ابن جوزی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوالفرج جمالالدین عبدالرحمان بن علی قرشی تیمی بکری بغدادی معروف به
اِبْنِ جَوزی (۵۱۱ -۵۹۷ق/۱۱۱۷-۱۲۰۱م)، مورخ، واعظ، مفسر و
فقیه حنبلی در
قرن ششم هجری قمری بود. نسب وی به
محمد فرزند
ابوبکر بن ابی قحافه، میرسد.
بیشترین بعد شهرت وی
خطابه و
موعظه اوست که تا پایان عمر در آثار خود او و دیگران منعکس شده است. دوران زندگی
ابن جوزی مقارن با خلافت ۶ تن از
خلفای عباسی بوده و زندگی اجتماعی و فرهنگی او همراه با خطابه و وعظ، تدریس و تربیت شاگردان، منازعات دینی و سیاسی و دوری جستن از سمتها بود.
او تالیفات بسیاری در موضوعات مختلف نگاشته است که برخی از آنها چاپ شده و برخی دیگر هنوز به صورت خطی است و چاپ نشده است. کتاب
المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم و
تلبیس ابلیس از مهمترین آنهاست.
ابن جوزی در موضوعات مختلف آراء و عقایدی دارد که در این نوشتار بیان شده است.
ابوالفرج جمالالدین عبدالرحمان بن علی بن محمد
ابن علی بن عبدالله بن حُمادی بن محمد بن جعفر جوزی قرشی تیمی بکری
بغدادی، نسبش به محمد فرزند ابوبکر، نخستین خلیفه، میرسد.
شهرت وی به
ابن جوزی به سبب نسبت جدّ او به فرضة الجوزه (بارانداز جوزه) در
بصره یا محله جوز در غرب
بغداد است.
برخی از راویان در نقل روایات از
ابن جوزی، وی را به سبب اشتغال خانوادهاش به تجارت مس، صفار نیز خواندهاند.
عبدالرحمان در محله درب
حبیب (یا باب
حبیب)
بغداد به دنیا آمد.
تولد او را بین سالهای ۵۰۸ -۵۱۲ق/۱۱۱۴- ۱۱۱۸م نوشتهاند.
ابن رجب درباره سال ولادت او دو روایت از خود وی به دست میدهد: نخست اینکه او به خط خود نوشته بوده است که: «سال ولادتم دقیقاً معلوم نیست، این قدر میدانم که در ۵۱۴ق که پدرم درگذشت، حدوداً سه ساله بودهام»؛ دیگر آنکه: «در سال درگذشت استادم،
ابن زاغونی (۵۲۷ق)، به سن بلوغ رسیدم»
بدینسان تولد وی در
۵۱۱ یا
۵۱۲ق خواهد بود.
ابن جوزی کودکی را در رفاه، صلاح و عفاف و به سرپرستی مادر و عمهاش سپری کرد،
با کسی آمیزش نداشت و با کودکان بازی نمیکرد.
خود میگوید که مادر التفات چندانی به وی نداشته است،
عمهاش او را برای کسب علم به داییش،
ابوالفضل محمد بن ناصر بغدادی سپرد.
خود در المنتظم مینویسد که ابوالفضل عهدهدار آموختن حدیث به من شد و من
مسند احمد بن حنبل و دیگر کتابهای مهم و اصلی را به قرائت او نزد شیوخ شنیدم و به خاطر سپردم،
نیز در مشیخه آورده: شیخ ما
ابن ناصر مرا در کودکی نزد شیوخ میبرد، و عوالی (احادیث دارای اسناد عالی) را به گوش من میرساند و همه سماعات مرا به خط خود مینوشت و از آنان برای من اجازه میگرفت. پس آنگاه که معنی طلب علم را دریافتم، داناترین استادان و فهیمترین محدثان را برای ملازمت برمیگزیدم و به فضل استادان نظر داشتم، نه به شمار آنان.
نخستین سماع
ابن جوزی در ۵ سالگی (۵۱۶ق) بود.
خود در
صید الخاطر مینویسد: من از کودکی شیفته دانش بودم، پس بدان پرداختم؛ آنگاه علاقهمند شدم که همه رشتههای علوم را بیاموزم و در صدد بر آمدم که هر رشته را نیز به کمال فرا گیرم.
نیز میافزاید: تحمل سختیها در راه کسب دانش در کام جان من از عسل برایم شیرینتر بود، در کودکی قرصی چند نان خشک بر میداشتم و برای آموختن حدیث بیرون میرفتم و بر کنار نهر عیسی مینشستم، آن نام را بدون آب نمیتوانستم بخورم، پس لقمهای نام میخوردم و با آن جرعهای آب مینوشیدم، چشم همت من چیزی جز لذت کسب دانش نمیدید.
شیفته مطالعه بود. خود مینویسد: از مطالعه سیر نمیشوم. فهرست کتابهای وقف شده بر مدرسه نظامیه را که بالغ بر ۶۰۰۰ مجلد است دیدهام. همچنین فهرست کتابهای
ابوحنفیه، حمیدی، شیخ
عبدالوهاب بن ناصر و
ابومحمد بن خشاب را هم که چندین بار چهار پا بود، دیدهام. بیش از ۲۰۰۰۰ مجلد مطالعه کردهام و هنوز در طلب آموختنم.
آنچه
ابنجوزی در مشیخه و
وفیات المنتظم در باب مشایخ و استادان خود آورده است، تصویر نسبتاً روشنی از آموختههای او به دست میدهد و با توجه به تاریخ درگذشت استادانش معلوم میشود که وی در دوران کودکی و نوجوانی در مجالس درس بسیاری از بزرگان علم و ادب حضور یافته و از آنان در علوم متداول زمان اجازه کتبی یا شفاهی اخذ کرده است.
مشهورترین استادان وی اینانند:
ابوالفضل محمد بن ناصر بن علی بن عمر
بغدادی (۴۶۷-۵۵۰ق/ ۱۰۷۵- ۱۱۵۵)، معروف به سلامی، حافظ و ادیب که نخستین آموزشها و هدایت و ارشاد علمی و اخلاقی وی را بر عهده داشت.
ابوالقاسم علی بن یعلی علوی هروی که نخستین استاد خطابه وی است و به تشویق همو بود که
ابن جوزی در ۹ سالگی به منبر رفت.
ابوالسعادات احمد بن احمد... بن متوکل (د ۵۲۱ق/۱۱۲۷م) که به وی
حدیث آموخت و اجازهای به خط خویش به او داد که در آن نسبت خود را تا
منصور دوانیقی رسانده بود.
فاطمه بنت حسین بن حسن بن فضلویة رازی (بنت محمد بن حسین بن فضلویة رازی بزاز)
که
ابنجوزی کتاب
ذم الغیبه ابراهیم حربی را به قرائت استادش، ابوالفضل محمد بن ناصر، نزد وی خواند. همچنین مجالسی از
ابن سمعون و
مسند شافعی و جز آنها را از او آموخت. فاطمه واعظی متعبد بود و در رباط خویش به تعلیم زنان اشتغال داشت. وی در
۵۲۱ق هنگامی که
ابن جوزی ۱۰ ساله بود، درگذشت.
ابوعبدالله
حسین بن محمد بن عبدالوهاب (د ۵۲۴ق/۱۱۳۰م)،
نحوی، لغوی و شاعر معروف به بارع که به وی حدیث آموخت و اجازه کتبی داد.
ابونصر احمد بن محمد بن عبدالقاهر طوسی (د ۵۲۵ق) که به وی حدیث آموخت و اجازه داد که همه روایات او را نقل کند.
ابوالقاسم
هبةالله بن محمد شیبانی کاتب (د ۵۲۵ق) که همه مسند احمد بن حنبل و تمامی غیلانیات و اجزاء المزکی را به وی آموخت.
ابن جوزی مینویسد که جز اینها را نیز به قرائت استاد و شیخش، ابوالفضل محمد بن ناصر، از وی آموخته و کتابت کرده است.
ابوالعز احمد بن عبیدالله معروف به
ابن کادش (د ۵۲۶ق) که به او اجازه داد تا آنچه از وی شنیده است، روایت کند.
ابوالحسن علی بن عبیدالله زاغونی (د ۵۲۷ق)،
محدث،
نحوی، لغوی، فقیه و خطیب که
ابن جوزی با وی مصاحبت داشت و از او حدیث و
فقه و وعظ فرا گرفت.
ابوبکر محمد بن عبدالله عامری (د ۵۳۰ق/۱۱۳۶م)، معروف به
ابن جنازه، محدث، فقیه و واعظ متصوف که به وی حدیث و
تفسیر آموخت.
ابوالقاسم نصر بن حسین مقری معروف به
ابن حبار (د ۵۳۱ق) که نزد وی قرائات قرآن آموخت.
ابوبکر
احمد بن محمد بن احمد دینوری (د ۵۳۲ق)، فقیه و محدث و استاد مناظره که
ابن جوزی مدتی در درسهای او شرکت جست.
ابوسعد
اسماعیل بن احمد مؤذّن نیشابوری (د ۵۳۲ق)، فقیه بزرگ که به او اجازه کتبی داد تا همه روایات او را نقل کند.
ابوالمظفر
عبدالمنعم بن
عبدالکریم بن هوازن قشیری (د ۵۳۲ق) و ابوالقاسم
زاهر بن طاهر شحامی (د ۵۳۳ق) که به وی
اجازه روایت دادهاند.
شافع بن عبدالرشید جیلی (د ۵۴۱ق) که
ابن جوزی در کودکی در حلقه درس وی حضور مییافته و کسب علم میکرده است.
از استادان وی آنان که نامشان در ذیل میآید، اغلب به وی
اجازه نقل حدیث دادهاند:
ابوبکر
وجیه بن طاهر نیشابوری.
ابوشجاع
عمر بن ابیالحسن بسطامی (د ۵۴۲ق/۱۱۴۷م) که کتاب
شمائل النبی ابوعیسی ترمذی و جز آن را به وی آموخت.
ابوالفتح
عبدالملک بن ابی القاسم عبدالله بن ابی سهل کروخی (د ۵۴۸ق/۱۱۵۳م) که
ابن جوزی
جامع ترمذی و
مناقب احمد بن حنبل و جز اینها را از وی شنیده است.
ابواسحاق ابوالوقت
عبدالاول بن عیسی سجزی هروی (د ۵۵۳ق/۱۱۵۸م)، مدرس حدیث در نظامیه
بغداد که
صحیح بخاری را به روایت داوودی و نیز
مسند دارمی و منتخب مسند عبد بن حمید را برای
ابن جوزی روایت کرده است.
ابوحکیم
ابراهیم بن دینار نهروانی (د ۵۵۶ق/۱۱۶۱م)، عالم بر مذهب و خلاف و فرائض و مدرس مدرسه
ابن شمحل و مدرسه باب الازج.
ابن جوزی خود میگوید:
قرآن و مذهب و فرائض را نزد وی آموختم و مدتی در مدرسه
ابن شمحل معید او بودم و پس از او مدرسه به من سپرده شد و من در آنجا به تدریس پرداختم.
ابوالبرکات
سعدالله بن محمد بن علی بن احمدی (د ۵۵۷ق/ ۱۱۶۲م) که
ابن جوزی کتاب السنة لالکائی را به روایت طریثیئی از او شنید.
(سعدالله بن علی
ابن محمد بن حمدی)
ابوبکر
محمد بن عبدالباقی انصاری،
ابوالقاسم
اسماعیل بن احمد سمرقندی،
ابونصر احمد بن منصور بن احمد (حمد
ابن منصور بن حمد)،
صوفی همدانی،
حافظ ابوالبرکات
عبدالوهاب بن مبارک انماطی،
ابوالمعالی عبدالخالق بن احمد بن عبدالصمد شیبانی، معروف به
ابن البدن،
ابوالحسن محمد بن احمد، معروف به
ابن صرما،
ابومنصور
محمد بن
عبدالملک بن
حسن بن
ابراهیم بن خیرون مقری، آخرین کسی که از جوهری (صاحب صحاح) با اجازه روایت کرده است،
ابوسعد
احمد بن محمد بغدادی اصفهانی،
ابومنصور
موهوب بن احمد جوالیقی (د ۵۴۰ق) مدرس ادب در نظامیه
بغداد که
ابن جوزی نزد وی حدیث، غریب الحدیث، ادب و لغت آموخت و کتاب المعرب و دیگر تصانیفش را نزد او خواند.
ابن جوزی در جای جای المنتظم به ویژه در وفیات آن بیش از ۷۰ تن و در مشیخه ۸۹ تن
از استادان خود را نام میبرد که بسیاری از آنان به وی اجازه روایت دادهاند.
اوضاع و احوال روزگار
ابن جوزی مقارن با خلفای عباسی و وقایعی بوده است.
دوران زندگی
ابن جوزی مقارن با خلافت ۶ تن از
خلفای عباسی است:
المسترشد (۵۱۲ - ۵۲۹ق/۱۱۱۸- ۱۱۳۵م)،
الراشد (۵۲۹ -۵۳۰ق)،
المقتفی (۵۳۰ - ۵۵۵ق)،
المستنجد (۵۵۵ -۵۶۶ق)،
المستضیء (۵۶۶ - ۵۷۵ق) و
الناصر (۵۷۵ -۶۲۲ق).
