ایمان ابوطالب (دیدگاه فریقین)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایمان ابوطالب از مسائل اختلافی بین فریقین (
شیعه و
سنی) است.
ابوطالب، پدر
حضرت علی (علیهالسّلام) از حامیان و یاوران
پیامبر در دوران سخت مبارزه با
مشرکین مکه خصوصاً در دوران سه ساله محاصره در
شعب ابیطالب بود. برخی اهلسنت بر این اعتقاداند که ابوطالب در حال
کفر از دنیا رفتهاست. در مقابل شیعه معتقد است که ابوطالب مومن
به خدا و
پیامبر اکرم بوده است.
از دیدگاه
شیعه، ایمان حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) مورد
اجماع است؛ چنانچه مرحوم
شیخ طوسی در این باره مینویسد:
«وعن ابی عبدالله وابی جعفر ان ابا طالب کان مسلما وعلیه اجماع الامامیة، لا یختلفون فیه، ولهم علی ذلک ادلة قاطعة موجبة للعل؛
از
امام صادق و
امام باقر (علیهماالسّلام) نقل شده است که ابوطالب (علیهالسّلام) مسلمان بوده است. شیعیان بر این مطلب اجماع دارند و در آن اختلافی ندارند. آن
ها دلایل قطعی بر این مطلب دارند که سبب یقین بر ایمان ابوطالب (علیهالسّلام) میشود.»
علامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) در این باره میفرماید:
«وقد اجمعت الشیعة علی اسلامه وانه قد آمن بالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی اول الامر، ولم یعبد صنما قط، بل کان من اوصیاء ابراهیم (علیهالسّلام) واشتهر اسلامه من مذهب الشیعة حتی ان المخالفین کلهم نسبوا ذلک الیهم، وتواترت الاخبار من طرق الخاصة والعامة فی ذلک وصنف کثیر من علمائنا ومحدثینا کتابا مفردا فی ذلک کما لا یخفی علی من تتبع کتب الرجال؛
شیعیان، بر ایمان ابوطالب و اینکه او در ابتدای امر رسالت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)،
به او ایمان آورده و هرگز بتی نپرستید، اجماع دارند؛ بلکه او از اوصیای حضرت
ابراهیم (علیهالسّلام) بود. این مطلب
بهاندازهای نزد شیعه مشهور است که حتی دشمنان شیعه نیز این اعتقاد را
به شیعه نسبت میدهند. و روایات
متواتر از طرق خاصه و عامه، بر ایمان او وارد شده و بسیاری از دانشمندان و محدثان ما درباره ایمان ابوطالب کتاب مستقل تالیف کردهاند؛ چنانچه این مطلب بر کسی در کتابهای رجالی تحقیق میکند، پوشیده نیست.»
اما سران
وهابیت؛ همانند
ابنتیمیه،
محمد بن عبدالوهاب و و پیروان آن
ها اصرار
به کافر دانستن جناب ابوطالب دارند که
به برخی از سخنان ایشان اشاره میشود:
ابنتیمیه میگوید:
«فهم (الشیعة) یقدحون فی العباس عمّ رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم الذی تواتر ایمانه ویمدحون ابا طالب الذی مات کافرا باتفاق اهل العلم. کما دلت علیه الاحادیث الصحیحة؛
شیعیان
به عباس عموی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایراد میگیرند. در حالی که ایمان
به صورت متواتر نقل شده است، و ابوطالب را ستایش میکنند؛ در حالی که
به اتفاق اهل علم کافر مرده است؛ چنانچه احادیث صحیح بر این مطلب دلالت میکند.»
در جایی دیگر با زیر سؤال بردن خدمات و زحمات ابوطالب
به اسلام و پیامبر مینویسد:
«ابو طالب الذی اعان النبی صلی اللّه علیه و سلم لاجل نسبه وقرابته لا لاجل اللّه تعالی و لا تقربا الیه؛
ابوطالب، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را
به خاطر خویشاوندی و پیوند نسبی کمک میکرد نه
به خاطر
خداوند و
تقرّب به او.»
همچنین محمد بن عبدالوهاب مینویسد:
«وتوفی ابو طالب کافراً لم یؤمن خشیة العار رغم الحاح الرسول علی ذل؛
ابوطالب کافر مرد و علی رغم اصرار رسول خدا
به خاطر ترس از ننگ، ایمان نیاورد.»
دانشمندان شیعه برای اثبات ایمان حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) کتابهای مستقل و متعددی نگاشتهاند که از این میان مرحوم
شیخ مفید، و
علامه امینی (رضواناللهتعالیعلیهما) در کتابهای تحت عنوان «ایمان ابیطالب» بیش از دیگران تلاش کردهاند. مجموع دلایل مطرح شده در این زمینه را میتوان
به چند دسته تقسیم کرد:
۱. اعترافهای زبانی ابوطالب؛
۲. عملکردهای ابوطالب؛
۳. ایمان ابوطالب در کلام پیامبر و موضعگیری پیامبر در باره ابوطاب؛
۴. روایات وارده از
اهل بیت (علیهمالسلام) در شان جناب ابوطالب؛
۶. اعتراف علمای بزرگ اهل سنت
به ایمان ابوطالب؛
۷. رد ادله واهی در کفر جناب ابوطالب؛
از جمله مسائلی که ایمان جناب ابوطالب و مسلمان بودن وی را ثابت میکند شعرها و کلماتی است که ابوطالب در عرصههای مختلف با تصریح
به ایمان و مودت و حمایت از پیامبر سروده است که در این مجال برخی از که دلالت واضحی بر مطلب دارند را بیان میکنیم:
ابناسحاق میگوید (بعد از نزول آیه تبت یدا ابی لهب) پس زمانی که
قریش بر علیه پیامبر همپیمان شدند و آن اقدامات قبیح را بر ضد پیامبر انجام دادند ابوطالب گفت:
الم تعلموا انّا وجدنا محمداً • • • رسولا کموسی خط فی اولّ الکتب
تا اینکه گفت:
فلسنا وربّ البیت نُسلم احمداً • • • لعزّاءَ من عضّ الزمان ولا کربِ؛
آیا نمیدانید ما محمد را یافتیم ••• پیامبری مانند
موسی که
به پیامبری او در اول همه کتاب
ها به نام او تصریح شده است.
به خدای کعبه قسم! ما پیامبر را •••
به خاطر سختی
ها و مشکلات با (
بت)
عزا عوض نمیکنیم.»
بعد از اینکه
عمرو عاص به حبشه رفت تا
جعفر بن ابیطالب و همراهانش را پیش
نجاشی پادشاه حبشه رسوا کند! و آنها را از پادشاه حبشه تحویل گرفته و برای مجازات
به حجاز نزد
مشرکین برگرداند، ابوطالب نامهای
به نجاشی نوشته و در آن با سرودن ابیاتی نجاشی را دعوت
به عدل و احسان با آنها کرده است.
ابنکثیر میگوید:
«وقد ذکر زیاد عن ابن اسحاق انّ ابا طالب لمّا رای ذلک من صنیع قریش کتب الی النجاشی ابیاتاً یحضّه فیها علی العدل وعلی الاحسان الی من نزل عنده من قومه:
ونَعلم ابیتَ اللَّعْنَ انَّکَ ماجِدٌ• • • کریمٌ، فلا یَشقی لدیکَ المُجانبُ
وَنعلم بانّ اللهَ زادَک بَسْطَةً• • • وافعالَ خیرٍ کلُّها بکَ لازِبُ
زیاد از
ابناسحاق نقل کرده است که ابوطالب زمانی که برخورد قریش را دید نامهای
به نجاشی نوشت و در آن ضمن ابیاتی او را
به عدل و احسان نسبت
به کسانی که از خانوادهاش
به او پناهنده شدهاند دعوت کرد:
و میدانیم که تو چنان خوب و کریم هستی که از طرف تو
به کسی که نزد تو است ستم نمیشود. و میدانیم که خدا قدرت تو را زیاد کرده است و همه اسباب نیکی و خیر با تو عجین است.»
حاکم با سند خود از ابناسحاق نقل میکند:
«عن ابن اسحاق قال: قال ابو طالب ابیاتا للنجاشی یحضّه علی حسن جوارهم والدفع عنهم.
لیعلم خیار الناس انّ محمدا• • • وزیر لموسی والمسیح ابن مریم
اتانا بهدی مثل ما اتیا
به• • • فکلٌّ بامر الله یهدی ویعصم
از ابناسحاق نقل نقل شده گفت: ابوطالب ابیاتی برای نجاشی سرود که او را
به نیکی با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود:
باید بداند که بهترین مردم حضرت محمد است و او وزیر موسی و
حضرت مسیح است. برای ما هدایتی آورد مثل هدایتی که آن دو آوردهاند پس هر کدام از آنها
به امر و فرمان خدا هدایت میکند و حفظ میشود.»
ابنهشام میگوید:
«ولما خشی ابو طالب دهماء العرب ان یرکبوه مع قومه قال قصیدته التی تعوّذ فیها بحرم مکّة وبمکانه منها، وتودد فیها اشراف قومه وهو علی ذلک یخبرهم وغیرهم فی ذلک من شعره انّه غیر مسلم رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم، ولا تارکه لشئ ابداً، حتی یهلک دونه، فقال ابو طالب:
خلیلیّ ما اُذنی لاوّلِ عاذلِ• • • بِصَغْواءَ فی حقٍ ولا عند باطلٍ
اعوذ برب الناس من کل طاعن• • • علینا بسوء او ملح بباطل
وبالبیت حق البیت من بطن مکة• • • وبالله ان الله لیس بغافل
زمانی که ابوطالب از بزرگان عرب نسبت
به حمله
به قوم خود ترسید، قصیدهای سرود که در آن
به حرم مکه و منزلت آن پناه برده بود و بزرگان قومش او را دوست داشتند و او از این مطلب آنها را باخبر کرده بود و غیر از این مطلب در شعرش وجود دارد که او هرگز
رسول خدا را تسلیم آنها نخواهد کرد و او را در مقابل هیچ چیز رها نخواهد کرد مگر اینکه بدون او بمیرد پس ابوطالب میگوید:
هیچگاه گوش
به سخن ملامتگران فرا نداده و ذرهای
به کفر و عصیانگری متمایل نمیباشم
پناه میبرم
به خالق مردم از گروهی که
به بدی بر ما طعن میزنند و یا ما را نسبت
به باطل میدهند.
قسم
به کعبه،
خداوند از توطئه توطئهگران غافل نیست.»
البته اشعار بیش از آن است که در این مختصر بگنجد، دوستانی که خواستار اطلاعات بیشتری هستند، میتوانند
به کتاب ایمان ابیطالب، نوشته
علامه امینی مراجعه فرمایند.
ا
بنحجر عسقلانی به نقل از
ابنالتین (عبد الواحد السفاقسی از شارحان
صحیح بخاری) مینویسد:
«وذکر ابن التین ان فی شعر ابی طالب هذا، دلالة علی انّه کان یعرف نبوة النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل ان یبعث، لما اخبره
به بُحیرا او غیره من شانه؛
همانا این شعر ابوطالب دلالت دارد بر اینکه او از نبوت رسول گرامی اسلام قبل از
بعثت اطلاع داشته است
به خاطر مطلبی که
بحیرا یا غیر او درباره
پیامبر به او گفته است.»
