بلدرچین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِلْدِرْچین، کوچکترین پرنده
از خانواده تَذَرویان، با نام علمی کُتورنیکس کتورنیکس میباشد؛ و
از آن به مناسبت در باب
حج و
اطعمه و اشربه نام برده شده است.
بِلْدِرْچین، کوچکترین پرنده
از خانواده تَذَرویان، با نام علمی کُتورنیکس کتورنیکس میباشد.
پراکندگی وسیع بلدرچین در خاور نزدیک و میانه،
و فراوانی نِسبی آن، چه در حال اقامت چه به هنگام مهاجرت، با نامهای عدید ایرانی و عربی ملازم بوده است.
در
فارسی کلاسیک، کَرَک، وَرْتِج/ وَرْتیج/ وَرْدیج/ وِرْتیج/ و جز اینها، وَلَج/ وَلَچ/ وِلَج/ و جز اینها، بَوْدَنَه/ بُودَنه، سَمانی/ سَمانَه/ سَمان، وُشْم (
لقب یا نام سومین فرمانروای
سلسله آلزیار حکومت: ۳۲۳ـ۳۵۷)
در فارسی جدید (و در برخی
از گویشهای فارسی، مثلاً کرمانی)، بَدْبَدَه/ بَدْبَدِه، و بلدرچین (واژهای اصلاً ترکی، که اکنون رایجترین نام این پرنده در
ایران است)
در گویشهای کردی، badbada، rdahawe، karak، kar (a) wala، kqorqoru، naksama
در گویشهای سمنانی، badbada، varde؛ در گویشهای خزری، om § vos/ mu § vos (در
لاهیجان، نقاطی در
مازندران،
گرگان)، mu § su/ mu § os (در
رشت،
انزلی)، varde (در
آمل،
دَیلمان)، و جز اینها.
در بلوچی، batera، jangali bat، و جز اینها؛ در
پشتو، aznwar، و جز اینها.
در
عربی کلاسیک، قَتیل الرَّعد (زیرا، به توجیه
شریفِ ادریسی، متوفی در ۱۱۶۶ میلادی
«
از شنیدن غُرّش رَعد (
از ترس) میمیرد»)، سَلْوی ، سُمانی (بیشتر مؤلفان سلوی و سمانی را مترادف دانستهاند، ولی برخی این دو را متفاوت شمردهاند، مثلاً
حکیم مؤمن به نقل
از بغدادی و به
اجتهاد خود، سلوی را
مترادِف یلوه ترکی و لَسِه بال تنکابنی، و سُمانی را مترادف بلدرچین ترکی، وَردِه مازندرانی و وُشم دیلمی دانسته است.)؛ در گویشهای عربی، سِمّان (در
مصر)، سُمَّن (در
حلب)، فِریّ (در
لبنان،
شام، و جز اینها)، مُرَیْعی (در
جَوْلان،
عراق)، و جز اینها.
بلدرچین، به سبب ارتباطش با
قوم یهود در قدیم، شهرتی تاریخی یافته است. به روایتِ
عهد عتیق (سِفْرِ
خروج ۱۳:۱۶، اَعداد ۳۱ـ۳۳:۱۱)، در روزگار سرگردانی
بنیاسرائیل در بیابان پس
از خروج از مصر، یَهْوَه برای خوراک قوم گرسنگی کشیده، مائدههایی آسمانی، یکی
مَنّ (تَرانگبین) و دیگری
سَلوی (بلدرچین)، فرو فرستاد. در
قرآن سه بار
از این لطف الهی ذکری رفته است.
در ادب فارسی، اشاراتی به منّ و سلوای بنیاسرائیل به عنوان نعمتهای نامنتظَر (آسمانی) یافت میشود. یکی
از قدیمترین اشارات
از لامعی گرگانی، شاعر
قرن پنجم، است : «باران و برف بارد بَر ما کنون زِ ابر/ چون بر بنیسرائیل
از آسمانْ سَمان».
ناصرخسرو «منّ و سلوی» را توسّعاً به معنای چیزها یا خوراکیهای گران بها به کار برده است : «دریغ دار زِ نادانْ سخن که نیست صواب/ به پیشِ خوک نهادن نَه منّ و سلوی را.»
