پیشگوییهای شهادت امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیشگوییهای شهادت امام حسین، از مباحث مرتبط به شهادت امام حسین (علیهالسّلام) است.
انبیای الهی و
اهل بیت (علیهمالسّلام) و برخی از اصحاب خاص آنان، در
روایات فراوانی از
امور غیبی و حوادث آینده خبر دادهاند. اخبار از
شهادت امام حسین (علیهالسلام) نیز از این مقوله است؛ زیرا روایات فراوانی از
پیامبران و
ائمه (علیهمالسّلام) نقل شده که از شهادت امام حسین (علیهالسلام) خبر میدهد. پیشگوییهای مربوط به شهادت امام حسین (علیهالسّلام) از منابع متعددی روایت شده است و طیف گستردهای را شامل میشود:
• انبیای الهی پیش از اسلام: برخی روایات حاکی از آن است که انبیای الهی در زمانهای گذشته از واقعه شهادت امام حسین (علیهالسّلام) خبر دادهاند.
• حضرت جبرئیل: در روایاتی،
جبرئیل (علیهالسّلام)،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از شهادت فرزندش آگاه میکند.
• پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): احادیث متعددی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که در آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم به شهادت امام حسین (علیهالسّلام) اشاره شده است.
• امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام):
حضرت علی (علیهالسّلام) نیز در موارد مختلف از شهادت فرزندش امام حسین (علیهالسّلام) سخن گفتهاند.
•
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام): امام حسن (علیهالسّلام) نیز در صحبتهایی به شهادت برادر خود اشاره کردهاند.
• خود امام حسین (علیهالسّلام): روایاتی نیز وجود دارد که در آنها خود امام حسین (علیهالسّلام) از واقعه شهادت خویش خبر میدهند.
• برخی از صحابه: همچنین در روایاتی از برخی از
صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) باخبر بودهاند.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و جمعی از اهل بیت و یاران ایشان، مکررا
شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را پیشگویی کردهاند. در این پیشگوییها، علاوه بر شهادت امام، جزئیّات مربوط به برخی حوادث و شرایط آن، مانند: زمان و مکان شهادت، شرکتکنندگان در قتل و سران آنها، و کسانی که از یاری وی امتناع میورزند، نیز دیده میشود. تعداد روایات و احادیث مربوط به پیشگویی واقعه کربلا به حدی است که هر پژوهشگر بیطرفی به صدور آنها از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت (علیهالسّلام) اطمینان میکند، هرچند در مورد برخی جزئیات یقین حاصل نشود. به علاوه این احادیث هرگونه تردیدی را مبنی بر اینکه امام (علیهالسّلام) با علم و آگاهی مسیر شهادت را انتخاب کرده، از بین میبرد.
این
روایات از لحاظ قوت سند و روشنی
دلالت و مفهوم، یکسان نیستند. برخی از آنها (که با بقیه روایات اشتراک مضمونی دارند) از لحاظ سند، صحیح، و برخی دیگر، موثق هستند؛ اما در مجموع، روایات پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) ازنظر کثرت،
تواتر معنوی دارند و از گذشته، علمای
اسلام آنها را پذیرفتهاند. البته این موضوع یکی از مسائل مشهور و مسلم در تاریخ زندگانی
امام حسین (علیهالسلام) است؛ چنان که در توقیع
حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجه) که برای وکیل خود
قاسم بن علاء درباره تعلیم دعای روز سوم
شعبان (سالروز ولادت آن بزرگوار)، چنین آمده است:
«... اللَّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِحَقِّ المَولودِ في هذَا اليَومِ ، المَوعودِ بِشَهادَتِهِ قَبلَ استِهلالِهِ ووِلادَتِهِ...»؛
«... خداوندا از تو درخواست میکنم به حق مولودی که در این روز متولد شده و قبل از تولد و ورودش (به این
دنیا) وعده شهادتش داده شده است...».
روایات فراوانی از
پیامبران قبل از
اسلام مانند حضرت عیسی،
اسماعیل و
نوح نقل شده که از شهادت امام حسین (علیهالسلام) خبر میدهد. در ادامه به برخی از این روایات میپردازیم.
ابن عباس از
امیرالمؤمنین حدیثی را درباره عبور
حضرت عیسی از سرزمین
کربلا نقل میکند که حضرت (در بخشی از این حدیث) میفرماید:
«عن ابن عباس، عن امیرالمؤمنین (فی حدیث یذکر فیه مرور عیسی بارض کربلا) قال: «فجلس عیسی وجلس الحواریون معه، فبکی و بکی الحواریون و هم لایدرون لم جلس ولم بکی؟! فقالوا یا روح الله و کلمته، مایبکیک؟ قال: اتعلمونای ارض هذه؟ قالوا: لا، قال: هذه ارض یقتل فیها فرغ الرسول احمد وفرخ الحرة الطاهرة البتول شبیهة امی، ویلحد فیها...»«عیسی به (هنگام عبور از کربلا) نشست و شروع به
گریه کرد و
حواریون نیز با وی نشستند و گریه کردند؛ اما علت گریه حضرت عیسی را نمیدانستند. از این رو به حضرت گفتند: ای
روح و کلمه خدا، سبب گریه شما چیست؟
حضرت فرمود: آیا میدانید اینجا چه سرزمینی است؟ گفتند: نه. فرمود: اینجا زمینی است که در آن، فرزند
رسول خدا احمد و فرزند آزاد زن پاک و مبرا از هرگونه پلیدی و آلودگی، که شبیه مادرم (
مریم) است، کشته شده و در آن
دفن میشود...».
سماعة بن مهران میگوید که از
امام صادق (علیهالسلام) به شنیدم که فرمود:
«عن سماعة بن مهران قال: سمعت ابا عبدالله جعفر بن محمد علیهما السلام یقول: ان الذی قال الله فی کتابه: " و اذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد وکان رسولا نبیا سلط الله علیه قومه، فکشطوا وجهه وفروة راسه فبعث الله الیه ملکا فقال له: ان رب العالمین یقرئک السلام ویقول: (انه) قد رایت ما صنع بک قومک، فسلنی ما شئت. فقال: یا رب العالمین لی بالحسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام اسوة، قال ابو عبدالله (علیهالسلام): ولیس هو اسماعیل بن ابراهیم (علینبیناوعلیهماالسلام»«آن کسی که
خداوند در کتابش درباره او فرموده:
(وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا)؛
«و در این کتاب از
اسماعیل یاد کن؛ زیرا که او درست وعده و فرستادهای پیامبر بود.»؛ پیامبری از پیامبران بوده که خدا او را (به سوی قومش برانگیخت)، پس قومش بر او مسلط شده، پوست سرو صورتش را کندند. آنگاه خدا فرشتهای را نزد او فرستاد و گفت:
پروردگار جهانیان به تو
سلام میرساند و میفرماید: آنچه را قومت با تو کردند، دیدم. پس هرچه میخواهی، از من بخواه. اسماعیل گفت: ای پروردگار جهانیان حسین بن علی بن ابیطالب (در ابتلا به بلاها و مصیبتها)، برای من اسوه و الگوست. امام صادق (علیهالسلام) فرمود: او پیامبری غیر از اسماعیل پسر
ابراهیم (
خلیل) بوده است.
در یکی از روایات آمده است: هنگامی که
حضرت نوح (علیهالسّلام) بر کشتی سوار شد و بر روی زمین حرکت میکرد، به سرزمین
کربلا رسید. در این هنگام، کشتی به شدت تکان خورد و حضرت نوح (علیهالسّلام) از غرق شدن ترسید. حضرت نوح (علیهالسّلام) به خداوند متعال عرض کرد: "پروردگارا! من تمام زمین را گشتم، ولی هیچگاه مانند این زمین دچار اضطراب و ترس نشدم." در این هنگام،
جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد: "ای نوح! این سرزمینی است که در آن، حسین بن علی (علیهالسّلام) سبط
خاتم الانبیاء و فرزند
خاتم الاوصیاء به شهادت خواهد رسید." حضرت نوح (علیهالسّلام) از شنیدن این خبر، به شدت گریه کرد و پرسید: "قاتل او کیست؟" جبرئیل امین پاسخ داد: "قاتل او کسی است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت میکنند." سپس جریان کربلا را برای او بیان نمود. پس نوح (علیهالسّلام) و کشتینشینان گریستند و بر قاتلش
لعن فرستادند و سپس کشتی به حرکت خود ادامه داد.
طبق روایات و منابع تاریخی،
جبرئیل، پیشگوییهایی از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) به
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارائه کرده است. در این روایتها، جبرئیل خاک کربلا را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان میدهد و از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) به همراه فرزندان و یارانش در آن مکان خبر میدهد. همچنین، جبرئیل (علیهالسّلام) تاکید میکند که شهادت امام حسین (علیهالسّلام) امری حتمی و غیرقابل اجتناب است و امام حسین (علیهالسّلام) به عنوان "سرور شهیدان" شناخته خواهد شد.
«عن ابن ابی یعفور عن ابی عبد اللّه بَینَما رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی مَنزِلِ فاطِمَةَ علیهاالسلام وَالحُسَینُ (علیهالسّلام) فی حِجرِهِ، اذ بَکی وخَرَّ ساجِدا، ثُمَّ قالَ: یا فاطِمَةُ یا بِنتَ مُحَمَّدٍ، انَّ العَلِیَ الاَعلی تَراءی لی فی بَیتِکِ هذا، فی ساعَتی هذِهِ، فی احسَنِ صورَةٍ واهیَاِ هَیئَةٍ، فَقالَ لی: یا مُحَمَّدُ، اتُحِبُّ الحُسَینَ؟ قُلتُ: نَعَم یا رَبِّ، قُرَّةُ عَینی ورَیحانَتی، وثَمَرَةُ فُؤادی، وجِلدَةُ ما بَینَ عَینَیَّ. فَقالَ لی: یا مُحَمَّدُ ـ ووَضَعَ یَدَهُ عَلی رَاسِ الحُسَینِ بورِکَ مِن مَولودٍ، عَلَیهِ بَرَکاتی وصَلَواتی ورَحمَتی ورِضوانی؛ ونَقِمَتی ولَعنَتی وسَخَطی وعَذابی وخِزیی ونَکالی عَلی مَن قَتَلَهُ وناصَبَهُ وناواهُ ونازَعَهُ. اما انَّهُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ مِنَ الاَوَّلینَ وَالآخِرینَ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ، وسَیِّدُ شَبابِ اهلِ الجَنَّةِ مِنَ الخَلقِ اجمَعینَ، وابوه افضَلُ مِنهُ وخَیرٌ، فَاَقرِئهُ السَّلامَ، وبَشِّرهُ بِاَنَّهُ رایَةُ الهُدی، ومَنارُ اولِیائی، وحَفیظی وشَهیدی عَلی خَلقی، وخازِنُ عِلمی، وحُجَّتی عَلی اهلِ السَّماواتِ، واهلِ الاَرَضینَ، وَالثَّقَلَینِ الجِنِّ وَالاِنسِ.»در
کامل الزیارات به نقل از
ابن ابی یعفور، از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است که:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه
فاطمه (علیهاالسّلام)، و
حسین (علیهالسّلام) در دامانش بود که ناگهان گریست و به
سجده افتاد و سپس فرمود: «ای فاطمه! ای دختر محمّد! اکنون و در این خانه تو، فرستاده خدای به بهترین صورت و نیکوترین هیئت برایم جلوهگر شد و از طرف خداوند به من گفت: "ای محمّد! آیا حسین را دوست میداری؟ ". گفتم: آری، ای خدای من! حسین، نور چشم و دسته گل و میوه دل و تخم چشمان من است. سپس آن فرستاده در حالی که دستش را بر سر حسین (علیهالسّلام) نهاده بود، از قول خداوند گفت: "ای محمّد! قدم نورسیده مبارک! برکتها، درودها و رحمت و رضایت من بر او و نکبت و لعنت و ناخشنودی و عذاب و رسوایی و مجازاتم برای هر که او را بکشد و با او مخالفت کند و دشمنی ورزد و بستیزد. هان که او سَرور شهیدان اوّلین و آخرین در دنیا و آخرت، و سَرور جوانان بهشتی از میان همه مردم است، و پدرش از او هم برتر و بهتر است. به او سلام برسان و بشارتش ده که پرچم هدایت، و چراغ راه اولیای من، و نگاهبان و دیدهبان من بر خلق من، و نگهدارنده علم من، و حجّت من بر آسمانیان و زمینیان و ثَقَلین، یعنی
جن و
انس است"».
«الکافی عن ابی بصیر عن ابی عبد اللّه عن ابیه فی حَدیثِ اللَّوحِ: فَاَشهَدُ بِاللّه ِ انّی هکَذا رَاَیتُهُ مَکتوبا: ... وجَعَلتُ حُسَینا خازِنَ وَحیی، واکرَمتُهُ بِالشَّهادَةِ، وخَتَمتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ، فَهُوَ افضَلُ مَنِ استُشهِدَ، وارفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً، جَعَلتُ کَلِمَتِیَ التّامَّةَ مَعَهُ، وحُجَّتِیَ البالِغَةَ عِندَهُ.»همچنین در
کافی به نقل از
ابو بصیر، از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است که: خدا را گواه میگیرم که من دیدم (در لوح) چنین نوشته شده است: «... و حسین را خزانهدار وحیَم قرار دادم و با شهادت، او را گرامی داشتم و سرانجامش را به سعادت رساندم که او برترینِ شهیدان است و بالاترین درجه آنان را دارد. کلمه کاملم را همراه او کردم و حجّت رسایم را نزد او نهادم».