ابنحجر در نقد این سخن میگوید:
«وفیه نظر لما تقدم عن بن اسحاق انّ انشاء ابی طالب لهذا الشعر کان بعد المبعث.
در این مطلب اشکالی وجود دارد
به خاطر مطلبی که از ابناسحاق گذشت که ابوطالب این شعر را بعد از مبعث سروده است.»
عینی در جواب ابنحجر میگوید:
«وفی هذا النظر نظر؛ لانّه لما علم انّه نبی باخبار بحیراء وغیره انشد هذا الشعر بناء علی علمه من ذلک قبل ان یبعث صلی اللّه علیه وسلّم»
«در این اشکال (ابنحجر) اشکالی وجود دارد
به خاطر اینکه زمانی که دانسته شد که او از اخبار بحیرا و دیگران آگاه شده است این شعر را بنابر اطلاعش از آن مطلب قبل از بعثت پیامبر سروده است.»
علامه امینی (رضواناللهتعالیعلیه) درباره دلالت این اشعار بر ایمان حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) و نیز در باره عدم رعایت انصاف از جانب برخی از علمای
اهل سنت مینویسد:
«انا لا ادری کیف تکون الشهادة والاعتراف بالنبوة ان لم یکن منها هذه الاسالیب المتنوعة المذکورة فی هذه الاشعار؟ ولو وجد واحد منها فی شعرای احد او نثره لاصفق الکل علی اسلامه، لکن جمیعها لا یدل علی اسلام ابی طالب. فاعجب واعتبر؛
من نمیدانم که شهادت و اعتراف
به نبوت اگر با این شیوههای مختلفی که در این اشعار ذکر شد محقق نگردد با چه چیزی محقق میشود؟ و اگر یکی از این مطالب یا شعرها از هر کس دیگر نقل شده بود همه بر اسلام او متفق القول بودند؛ اما همه این مطالب باز هم دلالت بر اسلام ابوطالب نمیکند. این مساله عجیب است و جای تأمل دارد.!!»
جناب ابوطالب همواره میفرمود که فرزند برادرم هرگز
دروغ نمیگوید:
محمد بن اسماعیل بخاری در تاریخ خود در ترجمه
عقیل بن ابوطالب (علیهماالسّلام) و طبرانی در
معجم الکبیر و ابنحجر در
المطالب العالیه، مینویسند:
«جَاءَتْ قُرَیْشٌ الی ابی طَالِبٍ فَقَالُوا: ان بن اَخِیکَ یُؤْذِینَا فی نَادِینَا وفی مَجْلِسِنَا فَانْهَهُ عن اِیذَائِنَا فقال لی: یا عُقَیْلُ ائْتِ مُحَمَّدًا فَانْطَلَقْتُ الیه فاخرجته من کِبْسٍ قال طَلْحَةُ بَیْتٌ صَغِیرٌ فَجَاءَ فی الظُّهْرِ من شِدَّةِ الْحَرِّ فَجَعَلَ یَطْلُبُ الْفَیْءَ یَمْشِی فیه من شِدَّةِ حَرِّ الرَّمْضَاءِ فَاَتَیْنَاهُمْ فقال ابو طَالِبٍ ان بنی عَمِّکَ زَعَمُوا اَنَّکَ تُؤْذِیهِمْ فی نَادِیهِمْ وفی مَجْلِسِهِمْ فَانْتَهِ عن ذلک فَخَلَقَ رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم بِبَصَرِهِ الی السَّمَاءِ فقال: ا تَرَوْنَ هذا الشَّمْسَ؟ قالوا: نعم. قال: ما انا بِاَقْدَرَ اَنْ ادع ذلک مِنْکُمْ علی ان تُشْعِلُوا منها شُعْلَةً. قال ابو طَالِبٍ: ما کَذَبَنَا ابن اَخِی قَطُّ فَارْجِعُوا؛
قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: پسر برادر تو ما را در مجالسمان اذیت میکند، او را از این کار منع کن. ابوطالب
به عقیل دستور دارد که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پیش من بیاور، عقیل
به زور او را خارج و در وسط روز در حالی که هوا آنقدر گرم بود که
به دنبال سایهای میگشتند که از شدت گرما در امان باشد. وقتی نزد ابوطالب آمدند، ابوطالب گفت: برادران عموی تو خیال میکنند که تو آن
ها را در مجالس و اجتماعاتمان اذیت میکنی، از اذیت آن
ها دستبردار. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چشمانش
به سوی آسمان گرداند و فرمود: آیا این خورشید را میبینی؟ گفتند: بلی.
آن حضرت فرمود:
من نمیتوانم از دعوتم دست بردارم؛ همان گونهای که شما (قادر نیستید) شعلهای از شعلههای خورشید را برافروزید (در اختیار داشته باشید).
ابوطالب گفت: پسر برادر من هرگز
به ما دروغ نگفته است، پس بازگردید.»
ابنحجر بعد از نقل این روایت میگوید:
«هذا اسناد حسن.»
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
«رواه الطبرانی فی الاوسط والکبیر الا انه قال من جلس مکان کبس وابو یعلی باختصار یسیر من اوله ورجال ابی یعلی رجال الصحیح؛
طبرانی در اوسط و کبیر این روایت را نقل کرده است و
ابویعلی نیز
به اختصار نقل کرده است و راویان ابویعلی، راویان صحیح بخاری هستند.»
دلالت این مطلب بر ایمان جناب ابوطالب (علیهالسّلام) روشن و آشکار است؛ چرا که او
به خداوند سوگند یاد میکند که فرزند برادرش هرگز
دروغ نگفته است. این جمله تایید آشکار
نبوت و رسالت آن حضرت است.
عملکرد جناب ابوطالب نشانگر ایمان ایشان است.
احمد بن مروان دینوری مالکی متوفای۳۳۳هـ در کتاب
المجالسة وجواهر العلم و
شمسالدین ذهبی در
تاریخ الاسلام،
جلالالدین سیوطی در
خصائص الکبری و
صالحی شامی در
سبل الهدی والرشاد و... داستان استسقاء جناب
عبدالمطلب (علیهالسّلام) و
توسل وی را
به رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینگونه نقل میکنند:
«حدثنی جلهمة بن عرفطة... حتی انتهینا الی المسجد الحرام، واذا قریش عزین قد ارتفعت لهم ضوضاء یستسقون، فقائل منهم یقول: اعمدوا اللات والعزی وقائل منهم یقول: اعمدوا المناة الثالثة الاخری فقال شیخ وسیم قسیم حسن الوجه جید الرای: انی تؤفکون وفیکم باقیة ابراهیم، وسلالة اسماعیل علیه السلام؟ فقالوا له: کانک عنیت ابا طالب؟ قال: ایه. فقاموا باجمعهم وقمت معهم، فدققنا علیه بابه، فخرج الینا رجل حسن الوجه مصفرا، علیه ازار، قد اتشح
به؛ فثاروا الیه، فقالوا: یا ابا طالب اقحط الوادی واجدب العباد؛ فهلم فاستسق. فقال: رویدکم زوال الشمس وهبوب الریح. فلما زاغت الشمس او کادت؛ خرج ابو طالب ومعه غلام کانه شمس دجی تجلت عنه سحابة قتماء وحوله اغیلمة، فاخذه ابو طالب، فالصق ظهره بالکعبة ولاذ باضبعة الغلام، وبصبصت الاغیلمة حوله، وما فی السماء قزعة، فاقبل السحاب من
ها هنا وها هنا، واغدق واغدودق، وانفجر له الوادی واخصب النادی والبادی، ففی ذلک یقول ابو طالب:
وابیضَ یُسْتَسقی الغَمامُ بِوَجْههِ• • • ثِمالُ الیَتامی عِصْمَةٌ للاَرامِلِ
یلوذ
به الهُلاّکُ من آلهاشمٍ• • • فَهُمْ عِنْدَهُ فی نِعمةٍ وفواضلٍ
«
جهلمة بن عرفطه میگوید:
به مسجد الحرام رسیدیم، دیدیم قریش گروه گروه با صدای بلند طلب باران میکردند. یکی از آن
ها گفت: از
لات و
عزی کمک بخواهید، دیگری گفت: از
مناة که سومین آن
ها است کمک بگیرید. پیرمرد زیبا روی، خوشکل و خوشچهره و نیک رای گفت: ما از حق منحرف هستیم؛ در حالی باقیماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل در میان ما است. گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی. همگی
به راه افتادند و من نیز همراهشان شدم، در خانه ابوطالب را کوبیدیم، پس مردی زیبا روی که بر اثر گرسنگی چهرهاش زرد شده بود بیرون آمد، ایزاری داشت که با آن خود را پوشانده بود، همگی دور او را گرفتند و گفتند: ای ابوطالب! بیان
ها خشک شده و مردم دچار قحطی شدهاند، پس بشتاب و برای ما طلب باران کن. ابوطالب گفت: وقتی خورشید غروب کرد و باد از حرکت ایستاد، خواهم آمد. وقتی خورشید غروب کرد و یا نزدیک غروب شد، ابوطالب از خانه خارج شد؛ در حالی که همراه او جوانی بود که همانند خورشیدی که از پس ابر تاریک طلوع میکند میدرخشید و جوانان دیگری او را همراهی میکردند. ابوطالب او را گرفت، پشتش را
به خانه کعبه چسپاند، زیر بغل آن جوان را گرفت (دستان او را برای دعا بلند کرد) جوانان نیز اطراف او را گرفته بودند؛ در حالی که در آسمان یک تکه ابر دیده نمیشد، ناگاه ابر از این طرف و آن طرف جمع شدند و باران شدیدی بارید، تا جائی بیابان
ها و صحراها پر از آب شد، در اینجا بود که ابوطالب این شعر را سرود:
سپید چهرهای که از برکت چهره نورانی او مردم از ابر باران میطلبند، همو که مایه دلخوشی بیپدران و پناه بیوه زنان است.
بیچارهگان بنیهاشم
به او پناه میبرند و زمانی که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش بسر میبرند.»
طبق این روایت در زمانی کفار قریش لات و عزی را وسیله طلب باران قرار داده بودند، ابوطالب فرزند برادرش را پیش خداوند وسیله قرار میدهد و
به برکت او از خداوند طلب باران میکند. و همانطور که از زبان
ابنالتین نقل شد، این روایت نشان میدهد که ابوطالب (علیهالسّلام) حتی قبل از
نبوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این اعتقاد قطعی رسیده بوده که او در آینده
به مقام پیامبری خواهد رسید.
