گرایش به حکومت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شیطان به این مسئله پی برد که
حضرت آدم (علیهالسلام) تمایل به
زندگی جاویدان و
رسیدن به قدرت بیزوال دارد؛ لذا برای کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار، از این دو عامل استفاده کرد، و به تعبیر دیگر همانگونه که
خداوند به آدم وعده داد که اگر شیطان را از خود دور سازی همیشه در
بهشت مشمول نعمتهای پروردگارت خواهی بود، شیطان نیز در وسوسههایش
انگشت روی همین نقطه گذارد.
گرایش به داشتن
حکومت و سلطنت ابدی، زمینه نفوذ
شیطان در
آدم (علیهالسلام) است:
•• «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى»؛
«ولى شيطان او را وسوسه کرد و گفت: اى آدم! آيا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاويد، و ملکى بىزوال راهنمايى کنم؟!».
(
وسوسه) در اصل به معنى صداى بسیار آهسته است، سپس به خطور مطالب بد و افکار بیاساس به
ذهن گفته شده، اعم اینکه از درون خود
انسان بجوشد و یا کسى از بیرون عامل آن شود.
کلمه (شیطان) به معنای شریر است که
ابلیس را هم به خاطر شرارتش شیطان
لقب دادهاند.
مقصود از (شجره خلد) همان درختی است که از خوردن آن ممنوع شدند و کلمه (یبلی) از ماده (بلی) است که به معنای کهنه شدن و پوسیدن چیزی است و در مقابل نو به کار میرود. و مراد از (شجره خلد) درختی است که خوردنش باعث میشود آدمی جاودانه زنده بماند.
و مراد (از ملکی که کهنه نشود) سلطنتی است که مرور زمان و اصطکاک مزاحمها و موانع در آن اثر نگذارد؛ پس برگشت معنا به این میشود که مثلا بگوییم ابلیس به آدم گفت آیا میخواهی به درختی راهنماییت کنم که با خوردن میوه آن عمری جاودان و سلطنتی دایمی داشته باشی؟. بنابراین دیگر کلمه (لا یبلی) - آنطور که بعضی گفتهاند - تکراری و به منظور تأکید نیامده است. دلیل ما همان مضمون در سوره اعراف است که میفرماید: (ما نهیکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین) و اگر در آیه مورد بحث آن دو محذور را با واو
جمع و در آیه سوره اعراف با (او - یا) که برای
تردید است آورده، منافاتی ندارد؛ برای اینکه ممکن است تردید در
سوره اعراف به منظور افاده منع خلو باشد (و بخواهد بفهماند که یکی از این دو حتما خواهد بود) نه برای منع جمع (که معنایش این شود که یکی از این دو پیش میآید نه هر دو) تا با جمع در
آیه مورد بحث منافات داشته باشد. ممکن هم هست جمع در آیه مورد بحث به اعتبار اتصاف به هر دو، و تردید در آنجا به اعتبار تعلق نهیباشد و گویا شیطان خواسته باشد بگوید: در این درخت دو خصوصیت است و اگر پروردگارتان، شما را از آن نهی کرده یا برای آن خصوصیت بوده یا برای این، و یا بگوید: اگر پروردگارتان شما را از آن نهی کرده، برای این بوده که با ملکی خالد جاودان در
بهشت نمانید. و یا بگوید: برای این بوده که شما جاودان در بهشت نمانید؛ چون داشتن ملک خالد مستلزم زندگی جاودان نیز هست، (دقت فرمایید) و به هر حال منافاتی میان تردید در یک آیه و جمع در آیه دیگر نیست.
•• «فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»؛
«سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتيشان فرو ريخت،) و عورتشان
آشکار گشت و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى کرد، و از
پاداش او محروم شد!».
(غوی) از ماده (غی) گرفته شده که به معنی کاری جاهلانه است که از
اعتقاد نادرستی سرچشمه میگیرد، و چون در اینجا
آدم به خاطر گمانی که از گفته
شیطان برای او پیدا شده بود، ناآگاهانه از شجره ممنوع خورد، از آن تعبیر به (غوی) شده است.
بعضی
مفسران (غوی) را به معنی
جهل و نادانی ناشی از
غفلت، و بعضی به معنی محرومیت، و بعضی به معنی
فساد در زندگی گرفتهاند.
به هر حال (غی) نقطه مقابل
رشد است، رشد آن است که
انسان از طریقی برود و به مقصد برسد؛ اما غى آن است که از رسیدن به مقصود باز ماند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۱۷۰، برگرفته از مقاله «گرایش به حکومت».