«عن حمّاد بن عثمان عن ابی عبد اللّه لَمّا اُسرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الَی السَّماءِ قیلَ لَهُ: انَّ اللّه َ تَبارَکَ وتَعالی یَختَبِرُکَ فی ثَلاثٍ لِیَنظُرَ کَیفَ صَبرُکَ. قالَ: اُسَلِّمُ لِاَمرِکَ یا رَبِّ، ولا قُوَّةَ لی عَلَی الصَّبرِ الّا بِکَ، فَما هُنَّ؟ قیلَ لَهُ: اوَّلُهُنَّ: الجوعُ وَالاَثَرَةُ عَلی نَفسِکَ وعَلی اهلِکَ لِاَهلِ الحاجَةِ. قالَ: قَبِلتُ یا رَبِّ، ورَضیتُ وسَلَّمتُ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. وامَّا الثّانِیَةُ: فَالتَّکذیبُ وَالخَوفُ الشَّدیدُ، وبَذلُکَ مُهجَتَکَ فی مُحارَبَةِ اهلِ الکُفرِ بِمالِکَ ونَفسِکَ، وَالصَّبرُ عَلی ما یُصیبُکَ مِنهُم مِنَ الاَذی ومِن اهلِ النِّفاقِ، وَالاَلَمِ فِی الحَربِ وَالجِراحِ. قالَ: قَبِلتُ یا رَبِّ، ورَضیتُ وسَلَّمتُ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. وامَّا الثّالِثَةُ: فَما یَلقی اهلُ بَیتِکَ مِن بَعدِکَ مِنَ القَتلِ، امّا اخوکَ عَلِیٌّ فَیَلقی مِن اُمَّتِکَ الشَّتمَ وَالتَّعنیفَ وَالتَّوبیخَ وَالحِرمانَ وَالجَحدَ وَالظُّلمَ، وآخِرُ ذلِکَ القَتلُ. فَقالَ: یا رَبِّ، قَبِلتُ ورَضیتُ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. وامَّا ابنَتُکَ فَتُظلَمُ وتُحرَمُ، ویُؤخَذُ حَقُّها غَصبا الَّذی تَجعَلُهُ لَها، وتُضرَبُ وهِیَ حامِلٌ، ویُدخَلُ عَلَیها وعَلی حَریمِها ومَنزِلِها بِغَیرِ اذنٍ، ثُمَّ یَمَسُّها هَوانٌ وذُلٌّ، ثُمَّ لا تَجِدُ مانِعا، وتَطرَحُ ما فی بَطنِها مِنَ الضَّربِ، وتَموتُ مِن ذلِکَ الضَّربِ. قالَ: انّا للّه ِِ وانّا الَیهِ راجِعونَ، قَبِلتُ یا رَبِّ وسَلَّمتُ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. ویَکونُ لَها مِن اخیکَ ابنانِ، یُقتَلُ احَدُهُما غَدرا ویُسلَبُ ویُطعَنُ، تَفعَلُ بِهِ ذلِکَ اُمَّتُکَ. قالَ: یا رَبِّ، قَبِلتُ وسَلَّمتُ، انّا للّه ِِ وانّا الَیهِ راجِعونَ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. وامَّا ابنُهَا الآخَرُ فَتَدعوهُ اُمَّتُکَ لِلجِهادِ، ثُمَّ یَقتُلونَهُ صَبرا، ویَقتُلونَ وُلدَهُ ومَن مَعَهُ مِن اهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ یَسلُبونَ حَرَمَهُ،... .»در کامل الزیارات به نقل از
حمّاد بن عثمان، از امام صادق (علیهالسّلام) روایت است: شبی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به آسمان بردند، به او گفته شد: خداوند تبارک و تعالی تو را در سه چیز میآزماید تا شکیباییات را ببیند.... و سومین چیز، صبر بر کشتارهایی است که خاندانت پس از تو با آن رو به رو میشوند. برادرت
علی، از امّتت دشنام و زورگویی و سرزنش و ناکامی و انکار و ستم میبیند و در پایان هم کشته میشود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «ای خدای من! پذیرفتم و خشنود شدم و توفیق و
صبر، از توست». گفته شد: و دخترت، بر او ستم میشود و محروم میگردد و حقّی را که تو برایش قرار دادهای، از او غاصبانه میگیرند.... گفته شد: و امّتت پسر دیگر فاطمه را به
جهاد میخوانند و آن گاه او را محاصره میکنند و میکشند و فرزندان و هر کس از خاندانش را که همراه اوست، میکشند و حرمش را غارت میکنند... .
«عن سدیر عن ابی جعفر الباقر (علیهالسّلام) انَّ جَبرَئیلَ (علیهالسّلام) جاءَ الَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِالتُّربَةِ الَّتی یُقتَلُ عَلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام، قالَ ابو جَعفَرٍ (علیهالسّلام): فَهِیَ عِندَنا.»در امالی
شیخ طوسی به نقل از
سدیر، از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت شده است که:
جبرئیل آمد و خاکی را که حسین (علیهالسّلام) بر آن شهید میشود، برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد. آن خاک، نزد ماست.
«... عنام سلمة قالت کان الحسن والحسین - رضی الله عنهما - یلعبان بین یدی النبی فی بیتی، فنزل جبریل فقال یا محمد ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک، فاوما بیده الی الحسین فبکی رسول الله وضمه الی صادره... .»ام سلمه میگوید: «
حسن و حسین که در خانه من نزد پیامبر بازی میکردند که
جبرئیل آمد و گفت: ای محمد؛ پس از تو، امت تو این فرزندت را خواهند کشت و با دستش اشاره به حسین کرد. رسول خدا گریه کرد و او (حسین) را در آغوش کشید....»
نزدیک به این مضامین، روایات بسیاری ازام سلمه نقل شده است.
«عن ابی بصیر عن ابی عبدالله قال: سمعته یقول: «عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله (علیهالسلام)، قال: سمعته یقول: بینا الحسین عند رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اذ اتاه جبرئیل علیه السلام، فقال: یا محمد، اتحبه؟ قال: نعم، قال: اما ان امتک ستقتله، فحزن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لذلک حزنا شدیدا، فقال جبرئیل (علیهالسّلام): ایشرک ان اریک التربة التی یقتل فیها؟ قال: نعم، قال: فخسف جبرئیل (علیهالسّلام) ما بین مجلس رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی کربلاء حتی التقت القطعتان هکذا ـ وجمع بین السبابتین ـ فتناول بجناحیه من التربة فناولها لرسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ثم دحا الارض من طرف العین، فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): طوبی لک من تربة، وطوبی لمن یقتل فیک.»»ابوبصیر میگوید: از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم که فرمود: «هنگامی که حسین به نزد رسول خدا بود، ناگاه جبرئیل بر پیامبر وارد شد و عرضه داشت: ای محمد: آیا او را دوست داری؟ حضرت فرمود: آری. جبرئیل گفت: امت تو او را خواهند کشت.
پیامبر از این سخن بسیار غمگین شد. پس جبرئیل گفت: آیا دیدن خاکی که حسین روی آن کشته میشود، تو را شادمان میکند؟ حضرت فرمود: بلی، پس جبرئیل فاصله بین محل نشستن رسول خدا و کربلا را فرو برد؛ به طوری که این دو قطعه
زمین این گونه به هم متصل شدند (و دو انگشت سبابه خویش را به هم چسباند). آن گاه جبرئیل با دو بال خود، مقداری از تربت کربلا را برداشته و به رسول خدا داد. سپس به یک چشم بر هم زدن، زمین را گستراند (و به حالت اول برگرداند). رسول خدا فرمود: خوشا بر توای
خاک، و خوشا به حال کسی که در توای کربلا کشته میشود.
«... عن ابی سلمة، عن عائشة: ان رسول الله صلی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجلس حسینا علی فخذه فجعل یقبله، فقال جبرئیل: اتحب ابنک هذا؟ قال: نعم، قال: فان امتک ستقتله بعدک، فدمعت عینا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال له: ان شئت اریتک من تربته التی یقتل علیها؟ قال: نعم، فاراه جبرئیل علیهالسّلام تراب من تراب الارض التی یقتل علیها وقال: تدعی الطف»ابوسلمه از
عایشه نقل میکند: «رسول خدا حسین را بر زانوی خود نشانده بود و او را میبوسید. جبرئیل عرضه داشت: آیا این پسرت را دوست داری؟ حضرت فرمود: آری، جبرئیل گفت: امت تو بعد از تو او را خواهند کشت. در این هنگام چشمان رسول خدا پر از
اشک شد. جبرئیل عرض کرد: آیا میخواهی خاکی را که حسین بر روی آن کشته خواهد شد، نشانت دهیم؟ حضرت فرمود: بلی، آنگاه جبرئیل قدری از خاک زمینی را که حسین بر روی آن کشته خواهد شد، به پیامبر نشان داده و گفت: این زمین، طف خوانده میشود.
«... عن ابن عباس قال الملک الذی جاء الی محمد یخبره بقتل الحسین کان جبرئیل الروح الامین منشور الاجنحة باکیا صارخا قد حمل من تربة الحسین وهی تفوح کالمسک فقال رسول الله و تفلح امة تقتل فرخی اوقال فرخ ابنتی؟ فقال جبرئیل: یضربها االله بالاختلاف فتختلف قلوبهم»ابن عباس میگوید: «فرشتهای که محضر رسول خدا آمد و حضرت را از شهادت حسین (علیهالسلام) آگاه کرد، جبرئیل روح الامین بود. او در حالی که بالهایش را باز کرده بود و گریه و فریاد میکرد، مقداری از تربت حسین را که بویی چون
مشک داشت، با خود آورده بود. رسول خدا فرمود: آیا امتی که فرزند مرا (و یا فرمودند فرزند
دختر مرا) میکشند، رستگار میشوند؟ جبرئیل عرض کرد: خداوند آنها را دستخوش اختلاف میکند و دلهایشان یکی نمیشود.
«عن سعید بن یسار او غیره: سَمِعتُ ابا عَبدِ اللّه ِالصّادِقَ (علیهالسّلام) یَقولُ: لَمّا ان هَبَطَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) عَلی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِقَتلِ الحُسَینِ علیه السلام، اخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَخَلا بِهِ مَلِیّا مِنَ النَّهارِ، فَغَلَبَتهُمَا العَبرَةُ، فَلَم یَتَفَرَّقا حَتّی هَبَطَ عَلَیهِما جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) ـ او قالَ: رَسولُ رَبِّ العالَمینَ ـ فَقالَ لَهُما: رَبُّکُما یُقرِئُکُمَا السَّلامَ، ویَقولُ: قَد عَزَمتُ عَلَیکُما لَمّا صَبَرتُما، قالَ: فَصَبَرا.»در کامل الزیارات به نقل از
سعید بن یسار، یا غیر او چنین روایت شده است: شنیدم که امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: «هنگامی که جبرئیل، خبر شهادت حسین (علیهالسّلام) را بر پیامبر (ص) فرود آورد، پیامبر دست
علی (علیهالسّلام) را گرفت و مدّتی طولانی از روز را با او خلوت کرد و
گریه بر آنها غلبه کرد و جدا نگشتند تا آن که جبرئیل فرمود: فرستاده خدای جهانیان بر آنها فرود آمد و به آن دو گفت: خدایتان سلام میرساند و میفرماید: "تصمیم حتمی من، شکیب ورزیدن شماست". پس آن دو، شکیب ورزیدند».
«..عن محمّد بن صالح: انَّ رَسولَ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حینَ اخبَرَهُ جِبریلُ (علیهالسّلام) انَّ اُمَّتَهُ سَتَقتُلُ حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام، فَقالَ: یا جِبریلُ، افَلا اُراجِعُ فیهِ؟ قالَ: لا، لِاَنَّهُ امرٌ قَد کَتَبَهُ اللّه.»محمد بن صالح میگوید: «هنگامی که
جبرئیل به رسول خدا خبر داد که امتش حسین بن علی را خواهند کشت، پیامبر فرمود: آیا این تقدیر برگشت پذیر نیست؟ جبرئیل گفت: نه، چون این امری است که
خداوند آن را مقدر کرده است».
«عن حمّاد بن عثمان عن ابی عبد اللّه لَمّا اُسرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الَی السَّماءِ قیلَ لَهُ: انَّ اللّه َ تَبارَکَ وتَعالی یَختَبِرُکَ فی ثَلاثٍ لِیَنظُرَ کَیفَ صَبرُکَ. ... وامَّا الثّالِثَةُ: فَما یَلقی اهلُ بَیتِکَ مِن بَعدِکَ مِنَ القَتلِ، امّا اخوکَ عَلِیٌّ فَیَلقی مِن اُمَّتِکَ الشَّتمَ وَالتَّعنیفَ وَالتَّوبیخَ وَالحِرمانَ وَالجَحدَ وَالظُّلمَ، وآخِرُ ذلِکَ القَتلُ. فَقالَ: یا رَبِّ، قَبِلتُ ورَضیتُ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. وامَّا ابنَتُکَ فَتُظلَمُ وتُحرَمُ، ویُؤخَذُ حَقُّها غَصبا الَّذی تَجعَلُهُ لَها، وتُضرَبُ وهِیَ حامِلٌ، ویُدخَلُ عَلَیها وعَلی حَریمِها ومَنزِلِها بِغَیرِ اذنٍ، ثُمَّ یَمَسُّها هَوانٌ وذُلٌّ، ثُمَّ لا تَجِدُ مانِعا، وتَطرَحُ ما فی بَطنِها مِنَ الضَّربِ، وتَموتُ مِن ذلِکَ الضَّربِ. قالَ: انّا للّه ِِ وانّا الَیهِ راجِعونَ، قَبِلتُ یا رَبِّ وسَلَّمتُ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. ویَکونُ لَها مِن اخیکَ ابنانِ، یُقتَلُ احَدُهُما غَدرا ویُسلَبُ ویُطعَنُ، تَفعَلُ بِهِ ذلِکَ اُمَّتُکَ. قالَ: یا رَبِّ، قَبِلتُ وسَلَّمتُ، انّا للّه ِِ وانّا الَیهِ راجِعونَ، ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. وامَّا ابنُهَا الآخَرُ فَتَدعوهُ اُمَّتُکَ لِلجِهادِ، ثُمَّ یَقتُلونَهُ صَبرا، ویَقتُلونَ وُلدَهُ ومَن مَعَهُ مِن اهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ یَسلُبونَ حَرَمَهُ، فَیَستَعینُ بی وقَد مَضَی القَضاءُ مِنّی فیهِ بِالشَّهادَةِ لَهُ ولِمَن مَعَهُ، ویَکونُ قَتلُهُ حُجَّةً عَلی مَن بَینَ قُطرَیها، فَیَبکیهِ اهلُ السَّماواتِ واهلُ الاَرَضینَ جَزَعا عَلَیهِ، وتَبکیهِ مَلائِکَةٌ لَم یُدرِکوا نُصرَتَهُ. ثُمَّ اُخرِجُ مِن صُلبِهِ ذَکَرا، بِهِ انصُرُکَ، وانَّ شَبَحَهُ عِندی تَحتَ العَرشِ.... »در کامل الزیارات به نقل از
حمّاد بن عثمان، از امام صادق (علیهالسّلام) روایت است: شبی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به آسمان بردند، به او گفته شد: خداوند تبارک و تعالی تو را در سه چیز میآزماید تا شکیباییات را ببیند.... و سومین چیز، صبر بر کشتارهایی است که خاندانت پس از تو با آن رو به رو میشوند. برادرت
علی، از امّتت دشنام و زورگویی و سرزنش و ناکامی و انکار و ستم میبیند و در پایان هم کشته میشود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «ای خدای من! پذیرفتم و خشنود شدم و توفیق و
صبر، از توست». گفته شد: و دخترت، بر او ستم میشود و محروم میگردد و حقّی را که تو برایش قرار دادهای، از او غاصبانه میگیرند.... گفته شد: و امّتت پسر دیگر فاطمه را به
جهاد میخوانند و آن گاه او را محاصره میکنند و میکشند و فرزندان و هر کس از خاندانش را که همراه اوست، میکشند و حرمش را غارت میکنند. او از من کمک میجوید؛ امّا قضای حتمی من، در شهادت او و همراهیان اوست و کشته شدنش حجّت بر همه ساکنان سراسر زمین است. آسمانیان و زمینیان از سر بیتابی بر او میگریند و نیز فرشتگانی که به یاریاش نرسیدهاند. سپس از صُلب او، پسری میآید که با او تو را یاری میدهم و مثالِ (تصویر) او نزد من زیر عرش است...
