کتابهای امام سجاد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت
علی بن
حسین بن
علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ملقب به زینالعابدین
و سجاد، چهارمین امام
شیعیان است. دوران امامت آن حضرت توأم با اختناق شدید
و سختگیریهای حاکمان بنیامیه علیه شیعیان بود لذا ماموریت الهی خود را که حفظ مبانی دینی
و ارشاد افراد جامعه در امور زندگی
و هدایت آنان به سوی تکامل مادی
و معنوی بود به صورت
دعا و مناجات انجام میداد
و این دعاها
و مناجات به صورت کتاب به دست ما رسیده است که در اینجا به آثار آن حضرت خواهیم پرداخت.
امام چهارم در دوران امامت ۳۴ ساله خود به علت تالمات روحی که در اثر شهادت
امام حسین (علیهالسلام) و جوانان
بنیهاشم و اسارت اهل بیت عصمت به آن حضرت روی داده بود
و همچنین به علت مظالم حکام اموی که هرگونه آزادی
و فعالیت دینی را از آن جناب
و شیعیانش سلب نموده بودند گوشه عزلت اختیار کرده
و ماموریت الهی خود را که حفظ مبانی دینی
و ارشاد افراد جامعه در امور زندگی
و هدایت آنان به سوی تکامل مادی
و معنوی بود به صورت
دعا و مناجات انجام میداد
و یک سلسله حقایق علمی
و اخلاقی
و معارف اسلامی را که متضمن سعادت فرد
و جامعه در قالب الفاظ
و جملات
و ادعیه
و اذکار به گوش مستمعهایی که پیرو
حق و حقیقت بودند میرسانید.
از مهمترین آثار آن حضرت
صحیفه کامله سجادیه است که شامل ۵۴ باب
و در هر بابی، دعای مخصوصی میباشد
و درباره آن گفتهاند زبور آلمحمد است.
حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از طریق دعا
و مناجات سرمایهای بس گرانقدر به
ارث گذاشتند که مجموعه آن تحت عنوان صحیفه کامله سجادیه شهرت یافته
و به حق اخت القرآن یعنی خواهر
قرآن لقب گرفته است.
صحیفه کامله سجادیه اثر جاودانه نفس قدسی حضرت زینالعابدین
و سیدالساجدین (علیهالسلام)، یکی از جامعترین
و ارزندهترین منابع فرهنگی ناب اسلامی است که در میان آثار بجا مانده از این امام همام از همه مهمتر
و متقنتر میباشد. این کتاب شریف که دومین کتابی است که در صدر اسلام تدوین شده است، پس از قرآن
و نهجالبلاغه قرار داشته
و بحق اخت القرآن، زبور آل محمد
و انجیل اهل بیت لقب گرفته است.
در مقدمه کتاب شریف صحیفه کامله سجادیه پس از ذکر سلسله سند،
روایتی که به وسیله آن این کتاب شریف
روایت شده است، چنین آمده است:
متوکل بن هارون میگوید: من با
یحیی بن
زید بن علی (علیهالسلام) در حالی که به سوی
خراسان رهسپار بود، پس از کشته شدن پدرش، برخورد
و ملاقات کردم
و بر او سلام نمودم.
یحیی پرسید: از کجا میآیی؟ گفتم: از
حج مراجعت میکنم.
او درباره کسان
و اقوام
و پسر عموهای خود که در
مدینه بودند از من پرسید: بالاخص از احوال
جعفر بن محمد (علیهالسلام) سؤال را به مبالغه رسانید (سؤالات زیاد کرد)
و من خبر آنها را
و خبر او را به وی دادم
و مراتب حزن
و اندوهشان را بر قتل پدرش: جناب زید بن علی (علیهالسلام) بیان کردم.
یحیی به من گفت: عموی من: محمد بن علی (علیهالسلام) (امام باقر (علیهالسلام)) پدرم را به ترک خروج
و قیام امر میفرمود
و او را مطلع نمود که اگر علیه
بنیامیه خروج کند
و از مدینه بیرون رود، عاقبت کار او به کجا خواهد کشید. حال تو آیا با پسر عموی من جعفر بن محمد (علیهالسلام) (امام صادق) ملاقات نمودی؟
گفتم: آری! گفت: آیا از او درباره من سخنی شنیدی؟ گفتم: آری!