در پزشکی سنّتی دوره اسلامی، خواص گوناگونی به بلدرچین نسبت دادهاند. مثلاً به نوشته
ابن سینا «
از خوردن گوشتِ او بیم تمدّد و تشنّج میرود، نه به علت اینکه بلدرچین فقط خَربَق (گیاهی دارای برگهای دراز و ساقه کوتاه
از تیره آلالهها) میخورد، بلکه این خاصیت (قوّه) در جوهر گوشت اوست؛ من گمان میکنم که خربق خوردنِ او به سبب همگونگی مزاج او و خربق باشد.»
ابن بیطار آرای چند تن دیگر
از پزشکان قدیم را ذکر میکند.
از جمله، به نوشته
شریف ادریسی، «لیسیدنِ زَهره بلدرچین برای درمان
صرع سودمند است، و چکانیدن خون آن در گوش دردمند، گوشْدرد را درمان میکند، و استمرار در خوردن گوشتِ آن، دلِ سخت را نرم میسازد، و گویند که این خاصیت فقط در
قلب اوست»؛ و به عقیده
عبدالملک بن زُهْر اندلسی (متوفی ۵۵۸)، «گوشتِ بلدرچین خوشْکیموس، خوش طعم، و هم برای تندرستان و هم برای ناقِهان سودمند است؛ سنگ (کُلیه و مثانه) را خُرد میکند، و مدرّ
بول است.» به گفته
انطاکی،
گوشت بلدرچین «مغذّی است و بدن را فربه میسازد...»
افسانهای درباره خاستگاه بلدرچین در برخی
از منابع قدیمتر عربی یافت میشود.
مرتضی زبیدی میگوید : «سُمانی ...
از پرندگان مهاجر است، ولی دانسته نیست
از کجا میآید. حتی برخی میگویند که
از دریای شور («البحرالمالح») بیرون میآید، و دیده میشود که با بالی فرو رفته در آب دریا و بال دیگر مانند بادبانی گسترده بر روی
آب، بر سطح
دریا پرواز میکند (کذا).» این افسانه را مؤلف
برهان قاطع به اختصار تکرار کرده است : «سَمانی... مرغی است که
از دریا خیزد.»
حقیقت این افسانه این است که بلدرچین که جسماً برای پروازهای طولانی نامستعد است، چون فصل مهاجرت فرا رسد،
از بادهای موافق برای مسافرتهای طولانیِ خود بهره میگیرد.
در
پاییز گَلّههای بزرگ بلدرچین
از اروپا به شمال
آفریقا و به کشورهای خاوری مدیترانه (
مصر،
فلسطین،
لبنان، و غیره) مهاجرت میکنند، و در اوایل
بهار به اروپا باز میگردند.
در این مسافرتهای طولانی، بلدرچینها اغلب فرسوده میشوند، به دریا میافتند (ولی ظاهراً با همان روشی که زَبیدی به آن اشاره کرده، میکوشند تا به ساحل نجات برسند)، یا بادی ناموافق آنها را به ساحل میراند، یا برای آرمیدن بر
زمین مینشینند، ولی آنگاه اهل محل آنها را به آسانی با تورهای
از پیش آماده شده و حتی با دست میگیرند. تا سالهای ۱۳۲۰ ش/ دهه ۱۹۴۰ هر سال در این دو فصل میلیونها بلدرچین در آن نواحی بدینسان گرفته میشد، ولی شمار آنها
از آن پس کاهش یافته است. این پدیده مهاجرتی ضمناً مسئله سلوای نازل بر بنیاسرائیل را تبیین میکند
افسانه دیگری، که ایرانی است، مبتنی بر تعبیر آوای ظاهراً سه هجایی بلدرچینهای نر است: میگویند که بَدبَدِه،
(نامی به تقلید آوای بلدرچین) بناحق دانهای گندم
از مال کودک صغیری خورد، و سپس
از این کارِ بَد خود پشیمان شده، دائماً تکرار میکند که «بَد بَده» ((کار) بَدْ بد است).
زَبیدی
میگوید که «مصریان عنایتی (مخصوص) به بلدرچین دارند و در بهای آن
غلوّ مینمایند.»