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی وجود دارد که در آنها
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در لحظات و موقعیتهای مختلف از شهادت مظلومانه امام حسین (علیهالسلام) در آینده خبر دادهاند.
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی وجود دارد که در آنها
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از همان لحظات ابتدایی تولد امام حسین (علیهالسّلام)، از شهادت مظلومانه ایشان در آینده خبر دادهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایات متعددی، قاتلان امام حسین (علیهالسّلام) را لعنت کرده و آنان را را
از بنی امیه و گروهی متجاوز و ستمگر معرفی کردهاند.
بر اساس روایات متعدد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اخبار از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، قاتلان ایشان را لعنت کردهاند:
«عن صفیّة بنت عبدالمطّلب: لَمّا سَقَطَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) مِن بَطنِ اُمِّهِ، فَدَفَعتُهُ الَی النَّبِیِ صلی الله علیه و آله، فَوَضَعَ النَّبِیُّ لِسانَهُ فی فیهِ، واقبَلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) عَلی لِسانِ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَمُصُّهُ، فَما کُنتُ احسَبُ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَغذوهُ الّا لَبَنا او عَسَلاً. قالَت: فَبالَ الحُسَینُ علیه السلام، فَقَبَّلَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بَینَ عَینَیهِ، ثُمَّ دَفَعَهُ الَیَّ وهُوَ یَبکی، ویَقولُ: لَعَنَ اللّه ُ قَوما هُم قاتِلوکَ یا بُنَیَّ. یَقولُها ثَلاثا. قالَت: فَقُلتُ: فِداکَ ابی واُمّی، ومَن یَقتُلُهُ؟ قالَ: بَقِیَّةُ الفِئَةِ الباغِیَةِ مِن بَنی اُمَیَّةَ، لَعَنَهُمُ اللّه!»در کتاب امالی
شیخ صدوق به نقل از صفیّه دختر عبد المطّلب روایت شده است: هنگامی که
حسین (علیهالسّلام) از شکم مادرش زاده شد، او را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دادم و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زبانش را در دهان او نهاد و حسین (علیهالسّلام) زبان پیامبر خدا را مکید و من گمان میکردم که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جز شیر یا عسل به او نخوراند. حسین (علیهالسّلام) بول کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میان چشمانش را بوسید. سپس او را به من داد و در حالی که میگریست، فرمود: «ای پسرکم! خدا کسانی را که کشنده تو هستند، بکشد!» و سه بار، این را فرمود. گفتم: پدر و مادرم به فدایت! چه کسی او را میکشد؟ فرمود: «بازماندگان دسته متجاوز، از بنی امیّه. خدا آنان را لعنت کند!».
«عن علیّ بن الحسین لَمّا وَلَدَت فاطِمَةُ علیهاالسلام الحُسَینَ (علیهالسّلام) نَفِستُها بِهِ، فَجاءَنِی النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقالَ: هَلُمِّی ابنی یا اسماءُ، فَدَفَعتُهُ الَیهِ فی خِرقَةٍ بَیضاءَ، فَفَعَلَ بِهِ کَما فَعَلَ بِالحَسَنِ علیه السلام. قالَت: وبَکی رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، ثُمَّ قالَ: انَّهُ سَیَکونُ لَکَ حَدیثٌ، اللّهُمَّ العَن قاتِلَهُ! لا تُعلِمی فاطِمَةَ بِذلِکِ.» در کتاب
امالی شیخ طوسی به سندش، از
امام زین العابدین (علیهالسلام) روایت شده است که
اسماء میگوید: هنگامی که
فاطمه (علیهاالسلام) حسین (علیهالسّلام) را به دنیا آورد، او را از وی گرفتم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد من آمد و فرمود: «ای اسماء! پسرم را به من بده». او را در پارچه سفیدی به ایشان دادم و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با او همان کرد که با
حسن (علیهالسّلام) کرده بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گریست و سپس فرمود: «تو ماجرایی خواهی داشت. خدایا! قاتل او (حسین) را لعنت کن! این را به فاطمه مگو».
در برخی روایات،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اخبار از شهادت
امام حسین (علیهالسّلام)، هویت قاتلان وی را از
بنی امیه معرفی مینمایند:
«عن ابن عبّاس: لَمّا کانَ مَولِدُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِما، وکانَت قابِلَتَهُ صَفِیَّةُ بِنتُ عَبدِ المُطَّلِبِ، فَدَخَلَ عَلَیهَا النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقالَ: یا عَمَّةُ، ناوِلِینی وَلَدی. قالَت: فِداکَ الآباءُ وَالاُمَّهاتُ، کَیفَ اُناوِلُکَهُ ولَم اُطَهِّرهُ بَعدُ؟ قالَ: وَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَقَد طَهَّرَهُ اللّه ُ مِن عَلا عَرشِهِ، فَمَدَّ بِیَدِهِ وکَفَّیهِ، فَناوَلَتهُ ایّاهُ، فَطَاطَاَ عَلَیهِ بِرَاسِهِ یُقَبِّلُ مُقلَتَیهِ وخَدَّیهِ، ویَمُجُّ لِسانَهُ کَاَنَّما یَمُجُّ عَسَلاً او لَبَنا، ثُمَّ بَکی طَویلاً صلی الله علیه و آله، فَلَمّا افاقَ قالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوما یَقتُلونَکَ! قالَت صَفِیَّةُ: فَقُلتُ: حَبیبی مُحَمَّدُ، مَن یَقتُلُ عِترَةَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؟ قالَ: یا عَمَّةُ، تَقتُلُهُ الفِئَةُ الباغِیَةُ مِن بَنی اُمَیَّةَ.»در روایت دیگری به نقل از
ابن عباس آمده است: هنگامی که حسین بن علی ـ که درودهای خدا بر آن دو باد ـ متولّد شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر قابله او،
صفیّه دختر
عبدالمطّلب، وارد شد و فرمود: «ای عمّه! فرزندم را به من بده». صفیّه گفت: پدران و مادران ما فدایت! چگونه او را به تو بدهم، در حالی که هنوز او را پاکیزه نکردهام؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «سوگند به آن که جان محمّد به دست اوست، خداوند، او را از بالای عرشش پاکیزه کرده است» و سپس کفِ دستانش را پیش آورد و من، حسین (علیهالسّلام) را به او دادم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با سر بر روی او خم شد و کره چشمها و گونههایش را بوسید و زبانش را مکید، گویی که عسل یا شیر میمکد. سپس مدّتی طولانی گریست و چون به حال طبیعی باز گشت، فرمود: «خدا بکُشد کسانی را که تو را میکشند!». صفیّه گفت: حبیب من، محمّد! چه کسی خاندان پیامبر خدا را میکشد؟ فرمود: «ای عمّه! گروه متجاوز از بنی امیّه، او را میکشند».
در برخی روایات،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اخبار از شهادت
امام حسین (علیهالسّلام)، هویت قاتلان وی را گروهی متجاوز و ستمگر معرفی کردهاند:
«عن علیّ بن... فَلَمّا کانَ بَعدَ حَولٍ وُلِدَ الحُسَینُ علیه السلام، وجاءَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله، فَقالَ: یا اسماءُ، هَلُمِّی ابنی، فَدَفَعتُهُ الَیهِ فی خِرقَةٍ بَیضاءَ، فَاَذَّنَ فی اُذُنِهِ الیُمنی، واقامَ فِی الیُسری، ووَضَعَهُ فی حِجرِهِ، فَبَکی. فَقالَت اسماءُ: بِاَبی انت واُمّی، مِمَّ بُکاؤُکَ؟ قالَ: عَلَی ابنی هذا. قُلتُ: انَّهُ وُلِدَ السّاعَةَ یا رَسولَ اللّه ِ! فَقالَ: تَقتُلُهُ الفِئَةُ الباغِیَةُ مِن بَعدی لا انالَهُمُ اللّه ُ شَفاعَتی، ثُمَّ قالَ: یا اسماءُ، لا تُخبِری فاطِمَةَ بِهذا؛ فَاِنَّها قَریبَةُ عَهدٍ بِوِلادَتِهِ.»در کتاب
عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام) از
امام زین العابدین (علیهالسّلام)، روایت شده است: ... یک سال از تولّد
حسن (علیهالسّلام) گذشته بود که حسین (علیهالسّلام) به دنیا آمد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و فرمود: «ای اسماء! پسرم را بیاور». من او را در پارچه سفیدی به ایشان دادم و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در گوش راستش
اذان و در گوش چپش
اقامه گفت و او را در دامانش نهاد و گریست. گفتم: پدر و مادرم فدایت باد! چرا میگریی؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «بر این پسرم میگریم». گفتم: ای پیامبر خدا! او که تازه به دنیا آمده است! فرمود: «گروه متجاوزان، او را پس از من میکشند. خدا،
شفاعت مرا نصیبشان نکند! » و سپس فرمود: «ای اسماء! این را به فاطمه مگو که تازه او را زاده است».
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی وجود دارد که در آنها
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ابتدای کودکی امام حسین (علیهالسّلام) در زمان یک سالگی و دو سالگی و حتی در بستر بیماری از شهادت مظلومانه ایشان در آینده خبر دادهاند.
در برخی احادیث پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان یک سالگی امام حسین (علیهالسّلام) از شهادت مظلومانه ایشان در آینده خبر دادهاند:
«لَمّا اتَت عَلَی الحُسَینِ (علیهالسّلام) مِن مَولِدِهِ سَنَةٌ کامِلَةٌ هَبَطَ عَلی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اثنا عَشَرَ مَلَکا... مُحمَرَّةً وُجوهُهُم، باکِیَةً عُیونُهُم، قَد نَشَروا اجنِحَتَهُم وهُم یَقولونَ، یا مُحَمَّدُ سَیَنزِلُ بِوَلَدِکَ الحُسَینِ بنِ فاطِمَةَ ما نَزَلَ بِهابیلَ مِن قابیلَ، وسَیُعطی مِثلَ اجرِهابیلَ، ویُحمَلُ عَلی قاتِلِهِ مِثلُ وِزرِ قابیلَ. ولَم یَبقَ فِی السَّماواتِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ الّا ونَزَلَ الَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کُلٌّ یُقرِئُهُ السَّلامَ، ویُعَزّیهِ فِی الحُسَینِ (علیهالسلام)، ویُخبِرُهُ بِثَوابِ ما یُعطی، ویَعرِضُ عَلَیهِ تُربَتَهُ، وَالنَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقولُ: اللّهُمَّ اخذُل مَن خَذَلَهُ، وَاقتُل مَن قَتَلَهُ، ولا تُمَتِّعهُ بِما طَلَبَهُ!» در کتاب
الملهوف آمده است: هنگامی که
امام حسین (علیهالسّلام) یک سالش تمام شد، دوازده
فرشته بر پیامبر خدا فرود آمدند... که صورتشان برافروخته و قرمز و چشمانشان گریان بود و بالهای خود را گسترده بودند و میگفتند: ای محمّد! به زودی بر سر حسین، فرزند
فاطمه، آن خواهد آمد که
قابیل بر سر
هابیل آورد و پاداش هابیل را به او خواهند داد و مانند
گناه و مجازات قابیل بر سر قاتل او خواهد آمد. و در آسمانها، فرشته مقرّبی نمیمانَد، جز آن که همگی بر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرود میآیند و به او سلام میکنند و عزای حسین (علیهالسّلام) را به او تسلیت میگویند و پاداش اِعطایی به حسین (علیهالسّلام) را به او خبر میدهند و
تربت او را به وی عرضه میکنند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «خدایا! هر کس او را وا گذاشت، وا بگذارش و هر کس او را کشت، بکُشش و از آنچه میطلبد، بی بهره اش بگذار».