بغداد در این روزگار همچون دیگر شهرها و مانند بسیاری از دورانهای دیگر پرآشوب و محل برخوردهای تعصبآمیز بین فرقههای مختلف و گروههای کلامی و مذاهب فقهی بود که به صورتهای گوناگون، مانند
مناظره،
مجادله و منازعات شدید، جلوهگر میشد. در این برخوردها با انتقال قدرت از خلیفهای به خلیفه دیگر و گاه با عزل و نصب وزیری، یا با روی کار آمدن امیری، فرقهای یا گروهی بر دیگر گروهها تفوق مییافت. همچنین گاه اتفاق میافتاد که برخی از علما با قدرت بیان یا شخصیت علمی یا مذهبی خویش خلیفه یا وزیری را متمایل به مذهب خویش سازند و موجبات برتری گروه و رونق مذهب خویش را فراهم آورند و مخالفان را از صحنه خارج و منزوی کنند.
ذکر نمونههایی از وقایع مذکور در المنتظم میتواند تا اندازهای نشاندهنده سیمای فکری و اجتماعی آن روزگار باشد:
در
۵۱۵ق قاضی ابوالقاسم اسماعیل بن ابیالعلاء صاعد بن محمد بخاری معروف به
ابن دانشمند، مدرس حنفیان، به
بغداد آمد و در خانه سلطان به وعظ نشست. سلطان و خواص در مجلس او حضور یافتند. شافعیان به دارالخلافه شکایت بردند که
ابن دانشمند در باب بزرگان مذهب او بیاعتنایی روا میدارد.
ابوالفتوح محمد بن فضل اسفراینی معروف به
ابن معتمد (۴۸۷- ۵۳۸ق) در رباط خویش مجلس داشت و بر
مذهب اشعری سخن میگفت. سخنان او فتنهها و لعنها برانگیخت و میان او و ابوالحسن
علی بن حسین غزنوی (د ۵۵۱ق) معارضاتی درگرفت. یکدیگر را بر منبر دشنام میدادند. ابوالحسن غزنوی نزد سلطان رفت و گفت: ابوالفتوح فتنهانگیز است و بارها در
بغداد آشوب بر پا کرده، صواب آن است که او را از شهر اخراج کنند. پس سلطان فرمان داد، و ابوالفتوح در
رمضان همان سال اخراج شد.
ابوالحسن غزنوی که به نوشته
ابن جوزی تمایل به
تشیع داشت و برای خاندان خلافت احترام چندانی قائل نبود، پس از مرگ سلطان مسعود (۵۴۷ق/۱۱۵۲م) خود گرفتار شد، اموالش مصادره گشت و او را از سخنرانی بازداشتند.
در آغاز خلافت المستضی، ابوالمظفر
محمد بن محمد بروی (د ۵۶۷ق) به تبلیغ مذهب اشعری و ذم
حنابله پرداخت.
به نوشته
ابن جوزی وی در نظامیه در سخنرانی خود گفت اگر کار در دست من بود، بر حنبلیان
جزیه تعیین میکردم. از اینرو خود و زن و فرزند کوچکش به دست حنبلیان مسموم و کشته شدند.
منازعات و اختلافات فرقهها و مذاهب گاه چنان بالا میگرفت که منتهی به منع وعاظ از جلوس بر منبر میشد، چنانکه در المنتظم آمده، از اواسط
۵۵۰ق تا آغاز
۵۵۲ق وعاظ بجز ۳ تن از سخنرانی بر منابر منع شده بودند.
در لابهلای رویدادهایی که
ابن جوزی در المنتظم آورده است، به رغم فشارهای فراوان علمای
اهل سنت و دولتمردان عباسی، نشانههایی از تلاشهای
شیعیان اثنا عشری برای کسب قدرت به چشم میخورد:
در
۵۴۷ق مردی متصوف که مردم را موعظه میکرد، دستگیر شد. او را به دیوان بردند. نزد وی الواحی از گل یافتند که بر آنها نام
امامان دوازدهگانه نوشته شده بود. پس او را به اتهام رفض سر برهنه در محله باب النوبی گرداندند و پس از تأدیب خانهنشین کردند.
همچنین در
۵۵۹ق محتسب به فرمان وزیر گروهی از حصیربافان را در شهر گرداند، جرم آنان این بود که نام دوازده امام را بر حصیرها نوشته بودند.
گزارشهای دیگر نیز از زمینه مساعد برای پذیرش تشیع حکایت میکند. چنانکه
ابن جوزی یکی از علل توجه مردم به
صدقة بن وزیر واسطی را که در
بغداد بر منبر میرفت، سخنان رفضآمیز وی ذکر میکند.
رفتن المقتفی در
۵۵۳ق به زیارت
مرقد امام حسین (علیهالسلام) نیز میتواند یکی از نشانههای نفوذ و قدرت تشیع در این دوران باشد.
در وقایع سال
۵۷۱ق نیز آمده است که تشیع در این ایام نیرو گرفته بوده است، تا آنجا که صاحب المخزن به خلیفه مینویسد که
ابن جوزی را باید در مبارزه با بدعتها تقویت کرد.
در این دوران تصوف نیز زمینه مساعدی برای رشد یافت. گزارشهایی این سخن را تأیید میکند: بنفشه، کنیز
محبوب خلیفه المستضی، در بازار مدرسه رباطی برای زنان صوفی بنا نهاد و خود آن را گشود و در آن سخنرانی کرد و آن را به خواهر ابوبکر صوفی، شیخ رباط روزنی، اختصاص داد.
ابوالحسن محمد بن مظفر بن علی بن مسلمه (د ۵۴۲ق) خانه خود در دارالخلافه را رباط صوفیه کرد.
ابن جوزی در صید الخاطر تصویری این چنین از روزگار خود ارائه میکند:
از این روزگار و مردم آن سخت بپرهیز، نیکی و ایثارگری بر جای نمانده است، کسی نیست که در اندیشه مردم باشد و کسی نیست که به یاری درویشان برخیزد. اعانتها یا به عنوان ادای نذر است یا همراه با استخفاف.
در جای دیگر مینویسد که بیشتر دولتمردان از بیم برکناری از منصب تن به اجرای فرمانهای ستمکارانه فرمانروایان میدهند و بسیاری کسان را دیدهام که برای کسب مقام قضا یا شهادت از بذل مال دریغ نمیکنند و هدف آنان از این کار جاهطلبی است. آنان - گاه با دریافت مبلغی ناچیز و گاه از بیم صاحبان قدرت - بر آنچه شناختی از آن ندارند، شهادت خلاف واقع میدهند.
درباره مدارس میگوید: تأسیس مدارس در روزگار ما مخاطرهآمیز است زیرا گروه کثیری از متفقهان برای آموختن علم جدل در آنها سکنی میگزینند، از علوم شریعت روی میگردانند، از آمد و رفت به مساجد دوری میجویند و به مدرسه و القاب بسنده میکنند.
درباره رباطها و خانقاهها نیز مینویسد: آنها خالی از هرگونه فایدهاند، زیرا صوفیان در آنها بساط جهل و تنپروری میگسترند و آوای محبت و قرب دروغین سر میدهند، از اشتغال به آموختن سرباز میزنند و سیره عرفای راستین چون سری و جنید را ترک میکنند.
ابن جوزی روزگار خویش را دوران ریا، شهرتطلبی، عوامفریبی و مرید پروری میخواند و مینویسد: کسانی را در جامه پارسایان میبینیم که بهترین غذاها را میخورند، با توانگران دوستی دارند، از درویشان دوری میجویند، بدون حاجبان و خادمان خویش جایی نمیروند، بر مردم تکبر میورزند، از اینکه مولانا خوانده شوند، لذت میبرند و روزگار خود را به بیهودگی تباه میکنند.
بیشتر سلاطین از راههای نادرست مال گرد میآورند و در راههای ناشایست خرج میکنند. گویی آن اموال نه از آن
خدا، که از آن خودشان است. دانشمندان نیز یا بر اثر فقر یا از بیم نام و جان با آنان همراهی میکنند.
نکته تأمل برانگیز در عصر
ابن جوزی (سده ۶ق/۱۲م) سکوت نسبتاً آشکار دستگاه خلافت و بزرگان
بغداد در برابر یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ جهان، یعنی جنگهای صلیبی (۴۹۰-۶۹۰ق/۱۰۹۴- ۱۲۹۱م) است که میان
مسلمانان و
مسیحیان و به بیانی دیگر میان شرق و غرب، نزدیک به ۲۰۰ سال ادامه داشت.
ابن جوزی به عنوان مسلمانی دانشمند و مورخ روزگار خود تقریباً معاصر و شاهد دو دوره از این جنگها بوده است: دوره فتوحات صلیبیان یعنی تصرف بخش بزرگی از
شام و تشکیل امارتنشینهای لاتینی در شهرهای
بیتالمقدس،
انطاکیه،
طرابلس و رها (اورفا)، و دوره واکنش مسلمانان در مقابل صلیبیان به سرکردگی سرداران رشید جامعه اسلامی چون
عمادالدین زنگی،
نورالدین زنگی و سپس
صلاحالدین ایوبی و بازپسگیری بیتالمقدس و دیگر شهرهای مهم که تقریباً خودجوش و بیارتباط با مرکز خلافت تحقق یافت.
خلفای ناتوان عباسی، امرا و وزرای جاهطلب و علمای غافل
بغداد چنان سرگرم بازیهای سیاسی، درگیریها و قدرتجوییهای فردی، منازعات کلامی و کشمکشهای مذهبی بودند که نه تنها اقدامی در برانگیختن مسلمانان و گسیل کردن نیرو برای مقابله انجام نگرفت، بلکه استمداد مکرر گروههایی از مردم جنگزده شام که به
بغداد پناه میآوردند، نیز بیپاسخ ماند.
در آثار
ابن جوزی هم، چنانکه انتظار میرود، به نکاتی که حکایت از همدردی و نگرانی وی در برابر این تصادم بزرگ کند، بر نمیخوریم، حتی در المنتظم، بزرگترین تألیف تاریخی او نیز بجز خبرهایی کوتاه از این درگیریها که گاه از لابهلای حوادث هر سال به دست میدهد، چیز قابل توجهی نمییابیم.
زندگی اجتماعی و فرهنگی
ابن جوزی همراه بوده با خطابه و موعظه، تدریس و تربیت شاگردان، منازعات دینی و سیاسی.
میتوان گفت که زندگی اجتماعی و فرهنگی
ابن جوزی با نخستین مجالس وعظ وی آغاز میشود و بیشترین مایه شهرت وی نیز همین بعد زندگانی اوست که تا پایان عمر در آثار خود او و دیگران منعکس شده است:
نخستینبار در ۵۲۰ق/۱۱۲۶م که هنوز کودکی ۹ ساله بود، بر منبر رفت. خود مینویسد که مرا نزد ابوالقاسم علی بن یعلی علوی هروی بردند. او سخنانی از وعظ به من آموخت و پیراهنی بر من پوشاند و آنگاه که برای وداع با مردم
بغداد در رباطی نزدیک باروی شهر نشست، مرا بر منبر فرستاد. من آنچه از وی آموخته بودم، در اجتماعی که نزدیک به ۵۰ هزار تن میشد، بیان کردم.
ابن جوزی در زمان وزارت
ابن هبیره، (۵۴۴ -۵۶۰ق) با سخنرانیهای خویش که هر جمعه در منزل او برگزار میشد، به شهرت رسید.
خطوط اصلی محتوای خطبههای وی احیاء قدرت خلافت، دفاع شدید از سنت، رد
بدعت و مخالفت با اهل بدعت، ستایش از امام احمد و پیروان او و سرزنش مخالفان آنان بود
در مجالس وعظ
ابن جوزی خلفا، وزرا، دانشمندان و بزرگان شرکت میکردند. وی خود در المنتظم به برخی از این مجالس اشاره میکند. مثلاً مینویسد که پس از درگذشت المقتضی و در آغاز خلافت المستنجد (ربیعالاول ۵۵۵) مجلسی برای سوگواری به مدت ۳ روز در بیت النوبه منعقد شد که من در آن سخن راندم... المستنجد در پایان ماه سوگواری پدرش به من و گروهی از دولتمردان و دانشمندان خلعت بخشید و به من اجازه داد که در جامع قصر سخنرانی کنم. از ۲۸
ربیعالاخر در این جامع به وعظ پرداختم. در این مجلس پیوسته بین ۱۰ تا ۱۵ هزار تن شرکت میجستند.
در دوره خلافت المستضی (۵۶۶ - ۵۷۵ق/۱۱۷۱- ۱۱۷۹م)،
ابن جوزی به اوج شهرت خویش رسید، تا آنجا که به عنوان بزرگترین واعظ حنبلیان شناخته میشد. در ۲۱
جمادی الاول ۵۷۴ خلیفه فرمان داد که صفهای در جامع قصر برای جلوس و سخنرانی شیخ
ابوالفتح بن منی فقیه حنبلی بسازند و در
جمادی الاخر همین سال فرمان داد که قبر احمد بن حنبل را بازسازی کنند. پیروان دیگر مذاهب از این کارها که برای حنبلیان انجام میگرفت - و پیش از آن معمول نبود - سخت آزرده شدند.
ابن جوزی میگوید: مردم به من میگفتند: گرایش خلیفه به حنابله به خاطر تو و از تأثیر کلام توست... و من بر این، خدای را سپاس میگویم.