محمد بن اسماعیل بخاری نیز در
صحیح بخاری همین شعر را از زبان
عبدالله بن عمر نقل کرده و تصریح میکند که سراینده این شعر جناب ابوطالب (علیهالسّلام) است:
«وقال عُمَرُ بن حَمْزَةَ حدثنا سَالِمٌ عن ابیه رُبَّمَا ذَکَرْتُ قَوْلَ الشَّاعِرِ وانا اَنْظُرُ الی وَجْهِ النبی صلی الله علیه وسلم یَسْتَسْقِی فما یَنْزِلُ حتی یَجِیشَ کُلُّ مِیزَابٍ
وَاَبْیَضَ یستسقی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ
ثِمَالُ الْیَتَامَی عِصْمَةٌ لِلْاَرَامِلِ
وهو قَوْلُ ابی طَالِبٍ»
حافظ
گنجی شافعی در
کفایة الطالب در داستان ولادت امیر مؤمنان (علیهالسّلام) مینویسد:
«فلمّا کان اللیلة التی ولد فیها علی قد اشرقت الارض، فخرج ابوطالب وهو یقول: ایّها الناس ولد فی الکعبة ولیّ اللّه فلمّا اصبح دخل الکعبة وهو یقول:
یا ربّ هذا الغَسَق الدُّجِیّ• • • والقمر المنبلَج المُضِیّ
بَیِّن لنا من امرک الخفی• • • ماذا تری فی اسم ذا الصبی
قال: فسمع صوتهاتف وهو یقول:
یا اهل بیت المصطفی النبی• • • خصصتم بالولد الزکی
انّ اسمَهُ من شامِخ العلیّ• • • علیّ اشتُقَّ من العلی؛
شبی که حضرت علی
به دنیا آمد زمین نورانی شد پس ابوطالب از خانه بیرون آمد در حالیکه میگفت: ای مردم ولی خدا در
کعبه به دنیا آمد و زمانی که صبح شد داخل کعبه شد و میگفت:
ای پروردگار این تاریکی ظلمانی ••• وای آفریننده ماه نورانی و تابان!
از راز نهانی خود برای ما آشکار ساز ••• که برای این طفل چه نامی برمیگزینی.
پس از این سخن، ابوطالب صدای هاتفی را شنید که میگوید:
ای اهل بیت پیامبر مصطفی! ••• شما
به فرزندی پاک (از دیگران) ممتاز شدهاید.
نام او از جانب خدای بزرگ علی تعیین شده ••• و این نام از لفظ علی (که یکی از صفات الهی است) مشتق گردیده است.»
قندوزی حنفی با اختلاف کمی همین روایت ذکر کرده و سپس میگوید:
«فسرّ ابو طالب سروراً عظیماً، وخرّ ساجداً للّه - تبارک وتعالی - وعقّ بعشرة من الابل، وکان اللوح معلقّاً فی بیت الحرام یفتخر
به بنوهاشم علی قریش حتی غاب زمان قتال الحجّاج، ابن الزبیر؛
پس ابوطالب بسیار خوشحال شد و
به سجده
به درگاه الهی افتاد و ده شتر قربانی کرد و لوحی در
بیت الحرام آویزان کردند که
بنیهاشم به آن افتخار میکردند تا اینکه زمان درگیری حجاج و
ابنزبیر گم شد.»
طعنه
قریش به ابوطالب در جریان حدیث یومالدار بیانگر ایمان جناب ابوطالب است:
بعد از سه سال دعوت مخفیانه مردم
به دین اسلام آیه شریفه «وانذر عَشیرَتک الاقْرِبین»
شعراء آیه ۲۱۴
(خویشان نزدیک خود را انذار کن) نازل شد که طبق آن پیامبر امر
به دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیک خود
به دین اسلام شد؛
بهطوری که
طبری مینویسد:
«عن علی بن ابی طالب قال: «لما نزلت هذه الآیة علی رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): (وانذر عشیرتک الاقربین) دعانی رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال: یا علی، انّ اللّه امرنی ان انذر عشیرتی الاقربین؛
«از
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) نقل شده است که فرمودند: زمانی که این آیه بر رسول خدا نازل شد (وانذر عشیرتک الاقربین) حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا صدا زدند و فرمودند یا علی! خدا مرا امر کرده است که خویشان نزدیکم را
به اسلام دعوت کنم.»
پیامبر بعد از دعوت همه بستگان و صرف طعام در اولین خطبه خود برای خویشاوندان فرمودند:
«فقال: یا بنی عبد المطلب، انّی واللّه ما اعلم شابّاً فی العرب جاء قومه بافضل ممّا قد جئتکم
به، انّی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة، «وقد امرنی اللّه تعالی ان ادعوکم الیه، فایّکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیّی وخلیفتی فیکم، قال فاحجم القوم عنها جمیعاً وقلت: ... انا یا نبیّ اللّه اکون وزیرک علیه، فاخذ برقبتی ثم قال انّ هذا اخی ووصیّی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا قال فقام القوم یضحکون ویقولون لابی طالب قد امرک ان تسمع لابنک وتطیع»
«سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن گفته و فرمودند: ای
بنی عبدالمطلب، قسم
به خدا که من در بین عرب جوانی را نمیشناسم که برتر از آنچه برای شما آوردهام، برای قومش آورده باشد.
من برای شما خیر
دنیا و
آخرت را آوردهام؛ و
خداوند به من دستور داده است که شما را
به سوی آن دعوت کنم. کدامیک از شما من را در این راه یاری خواهد کرد تا برادر من و
وصی من و جانشین من در میان شما باشد؟ همه مردم از آن سرباز زدند اما من (علی (علیهالسلام)) که کوچکترین ایشان بودم گفتم: منای رسول خدا در این راه وزیر شما خواهم بود. پس ایشان گردن من را گرفته و فرمودند این شخص برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما است؛ پس از او حرف شنوی داشته و اطاعتش کنید. همه قوم ایستاده و خندیدند و
به ابوطالب گفتند:
به تو دستور داده است که از پسرت حرف شنوی داشته و از او اطاعت کنی!!!»
این طعنه و اشکال قریش بر ابیطالب نشان دهنده ایمان جناب ابوطالب
به رسالت رسول الله؛ بلکه
به وصایت امیرالمومنین بوده است در غیر این صورت معنا نداشت مشرکین
به هم پیمان و هم عقیده خود چنین طعنه بزنند و او را مسخره کنند.
و در روایتی که
ابنسعد در
طبقات نقل میکند دفاع
ابوطالب هم
به چشم میخورد:
«وسکت القوم، ثم قالوا: یا ابا طالب الا تری ابنک؟ قال: دعوه فلن یالو من ابن عمّه خیراً؛
و مردم ساکت شدند سپس گفتند: ای ابوطالب آیا پسرت را نگاه نمیکنی (که از پیامبر حمایت میکند)؟ ابوطالب گفت: او را رها کنید که او هرگز در نیکی
به پسر عمویش کوتاهی نخواهد کرد.»
همچنین زمانی که
ابولهب در اثنای سخنرانی پیامبر
به او اعتراض کرد، جناب ابوطالب دفاع جانانهای کردند که
ابناثیر از علمای بزرگ
اهل سنت آن را ذکر کرده است:
«لما اعترض ابو لهب علی النبی صلی الله علیه وسلم عند اظهاره الدعوة قال له ابو طالب: یا اعور، ما انت وهذا؛
زمانی که ابولهب در حین صحبتهای رسول خدا در دعوت خویشان اعتراض کرد ابوطالب
به او گفت: ای مرد یک چشمی این حرفها
به تو چه ربطی دارد.»
کلاعیاندلسی در
الاکتفاء،
صالحی شامی در
سبل الهدی و
حلبی در
السیرة الحبلیة مینویسند:
«انّ اباطالب لمّا حضرته الوفاة جمیع الیه وجوه قریش فاوصاهم فقال: یا معشر قریش انتم صفوة اللّه من خلقه ـ الی ان قال: ـ وانّی اوصیکم بمحمد خیراً فانه الامین فی قریش، والصدیق فی العرب، وهو الجامع لکل ما اوصیتکم
به، وقد جاءنا بامر قبله الجنان، وانکره اللسان مخافة الشنآن، وایم الله کانی انظر الی صعالیک العرب واهل الاطراف والمستضعفین من الناس قد اجابوا دعوته، وصدقوا کلمته، وعظموا امره... یا معشر قریش ابنابیکم، کونوا له ولاة ولحزبه حماة، واللّه لا یسلک احد سبیله الاّ رشد، ولا یاخذ احد بهدیه الاّ سعد، ولو کان لنفسی مدة، وفی اجلی تاخیر، لکففت عنه الهزاهز، ولدافعت عنه الدواهی.»
«هنگامی که ابوطالب در حالت احتضار قرار گرفت، همه بزرگان قریش نزد او جمع شدند؛ پس آنها را
وصیت کرد و فرمود: ای گروه قریش شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید، شما را درباره محمد سفارش
به نیکی میکنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوترین فرد در میان عرب است، او دربردارنده همه ویژگیهای است که شما را
به آن سفارش کردم، او برای ما چیزی آورده که قلب آن را میپذیرد و زبان از ترس ملامت دیگران آن را انکار میکند.
به خدا قسم گویا میبینم که عقب افتادههای عرب و اهالی روستاها و و مردم محروم دعوتش را اجابت میکنند و گفتار او را تصدیق میکنند و امر او را بزرگ میدارند... ای گروه قریش، او پسر پدر شما است، برای او یاور و برای حزب او حامی باشید،
به خدا قسم کسی راه او را نمیرود؛ مگر اینکه هدایت میشود و کسی که هدایت او را بپذیرد، خوشبخت میشود، و اگر از عمر من باقی مانده بود و در اجل من تاخیر میافتاد سختیهای او را
به جان میخریدم و در مقابل بلاها از او دفاع میکردم.»
چگونه ممکن است کسی خود پیامبر را قبول نداشته باشد و
به او
ایمان نیاورده باشد بعد
به خاندان خود وصیت کند که گفتار رسول را تصدیق کنید و امر او را بزرگ بدارید!! و چگونه ممکن است بگوید اگر اجل
به من مهلت میداد خود همه خطرها را از او دفع میکردم!!
به نظر شما این جملات دلالت بر کفر ابوطالب دارد؟!!
«خطبه عقد خوانده شده خدیجه برای حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط جناب ابوطالب انجام گرفته است و جالبتر آنکه در ابتدای خطبه خدا را با اوصافی که موحدین خطاب میکنند خطاب کرده و خود را منتسب
به حضرت ابراهیم و
حضرت اسماعیل (علیهماالسّلام) کرده است.
بسیاری از علمای
اهل تسنن روایت خطبه خواندن ابیطالب (علیهالسّلام) را نقل کردهاند؛ از جمله
آلوسی در تفسیر خود مینویسد:
«وقد صح ان ابا طالب یوم نکاح النبی صلی الله علیه وسلم خطب بمحضر رؤساء مضر. وقریش فقال: الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم وزرع اسماعیل وضئضیء معد وعنصر مضر وجعلنا حضننة بیته وسواس حرمه وجعل لنا بیتا محجوجا وحرما آمنا وجعلنا الحکام علی الناس ثم ان ابن اخی هذا محمد بن عبدالله لا یوزن برجل الا رجح
به فان کان فی المال قل فان المال ظل زائل وامر حائل ومحمد من قد عرفتم قرابته وقد خطب خدیجة بنت خویلد وبدل لها من الصداق ما آجله وعاجله من مالی کذا وهو والله بعد هذا له نبا عظیم وخطر جلیل.»
