آزادی انتخاب دین (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم انسان ها را در انتخاب
دین آزاد میداند.باید توجه کرد که ، آن چه در
آزادی انتخاب دین مطرح است به اصل انتخاب دین مربوط میشود؛ اما اگر کسی دین
اسلام را پذیرفت و بعد از آن برگشت (
ارتداد)، اسلام این گونه آزادی را به رسمیت نمیشناسد و با آن مبارزه و مقابله میکند. روشن است که آزاد بودن انسانها در انتخاب دلیل بر صحت و حقانیت دین مورد انتخاب نیست بلکه به معنای عدم اجبار و
اکراه انسانها بر قبول اعتقاد اسلام است نظیر آن چه که برای کافران
ذمی مقرر شده است.
آزاد بودن انسانها در انتخاب دين:
۱. «... لا اکراه فی الدین قد تبیـن الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی...؛
... در دین هیچ اجباری نیست. هدایت از گمراهی مشخص شده است. پس هر کس که به
طاغوت کفر ورزد و به خدای
ایمان آورد، به چنان رشته استواری چنگ زده که گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست....» طبق
شان نزول و یکی از احتمالات معنایی در آیه ، مقصود از «لا اکراه» اکراه بردار نبودن دین است؛ زیرا دین از امور قلبی است و اکراه در امور قلبی امکان پذیر نیست.
۲. «فان حاجـوک فقل اسلمت وجهی لله و مناتـبعن و قل للذین اوتوا الکتـب و الامـین ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولـوا فانـما علیک البلـغ...؛
اگر با تو به داوری برخیزند بگوی: من و پیروانم در دین خویش به خدا
اخلاص ورزیدیم. به اهل کتاب و مشرکان بگو: آیا شما هم به خدا اخلاص ورزیدهاید؟ اگر اخلاص ورزیدهاند پس هدایت یافتهاند و اگر رویگردان شدهاند، بر تو
تبلیغ است و بس، و خدا بندگان را میبیند.» حصر موجود در این آیه و امثال آن بر این دلالت میکند که رسالت
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در پیام الهی، فقط ابلاغ آن است و نه وادار کردن مردم به پذیرش آن.
۳. «من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولـی فما ارسلنـک علیهم حفیظا؛
هر که از پیامبر
اطاعت کند، از
خدا اطاعت کرده است. و آنان که سرباز زنند، پس ما تو را به نگهبانی آنها نفرستادهایم.» از جمله احتمالات درباره «
حفیظ »، مراقبت قهرآمیز برای وا داشتن مردم به پذیرش دین است.
۴. «و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و احذروا فان تولـیتم فاعلموا انـما علی رسولنا البلـغ المبین؛
و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد و (از مخالفت فرمان او) بترسيد، و اگر روي برگردانيد (و مخالفت نمائيد مستحق مجازات خواهيد بود) و بدانيد بر پيامبر ما جز ابلاغ آشكار چيز ديگري نيست (و اين وظيفه را در برابر شما انجام داده است). .»
۵. «ما علی الرسول الا البلـغ...؛
پيامبر وظيفه اي جز ابلاغ رسالت (و دستورهاي الهي) ندارد (و مسئول اعمال شما نيست)....»
۶. «و ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین...؛
ما پیامبران را جز برای
مژده دادن یا
بیم کردن نمیفرستیم. پس هر کس که
ایمان آورد و کار شایسته کرد، بیمناک و محزون نمیشود.»
۷. «و کذب به قومک و هو الحق قل لست علیکم بوکیل؛
قوم تو
قرآن را
دروغ میشمردند در حالی که سخنی است بر حق. بگو: من کارساز شما نیستم.» «
وکیل » به معنای متولی امر، حافظ و
کفیل ، و مقصود از آن، نفی اجبار مردم به پذیرفتن دین است.
۸. «قد جاءکم بصائر من ربـکم فمن ابصر فلنفسه و من عمی فعلیها و ما انا علیکم بحفیظ؛
از سوی پروردگارتان برای شما نشانههای روشن آمد. هر که از روی
بصیرت مینگرد به سود اوست و هر که چشم بصیرت برهم نهد به زیان اوست. و من نگهدارنده شما نیستم.»