در
۵۲۷ق شیخ و استاد وی ابوالحسن بن زاغونی که در جامع منصور، نزدیک قبر معروف، در باب بصره و نیز در مسجد
ابن فاعوس مجلس درس و وعظ و مناظره داشت، درگذشت. ابوعلی بن راذانی جای وی را در این مجلس گرفت و به سبب خردسالی
ابن جوزی از سپردن آن به وی خودداری شد. پس وی نزد انوشروان وزیر رفت و فصلی در مواعظ ایراد کرد و بدینسان اجازه یافت که در جامع منصور به وعظ بنشیند. خود میگوید: در نخستین روز مجلس من همه فقهای بزرگ مذهب ما، چون
عبدالواحد بن شنیف و
ابوعلی بن قاضی و
ابوبکر بن عیسی و
ابن قسامی و جز اینان حضور داشتند. آنگاه در مسجد نزدیک قبر معروف و باب بصره و نهر معلی سخن راندم. این مجالس همچنان ادامه یافت و مورد استقبال قرار گرفت.
ابن جبیر ضمن مشاهدات خویش از
بغداد (۵۸۰ق/۱۱۸۴م) در گزارش «مجالس علم و وعظ» با ستایشی مبالغهآمیز از شخصیت علمی، ادبی و دینی
ابن جوزی تصویری روشن از یک از مجالس وعظ او به دست میدهد: بامداد روز شنبه در مجلس شیخ فقیه...
ابن جوزی که در برابر منزل او در ساحل شرقی
دجله برپا میشد، حاضر شدم. پس از جلوس وی بر منبر و پیش از شروع خطابه بیست و چند تن قاری با همخوانی و ترتیبی خاص آیاتی از
قرآن مجید را
تلاوت کردند. آنگاه وی به خطابه پرداخت و در آغاز هر بخش از سخن خویش اوایل آیات خوانده شده و در پایان هر بخش اواخر آن آیات را همچون قافیه میآورد و در عینحال ترتیب آیات را نیز حفظ میکرد... سخن او دلها را شیفته میساخت و به پرواز در میآورد و جانها را میگداخت تا آنجا که بانگ ناله برمیخاست و گنهکاران فریاد توبه و استغاثه بر میکشیدند و چون پروانگان که خود را به شعله شمع میزنند، به پای وی میافتادند... و گروهی از خود بی خود میشدند... آنگاه طرح مسائل آغاز شد و از هر سوی مجلس رقعههای سؤال به سوی وی روان گشت. او سریعاً بدانها پاسخ میداد، بیشترین فایده مجالس او همین پاسخ به پرسشها بود.
ابن جبیر از دو مجلس دیگر وی در همان سال گزارش میدهد: یکی در سحرگاه پنجشنبه ۱۱
صفر در باب بدر در صحنی از کاخهای خلیفه و دیگری در روز شنبه ۱۳ صفر در همانجا. در گزارش مجلس اول آورده است که در این مجلس، علاوه بر عموم مردم، خلیفه و مادرش و کسانی دیگر از حرم او حاضر بودند.
ابن جوزی بارها در المنتظم به مجالس خود و استقبال مردم از آنها اشاره میکند. مثلاً در یکجا مینویسد: به فرمان خلیفه در
پنجشنبه ۵
رجب ۵۷۰ بعد از نماز عصر مجلسی در باب بدر تشکیل شد. مردم از هنگام نماز صبح شروع به گرفتن جا برای خویش کردند، هر صف به ۱۸ نفر به بهای ۱۸ قیراط کرایه داده شد، سرانجام کار بدانجا رسید که برخی حاضر شدند برای نشستن در کنار آن ۱۸ تن ۶ قیراط بپردازند.
در جای دیگر میگوید: در روز عاشورای
۵۷۱ق به فرمان خلیفه مجلسی در حضور وی برپا شد. مردم از نیمه شب برای شنیدن سخنان من به باب بدر روی آوردند. انبوه جمعیت بیش از حد بود، تا آنجا که درها را بستند. ناگزیر گروه بیشماری در راههای پیوسته به این مکان ایستادند.
در جایی دیگر آورده است که در ۱۱ رمضان ۵۷۲ در خانه ظهیرالدین صاحب المخزن به وعظ نشستم. خلیفه حضور داشت، به عامه مردم نیز اجازه ورود داده شد. در این مجلس چنان سخن گفتم که همه شگفتزده شدند، تا آنجا که ظهیرالدین به من گفت که خلیفه به وی گفت است: «این مرد چنان سخن میگوید که گویی از آدمیان نیست».
ابن جوزی در بسیاری جاها به مجالس دیگر خود اشاره میکند که در آنها خلیفه، وزرا، دولتمردان، علما، فقها، قضات، شیوخ و بزرگان و دیگر طبقات مردم شرکت داشتند.
گفته شده که شمار شرکتکنندگان این مجالس گاه به ۱۰۰ هزار تن میرسیده است.
در این مجالس غالباً عده زیادی از روی تنبیه توبه میکردند و بعضی از شدت تأثیر موی از سر میکندند.
به گفته خود او بیش از ۱۰۰ هزار تن به دست او توبه کردند
و بیش از ۱۰۰ هزار (؟) تن نیز به دست وی اسلام آوردند،
ولی سبط او مینویسد: هزار تن یهودی و نصرانی به دست وی
مسلمان شدند.
نوشتهاند که المستضیء پیوسته، حتی در هنگام بیماری در مجالس وعظ او شرکت میجست.
از کارهای بیسابقه
ابن جوزی بیان یک دوره
تفسیر قرآن بر منبر است. خود میگوید: در ۱۷
جمادی الاول ۵۷۰ ق تفسیر قرآن را بر منبر به پایان رساندم. پس در همانجا سجده شکر به جای آوردم و گفتم از زمان نزول قرآن تاکنون واعظی را نمیشناسم که همه قرآن را در مجلس وعظ تفسیر کرده باشد.
ابن جوزی در مجالسی که خلیفه حاضر بود، به موعظه وی میپرداخت. چنانکه خود در المنتظم آورده، در مجلس خطاب به خلیفه گفت: «ای امیرالمؤمنین اگر درباره تو سخن گویم، از تو میترسم و اگر سکوت کنم بر تو میترسم، اما من به سبب محبت به تو ترس بر تو را بر ترس خویش از تو مقدم میدارم»
بهجز خطابه و وعظ، تدریس، بخش مهمی از زندگی اجتماعی
ابن جوزی را در برمیگرفت.
وی استادی بزرگ و مدرسی توانا بود و چنانکه خود میگوید در ۵ مدرسه تدریس میکرده است،
اما در منابع به ۴ مدرسه ذیل اشاره شده است:
مدرسه
ابن شمحل را
ابن شمحل در مأمونیه ساخت و
ابن جوزی مدتی در آن معید ابوحکیم نهروانی بود. سپس این مدرسه بدو سپرده شد و در آن به تدریس پرداخت.
مدرسه بنفشه، خانه نظامالدین ابونصر بن جهیر بود. بنفشه آن را خرید و مدرسه کرد و به ابوجعفر صباغ سپرد. کلید مدرسه مدتی در دست او بود. سپس از وی باز ستد و بدون درخواست
ابن جوزی به وی سپرد. این مدرسه، چنانکه
ابن جوزی مینویسد، طبق وقفنامه آن، وقف پیروان
احمد بن حنبل بوده است.
ابن جوزی از ۲۵ شعبان ۵۷۰ ق درس خود را در این مدرسه با حضور قاضی القضاه، حاجب الباب و فقهای
بغداد آغاز کرد.
مدرسه شیخ عبدالقادر تا زمان وزارت
ابن یونس حنبلی (۵۸۳ -۵۸۴ق) در دست عبدالسلام بن عبدالوهاب بن عبدالقادر جیلی بود. در این سال پس از متهم ساختن وی و سوزاندن کتابهایش مدرسه نیای او را نیز از وی برگرفتند و به
ابن جوزی سپردند.
این مدرسه را
ابن جوزی در درب دینار ساخت و کتابهای خود را بر آن وقف کرد.
خود میگوید: در ۳
محرم ۵۷۰ کار در این مدرسه را آغاز کردم و در آن روز ۱۴ مبحث در رشتههای مختلف علمی تدریس کردم.
گروهی از نویسندگان و محققان متقدم و معاصر، چون
دولتشاه سمرقندی،
رازی،
حالی و
سعید نفیسی ابن جوزی را به غلط از مدرسان مدرسه نظامیه
بغداد و استاد
سعدی، شاعر نامدار ایران (ح ۶۰۰ -۶۹۴ق) دانستهاند. به احتمال قوی منشأ این اشتباه اشارتی است که سعدی در «
بوستان»
به تحصیلات خویش در نظامیه
بغداد کرده و در «
گلستان»
از «شیخ اجل ابوالفرج بن جوزی» به عنوان استاد خود نام برده است. با توجه به تاریخ وفات
ابن جوزی (۵۹۷ ق) و تاریخ ولادت سعدی و تاریخ احتمالی ورود او به
بغداد (ح ۶۲۱ق) این سخن نمیتواند درست باشد، و
ابن جوزی مذکور در «گلستان» باید
ابوالفرج جمالالدین عبدالرحمان بن یوسف، پسر
ابومحمد محییالدین یوسف و نواده ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن جوزی باشد که در
۶۳۱ق به نیابت پدرش که از سوی المستنصر به سفارت مصر رفته بود، مدرس کرسی حنبلی در مدرسه مستنصریه گردید و در
۶۵۶ ق در زمان سقوط
بغداد به دست تاتار کشته شد.
افزون بر این خواجه نظامالملک، بانی و واقف مدرسه نظامیه
بغداد، در وقفنامه شرط کرده بود که مدرسه و املاکِ موقوفه آن در اصل و فرع وقف بر پیروان شافعی است و باید مدرسان و واعظان و کتابدار آن همه
شافعیمذهب باشند
بنابراین نمیتوان پذیرفت که مردی چون
ابن جوزی که از کودکی بر
مذهب حنبلی بالیده و به عنوان واعظ و چهره برجسته حنبلیان
بغداد شهرت یافته، با مدرسه نظامیه
بغداد ارتباطی داشته باشد، و بدینسان سخن
فؤاد بستانی نیز که
ابن جوزی را از شاگردان و مدرسان نظامیه دانسته، مردود است.
گروه زیادی در رشتههای مختلف علمی از
ابن جوزی بهرهمند شده و جمعی کتابهایی را نزد او خواندهاند، از آن جملهاند:
طلحه علثی و ابوعبدالله بن تیمیه،
خطیب حرّان که کتاب
زاد المسیر او را در تفسیر نزد او خوانده است.
گروه بیشماری از امامان، حافظان، فقیهان و جز اینها، حدیث از وی شنیده و تصانیفش را بر او خواندهاند.
گروهی نیز از او روایت کردهاند که از آن جملهاند: پسرش، صاحب علامه محییالدین یوسف، استاد دارالمستعصم؛ پسر دیگرش، علی ناسخ؛ نوهاش، ابوالمظفر شمسالدین یوسف بن قزاوغلی (معروف به
سبط ابن جوزی)؛ شیخ موفقالدین
ابن قدامه؛
حافظ عبدالغنی؛
ابن دبیثی؛
ابن قطیعی؛
ابن نجار؛ ضیا؛ یلدانی؛
ابن عبدالدائم؛
نجیب عبداللطیف حرانی که او آخرین شاگرد وی در
سماع حدیث بوده است.
گروهی دیگر از او اجازه روایت اخذ کردهاند. از آن جملهاند:
ابن جبیر اندلسی؛ زکیالدین
عبدالعظیم منذری؛ صائنالدین
محمد بن انجب نعال بغدادی؛
ناصحالدین بن حنبلی واعظ؛
شیخ
شمسالدین عبدالرحمان؛
احمد بن ابیالخیر؛
خضر بن حمویه؛
قطب بن عصرون و
فخر علی بن بخاری که آخرین اینان بوده است.
ابن جوزی جز وعظ و تدریس و گاه شرکت در مناظرات علمای مذاهب مختلف
و تألیف که تقریباً سراسر اوقات او را اشغال میکرد، به کاری دیگر نپرداخت و حتی جز برای سفر
حج از
بغداد خارج نشد.
با آنکه خلفا و صاحبان قدرت بدو عنایت داشتند،
هیچ سمت رسمی و سیاسی بر عهده نگرفت و به رغم آنکه مکرر در صید الخاطر
و دیگر آثارش چون تلبیس ابلیس ارتباط علما با دولتمردان را نکوهش و تقبیح میکند، از جای جای المنتظم برمیآید که خود با خلفا، وزرا و دیگر صاحبان قدرت در ارتباط بوده است.
در دو مورد چنانکه خود میگوید خلیفه مسئولیتی به وی میسپارد: نخست اینکه در
۵۶۹ ق که همه وعاظ جز ۳ تن از تشکیل مجالس ممنوع میشوند، وی به عنوان تنها خطیب حنبلیان
بغداد تعیین میگردد
اما این سمت را نمیتوان مقامی رسمی و دولتی شمرد، زیرا منشأ آن بیشتر قبول عامی بوده که وی نزد هم مذهبان خود داشته است. مورد دیگر اینکه در ۵۷۱ق به پیشنهاد صاحب المخزن و فرمان خلیفه به عنوان مسئول مبارزه با بدعتها (تفتیش عقاید) برگزیده میشود،
که این سمت نیز به نظر میرسد بیش از آنکه جنبه حکومتی داشته باشد، صبغه مذهبی دارد و با توجه به تعصبی که
ابن جوزی نسبت به اهل بدعت داشته، و در آثارش به ویژه تلبیس ابلیس و صیدالخاطر تجلی یافته،
احتمالاً وی شرعاً خود را مکلف به پذیرفتن این شغل میدانسته است.
