ایل قشقائی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قشقایی لفظی ترکی و به معنای فراری است. ایل قشقایی در ایالت
فارس مسکن دارند. این
طایفه سفید پوست و دارای خصائص نژاد آرین میباشند. زبانشان ترکی است
و به طور کلی به طوایف عمله، کشکولی بزرگ و
کوچک، شش بلوکی، درهشوری و فارسیمدان تقسیم میشوند.
هر کدام از این طایفهها به تیره و هر تیره به چندین زیر تیره و هر زیر تیره به چندین شاخه و هر شاخه به چندین ایشوم و هر ایشوم به چندین خانوار تقسیم میشود.
جمعیت ایل مطابق سرشماری انجام شده در زمان
رضاشاه بالغ بر هجده هزار خانوار بوده است.
در خصوص مساله اصل و
نسب، نام و زمان ظهور
عشایر قشقایی در
ایران چندین روایت وجود دارد. بنابر یکی از این روایات، قشقاییان و یا لااقل قدیمیترین بخش آنان از اخلاف خلجها (یکی از اقوام ترک اغوزها که در
قرن یازدهم از آسیای مرکزی به ایران هجوم آوردند) هستند.
دومورینیو نیز روایت منشاء قشقاییها از تبار خلجها را محتملتر میداند؛ اما افرادی مثل اولنس دوشوتن به نقل از یک ایلخان قشقایی نژاد آنها را از
آق قیونلوها میداند که در نیمه نخست قرن شانزدهم توسط شاه اسماعیلخان صفوی به
فارس مهاجرت داده شدهاند و عدهایی نیز بر این باورند که قشقاییها مهاجرینی از آسیای مرکزی بوده و با لشکریان مغول به ایران آمدهاند.
تعداد روایات نژاد قشقاییها به
عقیده ما فقط نتیجه عدم کفایت تحقیق و تفحص در این مساله نیست. اطلاعات به دست آمده، دلیلی به دست ما میدهد، نتیجه بگیریم که اقوام قشقایی در طول
تاریخ از یک نژاد نبودهاند که با یک سرمنشاء واحد به هم مرتبط باشند. مشترکات آنها به تدریج از عناصر ناهمگون و با نژادهای مختلفی شکل گرفته که در زمانهای مختلف در ترکیب آن گروه نژادی که بعدها اقوام قشقایی نام گرفت وارد شدند.
ایل قشقایی به علت قرار گرفتن در منطقۀ جغرافیای خاص همیشه در زمرۀ ایلات صاحب اعتبار بودهاند و نهاد قدرت چه در دورۀ
قاجار و چه پس از آن نمیتوانست ظرفیتهای پیدا و پنهان آنان را نادیده بگیرند. تا جایی که رضاشاه و بعد از او پسرش محمدرضا نیز از این امر
غافل نبوده و در اکثر مواقع مشکلاتی را برای آنها ایجاد میکردند. دوران
حکومت رضاشاه برای تمام عشایر از جمله قشقاییها دورۀ بسیار بد و ناگواری بود. او با استفاده از زور سعی در تخته قاپو کردن قشقاییها داشت و با این کار فشار سنگینی را بر آنها تحمیل کرد.
پس از عزل او پسرش محمدرضا
قدرت را به دست گرفت. قشقاییها به زندگی
کوچ
نشینی بازگشتند. از نو مسلح شده و نفوذ خود را در زندگی سیاسی – اجتماعی فارس احیا کردند.
به عبارت دیگر بعد از سقوط رضاشاه با توجه به وضعیتی که بر اثر
جنگ بر کشور حاکم شده بود، قشقاییها در نواحی جنوب اقتدار بسیاری به دست آوردند و سران آنها که در دوران رضاشاه
اسیر و
تبعید شده بودند، توانستند دوباره به ایل خود باز گردند.
قشقایی با دولت مرکزی چندین جنگ داشتند.
هنوز مدتی از شهریور ۱۳۲۰ نگذشته بود که ناصر قشقایی
فرزند صولتالدوله با برادرانش از
شیراز سر درآوردند و البته با وضعی برجستهتر و محکمتر از گذشته و چندین هزار نفر از سران قشقایی و بویر احمدی و ایلات دیگر دور او جمع شدند و از هر گوشه و کنار و مخفی گاههای خود چندین قبضه
اسلحه بدست آوردند و طبق روش جد و آبادی خود به
مجادله و سرپیچی از دستورات دولت مرکزی و استانداری فارس و فرماندهی سپاه جنوب پرداختند.