۹. «و لو شاء الله ما اشرکوا و ما جعلنـک علیهم حفیظا و ما انت علیهم بوکیل؛
اگر خدا میخواست، آنان
شرک نمیآوردند، و ما تو را نگهبانشان نساختهایم و تو کارسازشان نیستی»
۱۰. «و لوشاء ربـک لامن من فی الارض کلـهم جمیعا افانت تکره الناس حتـی یکونوا مؤمنین؛
اگر پروردگار تو بخواهد، همه کسانی که در روی زمینند ایمان میآورند. آیا تو مردم را به اجبار وامی داری که ایمان بیاورند؟»
۱۱. «قل یـایـها الناس قد جاءکم الحق من ربـکم فمن اهتدی فانـما یهتدی لنفسه و من ضل فانـما یضل علیها و ما انا علیکم بوکیل؛
بگو: ای مردم، پیام راستین از جانب پروردگارتان برایتان فرا رسید. پس هر کس که به راه راست
هدایت یابد، هدایت به
سود اوست. و هر که
گمراه گردد، به
زیان خویش به گمراهی افتاده است. و من عهده دار شما نیستم.»
۱۲. «فلعلـک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک ان یقولوا لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک انـما انت نذیر...؛
مباد که برخی از چیزهایی را که بر تو
وحی کردهایم واگذاری و بدان دلتنگ باشی که میگویند: چرا گنجی بر او افکنده نمیشود؟ و چرا فرشتهای همراه او نمیآید؟ جز این نیست که تو بیم دهندهای بیش نیستی و خداست که کارساز هر چیزی است.»
۱۳. «و ان ما نرینـک بعض الذی نعدهم او نتوفـینـک فانـما علیک البلـغ...؛
اگر پارهای از آنچه را که به آنها
وعده کردهایم به تو بنمایانیم، یا تو را پیش از وقت بمیرانیم، در هر حال آنچه بر عهده توست
تبلیغ است و آنچه بر عهده ماست حساب کشیدن.»
۱۴. «... و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا؛
این
قرآن را به
حق نازل کردهایم و به حق نازل شده است و تو را نفرستادیم مگر آنکه
بشارت دهی و بیم دهی.»
۱۵. «وقل الحق من ربکم فمن شآء فلیؤمن ومن شآء فلیکفر...؛
بگو: این سخن حق از جانب پروردگار شماست. هر که بخواهد
ایمان بیاورد و هر که بخواهد
کافر شود....»
۱۶. «و ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین...؛
و ما پیامبران را نفرستادیم جز آنکه به مردم
مژده دهند یا بیمدهنده....»
۱۷. «قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولـوا فانـما علیه ما حمـل و علیکم ما حمـلتم و ان تطیعوه تهتدوا و ما علی الرسول الا البلـغ المبین؛
بگو اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش كنيد، و اگر سرپيچي كنيد پيامبر مسئول اعمال خويش است و شما مسئول اعمال خود، اما اگر از او اطاعت كنيد هدايت خواهيد شد، و بر پيامبر چيزي جز ابلاغ آشكار نيست.»
۱۸. «ویوم یعض الظالم علی یدیه یقول یــلیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا؛
روزی که کافر دستان خود را به
دندان گزد و گوید: ای کاش راهی را که
رسول در پیش گرفته بود، در پیش گرفته بودم.» این که
ستمگران عمل پیمودن راه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را به خود نسبت میدهند «اتخذت» و نیز اظهار پشیمانی میکنند، مفید مطلب یاد شده است.
۱۹. «ارءیت مناتـخذ الـهه هویه افانت تکون علیه وکیلا؛
آیا آن کس را که
هوای نفس را به خدایی گرفته بود دیدی؟ آیا تو ضامن او هستی؟»
۲۰. «و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا؛
ما تو را نفرستادیم مگر برای آنکه مژده دهی و بترسانی.»
۲۱. «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتـخذ الی ربـه سبیلا؛
بگو: من از شما هیچ مزدی نمیطلبم و این رسالت بدان میگزارم تا هر که خواهد به سوی پروردگارش راهی بیابد.»
۲۲. «و ان اتلوا القرءان فمن اهتدی فانـما یهتدی لنفسه و من ضل فقل انـما انا من المنذرین؛
و قرآن را
تلاوت کنم. پس هر که
هدایت یافت به سود خود هدایت یافته است و هر که
گمراه شد، بگو: جز این نیست که من بیم دهندهای هستم.»
۲۳. «و ان تکذبوا فقد کذب امم من قبلکم و ما علی الرسول الا البلـغ المبین؛
اگر شما تکذیب میکنید، مردمانی هم که پیش از شما بودند
تکذیب میکردند. و بر عهده پیامبر جز تبلیغی روشنگر هیچ نیست.»
۲۴. «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا...؛
تو را به پیامبری نفرستادیم، مگر بر همه مردم
مژده دهنده و
بیم دهنده....»
