بیبرس بندقداری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِیْبَرْسِ بُنْدُقْداری، ملک ظاهر رکنالدین ابوالفتح صالحی (د ۶۷۶ق/۱۲۷۷م) چهارمین
سلطان از شاخه ممالیک بحری که از ۶۵۸تا۶۷۶ق بر
مصر و
شام حکومت کرد.
بِیْبَرْسِ بُنْدُقْداری، ملک ظاهر رکنالدین ابوالفتح صالحی (د ۶۷۶ق/۱۲۷۷م) چهارمین
سلطان از شاخه ممالیک بحری که از ۶۵۸تا۶۷۶ق بر
مصر و
شام حکومت کرد.
بیبرس به دلیل پیروزی
های چشمگیر در برابر هجوم مغولان به شام، و مقابله فیروزمندانه با صلیبیها و نیز به سبب کامیابیاش در ایجاد وحدت میان مصر و شام، و سرکوب سرکشیها در داخل و تعرضات خارج از قلمرو حکومت و پیریزی نظامی استوار در اداره حکومت، توانست به چنان درجهای از
اقتدار دست یابد که از دوران حکمرانی وی به عنوان یکی از باشکوهترین دوران
های تاریخ مصر اسلامی یاد شده، و شرح اقدامات دلیرانهاش آمیخته با قصه
های عامیانه تا به امروز در مصر باقیمانده است.
بیبرس در حدود
سال ۶۲۰ق/۱۲۲۳م
یا ۶۲۵ق
در منطقه قِبچاق به
دنیا آمد
و از راه
دریای سیاه و قلمرو امپراتوری بیزانس به مصر انتقال یافت.
نخست امیرعلاءالدین اَیدِکینِ بندقداری (که بیبرس به او منسوب شده است) وی را خرید
و پس از آن در زمره غلامان ملک صالح نجمالدین ایوب درآمد و چون کفایت و
شجاعت نشان داد، مقامی ارجمند یافت.
پس از
مرگ این امیر ایوبی (۶۴۷ق/۱۲۴۹م) بیبرس به خدمت
توران شاه آخرین حکمران ایوبی درآمد و در ۶۴۸ق در
توطئه قتل وی همراهِ جمعی از امیران مملوک شرکت کرد
پس از آن به ناچار به شام گریخت و نزد امیران ایوبی
دمشق و سپس کَرَک پناه گرفت و از ایشان برای حمله به مصر استمداد کرد، اما در این لشکرکشی ناکام ماند.
در ۶۵۸ق/۱۲۶۰م پس از آنکه مغولان مناطق وسیعی از شام را گرفتند و قصد تسخیر مصر کردند، مظفر قُطز سلطان مملوک برای مقابله با آنان، اختلافات خود با بیبرس را فراموش کرد و وی را به مصر خواند و مورد
محبت و نواخت قرار داد.
در
رمضان همان سال بیبرس به عنوان فرمانده جلوداران سپاه مصر در پیکار مشهور
عین جالوت شکست سختی به مغولان وارد کرد و جلو پیشروی آنان به سوی غرب را گرفت.
وی سپس به دستور قطز مغولان را تعقیب کرد و باقیمانده ایشان را از دم تیغ گذراند؛ آنگاه به دمشق بازگشت.
با این همه، چون قطز درخواست بیبرس برای تفویض حکومت
حلب به او را نپذیرفت، روابط آن دو باز تیره شد
و اندکی بعد، قطز در راه بازگشت به مصر (۶۵۸ق/۱۲۶۰م) به دست بیبرس و جمعی از امیران مملوک به قتل رسید.
چون بیبرس وارد مصر شد، امرا و اشراف مصر او را به عنوان سلطان پذیرفتند و وی با
لقب ملک ظاهر به
سلطنت نشست.
بیبرس پس از استقرار و در پی برخی عزل و نصب
های داخلی،
بیشتر امرا و حکمرانان منطقه شام را ابقا کرد.
آنگاه برای جلبنظر و حمایت مردم مالیاتهایی را که قطز برای
جنگ با مغولان وضع کرده بود، ملغا ساخت
و همه زندانیها را آزاد کرد.
بنای مدرسه ظاهریه به دستور بیبرس در همین سال آغاز شد
و سال بعد نیز با فرستادن
اموال و گروههایی به عمارت حرم نبوی در
مدینه، و
قبة الصخرة در
بیت المقدس دست زد.
یکی از اقدامات مهم بیبرس برای استوار ساختن پایه
های سلطنت خود، احیای
خلافت عباسی در مصر بود.
وی در ۶۵۹ق/۱۲۶۱م یکی از بازماندگان عباسیان را، پس از آنکه نسبش در مجلسی از دانشمندان اثبات شد، با عنوان
المستنصربالله به خلافت نشاند و خود با جمیع ارکان دولتش با وی
بیعت کردند.