منازعات و مبارزات او در خطابهها و جلسات درس با فرقهها و گروههایی که وی آنان را اهل بدعت میشمرد و نیز اقدامات شدیدی که وی به عنوان مسئول مبارزه با بدعتها به عمل آورد، موجب گرفتاری او در سالهای پایانی عمر شد:
در سبب گرفتاری وی نوشتهاند:
ابن یونس حنبلی در ۵۸۳ق/۱۱۸۷م که وزارت الناصر را بر عهده داشت، احتمالاً به اشاره
ابن جوزی و با حضور وی، مجلسی بر ضد عبدالسلام بن عبدالوهاب بن عبدالقادر جیلی منعقد ساخت و در آن فرمان داد تا کتابخانه وی را به سبب احتوا بر کتابهای
زندقه و ستارهپرستی و علوم اوایل بسوزانند و مدرسه نیای او را از وی بازستانند و به
ابن جوزی بسپارند.
در
۵۹۰ ق الناصر وزارت خویش را به ابوالمظفر مؤیدالدین محمد
ابن احمد معروف به
ابن قصاب که
شیعه بود، سپرد. وی
ابن یونس حنبلی را بازداشت کرد و یاران او را تحت تعقیب قرار داد. عبدالسلام بن عبدالوهاب،
ابن جوزی را به عنوان مردی ناصبی و از فرزندان ابوبکر و یکی از بزرگترین یاران
ابن یونس به
ابن قصاب معرفی کرد و گفت مدرسه نیای مرا گرفتند و به او سپردند و با مشورت او کتابخانه من سوزانده شد.
ابن قصاب این داستان را به الناصر که به شیعیان گرایش داشت و با
ابن جوزی میانهای نداشت و گاهگاه نیز در مجالس وعظ او مورد سرزنش قرار میگرفت، در میان نهاد. پس خلیفه فرمان داد تا
ابن جوزی را به عبدالسلام واگذارند. عبدالسلام به خانه
ابن جوزی آمد، او را دشنام داد، با وی تندی کرد، بر خانه و کتابخانه او مهر نهاد و خانوادهاش را پراکنده ساخت.
ابن جوزی را در بند کردند و با کشتی به واسط بردند و در خانهای در «درب الدیوان» باز داشتند و کسی را برای خدمت و دربانی او گماشتند. در این مدت کسانی نزد او میرفتند و از او حدیث میشنیدند و وی از آنجا اشعار بسیاری به
بغداد فرستاد. بدین سان ۵ سال را در آنجا سپری کرد.
ابن رجب میافزاید: در حالی که ۸۰ سال داشت، خود همه کارهای خویش را انجام میداد: جامه میشست، غذا میپخت و آب از چاه میکشید. او اجازه نداشت که برای استحمام یا کاری دیگر از خانه خارج شود.
از
ابن جوزی نقل شده است که گفت: در این مدت روزی یکبار قرآن را ختم میکردم و به سبب اندوهی که از دوری فرزندم یوسف داشتم،
سوره یوسف را نمیخواندم. وی در
۵۹۵ق آزاد شد و به
بغداد بازگشت. گروه کثیری با شادی به استقبال او رفتند.
جمعه با مردم نماز خواند و شنبه در مجلس وعظی شرکت کرد که در آن مدرسان، صوفیان و مشایخ رباطها شرکت داشتند. انبوه جمعیت تا بدانجا بود که صدای وی به انتهای مجلس نمیرسید.
در چگونگی آزادی
ابن جوزی از زندان نوشتهاند که پسرش محییالدین یوسف که خود به خطابت اشتغال داشت از مادر خلیفه که نسبت به
ابن جوزی تعصبی داشت، یاری جست و او از پسرش الناصر خواست تا شیخ را به
بغداد بازگرداند. پس
ابن جوزی به
بغداد باز گردانده شد و چون گذشته به وعظ و درس و تألیف سرگرم بود تا درگذشت.
ابن جوزی با اینکه به عنوان شخصیت ممتاز حنبلیان در روزگار خویش شناخته شده است و معاصران او شوکت و رونق مذهب حنبلی را بر اثر مجاهدات و شخصیت علمی او میدانستهاند، بزرگانی از حنبلیان پس از او چون شیخ موفقالدین مقدسی در باب او گفتهاند، از تصانیف وی در سنت و از روش وی در پیروی از سنت خشنود نیستیم.
ابن قادسی پس از ستایش
ابن جوزی در زهد و عبادت مینویسد: گروهی از مشایخ ائمه مذهب ما، از او ناخشنودند، زیرا در سخنانش گرایش به تأویل دیده میشود.
به نظر میرسد که برخی از سخنان وی در مجالس وعظ و نیز بعضی از آثار وی در ایجاد ناخشنودی هممذهبانش بیتأثیر نبوده است. سبط
ابن جوزی مینویسد: روزی جدم ابوالفرج در حضور خلیفه الناصر و دانشمندان بزرگ
بغداد بر منبر بود، یزید را لعن کرد، گروهی برخاستند و مجلس را ترک کردند
همو مینویسد که جدم در کتاب الرد علی المعتصب العنید المانع من ذمّ یزید گفته: در حدیث آمده است که هر کس صد یک اعمال
یزید را مرتکب شده باشد، ملعون است... و در این زمینه احادیثی را که
بخاری و
مسلم در صحاح خویش آوردهاند، ذکر میکند.
نوشتهاند که وی در عصبیت و تازش به دیگران تحت تأثیر خطیب
بغدادی بوده و سبط او در
مرآة الزمان از این امر اظهار شگفتی کرده است.
ستایشهای
ابنجوزی از اهل بیت نظیر ذکر فضایل
علی (علیهالسلام) و
حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و ذکر روایاتی در ستایش از
حضرت امام حسین (علیهالسلام) و نقل حدیث از برخی
امامان معصوم بعضی از بزرگان شیعه را بر آن داشته که در باب شیعه بودن
ابن جوزی سخن گویند.
خوانساری مینویسد: بعید نیست که
ابن جوزی شیعه بوده و بنا بر مصلحت تظاهر به تسنن میکرده است. آنگاه این دلایل را برای نظر خویش بیان میکند:
۱. او بر منبر روایت «
رد الشمس» را در شأن علی (علیهالسلام) نقل کرده است.
۲. چنانکه جمهور علما روایت کردهاند، روزی با حضور پیروان دو مذهب (تشیع و تسنن) از وی سؤال شد که ابوبکر افضل است یا علی (علیهالسلام) ؟ وی در پاسخ گفت: «من کان بنته فی بیته». نیز در رجال محدث نیشابوری آمده است که از وی درباره شمار امامان سؤال شد. وی پاسخ داد: «اربعة اربعة اربعة».
۳. از او سؤال شد چگونه قتل امام حسین (علیهالسلام) را به یزید نسبت میدهند، در حالی که یزید در
شام بود و امام در
عراق؟ وی در پاسخ این بیت
شریف رضی را خواند:
سهم اصاب و رامیه بذی سلم ••• من بالعراق لقد ابعدت مرماک
اما با توجه به نکات زیر پذیرفتن تشیع وی درست نیست:
۱. آنچه خوانساری در مورد حدیث «رد الشمس» مینویسد با عبارات
ابن جوزی در همین مورد در
تلبیس ابلیس مغایرت دارد: غلو رافضیان در دوستی علی (علیهالسلام) آنان را به جعل احادیث بسیاری در فضایل او وا داشته است که او خود از آن احادیث بیزار است و من برخی از آنها را در کتاب الموضوعات آوردهام. از آن جمله است حدیث ردالشمس. به نظر میرسد که خوانساری در مورد این حدیث
ابن جوزی را با سبط وی اشتباه کرده باشد. زیرا سبط بن جوزی در
تذکرة الخواص سخن جد خویش را درباره موضوع بودن این حدیث نفی میکند و مینویسد سخن جد من که گفته «این حدیث بلاشک مجعول است»، ادعایی بیدلیل است...، این حدیث را از عدول ثقهای روایت کردهایم که به هیچیک از آنها طعنی وارد نشده و در اسناد آن کسی نیست که تضعیف شده باشد.
۲. توریه
ابن جوزی در عبارت «من بنته فی بیته» بیش از آنکه
تقیه یک شیعه از
اهل سنت باشد، ممکن است تقیه یک حنبلی زیرک از قدرت روزافزون شیعیان به شمار آید، خاصه آنکه
ذهبی در
سیر اعلام النبلاء چنین آورده: این سؤال در زمان اقتدار شعیه به عمل آمده و جواب آن برای خشنودی فریقین است.
۳. وی در کتاب تلبیس ابلیس برخی از عقاید اصلی شیعه را ذکر میکند و آنها را تلبیس ابلیس میشمارد
همچنین برخی از آرای فقهی شیعه را از بدعتها و خرافاتی میداند که با
اجماع منافات دارد.
۴. وی با
فاطمیان علناً مخالفت میکرد - چنانکه در المنتظم از آنان با عنوان «دولت آل عبید» و از خلیفه فاطمی با عنوان «صاحب مصر» یاد میکند
و هنگامی که
صلاحالدین ایوبی حکومت آنان را برانداخت (۵۶۷ ق) و پس از حدود ۲۸۰ سال مجدداً نام خلیفه عباسی بر منابر مصر در خطبهها آورده شد، او به مناسبت این حادثه کتاب النصر علی مصر را تألیف و به المستضیء تقدیم کرد.
۵. به عنوان مبارزه با بدعتها تا آنجا پیش رفت که بر منبر اعلام کرد: خلیفه به موجب فرمانی به من اجازه داده است که با بدعتها مبارزه کنم. پس اگر کسی را دیدید که به صحابه اهانت روا میدارد، حتی اگر از وعاظ باشد، به من گزارش دهید تا خانه او را ویران کنم و او را تا ابد به زندان افکنم.
از قراین بر میآید که وی شیعیان را از آن جمله محسوب میداشته است.
۶.
ابن جوزی خود در المنتظم تصریح میکند که در ۵۷۱ق پس از آنکه همه وعاظ از سخنرانی منع شدند، به ۳ تن اجازه سخنرانی داده شد:
ابن جوزی از حنبلیان، قزوینی از شافعیان و داماد ابومنصور
مظفر ابن اردشیر مروزی عبادی از حنفیان.
۷. سبط
ابن جوزی پرسش و پاسخی را از جدش نقل میکند که عبدالرحمان در آن احادیثی را به منزله نصّ بر خلافت ابوبکر معرفی کند.
افزون بر این
ابن جوزی خود کتاب
آفة اصحاب الحدیث را درباره احادیث مربوط به نماز خواندن
ابوبکر در روزهای بیماری پیامبر، که از دیدگاه او نصّ بر خلافت اوست، تألیف کرده است.
با این حال معرفت و ارادت او را نسبت به علی (علیهالسلام) نمیتوان انکار کرد. وی فصلی از کتاب صید الخاطر را با عنوان «الحق مع علی بن ابی طالب» به بیان منزلت والای آن حضرت نزد
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختصاص داده است و میگوید: علما در این نظر منفقند که علی (علیهالسلام) نجنگید مگر آنکه میدانست که حق با وی است و با این حدیث مشهور نبوی استشهاد میکند که «اللهم ادر معه الحق کیفما دار».
ابن جوزی شدیدترین انتقادات را از
صوفیه به عمل میآورد و بیشترین بدعتها را به آنان نسبت میدهد تا آنجا که مفصلترین باب کتاب خود، تلبیس ابلیس
را به «تلبیس ابلیس بر صوفیان» اختصاص داده است. با این حال، کتابهای منفرد و مستقلی در مناقب عرفای بزرگ همچون
ابراهیم ادهم،
بشر حافی،
رابعه،
سفیان ثوری و
فضیل بن عیاض تألیف کرده است
بدینسان از نظر وی باید میان صوفیان و عرفای بزرگ امتیاز قائل شد.
نگاهی به عنوان فصول باب دهم تلبیس ابلیس نموداری از نظرات وی در باب صوفیه به دست میدهد: فریبکاری شیطان در
طهارت،
نماز، مسکن، ترک مال، لباس، خوردن و آشامیدن؛ ذکر احادیثی که نادرستی افعال صوفیان را آشکار میسازد. سماع و
رقص و
وجد، ادله کراهت غنا و
نوحهسرایی، غنای مجاز، مصاحبت با نوجوانان، ادعای توکل و ترک دارایی و درمان، ترک نماز جماعت و جمعه و روی آوردن به تنهایی و گوشهنشینی، خشوع و خضوع متکلفانه، ترک نکاح، امتناع از داشتن فرزند، سیر و سیاحت بیزاد و توشه، اعمال خلافت شرع در سفر، بازگشت از سفر، مرگ نزدیکان، ترک تحصیل علم، برخی از سخنان صوفیه در باب قرآن، شطح و طامات، منکرات (اعمال خلافت شرع)، اباحیه در پوشش صوفیه و رد شبهات اباحیه.
ابن جوزی در سراسر این باب، چنانکه شیوه تألیف وی است، به آیات و احادیث و اخبار استناد کرده است.
از مباحث مهم این باب بحث نسبتاً مفصل
غنا، وجد و سماع است.