۲۵. «انـا انزلنا علیک الکتـب للناس بالحق فمن اهتدی فلنفسه و من ضل فانـما یضل علیها و ما انت علیهم بوکیل؛
ما این کتاب را به حق برای هدایت مردم بر تو نازل کردیم. پس هر کس که
هدایت یافت به
سود خود اوست، و هر که گمراه شد به زیان خود به گمراهی افتاده و تو وکیل آنها نیستی.»
۲۶. «و الذیناتـخذوا من دونه اولیاء الله حفیظ علیهم و ما انت علیهم بوکیل؛
خدا مراقب اعمال کسانی است که جز او را به دوستی گرفتند، و تو
وکیل آنها نیستی.»
۲۷. «فان اعرضوا فما ارسلنـک علیهم حفیظا ان علیک الا البلـغ...؛
اگر اعراض کنند، تو را نفرستادهایم که نگهبانشان باشی. بر تو جز تبلیغ رسالت هیچ نیست....»
۲۸. «نحن اعلم بما یقولون و ما انت علیهم بجبـار فذکـر بالقرءان من یخاف وعید؛
ندیدهای که پروردگار تو چگونه
سایه را میکشد؟ اگر میخواست در یک جا ساکنش میگرداند. آن گاه
آفتاب را بر او دلیل گردانیدیم.»
۲۹. «و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولـیتم فانـما علی رسولنا البلـغ المبین؛
خدا را اطاعت کنید، و
پیامبر را اطاعت کنید. پس اگر شما اعراض کنید، بر فرستاده ما وظیفهای جز رسانیدن پیام آشکار نیست.»
۳۰. «فذکـر انـما انت مذکـر • لست علیهم بمصیطر؛
پس
پند ده، که تو پند دهندهای هستی. تو بر آنان فرمانروا نیستی.»
۳۱. «قل یـایـها الکـفرون • لکم دینکم ولی دین؛
بگو: ای کافران،.... شما را
دین خود، و مرا دین خود.»
نوح علیهالسلام و دیگر
انبیا،
منزه از
اکراه انسانها بر پذیرش دین :
«ولقد ارسلنا نوحا الی قومه... • قال یـقوم ارءیتم ان کنت علی بیـنة من ربـی و ءاتـینی رحمة من عنده فعمـیت علیکم انلزمکموها و انتم لها کـرهون؛
و نوح را بر مردمش به پیامبری فرستادیم.... گفت: ای قوم من، چه میگویید اگر از پروردگارم حجتی به همراه داشته باشم و او مرا
رحمت خویش ارزانی کرده باشد و شما از دیدن آن ناتوان باشید. آیا در حالی که خود نمیخواهید، شما را به اکراه به قبول آن واداریم؟»
آیه، درباره نوح علیهالسّلام، بنیان گذار قدیمترین شریعت است، و از قبیل آیاتی است که بر عدم اجبار انسانها به پذیرفتن دین دلالت میکند و همچنان به قوت خود باقی است.
رسالت
هود علیهالسلام، خالی از هر گونه اکراه و
تحمیل در دعوت مردم به
دین:
«فان تولـوا فقد ابلغتکم ما ارسلت به الیکم...؛
اگر هم رویگردان شوید، من رسالت خویش را به شما رسانیدم ...»
روشن بودن راه
رشد و
گمراهی ، دلیل آزاد گذاشتن مردم در انتخاب دین:
«لا اکراه فی الدین قد تبیـن الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی...؛
در
دین هیچ
اجباری نیست. هدایت از گمراهی مشخص شده است. پس هر کس که به طاغوت
کفر ورزد و به خدای ایمان آورد، به چنان رشته استواری چنگ زده که گسستنش نباشد....»
«قد تبین الرشد» به منزله تعلیل برای «لا اکراه فی الدین» است.
آزاد نبودن فرد در
ارتداد از دین الهی:
«یحلفون بالله ما قالوا ولقد قالوا کلمة الکفرو کفروا بعد اسلـمهم... فان یتوبوا یک خیرا لهم وان یتولوا یعذبهم الله عذابا الیما فی الدنیا والاخرة وما لهم فی الارض من ولی ولا نصیر؛
به خدا
سوگند میخورند که نگفتهاند، ولی کلمه کفر را بر زبان راندهاند. و پس از آنکه اسلام آورده بودند کافر شدهاند. ... پس اگر
توبه کنند خیرشان در آن است، و اگر رویگردان شوند خدا به
عذاب دردناکی در
دنیا و
آخرت معذبشان خواهد کرد و آنها را در روی زمین نه دوستداری خواهد بود و نه مددکاری.»
انبیاء و آزادی (قرآن).
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱، ص۲۶۵، برگرفته از مقاله «آزادی انتخاب دین».