محمدرضا شاه نیز دائما به وسیله ستاد ارتش به شاه بختی فشار میآورد که حمله به قشقاییها را شروع کند.
بدین ترتیب حمله دولتیان به قشقاییها در یک روز از چند نقطه آغاز شد. اولین نبرد و جنگ از جانب
خسروخان قشقایی که منطقه عملیاتش در جنوب شرقی قلعۀ پریان بود، آغاز شد. او یک تیپ نظامی ارتش را در حین عبور از جاده غافلگیر کرد و شکست سختی به آنها داد و مهمات و اسلحۀ زیادی بدست آورد. دومین نبرد در گردنۀ موک در ۴۰ کیلومتری شمال فیروزآباد روی داد که فرماندهی نیروها به عهدۀ ناصر قشقایی بود. پس از نبرد نیروهای پراکنده قشقایی در نزدیکی فیروزآباد به یکدیگر ملحق شدند. ناصرخان فرمان داد، برای اینکه
دشمن، نیروهایش را تقسیم کند و قشقاییها بتوانند از مزیت سرعت و حرکت سریع در دشت و کوهستان استفاده کنند، بایستی در چند جبهه دست به تهاجم بزنند و به همین منظور گروهی از قشقاییها را به فرماندهی خسروخان برای تصرف پادگان سمیرم فرستاد.
نیروهای قشقایی به
رهبری خسروخان به سمیرم حمله کردند و در پنجم تیرماه ۱۳۲۲ نیروهای بویراحمدی نیز به آنها پیوستند.
روز ششم تیر ماه سرهنگ شقاقی اعلام خطر کرده و از مرکز درخواست کمک میکند.
در همان روز عدۀ زیادی از ایلات دسته جمعی به طرف پادگان نزدیک شده و آن جا را محاصره میکنند و روز هشتم تیر قشقاییها به ارتفاعات سمیرم حمله کرده و بالاخره تمام این نواحی را به تصرف در میآورند.
در نهایت دولت که اوضاع را خراب میبیند، سعی میکند که با قشقاییها وارد مذاکره شود. مهمترین شرط ناصرخان برای شروع مذاکرات صلح، عبارت بود از به رسمیت شناختن استقلال و خودمختاری منطقه قشقاییها بود و این کاری بود که آنها برایش جنگیده بودند. مذاکرات صلح بین ناصرخان و شاه بختی انجام گرفت و در آخر، شورش سمیرم به نفع قشقاییها تمام شد.
در سال ۱۳۲۲ ناصر خان قشقایی و برادرش خسرو قشقایی که خود را به اندازه کافی قوی میدیدند در صدد استرداد املاک خود واقع در حوالی سمیرم
اصفهان بر آمدند. این املاک در زمان رضاشاه به زور از
پدر آنان گرفته شده بود.
در این کار ایلات بویراحمدی نیز به یاری شتافتند. در نتیجه بین نیروهای دولتی و قشقاییها درگیری بوجود آمد و ایل قشقایی توانست در فارس چهرۀ قدرتمندی از خود را به نمایش بگذارد. در فارس سران قشقایی با دعوت از روسای طوایف بویراحمدی و ممسنی و دشمن زیادی کنفرانس ایلات جنوب را تشکیل داده و در پایان کنفرانس نیز موجودیت نهضت جنوب را اعلام کردند. نیروهای نهضت دست به اقدامات نظامیزده و پادگان کازرون را گرفتند و بعد پاسگاههای واقع در مسیر شیراز ـ فیروزآباد به محاصره آنان در آمد.