گفت: چگونه مرا یاد میکرد؟ به من خبر ده!
گفتم: فدایت شوم! من دوست ندارم با تو روبرو شوم با بیان آنچه از او شنیدهام (
و بدین وسیله خاطر تو را پریشان سازم.)
یحیی گفت: آیا تو مرا از مرگ میترسانی؟! آنچه را که از او شنیدهای بیاور!!
من گفتم: از او شنیدم که میفرمود: هر آینه تو نیز کشته میشوی
و به دار آویخته میشوی، همانطور که پدرت کشته شد
و به دار آویخته گشت.!!
در این حال رنگ چهره یحیی تغییر کرد
و گفت: «یمحو الله ما یشاء
و یثبت
و عنده ام الکتاب؛
آنچه را خداوند بخواهد از میان میبرد،
و آنچه را که خداوند بخواهد برقرار میکند
و علم
ام الکتاب که تغییرناپذیر است در نزد اوست.»
ای متوکل!! بدرستی که خداوند عزوجل این امر ولایت را به ما تائید نمود،
و از برای ما هم علم را قرار داد
و هم شمشیر را،
و هر دو تای آنها را برای ما جمع کرد.
و پسرعموهای ما فقط به علم اختصاص یافتند.
من گفتم: فدایت گردم! من چنین میدانم
و میانگارم که توده مردم به پسرعمویت جعفر (علیهالسلام) میلشان بیشتر است از میلی که به تو
و به پدرت دارند!
یحیی گفت: این بدان سبب است که عمویم محمد بن علی
و فرزندش جعفر (علیهماالسلام) مردم را به حیات
و زندگی فرامیخوانند
و ما مردم را به مرگ فرا میخوانیم.!
من گفتم: یابن رسول الله! آیا ایشان داناترند
و یا شما داناتر هستید؟!
یحیی مدتی سر به زیر افکنده
و سپس سر خود را بلند کرده
و گفت: همگی ما دارای علم میباشیم، مگر آنکه ایشان میدانند تمام چیزهایی را که ما میدانیم
و لیکن ما نمیدانیم تمام آنچه را که ایشان میدانند. پس از این یحیی به من گفت: آیا تو از گفتهها
و کلمات پسرعموی من چیزی نوشتهای؟!
گفتم: آری! گفت: آنها را به من نشان بده!
من از برای او بیرون آوردم مسائل گوناگونی را از علم
و بیرون آوردم برای او دعایی را که ابوعبدالله (علیهالسلام) بر من املاء نموده بود،
و به من خبر داده بود که: پدرش محمد بن علی (علیهماالسلام) آن دعا را بر او املاء نموده بود
و خبر داده بود که آن دعا از دعاهای پدرش علی بن حسین (علیهماالسلام) است از دعای صحیفه کامله.
یحیی نظری در آن دعا کرد تا آنکه تا پایانش را قرائت نمود
و به من گفت: آیا به من اجازه میدهی از آن نسخهای بردارم؟
گفتم: یابن رسول الله! آیا از من اجازه میخواهی در مورد چیزی که از شما
و از جانب شما به ما رسیده است؟!!
یحیی گفت: هان، اینک من برای تو بیرون میآورم صحیفهای را از دعای کامل از آنچه را که پدرم از پدرش حفظ نموده است،
و حقا پدرم سفارش مینمود به صیانت
و حفاظت آن که مبادا به دست غیر اهل برسد.
عمیر میگوید: پدرم (متوکل بن هارون) گفت: من برخاستم
و سر
و صورت او را بوسیدم
و به وی عرض کردم: سوگند به خداوند ای پسر رسول خدا! من محبت شما
و اطاعت از شما را
دین خود برای خود قرار دادهام!
و حقا امیدمندم که همین ولاء
و طاعت، مرا در زندگانیام
و در مردنم سعادتمند گرداند!!
پس صحیفهای را که من به او داده بودم انداخت به سوی غلامی که با وی بود
و گفت: این دعا را با خط روشن
و آشکار
و زیبایی بنویس!
