کرامات امام حسین (ع)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام
حسین سومین
امام شیعیان است که فضائل و کرامات بی شماری برای آن حضرت شمردهاند.
وی شبیه ترین مردم به
رسول خدا در
صورت و
سیرت بود.
در
شبهای تاریک،
نور از پیشانی و اطراف گردن امام
حسین میتابید که
مردم آن حضرت را با آن
نور میشناختند.
آن حضرت دارای
علوم و
کرامات و
فضائل بی شماری است که از گوهر وجودش متجلّی میشود و این نمودهای الهی پرتویی از چراغ
هدایت است که در مناسبتهای زمانی و مکانی جلوه میکرد.
حبابة والبیه میگوید: من به دیدن امام
حسین ـ علیه السّلام ـ میرفتم؛ اتفاقاً میان چشمانم
پیسی پیدا شد و این امر بر من ناگوار آمد و چند روزی به دیدن ایشان نرفتم.
سراغ مرا گرفت. گفتند میان چشمان او عارضی پیدا شده، امام ـ
حسین ـ علیه السّلام ـ با
اصحابش به دیدن من آمدند، آن حضرت فرمود: ای حبابه! چرا نزد من نیامدی؟ علت را گفتم، پس ایشان آب دهان مبارک خود را به آن مالید و فرمود: حبابة
خدا را
شکر کن که آن علت را از تو دور کرد، به
سجده افتادم، فرمود: حبابة، سر بردار و در
آینه نگاه کن؛ سر برداشته (نگاه کردم ) اثری از آن ندیدم، خدا را شکر کردم.
از ویژگیهای امام
حسین ـ علیه السّلام ـ
عواطف سرشار انسانی و
دگر دوستی و
نوع پروری آن حضرت است به ویژه نسبت به کسانی که در زندگی روزمره دچار
گرفتاری و مشکلات و
غم و
اندوه میشدند.
اسامة بن زید،
بیمار بود و در خانه بستری شده بود
امام برای
عیادت اسامة به خانه او رفت و مشاهده کرد که اسامة بسیار
آشفته و
نگران است.
حضرت فرمود: اسامة چرا این قدر نگران هستی؟ اسامة اظهار نمود که
بدهکار هستم و
حقوق دیگران در گردنم میباشد و میترسم بمیرم و نتوانم بدهی خود را پرداخت کنم.
امام فوراً دستور داد بدهی او را پرداختند. آنگاه اسامه آسوده خاطر گردید و بعد از چند روز در همان بستر
بیماری از
دنیا رفت.
مردی نزد
حسین ـ علیه السّلام ـ آمد و گفت: از فضایلی که
خدا بر شما قرار داده برای من بفرمائید؛ فرمود: تو
طاقت تحمل آنها را نداری، گفت: چرا، تحمل میکنم.
امام حسین ـ علیه السّلام ـ
حدیثی برای او بیان کرد، هنوز تمام نشده بود که سر و ریش آن مرد
سفید شد و
حدیث از یادش رفت، حضرت فرمود:
رحمت خدا او را دریافت که فراموش کرد.
راشد بن مزید نقل میکند که گفت: از
مکه تا قطقطانه (جائی است نزدیک
کوفه) همراه امام
حسین ـ علیه السّلام ـ بودم، دیدم (در بین راه) درندة گزندهای به او رو آورد و با او تکلم کرد. حضرت به جهت او توقّف کرد و کلامی طولانی از آن درنده نقل کرد.
کثیر بن شاذان روایت میکند که گفت: خدمت
امام حسین ـ علیه السّلام ـ بودم که فرزندش
علی اکبر در غیر
فصل، از او
انگور خواست. حضرت دست به ستون
مسجد زد و انگور و
موزی بیرون آورد و به او خورانید و فرمود آن چه برای
دوستان خدا نزد او هست بیشتر است.
از
حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ در
حدیثی روایت شده که امام
حسین ـ علیه السّلام ـ در سفری زیر
درخت خرمای خشکی منزل کرد.
دعا نمود درخت سبز شد و برگ و
خرما آورد. بالای درخت رفتند و به قدر
کفایت خوردند.
اعرابی به امام
حسین ـ علیه السّلام ـ گفت: یابن
رسول الله:
شترم را گم کرده ام و غیر از آن شتری ندارم، پدرت
حیوان گم شده را پیدا میکرد و هر گم شدهای را به صاحبش میرساند.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: در فلان مکان برو، شترت را میبینی ایستاده و در مقابلش
گرگ سیاهی است. اعرابی به آن جا رفت و بر گشت و به امام
حسین ـ علیه السّلام ـ گفت: شتر خود را در همان جا یافتم.
۱ـ
فضایل و سیره امام حسین در کلام بزرگان،
عباس عزیزی.
۲ـ
سیمای امام حسین،
علی اکبر بابازاده.
۳ـ
فرازهایی از سیره امام حسین،
حسین اسعدی.
اندیشه قم.