلی، مختلف الشیعة، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق.
(۸۰) سید بن طاووس حلی، کشف المحجة.
(۸۱) ماجد بحرانی، رسالة فی الخراج، چاپ شده در: الخراجیات.
(۸۲) شیخ طوسی، المبسوط.
(۸۳) سید مصطفی خمینی، تحریرات فی الفقة، کتاب الخیارات.
(۸۴) شیخ بهائی، مشرق الشمسین، مکتبة بصیرتی، قم، ۱۳۹۸ ق.
(۸۵) سید محمد آل بحرالعلوم، بلغة الفقیة، چاپ چهارم: مکتبة الصادق (ع)، تهران، ۱۳۶۲ ش.
(۸۶) موسی خوانساری، منیة الطالب (تقریرات درس خارج
فقه آیه ا… نائینی).
(۸۷) محمدعلی توحیدی، مصباح الفقاهة (تقریرات درس خارج
فقه آیه ا… خوئی).
(۸۸) عبدالله جوادی آملی، کتاب الصلاة (تقریرات درس خارج
فقه آیه ا… محقق داماد).
(۸۹) محمد امین استرآبادی، الفوائد المدنیة، تحقیق رحمةالله رحمتی اراکی، چاپ دوم: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۶ ق.
(۹۰) رسائل الشریف المرتضی، المجموعة الثالثة.
(۹۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعة.
(۹۲) محمدرضا جباری، مکتب حدیثی قم، چاپ اول: انتشارات زائر، قم، ۱۳۸۴ ش.
(۹۳) حسین آل عصفور، تتمة الحدائق، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۰ ق.
(۹۴) رضا همدانی، مصباح الفقیه.
(۹۵) سعید ضیائی فر، تأثیر اخلاق در اجتهاد.
(۹۶) سعید ضیائی فر، سیری در متون اسلامی، چاپ اول: معاونت امور اساتید، قم، ۱۳۷۸ ش.
(۹۷) سعید ضیائی فر، قلمرو دین و ضوابط علوم دینی، فصلنامه فلسفی ـ کلامی.
(۹۸) سعید ضیائی فر، گامی در شناخت مکتبهای
فقهی، چاپ شده در: پیش درآمدی بر مکتب شناسی
فقهی، چاپ اول: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، ۱۳۸۵ش.
(۹۹) محمدحسین غروی اصفهانی، الاجتهاد و التقلید چاپ شده در: بحوث فی الاصول، چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ ق.
(۱۰۰) ابن ادریس حلی، السرائر، چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۰ ق.
(۱۰۱) علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، (تقریرات درس خارج
فقه آیة ا… خوئی) الاجتهاد التقلید.
(۱۰۲) شیخ انصاری، رساله فی العدالة چاپ شده در: رسائل
فقیه، چاپ اول، کنگره شیخ انصاری، قم، ۱۴۱۴ق.
(۱۰۳) شهید ثانی، شرح اللمعة، (چاپ دوم منشورات جامعة النجف الدینیة، نجف ۱۳۸۶ ق/ ۱۳۹۸ م).
(۱۰۴) سید علی طباطبائی، ریاض السائل، (چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۴ق).
(۱۰۵) محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، (چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی قم، ۱۴۱۷ ق).
(۱۰۶) سید ابوالحسن اصفهانی، وسیلة النجاه مع تعالیق الامام الخمینی، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۴۲۲ ق.
(۱۰۷) علامه وحید بهبهانی، مصابیح الظلام.
(۱۰۸) عده من الفضلاء، مستند تحریر الوسیلة، الاجتهاد و التقلید، چاپ اول، مؤسسة العروج، تهران، ۱۳۸۶ ش.
(۱۰۹) فاضل تونی، الوافیة، تحقیق محمدحسین رضوی کشمیری، چاپ اول، مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ ق.
(۱۱۰) میرزا ابوالقاسم قمی، قوانین الاصول، (مکتبة العلمیة الاسلامیة) تهران، ۱۳۷۸ ق.
(۱۱۱) محمد تقی اصفهانی، هدایة المسترشدین، (مؤسسه آل البیت، قم، بی تا).
(۱۱۲) شیخ انصاری، حاشیه علی القوانین، کنگره شیخ انصاری، قم، ۱۴۱۵ ق.
(۱۱۳) مرتضى مطهری، شناخت در قرآن.
مجله فقه، دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «گونههای تأثیر اخلاق در فقه و اجتهاد »، شماره۶۴.