و به من عرضه بدار! امید است من آن را از بر کنم. چرا که من آن را از جعفر (حفظهالله) طلب میکردم
و او از من دریغ مینمود.
متوکل میگوید: من در این حال بر کرده خود پشیمان گشتم
و نمیدانستم چکار باید بکنم؟
و ابوعبدالله (علیهالسلام) هم چنین نبود که قبلا به من بفهماند که من نباید آن را به احدی بدهم.
سپس یحیی صندوقچهای را طلبید،
و چون به نزدش آوردند، از میان آن صحیفه قفل
و مهر شدهای را بیرون آورده
و نظری به مهر آن نمود
و آن را بوسید،
و گریه کرد
و پس از آن مهرش را شکست
و قفل آن را گشود
و سپس صحیفه را باز کرد
و به روی چشمش گذاشت
و به چهرهاش مالیده
و گفت: سوگند به خداوند، ای متوکل! اگر تو گفته پسر عمم را به من نمیگفتی که: من کشته میشوم
و به دار آویخته میگردم، تحقیقا من این صحیفه را به تو نمیدادم،
و در حفظ آن ساعی بوده
و از دادن به غیر بخل میورزیدم.
و لیکن من تحقیقا میدانم که: گفتار او حق است که از پدرانش
اخذ کرده است
و تحقیقا صحت آن به وقوع خواهد پیوست. بنابراین نگران آن شدم که مثل چنین علمی به چنگ بنیامیه افتد
و آنان آن را کتمان کنند،
و در خزانههایشان برای خود ذخیره نمایند. بنابراین تو این صحیفه را بگیر
و مرا از نگرانی فارغ ساز،
و در مورد آن در انتظار باقی بمان! پس در آن هنگامی که خداوند میان من
و آن جماعت آنچه را که بخواهد حکم کند، حکم فرمود، این صحیفه امانتی است
و از من نزد تو، تا اینکه آن را برسانی به سوی دو پسر عمویم: محمد
و ابراهیم دو پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علی (علیهماالسلام) زیرا که آن دو جانشینان من هستند در امر
امامت پس از من.
متوکل میگوید: من صحیفه را از وی
اخذ نمودم،
و چون یحیی بن زید کشته شد، به سوی مدینه رهسپار شدم،
و ابوعبدالله امام صادق (علیهالسلام) را دیدار کردم،
و از حدیث
و داستان یحیی برای او گفتم. حضرت گریست
و اندوهش بر فقدان یحیی به شدت رسید،
و گفت: خداوند رحمتش را بر پسرعموی من نازل کند،
و وی را به پدرانش
و اجدادش ملحق فرماید!!
و سوگند به خداوند ای متوکل! مرا از دادن دعا به او دریغ نیامد، مگر از همان جهتی که او بر صحیفه پدرش ترسید
و کجاست آن صحیفه؟ گفتم: این است آن صحیفه. حضرت آن را گشود
و گفت: سوگند به خداوند این خط عمویم زید
و دعای جدم علی بن حسین (علیهماالسلام) است. پس از آن گفت به پسرش، برخیزای اسماعیل
و بیاور آن دعایی را که من تو را به حفظ
و صیانتش امر کردم!!
اسماعیل برخاست
و صحیفهای را بیرون آورد که گویا بعینه همان صحیفهای بود که یحیی بن زید به من داده بود. حضرت آن را بوسید
و به دیدهاش نهاد
و گفت: این خط پدرم،
و املاء جدم (علیهماالسلام) در حضور من میباشد.
گفتم: یابن رسول الله، آیا اذن میدهید من این صحیفه را با صحیفه زید
و یحیی مقابله کنم؟!
حضرت در این کار به من اذن داد
و گفت: تو را برای این امر مهم شایسته یافتم!
من نگاه کردم
و دیدم آن دو صحیفه، مطلب واحدی است،
و در آن حتی یک حرف را نیافتم که با صحیفه دیگر اختلاف داشته باشد.