وی پس از مقدمهای کوتاه مینویسد: در موضوع غنا به تفصیل سخن گفتهاند. بعضی آن را حرام، بعضی مباح و بعضی مکروه دانستهاند. باید گفت: پیش از اطلاق حرمت یا کراهت یا جز آن بر چیزی، باید نخست ماهیت آن را شناخت. واژه غنا در موارد مختلف به کار برده میشود، از آن میان آواز حاجیان در راه حج است که در آن اشعاری در وصف
کعبه،
زمزم و
مقام ابراهیم میخوانند و گاه همراه با خواندن اشعار ضربهای بر طبل فرود میآورند. این اشعار مباح است و خواندن آنها طربانگیز نیست و انسان را از اعتدال خارج نمیسازد. آنچه جنگجویان میخوانند نیز از این نوع است،
آنگاه بحث را با استناد به روایات پیش میبرد و در مواردی که صوفیان برای توجیه اعمال خویش محملی از آیات و احادیث تمهید میکنند، با نقد احادیث و جرح راویان آنها نظر آنان را باطل میشمرد.
مخالفت بنیادی
ابن جوزی با آنچه بدعت میشمارد، او را بر آن داشته که حافظ ابونعیم را نیز به سبب آنچه در
حلیة الاولیاء آورده انتقاد و تقبیح کند. در تلبیس ابلیس مینویسد: حافظ ابونعیم اصفهانی کتاب حلیه را برای آنان (صوفیان) تصنیف کرد و در آن درباره تصوف مطالب ناروا و زشتی آورد و از اینکه ابوبکر،
عمر،
عثمان، علی (علیهالسلام) و بزرگان
صحابه را از صوفیان شمرد، شرم نکرد
وی همچنین در مقدمه کتاب
صفة الصفوه که تلخیص و تنقیح خود او از حلیة الاولیاء است، مینویسد: از معایب حلیه ذکر چیزهایی است از صوفیه که انجام دادن آنها جایز نیست.
ابن جوزی در مورد
علم کلام میگوید: هیچ چیز برای عوام زیان بخشتر از علم کلام نیست و همانطور که کودک را از بیم غرق شدن در رود، از رفتن به کنار آن بازمیدارند، باید مردم را از شنیدن مسائل کلامی و خوض در آنها بازداشت.
برای عوام تنها کافی است که به
خدا،
فرشتگان او، کتابهای آسمانی،
پیامبران و رستاخیز ایمان داشته باشند و به آنچه گذشتگان (سلف) اعتقاد داشتهاند، بسنده کنند و بدانند که قرآن کلام خدا و مخلوق است. استوا بر عرش حقیقت دارد، ولی چگونگی آن بر ما روشن نیست، رسول خدا مردم را فقط به
ایمان مکلف میساخت و هرگز صحابه درباره جواهر و اعراض سخن نگفتهاند، پس هر که بر طریق آنان بمیرد، مؤمن و برکنار از بدعت مرده است. آنکه شنا نداند و از ساحل گام فراتر نهد، غرق شدنش قطعی است.
نظر او درباره غزالی:
ابن جوزی با آنکه مقام علمی و برخی از کتابهای امام
ابوحامد محمد غزالی (د ۵۰۵ق) را ستوده، او را به سبب برخی از محتویات کتاب
الاحیاء فی علوم الدین به باد انتقاد گرفته و نوشته است که وی در این کتاب «قانون فقه» را رها ساخته و کتابش را بر وفق مذهب صوفیه تألیف کرده است. سپس با نقل داستانی از آن کتاب در باب مردی که به منظور «محو جاه و مجاهده با نفس» دست به سرقت میزند، مینویسد: اینها قبیح و مخالف با احکام فقه است، و میافزاید: نظیر این سخنان در این کتاب بسیار است. من این اغلاط را در کتابی گرد آورده و آن را اعلام الاحیاء باغلاط الاحیاء نامیدهام، در کتاب دیگر خود تلبیس ابلیس نیز به برخی از آنها اشاره کردهام. آنگاه پس از نقل روایتی دیگر از کتاب الاحیاء و نقد و جرح آن میگوید: احادیث مجعول و غیر صحیح در الاحیاء بسیار آمده و سبب آن کماطلاعی مؤلف آن از نقل حدیث است.
ابن جوزی در جای جای آثار دیگرش نیز ابوحامد را سرزنش کرده است.
از مطالعه موارد انتقاد و مخالفت
ابن جوزی با غزالی برمیآید که زمینههای اصلی مخالفت همان زمینههایی است که وی لبه تیز حمله خویش را در تلبیس ابلیس بر آنها وارد میآورد، یعنی تصوف و باطنیگرایی. در تلبیس ابلیس میخوانیم: ابوحامد غزالی کتاب الاحیاء را بر مذهب صوفیان نوشت و آن را با احادیث باطل که از بطلان آنها بیاطلاع بود، بیان کرد... و گفت: «مراد از کوکب و شمس و قمر که
ابراهیم (علیهالسلام) آنها را دید، نورهایی است که حجاب خداوندند و خداوند مصادیق شناخته شده آنها را اراده نکرده است». این سخن غزالی از سنخ سخنان باطنیه است. همچنین او در کتاب
المفصح بالاحوال نوشته است که «صوفیان در بیداری فرشتگان و ارواح پیامبران را مشاهده میکنند و صداهایی از آنان را میشنوند و از ایشان بهرهها میگیرند. سپس از مقام مشاهده صورتها برتر میروند و به مقاماتی دست مییابند که در بیان نمیگنجد». کماطلاعی از سنن، احادیث و اسلام سبب بیان چنین سخنان میشود...
ابن جوزی درباره حدود عقل میگوید: «باید با
عقل از عقل احتراز کرد» و توضیح میدهد که هرگاه بخواهیم خدا را با عقل بشناسیم، در نخستین گام شناخت ما به حس منتهی میشود و در تشبیه میغلتیم. پس «احتراز از عقل با عقل» این خواهد بود که دقت کنیم و بدانیم که او جسم نیست و شباهتی به هیچ چیز ندارد. گاه انسان عاقل به افعال خداوند سبحان مینگرد و چیزهایی مییابد که عقل برنمیتابد، مثل دردها، ذبح جانوران، تسلط دشمنان بر اولیای خدا، مصائب صالحان و... که عقل خو کرده به عادات، حکمتی در آنها نمییابد. «احتراز از عقل با عقل» در این مورد چنین است که گفته شود، مگر ثابت نشده که خداوند مالک و حکیم است و هیچ فعلی را بیهوده انجام نمیدهد؟ با این بازنگری عقل آشکار میشود که حکمت او در این افعال بر ما پوشیده است. پس باید به اینکه او حکیم است تسلیم شد. اعتراض گروه بسیاری از مردم و نیز نظر بسیاری از بزرگان که نخستین آنان ابلیس بود، از این سنخ است و بدینسان در چاه گمراهی میافتند. داستان
خضر و
موسی (علیهالسلام) در قرآن کریم
نیز ناظر بر همین نکته یعنی «احتراز از عقل با عقل» است.
ابن جوزی درباره گروههای مردم نظراتی شگفتانگیز دارد: وی نخست مردم را به عالم و جاهل و آنگاه جهال را به دستههای زیر تقسیم میکند و مشخصات هر یک را برمیشمارد:
سلاطین در جهل پرورش یافتهاند، لباس ابریشمین میپوشند، شراب مینوشند، ستم میکنند و دستیارانی چون خود دارند که جملگی از خیر بدورند.
همت بازرگانان مالاندوزی است و بیشتر آنان
زکات نمیپردازند و از
ربا باکی ندارند. آنها به ظاهر مردمانند.
پیشهوران به کمفروشی، گرانفروشی و معاملات ربوی سرگرمند و سراسر روز را در بازار میگذرانند و همتی جز آنچه بدان مشغولند، ندارند. شب هنگام نیز چون مستان به خواب میروند. جز به خوردن و لذت بردن نمیاندیشند... اینان در شمار چهار پایانند.
اراذل در همه امور خویش پست و حقیرند، کناسان، زبالهکشان و نخالهبران از اینانند، ایشان پستترین ! مردمند.
بیکارگان و راهزنان جز به لذتهای زودگذر نمیپردازند... و سرانجامشان بر دار رفتن و کشتهشدن است.
کشاورزان یکسره در جهلند و بیشترین آنان از نجاست پروایی ندارند و در زمره گاوانند!.
برخی از آنان زیبا و بدکارند و برخی در دارایی شوهران خیانت میکنند...
درباره اخلاق عامه مردم مینویسد: شبانگاه میخوابند، گرچه در حقیقت روزها نیز در خوابند. بامداران با حرص خوکان، چاپلوسی سگان، درندگی شیران، شبیخونزدن گرگان و فریبکاری روبهان برای رسیدن به امیان خویش برمیخیزند.
ابن جوزی علما را به مبتدیان و متوسطان و مشهوران تقسیم میکند و مینوسد که قصد بسیاری از مبتدیان در کسب علم تفاخر است نه عمل. اینان به گمان اینکه علم، آنان را از گناهان باز میدارد، به گناه میگرایند. بیشتر متوسطان و مشهوران نیز از صاحبان قدرت میهراسند و در برابر منکرات خاموش مینشینند. تنها شمار اندکی از دانشمندان دارای نیت پاک و مقاصد پسندیدهاند.
وی دانشمندانی را که صرفاً در یک زمینه تبحر دارند، نکوهش میکند و کسانی را که به علومی چون کیمیا میپردازند، ابله میشمرد و کار آنان را به هذیان تشبیه میکند.
وی میافزاید گروهی از علما و وعاظ که در تنگنای معاش در میمانند، به دربار سلاطین پناه میبرند تا به مال دنیا دست یابند، در حالی که تقریباً همه ثروت شاهان از راه نادرست گرد آمده است.
وی اهل علم را از همنشینی با صاحبان قدرت برحذر میدارد و به آنان سفارش میکند که روش رسول خدا و صحابه و
تابعین را پیش گیرند و از مجالست با علما و توجه به اقوال گوناگون و مطالعه کتب و اغتنام فرصت و عمل به علم باز نمانند.
ابن جوزی در صید الخاطر فصلی را به فقر و آثار آن اختصاص داده است و کسانی را چون علما و پارسایان که مایه معیشتی ندارند، از در غلتیدن به دامن پادشاهان و یا عوامفریبی بیم میدهد. وی گروهی از دانشمندان را که با پیشهوری و استنساخ کتب به قناعت روزگار میگذرانند، میستاید و برخی از علمای زمان خویش را که به سبب دنیاپرستی به دربار سلاطین پناه برده یا به عوامفریبی روی آوردهاند، سرزنش میکند.
ابن جوزی در باب هفتم از تلبیس ابلیس مینویسد: شریعت سیاست الهی است و محال است که در آن خللی باشد و به استناد آیة «... ما فَرَّطْنا فِی الکِتابِ مِن شَیء...»
نظر کسانی را که
سیاست را برتر از
شریعت میشمرند، باطل میداند.
در امر حکومت سخن «المأمور معذور» را نادرست میشمارد، زیرا معتقد است که گاه فرمانروای برتر به ستم فرمان میدهد و اطاعت از فرمان او یاری به ستمکار خواهد بود.
وی
ولایت و حکومت را به شرط مراعات مصالح رعایا و اجرای
عدل و پرهیز از
ستم خطیرترین و والاترین منزلت، پس از پیامبری معرفی میکند
و عقیده دارد که خیرخواهی سلطان نسبت به رعایا و دادگری او سبب فراوانی نعمت، و بدخواهی و ستم او موجب خشکسالی میگردد.
وی معتقد است که رعایا دو گروهند: خواص و عوام. نسبت به خواص بیشتر باید تفقد کرد، زیرا آنان به مثابه ابزار حکومتند و این تفقد نباید منقطع گردد، زیرا گاه امین نیز خیانت میورزد و خیرخواه نیرنگ میبازد.
اما عوام را باید میان بیم و امید نگهداشت، با آنان بیشتر رفق و حلم ورزید و نباید به سخنانی که بر ضد یکدیگر میگویند، وقعی نهاد، زیرا غالباً مردم اغراض خویش را با نیرنگ میپوشانند.
ابن جوزی به کار بردن لقب «شاهنشاه» را برای پادشاهان جایز نمیشمرد و مینویسد روایات صحیح دلالت بر منع استعمال این لفظ دارد: هنگامی که در ۴۳۹ق/۱۰۴۷م لقب شاهنشاه به القاب جلالالدوله ابوکالیجار افزوده شد، خلیفه
القائم فرمان داد که این لقب در خطبهها آورده شود. عامه از شنیدن آن برشوریدند و خطیبان را سنگباران کردند. از فقها در اینباره نظرخواهی شد. بیشتر آنان با قیاس این لقب با عناوین قاضی القضاه و کافی الکفاة و استدلال به اینکه مقصود از ملکالملوک سروری بر شاهان زمین است، به کار بردن آن را جایز شمردند.
ابن جوزی در المنتظم پس از نقل این مطلب، نظر قاضی القضاة
ابوالحسن ماوردی را که از نزدیکترین کسان به جلالالدوله و استعمال آن را جایز نمیشمرد، تأیید میکند.
ابن جوزی را خوشسیما، شیرین شمایل با صدایی نرم و حرکات موزون وصف کردهاند.