در نتیجه طی مذاکراتی خواستههای خود را که بدین قرار بود، اعلام کردند. «حکومت بیست ساله که همه توجه به نواحی دیگر شد، یاس کلی برای مردم فارس به وجود آورده است. حقوق حقه خود را مطالبه دارند و این تقاضاها نصبالعین تمامی ایلات و اهالی فارس است: ۱. ترمیم فوری کابینه ۲. تغییر روسای حساس ارتش ۳. محاکمه و مجازات عمال ناصالح دورۀ دیکتاتوری ۴. واگذاری کارهای فارس از لشکری و کشوری به خود اهالی ۵. تشکیل انجمنهای ملی و محلی ۶. تجدید نظر در تعداد نمایندگان فارس ۷. اعطای مبلغ کافی برای اصلاح امور فرهنگی و بهداشت و طرق و شوارع ۸. تجدید نظر در قوانین مضر و متناقض که منافی قانون اساسی است و فراهم نمودن وسائل رفاه عامه ۹. اتصال راهآهن مرکز به شیراز و بندر بوشهر و نیز آسفالت جادهها.»
اما نخست وزیر وقت
احمد قوام با خواستههای آنها مخالفت کرد، در نتیجه شورشها ادامه یافت تا اینکه یک هیاتی برای مذاکره وارد فارس شد و آنها تقاضاهای قشقاییها را به این شرح گزارش کردند؛ «۱. انجمن ایالتی و ولایتی فارس تشکیل شود. ۲. فارس دو وزیر مشاور در کابینه داشته باشد. ۳. فرمانده فعلی فارس به مرکز اعزام و دیگری جانشین شود. ۴. امور ژاندارمری به محمدحسین خان قشقایی واگذار شود. ۵. انتخاب استانداری و روسای ادارات فارس با صلاحدید فارسیان تعیین شود.»
که قوام فقط با پارهایی از تقاضاها موافقت کرد.
جبهه ملی (که سران قشقایی عضو ثابت آن بودند) تز ملی کردن صنعت نفت را در سراسر کشور عنوان کردند. در عین حال به جنبه سیاسی و اخلاقی نفت بیش از جنبۀ اقتصادی آن اهمیت میدادند. در آخر هم نامۀ
دکتر مصدق خوانده شد که؛ «به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی امضاکنندگان زیر پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت در مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود؛ یعنی عملیات اکتشافی استخراج و بهرهبرداری در دست ملت ایران قرار بگیرد. امضاء کنندگان؛ حائریزاده، مصدق، شایگان و...».
این مساله روز ۲۰ خرداد ۱۳۳۰ در میان مردم مورد استقبال قرار گرفت و برادران قشقایی نیز با تمام قدرت از این امر حمایت میکردند تا جایی که محمدناصر قشقایی نصف
اموال و املاک خود را برای این مساله به مصدق واگذار کرد تا او طبق مصلحت آن را در این امر خرج کند.
برای ملی شدن صنعت نفت مذاکرات زیادی انجام شد؛ ولی هیچ یک به نتیجه نرسید. در این میان برادران قشقایی نیز بیکار نبودند و از هر فرصتی استفاده میکردند تا بتوانند در این راه اقدامی را صورت دهند و بارها بیانیههایی توسط جبهه ملی صادر میشد. تا اینکه روز سی خرداد مجلس شورای ملی تصمیم گرفت یک کمیسیون مخصوص نفت جهت رسیدگی به این امور تشکیل دهد که مرکب از ۱۸ نماینده بود و محمدحسین قشقایی نیز به عنوان یکی از اعضای آن انتخاب شد.
اما در روز ۲۸ تیر ماه با اشاره شاه مجلس شورای ملی بدون حضور نمایندگان جبهه ملی تشکیل شد و مصدق را برکنار کرده و به احمد قوام تمایل نشان دادند. انعکاس کنارهگیری مصدق باعث شد که بعد از ظهر روز ۲۸ تیر بیشتر مغازهها تعطیل شود و متعاقب آن مامورین انتظامی و فرمانداری انتظامی با تانک و زرهپوش به خیابانها ریختند و نقاط مهم پایتخت را زیر نظر گرفتند.
طرفداران مصدق که میدانستند مردم آرام نخواهند بود و احتمال درگیری بین آنها با نیروهای انتظامی وجود دارد، مقارن یک ربع به نصف شب ۲۹ تیر ۱۳۳۱ اعلامیهایی را صادر کردند که؛ «ملت رشید ایران، چون ممکن است، در تعطیل عمومی فردا... دشمنان ایران بخواهند از ابراز احساسات ملی هموطنان عزیز سوء استفاده نمایند تمنا داریم با کمال متانت و آرامش بدون تجمع و تظاهر و اجتناب از هر گونه تصادم با مامورین انتظامی بار دیگر رشد ملی خود را به جهانیان ثابت فرمائید با
توسل به
خداوند متعال.»