دیری نپایید که بیبرس
خلیفه جدید را به احیای خلافت
بغداد واداشت و وی را با
سپاه و ساز و برگی نه چندان کافی راهی آن دیار کرد؛ اما مستنصر پیش از رسیدن به بغداد با
لشکر مغول مواجه شد و جان سالم به در نبرد و سپاهیانش نیز تارومار شدند.
یکسال پس از آن در قاهره با دومین خلیفه عباسی،
الحاکم بامرالله بیعت شد و این بار محدودیتهایی نیز برای وی مقرر گردید.
در واقع خلافتِ دستنشانده مصر مقامی صرفاً تشریفاتی بود و سلطان از ایجاد آن قصدی جز کسب وجاهت و مشروعیت نداشت و نیز میخواست به این وسیله مصر را به مرکز دنیای
اسلام تبدیل کند، و همچنین احتمال ظهور شورش
های شیعی را در مصر که سالها مرکز حکومت
شیعیان فاطمی بود، کاهش دهد.
از دیگر اقدامات بیبرس (که قلمروش را از سوی مغولان و صلیبیان در خطر میدید و حضور بقایای ایوبیان را نیز نمیتوانست نادیده بگیرد) این بود که سال
های نخست سلطنت را برای استحکام بخشیدن به پایه
های دولت خود صرف کرد
و آنگاه به سرکوب امرا و حکام مخالف در شام پرداخت.
وی همچنین در قاهره قیامی شیعی را که با انگیزه بازگردان خلافت فاطمیان برپا شده بود، سرکوب کرد
در ۶۵۹ق/۱۲۶۱م به دستور بیبرس برای حفظ آمادگی نظامی، تمامی قلعهها و دژهای شام را که بر اثر حمله مغول آسیبدیده بود، بازسازی کردند و آنها را از آذوقه و نفرات انباشتند.
او در مورد مصر نیز به تقویت ناوگان دریایی و کشتی
های جنگی همت گمارد
و در مصب
نیل نزدیک دمیاط با صخره
های بزرگ سدی ایجاد کرد تا مانع عبور فرنگان شود.
وی همچنین با آوردن بردگان از
دشت قبچاق سپاهی از ممالیک تشکیل داد.
بیبرس برای آگاهی از اخبار سراسر قلمرو خود شبکه منظم برید ایجاد کرد که کارایی بسیار داشت
همچنین با احداث برج
های دیدهبانی متعدد، کارگزاران او تحرکات
دشمن را زیرنظر داشتند و انتقال اخبار سرعت میگرفت.
بیبرس به منظور تقویت مواضع خود در برابر فرنگان و مغولان، و تغییر در معادلات سیاسی منطقه، با میخائیل هشتم، امپراتور بیزانس،
و برکهخان، حاکم مغولِ دشت قبچاق
همپیمان شد. به زودی میان او و برکهخان که
مسلمان شده بود و با هولاگو نیز دشمنی داشت، پیوندهایی استوار پدید آمد،
تا جایی که طی چند مرحله مغولانی از دشت قبجاق به مصر پناه آوردند و از ایشان به گرمی استقبال شد
شاید از نتایج همین مراودات بود که بیبرس به ترویج رسوم مغولی در حکومت مصر علاقهمند گردید.
بیبرس پس از نبرد عین جالوت به شدت مراقب تحرکات
مغول بود و هیچگاه فرصت تلافی آن شکست را به ایشان نداد. پس از مرگ
هولاکو در ۶۶۳ق/۱۲۶۵م نیز بیبرس از جابهجایی قدرت در قلمرو
ایلخانی و اختلافات ایشان با مغولان شاخه جغتایی و رودی زرین بهره جست و فرصت را برای سرکوب صلیبیها غنیمت شمرد.
وی در
جمادی الاول ۶۶۳ بر قیصریه، و در
جمادی الآخر همان سال بر ارسوف غلبه یافت.
سال بعد هم بر قلعه صفد (که از مهمتریم دژهای صلیبی به شمار میآمد) دست یافت.
بیبرس در ۶۶۵ق،
ارمنستان را هدف حملات خود قرار داد و سپاه مصر در غیاب هیتوم، پادشاه ارمنستان که برای درخواست کمک نزد مغولان رفته بود، صدمات بزرگی به این سرزمین وارد آورد.
در ۶۶۶ق بیبرس بر یافا و دژ شَقیف تسلط یافت
و اندکی بعد
انطاکیه، از مهمترین شهرهای تحت اختیار فرنگان را که بیش از ۱۷۰سال در دست آنان بود، تسخیر کرد، و از این راه ضربه مهلکی بر صلیبیان وارد آورد.