بر اساس برخی احادیث پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان دو سالگی امام حسین (علیهالسّلام) از شهادت مظلومانه ایشان در آینده خبر دادهاند:
«عن المسور بن مخرمة: لَمّا اتَت عَلَی الحُسَینِ (علیهالسّلام) مِن مَولِدِهِ سَنَتانِ کامِلَتانِ، خَرَجَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی سَفَرٍ لَهُ، فَلَمّا کانَ فی بَعضِ الطَّریقِ وَقَفَ، فَاستَرجَعَ ودَمَعَت عَیناهُ، فَسُئِلَ عَن ذلِکَ، فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) یُخبِرُنی عَن ارضٍ بِشاطِیِ الفُراتِ، یُقالُ لَها کَربَلاءُ، یُقتَلُ بِها وَلَدِیَ الحُسَینُ ابنُ فاطِمَةَ. فَقیلَ: مَن یَقتُلُهُ ـ یا رَسولَ اللّه ِ ـ؟ فَقالَ: رَجُلٌ یُقالُ لَهُ: یَزیدُ، لا بارَکَ اللّه ُ لَهُ فی نَفسِهِ! وکَاَنّی انظُرُ الی مَصرَعِهِ ومَدفَنِهِ بِها، وقَد اُهدِیَ بِرَاسِهِ، و وَاللّه ِ، ما یَنظُرُ احَدٌ الی رَاسِ وَلَدِیَ الحُسَینِ فَیَفرَحُ، الّا خالَفَ اللّه ُ بَینَ قَلبِهِ ولِسانِهِ. قالَ: ثُمَّ رَجَعَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِن سَفَرِهِ ذلِکَ مَغموما، ثُمَّ صَعِدَ المِنبَرَ، فَخَطَبَ ووَعَظَ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) بَینَ یَدَیهِ مَعَ الحَسَنِ (علیهالسلام). قالَ: فَلَمّا فَرَغَ مِن خُطبَتِهِ، وَضَعَ یَدَهُ الیُمنی عَلی رَاسِ الحَسَنِ (علیهالسلام)، وَالیُسری عَلی رَاسِ الحُسَینِ (علیهالسلام)، ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، فَقالَ: اللّهُمَّ انّی مُحَمَّدٌ عَبدُکَ ونَبِیُّکَ، وهذانِ اطایِبُ عِترَتی، وخِیارُ ذُرِّیَّتی وارومَتی، ومَن اُخَلِّفُهُم فی اُمَّتی، اللّهُمَّ وقَد اخبَرَنی جِبریلُ بِاَنَّ وَلَدی هذا مَقتولٌ مَخذولٌ، اللّهُمَّ فَبارِک لَهُ فی قَتلِهِ، وَاجعَلهُ مِن ساداتِ الشُّهَداءِ، انَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ، اللّهُمَّ ولا تُبارِک فی قاتِلِهِ وخاذِلِهِ! قالَ: وضَجَّ النّاسُ فِی المَسجِدِ بِالبُکاءِ. فَقالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اتَبکونَ ولا تَنصُرونَهُ؟ اللّهُمَّ فَکُن انتَ لَهُ وَلِیّا وناصِرا. قالَ ابنُ عَبّاسٍ: ثُمَّ رَجَعَ وهُوَ مُتَغَیِّرُ اللَّونِ، مُحمَرُّ الوَجهِ، فَخَطَبَ خُطبَةً بَلیغَةً موجَزَةً وعَیناهُ یَهمِلانِ دُموعا. ثُمَّ قالَ: ایُّهَا النّاسُ! انّی قَد خَلَّفتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ؛ کِتابَ اللّه ِ وعِترَتی وارومَتی، ومَراحَ مَماتی وثَمَرَتی، ولَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ. الا و انّی لا اساَلُکُم فی ذلِکَ الّا ما امَرَنی رَبّی ان اساَلَکُمُ المَوَدَّةَ فِی القُربی، فَانظُروا ان لا تَلقَونی غَدا عَلَی الحَوضِ وقَد ابغَضتُم عِترَتی وظَلَمتُموهُم، الا وانَّهُ سَیَرِدُ عَلَیَّ فِی القِیامَةِ ثَلاثُ رایاتٍ مِن هذِهِ الاُمَّةِ: رایَةٌ سَوداءُ مُظلِمَةٌ، قَد فَزِعَت لَهَا المَلائِکَةُ، فَتَقِفُ عَلَیَّ، فَاَقولُ: مَن انتُم؟ فَیَنسَونَ ذِکری، ویَقولونَ: نَحنُ اهلُ التَّوحیدِ مِنَ العَرَبِ. فَاَقولُ: انَا احمَدُ نَبِیُّ العَرَبِ وَالعَجَمِ، فَیَقولونَ: نَحنُ مِن اُمَّتِکَ یا احمَدُ. فَاَقولُ لَهُم: کَیفَ خَلَفتُمونی مِن بَعدی فی اهلی وعِترَتی وکِتابِ رَبّی؟ فَیَقولونَ: امَّا الکِتابُ فَضَیَّعنا ومَزَّقنا، وامّا عِترَتُکَ فَحَرَصنا عَلی ان نُبیدَهُم مِن جَدیدِ الاَرضِ؛ فَاُوَلّی عَنهُم وَجهی، فَیَصدُرونَ ظِماءَ عُطاشی، مُسوَدَّةً وُجوهُهُم....» در کتاب
الفتوح به نقل از
مِسوَر بن مَخرَمه روایت شده است: هنگامی که حسین (علیهالسّلام) دو سالش کامل شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عازم یکی از سفرهایش شد و در جایی از راه ایستاد و
کلمه استرجاع (انّا للّه و انّا الیه راجعون) بر زبان راند و چشمانش اشکبار شد و چون علّت را پرسیدند، فرمود: «این،
جبرئیل است که از سرزمین کنار
فرات به نام
کربلا برایم خبر آورده که فرزندم حسین، پسر فاطمه، در آن جا کشته میشود». گفته شد: ای پیامبر خدا! چه کسی او را میکشد؟ فرمود: «مردی به نام
یزید، که خدا به عمرش
برکت ندهد! گویی جایگاه به خاک افتادن و به خاک سپردنش را و سرش را که به
هدیه آوردهاند، میبینم. به خدا سوگند، هیچ کس به سر فرزندم حسین نمینگرد و شادی نمیکند، جز آن که خداوند، دل و زبانش را دوگونه میکند». پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن سفر، اندوهناک باز گشت و سپس از
منبر، بالا رفت و
خطبه خواند و اندرز داد، در حالی که حسین (علیهالسّلام) و
حسن (علیهالسلام)، پیش رویش بودند. هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خطبهاش فارغ شد، دست راستش را بر سر حسن (علیهالسّلام) و دست چپش را بر سر حسین (علیهالسّلام) نهاد و آن گاه سرش را به سوی آسمان بالا برد و گفت: «خدایا! من، محمّد، بنده و پیامبرت هستم و این دو، پاکان خاندانم و برگزیدگان نسل و تبارماند و کسانی هستند که به جای خود در میان امّتم مینهم. خدایا! جبرئیل به من خبر داده که این فرزندم، کشته و وانهاده میشود. خدایا! به خاطر کشته شدنش، برکتش بده و او را از سَروران شهیدان قرار ده، که تو بر هر کاری توانایی. خدایا! کشنده و واگذارنده او را برکت نده!». مردم در
مسجد، صدا به گریه بلند کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «آیا میگریید و او را یاری نمیدهید؟! خدایا! تو خود، ولی و یاور او باش».
ابن عباس میگوید: سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با رنگی دگرگون و سرخ و برافروخته باز گشت و در حالی که از چشمانش اشک میریخت، خطبهای رسا و کوتاه خواند و سپس فرمود: «ای مردم! من دو چیز گران سنگ در میان شما بر جای مینهم: کتاب خدا و خاندان و تبارم و موجب آرامشم پس از مرگ و میوهام (میوه دلم) را. این دو، هرگز از هم جدا نمیشوند تا در
حوض کوثر بر من در آیند. هان که من در این باره چیزی از شما نمیخواهم، جز این که خدایم امر کرده که دوستی ورزیدن با خویشانم را از شما بخواهم. پس بنگرید که فردا مرا بر کناره حوض، با دشمنی خاندانم و ستم به ایشان نبینید! هان که روز
قیامت، از این امّت، سه گروه با پرچم بر من در میآیند: پرچمی سیاه و تاریک ـ که فرشتگان از آن، بی تاب میشوند ـ و نزد من میایستند و من میگویم: شما چه کسانی هستید؟ آنان مرا فراموش میکنند و میگویند: ما یکتاپرستان از عرب هستیم. من میگویم: من، احمد، پیامبر عرب و عجم هستم. و آنان میگویند: ما از امّت تو هستیم، ای احمد! من به آنان میگویم: پس از من، با خانواده و خاندان و کتاب خدایم چگونه رفتار کردید؟ آنان میگویند: کتاب را که تباه و پاره پاره کردیم و در باره خاندانت کوشیدیم تا آنان را از روی زمین، محو کنیم. من از آنان روی میگردانم و آب ننوشیده و تشنه و سیاه روی، از حوض، بیرون میروند...».
بنابر گزارش برخی احادیث،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زمان وفات و هنگامی که در بستر بیماری بودند، از
شهادت مظلومانه
امام حسین (علیهالسّلام) در آینده خبر دادهاند:
«عن ابن عبّاس: خَرَجَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَبلَ مَوتِهِ بِاَیّامٍ یَسیرَةٍ الی سَفَرٍ لَهُ، ثُمَّ رَجَعَ وهُوَ مُتَغَیِّرُ اللَّونِ، مُحمَرُّ الوَجهِ، فَخَطَبَ خُطبَةً بَلیغَةً موجَزَةً، وعَیناهُ تَهمِلانِ دُموعا. قالَ فیها: ایُّهَا النّاسُ! انّی خَلَّفتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ: کِتابَ اللّه ِ وعِترَتی... الا وانَّ جَبرَئیلَ قَد اخبَرَنی بِاَنَّ اُمَّتی تَقتُلُ وَلَدِیَ الحُسَینَ بِاَرضِ کَربٍ وبَلاءٍ، الا فَلَعنَةُ اللّه ِ عَلی قاتِلِهِ وخاذِلِهِ آخِرَ الدَّهرِ. قالَ: ثُمَّ نَزَلَ عَنِ المِنبَرِ، ولَم یَبقَ احَدٌ مِنَ المُهاجِرینَ وَالاَنصارِ الّا وتَیَقَّنَ بِاَنَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) مَقتولٌ.» در کتاب
مقتل الحسین (علیهالسلام)،
خوارزمی به نقل از
ابن عباس روایت شده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چند روز پیش از وفاتش به
سفر رفت و چون باز گشت، رنگش دگرگون و صورتش سرخ بود و با چشمانی اشکبار، خطبهای رسا و کوتاه خواند و در آن فرمود: «ای مردم! من دو چیز گران سنگ، میان شما بر جای مینهم: کتاب خدا و خاندانم.... هان که جبرئیل به من خبر داد که امّتم، فرزندم حسین را در سرزمین کرب و بلا میکشند! هان! لعنت ابدی خدا بر قاتل و واگذارندهاش!». پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سپس از منبر فرود آمد و هیچ یک از
مهاجران و
انصار باقی نماند، جز آن که
یقین کرد که حسین (علیهالسّلام) کشته میشود.
«عن ابن عبّاس: لَمَّا اشتَدَّ بِرَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَرَضُهُ الَّذی ماتَ فیهِ، وقَد ضَمَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) الی صَدرِهِ، یَسیلُ مِن عَرَقِهِ عَلَیهِ وهُو یَجودُ بِنَفسِهِ، ویَقولُ: ما لی ولِیَزیدَ؟ لا بارَکَ اللّه ُ فیهِ! اللّهُمَّ العَن یَزیدَ! ثُمَّ غُشِیَ عَلَیهِ طَویلاً وافاقَ، وجَعَلَ یُقَبِّلُ الحُسَینَ (علیهالسّلام) وعَیناهُ تَذرِفانِ. ویَقولُ: اما انَّ لی ولِقاتِلِکَ مَقاما بَینَ یَدَیِ اللّه ِ عز و جل.»در کتاب
مثیر الاحزان به نقل از ابن عبّاس روایت شده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنگامی که بیماری منجر به وفاتش شدّت گرفت، حسین (علیهالسّلام) را به سینه اش چسباند و در همان حال که عرق احتضارش بر حسین (علیهالسّلام) میچکید، فرمود: «مرا با
یزید، چه کار؟ خدا، برکتش ندهد! خدایا! یزید را لعنت کن!». سپس مدّتی طولانی از هوش رفت و به هوش آمد و با چشمانی اشکبار، حسین (علیهالسّلام) را میبوسید و میفرمود: «هان! برای من و قاتل تو، پیش خدای عز و جل، ایستادنی برای دادخواهی است!».
«عن ابن عبّاس: انّی حَضَرتُ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهُوَ فِی السِّیاقِ، وقَد ضَمَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) الی صَدرِهِ، وهُوَ یَقولُ: هذا مِن اطائِبِ ارومَتی، وانوارِ عِترَتی، وخِیارِ ذُرِّیَّتی، لا بارَکَ اللّه ُ فیمَن لا یَحفَظُهُ بَعدی. قالَ ابنُ عَبّاسٍ: ثُمَّ اُغمِیَ عَلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ساعَةً، ثُمَّ افاقَ، وقالَ: یا حُسَینُ، انَّ لی ولِقاتِلِکَ یَومَ القِیامَةِ مَقاما بَینَ یَدَی رَبّی، وخُصومَةً، وقَد طابَت نَفسی؛ اذ جَعَلَنِیَ اللّه ُ خَصیما لِمَن قَتَلَکَ یَومَ القِیامَةِ.»در کتاب
الفتوح به نقل از ابن عبّاس روایت شده است: نزد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ که در حال احتضار بود ـ حاضر شدم. حسین بن علی (علیهالسّلام) را به سینه اش چسبانده بود و میفرمود: «این، از پاکان تبار من و نورهای خاندان و برگزیدگان نسل من است. خدا به کسی که او را پس از من محافظت نمیکند، برکت ندهد!». سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لختی بیهوش شد و به هوش آمد و فرمود: «ای حسین! روز قیامت، میان من و قاتل تو در پیشگاه خدا، ایستادن و طرح دعوایی است و من خشنودم که خداوند، مرا مدّعی قاتل تو در روز قیامت قرار داده است».