که قشقاییها از جمله امضا کنندگان آن بودند.
صبح روز سی تیر مردم در حالی که شعار میدادند به طرف مرکز شهر حرکت کردند که به سوی آنها تیراندازی شد و تعداد زیادی کشته و زخمی بر جای گذاشت. خسرو قشقایی کشتگان حادثه را در تهران همان روز ۳۰۰ تا ۵۰۰ نفر اعلام کرد.
قیام سی تیر ۱۳۳۱ نقطۀ عطفی در مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و شاه در غروب همان روز دولت قوام را برکنار کرد و مصدق با حمایت مردم روی کار آمد. آقای حسن ارسنجانی در کتاب خود به نام یادداشتهای سیاسی در وقایع سی تیر نوشته است که آقای خسروخان قشقایی در راهاندازی و تامین مالی این وقایع نقش فعالی داشته است.
بدون تردید با مطالعه وقایع سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ نقش ایل قشقایی بیش از سایرین به چشم میخورد. ایل قشقایی در دورۀ پهلوی دوم هزینۀ سنگینی برای فعالیتهای سیاسی خود پرداختند. به گونهایی که بعد از
کودتای ۲۸ مرداد بسیاری از سران ارشد حبس، تبعید یا
اعدام شدند. در مرداد ماه ۱۳۳۲ کودتاچیان موفق به سرنگونی دولت مصدق شدند و به عمر دولت مصدق پایان دادند. نکتۀ مهمی که مربوط به عشایر قشقایی میشود. مذاکرات عوامل سیا با رهبران ایل است. به این صورت که گودوئین (رئیس سازمان سیا در آمریکا) به سران قشقایی تلفن کرد و با آنها قرار ملاقات گذاشت. در این ملاقات گودوئین گفت که تصمیم گرفته شده مصدق برود و زاهدی بیاید و با شاه همکاری کند و از آنها خواست تا با او همکاری کنند
و در مقابل او نیز تضمین میکند که یکی از آنها سفیر بشود و دیگر اینکه اختیارات فارس و ماهی پنج میلیون دلار هم به آنها بدهد؛ اما آنها نپذیرفتند.
دوران زمامداری محمدرضا شاه پهلوی را از نظر سیاست و رفتار دولت نسبت به جماعتهای عشایری میتوان به سه دوره تقسیم کرد؛ دورۀ اول از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸ که دورۀ تنش و کشمکش بین سران عشایر و حکومت مرکزی است. دورۀ دوم از ۱۳۲۸ تا اوایل دهۀ ۱۳۴۰ که دورۀ آغاز برنامهریزی در کشور است و چون برنامه ابزار اجرای سیاستها و نیتهای
حکومت است که با بررسی و تحلیل این برنامهها میتوان خطوط اصلی نیت و سیاست حکومت را دریافت. دورۀ سوم از ۱۳۴۰ تا سقوط رژیم پهلوی (۱۳۵۷) است. که این دوره دورۀ
دیکتاتوری و درگیری نظامی با عشایر است.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد دربار در پیتحکیم حکومت خود سعی میکند، مواضع خود را در جنوب مستحکم کند. به همین منظور میکوشد تا عشایر فارس (و قشقاییها) را به عنوان یک نیروی سیاسی سرکوب کند؛ اما اشتباه محمدرضا شاه این بود که به صورت مستقیم به زورآزمایی با آنها پرداخت تا جایی که سرلشگر ریاحی (مهرۀ سرشناس پهلوی) را با دستور اکید برای سرکوبی عشایر میفرستد و بعد هم سروان والیان وزیر بعدی اصلاحات ارضی را میفرستد که بالاخره جان به لب عشایر و قشقاییها میکنند و
خون آنها را به جوش آورده و سر به عصیان بر میدارند. اینجاست که دربار دستپاچه شده و از عشایر دلجویی میکند.
