چتر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
چتر، ابزاری برای سایه افکندن و در امان ماندن از تابش
آفتاب که معمولاً در مراسم و مواکب بر سر حاکمان نگاه داشته میشد و در برخی از سلسلههای حکومتگر از نشانههای ویژه
خلافت و
سلطنت بهشمار میآمد.
در گزارشهای وقایع صدر
اسلام ، از کاربرد چتر در تشکیلات حکومتی خبری نیست و واژه مِظَلَّه در این منابع به معنای
خیمه و
چادر و سراپرده است.
با اینکه کتانی در التراتیب الاداریه
بابی را به «صاحبالمظلّه» (چتردار) در زمان
پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم اختصاص داده، اما چنانکه از توضیحات او برمیآید، اصحاب پیامبر در جریان
هجرت یا
حجه الوداع ، از سر ارادت به پیامبر، با لباس خود بر سر حضرت
سایه میافکندند.
بنابر روایتی از
امام رضا علیهالسلام،
امام صادق علیهالسلام نیز مظلّهای داشتند که بهویژه در
سفرها از آن استفاده میکردند.
با اینکه در منابع از کاربرد و رواج چتر در سرزمینها و دورههای مختلف اسلامی سخن به میان آمده، اما آشنایی ما با ساختار و اجزای چتر در ادوار گذشته ــ صرفنظر از نقاشیها که تصویر دقیقی پیشروی ما نمینهند ــ متکی بر گزارش
ابن طُوَیر (متوفی ۶۱۷) در وصف چتر ویژه دربار
فاطمیان است. این گزارش با اندکی تلخیص در آثار نویسندگان بعدی، چون
قلقشندی و
ابن تغری بردی ، نیز آمده است.
براساس آن، دسته چوبین چتر در لولههای طلاپوش بههم پیوسته قرار داشت. قسمت اصلی چتر از دوازده قطعه چوب، به درازای حدوداً دو متر، تشکیل میشد. این چوبها، که قسمت پایین هرکدام یک وجب پهنا داشت، به شکل مثلث متساویالساقین بودند و قسمت انتهایی و بالای آنها چنان نازک و ظریف بود که نوک همه آن دوازده چوب در کنار هم دایره کوچکی را تشکیل میدادند و در حلقهای
طلایی در نوک دسته تعبیه میشدند. چتر را پس از بستن، درون محفظهای استوانهای قرار میدادند که معمولاً طلایی بود یا روکش طلایی داشت.
به نوشته قلقشندی،
پارچه این نوع چتر،
ابریشم زریدوز و رنگش معمولاً
زرد بوده است.
در این دورهها پرندهای کوچک از جنس
نقره یا
طلا روی چتر نصب میکردند و از اینرو، این نوع چترها را القُبّه و الطیر هم مینامیدند.
چون حمل چتر در بیشتر سرزمینهای اسلامی از نشانههای خلافت و از شعائر سلطنت و قدرت تلقی میشد،
مدعیان خلافت یا سلطنت و کسانی که قصد مخالفت و رقابت با خلیفه یا سلطان و خروج برضد او را داشتند، با حمل چتر در مواکب خود، بر استقلالخواهی یا ادعای خویش تأکید میکردند.
چتر را در مواکب رسمی و بهویژه در اعیاد، چون
عید نوروز و
عید فطر و
قربان ، بر سر خلیفه یا سلطان نگاه میداشتند و بهجز معدود مواردی، از چتر در درون دربار استفاده نمیشد.
در دوره فاطمی، رنگ چتر با رنگ لباس خلیفه هماهنگ بود.
در مراسم ویژه روز بالا آمدن آب
نیل (وفاءالنیل)، خلیفه فاطمی با لباسی فاخر و چتر حاضر میشد.
در یک مورد گزارش شده است که عزیز، خلیفه فاطمی، در مراسم خاک سپاری جنازه یعقوب بن کِلّس در ۳۸۰، برای نشان دادن سوکواریاش، بدون چتر حاضر شد.
در خلافت فاطمی، صاحبمنصبی به نام صاحبالمظلّه وجود داشت که عموماً از میان سربازان صقلبی برای این کار در نظر گرفته میشد.
در
دوره ممالیک ظاهراً تشکیلات ویژهای برای حمل چتر وجود نداشت و برخی امیران بلندپایه، برای اظهار ارادت و تقرب به سلطان یا خلیفه، چتر او را حمل میکردند.
در این دوره، گاه سلاحدار چتر سلطان را حمل میکرد.
با اینکه در
مغرب و
اندلس استفاده از چتر کمابیش معمول بوده، چتر در تشریفات درباری یکی از مظاهر قدرت تلقی نشده است.
در گزارشهای مورخان، شاهدی دالّ بر استفاده
مرابطون ،
موحدون ،
مرینیان و
بنونصر از چتر در تشکیلات درباری به دست نیامده است (گزارش مبهمی از
ابن خطیب (متوفی ۷۷۶) در خطره الطیف
مربوط به دوره مرینیان که از مظلّهای ابریشمی که بر تیرکهای چوبی استوار بوده، یاد کرده است و معلوم نیست که منظور چتر است یا سایبان ثابت).
چتر در
هند دوره اسلامی، از
لوازم و نشانههای سلطنت و فرمانروایی بود و حتی مانند
تاج و
تخت در سرزمینهای دیگر، استعاره از سلطنت بود.