«عن ابن عبّاس: انَّ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی ذلِکَ المَرَضِ کانَ یَقولُ: اُدعوا لی حَبیبی، فَجَعَلَ یُدعی لَهُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ، فَیَعرِضُ عَنهُ، فَقیلَ لِفاطِمَةَ علیهاالسلام: اِمضی الی عَلِیٍّ (علیهالسلام)، فَما نَری رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُریدُ غَیرَ عَلِیٍّ (علیهالسلام)، فَبَعَثَت فاطِمَةُ علیهاالسلامالی عَلِیٍّ (علیهالسلام)، فَلَمّا دَخَلَ فَتَحَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَینَیهِ، وتَهَلَّلَ وَجهُهُ. ثُمَّ قالَ: الَیَّ یا عَلِیُّ، الَیَّ یا عَلِیُّ، فَما زالَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُدنیهِ حَتّی اخَذَهُ بِیَدِهِ، واجلَسَهُ عِندَ رَاسِهِ، ثُمَّ اُغمِیَ عَلَیهِ، فَجاءَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام یَصیحانِ ویَبکِیانِ، حَتّی وَقَعا عَلی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فَاَرادَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) ان یُنَحِّیَهُما عَنهُ، فَاَفاقَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). ثُمَّ قالَ: یا عَلِیُّ، دَعنی اشُمُّهُما ویَشُمّانّی، واتَزَوَّدُ مِنهُما ویَتَزَوَّدانِ مِنّی، اما انَّهُما سَیُظلَمانِ بَعدی، ویُقتَلانِ ظُلما، فَلَعنَةُ اللّه ِ عَلی مَن یَظلِمُهُما، یَقولُ ذلِکَ ثَلاثا.» در کتاب
امالی شیخ صدوق به نقل از ابن عبّاس روایت شده است: پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن بیماری منجر به فوتش میفرمود: «محبوبم را برایم بیاورید» و مردان را یک به یک برایش فرا میخواندند؛ امّا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آنها روی میگرداند. به فاطمه علیهاالسلام گفتند: کسی را به سوی علی روانه کن که به نظر ما مقصودش کسی غیر از علی نیست. فاطمه علیهاالسلام به سوی علی (علیهالسّلام) فرستاد و چون علی (علیهالسّلام) آمد، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چشمانش را گشود و صورتش از خوش حالی شکفته شد. سپس فرمود: «علی! نزدیک بیا. علی! نزدیک بیا» و پیوسته او را نزدیک کرد تا دستش را گرفت و بر بالینش نشاند و سپس از هوش رفت. حسن و حسین (علیهماالسلام) صیحه زنان و گریان آمدند و خود را بر روی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انداختند و علی (علیهالسّلام) خواست آنان را دور کند که پیامبر خدا به هوش آمد و فرمود: «ای علی! بگذار من آنها را ببویم و آنها نیز مرا ببویند و من از آنها توشه بگیرم و آنان نیز از من توشه بگیرند. بدان که پس از من، به این دو، ستم میشود و به ستم، کشته میشوند. لعنت خدا بر ستمکار به ایشان! » و سه بار این را فرمود.
«زید عن زید بن علیّ عن ابیه عن جدّه علیّ علی لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی مَرَضِهِ، وَالبَیتُ غاصٌّ بِمَن فیهِ، قالَ: اُدعو لِیَ الحَسَنَ وَالحُسَینَ، فَدَعَوتُهُما، فَجَعَلَ یَلثِمُهُما حَتّی اُغمِیَ عَلَیهِ، قالَ: فَجَعَلَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) یَرفَعُهُما عَن وَجهِ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قالَ: فَفَتَحَ عَینَیهِ، فَقالَ: دَعهُما یَتَمَتَّعانِ مِنّی واتَمَتَّعُ مِنهُما؛ فَاِنَّهُ سَیُصیبُهُما بَعدی اثَرَةٌ.» در کتاب
مسند زید به نقل از
زید بن علی، از پدرش، از جدّش روایت شده است: هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بیماریاش سنگین شد و از بستر برنخاست، خانه اش از جمعیت، پر شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «حسن و حسین را برایم بیاورید». علی (علیهالسّلام) گفت: آن دو را فرا خواندم و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن دو را بوسید تا از هوش رفت.
علی (علیهالسّلام) خواست آن دو را از روی صورت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بردارد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چشمانش را گشود و فرمود: «آن دو را وا گذار تا از من بهره ببرند و من نیز از آنان بهره ببرم که پس از من، به آن دو، ستم و بی مهری میشود».
«انَّ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَمَّا احتُضِرَ، دَعا بِالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلامفَوَضَعَهُما عَلی وَجهِهِ، وجَعَلَ یُقَبِّلُهُما حَتّی اُغمِیَ عَلَیهِ، فَاَخَذَهُما عَلِیٌّ (علیهالسّلام) عَن وَجهِهِ، فَفَتَحَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَینَیهِ، وقالَ لِعَلِیٍّ (علیهالسّلام): دَعهُما یَستَمتِعانِ مِنّی واستَمتِعُ مِنهُما، فَاِنَّهُ سَیُصیبُهُما بَعدی اثَرَةٌ ـ ارادَ بِالاَثَرَةِ مَا استَاثَرَ بِهِ اهلُ التَّغَلُّبِ مِن حَقِّهِما، فَاَخَذوهُ لِاَنفُسِهِم، فَاَثَروهُ بِهِ عَلَیهِما اثَرَةً بِغَیرِ حَقٍّ.»در کتاب
شرح الاخبار روایت شده است: هنگامی که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حال
احتضار فرو رفت، حسن و حسین (علیهماالسلام) را خواست و آن دو را بر صورتش نهاد تا آن که از هوش رفت. امام علی (علیهالسّلام) خواست تا آن دو را از روی صورت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بردارد که او چشمانش را گشود و به علی (علیهالسّلام) فرمود: «آن دو را بگذار تا از من بهرهمند شوند و من نیز از آن دو، بهرهمند گردم که پس از من، به ستم، گرفتار میشوند». مقصود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ستم، ربوده شدن حقّشان از سوی زورگویانی بود که حکومت را از آنِ خود نمودند و بدون آن که حقّی داشته باشند، خود را بر آنان مقدّم کردند.
در منابع حدیثی روایات متعددی نقل شده که در آنها
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را پیشگویی کردهاند. در برخی از این روایات، سن شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در شصت سالگی ذکر شده و در برخی دیگر به سفیدی محاسن امام حسین (علیهالسّلام) در زمان شهادت اشاره شده است.
«عن اُمّ سلمة عن رسول اللّه صلی الل یُقتَلُ حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ عَلی رَاسِ سِتّینَ مِن مُهاجَرَتی.»در روایتی به نقل از
ام سلمه آمده است:
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «حسین بن علی، شصت سال پس از
هجرت من، کشته میشود».
«عن ابی جعفر الباقر یُقتَلُ حُسَینٌ عَلی رَاسِ سِتّینَ مِن مُهاجَری.»در گزارش دیگری به نقل از
سعد بن طریف، از
امام باقر (علیهالسلام) آمده است: پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «حسین، شصت سال پس از هجرت من، کشته میشود».
«عن سعد بن طریف عن ابی جعفر محمّد بن دَخَلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) عَلی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهُوَ غُلامٌ صَغیرٌ، فَوَضَعَهُ عَلی بَطنِهِ، فَاَتاهُ جَبرَئیلُ علیه السلام، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، انَّ ابنَکَ هذا تَقتُلُهُ اُمَّتُکَ عَلی رَاسِ سِتّینَ سَنَةً مِن هِجرَتِکَ. ثُمَّ اراهُ التُّربَةَ الَّتی یُقتَلُ عَلَیها.»در کتاب
شرح الاخبار نیز روایت شده است که:
حسین (علیهالسّلام) که پسری کوچک بود، بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آمد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بر روی شکم خویش نهاد.
جبرئیل آمد و گفت: «ای محمّد! امّت تو، این پسرت را شصت سال پس از هجرتت میکشند» و آن گاه خاکی را که حسین (علیهالسّلام) بر آن کشته میشود، به او نشان داد.
«عن سعد بن طریف عن ابی جعفر الباقر یُقتَلُ الحُسَینُ حینَ یَعلوهُ القَتیرُ.»در روایت دیگری از امام باقر (علیهالسلام) آمده است: پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «حسین کشته میشود، هنگامی که محاسنش را سپیدی میگیرد».
در منابع حدیثی شیعه و سنی، روایات متعددی وجود دارد که در آنها پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مکان شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را پیشگویی کردهاند. این روایات مکان شهادت را به صورتهای مختلف بیان میکنند، از جمله: سرزمین
کربلا، سرزمین طَف، سرزمین
عراق، سرزمین بابِل و کناره
فرات.
«عن ابی بصیر عن ابی عبد اللّه [الص بَینَا الحُسَینُ (علیهالسّلام) عِندَ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اذ اتاهُ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، اتُحِبُّهُ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: اما انَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُهُ، فَحَزِنَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لِذلِکَ حُزنا شَدیدا. فَقالَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام): ایَسُرُّکَ ان اُرِیَکَ التُّربَةَ الَّتی یُقتَلُ فیها؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَخَسَفَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) ما بَینَ مَجلِسِ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی کَربَلاءَ حَتَّی التَقَتِ القِطعَتانِ هکَذا ـ وجَمَعَ بَینَ السَّبّابَتَینِ ـ فَتَناوَلَ بِجَناحَیهِ مِنَ التُّربَةِ، فَناوَلَها لِرَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ثُمَّ دَحَا الاَرضَ اسرَعَ مِن طَرفِ العَینِ. فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): طوبی لَکِ مِن تُربَةٍ، وطوبی لِمَن یُقتَلُ فیکِ.»در کتاب امالی
شیخ طوسی به نقل از
ابو بصیر، از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است: هنگامی که
حسین (علیهالسّلام) نزد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود،
جبرئیل آمد و گفت: ای محمّد! آیا او را دوست میداری؟ فرمود: «آری». جبرئیل گفت: هان که امّتت او را به زودی میکشند! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این خبر، به شدّت، غمگین شد. جبرئیل گفت: آیا دوست داری خاکی را که بر روی آن کشته میشود، به تو نشان دهم؟ فرمود: «آری». جبرئیل، زمینِ میان مجلس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
کربلا را فرو برد تا آن دو، مانند این ـ و دو انگشت اشاره خود را کنار هم نهاد ـ به هم چسبیدند و با دو بال خود، از خاک آن جا برداشت و به پیامبر خدا داد. سپس زمین را در کمتر از یک پلک زدن گستراند و به حالت نخست باز گرداند. پیامبر (علیهالسّلام) فرمود: «خوشا به سعادت تو ـای خاک ـ و خوشا به حال کسی که بر روی تو کشته میشود!».
«عن ابی خدیجة سالم بن مکرم الجمّال لَمّا وَلَدَت فاطِمَةُ الحُسَینَ (علیهالسّلام)، جاءَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) الی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فَقالَ لَهُ: انَّ اُمَّتَکَ تَقتُلُ الحُسَینَ (علیهالسّلام) مِن بَعدِکَ، ثُمَّ قالَ: الا اُریکَ مِن تُربَتِهِ، فَضَرَبَ بِجَناحِهِ، فَاَخرَجَ مِن تُربَةِ کَربَلاءَ واراها ایّاهُ، ثُمَّ قالَ: هذِهِ التُّربَةُ الَّتی یُقتَلُ عَلَیها.»در
کامل الزیارات به نقل از
ابو خدیجه سالم بن مکرم جمال، روایت شده است: هنگامی که
فاطمه (علیهاالسلام)، حسین (علیهالسّلام) را به دنیا آورد، جبرئیل نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و به او گفت: «امّت تو، حسین را پس از تو میکشند» و سپس گفت: «آیا خاک او را به تو نشان ندهم؟» و بال خود را بر زمین کربلا زد و مقداری خاک از آن جا بیرون کشید و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد و آن گاه گفت: «این، خاکی است که او بر روی آن کشته میشود».
«عن اُمّ سلمة: بَینَما حُسَینٌ (علیهالسّلام) عِندَ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی البَیتِ، وقَد خَرَجتُ لِاَقضِیَ حاجَةً، ثُمَّ دَخَلتُ البَیتَ، فَاِذا رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَد اخَذَ حُسَینا (علیهالسّلام) فَاَضجَعَهُ عَلی بَطنِهِ، فَاِذا رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَمسَحُ عَینَیهِ مِنَ الدَّمعِ، فَقُلتُ: یا رَسولَ اللّه ِ، ما بُکاؤُکَ؟ قالَ: رَحمَةُ هذَا المِسکینِ، اخبَرَنی جِبریلُ (علیهالسّلام) انَّهُ سَیُقتَلُ بِکَربَلاءَ، قالَ: دونَ العِراقِ، وهذِهِ تُربَتُها قَد اتانی بِها جِبریلُ (علیهالسّلام).»در کتاب
الامالی شجری به نقل از
ام سلمه روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه بود. من برای کاری بیرون رفتم و چون باز گشتم، دیدم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حسین (علیهالسّلام) را گرفته و بر روی شکم خود، خوابانده است و اشکِ چشمان خود را پاک میکند. گفتم: ای پیامبر! گریهات برای چیست؟ فرمود: «از سر دلسوزی بر این بینوا! جبرئیل به من خبر داد که به زودی در کربلا کشته میشود و گفت: پایین عراق است و این، خاک آن جاست که جبرئیل برایم آورده است».