در منابع آمده است که ریش وی بر اثر نوشیدن بلاذر ریخته و بسیار کوتاه شده بود، و تا دم مرگ آن را خضاب میکرد. بر اساس تجاربی که از دوران کودکی کسب کرده بود، اعتقاد داشت که غذای نامناسب سبب ناتوانی و بیماری میگردد و آدمی را از عبادت و کار خیر باز میدارد،
از اینروی بسیار مراقب تندرستی خویش بود و آنچه را برای قوت عقل و حدت ذهن خود مفید میدانست، به کار میبرد.
خوشغذا بود و خوراکش بیشتر جوجه و غذاهای سبک بود و به جای میوه از شربتها و معجونها استفاده میکرد و آنچه شبههناک بود، نمیخورد، جامهاش بهترین جامهها بود: جامههای سفید و نرم و عطرآگین.
شیفته کتاب و مطالعه بود، وقتی کتابی را میدید که پیشتر آن را ندیده بود، حال کسی را مییافت که بر گنجی دست یافته است
بیبهره از ذوق سلیم نبود. حلاوت مناجات را چشیده بود. روزها روزه میداشت و شبها به عبادت بر میخاست و در تاریکی شب به دیدار صالحان میرفت. مداعباتش لطیف و شیرین بود. ذهنی وقاد داشت و حاضرجواب بود
فی البدیهه پاسخهای شیرین و لطیف میداد، چنانکه وقتی مردی از او پرسید: تسبیح گفتن بهتر است یا استغفار کردن؟ پاسخ داد: جامه شوخگن به صابون بیشتر نیاز دارد تا به بخور؛ از او درباره غنا سؤال شد، پاسخ داد: اُقْسِمُ بِالله لَهُوَ لَهْوُ.
شخصیت علمی و مذهبی
ابن جوزی سبب شده که وی را با القابی که گاه بسیار مبالغهآمیز مینماید، بخوانند: شیخ العراق و امام الافاق،
امام الحافظ العلامه،
شیخ الوقت،
عالم العراق و واعظ الافاق،
الامام الاوحد،
الحبر المتکلم.
از
ابن جوزی ۳ پسر به نامهای ابوبکر عبدالعزیز، ابوالقاسم علی و ابومحمد یوسف و ۶ دختر به نامهای رابعه (مادر یوسف بن قزاوغلی معروف به سبط
ابن جوزی)، شرف النساء، زینب، جوهره، ست العلماء کبری و ست العلماء صغری. این دختران همه از پدر و دیگران حدیث شنیدهاند.
عبدالعزیز بر مذهب احمد بن حنبل فقه آموخت و از ابوالوقت،
ابن ناصر، ارموی و گروهی دیگر از مشایخ پدرش حدیث شنید و به
موصل سفر کرد و در آنجا به وعظ پرداخت و قبول نام یافت. گفتهاند که خاندان شهرزوری بدو رشک بردند و مسمومش ساختند و وی در
۵۵۴ق درگذشت.
ابوالقاسم علی از
ابن بطی و جز او حدیث شنید. هنگامی که پدرش به
واسط برده شد، به کتابخانه او که در درب دینار بود، دست یافت و آنچه از آنها خواست، برداشت و به بهایی که قیمت مرکب آن نمیشد، فروخت. او در
۶۳۰ق در حالی که پدر او را ترک کرده بود، بیآنکه وی را ببیند، درگذشت.
ابومحمد یوسف ملقب به محییالدین بسیار حدیث شنید، فقه آموخت و بر روش درست و اخلاق پسندیده بالید. او بود که سبب رهایی پدر شد و پس از مرگ پدر، به وعظ پرداخت و شغل پدر را به بهترین نحو ادامه داد. مدتی ولایت حسبه
بغداد بدو سپرده شد و مدتی نیز عهدهدار انشای مکاتبات خلفا به پادشاهان گردید و سرانجام به مقام استادداری المستعصم رسید.
ابن جوزی پس از آخرین وعظ خود در ۱۷
رمضان ۵۹۷ بیمار شد و پس از ۵ روز در
شب جمعه میان نماز مغرب و عشا در خانه خود در قطفتا (محلهای در شرق
بغداد) درگذشت.
گزارشهایی که در باب تشییع جنازه او در دست است، شخصیت اجتماعی و نفوذ وی در مردم را نشان میدهد: در سوگ او بازارها بسته شد و مردم
بغداد برای تشییع جنازه گرد آمدند. انبوه جمعیت تا بدانجا بود که جنازه او تا وقت نماز جمعه به گوری که در مقبره احمد بن حنبل برای وی آماده شده بود، نرسید و بزرگان مذهب نتوانستند بر او نماز بگزارند و از کفن او جز اندکی باقی نماند.
گفتهاند که وصیت کرد شعری را که بدین مضمون سروده بود، بر قبرش بنویسند: «ای بسیار بخشاینده، ای که از گناهکاران در میگذری، گناهکاری به امید بخشایش گناهانش نزد تو آمده است. من مهمانم و سزای مهمان جز احسان نیست».
ابن جوزی از ۱۳ سالگی به تألیف پرداخت
و از آنجا که تا پایان عمر از نوشتن باز نایستاد، شمار آثارش بسیار است. قدرت ذهنی شگفتانگیزش نیز او را یاری داده است.
ابن دبیثی میگوید: «کسی را نمیشناسم که بیش از
ابن جوزی در رشتههای گوناگون علمی تألیف کرده باشد. جزوهای دیدم که اختصاص به نام کتابهای او داشت
ناجیه عبدالله ابراهیم مینویسد که من این جزوه را که در دو ورق تنظیم شده، تصحیح و آماده نشر کردهام.
ابن تیمیه در
اجوبة المصریه مینویسد:
ابن جوزی تصنیفات و تألیفات بسیار در زمینههای مختلف دارد. من یک بار آثار او را شمردم، بیش از هزار تصنیف بود. پس از آن باز آثاری از او دیدم که در آن شمارش به حساب نیاورده بودم
در منابع آمده است که درباره تألیفات
ابن جوزی از خود او سؤال شد. در پاسخ گفت: «بیش از ۳۶۰ تصنیف است که برخی از آنها ۲۰ مجلد و برخی فقط یک جزوه است»
سبط
ابن جوزی مینویسد: از او شنیدم که در اواخر عمر بر بالای منبر میگفت «من با این دو انگشتم ۲ هزار مجلد کتاب نوشتهام».
در باب کثرت آثار وی گفتهاند: اگر شمار جزواتی را که نوشته است بر روزهای زندگانی وی تقسیم کنند، معلوم میشود که وی در هر روز ۹ جزوه کتابت کرده است
و از این جهت وی را با
ابوجعفر محمد بن جریر طبری که گفته شده روزی ۴۰ صفحه کتابت میکرده است، میتوان مقایسه کرد. همچنین نوشتهاند که
ابن جوزی تراشه قلمهایی را که با آنها احادیث پیامبر اکرم را مینوشته، گرد آورده بود. هنگام مرگ وصیت کرد که آب غسل او را با آنها گرم کنند، چنین کردند. این تراشهها بیش از مقدار مورد نیاز بود.
برخی از محققان از بسیاری آثار
ابن جوزی با ناباوری اظهار شگفتی کردهاند، اما با توجه به اینکه وی حدود ۹۰ سال زندگی کرده و هرگز وقت خود را ضایع نمیکرده است، جای شگفتی نیست. خود در اغتنام فرصت گفته است: گروه کثیری، همانگونه که مردم عادت دارند، با من دیدار میکنند. از آنجا که وقت را گرانبهاترین چیزها میدانم، این دیدارها را خوش نمیدارم، اما اگر از این کار خودداری کنم، ارتباطات مألوف میگسلد و اگر به این دیدارها ادامه دهم، وقت ضایع میشود. پس تا آنجا که میتوانم از دیدار سرباز میزنم و اگر ناگزیر دیداری پیش آید، کم سخن میگویم تا زمان دیدار کوتاه شود. افزون بر این، کارهایی برای هنگام ملاقات، از پیش آماده میکنم تا آن زمان بیهوده سپری نشود. پس قطعه قطعه کردن کاغذ، تراشیدن قلم، دسته کردن دفترها و کارهایی مانند اینها را که نیاز به اندیشیدن و حضور ذهن ندارد - و به هر حال باید وقتی نیز صرف آنها شود - برای این اوقات مینهم.
با عنایت به آنچه
ابن جوزی خود در باب شمار تألیفات خویش (۲ هزار اثر) بیان کرده است و با توجه به شمار تألیفات بازمانده از وی (حدود ۳۸۴ اثر)، همانطور که از منابع برمیآید، باید پذیرفت که بسیاری از آثار وی بر اثر سوانح طبیعی، جنگها و آتشسوزیها از میان رفته است.
به رغم بلندی مقام
ابن جوزی در تألیف، وی از طعن و خردهگیری علما برکنار نمانده است. شاید سبب اصلی آن غرور و خودپسندی او بوده باشد. علاوه بر این بدگویی بسیار او از علمای دیگر مذاهب و گاه هممذهبان خود
سبب برخی خردهگیریها نسبت به وی شده است. به هر حال در کارهای او اغلاط بسیار دیده میشود که منشأ آنها را میتوان کثرت تألیف، بازبینی نکردن آنها پس از تصنیف و میل وی به تأویل در بعضی مسائل دانست، خاصه آنکه در حل شبهات متکلمان و بیان فساد آرای آنان تبحری نداشته است.
دانشمندان در ارزیابی آثار
ابن جوزی نظرات گوناگونی اظهار کردهاند:
ابن تیمیه در اجوبة المصریه میگوید: او در حدیث، وعظ و مباحث مربوط به آنها مصنفاتی دارد که کسی چون او تصنیف نکرده است. از بهترین تصانیف او کتابهایی است که در اخبار پیشینیان گرد آورده، از آن جمله است کتابهای مناقب او. او مردی ثقه است، از تألیفات دیگران آگاهی بسیار دارد و در حسن ترتیب و تبویب و جمع و نگارش تواناست. در این زمینهها بر خلاف بسیاری از مؤلفان که راست را از دروغ باز نمیشناسند،
ابن جوزی در بازشناختن درست از نادرست بینظیر است.
اما در برابر این سخن گفتهاند که وی
ابوالوفاء بن عقیل را بسیار بزرگ میداشته و با آنکه نظر او را در برخی از مسائل رد میکرده، سخت پیرو او بوده و آنچه از او مییافته، نقل میکرده است و از آنجا که
ابن عقیل با همه تبحرش در کلام، در حدیث و آثار آگاهی تام نداشته، سخنانش در این ابواب پریشان و ناهماهنگ بوده و این ناهماهنگی و پریشانی در سخنان
ابن جوزی نیز راه یافته است.
ذهبی از قول موفق عبداللطیف مینویسد: «در تصانیف
ابن جوزی اغلاط بسیار دیده میشود، زیرا او پس از اتمام کتاب به تنقیح آن نمیپرداخته است». آنگاه با تأیید این سخن میافزاید: به سبب ترک مراجعه به کتاب، سخنان بیاساس در آثارش مشاهده میشود و آنقدر تألیف کرده است که اگر عمری دوباره بیابد، نمیتواند آنها را اصلاح و بازنویسی کند.
ابن رجب هم میگوید:
ابن جوزی به محض آنکه کتابی را به پایان میبرد، بیآنکه به تنقیح آن بپردازد، به تألیف کتابی دیگر میپرداخت و گاه در یک زمان به تألیف چندین کتاب مشغول بود و اگر جز این بود، اینهمه آثار متعدد گرد نمیآمد.
همچنین
ابن فرات مینویسد: صاحب المعجم که کتاب زاد المسیر
ابن جوزی را بارها نزد او خوانده بوده است، به وجود اغلاط بسیاری در کتابهای او اشاره میکند.
تألیفات او را در رشتههای گوناگون علمی باید اختصار آثار دیگران به حساب آورد. او بیآنکه دانشی را نزد استادی فرا گرفته و در آن صاحب نظر شده باشد، از کتابها نقل میکرد و از اینروست که از او نقل شده که گفته است: «من گرد آورندهام نه مصنف».
ابن جوزی خود در باب احاطهاش بر احادیث نوشته است: «از آنجا که بیشترین اشتغال من حدیث و علوم مربوط به آن بوده، تقریباً میتوانم درباره هر حدیثی که بر من عرضه میشود، بگویم که صحیح است، حسن است، یا محال».
این سخن کاملاً با آنچه علمای حدیث چون ذهبی
و
سیوطی آوردهاند، مغایرت دارد.
سیوطی به نقل از ذهبی درباره او مینویسد:
ابن جوزی نزد ما از نظر فن حدیث حافظ به شمار نمیآید، ولی میتوان او را به اعتبار کثرت اطلاع بر حدیث و گردآوری آن حافظ خواند.
وی در تفسیر، وعظ و تاریخ مبرز، در فقه حنبلی متوسط و در متون حدیث دارای اطلاعی کامل بود، اما در شناخت صحیح و سقیم احادیث ذوق محدثان و نقادی حافظان مبرز را نداشت.
همو در مقدمه کتاب
اللالی المصنوعه که در رد کتاب الموضوعات
ابن جوزی تألیف کرده، نوشته است: وی در این کتاب نه تنها بسیاری از احادیث ضعیف، بلکه صحیح و حسن را به عنوان احادیث موضوعه آورده است. البته امامان و حافظان حدیث از آن جمله
ابن صلاح و پیروان او متذکر این مطلب شدهاند، ولی من نیز بر آن شدهام که این کتاب او را مختصر و نقد کنم و اغلاط آن را مشخص سازم.