«این مطلب صحت دارد که ابوطالب (علیهالسّلام) در روز نکاح پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حضور رؤساء قبیله
مضر و
قریش این خطبه را خواند:
سپاس خدای را که ما را از نسل ابراهیم و ذرّیّه اسماعیل قرار داد، و برای ما خانهای نهاد که مردمان گرد او طواف کنند، و نیز حرم امنی که از اطراف جهان نعمت
ها به سوی آن میآورند، و ما را در دیار خود بر مردم فرمانروا قرار داد، آنگاه گفت: این برادر زاده من محمّد بن عبداللَّه بن عبدالمطّلب با هیچ یک از مردان قریش سنجیده نشود جز آن که برتری یابد، و با هیچ کس از آنان قیاس نگردد، جز آن که بزرگتر آید اگر چه از مال دستش تهی است (لکن این نقص نیست)؛ زیرا که مال نصیبی ناپایدار و سایهای زودگذر است، و اکنون او را
به همسری با خدیجه رغبتی است و
خدیجه را بازدواج با او شوقی، و آنچه از
مهریّه و
صداق باشد بر عهده من خواهد بود چه نقدینه و چه بر ذمّه، و او دارای موقعیّت حسّاسی است شخصیّت و مرتبهای رفیع دارد، و دارای زبانی است نرم و کاربر»
و
زمخشری، مفسر و ادیب مشهور
اهل سنت مینویسد:
«حضر ابو طالب نکاح رسول الله صلی الله علیه وسلم خدیجة رضی الله عنها، ومعه بنوهاشم ورؤساء مضر، فقال الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم وزرع اسماعیل، وضئضئی معد وعنصر مضر...
ابوطالب (علیهالسّلام) در هنگام عقد
رسول خدا و حضرت خدیجه (علیهماالسّلام) حضور داشت؛ در حالی که بنیهاشم و رؤساء مکه با وی همراه بودند، ابوطالب گفت: سپاس خدایی را که ما را از فرزندان ابراهیم قرار داد...»
و
مبرّد در
الکامل مینویسد:
«خطبة لابی طالب: وخطب ابو طالب بن عبد المطلب لرسول الله صلی الله علیه وسلم فی تزوجه خدیجة بنت خویلد (رحمةاللهعلیه) ا، فقال؛ الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم وزرع اسماعیل، ...
و در پایان میگوید:
وهذه الخطبة من اقصد خطب الجاهلیة.»
آیا
اهلسنت میتوانند بپذیرند که یک
مشرک خطبه عقد رسول خدا و حضرت خدیجه (علیهماالسّلام) را خوانده باشد؟
بزرگان و دانشمندان شیعه و سنی بر این مطلب اتفاق دارند که وقتی اهالی
مکه و قریش، محاصره اقتصادی
مسلمانان را
به مرحله اجرا درآوردند، ابوطالب با
بنیهاشم به یاری رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاستند و سه سال در شعب ابیطالب از آن حضرت محافظت و نگهداری نمودند؛ تا جایی که وقتی در شعب، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
به خواب میرفت، جناب ابوطالب میآمد و ایشان را
به جای امنتری میبرد و فرزند عزیزش حضرت علی (علیهالسّلام) را در بستر او میخوابانید که اگر دشمنی قصد سوئی
به آن حضرت داشته باشد،
حضرت علی (علیهالسّلام) فدائی گردد و جان عزیز پیامبر خدا از گزند بدخواهان
به دور بماند. قطعاً اگر ابوطالب موحد نبود و ایمان نداشت، هرگز این چنین تلاشی را برای دفاع از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انجام نمیداد.
یعقوبی در تاریخ خود مینویسد:
«فاقام ومعه جمیع بنیهاشم و بنی المطلب فی الشعب ثلاث سنین حتی انفق رسول الله ماله، وانفق ابوطالب ماله، وانفقت خدیجه بنت خویلد ماله..
رسول خدا در حالیکه همه بنیهاشم و بنیالمطلب همراه او بودند سه سال در شعب ماند تا اینکه رسول خدا همه مالش را در این راه خرج کرد و همچنین ابوطالب و خدیجه همسر رسول خدا همه اموالشان را خرج کردند.»
ابوطالب فرزندان خود را پیشمرگ پیامبر قرار میداد:
ابنابی الحدید مینویسد:
«وکان ابو طالب کثیرا ما یخاف علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) البیات اذا عرف مضجعه، یقیمه لیلا من منامه، ویضجع ابنه علیا مکانه، فقال له علی لیلة: یا ابت، انی مقتول، فقال له:
اصبرن یا بنی فالصبر احجی • • • کل حی مصیره لشعوب
قدر الله والبلاء شدید • • • لفداء الحبیب وابن الحبیب
لفداء الاغر ذی الحسب الثاقب • • • والباع والکریم النجیب
ان تصبک المنون فالنبل تبری • • • فمصیب منها، وغیر مصیب
کل حی وان تملی بعمر • • • آخذ من مذاقها بنصیب.
ابوطالب، بسیار میترسید که دشمنان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با شناسائی خوابگاه آن حضرت شبانه هجوم آورند،
به همین خاطر فرزندش علی را
به جای او در بستر میخواباند، علی (علیهالسّلام) شبی فرمود: پدر جان! من کشته میشوم، ابوطالب فرمود:
فرزندم! در این
بلا صبر کن، صبر کردن عاقلی است ••• زیرا سرانجام هر زندهای مرگ است.
خداوند بلای شدید برای جانفشانی ••• در راه حبیب پسر حبیب مقدر کرده است
جانفشانی در راه کسی که عزیز ••• دارای حسب روشن و شرف و کرم و ساحت وسیع باشد.
اگر مرگ
به سراغت بیاید، علاجی برای آن نیست ••• هنگامی که تیر را میتراشند،
به برخی اصابت میکند و
به برخی نمیکند.
هر زندهای اگر چه مهلتی دهند تا مدتی زنده باشد ••• اما سرانجام از مرگ بینصیب نمیماند.»
این مطلب نشانگر ایمان قوی ابوطالب (علیهالسّلام)
به آن حضرت است؛ زیرا امکان ندارد که شخصی فقط
به خاطر خویشاوندی فرزند دلبند و نوجوانش را
به جای کس دیگر بخواباند.
بیهقی در
دلائلالنبوة،
شمسالدین ذهبی در
تاریخ الاسلام و
ابنکثیر سلفی در
البدایة والنهایة مینویسند:
«ثم ان المشرکین اشتدوا علی المسلمین کاشد ما کانوا حتی بلغ المسلمین الجهد واشتد علیهم البلاء واجتمعت قریش فی مکرها ان یقتلوا رسول الله علانیة فلما رای ابو طالب عمل القوم جمع بنی عبد المطلب وامرهم ان یدخلوا رسول الله شعبهم ویمنعوه ممن اراد قتله...
واجتمعوا علی ذلک اجتمع المشرکون من قریش فاجمعوا امرهم ان لا یجالسوهم ولا یبایعوهم ولا یدخلوا بیوتهم حتی یسلموا رسول الله للقتل وکتبوا فی مکرهم صحیفة وعهودا ومواثیق لا یقبلوا من بنیهاشم ابدا صلحا ولا تاخذهم
به رافة حتی یسلموه للقتل فلبث بنوهاشم فی شعبهم بعنی ثلاث سنین واشتد علیهم البلاء والجهد وقطعوا عنهم الاسواق...
وکان ابو طالب اذا اخذ الناس مضاجعهم امر رسول الله فاضطجع علی فراشه حتی یری ذلک من اراد مکرا
به واغتیاله فاذا نوم الناس امر احد بنیه او اخوته او بنی عمه فاضطجع علی فراش رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وامر رسول الله ان یاتی بعض فرشهم فینام علیه.»
«سپس
کفار بر
مسلمانان سخت گرفتند و آنقدر بر آن شدت بخشیدند تا مسلمین
به سختی افتادند و زندگی بر آنها سخت شد و قریش هم پیمان شدند که رسول خدا را
به طور علنی
به قتل برسانند پس زمانی که ابوطالب تصمیم آنها را دید
بنیهاشم را جمع کرد و آنها را امر کرد که رسول خدا را
به شعبشان ببرند و از او در برابر کسانی که تصمیم
به قتل او دارند محافظت کنند.... قریش تصمیم گرفتند که با بنیهاشم در یک مجلس ننشینند، با آن
ها معامله نکنند، وارد خانههای آن
ها نشوند تا اینکه خود آن
ها رسول خدا را برای کشتن تسلیم قریش نمایند. با حیله و نیرنگ عهدنامهای نوشتند و در آن این نکته را گنجاندند که هیچگاه
صلح با بنیهاشم را نپذیرند، بر آن
ها رافت نداشته باشند؛ تا اینکه رسول خدا برای کشتن تسلیم نمایند. بنیهاشم سه سال در شعب ماندند، بلاها بر آن
ها شدید شد، بازارها بر روی آنان بسته شد...
هنگامی که مردم
به بسترشان میرفتند، رسول خدا را در رختخواب خودش میخواباند؛ تا کسانی که قصد ترور او را دارند این قضیه را ببینند؛ اما زمانی که مردم میخوابیدند، یکی از فرزندان یا برادرانش را امر میکرد تا در بستر رسول خدا بخوابد و رسول خدا را
به بستر او میبرد تا آنجا بخوابد...»
ایمان کامل جناب ابوطالب
به اخبار حضرت رسول نسبت
به نابودی
صحیفه قریش توسط موریانه:
یکی از نکتههایی که ایمان حضرت ابوطالب را قطعی میسازد، حمایت قاطع و ایمان قلبی او نسبت
به پیشگوییهای بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قضیه نابودی صحیفه قریش توسط موریانه میکرد.
ابنجوزی در کتاب
المنتظم و الوفاء،
نویری در
نهایة الارب،
حلبی در
السیرة الحلبیة و... ایمان قطعی و قلبی حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) را اینگونه نقل میکنند:
«ان ابن اخی قد اخبرنی ولم یَکْذبنی قط ان الله تعالی سلَّط علی صحیفتکم الارَضةَ فلحست کلَّ ما کان فیها من جَوْر او ظلم او قطیعة رحم، وبقی فیها کلُّ ما ذُکر
به الله تعالی، فان کان ابن اخی صادقاً نزعتم عن سوء رایکم، وان کان کاذباً دفعتُه الیکم فقتلتموه او استحییتموه ان شئتم. قالوا: قد انصفتنا. فارسلوا الی الصحیفة، فلما فتحوها اذا هی کما قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فسُقِط فی ایدی القوم، ثم نُکِسوا علی رؤوسهم، فقال ابو طالب: هل تبیَّن لکم انکم اَوْلی بالظلم والقطیعة.»
همانا پسر برادرم
به من خبر داده است، او هرگز
به من
دروغ نمیگوید که: خدای بلند مرتبه، بر صحیفهای شما موریانهای را مسلط و هر آنچه که از ظلم، جور و
قطع رحم در آن نوشته بودید را از بین برده و تنها آنچه که
خداوند با آن یاد میشود را باقی گذاشته است. اگر پسر برادرم راست گفته باشد، شما از رفتار بدتان دست برداید و اگر دروغ گفته بود، من او را در اختیار شما قرار میدهم تا او را بکشید و اگر خواستید زنده بگذارید. قریشیان گفتند: پشنهاد منصفانهای است،
به دنبال صحیفه فرستادند، وقتی آن را بازکردند، دیدند همانطوری است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است، صحیفه از دست آن
ها افتاد، سپس آن را برسرشان شکستند. ابوطالب فرمود: آیا برایتان روشن شد که خود شما
به ظلم و قطع رحم، سزاوارتر هستید؟
آیا یک کافر میتواند با چنین قاطعیتی از صدق گفتار رسول خدا سخن بگوید و از همه مهمتر اینکه
به خداوند تبارک و تعالی قسم یاد نماید؟»
اگر ابوطالب ایمان نداشت، باید گفتار رسول خدا را تکذیب و تلاش میکرد که او را از دعوتش منصرف نماید؛ ولی برعکس آن حضرت را تشویق نمود و اشعار ذیل را
به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب نمود:
«وَاللَّهِ لَنْ یَصِلُوا اِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ • • • حَتَّی اُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً
فَاصْدَعْ بِاَمْرِکَ مَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ • • • وَاَبْشِرْ وَقَرَّ بِذَاکَ مِنْکَ عُیُوناً
وَدَعَوْتَنِی وَ ذَکَرْتَ اَنَّکَ نَاصِحِی • • • فَلَقَدْ صدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ اَمِیناً
وَ ذَکَرْتَ دِیناً قَدْ عَلِمْتُ بِاَنَّهُ • • • مِنْ خَیْرِ اَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِینا
«فرزند برادرم! قریش هرگز
به تو دست نخواهند یافت. تا روزی که در زیر خاک دفن شوم، دست از یاری تو بر نخواهم داشت
به آنچه ماموری آشکار کن از هیچ چیز مترس، و بشارت ده، و چشم
ها را روشن ساز، مرا
به آئین خود خواندی و میدانم تو راستگو و در دعوت خود امین و درستکاری، حقا که دین «محمد» از بهترین دین
ها است.»