در نتیجه دربار متوجه میشود که هنوز شرایط اجتماعی و سیاسی اجازۀ سرکوب عشایر را نمیدهد، لذا میکوشد تا مانع تحریک عشایر شود. از طرفی سعی میکند از برنامههای عوامفریبانه استفاده کند تا بتواند نظر آنها را به خود جلب کند.
بعد از مدتی، بالاخره دربار کاملا مواضع خود را تحکیم میبخشد، اکنون زمان عمل است و باید آخرین بقایای تشکل نظامی عشایر در فارس نابود شود.
محمدرضا شاه در ۱۹ دی ماه ۱۳۴۱ اصول ششگانهایی را که اندکی بعد انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم خوانده شد، برای
رفراندم اعلام کرد.
میتوان گفت که همۀ روشن بینان ایران و صاحب نظران در مسائل ایران در این امر اتفاق نظر داشتند که؛ نابسامانیهای بنیادی در جامعۀ ایرانی در حال پدیداری است. در نتیجه برای دگرگون ساختن آن وضع باید تحولی اساسی بوجود آید و ایجاد چنین تحولی با به کار بستن روشهای کهنه و معمولی امکانپذیر نبود.
در سال ۱۳۴۱ دولت مرکزی به توصیه
آمریکا برنامههای جدید اقتصادی و اجتماعی خود را تحت عنوان انقلاب سفید شامل شش اصل به رفراندم گذاشت.
آمریکا قصد داشت به طور کلی وابستگی در ایران ایجاد شود.
محمدرضا شاه اینگونه اعلام کرد: «اصولی که من به عنوان
پادشاه مملکت و رئیس قوای سه گانه به آراء عمومی میگذارم و بدون واسطه مستقیما رای مثیت ملت ایران را تقاضا میکنم به شرح زیر است:
۱. الغاء رژیم ارباب و رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی ایران بر اساس لایحۀ اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب ۱۹ دی ماه ۱۳۴۰ و ملحقات آن.
۲. تصویب لایحۀ قانون ملی کردن جنگلها در سراسر کشور.
۳. تصویب لایحۀ قانون فروش سهام کارخانه جات دولتی به عنوان پشتوانۀ اصلاحات ارضی.
۴. تصویب لایحۀ قانون سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی.
۵. لایحۀ اصلاحی قانون انتخابات.
۶. لایحۀ ایجاد سپاه دانش به منظور تحصیل اجرای قانون تعلیمات عمومی و اجباری.»
رژیم با شعار اصلاحات ارضی اهداف سیاسی، اجتماعی و اقصادی خاصی را دنبال میکرد: «۱. با شعار اصلاحات ارضی هر حرکت و صدای آزادیخواهانهایی را به اسم مخالفت با اصلاحات سرکوب و خفه سازد. ۲. امریکا دریافته بود که فقدان پایگاه اجتماعی یکی از علل اساسی سقوط رژیمهای وابسته در جهان سوم است. از این رو رژیم با شعار اصلاحات ارضی میخواست روستائیان را بفریبد. ۳. گسترش سرمایهداری ارضی. ۴. ایجاد نیروی کار ارزان برای سرمایهداری امپریالیستی. ۵. گسترش شهرنشینی. ۶. ایجاد بازار مصرف برای کالاهای غربی. ۷. نابود سازی
کشاورزی و
دامداری.»
اما سوال اینجاست که؛ «آیا عشایر از بابت اصلاحات ارضی به نتیجهایی رسیدند؟
نه حتی خانه خراب شدند، چون در اصلاحات ارضی کسی صاحب
زمین میشد که روی زمین کار میکرد و این در مورد عشایر صدق نمیکرد. عشایر کارشان دامداری بود و دولت مراتع را ملی کرد... در نتیجه اصلاحات ارضی به ویژه در آغاز کار جو عمومی روز به روز به نفع رژیم میشد.»
اصلاحات ارضی و ملی شدن جنگلها و مراتع این دو اصل تاثیرات شگرف و گوناگون در زندگی کوچنشینان؛ از جمله قشقاییها باقی گذاشت. اگرچه برنامه اسکان عشایر چه در دورۀ رضاشاه و چه در دورۀ محمدرضا شاه با شکست مواجه شد؛ ولی این دو اصل از انقلاب سفید بخش عظیمی از قشقاییها را به سوی
فقر کشاند و آنها را به هواشی دهات و شهرها کشاند و باعث اسکان اجباری آنها شد.
