کَفَّیهِ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کَفَّیهِ:(كَفَّيْهِ إِلَى الْماء) «کَفَّیهِ» در اصل «كفّين» بوده، به معناى دو
كف (سطح درونى
دست) است.
قرآن در
آیه مورد بحث، براى روشن شدن
حق و تشخيص
باطل مثالى مىزند و مىگويد:
«كسانى را كه مشركان غير
خداوند مىخوانند (و براى انجام خواستههايشان به آنها پناه مىبرند) هرگز به آنها پاسخ نمىگويند (دعايشان را اجابت نمىكنند) آنها به كسى مىمانند كه
كفهاى خود را به سوى
آب مىگشايد تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسيد.»
اين احتمال در
تفسیر جمله
فوق وجود دارد كه بتپرستان را به كسى تشبيه مىكند كه
كف دستان خود را كاملا صاف و افقى گرفته وارد آب مىكند و
انتظار دارد كه آب در
دست او بند شود، در حالى كه به محض اينكه
دست را از آب بيرون آورد قطرات آب از لابلاى انگشتان و
كف دست او بيرون مىريزد و چيزى باقى نمىماند.
به موردی از کاربرد «کَفَّیهِ» در
قرآن، اشاره میشود:
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعونَ مِن دونِهِ لا يَسْتَجيبونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماء لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاء الْكافِرينَ إِلاّ في ضَلالٍ) «
دعوت حق و دعاى مستجاب از آن اوست؛ و كسانى را كه مشركان غير از او مىخوانند، هرگز به دعوت آنها پاسخ نمىگويند. آنها همچون كسى هستند كه
كفهاى
دست خود را به سوى آب مىگشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد. و دعاى كافران، جز در
ضلال و گمراهى نيست.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرمایند:
بعد از اثبات اختصاص دعوت حق و استجابت براى خدا، و نفى آن از غير او، يک صورت را استثناء كرده، و آن صورت نظير مثلى است كه خود
قرآن زده و فرموده:
(كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).
توضيح اينكه شخص عطشان وقتى بخواهد آب بياشامد، ناگزير بايد نزديک آب شده
كف دست را باز كند و آب را برداشته بنوشد، يعنى به
لب رسانده
رفع عطش كند، اين راه حقيقى و صحيح رفع تشنگى است.
و اما لب تشنهاى كه از آب دور است و مىخواهد سيراب شود، و از آن اسباب و مقدماتى كه گفتيم هيچ يک را عملى نمىكند جز همين را كه
كف دست را باز نموده نزديک دهان ببرد، كه چنين كسى هرگز آبى بدهانش نمىرسد، و از آب نوشيدن تنها صورت آن را نشان داده، و تقليد آن را درآورده است.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «کفیه»، ج۴، ص ۹۶.