در ۶۶۹ق بیبرس پس از
تصرف حصن الاکراد و تسلط بر دژ
عکا،
طرابلس را محاصره کرد، اما به سبب حضور و تحرکاتِ ادوارد، شاهزاده انگلیسی در منطقه و بیم از همپیمانی وی با مغول، تقاضای
صلح بوهِمندِ ششم، امیر طرابلس را پذیرفت و د ۶۷۰ق نیز با عکا
پیمان صلح منعقد کرد.
این معاهدات صلح با امیرنشینان بزرگ صلیبی سرآغاز آرامشی ۱۴ساله در جبهه جنگ
های صلیبی بود که تا ۸سال پس از مرگ بیبرس تداوم یافت.
بعد از آرامش در جبهه صلیبی، بیبرس خود را به مقابله با مغولان و همپیمانان ایشان در ارمنستان و آسیای صغیر مشغول ساخت. وی طی سال
های ۶۶۷ تا ۶۷۰ق دو بار فرستادگان صلح از جانب اباقا، ایلخان
ایران را پذیرفت،
ولی به خوبی میدانست که مغولان هنوز در اندیشه تصرف مصر و شاماند و پیغام صلح برای دفع الوقت و کسبِ فرصت مناسب، و یا ناشی از اختلافات داخلی آنهاست؛ و ازاینرو، به پیشنهاد صلح پاسخ مثبت نداد.
بیبرس که چندینبار مانع عبور سپاه ایلخان از
رود فرات شده بود، در ۶۷۴ق/۱۲۷۵م حمله ایشان را در منطقه بیره درهم شکست و با عبور از فرات به تعقیب آنها پرداخت.
او که در ۶۷۳ق به ارمنستان لشکر کشیده، و با پیروزی بر
ارمنیان قدرت برتر خود را نشان داده بود،
در ۶۷۵ق برای ایجاد امنیت مرزهای شمالی قلمرو خود با آسیای صغیر و سرکوب رومیها (که همپیمانی با مغولان را آشکار ساخته بودند) به قصد بلاد
روم حرکت کرد،
در حالیکه نامههایی از معینالدین سلیمان پروانه، وزیر سلاجقه روم دریافت کرده بود که اطمینانش را به یاری و همدستی وی جلب میکرد. برخی امرا و سرداران رومی نیز وعده مشابهی به وی داده بودند. در منطقهای به نام
البستان (ه م)، بیبرس در کارزار با سپاه مغول (که پروانه ایشان را در غفلت نگاه داشته بود) پیروز شد و چون قیصریه را تسخیر کرد، پیروزمندانه بر تخت سلاجقه تکیه زد.
نزاری
های شام و قلعه
های مستحکم ایشان نقش مهمی در معادلات سیاسی منطقه داشت؛ اما بیبرس دست به اقداماتی زد که به تدریج استقلال سیاسی آنان را در شام از میان برد.
وی با عزل و نصب رهبران جامعه اسماعیلی شام
و ستاندن باج از ایشان
و تصرف دژهای مستحکم آنها در منطقه، مانند
مِصیاف،
قدموس،
کهف،
رصافه و...
بر
اسماعیلیه مسلط شد، اما هیچگاه قصد از میان برداشتن ایشان را نکرد و اجازه داد تا در قلعه
های خویش تحت نظارت امرای مملوک زندگی کنند.
حتیٰ گفتهاند که وی از خدمات فداییان اسماعیلی برضد دشمنان خود بهره میجست.
بیبرس همچنین بلاد نوبه در جنوب مصر را برای نخستینبار به متصرفات اسلامی ضمیمه کرد.
بیبرس در ۶۷۶ق/۱۲۷۷م بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت.
وی با اینکه سال
های متمادی درگیر
جنگ با دشمنان بود، از آبادی مصر و شام و احداث مدارس و
مساجد و توجه به سایر شئون
حکومت غافل نبود. او برای نخستینبار قضات ۴گانه از ۴
مذهب اهل تسنن را در
مصر و
شام منصوب کرد
و
نماز جمعه را در
جامع الازهر پس از سالها مجدداً برپا داشت
و بسیاری سمت
های جدید دیوانی و دولتی در مصر ایجاد کرد.
بیبرس اگرچه از خصلت
های نیکوی انسانی بهره چندانی نداشت و فاقد ویژگیهایی بود که رعایایش بتوانند محبتش را به دل بگیرند و دشمنانش با احترام از او یاد کنند، اما بدون شک سربازی
شجاع و خستگیناپذیر، فرماندهی لایق و سیاستمداری تیزبین و موفق بود.
(۱) ابن ایاس محمد، بدائعالزهور، به کوشش محمدمصطفیٰ، قاهره، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲) ابن بیبی، حسین، الاوامر العلانیة، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، ۱۹۵۶م.