آیا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قصد گفتن چیزی جز
کفر به بت
ها و آلهههای مشرکین داشت که ابوطالب
به او میگوید برو هر چه میخواهی بگو و آیا اگر ابوطالب خود مشرک بود نباید جلوی پسر برادرش را بگیرد که
به خدایان او
دشنام ندهد.
ایمان ابوطالب را در کلام پیامبر می توان جستجو کرد:
ابنجوزی در
زادالمسیر و شمسالدین ذهبی در تاریخ الاسلام و... مینویسند:
«عن العباس انّه سال النبی صلّی اللّه علیه وآله، ما ترجو لابی طالب؟ قال: کل الخیر ارجوه من ربی؛
از عباس نقل شده است که از رسول خدا سؤال کرد برای ابوطالب چه چیزی را امید داری او گفت: هر خیری که از خدایم امیدوارم.»
بیهقی در دلائل النبوة مینویسد:
«عن ابنعباس: ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عاد من جنازة ابی طالب فقال: «وصلتک رحم، وجزیت خیرا یا عم»
از
ابنعباس نقل شده که رسول در هنگام بازگشت از دفن ابوطالب فرمود: ای عمو! تو
صله رحم را
به نیکی بجا آوردی و پاداش نیکی دادی.»
یعقوبی میگوید:
«ولمّا قیل لرسول الله: ان ابا طالب قد مات عظم ذلک فی قلبه واشتدّ له جزعه، ثمّ دخل فمسح جبینه الایمن اربع مرّات، وجبینه الایسر ثلاث مرّات، ثمّ قال: یا عم ربیت صغیراً، وکفلت یتیماً، ونصرت کبیراً، فجزاک الله عنی خیراً، ومشی بین یدی سریره وجعل یعرضه ویقول: وصلتک رحم، وجزیت خیراً؛
هنگامی که
به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر دادند که ابوطالب از دنیا رفته، این مصیبت بر قلب او سنگینی نمود و ناله آن حضرت را شدید کرد. رسول خدا بر جنازه ابوطالب وارد شد، سپس
به طرف راست پیشانی او را چهار مرتبه و
به طرف چپش را سه مرتبه دست کشید، سپس فرمود: ای عمو! وقتی کودک بودم تو مرا بزرگ کردی، وقتی
یتیم بودم تو سرپرستیم کردی، و هنگامی که بزرگ شدم تو یاریام کردی، پس خداوند
به تو پاداش خیر دهد. سپس جلوی تابوت او رفت و فرمود: ای عمو! تو صله رحم را
به نیکی بجا آوردی و پاداش نیکی دادی.»
محمد بن سعد و دیگر بزرگان اهل سنت در باره محبت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
به جناب ابوطالب (علیهالسّلام) مینویسند:
«عن ابی اِسْحَاقَ اَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم قال لِعُقَیْلِ بن ابی طَالِبٍ: یا اَبَا یَزِیدَ انی احبک حُبَّیْنِ لِقَرَابَتِکَ مِنِّی وَحُبٌّ لِمَا کنت اَعْلَمُ من حُبِّ عَمِّی اِیَّاکَ؛
من تو را از دو جهت دوست دارم، دوستی
به خاطر خویشاوندی که با من داری، دوستی
به خاطر آنکه میدانم عمویم ابوطالب تو را (عقیل) دوست داشت.»
از این جمله معلوم میشود که حضرت ابوطالب چقدر در نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای اجر و قرب بوده که
به خاطر دوستی او با عقیل رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
به عقیل ابراز دوستی و محبت مینماید و اگر ابوطالب کافر و یا مشرک بود، هرگز رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینقدر
به او علاقه نشان نمیداد که
به خاطر دوستی او عقیل را دوست داشته باشد؛ زیرا دوستی کافر و مشرک برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارزشی ندارد چه برسد که
به خاطر آن دیگری را دوست داشته باشد.
پیامبر از شدت محبت
به حضرت ابوطالب سال وفات وی را
عام الحزن نامید. چنانکه
حلبی مینویسد:
«مات ابوطالب وخدیجة (علیهماالسّلام) فی عام واحد وهو عام الهجرة، فسماه رسول الله صلی الله علیه وسلم عام الحزن.»
چگونه میتواند رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلم) این همه ابراز محبت و علاقه
به یک کافر و یا مشرک داشته باشد و ابوطالب چگونه مشرکی است که تا زمانی که زنده بود اجازه نداد هیچ آسیبی
به پیامبر برسد:
«ما نالت منی قریش شیئا اکرهه حتی مات ابوطالب؛
تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمیتوانست هیچگونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند.»
و
ابناثیر در
الکامل فی التاریخ مینویسد:
«فعظمت المصیبة علی رسول الله بهلاکهما فقال رسول الله (ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابو طالب. وذلک ان قریشا وصلوا من اذاه بعد موت؛
مصیبت از دست دادن ابوطالب و خدیجه، بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسیار سنگین بود،
به همین خاطر رسول خدا فرمود: تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمیتوانست هیچگونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند. قریش بعد از وفات ابوطالب آزار و اذیت کردن را آغاز کردند.»
قبول
شفاعت ابوطالب در حق تمام گنهکاران:
«عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (علیهمالسّلام) اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً فِی الرَّحْبَةِ وَالنَّاسُ حَوْلَهُ مُجْتَمِعُونَ فَقَامَ اِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی اَنْزَلَکَ اللَّهُ
بِهِ وَاَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ؟ فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ: مَهْ فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ اَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَی وَجْهِ الْاَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ اَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً اِنَّ نُورَ اَبِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیُطْفِئُ اَنْوَارَ الْخَلَائِقِ کُلِّهِمْ اِلَّا خَمْسَةَ اَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَنُورِی وَنُورَ الْحَسَنِ وَنُورَ الْحُسَیْنِ وَنُورَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَاِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَی قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ آدَمَ (علیهالسّلام) بِاَلْفَیْ عَام؛
از
حضرت صادق از پدران گرامش (علیهمالسّلام) نقل است که
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) روزی در فضای
مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع بودند که مردی برخاسته و گفت:
ای امیرالمؤمنین چطور میشود که شما در مکانی هستی که
خداوند شما را در آن مکان فرو آورده، در حالی که پدر تو
به آتش در عذاب است؟
حضرت (علیهالسّلام) فرمود: خدا زبانت را ببرد! قسم
به خدایی که محمّد را
به پیامبری مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را میپذیرد، مگر میشود که پدرم
به آتش در عذاب باشد و فرزند او قسیم
بهشت و
جهنّم باشد؟! قسم
به آنکه محمّد را
به پیامبری مبعوث فرمود بیشکّ نور پدرم در
روز قیامت همه انوار خلایق؛ جز پنج نور: نور
محمّد و نور من و نور
حسن و نور
حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین را خاموش و بیاثر میسازد؛ زیرا نور او از نور ما است، خداوند آن را دو هزار سال پیش از خلق آدم آفریده است.»
ابوطالب هرگز
بت نپرستید:
«عَنِ الْاَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیهالسّلام) یَقُول: وَاللَّهِ مَا عَبَدَ اَبِی وَلَا جَدِّی عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَلَا هَاشِمٌ وَلَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ قِیلَ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ قَالَ کَانُوا یُصَلُّونَ اِلَی الْبَیْتِ عَلَی دِینِ اِبْرَاهِیمَ مُتَمَسِّکِینَ
بِهِ؛
اصبغ بن نباته میگوید: از علی (علیهالسّلام) شنیدم که فرمود:
به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدّم
عبدالمطلب و نه
هاشم و نه
عبدمناف هیچ بتی را نپرستیدند. پرسیدند: پس چه میپرستیدند؟ فرمود:
به سوی
کعبه نماز میگزاردند و بر
دین ابراهیم بودند و
به آن چنگ زده بودند.»
شک در ایمان ابوطالب موجب دخول در
جهنم است:
«کتب ابان بن محمود الی علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام): جعلت فداک انی قد شککت فی اسلام ابیطالب. فکتب الیه: «وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً؛
ابان بن محمود در نامهای
به علی بن موسی الرضا نوشت: فدای شما گردم من در اسلام ابوطالب شک کردم. پس حضرت در جواب او نوشت: (کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را
به همان راه که میرود میبریم و
به دوزخ داخل میکنیم و جایگاه بدی دارد).»
«وبعدها «انّک ان لم تقرّ بایمان ابیطالب کان مصیرک الی النار؛
و بعد از آن نوشت اگر تو
به ایمان ابوطالب اعتراف نداشته باشی عاقبت تو جهنم خواهد بود.»
سبط بن جوزی در
تذکرة الخواص شعر زیبائی از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) را در باره پدر گرامیش حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) نقل میکند که امام علی (علیهالسّلام) در این شعر تصریح میکند که جایگاه آن حضرت بهشت خواهد بود.
اَبَا طَالِبٍ عِصْمَةَ الْمُسْتَجِیرِ• • • وَ غَیْثَ الْمُحُولِ وَ نُورَ الظُّلَمِ
لَقَدْ هَدَّ فَقْدُکَ اَهْلَ الْحِفَاظِ• • • فَصَلَّی عَلَیْکَ وَلِیُّ النِّعَمِ
وَ لَقَّاکَ رَبُّکَ رِضْوَانَه• • • فَقَدْ کُنْتَ لِلطُّهْرِ مِنْ خَیْرِ عَم
ابوطالب، ای پناه پناهندگان وای باران خشکسالی
ها وای نور تاریکی
ها، فقدان تو اهل دین را
به لرزه درآورد و صاحب نعمت
ها [
خداوند
[
بر تو درود فرستاد. خداوند بهشت خویش را بر تو ارزانی دهد که برای پیامبر بهترین عمو و یاور بودی.»
همچنین بسیاری از صحابه اقرار
به ایمان ابوطالب و گفتن
لااله الا الله قبل از وفات کردهاند که در کتب اهل سنت نیز نقل شده است.
ابوبکر و عباس بن عبدالمطلب معترف
به ایمان ابوطالب بودند.
ابن ابیالحدید میگوید:
«روی باسانید کثیرة، بعضها عن العباس بن عبد المطلب، وبعضها عن ابی بکر بن ابی قحافة: ان ابا طالب ما مات حتی قال: لا اله الا الله، محمد رسول الله؛
روایاتی با سندهای بسیار که بعضی از آنها از
عباس بن عبدالمطلب است و بعضی از آنها از
ابوبکر بن ابیقحافه نقل شده است که: ابوطالب از دنیا نرفت مگر اینکه گفت: لااله الا الله محمد رسول الله.»