«عن اُمّ سلمة: کانَ جِبریلُ (علیهالسّلام) عِندَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالحُسَینُ (علیهالسّلام) مَعی، فَبَکی فَتَرَکتُهُ، فَدَنا مِنَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فَقالَ جِبریلُ: اتُحِبُّهُ یا مُحَمَّدُ؟ فَقالَ: نَعَم، فَقالَ: انَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُهُ، وان شِئتَ ارَیتُکَ مِن تُربَةِ الاَرضِ الَّتی یُقتَلُ بِها، فَاَراهُ ایّاهُ، فَاِذَا الاَرضُ یُقالُ لَها: کَربَلاءُ. »در
فضائل الصحابة ابن حنبل نیز به نقل از اُمّ سلمه روایت شده است: جبرئیل نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و حسین (علیهالسّلام) نیز با من بود که گریست و من رهایش کردم تا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیک شد. جبرئیل گفت: ای محمّد! آیا او را دوست میداری؟ فرمود: «آری». گفت: امّت تو، به زودی، او را میکشند و اگر بخواهی، خاک سرزمینی را که در آن کشته میشود، به تو نشان میدهم. و به او نشان داد. سرزمینی بود به نام کربلا.
«عن جمهان: انَّ جِبریلَ (علیهالسّلام) اتَی النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِتُرابٍ مِن تُربَةِ القَریَةِ الَّتی قُتِلَ فیهَا الحُسَینُ (علیهالسّلام)، وقیلَ: اِسمُها کَربَلاءُ، فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): کَربٌ و بَلاءٌ. »در روایت دیگری به نقل از جُمهان گزارش شده است: جبرئیل، خاکی از خاکهای سرزمینی را که حسین (علیهالسّلام) در آن کشته شد، برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد. گفته شد که نام آن، کربلاست. پس پیامبر فرمود: کَربٌ و بَلاءٌ.
«عن اُمّ سلمة: کانَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جالِسا ذاتَ یَومٍ فی بَیتی، فَقالَ: لا یَدخُل عَلَیَّ احَدٌ، فَانتَظَرتُ، فَدَخَلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام)، فَسَمِعتُ نَشیجَ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَبکی، فَاطَّلَعتُ فَاِذا حُسَینٌ (علیهالسّلام) فی حِجرِهِ، وَالنَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَمسَحُ جَبینَهُ، وهُوَ یَبکی، فَقُلتُ: وَاللّه ِ، ما عَلِمتُ حینَ دَخَلَ! فَقالَ: انَّ جِبریلَ (علیهالسّلام) کانَ مَعَنا فِی البَیتِ، فَقالَ: تُحِبُّهُ؟ قُلتُ: امّا مِنَ الدُّنیا فَنَعَم. قالَ: انَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُ هذا بِاَرضٍ یُقالُ لَها: کَربَلاءُ، فَتَناوَلَ جِبریلُ (علیهالسّلام) مِن تُربَتِها، فَاَراهَا النَّبِیَ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فَلَمّا اُحیطَ بِحُسَینٍ (علیهالسّلام) حینَ قُتِلَ قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ قالوا: کَربَلاءُ، قالَ: صَدَقَ اللّه ُ ورَسولُهُ، ارضُ کَربٍ وبَلاءٍ.» در
المعجم الکبیر به نقل از اُمّ سلمه روایت شده است: روزی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانهام نشسته بود که فرمود: «کسی بر من وارد نشود». من درنگ کردم، که حسین (علیهالسّلام) وارد شد و صدای گریه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنیدم. سرک کشیدم. دیدم حسین (علیهالسّلام) در دامان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گریه کنان، دست بر پیشانی خود میکشد. گفتم: به خدا سوگند، نفهمیدم کِی داخل شد! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «جبرئیل با ما در اتاق بود و گفت: او (حسین) را دوست داری؟ گفتم: از همه دنیا، او را دوست دارم. جبرئیل گفت: بی تردید، امّتت او را به زودی در سرزمینی به نام کربلا میکشند». سپس جبرئیل از خاک آن جا برگرفت و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد و حسین (علیهالسّلام) سالها بعد، هنگامی که او را برای کشتنْ محاصره کردند، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «خدا و پیامبرش راست گفتند؛ سرزمین کَرب و بلا».
«عن عائشة عن رسول اللّه صلی الله عل اخبَرَنی جِبریلُ (علیهالسّلام) انَّ ابنِیَ الحُسَینَ یُقتَلُ بَعدی بِاَرضِ الطَّفِّ، وجاءَنی بِهذِهِ التُّربَةِ، واخبَرَنی انَّ فیها مَضجَعَهُ.»در کتاب المعجم الکبیر به نقل از
عایشه از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است: جبرئیل به من خبر داد که پسرم حسین، پس از من در
سرزمین طف، کشته میشود و این خاک را برایم آورد و به من خبر داد که آرامگاه او، در آن جاست.
«عن اب کانَت لَنا مَشرَبَةٌ، فَکانَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اذا ارادَ لُقْیا جِبریلَ (علیهالسّلام) لَقِیَهُ فیها، فَلَقِیَهُ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَرَّةً مِن ذلِکَ فیها، وامَرَ عائِشَةَ الّا یَصعَدَ الَیهِ احَدٌ. فَدَخَلَ حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) ولَم تَعلَم حَتّی غَشِیَها، فَقالَ جِبریلُ (علیهالسّلام): مَن هذا؟ فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اِبنی، فَاَخَذَهُ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَجَعَلَهُ عَلی فَخِذِهِ، فَقالَ: اما انَّهُ سَیُقتَلُ! فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): ومَن یَقتُلُهُ؟! قالَ: اُمَّتُکَ، فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اُمَّتی تَقتُلُهُ؟! قالَ: نَعَم، وان شِئتَ اخبَرتُکَ بِالاَرضِ الَّتی یُقتَلُ بِها، فَاَشارَ لَهُ جِبریلُ الَی الطَّفِّ بِالعِراقِ، واخَذَ تُربَةً حَمراءَ، فَاَراهُ ایّاها، فَقالَ: هذِهِ مِن تُربَةِ مَصرَعِهِ. »در
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) به نقل از
ابو سلمه گزارش شده است: ما غرفهای داشتیم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر گاه میخواست جبرئیل را دیدار کند، در آن جا او را میدید. در یکی از این دیدارها، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عایشه فرمان داد که کسی بر او وارد نشود؛ امّا حسین بن علی (علیهالسّلام) وارد شد و عایشه متوجّه او نشد که او را بگیرد. جبرئیل گفت: این کیست؟ پیامبر خدا فرمود: «پسرم» و او را گرفت و بر روی ران خود نهاد. جبرئیل گفت: هان که به زودی او کشته میشود! پیامبر خدا فرمود: «چه کسی او را میکشد؟». گفت: امّت تو. پیامبر خدا فرمود: «امّت من، او را میکشند؟!». گفت: آری و اگر بخواهی، سرزمینی را که در آن کشته میشود، به تو نشان میدهم. جبرئیل به سرزمین طَف در
عراق، اشاره کرد و خاکی سرخ برگرفت و آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد و گفت: این، از خاک قتلگاه اوست.
«عن عائشة: دَخَلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عَلی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وهُوَ یوحی الَیهِ، فَنَزا عَلی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهُوَ مُنَکِّبٌ، ولَعِبَ عَلی ظَهرِهِ، فَقالَ جِبریلُ لِرَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): اتُحِبُّهُ یا مُحَمَّدُ؟ قالَ: یا جِبریلُ، ما لی لا اُحِبُّ ابنی؟! قالَ: فَاِنَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُهُ مِن بَعدِکَ، فَمَدَّ جِبریلُ (علیهالسّلام) یَدَهُ، فَاَتاهُ بِتُربَةٍ بَیضاءَ، فَقالَ: فی هذِهِ الاَرضِ یُقتَلُ ابنُکَ هذا یا مُحَمَّدُ، وَاسمُهَا الطَّفُّ، فَلَمّا ذَهَبَ جِبریلُ (علیهالسّلام) مِن عِندِ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خَرَجَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالتُّربَةُ فی یَدِهِ یَبکی، فَقالَ: یا عائِشَةُ، انَّ جِبریلَ (علیهالسّلام) اخبَرَنی انَّ الحُسَینَ ابنی مَقتولٌ فی ارضِ الطَّفِّ، وانَّ اُمَّتی سَتُفتَتَنُ بَعدی. ثُمَّ خَرَجَ الی اصحابِهِ ـ فیهِم: عَلِیٌّ (علیهالسّلام) وابو بَکرٍ وعُمَرُ وحُذَیفَةُ وعَمّارٌ وابو ذَرٍّ رَضِیَ اللّه ُ عَنهُم ـ وهُوَ یَبکی، فَقالوا: ما یُبکیکَ یا رَسولَ اللّه ِ؟ فَقالَ: اخبَرَنی جِبریلُ انَّ ابنِیَ الحُسَینَ یُقتَلُ بَعدی بِاَرضِ الطَّفِّ، وجاءَنی بِهذِهِ التُّربَةِ، واخبَرَنی انَّ فیها مَضجَعَهُ. »در حدیث دیگری از عایشه روایت شده است: حسین بن علی بر پیامبر خدا در حالی که در
سجده مشغول دریافت
وحی بود، در آمد و بر روی او پرید و بر پشت او به بازی پرداخت. جبرئیل به پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: ای محمّد! آیا او را دوست داری؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «ای جبرئیل! چرا فرزندم را دوست نداشته باشم؟!». جبرئیل گفت: امّت تو، او را پس از تو میکُشند. و آن گاه دستش را دراز کرد و خاکی سفید برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورد و گفت: ای محمّد! این پسرت، در این سرزمین که طَف نام دارد، کشته میشود. هنگامی که جبرئیل از نزد پیامبر خدا رفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که آن خاک در دستش بود، گریان بیرون آمد و فرمود: «ای عایشه! جبرئیل به من خبر داده که حسین، فرزندم، در سرزمین طَف کشته میشود و امّتم پس از من، در فتنه گرفتار میشوند». سپس در حالی که میگریست، به سوی یارانش که
علی،
ابو بکر،
عمر،
حذیفه،
عمار و
ابوذر در میان آنان بودند، بیرون رفت. آنان گفتند: ای پیامبر خدا! چه چیزی شما را به گریهانداخته؟! فرمود: «جبرئیل به من خبر داد که فرزندم حسین، پس از من، در سرزمین طَف، کشته میشود و این خاک را برایم آورد و به من خبر داد که آرامگاه او در آن جاست».
«عن اُمّ سلمة: انَّ رَسولَ اللّه َ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اضطَجَعَ ذاتَ لَیلَةٍ لِلنَّومِ، فَاستَیقَظَ وهُوَ حائِرٌ، ثُمَّ اضطَجَعَ فَرَقَدَ، ثُمَّ استَیقَظَ وهُوَ حائِرٌ دونَ ما رَاَیتُ بِهِ المَرَّةَ الاُولی، ثُمَّ اضطَجَعَ فَاستَیقَظَ وفی یَدِهِ تُربَةٌ حَمراءُ یُقَبِّلُها، فَقُلتُ: ما هذِهِ التُّربَةُ یا رَسولَ اللّه ِ؟ قالَ: اخبَرَنی جِبریلُ ـ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ـ انَّ هذا یُقتَلُ بِاَرضِ العِراقِ ـ لِلحُسَینِ ـ. فَقُلتُ لِجِبریلَ (علیهالسّلام): ارِنی تُربَةَ الاَرضِ الَّتی یُقتَلُ بِها، فَهذِهِ تُربَتُها. »در
المستدرک علی الصحیحین از اُمّ سلمه روایت شده است: پیامبر خدا شبی برای خوابیدن، دراز کشیده بود که سراسیمه بیدار شد. سپس دراز کشید و به خواب فرو رفت؛ ولی دوباره با پریشانیِ کمتری نسبت به بار نخست، بیدار شد. آن گاه دوباره خوابید و چون بیدار شد، خاکی سرخ در دست داشت که آن را میبوسید. گفتم: ای پیامبر خدا! این خاک سرخ چیست؟ فرمود: «جبرئیل ـ که درود و سلام بر او باد ـ در باره حسین به من خبر داد که: این، در سرزمین عراق، کشته میشود و من به جبرئیل گفتم: خاک سرزمینی را که در آن کشته میشود، به من نشان بده. و این، خاک همان جاست».
«کَتَبَت الَیهِ (ای الَی الحُسَینِ (علیهالسّلام)) عَمرَةُ بِنتُ عَبدِ الرَّحمنِ تُعَظِّمُ عَلَیهِ ما یُریدُ ان یَصنَعَ، وتَامُرُهُ بِالطّاعَةِ ولُزومِ الجَماعَةِ، وتُخبِرُهُ انَّهُ انَّما یُساقُ الی مَصرَعِهِ، وتَقولُ: اشهَدُ لَحَدَّثَتنی عائِشَةُ انَّها سَمِعَت رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقولُ: یُقتَلُ حُسَینٌ بِاَرضِ بابِلَ. فَلَمّا قَرَاَ کِتابَها، قالَ: فَلا بُدَّ لی اذا مِن مَصرَعی، ومَضی. »در الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) گزارش شده است که
عَمره دختر عبد الرحمان، در نامهای به امام حسین (علیهالسّلام)، کار او را که میخواست انجام بدهد، بزرگ شمرد و به او سفارش کرد تا اطاعت کند و همراه جماعت باشد و به او خبر داد که به سوی قتلگاه خود، گام بر میدارد و گفت: گواهی میدهم که عایشه برایم گفت که از پیامبر خدا شنیده که فرموده است: «حسین در سرزمین بابِل کشته میشود». امام حسین (علیهالسّلام) هنگامی که نامه او را خواند، فرمود: «پس در این صورت باید به قتلگاه خود بروم» و رفت.
«عن عامر شَعبی اخبَرَنی جِبریلُ (علیهالسّلام) انَّ حُسَینا یُقتَلُ بِشاطِئِ الفُراتِ.»در حدیثی دیگر از عامر شَعبی به نقل از از امام علی (علیهالسّلام) روایت شده است: جبرئیل به من خبر داد که حسین در کناره
فرات، کشته میشود.