علاّمی در آئین اکبری
در میان چهارده چیزی که از آنها به عنوان شکوه سلطنت یاد کرده، چتر را بعد از تخت، در ردیف دوم، قرار داده است. در این دوره، تنوع
رنگ چترها درخور توجه است، چنانکه گاه برخی فرمانروایان چند چتر، هرکدام به رنگی، برمیگزیدند
در جنگها نیز، شاید برای به رُخ کشیدن شکوه و قدرت سلطان، چترهای بیشتری، با زیورآلات و تزیینات گرانبها، بر سر سلطان نگه میداشتند.
در جنگها محل استقرار سلطان با رنگ چتر مخصوص او مشخص میشد. از اینرو، برای گمراه کردن دشمن و به مثابه تاکتیکی جنگی، شخص دیگری زیر چتر سلطان مینشست تا او در امان بماند.
در هند قرن سیزدهم/ نوزدهم در دسته رَوی
ماه محرّم ، که مشابه حرکت موکب سلطنتی بود، حتی در غیاب حاکم، چتر سلطنتی را بر سر
اسبی حمل میکردند که نماد دُلدُل ، اسبِ
امام علی علیهالسلام، بود.
(۱) ابن اثیر.
(۲) ابن بطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، قاهره ۱۳۸۳ ـ۱۳۹۲/ ۱۹۶۳ ـ۱۹۷۲.
(۴) ابن حیان، المقتبس، ج ۵، چاپ چالمتا، مادرید ۱۹۷۹.
(۵) ابن خطیب، خطره الطیف: رحلات فی المغرب و الاندلس، ۱۳۶۲-۱۳۴۷، چاپ احمد مختار عبّادی، بیروت ۲۰۰۳.
(۶) ابن خلّکان.
(۷) ابن سعد (بیروت).
(۸) ابن طویر، نزهه المُقْلَتین فی اخبار الدولتین، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۹) خسرو بن محمود امیر خسرو، کلیات قصاید خسرو، چاپ اقبال صلاحالدین، لاهور ۱۹۷۷.
(۱۰) محمد بختاورخان،
مرآه العالم: تاریخ اورنگزیب، چاپ ساجده س علوی، لاهور ۱۹۷۹.
(۱۱) بیهقی.
(۱۲) محمد رضا جلالی نائینی، فرهنگ سنسکریت ـ فارسی، تهران ۱۳۷۵ ش ـ.
(۱۳) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، زبده التواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۴) حرّ عاملی، وسائل الشیعه.
(۱۵) محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸.
(۱۶) احمد سلاوی، کتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی، چاپ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶.
(۱۷) سلمان بن محمد سلمان ساوجی، دیوان، چاپ منصور مشفق،( تهران )۱۳۶۷ ش.
(۱۸) ابوالعلاء سودآور، هنر دربارهای ایران، ترجمه ناهید محمد شمیرانی، تهران ۱۳۸۰ ش، محمدسیف فرغانی، دیوان، چاپ ذبیحاللّه صفا، تهران ۱۳۴۱ـ۱۳۴۴ ش.
(۱۹) عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، کفایه الطالب اللبیب فی خصائص الحبیب، المعروف ب الخصائص الکبری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۰) علیرضا شاپور شهبازی، شرح مصور تخت جمشید، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۲۱) خلیل بن ایبک صفدی، اعیان العصر و اعوان النصر، چاپ علی ابوزید و دیگران، دمشق ۱۴۱۸ /۱۹۹۸.
(۲۲) طبری، تاریخ (لیدن).
(۲۳) عبیداللّه عبید زاکانی، کلیات عبید زاکانی، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۲۴) عبدالملک بن عصام عصامی سمرقندی، فتوح السلاطین، چاپ یوشع، مدرس ۱۹۴۸.
(۲۵) ابوالفضل بن مبارک علاّمی، آئین اکبری، چاپ سنگی لکهنو ۱۸۹۲ـ۱۸۹۳.
(۲۶) محمود بن احمد عینی، عقد الجمان فی تاریخ اهل
الزمان، چاپ محمد محمدامین، قاهره ۱۴۰۷ـ۱۴۱۲/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۲.
(۲۷) قلقشندی.
(۲۸) محمد عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی، نظام الحکومه النبویه، المسمی التراتیب الاداریه، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
(۲۹) محمدصالح کنبو، عمل صالح، الموسوم به شاهجهاننامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
(۳۰) مسعود سعدسلمان، دیوان، چاپ غلامرضا رشید یاسمی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۱) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، استانبول ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۳۲) محمدجواد مشکور، نامه باستان: مجموعه مقالات، بهاهتمام سعید میرمحمدصادق و نادره جلالی: «مقام شاه در ایران باستان»، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۳۳) احمد بن علی مقریزی، السلوک لمعرفه دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۳۴) احمد بن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۳۵) عثمان بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۶) ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضره العلیا، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۷) ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی، چاپ احمد ابراهیمی.
(۳۸) موسی بن محمد یونینی، ذیل
مرآه الزمان، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۴ـ۱۳۸۰/ ۱۹۵۴ـ۱۹۶۱.
(۳۹) د. اسلام، چاپ دوم.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «چتر»، شماره۵۴۰۶.