طبرانی در
معجم کبیر خود مینویسد:
«عَنِ بن عُمَرَ قال جاء ابو بَکْرٍ رضی اللَّهُ عنه بِاَبِیهِ ابی قُحَافَةَ الی رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم یَقُودُهُ شَیْخٌ اَعْمَی یوم فَتْحِ مَکَّةَ فقال له رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم اَلا تَرَکْتَ الشَّیْخَ حتی نَاْتِیَهُ قال اَرَدْتُ اَنْ یُؤْجَرَ وَاللَّهِ لاَنَا کنت بِاِسْلامِ ابی طَالِبٍ اَشَدُّ فَرَحًا مِنِّی بِاِسْلامِ ابی اَلْتَمِسُ بِذَلِکَ قُرَّةَ عَیْنِکَ فقال رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم صَدَقْتَ؛
و روایت شده است که ابوبکر و پدرش ابوقحافه در روز
فتح مکه خدمت
پیامبر رسیدند در حالیکه او پیرمردی کور بود پس رسول خدا فرمود آیا این پیرمرد را رها نمیکنی که ما نزد او بیاییم پس ابوبکر گفت: میخواستم خدا او را اجر دهد، قسم
به خدایی که تو را
به حق مبعوث کرده است خوشحالی من از اسلام ابوطالب بیشتر از خوشحالی من از اسلام پدرم است از آن چشم روشنی شما را انتظار داریم پس حضرت فرمودند: راست میگویی.»
بسیار از علمای بزرگ اهل سنت نیز اعتراف
به ایمان ابوطالب کردند چنانکه
زینی دحلان مفتی مکه و از علمای بزرگ اهل سنت
به نقل از
ابنالتین مینویسد:
«قال الامام عبد الواحد السفاسقی (ابن التین) فی شرح البخاری: انّ فی شعر ابی طالب هذا دلیلا علی انه کان یعرف نبوة النبی صلی اللّه علیه وآله وسلم قبل ان یبعث، لما اخبره
به بحیرا الراهب وغیره من شانه، مع ما شاهده من احواله، ومنها الاستسقاء
به فی صغره ومعرفة ابی طالب بنبوته صلی اللّه علیه وآله وسلم، جاءت فی کثیر من الاخبار زیادة علی اخذها من شعره؛
امام
عبد الواحد سفاسقی در شرح بخاری نوشته است: اشعار ابوطالب دلالت دارد که او قبل از
بعثت از نبوت پیامبر
به وسیله اخباری که
بحیراء راهب و دیگران داده بودند، با خبر بوده است. عملکردهای ابوطالب نیز بر این مطلب شهادت میدهد که از جمله آن
ها وسیله قرار دادن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای طلبباران و خبر داشتن از نبوت او بوده است. این مطلب در روایات بسیار؛ علاوه بر اشعاری که از او نقل شده آمده است.»
همین مطلب را
ابنحجر عسقلانی و
بدرالدین عینی به صورت مختصر نقل کردهاند که پیش از این گذشت.
هرکس ابوطالب را دشمن بدارد،
کافر است.
ابوالقاسم
راغب اصفهانی در
محاضرات الادباء مینویسد:
«وقال سفیان بن عیینة من ابغض ابا طالب فهو کافر فقیل لمه قال لان النبی کان یحبه ولذلک قال الله تعالی «انک لا تهدی من احببت» ومن ابغض من یحبه رسول الله فهو کافر؛
سفیان بن عیینه گفت: هرکس ابوطالب را دشمن بدارد، کافر است. از او سؤال کردند دلیل این مطلب چیست؟ در جواب گفت: زیرا رسول خدا او را دوست دارد و
به همین خاطر خداوند فرموده است: «تو نمیتوانی کسی را که دوستداری هدایت کنی» و کسی که دشمن بدارد فردی را که رسول خدا او را دوست دارد، کافر است.»
شمسالدین ذهبی در ترجمه راغب اصفهانی مینویسد:
«الراغب. العلامة الماهر المحقق الباهر ابو القاسم الحسین بن محمد ابن المفضل الاصبهانی الملقب بالراغب صاحب التصانیف. کان من اذکیاء المتکلمین؛
راغب اصفهانی؛ دانشمندی ماهر، محقق ورزیده، صاحب چندین کتاب و از متکلمین پرهیزگار بود.»
و
صفدی درباره او میگوید:
«الراغب. الحسین بن محمد ابو القاسم الراغب الاصبهانی احد اعلام العلم ومشاهیر الفضل متحقق بغیر فن من العلم وله تصانیف تدل علی تحقیقه وسعة دائرته فی العلوم وتمکنه منه.
راغب اصفهانی، یکی از شرشناسان دانش و فضیلت بود که در چندین علم تحقیق کرده بود، کتابهای دارد که از تحقیق او در علوم، گستردگی آن و توانائی او در آن علوم حکایت دارد.»
و
جلالالدین سیوطی در تعریف و تمجید از راغب و در رد
متعزلی بودن او، مینویسد:
«ذکر الامام فخر الدین الرازی فی تاسیس التقدیس فی الاصول ان ابا القاسم الراغب من ائمة السنة '، وقرنه بالغزالی، قال: وهی فائدة حسنة، فان کثیرا من الناس یظنون انه معتزلی.
فخرالدین رازی در کتاب
تاسیس التقدیس گفته است که راغب اصفهانی یکی از ائمه اهل سنت بوده و او را با
غزالی همتراز دانسته است. این سخن فخررازی فایده نیکی دارد؛ چرا که بسیاری از مردم خیال میکنند که او معتزلی بوده است.»
مخالفین در اثبات
کفر ابوطالب
به روایات ضعیف و ادله واهی تمسک کردهاند که هیچ یک از آنها نه تنها بر مبنای ما در
حدیث و
رجال صحیح نیست؛ بلکه بر مبنای خود اهل سنت در رجال و حدیث نیز فاقد صحت است و قابل استناد نیست که در این مجال تنها یکی از این روایات را که در
صحیح بخاری که
به اعتقاد اهل سنت صحیحترین کتاب بعد از
قرآن است را از نظر قواعد حدیثی اهل سنت بررسی میکنیم و از بررسی بقیه احادیث صرف نظر میکنیم و طبیعی است که اگر روایت منقول در بخاری ضعیف و مردود باشد بقیه روایات نیز خالی از اشکال نیست؛ چرا که اگر روایتی صحیحتر از این روایت وجود داشت جناب بخاری حتما آن روایت را نقل میکرد.!
اصل
حدیث ضحضاح:
«حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیی عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قال لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم ما اَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فانه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک قال هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا انا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْاَسْفَلِ من النَّارِ؛
عباس بن عبد المطلب
به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: عمویت از تو سودی نبرد؛ در حالی که از شما دفاع کرد و
به دیگران
به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچهای از آتش میباشد و اگر من نبودم (
شفاعت من نبود) در پایینترین درجه
جهنم به سر میبرد.»
و در روایت دوم بخاری آمده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ حدثنا اللَّیْثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبد اللَّهِ بن خَبَّابٍ عن ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه اَنَّهُ سمع النبی صلی الله علیه وسلم وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فقال لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَةِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ من النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی منه دِمَاغُهُ؛
از
ابوسعید خدری نقل شده است که: از
ابوطالب در نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یاد شد، آن حضرت فرمود: امیدوارم که شفاعت من در
روز قیامت شامل حال او شود، او در میان حوضچهای از آتش قرار میگیرد که ساق او را فرا میگیرد و از آنجا تا مغز، او را میجوشاند.»
و
مسلم نیشابوری در صحیح خود مینویسد:
«حدثنا بن ابیعُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّ اَبَا «طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَیَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَاَخْرَجْتُهُ الی ضَحْضَاحٍ؛
عبدالله بن حارث میگوید از عباس بن عبدالمطلب شنیدم که گفت:
به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یاری کرد، آیا از این عمل سودی میبرد؟ آن حضرت فرمود: بلی، او در سختترین جای آتش بود من او را
به ضحضاح (حوضچهای از آتش) آوردم.»
البته روایات دیگری نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگی تقریبا
به همین صورت است. ما
به جهت اختصار روایت اول را بررسی سندی کرده و سپس
به نقد مضمون این روایات و تعارض آن
ها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت، خواهیم پرداخت.
اشکالاتی
به سند حدیث ضحضاح وارد شده است:
سفیان ثوری در سند حدیث ضحضاح
مدلس بوده است.
در سند این روایت سفیان ثوری است که وی مدلس و تدلیس وی از نوع تدلیس «تسویه» بوده است. در تعریف این نوع از تدلیس گفتهاند:
«ربّما یسقط... او اسقط غیره ضعیفاً او صغیراً تحسیناً للحدیث؛
گاهی چیزی از حدیث کم میکرد یا دیگری چنین میکرد،
به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است.»
ابنقطان در باره این نوع تدلیس میگوید:
«وهو شرّ اقسامه؛
این بدترین نوع تدلیس است.»
سیوطی در ادامه مینویسد:
«قال الخطیب وکان الاعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع افحش انواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الاسلام لا شک انه جرح وان وصف
به الثوری والاعمش فلا اعتذار انهما لا یفعلانه الا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما؛
خطیب بغدادی میگوید: اعمش و سفیان ثوری این کار را انجام میدادهاند.
علائی گفته: سخن آخر این که این نوع از تدلیس، زشتترین و بدترین نوع آن است.
عراقی گفته است: هر کسی که این کار را عمداً انجام دهد،
به روایتش ضرر میزند و روایتش مورد اعتماد نیست. شیخ الاسلام
[
ابنحجر عسقلانی]
گفته است: شکی نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش که مبتلا
به این نوع تدلیس هستند، این عذر آن
ها از آن
ها پذیرفته نمیشود که کسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسی
به کار میبردهاند که نزد خودشان ثقه بودهاند؛ ولی نزد غیر آن
ها ضعیف بودهاند.»
و نیز خطیب بغدادی در
الکفایة مینویسد:
«قال ابنت الصلاح تبعا للخطیب وغیره عن فریق من المحدثین والفقهاء حتی بعض من احتج بالمرسل محتجین لذلک بان التدلیس نفسه جرح لما فیه من التهمة والغش حیث عدل عن الکشف الی الاحتمال وکذا التشیع بما لم یعط حیث یوهم السماع لما لم یسمعه والعلو وهو عنده بنزول الذی قال ابن دقیق العید انه اکثر قصد المتاخرین
به.
ابنصلاح با پیروی از خطیب بغدادی و
به پیروی از عدهای از فقهاء و محدثین حتی آنهایی که
حدیث مرسل را قبول دارند و
به آن احتجاج میکنند، میگوید: تدلیس
به خودی خود جرح و عیب است؛ زیرا در آن تهمت پوشاندن حق وجود دارد. از آنجایی که ما
به راحتی میتوانستیم بفهمیم که این فردی که این آقای مدلس از او روایت نقل میکند ثقه است یا ضعیف یا این که او میتوانسته روایت بشنود یا خیر؛ اما این مدلس با این کارش ما را از مرحله کشف این مطلب
به احتمال این که این آقا شاید از او شنیده باشد شاید فردی که نامش ذکر شده
ثقه باشد و یا شاید هم ضعیف باشد میکشاند و این توهم ایجاد میشود که شاید او از این راوی حدیث شنیده باشد....»