در ادامه
روایت مساله تحویل صحیفه به دو پسر
عبدالله بن حسن و مکالمه حضرت صادق با آن دو آمده است
و سپس به صورت مفصل کلام
حضرت امام صادق (علیهالسلام) در ارتباط با سخنان یحیی بن زید که ما مردم را به
مرگ میخوانیم
و پسرعموهای ما آنان را به حیات آمده است
و همچنین داستان شگفتانگیز خواب
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالای منبر راجع به حاکمیت بنیامیه
و لزوم برخورد با آنان
و اینکه سلطنت آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید
و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد
و اینکه آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید
و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد
و اینکه آنان بغض
و کینه
اهل بیت را شعار خود قرار خواهند داد
و خداوند عملکرد آنان را برای رسولش بیان کرده است.
بعد حضرت فرمود: هر کس از ما اهل بیت خروج کند برای دفع
ستم، بلیه
و گرفتاری او را از پای در آورده
و موجب فزون شکنجه
و آزار ما
و شیعیانمان خواهد شد (که منظور قیام استقلالی
و خودسرانه در عرض معصوم است
و در صورت نبود امکانات، نه قیام
و نهضتی که در طول آن
و به پیروی از دستورات آنان باشد که با توجه به وجوب دفع
ظلم و فضیلت
و وجوب خروج از زیر بار حکومت جائر
و اینکه تشکیل
حکومت اسلامی از الزم فرائض است، نه تنها منعی نداشته که واجب
و لازم هم میباشد.)
بعد متوکل به هارون میگوید: سپس حضرت ابوعبدالله بر من آن دعاها را املاء نمودند
و آنها هفتاد
و پنج باب میباشد. یازده باب آن از دست من به در رفت
و از آنها شصت
و اندی باب را نگه داشتم.
و سپس در مقدمه صحیفههای موجود آمده است که حدثنا ابوالمفضل... - تا آخر سلسله
روایت.
انتساب صحیفه کامله سجادیه به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مورد قبول تمام علمای اسلام از همه فرقهها میباشد
و هیچ کس در این انتساب تشکیک نکرده است
و بسیاری این مجموعه ارزشمند را از متواترات دانستهاند که کمترین نیازی به بررسی صحت
و سقم افراد موجود در سند آن نمیباشد چرا که وقتی مطلبی متواتر شد، موجب یقین شده
و دیگر مجال
شبهه در آن باقی نمیماند. باید توجه داشت طرق
روایت صحیفه کامله سجادیه از میلیون متجاوز است
و با توجه به این همه، بعضی شبهات در برخی از رجال حدیث شریف صحیفه، کمترین ضرری به اتقان آن نخواهد زد.
در این قسمت مروری بر دیدگاه بعضی از بزرگان اهل حدیث
و علماء برجسته در این ارتباط برای آشنایی با موضوع بسیار مفید میباشد.
۱-
علامه مجلسی (رضواناللهعلیه) صحیفه سجادیه را به طرق عدیدهای
روایت میکند، از جمله
روایت آن از پدرش: مرحوم
محمدتقی مجلسی اول که آن بزرگوار در عالم رویا بدون واسطه صحیفه را از
حضرت قائم آل محمد (علیهالسلام) بهطور مناوله یعنی دست به دست
اخذ و روایت کرده است.
۲- خود علامه مجلسی اول میفرماید: غیر از این طریق، طرق کثیرهای وجود دارد که بر آلاف
و الوف زیادی مینماید،
و اگرچه آنچه را که من ذکر کردهام با نهایت اختصار، آن بالغ بر ششصد طریق عالی میگردد.
۳. شیخ
آقا بزرگ تهرانی: سند صحیفه سجادیه در هر طبقه
و عصری سرانجام به امام باقر (علیهالسلام)
و زید شهید منتهی میشود که آن دو بزرگوار آن را از علی بن حسین (علیهالسلام) نقل کردهاند...
و این صحیفه از متواترات نزد اصحاب است.
۵- آیتالله میرزا
محمدعلی مدرس چهاردهی جیلانی در شرح صحیفه فارسی میگوید: بدانکه بودن صحیفه از حضرت امام الساجدین (علیهالسلام) از واضحات
و لائحات است. خدشهای در سند او نیست حتی آنکه غزالی گوید که آن صحیفه زبور آل محمد (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) است.
