کلمه (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلمه: (وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ) «کلمه» از مادّه «
کَلْم»
در
آیه ۱۹ سوره «
یونس»،
اشاره به
سنت و فرمان آفرینش دائر به آزادی انسانها است، که از آغاز چنین بوده است؛ چه این که اگر منحرفان و
مشرکان بلافاصله
مجازات شوند، ایمان موحدان تقریباً جنبه اضطراری و اجباری پیدا میکند، و حتماً از روی ترس و وحشت خواهد بود، و چنین ایمانی نه مایه افتخار است، و نه دلیل بر تکامل؛ و در لغت به معنای گفتار، و هرگونه جمله است و حتی به سخنان مفصل و طولانی نیز «کلمه» گفته میشود.
مفسرین معانی مختلفی برای «کلمه» ذکر کردهاند، از جمله:
کلمه در لغت به معنای گفتار، و هرگونه جمله است و حتی به سخنان مفصل و طولانی نیز «کلمه» گفته میشود. اگر میبینیم گاهی «کلمه» به معنای «
وعده» آمده است مانند:«
(وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنی اِسْرائیلَ بِمَا صَبَرُوا):
وعده پروردگارت درباره
بنیاسرائیل در مقابل
صبر و استقامتی که کردند انجام پذیرفت» نیز از همین نظر است؛ زیرا انسان به هنگام وعده دادن جملهای میگوید که وعده را در بر دارد.
نیز گاهی «کلمه» به معنای
دین و آئین و
حکم و دستور میآید که آنها نیز به همین ریشه باز میگردد. در این که منظور از «کلمه» در سوره «
انعام»، «
قرآن» است یا «دین و آئین خدا» یا «وعده پیروزی» که به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داده شده؟ احتمالات مختلفی دادهاند، که در عین حال منافاتی با هم ندارند، و ممکن است
آیه ناظر به همه آنها بوده باشد. ولی از آن نظر که در آیات قبل سخن از «قرآن» در میان بوده با این معنا مناسبتر است. در حقیقت آیه میگوید: به هیچ وجه قرآن جای تردید و شک نیست؛ زیرا از هر نظر کامل و بیعیب است، تواریخ و اخبار آن، همه صدق و احکام و قوانین آن همه عدل است. و نیز ممکن است منظور از «کلمه» همان وعدهای باشد که در جمله بعد یعنی جمله: «
(لا مُبَدِّلٌ لِکَلِمَاتِهِ):
هیچ کس نمیتواند تغییر و دگرگونی در کلمات خدا ایجاد کند» آمده است.
«کَلِمَة» در سوره «
فتح»
به معنای «
روح» است، یعنی
خداوند روح تقوا را بر دلهای آنها افکند، و ملازم و همراهشان ساخت.
ترجمه و تفاسیر آیات مرتبط با
کلمه:(وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (و كلام
پروردگار تو، با
صدق و
عدل، به حدّ تمام حاصل شد؛ هيچ كس نمىتواند كلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: لفظ كلمه در لغت به معناى لفظى است كه دلالت كند بر معناى تام و يا غير تام، و در قرآن كريم گاهى استعمال مىشود در قول حقى كه خداى تعالى آن را گفته باشد از قبيل
قضا و وعد، مانند آيه:
(وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ) كه مقصود از كلمهاى كه مىفرمايد در سابق گفته شده، آن سخنى است كه در موقع
هبوط آدم به وى فرموده بود، و قرآن كريم آن را چنين حكايت مىكند:
(وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ) و مانند آيه:
(حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ) كه اشاره است به آن حكمى كه در داستان ابليس كرد و فرمود:
(لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ) (دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
(وَ مَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَ لَوْ لاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ) (در آغاز همه مردم جز
امّت واحدى نبودند؛ سپس اختلاف كردند؛ و اگر وعده قطعى پروردگارت درباره عدم
مجازات سريع آنان از قبل صادر نشده بود، در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مىشد (و بى درنگ مجرمان به مجازات مىرسيدند).)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: خداى تعالى آن گاه خاطر نشان فرموده كه مقتضاى اين اختلاف اين بود كه خداى تعالى بين آنان حكم كند،
حق را غالب و بر
باطل مسلط سازد، و باطل را خوار و منكوب نمايد، و مقتضاى اين حكم اين است كه اهل باطل را هلاك و اهل حق را نجات دهد، ليكن قبلا اين
قضای الهی رانده شده بود كه هر دو فريق در انتخاب راه و بيراهه آزاد باشند، و اين قضاى الهى مانع شد از آن حكمى كه گفته شد، و قضاى رانده شده كه در آيه مورد بحث از آن تعبير به كلمه نموده، عبارت است از همان فرمانى كه خداى تعالى هنگام
هبوط آدم به زمين صادر كرد، و فرمود:
(وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ) اين نظر ما بود در تفسير و كشف معناى آيه.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَ كَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا) (به خاطر بياوريد هنگامى را كه
کافران در دلهاى خود
خشم و نِخْوَت جاهليّت داشتند؛ و در مقابل، خداوند آرامش و
سکینه خود را بر پيامبرش و
مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقيقت
تقوا ملزم ساخت، و آنان از هركس شايستهتر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چيز داناست.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
(وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى) يعنى تقوى را ملازم آنان كرد، به طورى كه از آنان جدا نشود. و اين كلمه تقوى به طورى كه به نظر بسيارى از مفسرين رسيده همان كلمه
توحید است. ولى بعضى گفتهاند: مراد از آن ثبات بر
عهد، و وفاى به ميثاق است. بعضى گفتهاند: همان سكينت است. و بعضى گفتهاند آن بلى است كه در
روز ألست گفتند. و اين از همه وجوه سخفيفتر است. اما از نظر ما بعيد نيست كه مراد از آن، روح ايمان باشد كه همواره آدمى را امر به تقوى مىكند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «کلمه»، ص۴۶۴-۴۶۵.