حتی طبق اصول
مالک بن انس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست.
سخاوی در
فتح المغیث مینویسد:
«وممن حکی هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر علی اصول مالک؛
تدلیس، اگر ثابت شود که کسی آن را انجام داده است، عیب است و هیچ وجه روایت وی پذیرفته نمیشود.
قاضی عبد الوهاب گفته است: این مطلب با مبنای مالک بن انس موافق است.»
خطیب بغدادی، از علمای مشهور اهل سنت در باره حکم
تدلیس آورده است:
«سمعت الشافعی، یقول: قال شعبة بن الحجاج: «التدلیس اخو الکذب؛ از شافعی شنیدم که میگفت: شعبة بن حجاج میگوید: تدلیس، برادر دروغ است.»
«سمعت شعبة، یقول: «التدلیس فی الحدیث اشد من الزنا ولان اسقط من السماء احب الی من ان ادلس؛ از
شعبه شنیدم که میگوید: تدلیس در حدیث بدتر از
زنا است، اگر من از آسمان سقوط کنم، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم.»
«سمعت المعافی، یقول: سمعت شعبة، یقول: «لان ازنی احب الی من ان ادلس؛ از شعبه شنیدم که میگفت: اگر من زنا کنم، برایم بهتر از این است که تدلیس کنم.»
«سمعت ابا اسامة یقول: «خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی الا کذابون؛ از
ابااسامه شنیدم که میگفت: خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آن
ها در نزد من جز دروغگویانی نیستند.»
با این حال، چگونه میتوان
به روایتهای سفیان ثوری اعتماد کرد؟
سفیان از دشمنان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت نقل میکند:
سفیان ثوری از کسانی همچون
خالد بن سلمة بن العاص، روایت نقل کرده است که
به نقل
ابنعائشه، این شخص شعرهایی از
بنی مروان را که در هجو رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود میخوانده است.
ابنحجر عسقلانی در باره خالد بن سلمة میگوید:
«وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التی هجی بها المصطفی صلی الله علیه وسلم؛
ابنعائشه نقل می کند: این شخص شعرهایی از
بنی مروان را که در هجو رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود میخوانده است.»
از کجا معلوم که شخص حذف شده در روایات سفیان ثوری، چنین افرادی نباشد و ایشان
به خاطر صحیح جلوه دادن روایت، نام وی را حذف کرده باشد؟!»
ذهبی درباره
عبدالملک بن عمیر میگوید:
«طال عمره وساء حفظه قال ابو حاتم لیس بحافظ تغیر حفظه وقال احمد ضعیف یغلط وقال ابن معین مخلط وقال ابن خراش کان شعبة لا یرضاه وذکر الکوسج عن احمد انه ضعفه جدا؛
عمر او طولانی شد و حافظه او ضعیف شد
ابوحاتم میگوید: او حافظ نیست، حافظه او تغییر کرد و
احمد میگوید: ضعیف است و اشتباه میکند و
ابنمعین میگوید: اشتباه میکند و
ابنخراش میگوید:
شعبه او را قبول نداشت،
کوسج از
احمد بن حنبل نقل کرده است: او جداً ضعیف است.»
البته روایات دیگر نیز از نظر سندی مشکلاتی دارند که ما
به جهت اختصار از بررسی آن
ها خودداری میکنم، دوستانی که طالب مطالب بیشتر هستند
به کتاب
علامه امینی (رضواناللهتعالیعلیه) مراجعه فرمایند. ایشان تقریبا تمام روایات را بررسی سندی کردهاند.
در این روایت
به پیامبر نسبت داده شده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوطالب را از سختترین جای
جهنم خارج میکند و او را
به ضحضاح میبرد و در عذاب او تخفیف قائل میشود؛ در حالی که
قرآن و سنت نبوی تخفیف عذاب بر کفار را رد میکند.
«وجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَاَخْرَجْتُهُ الی ضَحْضَاحٍ.»
قرآن کریم با صراحت میگوید کفاری که داخل جهنم میشوند، در عذاب آنها تخفیفی داده نخواهد شد و این آیه قرآن جای هر شک و اما اگر را میبندد:
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُور؛
و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمیشود تا بمیرند، و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده میشود اینگونه هر کفرانکنندهای را کیفر میدهیم!»
همچنین خدای (عزوجل) میفرماید:
«اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ اُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعِینَ• خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُون؛
کسانی که کافر شدند، و در حالِ
کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود! همیشه در آن (لعن و دوری از رحمت پروردگار) باقی میمانند نه در عذاب آنان تخفیف داده میشود، و نه مهلتی خواهند داشت!»
بنابراین، روایاتی که در
بخاری و
مسلم برای اثبات کفر جناب ابوطالب نقل شده با آیات قرآن کریم در تضاد است و هرگز نمیتوان مفاد آن
ها را پذیرفت.
در روایت بخاری آمده بود که: «لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَةِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ»؛ در حالی که قرآن کریم هر نوع
شفاعت را نسبت
به کفاری که داخل در
جهنم شدهاند را رد میکند:
«فی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمین ما سَلَکَکُمْ فی سَقَر... فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ.
آنها در باغهای بهشتند، و سؤال میکنند از مجرمان: چه چیز شما را
به دوزخ وارد ساخت؟! ... تا جایی که خدای متعال میفرماید: از این رو شفاعت شفاعتکنندگان
به حال آنها سودی نمیبخشد.»
و در آیه دیگر میفرماید:
«وَاَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاْزِفَةِ اِذْ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَلاَ شَفِیع یُطَاعُ؛
و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامی که از شدّت وحشت دلها
به گلوگاه میرسد و تمامی وجود آنها مملوّ از اندوه میگردد برای ستمکاران دوستی وجود ندارد، و نه شفاعتکنندهای که شفاعتش پذیرفته شود.»
و در آیه دیگر میفرماید:
«وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ اِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً لاَ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ اِلاَّ مَنْ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْداً؛
و مجرمان را (همچون شتران تشنهکامی که
به سوی آبگاه میروند)
به جهنّم میرانیم آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد.»
در اینکه مراد از «عهد» در جمله «اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْداً» چیست، علمای شیعه و سنی قائل هستند که مراد از آن اقرار
به وحدانیت خداوند است.
زمخشری در
کشاف میگوید:
«وعهد الله ما عقدوه علی انفسهم من الشهادة بربوبیته؛
و عهد خدا آن چیزی است که پیمان گرفته است بر خود ایشان بر شهادت
به ربوبیت خدا متعال.»
ابنکثیر سلفی نیز میگوید:
«هذا استثناء منقطع بمعنی لکن من اتخذ عند الرحمن عهداً وهو شهادة ان لا اله الاّ اللّه والقیام بحقّها.
این استثناء منقطع است بمعنی لکن کسی که نزد خدا عهدی گذاشته باشد و آن شهادت
به این است که خدایی جز خدای یگانه نیست و قیام
به حق آن کند.»
بنابر این اگر ابوطالب کافر باشد صحیح نیست که پیامبر برای او طلب شفاعت کند و برای پیامبر امکانپذیر نیست که در عذاب او تخفیف قائل شود. پس ثابت میشود که حدیث ضحضاح مخالف با نص کتاب است.
علاوه بر مخالفت حدیث ضحضاح با نص صریح آیات قرآن، با
سنت پیامبر نیز مخالفت صریح دارد؛ زیرا سنت نبوی صراحت دارد بر اینکه شفاعت مخصوص کسانی است که ایمان
به خدای (عزوجل) دارند که شامل مشرکین و کفار نمیشود.
احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ ثنا بَکْرُ بن مُضَرَ عَنِ بن الْهَادِ عن عَمْرِو بن شُعَیْبٍ عن ابیه عن جَدِّهِ ان رَسُولَ اللَّهِ قال: ... فاخرت مسالتی الی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فهی لَکُمْ وَلِمَنْ شَهِدَ اَنْ لاَ اِلَهَ الا الله؛
پیامبر اکرم فرمودند: درخواست خود از خدای متعال را تا
روز قیامت به تأخیر انداختهام پس آن درخواست (
شفاعت) برای شما و کسانی است که شهادت
به یگانگی خدای متعال میدهند.»
ابنکثیر بعد از نقل این روایت میگوید:
«اسناد جید قوی ولم یخرجوه؛
اسناد این روایت خوب و قوی است؛ ولی آن
ها (نویسندگان
صحاح سته) نقل نکردهاند.»
البانی در باره این روایت میگوید:
«اخرجه احمد بسند حسن.
این روایت را احمد با سند «حسن» نقل کرده است.»
«حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا حسین بن محمد ثنا اسرائیل عن ابی اسحاق عن ابی بردة عن ابی مُوسَی قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اُعْطِیتُ خَمْساً بُعِثْتُ الی الاَحْمَرِ وَالاَسْوَدِ وَجُعِلَتْ لی الاَرْضُ طَهُوراً وَمَسْجِداً وَاُحِلَّتْ لی الغنائم ولم تَحِلَّ لِمَنْ کان قبلی وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ شَهْراً وَاُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ وَلَیْسَ من بنی الا وقد سَاَلَ شَفَاعَةً وانی اخبات شفاعتی ثُمَّ جَعَلْتُهَا لِمَنْ مَاتَ من امتی لم یُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً؛
رسول خدا فرمودند: پنج چیز
به من عطا شده است یکی اینکه برای هدایت (همه) سرخپوست و سیاهپوست مبعوث شدم و زمین برای من پاک قرار داده شد و غنیمت
ها برای من
حلال شده که برای پیامبران قبل از من حلال نشده بود و با وحشت (ابهت) یاری داده شدم و شفاعت
به من داده شد و هیچ پیامبری نبود مگر اینکه سهم شفاعت خود را طلب کرد و
به درستی که من شفاعت خود را نگهداشتم سپس آن را برای کسی قرار دادم که در حالی بمیرد که مشرک
به خدای متعال نباشد.»
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
«رواه احمد متصلا ومرسلا والطبرانی ورجاله رجال الصحیح؛
این روایت را احمد
به صورت متصل و مرسل و همچنین
طبرانی نقل کردهاند، راویان این روایت، راویان
صحیح بخاری هستند.»
ابنکثیر در باره این روایت میگوید:
«وهذا اسناد صحیح ولم ارهم خرجوهم؛
اسناد این روایت صحیح است؛ در حالی که ندیدم که آن
ها (نویسنگان صحاح سته) آن را نقل کرده باشند.»
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا هَاشِمٌ والخزاعی یَعْنِی اَبَا سَلَمَةَ قَالاَ حدثنا لَیْثٌ حدثنی یَزِیدُ بن ابی حَبِیبٍ عن سَالِمِ بن ابی سَالِمٍ عن مُعَاوِیَةَ بن مُغِیثٍ الهذلی عن ابی هُرَیْرَةَ اَنَّهُ سَمِعَهُ یقول سَاَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم... فقال: ... وشفاعتی لِمَنْ شَهِدَ اَنْ لاَ اِلَهَ اِلاَّ الله مُخْلِصاً یُصَدِّقُ قَلْبُهُ لِسَانَهُ وَلِسَانُهُ قَلْبَهُ؛
رسول گرامی اسلام فرمودند: شفاعت من برای کسی است که از روی اخلاص شهادت
به یگانگی خدای متعال دهد و شهادت دهد که محمد رسول خداست و قلب او را زبانش و زبان او را قلبش تصدیق کند.»