۶- مرحوم آیتالله
سیدحسن صدر میگوید: صحیفه سجادیه از متواترات است. به مثابه
قرآن در نزد تمامی فرقههای اسلام،
و جمیع آنها به صحیفه افتخار میکنند.
۷- استاد
محمد مشکوه در مقدمه خود بر صحیفه بحث مفصلی راجع به سند این صحیفه دارند
و بعد میفرماید: با توجه به آنچه در این مقدمات ذکر شد، ثابت
و مدلل گشت که این صحیفه مبارکه پیشوای کتب اسلامی،
و تالی تلو قرآن کریم است
و عقل و نقل بر صدور آن از مقام امام چهارم گواهی میدهند
و دشمن نیز در این باب جز آنچه دوست گوید، نتواند گفت.
۸- علامه آیتالله حاج
سیدمحمدحسین حسینی طهرانی (قدسسره): صحیفه کامله سجادیه از متواترات میباشد،
و مانند نسبت کافی به کلینی
و تهذیب به شیخ طوسی که از متواترات است
و در آن محل شبهه
و تردید نیست... جایی که ادعیه صحیفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متصل
و منسجم بوده باشد، لو فرض که این سند هم در میان نبود، نبود. .
چنانکه در حدیث صحیفه کامله سجادیه بنابر
روایت جعفر بن محمد حسنی آمده است، تعداد ادعیه این کتاب شریف هفتاد
و پنج دعا میباشد
و راوی آن متوکل بن هارون میگوید: از من یازده دعا ساقط شده است
و مقدار شصت
و چهار (نیف
و ستین) دعا را
روایت میکنم
و لکن در
روایت محمد بن
احمد بن مسلم مطهری که تعداد
و اسامی ادعیه را ذکر مینماید، فقط پنجاه
و چهار دعا چنانچه امروزه هم در صحیفه مییابیم، موجود میباشد. بنابراین از اصل صحیفه بیست
و یک دعا افتاده است.
از اینرو صحیفه کامله سجادیه اصل، مشتمل بر ۷۵ دعا میباشد
و صحیفه
روایت شده توسط متوکل بن هارون مشتمل بر ۶۴
و صحیفههای موجود مشتمل بر ۵۴ دعا از آن ادعیه است. بنابراین ما فعلا تنها آنچه به صورت قطع میتوانیم از صحیفه کامله بدانیم همین ۵۴ دعاست.
و در یکی از نسخههای بدست آمده از صحیفه که در مضجع شریف رضوی در زمان طاغوت
محمدرضا پهلوی، کشف شده است، فقط ۴۰ دعا آمده که از صحیفه اصلیه ۳۵ دعا کم دارد.
از جمله مؤلّفات ارزنده امام زینالعابدین (علیهالسلام)، مناجاتهای پانزدهگانه است که از سرمایههای معنوی جهان اسلام است، امام (علیهالسلام) بسیاری از قضایا
و مسائل روانی را بدان وسیله چارهجویی کرده، همچنان که افقهای روشنی برای ارتباط با خدای تعالی به روی جهانیان گشوده است، زیرا که آن حضرت با قلبی لبریز از امید
و آرزو با خدا
راز و نیاز می کند
و با اظهار ذلّت
و خشوع مینالد
و در برابر عظمت
آفریدگار محو می شود
و همچون مخلصان
و تائبان به
رحمت او امیدوار گشته
و روی دل
و تمام مشاعرش را متوجه او می سازد، جز او کسی را نمی بیند، در درگاه جلالش با خواری
و ذلّت و شکستکی ایستاده
و با او راز
و نیاز میکند، چشم
امید به
عفو و بخشش او دارد
و از پیشگاه او طلب آمرزش می کند. مناجات امام (علیهالسلام) دلهای پرهیزگاران
و شایستگان از
شیعه و پیروان
اهل بیت (علیهمالسلام) را فرا گرفته
و آنان به وسیله این مناجاتها در دل شبهای تار
و در اماکن مقدسه با خدای تعالی راز
و نیاز میکنند
و از پیشگاه او آرزو میکنند تا ایشان را نیز مشمول عنایت
و الطاف خویش قرار دهد.