لازم به ذکر است که بعد از کودتای ۲۸ مرداد امور ایل تابع نظریات افسران انتظامات بود و خوانین قدرت و اقتدار سابق را نداشتند. اما دردسرهایی برای دولت ایجاد میکردند. میتوان گفت فارس با موقعیت عشایری که داشت از مناطقی بود که اصلاحات ارضی میتوانست در آنجا با اشکال روبرو شود.
امام خمینی در بهمن سال ۱۳۴۱ رفراندوم را
تحریم و اعلام کرد و گفت: «او (محمدرضا شاه) مامور است که این برنامه را به هر قیمتی است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب
نشینی نمیکند و دست از کار نمیکشد، بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگی با هر گونه مخالفتی مقابله خواهد کرد. بنابراین نباید... عقب
نشینی دستگاه را انتظار داشت؛ و در عین حال، مخالفت و
مبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریه ما میباشد، زیرا خطری که اکنون عموم مردم را تهدید میکند، بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بیتفاوت ماند. دستگاه حاکمه برای اغوا و اغفال ملت، دام وسیعی گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراهکننده دست زده است و ما اگر در مقابل به بیدار کردن و متوجه ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به دام استعماری که برای آنان گستردهاند، جلوگیری ننمایم، ملت
اسلام در معرض فنا و نیستی قرار خواهد گرفت؛ فریب خواهد خورد و منحرف خواهد.»
و بامداد همان روز اعلامیه آیتالله خمینی مبنی بر تحریم رفراندوم در تهران و بسیاری از شهرها پخش گردید.
جالب اینکه در کوهمره مطلقا رایگیری انجام نگرفت، این نقطه تنها نقطۀایی در استان فارس و شاید ایران بود که مردم به طور دسته جمعی و علنی رفراندوم را تحریم کردند.
بدین نحو خیزش مردم ایران به رهبری امام خمینی آغاز میشود و با
قیام ۱۵ خرداد ۴۲ به اوج خود میرسد و سر منشا بزرگترین تحول میشود. نهضت امام خمینی پژواک گستردهایی در همۀ اقشار ملت ایران داشت و تودههای وسیع شهری و روستایی و عشایر به نوای امام خود لبیک گفته و پرچم قیام را علیه رژیم طاغوت برافراشتند. از جمله قیامهایی که تحت تاثیر جو عمومی کشور و نهضت روحانیت آغاز شد و با سرکوبی خوانین پایان گرفت قیام سالهای ۴۱ – ۴۲ عشایر فارس است که در آن قشقاییها با همراهی دیگر عشایر ضربههای سنگینی را بر پیکر رژیم شاه وارد ساختند و در این راه جان فشانی کردند.
هر چند رژیم شاه نیز در مقابل زیر پوشش اصلاحات ارضی به سرکوب این قیام وسیع و مردمی تحت عنوان مبارزه با فئودالها دست زد.
همزمان با آغاز انقلاب سفید رژیم طی تدارکات و برنامهریزیهای دقیق میکوشد تا عشایر فارس را سرکوب کند یا به قولی مهرهچینی آغاز میشود. «در ۲۱ آبان ۱۳۴۱ در تنگاب فیروزآباد قتلی اتفاق میافتد که سرآغاز هجوم مجدد حکومت پهلوی به ایلات و عشایر جنوب بود.
قتل مهندس ملک عابدی رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد که کاملا اتفاقی بود و مستمسک مهمی برای سرکوبی قطعی و دائمی عشایر جنوب به دست عمال پهلوی دوم بود.»
جریان قتل ملک عابدی بدین صورت اتفاق افتاد که اتومبیل حامل ماموران اصلاحات ارضی که از شیراز عازم فیروزآباد (که مرکز ایلخانینشین قشقایی)
بود، مورد سوء قصد قرار میگیرد و در این میان فقط ملک عابدی کشته میشود. اما مشخص نیست که آیا قضیه به همین سادگی بوده و عاملان قتل، سارقین مسلح معمولی بودهاند یا جریان، توطئۀ برنامهریزی شدۀ ساواک بوده است؟ بلافصله تبلیغات گیج کننده آغاز میشود و عشایر فارس آماج اتهام قرار میگیرند و رژیم اعلام میدارد که قتل عابدی به دست عوامل فئودال صورت گرفته.