حاکم نیشابوری میگوید:
«هذا حدیث صحیح الاسناد؛
این روایت، سندش صحیح است.»
هیثمی در باره این روایت میگوید:
«ورجاله رجال الصحیح غیر معاویة بن متعب وهو ثقة؛
راویان این روایت، راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از
معاویه بن متعب که او نیز
ثقه است.»
یکی از آیاتی که دشمنان اهل بیت (علیهمالسّلام) برای اثبات کفر جناب ابوطالب (علیهالسّلام)
به آن استدلال کردهاند، آیه شریفه ۲۶
سوره انعام است که خداوند میفرماید:
و «َهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْاَوْنَ عَنْهُ وَاِنْ یُهْلِکُون َ اِلَّا اَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ؛
(آنها دیگران را از آن بازمیدارند و خود نیز از آن دوری میکنند آنها جز خود را هلاک نمیکنند، ولی نمیفهمند!.»
ابناسحاق در سیره خود،
طبری و
ابن ابیحاتم در تفسیرشان و... مینویسند:
«نا یونس عن قیس بن الربیع عن حبیب بن ابی ثابت قال حدثنی من سمع ابن عباس یقول فی قوله تعالی «وهم ینهون عنه ویناون عنه» نزلت فی ابی طالب کان ینهی عن اذی محمد وینئا عما یجیء
به ان یتبعه؛
حبیب بن ثابت میگوید: شنیدم از کسی که از
ابنعباس شنیده بود که او در باره آیه «وهم ینهون عنه...» میگفت: این آیه در باره ابوطالب نازل شده است که او
به مردم اجازه نمیداد محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اذیت کنند؛ و خود نیز از پیروی کردن از او دوری میکرد.»
در جواب از استدلال
به این روایت تذکر چند نکته ضروری است:
اولاً: روایتی که ابناسحاق و طبری و...
به آن استدلال کردند، از نظر سندی مشکل دارد؛ زیرا این روایت مرسل است «حدثنی من سمع ابنعباس؛ کسی که از ابنعباس شنیده بود، برای من نقل کرد» و مشخص نیست که این شخص چه کسی است.
ثانیا: معنای آیه این نیست که برخی از او دفاع و نیز از او دوری میکردند؛ بلکه میگوید: آنها مردم را از پیروی او منع میکردند و خود نیز دوری مینمودند؛ در حالی که حضرت ابوطالب هرگز مردم را از پیامبر دور نمیکرد و از آن حضرت دفاع مینمود و بین تشویق مردم از دوری با پیامبر تا دفاع از آن حضرت معنا کاملاً متفاوت میباشد.
ثالثاً: دلیل دیگر در رد این تفسیر غلط این است که (ینئون)
به معنای دوری است؛ در حالی که ابوطالب همواره با پیامبر و در کنار او بود و از او دوری نمینمود.
رابعاً: طبق این روایت این آیه تنها در مورد ابوطالب است؛ با اینکه ینهون و ینئون جمع است و مفرد نسیت. اگر این آیه تنها در باره ابوطالب نازل شده بود باید
به این صورت میآمد: «و هو ینهی و ینای عنه.»
بنابراین این آیه در مورد کفار و مشرکینی است که هم از آن دوری مینمودند و هم دیگران را از پیروی از آن حضرت بازمیداشتند نه در باره ابوطالب (علیه السلام).
خامساً: برخی از دانشمندان اهل سنت، تصریح کردهاند که این آیه در باره مشرکین مکه نازل شده است، نه شخص ابوطالب؛ چنانکه طبری نیز این قول را همراه با ذکر مستندات نقل میکند:
«اختلف اهل التاویل فی تاویل قوله: (وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْاَوْنَ عَنْهُ) فقال بعضهم: معناه: هؤلاء المشرکون المکذّبون بآیات اللّه، ینهون الناس عن اتّباع محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) والقبول منه، ویناون عنه: یتباعدون عنه؛
علمای تفسیر در باره این آیه دچار اختلاف شدهاند، برخی گفتهاند که مراد از آن، مشرکینی است که آیات قرآن را تکذیب کردند، مردم از پیروی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بازمیداشتند و خود نیز از او دوری میکردند.»
ثعلبی در تفسیر خود مینویسد:
«فانزل الله تعالی «وهم ینهون عنه وینؤن عنه» ای یمنعون الناس عن اذی النبی صلی الله علیه وسلم ویناؤن عنهای یبتعدون عما جاء له من الهدی فلا یصدقونه وهذا قول القاسم بن محمد وعطاء ابن دینار واحدی الروایتین عن ابن عباس وعن محمد بن الحنفیة والسدی والضحاک قالوا: نزلت فی جملة کفار مکة یعنی وهم ینهون الناس عن اتباع محمد والایمان
به ویتباعدون بانفسهم عنه؛
این آیه
به این معنا است که: آن
ها مردم را از اذیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منع میکردند و خود نیز از آن حضرت دوری میکردند. یعنی از آن چه رسول خدا برای هدایت آن
ها آورده بود، دروی میکردند و آن را تصدیق نمینمودند. این قول
قاسم بن محمد و
عطاء بن دینار و یکی از روایاتی است که از ابنعباس نقل شده است. و از
محمد بن حنیفه، سدی و ضحاک نقل شده است که گفتهاند: این آیه در باره همه کافر نازل شده است؛ یعنی آن
ها مردم از پیروی کردن از محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ایمان
به او منع میکردند و خود نیز از آن دوری میجستند.»
«مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ»
بخاری نقل میکند:
«عن اَبی الْیَمَانِ، اَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ اَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ، عَنْ اَبِیهِ، قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ اَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه وسلم فَوَجَدَ عِنْدَهِ اَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ اَبِی اُمَیَّةَ بْنِ الْمُغِیرَةِ، فَقَالَ» اَیْ عَمِّ قُلْ لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ، کَلِمَةً اُحَاجُّ لَکَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ «فَقَالَ اَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَبِی اُمَیَّةَ اَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ یَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه وسلم یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ، وَیُعِیدَانِهِ بِتِلْکَ الْمَقَالَةِ حَتَّی قَالَ اَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا کَلَّمَهُمْ عَلَی مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَاَبَی اَنْ یَقُولُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ. قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه وسلم «وَاللَّهِ لاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ مَا لَمْ اُنْهَ عَنْکَ». فَاَنْزَلَ اللَّهُ (مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ).»
«هنگامی که ابوطالب در بستر احتضار قرار گرفت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد وی آمد و
ابوجهل و
عبدالله بن ابیامیه را در کنار او دید. رسول خدا فرمود: ای عمو! بگو خدای جز خدای یکتا نیست، سخنی که با آن در نزد پروردگارم
به آن احتجاج خواهم کرد. ابوجهل و عبدالله بن امیه گفتند: آیا از دین
عبد المطلب دست میداری؟ رسول خدا نتوانست این سخن را بر زبان جاری کند و آن دو با آن سخنی که گفتند ابوطالب را از گفتن کلمه
توحید دور کردند؛ تا اینکه ابوطالب آخرین کلمهای را که آن دو گفته بودند؛ یعنی «علی ملة عبد المطلب» را بر زبان جاری کرد و از گفتن «لا اله الا الله» خودداری کرد. رسول خدا فرمود:
به خدا قسم برای تو از خداوند طلب بخشش خواهم کرد... سپس خداوند این آیه را نازل کرد: «برای پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند!»
این آیه از
آیات مدنی است که در
سوره برائت آخرین سورهای که بر
پیامبر نازل شده است قرار دارد چنانکه بخاری میگوید:
«عن الْبَرَاء رضی اللّه عنه قَالَ آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ بَرَاءَةَ؛
در حالیکه روایت دلالت دارد که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر
به گفتن کلمه توحید کردند و ابوطالب از ایمان آوردن امتناع ورزید و بعد این آیه نازل شد و وقوع این جریان قبل از هجرت
به مدینه و در
مکه بوده است.
اگر بپذیریم که این آیه در شان جناب ابوطالب نازل شده است باید معتقد شویم که این آیه ده سال بعد از وقوع جریان نازل شده است؛ یعنی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ده سال برای جناب ابوطالب (علیهالسّلام) طلب
استغفار میکرده است و خداوند بعد از ده سال
به آن حضرت فرموده است که تو در این ده سال حق نداشتی که برای ابوطالب استغفار کنی!!
نکته دیگر این که اگر ما جناب ابوطالب (علیهالسّلام)
کافر و
مشرک بدانیم، استغفار برای جناب ابوطالب (علیهالسلام)، مخالف آیات قرآن بوده است و این یعنی اینکه رسول خدا بر خلاف دستور قرآن کریم برای جناب ابوطالب (علیهالسّلام) طلب استغفار کردهاند. خداوند در
سوره مجادله میفرماید:
«لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ اَوْ اَبْنَاءَهُمْ اَوْ اِخْوَانَهُمْ اَوْ عَشِیرَتَهُمْ؛
(هیچ قومی را که ایمان
به خدا و
روز رستاخیز دارند نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند.»
تعدادی از علمای
اهل سنت تصریح کردهاند که این آیه در
جنگ بدر در سال دوم هجری نازل شده است چنانکه
قرطبی مینویسد:
«وقال ابن مسعود: نزلت فی ابی عبیدة بن الجراح، قتل اباه عبداللّه بن الجراح یوم احد وقیل: یوم بدر؛
ابنمسعود گفته: این آیه در باره
ابیعبیده جراح نازل شد که پدر او در
عبدالله بن جراج در روز
احد و برخی گفتهاند که در روز بدر کشته شده است.»
همچنین
ابنکثیر میگوید:
«وقد قال سعید بن عبد العزیز وغیره انزلت هذه الآیة (لا تجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر)، الی آخرها فی ابی عبیدة عامر بن عبد اللّه بن الجراح حین قتل اباه یوم بدر؛
سعید بن عبد عزیز و دیگران نقل کردهاند که این آیه «لا تجد قوما...» در باره ابیعبیده
عامر بن عبدالله بن جراح در زمانی که پدرش در جنگ بدر کشته شد، نازل شده است.»
تردیدی نیست که طلب استغفار برای کسی، نوعی محبت کردن
به آن شخص است و طبق این آیه دوستی با کفار منع شده است. اگر بگوییم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا سال دهم هجری از خداوند در باره ابوطالب طلب استغفار میکرده است، تا اینکه خداوند آیه «مَا کَانَ لِلنَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ» نازل کرد،
به این معنا است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نعوذ بالله هشت سال از دستور خداوند سرپیچی کرده است.
مدعیان کفر جناب ابوطالب هیچ دلیل محکمی بر مدعای خود ندارند و ابوطالب حامی پیامبر و
مومن بوده است تنها گناه ابوطالب این بوده که پدر
حضرت علی (علیهالسّلام) بوده و دشمنان آن حضرت و
امویان بخصوص
معاویه و هم پیمانانش سعی بسیار برای مخدوش کردن جلوه نورانی
حضرت علی (علیهالسّلام) نمودند و در این جنایت از هر حربه ممکنی حتی بد نام کردن نام حضرت ابوطالب (علیهالسّلام) نیز استفاده کردند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «ایمان ابوطالب (دیدگاه فریقین)».