نسبت این مناجاتها به امام زینالعابدین (علیهالسلام) مشهور است
و علّامه مجلسی آنها را در کتاب
بحار الانوار خود آورده است
و دانشمندانی که ملحقات صحیفه سجّادیه را تدوین کرده اند این مناجاتها را در زمره فصلهای آن آوردهاند، همچنین حاج
شیخ عباس قمی در کتاب
مفاتیح الجنان آنها را نقل کرده است
و دانشمندان با اهمیت زیادی بدانها نگریستهاند
و به بعضی از زبانها ترجمه شده، از جمله به
زبان فارسی توسط سرتیپ رشدیّه برگردانده شده
و در
تهران به چاپ رسیده است،
و با خطوط تاریخی زراندود
و تزیینی نگارش یافته که از ذخایر خطوط عربی به شمار می آید
و در بخش گنجینههای خطّی کتابخانههای
جهان اسلام نگهداری میشود
و از جمله یک نسخه قدیمی آن با خطّ زیبایی در کتابخانه امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به شماره مسلسل ۲۰۹۸ موجود است.
از جمله مؤلّفات امام زینالعابدین (علیهالسلام)، کتابی است به نام کتاب علی بن حسین، این کتاب همانند دیگر کتابهای مهم اسلامی از دست رفته است،
و ما به قسمت کمی از آن دست یافتیم که امام ابوجعفر محمدباقر (علیهالسلام) از آن حضرت نقل کرده، میفرماید: در کتاب علی بن حسین (علیهماالسلام) چنین یافتم: «الا انّ أولیاء اللّه لا خوف علیهم
و لا هم یحزنون؛
بدانید که اولیای خدا را هراسی نیست
و آنان اندوهگین نمیشوند.» در صورتی که واجبات را به جا آورند
و به سنّتهای رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) عمل کنند
و از
محرمات الهی بپرهیزند
و از شکوه زندگانی دنیا دوری کنند
و بدانچه در نزد خداست علاقهمند باشند
و رزق الهی را از راه حلال بجویند،
و قصدشان از
مال دنیا افتخار به یکدیگر
و افزونطلبی نباشد، وانگهی مال دنیا را در راه لازم
و ضروری یعنی حقوق واجب صرف کنند، اینها کسانی هستند که خداوند در کسبشان
برکت میدهد
و آنچه را که از پیش برای آخرت بفرستند اجر
و مزد داده می شوند....
امام (علیهالسلام) با این سخنان اولیای خدا را ستوده
و نشانههای شخصیتهای ایشان را به شرح زیر بیان کرده است:
الف- انجام فرایض الهی.
ب- پیروی از سنّتهای رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم).
ج- پرهیز از محرمات الهی.
د- پارسایی در
دنیا.
ه- اشتیاق به آنچه در نزد خداست.
و- تحصیل روزی پاک
و حلال.
ز- پرداختن حقوق مالی که در
اسلام واجب شده از قبیل
زکات،
خمس و دیگر چیزها. طبیعی است که هرکس از
مؤمنان دارای این صفات باشد، او از اولیای خداست، کسانی که خداوند در مال ایشان برکت داده
و در سرای آخرت بهشت برین را برای آنان مهیا ساخته است، که در هر جای آن که بخواهند منزل گزینند.
یکی دیگر از آثار قیم
و ارزشمند نفس قدسی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که نشانهای بارز بر جامعیت علمی آن امام همام بوده
و دلیلی روشن بر اهتمام حضرت به تبیین معارف اصیل اسلامی میباشد، نامهای است که حضرت به یکی از اصحاب خود نگارش فرمودهاند
و چون حاوی حقوق عدیدهای است که محیط بر
انسان است به عنوان رسالة الحقوق شهرت یافته است. برای شناخت ارزش این رساله باید اولا به زمان نگارش آن که عهد حاکمیت دوباره
جاهلیت بر
بلاد اسلامی به همراه سلطهجور حاکمان زورمدار
و معاند اموی است، توجه نمود که چگونه در چنین عصری حضرت به بیان یک نظامنامه حقوقی
و اخلاقی مترقی
و جامع میپردازند که به تحقیق فراتر از هر عصری
و مصری، بر بلندای زمان
و تاریخ ایستاده
و تا ابدیت، قرین حق
و واقعیت میباشد. ثانیا آن را با نظامنامههای حقوقی
و اخلاقی در عصر مدنی
و پیشرفت مقایسه نموده تا عظمت آن آشکار شود.