«عن عبداللّه بن نجیّ عن ابیه عن علی دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ ذاتَ یَومٍ وعَیناهُ تُفیضانِ، قُلتُ: یا نَبِیَّ اللّه ِ اغضَبَکَ احَدٌ؟ ما شَانُ عَینَیکَ تُفیضانِ؟ قالَ: قامَ مِن عِندی جِبریلُ قَبلُ، فَحَدَّثَنی انَّ الحُسَینَ یُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ.»در
مسند ابن حنبل به نقل از عبد اللّه بن نُجَی، از پدرش، روایت شده است: روزی بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آمدم. چشمانش اشکبار بود. گفتم: ای پیامبر خدا! آیا کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانت اشکبار است؟ فرمود: «اندکی پیش، جبرئیل از نزدم رفت و به من گفت: حسین در کنار رود فرات، کشته میشود».
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی وجود دارد که در آنها
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با جزئیات از چگونگی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) خبر دادهاند. برخی از این روایات عبارتند از: شهادت به مثابه قربانی، شهادت با خونآلود شدن محاسن و گریه آسمان و زمین و سایر موجودات در شهادت ایشان.
در برخی روایات، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با استفاده از تعابیر گویا جزئیات شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را به تصویر میکشند. در این روایات، امام حسین (علیهالسّلام) به عنوان "قربانی" و "مذبوح" در راه خدا معرفی میشوند:
«عن ابن عبّاس عن رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انّی لَمّا رَاَیتُهُ (ایِ الحُسَینَ (علیهالسّلام)) تَذَکَّرتُ ما یُصنَعُ بِهِ بَعدی، کَاَنّی بِهِ وقَدِ استَجارَ بِحَرَمی وقَبری، فَلا یُجارُ، فَاَضُمُّهُ فی مَنامِهِ الی صَدری، وآمُرُهُ بِالرَّحلَةِ عَن دارِ هِجرَتی، واُبَشِّرُهُ بِالشَّهادَةِ، فَیَرتَحِلُ عَنها الی ارضِ مَقتَلِهِ، ومَوضِعِ مَصرَعِهِ، ارضِ کَربٍ وبَلاءٍ، وقَتلٍ وفَناءٍ، تَنصُرُهُ عِصابَةٌ مِنَ المُسلِمینَ، اُولئِکَ مِن سادَةِ شُهَداءِ اُمَّتی یَومَ القِیامَةِ، کَاَنّی انظُرُ الَیهِ وقَد رُمِیَ بِسَهمٍ، فَخَرَّ عَن فَرَسِهِ صَریعا، ثُمَّ یُذبَحُ کَما یُذبَحُ الکَبشُ مَظلوما.» در کتاب الامالی،
شیخ صدوق به نقل از
ابن عبّاس، از
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است: هنگامی که حسین را دیدم، آنچه را پس از من با او میکنند، به یاد آوردم. گویی که میبینم به حرم و
قبر من پناه آورده؛ امّا پناهش نمیدهند و در رؤیایش، او را به سینهام میچسبانم و به او فرمان کوچ از هجرتگاهم میدهم و او را به
شهادت، مژده میدهم، و او از آن جا به سوی قتلگاه و جایگاه بر خاک افتادنش، بار میبندد؛ به سوی سرزمین کرب و بلا و قتل و فنا. گروهی از مسلمانان، او را یاری میدهند. آنان از سَروران شهیدان امّت من در روز
قیامت هستند. گویی به او مینگرم که تیر خورده و از اسبش به زمین افتاده و سپس مانند گوسفند، سرش را مظلومانه میبُرند.
در روایاتی دیگر، آمده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: ریش امام حسین (علیهالسّلام) در هنگام
شهادت به خون خود آغشته خواهد شد:
«عن عبداللّه بن العبّاس: دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالحَسَنُ (علیهالسّلام) عَلی عاتِقِهِ، وَالحُسَینُ (علیهالسّلام) عَلی فَخِذِهِ، یَلثِمُهُما ویُقَبِّلُهُما، ویَقولُ: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُما، وعادِ مَن عاداهُما، ثُمَّ قالَ: یَابنَ عَبّاسٍ، کَاَنّی بِهِ وقَد خُضِبَت شَیبَتُهُ مِن دَمِهِ، یَدعو فَلا یُجابُ، ویَستَنصِرُ فَلا یُنصَرُ. قُلتُ: مَن یَفعَلُ ذلِکَ یا رَسولَ اللّه ِ؟ قالَ: شِرارُ اُمَّتی، ما لَهُم؟ لا انالَهُمُ اللّه ُ شَفاعَتی!» در کتاب
کفایة الاثر به نقل از عبد اللّه بن عبّاس روایت شده است: بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آمدم و
حسن (علیهالسّلام) بر گردن و حسین (علیهالسّلام) بر روی ران ایشان بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت و دهان آن دو را میبوسید و میفرمود: «خدایا! دوستدار این دو را دوست بدار و دشمن آنان را دشمن بدار». سپس فرمود: «ای ابن عبّاس! گویی میبینم که موی سپید مَحاسنش از خونش خضاب شده و دعوت میکند؛ امّا پاسخی نمییابد، و یاری میطلبد؛ امّا یاری نمیشود». گفتم: ای پیامبر خدا! چه کسانی این کارها را میکنند؟ فرمود: «بَدان امّتم! آنان را چه میشود؟ خدا، شفاعتم را شامل ایشان نکند!».
در برخی روایات هم
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ترسیم اوضاع شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، از گریه آسمان و زمین در هنگام شهادت ایشان خبر میدهند:
«عن مسمع بن عبد الملک عن ابی عبد ال کانَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) مَعَ اُمِّهِ تَحمِلُهُ، فَاَخَذَهُ رَسولُ اللّه ِ (ص)، فَقالَ: لَعَنَ اللّه ُ قاتِلیکَ، ولَعَنَ اللّه ُ سالِبیکَ، واهلَکَ اللّه ُ المُتَوازِرینَ عَلَیکَ، وحَکَمَ اللّه ُ بَینی وبَینَ مَن اعانَ عَلَیکَ! فَقالَت فاطِمَةُ: یا ابَه، ایَّ شَیءٍ تَقولُ؟ قالَ: یا بِنتاه، ذَکَرتُ ما یُصیبُهُ بَعدی وبَعدَکِ مِنَ الاَذی وَالظُّلمِ وَالغَدرِ وَالبَغیِ، وهُوَ یَومَئِذٍ فی عُصبَةٍ کَاَنَّهُم نُجومُ السَّماءِ، یَتَهادَونَ الَی القَتلِ، وکَاَنّی انظُرُ الی مُعَسکَرِهِم، والی مَوضِعِ رِحالِهِم وتُربَتِهِم. فَقالَت: یا ابَه، واینَ هذَا المَوضِعُ الَّذی تَصِفُ؟ قالَ: مَوضِعٌ یُقالُ لَهُ کَربَلاءُ، وهِیَ ذاتُ کَربٍ وبَلاءٍ عَلَینا وعَلَی الاُمَّةِ، یَخرُجُ عَلَیهِم شِرارُ اُمَّتی، ولَو انّ احَدَهُم شَفَعَ لَهُ مَن فِی السَّماواتِ وَالاَرَضینَ ما شُفِّعوا فیهِم، وهُمُ المُخَلَّدونَ فِی النّارِ. قالَت: یا ابَه، فَیُقتَلُ؟ قالَ: نَعَم یا بِنتاه، وما قُتِلَ قِتلَتَهُ احَدٌ کانَ قَبلَهُ، وتَبکیهِ السَّماواتُ وَالاَرضونَ، وَالمَلائِکَةُ وَالوَحشُ وَالحیتانُ فِی البِحارِ وَالجِبالُ، لَو یُؤذَنُ لَها ما بَقِیَ عَلَی الاَرضِ مُتَنَفِّسٌ، ویَاتیهِ قَومٌ مِن مُحِبّینا، لَیسَ فِی الاَرضِ اعلَمُ بِاللّه ِ ولا اقوَمُ بِحَقِّنا مِنهُم، ولَیسَ عَلی ظَهرِ الاَرضِ احَدٌ یَلتَفِتُ الَیهِ غَیرُهُم، اُولئِکَ مَصابیحُ فی ظُلُماتِ الجَورِ، وهُمُ الشُّفَعاءُ، وهُم وارِدونَ حَوضی غَدا، اعرِفُهُم اذا وَرَدوا عَلَیَّ بِسیماهُم، واهلُ کُلِّ دینٍ یَطلُبونَ ائِمَّتَهُم، وهمُ یَطلُبونَنا ولا یَطلُبونَ غَیرَنا، وهُم قِوامُ الاَرضِ، بِهِم یَنزِلُ الغَیثُ.» در کتاب
کامل الزیارات به نقل از
مِسمَع بن عبد الملک، از
امام صادق(علیهالسّلام) روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) در آغوش مادرش بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را گرفت و فرمود: «خدا، قاتلان تو را لعنت کند! خدا، غارت کنندگانِ تو را لعنت کند! خدا، همکاری کنندگان بر ضدّ تو را لعنت کند! و خدا میان من و هر کس که بر ضدّ تو یاری دهد، حکم کند!».
فاطمه (علیهاالسلام) گفت: ای پدر! چه میفرمایی؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «دخترم! آنچه را پس از من و تو از آزار و ستم و
خیانت و تجاوز به او میرسد، یاد کردم. او در آن روز، میان یارانی به سانِ ستارگان آسمان است که راه به شهادت میبرند و گویی لشکرشان و جایگاه اسباب و تربتشان را میبینم». فاطمه (علیهاالسلام) پرسید: ای پدر! این جایی که توصیف میکنی، کجاست؟ فرمود: «جایی که
کربلا نامیده میشود و آن، کرب (رنج) و بلا برای ما و امّت دارد. شروران امّتم، بر آنان میشورند و اگر همه آسمانیان و زمینیان، یکی از آن شروران را
شفاعت کنند، پذیرفته نمیشود و آنها در آتش دوزخ، جاویدان خواهند بود». فاطمه (علیهاالسلام) گفت: ای پدر! آیا حسین کشته میشود؟ فرمود: «آری، ای دخترم! و کسی، پیش از او، به سانِ او کشته نمیشود و آسمانها و زمینها بر او میگریند و نیز فرشتگان و وحوش و ماهیان دریاها و کوهها که اگر به آنها اذن داده شود، جانداری را بر زمین، باقی نمیگذارند، و گروهی از دوستداران ما نزد او میآیند که در زمین از آنان، عالم تر به خدا و پایدارتر به حقّ ما نیست و جز آنان، کسی بر روی زمین به حسین، رو نمیکند. آنان چراغهایی در دل تاریکیهای ستم و شفیعان و درآیندگان بر من در
حوض کوثر هستند. چون در آیند، من آنان را از چهره شان میشناسم. گروندگان به هر دین، پیشوایان خود را میجویند و آنان ما را و نه غیر ما را میجویند. آنان پایههای استوار زمین و سبب نزول باراناند».
بنابر گزارش برخی منابع روایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جمع اهل بیت خود، از شهادت مظلومانه امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش در آینده خبر میدهد. در این روایت، امام حسین (علیهالسّلام) از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره نحوه مرگ خود و یارانش سوال میکند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با صراحت، از شهادت آنها به دست ظالمان خبر میدهد. همچنین، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ثواب
زیارت امام حسین (علیهالسّلام) و
شفاعت ایشان در روز
قیامت برای زائرانشان سخن میگوید.
«انَّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کانَ ذاتَ یَومٍ جالِسا وحَولَهُ عَلِیٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام، فَقالَ لَهُم: کَیفَ بِکُم اذا کُنتُم صَرعی وقُبورُکُم شَتّی؟ فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیهالسّلام): انَموتُ مَوتا او نُقتَلُ؟ فَقالَ: بَل تُقتَلُ یا بُنَیَّ ظُلما، ویُقتَلُ اخوکَ ظُلما، وتُشَرَّدُ ذَرارِیُّکُم فِی الاَرضِ. فَقالَ الحُسَینِ (علیهالسّلام): ومَن یَقتُلُنا یا رَسولَ اللّه ِ؟ قالَ: شِرارُ النّاسِ، قالَ: فَهَل یَزُورُنا بَعدَ قَتِلنا احَدٌ؟ قالَ: نَعَم، طائِفَةٌ مِن اُمَّتی یُریدونُ بِزِیارَتِکُم بِرّی وصِلَتی، فَاِذا کانَ یَومُ القِیامَةِ جِئتُهُم الَی المَوقِفِ حَتّی آخُذَ بِاَعضادِهِم فَاُخَلِّصُهُم مِن اهوالِهِ وشَدائِدِهِ.»در کتاب
الارشاد روایت شده است که:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روزی نشسته بود و
علی و
فاطمه و
حسن و
حسین (علیهمالسّلام) گِردش را گرفته بودند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنان فرمود: «شما در چه حالی خواهید بود، هنگامی که بر خاک بیفتید و مرقدهایتان پراکنده شود؟». حسین (علیهالسّلام) به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: ما به
مرگ طبیعی میمیریم، یا کشته میشویم؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «پسرکم! تو به ستم، کشته میشوی و برادرت نیز به ستم، کشته میشود و فرزندانتان در زمین، رانده و پراکنده میشوند». حسین (علیهالسّلام) گفت: چه کسی ما را میکشد، ای پیامبر خدا؟ فرمود: «بدترینِ مردمان». گفت: پس از کشته شدن ما، کسی ما را زیارت میکند؟ فرمود: «آری؛ گروهی از امّتم، که شما را به قصد نیکی و پیوند با من
زیارت میکنند. چون روز
قیامت شود، در ایستگاه حسابرسی، نزدشان میآیم و بازوهایشان را میگیرم و از هراسها و سختیهای آن، نجاتشان میدهم».