(۳) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، به کوشش نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره، ۱۹۸۵م.
(۴) ابن تغری بردی، النجوم.
(۵) ابن خلدون، العبر.
(۶) ابن دقمان، ابراهیم، الجوهر الثمین، به کوشش محمد کمالالدین عزالدین علی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۷) ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش اولریش هارمان، قاهره، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۸) ابن شاکر کتبی، محمد، عیونالتواریخ، به کوشش فیصل سامر و نبیه عبدالمنعم داوود، بغداد، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۹) ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۵۱م.
(۱۰) ابن شداد، محمد، تاریخ الملک الظاهر، به کوشش احمد حطیط، ویسبادن، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۱) ابن طولونی حسن، النزهة السنیة، به کوشش محمد کمالالدین عزالدین علی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۲) ابن ظهیره، الفضائل الباهرة، به کوشش مصطفیٰ سقا و کامل مهندس، قاهره، ۱۹۶۹م.
(۱۳) ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصرالدول، به کوشش انطول صالحانی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۴) ابن عماد عبدالحی، شذراتالذهب، بیروت، دارالکتبالعلمیه.
(۱۵) ابن فرات، محمد، تاریخ، به کوشش قسطنطین زریق، بیروت، ۱۹۴۲م.
(۱۶) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م.
(۱۷) ابوالفدا، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۱۸) ابوالفدا، المختصر فی اخبار
البشر، بیروت، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
(۱۹) اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۲۰) اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۲۱) بروکلمان کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه هادی جزایری، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۲) بیانی شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۲۳) دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۲۴) ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتبالعربی.
(۲۵) رانسیمان، استیون، تاریخ جنگ
های صلیبی، ترجمه منوچهر کاشف، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۲۶) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۲۷) زیدان جرجی، تاریخ مصرالحدیث، قاهره، ۱۹۱۱م.
(۲۸) سیوطی، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۶۲م.
(۲۹) سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۸م.
(۳۰) شبارو عصام محمد، دولت ممالیک، ترجمه شهلا بختیاری، قم، ۱۳۸۰ش.
(۳۱) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۳۲) صقاعی، فضلالله، تالی کتاب الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله، دمشق، ۱۹۷۴م.
(۳۳) عاشور، سعیدعبدالفتاح، مصر و الشام فی عصر الایوبیین و الممالیک، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۳۴) عاشور، فایدحماد، العلاقات السیاسیة بین الممالیک و المغول، به کوشش جوزیف نسیم، قاهره، ۱۹۷۶م.
(۳۵) عبدالباسط ملطی، نزهة الاساطین، به کوشش محمد کمالالدین عزالدین علی، قاهره، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳۶) عودات احمد و دیگران، تاریخ المغول و الممالیک، اربد، ۱۹۹۰م.
(۳۷) عینی، محمود، عقد الجمان، به کوشش محمد محمد امین، قاهره، ۱۴۰۷-۱۴۰۸ق/۱۹۸۷-۱۹۸۸م.
(۳۸) قاسم قاسم عبده، ماهیة الحروب الصلبیة، کویت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
(۳۹) قلقشندی، احمد، صبح الاعشیٰ، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۴۰) گروسه رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۴۱) لویس برنارد، خاورمیانه دو هزار سال تاریخ، ترجمه حسن کامشاد، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۴۲) مختصر سلجوقنامه ابنبیبی، اخبار سلاجقه روم، به کوشش محمدجوادمشکور، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۴۳) مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ایلخانان، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۴۴) مرگان دیوید، مغولها، ترجمه عباس مخبر، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۴۵) مقریزی، احمد، الخطط، قاهره، ۱۹۱۳م.
(۴۶) مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفیٰ زیاده، قاهره، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
(۴۷) مویر و، تاریخ دولة الممالیک فی مصر، ترجمه محمود عابدین و سلیم حسن، قاهره، ۱۴۱۵ق/۱۹۵۷م.
(۴۸) نیکلسن ر ا، تاریخالادب العباسی، ترجمه صفا خلوصی، بغداد، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۴۹) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۵۰) یافعی عبدالله، مرآةالجنان، حیدرآباددکن، ۱۳۳۹ق.
(۵۱) یونینی، موسیٰ، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
(۵۲) Ayalon D، Studies on the Mamlüks of Egypt، London، ۱۹۷۷.
(۵۳) Muir، W، The Caliphate، Its Rise، Decline، and Fall، New York، ۱۹۷۵.
(۵۴) Stevenson W B، The Crusaders in the East، Beirut، ۱۹۶۸.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۳، ص۵۳۲۱، برگرفته از مقاله «بیبرس بندقداری».