در عصری که تمدن خود ساخته بشر مدتی ارائه نظام حقوقی
و اخلاقی فراگیر حتی برای
حیوانات میباشد
و با شعارهای تو خالی، چشم
و گوش بسیاری از کسانی که از آب گوارای
فرهنگ اسلامی بیبهره مانده
و به سراب فرهنگ مادی غرب
و شرق دلخوش نمودهاند را پر کرده
و با کمال تاسف آنها را نسبت به فرهنگ اصیل
و غنی
و انسانساز اسلام کم توجه
و غافل ساختهاند. آری در این عصر همه متفکران جهان بشریت جمع شوند
و آثار مکتوب خود را ارائه دهند، آنگاه حاصل آن با این رساله شریف که اثر نورانی یک ولی خداست، مقایسه شود تا برتری، جامعیت، واقعنگری، اتقان
و الهی بودن آن آشکار گردد.
برای بحث پیرامون این رساله گرانقدر باید قبل از هر چیز راجع به واژه
حق و معانی
و اصطلاحات
و کاربردهای آن توضیح مختصری ارائه داد، آنگاه به مصادر آن
و فهرستی از حقوق مورد بحث در آن اشاره نموده
و سپس با دستهبندی آنها متن رساله را مورد دقت
و بررسی قرار داد.
این رساله را عالم بزرگ ثقةالاسلام
ثابت بن ابیصفیّه معروف به ابوحمزه ثمالی شاگرد امام سجّاد (علیهالسلام) نقل کرده است،
و محدث بزرگ
شیخ صدوق و حجّةالاسلام
محمّد بن یعقوب کلینی،
و حسن بن علی بن حسین بن شعبه
حرّانی در کتاب
تحف العقول به سند خویش از وی نقل کردهاند.
رساله حقوق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در منابع مختلف روایی
شیعه روایت شده است که گرچه در بعضی با استناد
و در بعضی به صورت
مرسل ذکر شده
و تفاوتهای مختصری نیز با هم دارند، ولی در اصول
و عناوین حقوق
و متن آن تقریبا یکسان میباشند.
از جمله مصادر قدیمی
و دست اول که در آن این رساله شریف
روایت شده است یکی تحف العقول است که در آن این مجموعه بدون سند آمده است
و دیگری کتاب
من لا یحضره الفقیه است که مؤلف آن شیخ صدوق نیز آن را بدون سند ذکر کرده است. ولی خود ایشان آن را در کتاب دیگر خود به نام
خصال با سند آوردهاند. چه اینکه در کتاب
الامالی خود نیز آن را با سند
روایت کرده است.
و سپس این
روایت در کتاب شریف
وسایل الشیعه توسط
حر عاملی از شیخ صدوق ذکر شده است.
در کتاب
مکارم الاخلاق نیز این حدیث ذکر شده است.
لازم به ذکر است در کتاب من لا یحضره الفقیه که از کتب معتبره شیعه است، گرچه این
روایت در خود کتاب بدون سند است ولی شیخ صدوق در مشیخه خود که در کتاب برای ذکر سلسله اسناد روایاتی که ایشان آن را
روایت کردهاند گردآوری شده، سند خود را ذکر کرده است. بنابراین این مجموعه در کتب معتبره آمده
و علمای بزرگ شیعه به آن اعتماد فرمودهاند. (لازم به ذکر است استاد محقق حجتالاسلام
و المسلمین حاج
سیدمحمدرضا جلالی در ضمن تحقیقی جامع
و کامل، بحث بدیع
و بسیار جالبی را پیرامون اسناد این
روایت شریف در بخش الحاقی کتاب با ارزش خود به نام جهاد الامام السجاد (علیهالسلام) مطرح فرمودهاند که حقیقتا، قابل تقدیر میباشد. در این بحث طرق مختلف ائمه حدیث شیعه به جناب ابوحمزه ثمالی
و ارزیابی مفصل از مجموعه سند
و مصادری که این
روایت را نقل کردهاند، مطرح
و به این نتیجه قطعی رسیدهاند که
روایت از نظر سند قابل اعتماد
و وثوق بوده
و محل کمترین شبهه
و ایراد نمیباشد.)