برخی قراین نیز نشان میدهد که
ابن جوزی از تاریخ عمومی و اوضاع و احوال جهان در روزگار خود اطلاع چندانی نداشته است، مثلاً در صید الخاطر
آورده است: پس از آنکه قیصر (در نخستین فتوحات اسلام) هلاک شد، دیگر قیصری به قدرت نرسید.
عمادالدین کاتب با نقل ۵ نمونه از اشعار
ابن جوزی در قوافی مختلف درباره او مینویسد: وی دارای عباراتی مصنوع و اشاراتی بدیع و دلنشین است و علاقه بسیار به تجنیس دارد.
برخی از محققان نوشتهاند که مجموعه اشعار او به ۱۰ مجلد میرسد.
ابن رجب اشعار او را به زیبایی میستاید و سپس افزون بر اشعاری که
ابوشامه آورده، ابیاتی از او نقل میکند.
ابن جوزی خود در المنتظم قصیدهای را که در مدح خلیفه المستضی، مشتمل بر ۲۵ مصراع با قافیه «ان» سروده، نقل کرده است.
۳ کتاب در شعر به
ابن جوزی نسبت داده شده است: احکام الاشعار باحکام الاشعار، ما قتله من الاشعار و المختار من الاشعار.
مقام علمی و کثرت تألیفات و خدمت بزرگی که
ابن جوزی به میراث فرهنگ اسلامی کرده، جمعی از محققان را بر آن داشته است که به بحث و استقصای آثار او بپردازند و ابهامات و اشتباهات موجود در این زمینه را مرتفع سازند، خاصه آنکه هنوز بسیاری از نسخ خطی آثار
ابن جوزی در کتابخانههای شرق و غرب عالم پراکنده است و برخی از آنها نیز همچنان ناشناخته مانده است.
ابن جوزی خود نخستین کسی است که آثار خویش را فهرست کرده است.
ابن رجب پیش از ذکر آثار
ابن جوزی مینویسد که
ابن قطیعی فهرست
ابن جوزی را از آثار خویش به خط خود او دیده و احتمالاً نام کتابهایی دیگر از او را نیز بدان افزوده است.
از فهرستهای متقدمان که بگذریم،
سید عبدالحمید علوچی کتابی با عنوان مؤلفات
ابن جوزی نوشته و در آن به شمارش و طبقهبندی آثار او پرداخته است. وی در این کتاب، آثار چاپی، خطی و مفقود
ابن جوزی را بر اساس منابع بسیار و فهرستهای متعدد کتب خطی (به زبان عربی و زبانهای دیگر، موجود در کتابخانههای مختلف سراسر جهان) معرفی کرده است (این کتاب در
بغداد (۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م) به چاپ رسیده است. سید محمدباقر بر این کتاب استدراکی نوشته که در مجلة المورد
چاپ شده است. در این استدراک نام ۱۱ تألیف که در کتاب علوچی نیامده، ذکر شده و بر اساس فهرستهای متعددی که در اختیار علوچی نبوده، عناوین برخی از آثار نیز تصحیح شده است. علاوه بر این، سید محمدباقر، اطلاعات بسیاری درباره کتابخانههایی که آثار
ابن جوزی در آنها نگهداری میشود، به دست داده و در پایان نام کتابهای خطی
ابن جوزی را که پس از نشر کتاب علوچی به چاپ رسیده، آورده است.
به گفته
محمد بهجت اثری در حاشیة کتاب
خریدة القصر عمادالدین کاتب، هلال ناجی نیز در مجلة المورد مستدرکاتی بر کتاب علوچی افزوده است.
ناجیه عبدالله ابراهیم در مورد آثار
ابن جوزی تحقیقات تازهای دارد. وی نکاتی را که از قلم علوچی و سید محمدباقر افتاده، به ویژه کتابهایی را که خود بدانها دست یافته، به عنوان المستدرک علی مصنفات
ابن جوزی آماده انتشار کرده است.
علوچی آثار
ابن جوزی را بر حسب موضوعات به شرح زیر طبقهبندی میکند:
الف - ۲۷ کتاب در قرآن و علوم قرآنی؛
ب - ۴۲ کتاب در حدیث، رجال و علوم حدیث؛
ج - ۵۴ کتاب در مذاهب، اصول، فقه و عقاید؛
د - ۱۴۳ کتاب در وعظ، اخلاق و ریاضات که بیشترین تألیفات او در این زمینههاست؛
ه - ۱۰ کتاب در طب؛
و - ۱۶ کتاب در شعر و لغت؛
ز - ۹۲ کتاب در تاریخ، جغرافیا، سیر و حکایات که مجموع آنها ۳۸۴ کتاب میشود.
از میان آثار بازمانده
ابن جوزی که نام آنها پس از این خواهد آمد، المنتظم و تلبیس ابلیس دارای اهمیتی خاص است که در اینجا به بررسی آنها میپردازیم.
کتاب
المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، مهمترین اثر
ابن جوزی در تاریخ است. در این کتاب مؤلف پس از خطبه که با عبارت «الحمدلله الذی سبق الازمان و ابتدعها و الالوان واخترعها...» شروع میشود، به اقامه دلیل بر وجود خدای تعالی و سپس ذکر نخستین مخلوقات میپردازد و تاریخ عالم را از آغاز تا دوران حضرت رسول و از آن زمان تا ۵۷۴ق/۱۱۷۸م (خلافت المستضی، ۵۶۶ - ۵۷۵ق/۱۱۷۱- ۱۱۷۹م) میآورد. وی حوادث تاریخی قبل از هجرت را بر حسب ابواب و بعد از آن را به ترتیب سنوات ذکر میکند.
در تاریخ هر سال نخست اخبار مهم و حوادثی را که از نظر وی جالب یا شگفتانگیز بوده است، میآورد. سپس به وفیات بزرگان میپردازد و در این بخش نام آنان را که گاه همراه شرح مختصری از احوال و آثارشان است، به ترتیب الفبایی ذکر میکند.
حاجی خلیفه پس از معرفی المنتظم و اشاره به فواید جنبی آن در علم حدیث از قول مولا
علی بن حنابی، میافزاید، در این کتاب مطالب بیاساس و اغلاط آشکار بسیار است که من به برخی از آنها در حاشیه نسخهای که به خط مؤلف است، اشاره کردهام، آنگاه میافزاید که این کتاب را شیخ علاءالدین علی بن محمد مشهور به مصنفک در ۸۷۰ق/ ۱۴۶۶م در ادرنه در یک مجلد خلاصه کرده و آن را مختصر المنتظم و ملتقط الملتزم نامیده است.
بروکلمان از این کتاب با عنوان المنتظم فی ملتقط الملتزم سخن گفته است
که به نظر میرسد تصحیفی از نام مختصر مصنفک باشد. وی مینویسد قسمت اول این کتاب مأخوذ از طبری است که مطالب بسیاری در وفیات بدان افزوده شده است و قسمتهای اخیر آن مقتبس از
الکامل ابن اثیر است، هر چند که
ابن جوزی خود در المنتظم
ابن اثیر را مورد انتقاد قرار داده است
در مقایسهای اجمالی که میان مطالب المنتظم و
تاریخ طبری و همچنین الکامل
ابن اثیر به عمل آمد، معلوم شد که نظر بروکلمان در مورد قسمت اول صحیح است، اما اقتباس قسمتهای اخیر المنتظم از الکامل ثابت نشد. بنابراین و با توجه به سخن عبدالمنعم در مقدمه بر کتاب العسجد المسبوکِ غسانی که مینویسد: گروهی از مؤلفان پس از
ابن جوزی از جمله
ابن اثیر از المنتظم سود جستهاند
میتوان احتمال داد که بروکلمان تلخیص مصنفک را با المنتظم اشتباه کرده و آن را با تاریخ طبری و الکامل
ابن اثیر مقایسه نموده باشد.
ابن قفطی در بحث از علم تاریخ و کتب تاریخی، المنتظم
ابن جوزی را به مثابه یکی از تکملههای متوالی تاریخ طبری که هر یک برای کامل کردن کتابهای پیش از خود تألیف شده، به شمار آمده است و میگوید: ذکر حوادث پس از المنتظم را
ابن قادسی تا
۶۱۶ق ادامه داده و آن را تکمیل کرده است.
ابن جوزی در المنتظم نظیر آنچه در روزنامههای روزگار ما میآید، از حوادث گوناگون سخن میگوید: رویدادهای مهم سیاسی، توطئهها، اخبار مربوط به جنگها، اخبار فرهنگی (برگزاری مجالس وعظ و خطابه و مناظره، تأسیس مدارس و نام مدرسان و معیدان آنها...)، منازعات مذهبی و کلامی، تاریخ آغاز و پایان بناها، قتلها، سرقتها، نیرنگها، آتشسوزیها، رویدادهای شگفتانگیز، اخبار مربوط به خلیفه (شکار، سیاحت، بیماری...)، گزارش برخی نرخها در روزهای گرانی و ارزانی، قحط و غلاها، شیوع بیماریها، سوانح طبیعی (طغیان رودها، بارانهای شدید، تگرگهای درشت...)، گزارش گرمترین روز سال، اخبار مربوط به افطاری و مهمانیها به مناسبتهای مختلف، گزارش اعدامها (دزدان، قاتلان، بدمذهبها...) و...، تا آنجا که اگر صحت این گزارشها محقق گردد، میتوان این کتاب، به ویژه جلد نهم و دهم آن را که مقارن دوران زندگی مؤلف است، آیینه تمامنمای روزگار او دانست که از لحاظ مطالعات علوم انسانی به ویژه علوم اجتماعی حائز اهمیت فراوان است.
۶ مجلد از این کتاب مشتمل بر حوادث و وفیات سالهای ۲۵۷-۵۷۴ق/۸۷۱ - ۱۱۷۸م با برخی حواشی و تصحیحات در ۱۳۵۷- ۱۳۵۹ق در حیدرآباد دکن به طبع رسیده و در ۱۳۶۰-۱۳۶۲ق فهرست اعلام مجلدات پنجم تا نهم آن توسط سید ظهیرالدین حسن تهیه گردیده و به پایان هر مجلد افزوده و منتشر شده است.
ابن جوزی خود کتاب المنتظم را که در ۱۰ جلد بزرگ تألیف کرده بود، در یک مجلد کوچک مختصر ساخت و آن را
شذور العقود فی تاریخ العهود نامید.
سخاوی این کتاب را به خط
ابن جوزی دیده است.
سبط
ابن جوزی مینویسد تاریخ نیایم یعنی المنتظم در
۵۷۴ق به پایان رسید. او تاریخ کوچکی به نام درة الاکلیل دارد که ذیلی بر المنتظم و حاوی حوادث سالهای ۵۷۵ -۵۹۰ق (سال تبعید او به واسط) است و در این کتاب حوادث به طور کامل استقصا نشده است.
کسانی دیگر نیز بر المنتظم ذیلهایی نوشتهاند:
محمد بن احمد بن محمد قادسی (د ۶۹۴ق) ذیل خود را که در چند مجلد است،
الفاخر فی ذکر حوادث ایام الامام الناصر نامیده است. امام العز ابوبکر محفوظ بن معتوق بن بزوری نیز ذیلی بر المنتظم دارد.
ابن جوزی در مقدمه کوتاه این کتاب مینویسد: پس از رحلت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و درگذشت یاران او... هواها بازگشت و بدعتها آفرید... بیشتر مردم به گروههای گوناگون گرویدند و ابلیس سربرآورد تا آنان را بفریبد و باطل را بیاراید و تفرقه افکند و گمراهان را گرد هم آورد... از اینرو من بر آن شدم تا با تألیف تلبیس ابلیس مردم را از نیرنگهای او بر حذر دارم و دامهایش را بنمایانم.
ابن جوزی این کتاب را در ۱۳ باب تألیف کرده که برخی از ابواب آن خود به فصول و بخشهای فرعی تقسیم شده است. از آنجا که فصول و بخشهای این کتاب تا حدود زیادی بیانگر عقاید و آرای
ابن جوزی است. اشاره به مباحث اصلی این ابواب و فصول، به شناخت بیشتر شخصیت او کمک میکند:
باب اول در امر به پیروی از سنت و همراهی با جماعت: در این باب
ابن جوزی با استناد به روایات عامه لزوم پیروی از «سنت» را بر اساس تلقی اهل تسنن از «سنت» تبیین میکند و با اشاره به حدیث افتراق، «اهل جماعت» را
فرقه ناجیه معرفی میکند.
باب دوم در نکوهش بدعتها و بدعتگزاران: در این باب
ابن جوزی بدعتگذاران را به ۶ گروه اصلی و هر گروه اصلی را به ۱۲ گروه فرعی تقسیم میکند. گروههای اصلی بدعتگذار از نظر وی عبارتند از
حروریه،
قدریه،
جهمیه،
مرجئه،
رافضه و
جبریه وی از گروههای فرعی رافضه به دو گروه شیعه و امامیه اشاره و آنها را چنین معرفی میکند: شیعه معتقد است که علی (علیهالسلام) وصی پیامبر خداست و ولی امر بعد از اوست و امت که با جز او بیعت کردند. کافر شدند.
امامیه معتقدند که ممکن نیست دنیا از وجود امامی از فرزندان
حسین (علیهالسلام) خالی باشد. امام را
جبرئیل تعلیم میدهد و هر گاه بمیرد، کسی چون او جانشینش میشود.