و جالبتر اینکه قضیه را به برادران قشقایی ارتباط داده و آمادۀ برخورد با عشایر جنوب میشود. بدین صورت که چند روز قبل از این حادثه نامهایی از محمدناصر قشقایی در روزنامۀ کیهان و سپس اطلاعات چاپ میشود، مبنی بر این که؛ «از آنجا که هر کس مسئول مستقیم اعمال و افعال و اقوال خویش میباشد. خواستم بدین وسیله به اطلاع عموم برسانم که اینجانب هیچ گونه مسئولیتی دربارۀ افعال، اعمال و اقوال کسان و خویشان و ایل و قبیله خود را اعم از
برادر و فرزند و دیگر بستگانم ندارم و در قبال ملت ایران و کشور عزیزم بشخصه مسئول اعمال خود خواهم بود.»
به این ترتیب عدهایی بر این عقیده شدند که نامه ناصر قشقایی دلیل توطئۀ قبلی بوده است و این دستاویزی برای رژیم شده تا عشایر جنوب را برای همیشه سرکوب کنند. در این راستا حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی وقت به صراحت اعلام داشت که؛ به افتضاح چادرنشینی در فارس خاتمه میدهیم.
در مقابل اقدامات رژیم، قشقاییها ساکت نبودند و به شورشهای وسیعی دست زدند به عنوان مثال شورش حبیبالله شهبازی که بعد از این ماجرا اتفاق افتاد.
او با ارسال نامههایی به افراد مبارز قشقایی و عشایر دیگر آنها را دعوت به شرکت در قیام میکند. عدۀ زیادی از عشایر و روستائیان از نواحی مختلف فارس به کوهمره میآیند و در مدتاندک ۱۲۰۰ تفنگچی مسلح مستقر میشوند. حبیبالله شهبازی اعلامیهایی علیه رژیم فارس صادر میکند. این اعلامیهها در شیراز چاپ و توزیع میشود
و آرام آرام جنبه همگانی پیدا میکند. این جریان از کوهمره سرخی آغاز شده، به سمت نورآباد و از آنجا به
یاسوج کشانده میشود و کازرون هم در مسیر این حوادث قرار میگیرد.
جالب اینکه آقای عرفانمنش در کتاب خود با عنوان خاطرات ۱۵ خرداد در بخش خاطرات حسن طاهری به نقل از ایشان مینویسد که؛ «... البته برخی از این جریانهای عشایری اصالت ملی و مذهبی نداشت و کمکهای آیتالله محلاتی به این دسته از حرکتهای عشایری غیر مستقیم بود.»
سرانجام
دادگاه شیراز در تاریخ ۱۳۴۳ حبیبالله شهبازی را دستگیر و به اعدام محکوم کرده و این حکم در همان تاریخ اجرا شد.
غائلۀ جنوب تقریبا مصادف با اوایل کار دفتر ویژۀ اطلاعات بود و سپهبد مالک عضو شورایعالی هماهنگی (که در آن زمان شورای امنیت خوانده میشد) در جلسات شورا کرارا از دستورات محمدرضا در خصوص خلع سلاح عشایر صحبت میکرد.
زیرا در ۲۵ دی ماه ۱۳۴۱ محمدرضا شاه در خلال سخنان خویش در محل بنای یاد بود، مهندس ملک عابدی در شیراز اعلام داشت «به تمام افرادی که یا روی
جهل و نادانی یا روی تشویق آن کسانی که از آنها بهرهبرداری میکردند و تا به حال به وسیلۀ داشتن یک سلاح غیرمجاز یا سر گردنه میایستادند، یا آلت قرار میگرفتند، توصیه میکنم که در اولین فرصت قبل از اینکه دولت اعلام خلع سلاح مجدد کند، خودشان به اولین پست نظامی و ژاندارمری مراجعه بکنند و اسلحه نامبارکی که به دست آنها هست تسلیم کنند.»
در نتیجه دستوراتی در این زمینه به ژاندارمریها داده شد.