نویری این «بلدرچین بازی» مصریان را چنین شرح میدهد: «بیشتر کسانی که به تربیت بلدرچین میپردازند اهل مصرند، که در بهای آن غلوّ میکنند... تا جایی که بهای یک بلدرچین خوب به هزار درهم میرسد، در صورتی که هر دَه بلدرچین (معمولی) به یک درهم و حتی ارزانتر خریده میشود... مبنای مُغالات و رقابت ایشان در قیمتهای بلدرچینها بَسامد («کَثره») آواهای («اَصوات») آنها است (در
اصطلاح کَرَک بازهای
ایران، تعداد دَهَنهایی که هر بلدرچین می خواند). بلدرچینهایی دیده میشود که شبانه روزی چهار هزار و ششصد بانگ (صَوت) میزنند، و به حسابِ (بلدرچین بازها)، «صَوت» آن است که میان هر صوت و صوتِ سپسین فاصلهای (سَکْتَه) باشد. برای تربیت بلدرچین، نخست یک
ماه بلدرچینها را در قفس بزرگی گردهم میآورند و ریزههای
گندم (چندان ریز که در غِربال نماند) به آنها میخورانند. سپس آنها را
از هم دور میکنند و هر یک را در قفسی جداگانه میگذارند و ارزن و شاهدانه (شادانَق) به آنها میدهند. بلدرچین در آغاز کار، یک ماه بانگ میزند و سپس دو ماه خاموش میماند... پس
از این خاموشی، چهار ماه بانگ میزند. چون پاییز فرا رسد... دو ماه خاموش میگردد و تولک میرود. سپس گاهی صدا میکند و گاهی خاموش است... بانگش در آغاز، یعنی پیش
از اینکه زبانش به وَعْوَعَه، فصیح شود، وَعْوَعْ، است، و
از آن پس، ' شَقْشَلَق، میگوید.»
همین پُربانگی بلدرچین را برخی
از پزشکان قدیم حمل بر
فصاحت بلدرچین کرده به این نتیجه رسیدهاند که خوردنِ تخم بلدرچین آدمی را زبان آور میسازد و، در مورد خُردسالان، سبب میشود که پیش
از موعد به اصطلاح زبان باز کنند.
دو «عَجیبه» دیگر را هم
زکریای قزوینی درباره بلدرچین نقل کرده است: یکی اینکه «در مدّت
زمستان شبها خاموش میماند، ولی چون
بهار میآید،
از بامدادان شروع به بانگ زدن میکند»، و دیگری اینکه «بیش (اَقونیطون) میخورد، که زهری است کُشنده.»
بلدرچین
از تیرهی پرندگان
حلال گوشت است و
کفاره صید آن(همچون
بلبل) در
حرم، بنابر قول مشهور، یک
مد طعام میباشد.
(۱) علاوه بر
قرآن و کتاب مقدس عهدعتیق.
(۲) ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویه والاغذیه، بولاق ۱۲۹۱.
(۳) ابن سینا، القانون فی الطّب، دهلی نو ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۴) درک ا اسکات، حسین مروج همدانی، و علی ادهمی میرحسینی، پرندگان ایران، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۵) داود بن عمر انطاکی، تذکره أولی الالباب والجامع للعجب العجاب، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱.
(۶) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) محمدمؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۸) محمدبن موسی دمیری، حیاه الحیوان الکبری، قاهره ۱۹۷۰، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش.
(۹) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
(۱۰) زکریا بن محمد قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، قاهره ۱۳۹۰/ ۱۹۷۰.
(۱۱) محمد بن اسماعیل لامعی گرگانی، دیوان، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۱۹ ش.
(۱۲) امین فهد معلوف، معجم الحیوان، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۱۳) محمد مکری، فرهنگ نامهای پرندگان در لهجه های غرب ایران، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۴) احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایه الاَرب فی فنون الاَدب، قاهره (بی تا).
(۱۵) جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ ش.
(۱۶) Encyclopaedia Judaica، Jerusalem ۱۹۷۸-۱۹۸۲.
(۱۷) F He and R D ـtchcopar، Les oiseaux du Proche et du Moyen Orient، Paris ۱۹۷۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۶۹۶، برگرفته از مقاله «بلدرچین». فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۲، ص۱۳۱.