باب سوم در تحذیر از فتنهها و نیرنگهای ابلیس: در این باب با استناد به
قرآن کریم و احادیث به بیان فریبکاری شیطان میپردازد و میگوید: هر انسانی را شیطانی است و
شیطان همانند خون در آدمی جریان دارد و آنگاه فصلی به ضرورت پناه بردن به خدا از شر شیطان اختصاص میدهد.
باب چهارم در معنی تلبیس و غرور: به نظر وی تلبیس نمایاندن باطل به صورت حق و غرور نوعی نادانی است که نادرست را درست و زشت را زیبا مینمایاند.
باب پنجم در ذکر فریبکاری ابلیس در اعتقادات و دینها: در این باب به بیان بطلان عقاید
سوفسطائیان، دهریان، طبایعیان (معتقدان به عناصر چهارگانه)، ثنویان، فلاسفه و پیروان آنان، معتقدان به هیاکل (کسانی که اجرام سماوی را به عنوان جسم روحانیان علوی میپرستند)، بتپرستان، پرستندگان آتش و خورشید و ماه، مردم دوران جاهلیت، منکران نبوت،
یهودیان،
نصاری،
صابئان،
مجوس، منجمان، منکران رستاخیز و تناسخیان میپردازد. آنگاه چگونگی فریبکاری شیطان را در اعتقادات امت مسلمان شرح میدهد و در این زمینه از تقلید و اجتهاد و مسائل مربوط به آنها سخن میگوید و پس از بحثی راجع به کلام و نکوهش متکلمان کیفیت فریبکاری ابلیس را بر
خوارج، رافضیان،
باطنیان (
اسماعیلیه،
سبعیه،
بابکیه،
محمره،
قرامطه،
خرمیه،
تعلیمیه) بیان میکند.
باب ششم - در فریفتن عالمان: در این باب تلبیس شیطان بر قاریان، محدثان، فقیهان، اهل جدل، واعظان و گویندگان قصص، لغویان و ادیبان، شاعران و دانشمندان مبرز شرح داده میشود.
باب هفتم - در فریفتن فرمانروایان و پادشاهان.
باب هشتم - در فریبکاری در عبادات: در این باب چگونگی فریفته شدن عابدان در
تطهیر،
وضو،
اذان،
نماز،
قرائت قرآن،
روزه،
حج،
جهاد،
امر به معروف و نهی از منکر بیان میشود.
باب نهم - در فریفتن زاهدان و عابدان: وی در این باب ترک دنیا، سرزنش علما، رویگردانی از آموختن علم، ترک مباحات، پشمینهپوشی، حب جاه، ژولیدگی، ظاهر زاهدانه، احتراز از خرید، انگشتنما شدن، عجب به عبادت، عمل به اوهام و پندارها به عنوان «واقعه»ها و... را از مصادیق تلبیس ابلیس میشمارد.
باب دهم - در فریفتن صوفیان:
ابن جوزی در آغاز این باب صوفیان را گروهی از زاهدان میشمارد که با صفات، نشانهها و احوالی از زاهدان بازشناخته میشوند. سپس با استناد بر اخبار به بیان وجه تسمیه این گروه به صوفیه و متصوفه میپردازد
و آنگاه مباحثی در نادرستی اعتقادت صوفیان بیان میکند.
باب یازدهم - در فریفتن متدینان در آنچه شبیه کرامات است.
باب دوازدهم - در فریفتن مردم عامی.
باب سیزدهم - در فریفتن عموم مردم با آرزوهای دور و دراز.
۱. در قرآن و
علوم قرآنی:
زاد المسیر فی علم التفسیر،
دمشق، در ۱۴۰۶ق زیر چاپ: المدهش،
بغداد، ۱۳۴۸ق.
۲. در حدیث و رجال حدیث و علوم آن:
آفة اصحاب الحدیث، به کوشش
سیدعلی میلانی حسینی،
تهران، مکتبة نینوی الحدیثة؛ اخبار اهل الرسوخ،
قاهره، ۱۳۲۲ق، چاپ دیگر در بمبئی بدون تاریخ.
۳. در مذاهب و اصول و فقه و عقاید: دفع الشبهة التشبیه و الرد علی المجسمة، دمشق، ۱۳۴۵ق.
۴. در وعظ و اخلاق و ریاضات:
بستان الواعظین و ریاض السامعین، قاهره، ۱۹۳۴م، چاپ دیگر در ۱۹۶۳م؛ تلبیس ابلیس یا الناموس فی تلبیس ابلیس، دهلی، ۱۳۲۳، چاپهای دیگر در قاهره، ۱۳۴۰، ۱۳۴۷ و ۱۳۶۸ق (شرح آن گذشت)؛
روح الارواح، قاهره، ۱۳۰۹ق؛
رؤوس القواریر، قاهره، ۱۹۱۴م؛ صید الخاطر، دمشق، ۱۹۶۰م، چاپ دیگر بدون تاریخ؛
عجیب الخطب، تهران، ۱۲۷۴ق؛
لفتة الکبدالی (فی) نصیحة الولد، مطبعة المنار، ۱۹۳۱م؛
یاقوتة المواعظ و الموعظه، قاهره، ۱۳۰۹ق، چاپ دیگر ۱۳۲۲ق.
۵. در
طب:
تنبیه النائم الغمر علی حفظ مواسم عمر، مطبعة الجوائب، ۱۸۸۵م؛ الطب الروحانی، دمشق، ۱۳۴۸ق.
۶. در شعر و
لغت:
تقویم اللسان (در ۱۳۸۵ق آماده طبع بوده است).
۷. در تاریخ، جغرافیا، سیر و حکایات:
اخبار الظراف و المتماجنین، دمشق، ۱۳۴۷ق؛
اخبار النساء، قاهره، چاپ دیگر
بیروت (منسوب به
ابن قیم الجوزیة)؛
الاذکیاء، مصر، ۱۲۷۷ق و چاپهای دیگر ۱۳۰۴، ۱۳۰۶ق و...؛
تلقیح فهوم اهل الاثر، چاپ ناقص در لیدن، ۱۸۹۲م، چاپ کامل در دهلی، ۱۸۶۹م، چاپ دیگر ۱۹۲۷م؛
الحمقی و المغفلین، دمشق، ۱۳۵۷ق، چاپ دیگر با نام اخبار الحمقی و المغفلین، به کوشش عثمان خلیل، مصر، ۱۹۲۸م؛
الذهب المسبوک فی سیر الملوک، بیروت، ۱۸۸۵م؛
ذم الهوی، قاهره، ۱۹۶۲م؛
صفوة الصفوه، حیدرآباد دکن، ۱۹۳۶-۱۹۳۷م، چاپ دیگر با نام صفة الصفوه، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
مناقب احمد بن حنبل، قاهره، ۱۳۴۹ق؛
مناقب بغداد،
بغداد، ۱۳۴۲ق؛
مناقب الحسن البصری، قاهره، ۱۹۳۱م؛
مناقب عمر بن الخطاب یا تاریخ عمر بن الخطاب، قاهره، ۱۳۴۷ق؛
مناقب عمر بن عبدالعزیز یا سیرة عمر بن عبدالعزیز، قاهره، ۱۳۳۱ق، مختصر آن به نام مختصر مناقب عمر بن عبدالعزیز، لایپزیگ، ۱۸۹۹م، و چاپ دیگر آن قاهره، ۱۳۳۱ق؛
ملتقط الحکایات، قاهره، ۱۳۰۹ق؛ المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۹۳۸-۱۹۴۰م (شرح آن گذشت)؛ مولد النبی (صلیاللهعلیهوآله)، بارها به چاپ رسیده است؛
الوفا فی فضائل المصطفی (صلیاللهعلیهوآله)، به کوشش بروکلمان.
علوچی از ۳۸۴ اثر
ابن جوزی ۱۳۹ کتاب را به عنوان خطی معرفی کرده
و نام کتابخانههایی را که این نسخهها در آنها نگهداری میشود، آورده و آنها را در موضوعات مختلف بدینشرح طبقهبندی کرده است:
قرآن و علوم قرآنی، ۱۰ اثر؛
حدیث، رجال حدیث و علوم آن، ۱۴ اثر؛
مذهب،
اصول،
فقه و
عقاید، ۱۲ اثر؛
وعظ،
اخلاق و ریاضات، ۷۲ اثر؛
طب، ۳ اثر؛
شعر و لغت، ۲ اثر؛
تراجم عام، ۹ اثر؛
تراجم خاص، ۹ اثر؛
حکایات و قصص، ۵ اثر؛
تاریخ یک اثر؛
جغرافیا، ۲ اثر.
(۱) ابراهیم، ناجیه عبدالله، مقدمه بر المصباح المضی.
(۲)
ابن اثیر، الکامل.
(۳)
ابن تغری بردی، النجوم.
(۴)
ابن جبیر، محمد، رحلة، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۵)
ابن جزری، محمد، غایة النهایة، به کوشش برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۶۴م.
(۶)
ابن جوزی، عبدالرحمان، آفة اصحاب الحدیث، به کوشش سید علی میلانی حسینی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة.
(۷)
ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، بیروت، ۱۳۶۸ق.
(۸)
ابن جوزی، عبدالرحمان، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۹)
ابن جوزی، عبدالرحمان، صید الخاطر، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۰)
ابن جوزی، عبدالرحمان، القصاص و المذکرین، به کوشش ابوهاجر محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۱)
ابن جوزی، عبدالرحمان، مشیخة
ابن الجوزی، به کوشش محمد محفوظ، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۱۲)
ابن جوزی، عبدالرحمان، المصباح المضی، به کوشش ناجیه عبدالله ابراهیم،
بغداد، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۱۳)
ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، بیروت، ۱۳۵۷- ۱۳۵۹ق.
(۱۴)
ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۱۵)
ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۱۶)
ابن خلکان، وفیات.
(۱۷)
ابن رجب، عبدالرحمان، ذیل طبقات الحنابلة، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۱۸)
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق.
(۱۹)
ابن فرات، محمد، تاریخ، بصره، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۹م.
(۲۰)
ابن قفطی، علی، تاریخ الحکماء، به کوشش لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
(۲۱)
ابن کثیر، البدایة.
(۲۲) ابوشامه، عبدالرحمان، تراجم رجال القرنین، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
(۲۳) ابوغده، عبدالفتاح، حاشیة الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل محمد عبدالحی لکنوی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۲۴) اثری، محمد بهجت، حاشیه بر خریدة القصر و جریدة العصر (نک: عمادالدین کاتب در همین مآخذ).
(۲۵) بستانی ف.
(۲۶) حاجی خلیفه، کشف.
(۲۷) حالی، الطاف حسین، حیات سعدی، ترجمة نصرالله سروش، تهران، ۱۳۱۶ش.
(۲۸) حتی فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۲۹) خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، به کوشش اسدالله اسماعیلیان، قم، ۱۳۹۲ش.
(۳۰) دارالکتب، فهرست.
(۳۱) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۳۲) ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۳۳) ذهبی، محمد، دول الاسلام، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۵ق.
(۳۴) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۵) ذهبی، محمد، العبر، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۶) ذهبی، محمد، المختصر المحتاج الیه من تاریخ
ابن دبیثی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۷) رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران.
(۳۸) سعدی، بوستان، گلستان، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۳۹) سیوطی، بغیة الوعاة، قاهره، ۱۹۰۸م.
(۴۰) سیوطی، طبقات الحفاظ، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۴۱) سیوطی، طبقات المفسرین، بیروت، دارالکتب العلمیة.
(۴۲) سیوطی، اللالی المصنوعة، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۴۳) شریف رضی، دیوان، بیروت، ۱۳۱۰ق.
(۴۴) عبدالمنعم، شاکر محمود، مقدمه بر العسجد المسبوک (نک: غسانی در همین مآخذ).
(۴۵) عبدالواحد مصطفی، مقدمه بر ذم الهوی عبدالرحمان بن جوزی، قاهره، ۱۳۸۱ق/ ۱۹۶۲م.
(۴۶) علوچی، عبدالحمید، مؤلفات
ابن الجوزی،
بغداد، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۵م.
(۴۷) علیمی، عبدالرحمان، المنهج الاحمد، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۴۸) عمادالدین کاتب، محمد، خریدة القصر و جریدة العصر، به کوشش محمد بهجت اثری،
بغداد، منشورات وزارة الاعلام.
(۴۹) غسانی، ملک اشرف، العسجد المسبوک، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بیروت/
بغداد، ۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م.
(۵۰) فاخوری، محمود، مقدمه بر صفة الصفوة (نک:
ابن جوزی، عبدالرحمان در همین مآخذ).
(۵۱) قرآن کریم.
(۵۲) کسائی، نورالله، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۵۳) محفوظ، محمد، مقدمه بر مشیخة (نک:
ابن جوزی، عبدالرحمان در همین مأخذ).
(۵۴) نفیسی، سعید، «مدرسة نظامیة
بغداد»، مهر، تهران، ۱۳۱۷ش، س ۲، شم ۲.
(۵۵) یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، ۱۳۹۰ق/ ۱۹۷۰م.
(۵۶) سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، به کوشش روزنتال،
بغداد، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۵۷) EI ۲.
(۵۸) GAL، S.
•
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن جوزی، ابوالفرج»، ج۴، ص۱۴۸۴.