کافر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کافر در فرقههای مسلمان معانی متعددی دارد.
کافر در اصطلاحات فقه نظامی کسی است که به دینی غیر از
اسلام معتقد باشد و یا با آگاهی، یکی از
ضروریات دین را انکار کند به گونهای که به انکار
رسالت و یا تکذیب
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بینجامد و یا از او گفتار و کرداری سر بزند که اقتضای
کفر او را داشته باشد..
کافران بر چند گروهاند:
مشرک،
اهل کتاب،
منافق و
مرتد. در
فقه شیعه،
کافر به صورت مطلق،
نجس شمرده شده است.
کافِر در
لغت یعنی پوشاننده
حق و حقیقت، کتمان کننده حقیقت، بیدین، ناسپاس،
ظالم، کشاورز و زارع، منکر و جاحد و جمع آن
کُفَّار و
کفَر و کافرون است.
در اصطلاح فقه اسلام، کسی است که به دینی غیر از اسلام معتقد باشد و یا اگر اسلام اختیار کرده و منتسب به آن شده یکی از ضروریات اسلام را با اینکه میداند که از ضروریات است، انکار کند بطوری که برگشت انکار آن ضروری دین به انکار رسالت، و یا تکذیب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و یا ناقص شمردن
شریعت آن جناب باشد و یا از او گفتار و کرداری سر بزند که اقتضای
کفر او را داشته باشد.
تعریف «
کافر» بسته به تعریفی است که برای «
کفر» پیش می کشند و آن نیز بر تعریف
ایمان مبتنی است. فرقههای مسلمان، تعاریف متعدّدی برای ایمان مطرح ساختهاند و از اینرو، تعریف
کافر نیز گوناگون گشته است.
اشاعره که ایمان را عبارت از
باور به همه ضروریّات دین دانسته اند، کسی را
کافر میخوانند که ضروری دین را انکار کند.
کرّامیّه، که برای ایمان، تنها
شهادتین را کافی میدانند، کسی را
کافر می شمارند که شهادتین را نپذیرد.
خوارج، عمل را نیز جزو ایمان میانگارند و از اینرو، کسی را که به
گناه کبیره آلوده است،
کافر میشمارند.
معتزله چنین کسی را نه
کافر میدانند و نه
مؤمن؛ بلکه او را در جایی میان
کافر و ایمان مینشانند و نام اینجا را «
منزلة بین المنزلتین» میگذارند.
شیعیان نظریّهای دیگر دارند. آنان معتقدند اگر مؤمنی خویش را به گناه کبیره بیالاید، از ایمان نمیافتد؛ بلکه او مؤمن فاسق است.
برخی شیعیان، ایمان را دارای سه رکن دانستهاند: باور قلبی، اقرار زبانی و عمل.
بنابر این دیدگاه، وجود این سه رکن برای ایمان لازم است و اگر یکی از آنها فرو ریزد، شخص به
کفر میلغزد؛ امّا نظریّه مشهور علمای شیعه این است که ایمان همان باور قلبی، همراه اقرار زبانی است. بنابراین، کسی که یکی از اصول یا ضروریات دینی را باور نکند و به اقرار زبانی نیاورد،
کافر است.
برخی
فقیهان بزرگ شیعه گفتهاند:
کافر، کسی است که
الوهیّت، یا
توحید، یا رسالت و یا ضروری دین را- در عین التفات به ضروری بودن آن- انکار کند به گونهای که به انکار رسالت بینجامد.
کافران سه گروه هستند: اهل کتاب، مشرک، منافق، مرتد.
کسی که به یکی از ادیان ابراهیمی صاحب کتاب- جز اسلام- معتقد است.
جهاد با اهل کتاب،
واجب است، مگر اینکه
مسلمان شوند یا مقررات
جزیه را بپذیرند (که در این صورت آنها را
اهل ذمّه میگویند).
مشرکان یعنی کسانی که برای خداوند شریک در نظر گرفتهاند.
شرک دارای مراتبی است:
شرک ذاتی،
صفاتی،
شرک در خالقیت،
شرک در پرستش.
قرآن کریم درباره مشرکان میفرماید:
«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا انَّمَا الْمُشْرِکینَ نَجَسٌ فَلایَقْرَبُوا الْمَسْجِدَاالْحَرامِ...؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! حق این است که مشرکان نجسند پس نباید به
مسجدالحرام نزدیک شوند.»
«... فَاقْتُلُوالْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَانْ تابُوا وَ اقامُوا الصَّلاةَ وَ اتُوَا الزَّکوةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ، انَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛
مشرکان را هرجا یافتید، بکشید و اسیرشان کنید و بازشان دارید و برای دستگیریاشان در کمینگاه بنشینید. اگر
توبه کردند و نمازگزاردند و
زکات دادند، راهشان را باز بگذارید که
خدا آمرزنده و
رحیم است.»
مرتد کسی که پس از ایمان، به
کفر بازگشته است. در ادبیّات اسلامی، منکران خدا را
دهری، ملحد و
معطّل نیز گفتهاند هر چند اصطلاح ملحد را برای برخی فِرَق مسلمان مانند
اسماعیلیّه نیز به کار بردهاند. «
زندیق» نیز تنها برای فرقه
مانویّه به کار رفته است؛ امّا هر مسلمانی را نیز که سخن کفرآمیز بگوید، از باب مجاز، زندیق گویند.
کافران از نظر فقهی،
احکامی ویژه دارند. در فقه شیعه،
کافر به صورت مطلق، نجس شمرده شده است؛ البته برخی فقهای شیعه،
کافران ذمّی (اهل ذمّه) را پاک میدانند. در باب جهاد با
کفّار نیز احکامی در فقه آمده است.
کافران از این نظر، یا
حربیاند، یعنی
کافر غیر اهل کتاباند و اینان به اسلام دعوت میشوند و در صورت نپذیرفتن اسلام، کشته میگردند و یا کتابیاند.
کافران کتابی،
یهود و
نصارا و
مجوساند. اگر اینان اسلام نیاورند، باید جزیه بپردازند. بدینسان، میتوانند در بلاد اسلامی با مسلمانان زیست کنند.
•
جمعی از نویسندگان، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، اصطلاحات نظامی در فقه اسلامی، ص۱۰۳. •
خطیبی کوشکک، محمد، همکاران، فرهنگ شیعه، ص۳۸۲.