حقوقی که در رسالة الحقوق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده است پنجاه حق میباشد
و شیخ صدوق علاوه بر این، حقی را تحت عنوان حق حج ذکر نموده است. عناوین این حقوق عبارتند از:
۱- حق بزرگ
الله بر انسان.
۲- حق انسان بر خود. (این عنوان میتواند سرفصلی برای تعدادی از حقوق بعدی باشد. از اینرو میتوان به جای آن حقوق اعضای بدن گذاشت. (
و البته باید توجه داشت بر اساس تعبیر شریف حضرت سجاد (علیهالسلام) حق نفس انسان نیز میتواند حق مستقلی باشد.) از اینرو با حذف این عنوان از شمارش حقوق
و با در نظر گرفتن حق حج تعداد حقوق همان پنجاه حق خواهد بود.)
۳- حق
زبان. ۴- حق گوش. ۵- حق
چشم. ۶- حق
دست. ۷- حق
پا. ۸- حق
شکم. ۹- حق
عورت (اندام جنسی). ۱۰- حق
نماز. ۱۱- حق
حج. ۱۲- حق
روزه. ۱۳- حق
صدقه. ۱۴- حق
قربانی. ۱۵- حقوق رهبری
و سایر مدیران. ۱۶- حق
معلم. ۱۷- حق
مولی (کسی که مالک
عبد است). ۱۸- حقوق
رعیت (مردمی که تحت سرپرستی نظام سیاسی میباشند). ۱۹- حق متعلمان
و دانشجویان. ۲۰- حق
زن و مرد در نظام خانواده. ۲۱- حق مملوک. ۲۲- حق
مادر. ۲۳- حق
پدر. ۲۴- حق
فرزند. ۲۵- حق
برادر. ۲۶- حق مولی (کسی که عبد را آزاد میکند). ۲۷- حق بنده آزاد شده بر مولی. ۲۸- حق نیکوکار بر انسان. ۲۹- حق اذانگو (منادی نماز). ۳۰- حق امام جماعت. ۳۱- حق همنشین. ۳۲- حق
همسایه. ۳۳- حق همراه
و همسفر. ۳۴- حق
شریک. ۳۵- حق دارایی
و امکانات مادی. ۳۶- حق طلبکار. ۳۷- حق مباشر (شخصی که با انسان مانوس است
و رفت
و آمد دارد). ۳۸- حق شاکی بر انسان. ۳۹- حق کسی که مورد شکایت واقع شده (متشاکی). ۴۰- حق مشورتخواه. ۴۱- حق
مشاور. ۴۲- حق کسی که طالب نصیحت است. ۴۳- حق بزرگسال. ۴۵- حق خردسال. ۴۶- حق نیازمند
و سائل. ۴۷- حق شخصی که برای رفع نیاز به او مراجعه شده است. ۴۸- حق کسی که خداوند به وسیله او انسان را شاد میکند. ۴۹- حق بدیکننده
و جفاکار. ۵۰- حق همکیشان. ۵۱- حق
اهل ذمه (کافرانی که در پناه حکومت اسلامیاند). خاتمه: استمداد از خداوند در ایفای حقوق.
قابل ذکر است که حقوق ذکر شده در رسالة الحقوق حضرت سجاد (علیهالسلام) پنجاه حق بیشتر نیست
و با توجه به لزوم ذکر حق حج، باید حق انسان بر خود را حق مستقلی به حساب نیاورد چرا که آنچه تحت این عنوان ذکر شده چیزی جز سر فصل حقوق اعضاء
و جوارح نیست. اما اگر حق حج را چنانکه در بعضی از مصادر نیامده، در فهرست ملحوظ نکنیم حق نفس میتواند حق مستقلی ملاحظه شود.
بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه، تاریخ: ۱۳۹۸/۰۲/۱۸.