به جرات میتوان گفت دشمنی با عشایر برمیگردد، به تصور غلطی که از جماعتهای عشایری وجود دارد که آنها را تهدیدی برای قدرت و حکومت مرکزی میدانند. این پندار نه تنها در محافل سیاسی و اداری کشور شایع بوده، بلکه در نوشتههای محققین خارجی نیز انعکاس داشته و از گرایش آنها به تشکل در برابر قدرت سیاسی دولت حاکم بارها و بارها سخن به میان آمده است.
با فرمان شاه برای خلع سلاح عمومی عشایر، درگیریها آغاز شد و تشکل عشایر مسلح تحت عنوان «نهضت مقاومت ملی عشایر» از اولین نشانههای آن بود. این نهضت طی اعلامیههای متعددی از قیام امام خمینی نیز حمایت کرد و نفوذ آیتالله محلاتی در میان عشایر فارس و حمایتهای مادی و معنوی
شهید آیتالله دستغیب ارتباط مستحکمی میان نهضت روحانیون و عشایر فارس بوجود آورد تا جایی که
اسدالله علم توطئۀ فارس را به روحانیون نسبت داد.
به هر حال شورش فارس شدت یافت و محمدرضا برای سرکوب آنها سپهبد آریانا را با اختیارات تام و به عنوان فرمانده عملیات جنوب به فارس اعزام کرد
و درگیریهای شدیدی بین طرفین اتفاق افتاد.
او نیز با استفاده از شیوههای خشن از جمله بمباران شدید مناطق عشایری موفق شد، در تابستان ۱۳۴۲ این قیام گسترده را سرکوب کند.
بهمن بهادری قشقایی فرزند سهراب خان بهادری و نوۀ دختری صولتالدوله قشقایی در سال ۱۳۴۱ در
لندن مشغول تحصیل بود. بیتردید اخبار
ظلم و جور حکومت پهلوی به قشقاییها و دیگر عشایر را میشنید. در نتیجه تصمیم گرفت به ایران بیاید. او زمانی به ایران رسید که شورش جنوب سرکوب شده و تعداد زیادی از سران قشقایی و عشایر اعدام شده بودند.
او در سال ۱۳۴۲ تعداد زیادی از جنگجویان قشقایی را دور خود جمع کرده و به مبارزۀ مسلحانه علیه رژیم دست زد و به پاسگاه دهرم حمله برد. در نتیجه، این حرکت وی موجب شد. تا قوای دولتی او را تحت تعقیب قرار دهند.
هر چند در آخر به علت فشارهای نیروهای نظامی به
خانواده و نزدیکان و دوستانش تنها شده و فقط تعداد کمی از یارانش باقی مانده بودند.
اما او برای رژیم دردسرهای زیادی درست کرد. تا جایی که اوضاع را کاملا بهم ریخت. در این خصوص اسدالله علم وزیر دربار برای حل این موضوع به شیراز آمد. وظیفۀ او این بود که بهمن را راضی به تسلیم کند. ایرج کشکولی در این خصوص میگوید: «عباسقلی به بهمن قول داده بود او را به رژیم تحویل دهد، البته امان بگیرد و مشکلی پیش نیاید. بحث ما با بهمن سر این قضیه بالا گرفت... بهمن گفت چارهایی نداریم... او خسته شده بود... و گمان میکرد، شاه او را میبخشد، البته بهمن دچار خیال واهی شده بود.»
در نهایت او از طریق محمدخان ضرغامی به باغ ارم شیراز که علم در آنجا بود، رفت و علم نیز او را به نظامیان تحویل داد
و در آخر هم در آبان ۱۳۴۴ بهمن قشقایی در فارس اعدام شد و دیگر دوستانش به حبسهای طویل المدت محکوم شدند.
بعد از آن قیامهایی صورت گرفت؛ اما هیچ یک به این و سعت و با این قدرت نبودند و به جرات میتوان گفت خیال محمدرضا شاه از جانب قشقاییها و عشایر جنوب راحت شده بود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ایل قشقایی پهلوی دوم(از آغاز سلطنت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۰۱. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ایل قشقایی پهلوی دوم(از کودتای ۲۸ مرداد تا ۱۳۵۷ش)» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۰۱.