«عن جابر عن ابی جعفر الباقر عن رَسولُ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقَد اهدَت لَنا اُمُّ ایمَنَ لَبَنا وزَبَدا وتَمرا، فَقَدَّمناهُ، فَاَکَلَ مِنهُ، ثُمَّ قامَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الی زاوِیَةِ البَیتِ، فَصَلّی رَکَعاتٍ، فَلَمّا کانَ فی آخِرِ سُجودِهِ بَکی بُکاءً شَدیدا، فَلَم یَساَلهُ احَدٌ مِنّا اجلالاً لَهُ. فَقامَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) فَقَعَدَ فی حِجرِهِ، وقالَ لَهُ: یا ابَتِ، لَقَد دَخَلتَ بَیتَنا فَما سُرِرنا بِشَیءٍ کَسُرورِنا بِدُخولِکَ، ثُمَّ بَکَیتَ بُکاءً غَمَّنا، فَلِمَ بَکَیتَ؟ فَقالَ: یا بُنَیَّ، اتانی جَبرَئیلُ آنِفا، فَاَخبَرَنی انَّکُم قَتلی، وانَّ مَصارِعَکُم شَتّی. فَقالَ: یا ابَتِ، فَما لِمَن یَزورُ قُبورَنا عَلی تَشَتُّتِها؟ فَقالَ: یا بُنَیَّ اُولئِکَ طَوائِفُ مِن اُمَّتی یَزورونَکُم، یَلتَمِسونَ بِذلِکَ البَرَکَةَ، وحَقیقٌ عَلَیَّ ان آتِیَهُم یَومَ القِیامَةِ حَتّی اُخَلِّصَهُم مِن اهوالِ السّاعَةِ مِن ذُنوبِهِم، ویُسکِنُهُمُ اللّه ُ الجَنَّةَ. »در کتاب امالی
شیخ طوسی به نقل از
جابر، از
امام باقر (علیهالسّلام)، از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) روایت است که: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دیدار ما آمد.
ام ایمن، شیر و سرشیر و خرما برایمان هدیه آورده بود. آن را برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بردیم و او از آن خورد و سپس به گوشه خانه رفت و چند رکعت
نماز خواند و در آخرین سجدهاش به شدّت گریست. هیچ یک از ما به احترام او، چیزی نپرسیدیم؛ امّا حسین در دامانش نشست و به او گفت: ای پدر! به خانه ما آمدی و از چیزی بهاندازه آمدنت به خانه ما، خوشحال نشدیم. سپس چنان گریهای کردی که ما رااندوهگین ساخت. چرا گریه کردی؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «پسرکم!
جبرئیل، هماکنون نزد من آمد و به من خبر داد که شما کشته میشوید و قتلگاههای شما پراکنده است». حسین گفت: پدر عزیزم! با این پراکندگی، پاداش زائر ما چیست؟ فرمود: «پسرکم! آنان گروههایی از امّت من هستند که شما را زیارت میکنند و به این وسیله،
برکت میجویند و من بر خود، لازم میدانم که روز قیامت، نزد آنان بیایم تا آنها را از هراسهای مربوط به گناهانشان در آن روز برهانم، و خداوند، آنان را در
بهشت، جای میدهد».
«عن محمّد بن الحسین بن علیّ بن الحس زارَنا رَسولُ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذاتَ یومٍ، فَقَدَّمنا الَیهِ طَعاما، واهدَت الَینا اُمُّ ایمَنَ صَحفَةً مِن تَمرٍ، وقَعبا مِن لَبَنٍ وزَبَدٍ، فَقَدَّمنا الَیهِ، فَاَکَلَ مِنهُ، فَلَمّا فَرَغَ قُمتُ وسَکَبتُ عَلی یَدَی رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ماءً، فَلَمّا غَسَلَ یَدَیهِ مَسَحَ وَجهَهُ ولِحیَتَهُ بِبِلَّةِ یَدَیهِ، ثُمَّ قامَ الَی مَسجِدٍ فی جانِبِ البَیتِ، وصَلّی وخَرَّ ساجِدا، فَبَکی واطالَ البُکاءَ، ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ، فَمَا اجتَری مِنّا اهلَ البَیتِ احَدٌ یَساَلُهُ عَن شَیءٍ. فَقامَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) یَدرُجُ حَتّی صَعِدَ عَلی فَخِذَی رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، فَاَخَذَ بِرَاسِهِ الی صَدرِهِ ووَضَعَ ذَقَنَهُ عَلی رَاسِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، ثُمَّ قالَ: یا ابَه، ما یُبکیکَ؟ فَقالَ لَهُ: یا بُنَیَّ، انّی نَظَرتُ الَیکُم الیَومَ، فَسُرِرتُ بِکُم سُرورا لَم اُسَرَّ بِکُم مِثلَهُ قَطُّ، فَهَبَطَ الَیَّ جَبرَئیلُ، فَاَخبَرَنی انَّکُم قَتلی، وانَّ مَصارِعَکُم شَتّی، فَحَمِدتُ اللّه َ عَلی ذلِکَ، وسَاَلتُ لَکُمُ الخِیَرَةَ، فَقالَ لَهُ: یا ابَه، فَمَن یَزورُ قُبورَنا ویَتَعاهَدُها عَلی تَشَتُّتِها؟ قالَ: طَوائِفُ مِن اُمَّتی یُریدونَ بِذلِکَ بِرّی وصِلَتی، اتَعاهَدُهُم فِی المَوقِفِ وآخُذُ بِاَعضادِهِم، فَاُنجیهِم مِن اهوالِهِ وشَدائِدِهِ.»در کامل الزیارات به نقل از محمّد بن حسین بن علی بن الحسین (علیهالسّلام) روایت شده است که: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روزی به دیدار ما آمد و ما غذایی برایش بردیم. اُمّ اَیمَن، کاسه بزرگی خرما و قَدَحی شیر و سرشیر برایمان هدیه آورده بود. آن را برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بردیم و از آن خورد. چون غذایش را به پایان برد، برخاستم و بر دستان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آب ریختم و چون دستانش را شست، صورت و محاسنش را با باقی مانده آب دستانش
مسح کرد وسپس برخاست و به سوی سجدهگاهی در گوشه اتاق رفت و
نماز خواند و به
سجده افتاد و گریست و گریه را طول داد. سپس سرش را بلند کرد؛ امّا هیچ یک از ما اهل خانه، جرئت سؤال کردن نیافت. حسین که راه رفتن را تازه یاد گرفته بود، برخاست و کم کم رفت تا از روی ران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالا رفت و سر پیامبر خدا را به سینه گرفت و چانه اش را بر سر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نهاد و سپس گفت: ای پدر! چرا گریه میکنی؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود: «پسرکم! من امروز به شما نگاه کردم و چنان شادمان شدم که تا کنون مانند آن، شاد نشده بودم. پس جبرئیل به سویم فرود آمد و به من خبر داد که شما کشته میشوید و قتلگاههای شما پراکنده است. من خدا را بر این، ستودم و خیر شما را خواستم». حسین به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: ای پدر! با این پراکندگی، چه کسی قبرهای ما را زیارت میکند و به دیدار ما میآید؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «گروههایی از امّتم، که قصد نیکی کردن به من و پیوستن به مرا دارند. من در ایستگاه حسابرسی در قیامت، آنان را یاد میکنم و بازوهایشان را میگیرم و از هراسها و سختیهای قیامت، نجاتشان میدهم».
ابن عباس از رسول خدا روایتی را نقل میکند که در بخش پایانی آن، حضرت میفرماید: «به خدا
سوگند، بعد از من فرزندم حسین را خواهند کشت. خداوند
شفاعت مرا هرگز نصیب آنان نگرداند».
«عن ابن عباس قال: قال رسول الله... وایم الله لیقتلن بعدی ابنی الحسین، لا انالهم الله شفاعتی...»در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ویژگیها و اوصاف قاتل امام حسین (علیهالسّلام) اشاره کردهاند، برخی از این اوصاف عبارتند از: بدترین فرد امت، بینسب فرزند بینسب، ضربه زننده به دین، یزید نامی از بنی امیه و یزید بی برکت. علاوه بر این، در روایات متعددی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از عذاب و مجازات قاتل امام حسین (علیهالسّلام) در قیامت خبر میدهند.
«عن علیّ علی قالَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): یَقتُلُ الحُسَینَ شَرُّ الاُمَّةِ، ویَتَبَرَّاُ مِن وُلدِهِ مَن یَکفُرُ بی.»در
عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام) از
امام علی (علیهالسّلام)، از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است: بدترین فرد امّت، حسین را میکشد و کسی از فرزندان حسین
تبری میجوید که به من
کفر میورزد.
«عن عبداللّه بن العبّاس: دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالحَسَنُ (علیهالسّلام) عَلی عاتِقِهِ، وَالحُسَینُ (علیهالسّلام) عَلی فَخِذِهِ، یَلثِمُهُما ویُقَبِّلُهُما.... ثُمَّ قالَ: یَابنَ عَبّاسٍ کَاَنّی بِهِ وقَد خُضِبَت شَیبَتُهُ مِن دَمِهِ، یَدعو فَلا یُجابُ، ویَستَنصِرُ فَلا یُنصَرُ. قُلتُ: مَن یَفعَلُ ذلِکَ یا رَسولَ اللّه ِ؟ قالَ: شِرارُ اُمَّتی، ما لَهُم؟ لا انالَهُمُ اللّه ُ شَفاعَتی!»در کتاب
کفایة الاثر به نقل از
عبد اللّه بن عبّاس روایت شده است: بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شدم، که
حسن (علیهالسّلام) بر گردن ایشان و حسین (علیهالسّلام) بر روی ران ایشان بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت و دهان آن دو را میبوسید. سپس فرمود: «ای ابن عبّاس! گویی میبینم که محاسن سپیدش از خونش رنگین شده و دعوت میکند؛ امّا پاسخی نمیشنود، و یاری میطلبد؛ امّا یاری نمیشود». گفتم: ای پیامبر خدا! چه کسی این کار را میکند؟ فرمود: «بَدانِ امّتم. آنان را چه میشود؟ خدا، شفاعتم را شامل آنان نکند!».
«عن عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب یُقتَلُ ابنِیَ الحُسَینُ بِالسَّیفِ، یَقتُلُهُ طاغٍ ابنُ طاغٍ، دَعِیٌّ ابنُ دَعِیٍّ، مُنافِقٌ ابنُ مُنافِقٍ. »در کتاب
سُلَیم بن قَیس به نقل از
عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب روایت شده است: «پسرم حسین، با شمشیر کشته میشود. او را طغیانگر فرزند طغیانگر، بی نسب فرزند بی نسب، منافق فرزند
منافق میکشد.
«عن علیّ بن الحسین فَلَمّا کانَ یَومُ سابِعِهِ (ایِ الحُسَینِ (علیهالسّلام)) جاءَنِی النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقالَ: هَلُمِّی ابنی... ثُمَّ قالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، عَزیزٌ عَلَیَّ، ثُمَّ بَکی. فَقُلتُ: بِاَبی انتَ واُمّی، فَعَلتَ فی هذَا الیَومِ وفِی الیَومِ الاَوَّلِ! فَما هُوَ؟ فَقالَ: ابکی عَلَی ابنی هذا، تَقتُلُهُ فِئَةٌ باغِیَةٌ کافِرَةٌ مِن بَنی اُمَیَّةَ، لا انالَهُمُ اللّه ُ شَفاعَتی یَومَ القِیامَةِ، یَقتُلُهُ رَجُلٌ یَثلِمُ الدّینَ، ویَکفُرُ بِاللّه ِ العَظیمِ! ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ انّی اساَلُکَ فیهِما (ایِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام) ما سَاَلَکَ ابراهیمُ فی ذُرِّیَّتِهِ، اللّهُمَّ احِبَّهُما، واحِبَّ مَن یُحِبُّهُما، وَالعَن مَن یُبغِضُهُما مِل ءَ السَّماءِ وَالاَرضِ.» همچنین
شیخ طوسی در الامالی به سندش، از
امام زین العابدین (علیهالسّلام) روایت میکند که: حسین (علیهالسّلام) که هفت روزه شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «پسرم را برایم بیاور». .. و سپس فرمود: «ای ابا عبد اللّه! بر من گران است» و سپس گریست. ... و فرمود: «بر این پسرم میگریم. او را دستهای متجاوزِ کافر از بنی امیّه میکشند. خدا،
شفاعت مرا در روز
قیامت، نصیبشان نکند! مردی او را میکشد که به
دین، ضربه میزند و به خدای بزرگ،
کفر میورزد». سپس فرمود: «خدایا! من برای این دو (حسن و حسین) چیزی را میخواهم که
ابراهیم برای فرزندانش خواست. خدایا! آن دو را دوست بدار و دوستدارشان را دوست بدار و هر کس را که دشمن آن دو است، بهاندازه آسمان و زمین،
لعنت کن».
«عن ابی عبیدة مرفوعا عن رسول ال لا یَزالُ امرُ اُمَّتی قائِما، حَتّی یَثلِمَهُ رَجُلٌ مِن بَنی اُمَیَّةَ یُقالُ لَهُ یَزیدُ.» در
سیر اعلام النبلاء از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است که: همواره کار امّت من بر پاست، تا آن که مردی از
بنی امیه، به نام
یزید، به آن ضربه میزند.
«لَمّا اتی عَلَی الحُسَینِ (علیهالسّلام) سَنَتانِ مِن مَولِدِهِ، خَرَجَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی سَفَرٍ لَهُ، فَوَقَفَ فی بَعضِ الطَّریقِ، فَاستَرجَعَ، ودَمَعَت عَیناهُ. فَسُئِلَ عَن ذلِکَ، فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ یُخبِرُنی عَن ارضٍ بِشَطِّ الفُراتِ یُقالُ لَها: کَربَلاءُ، یُقتَلُ بِها وَلَدِیَ الحُسَینُ ابنُ فاطِمَةَ. فَقیلَ لَهُ: مَن یَقتُلُهُ یا رَسولَ اللّه ِ؟ فَقالَ: رَجُلٌ اسمُهُ یَزیدُ، وکَاَنَّی انظُرُ الی مَصرَعِهِ ومَدفَنِهِ.» در کتاب
الملهوف چنین روایت شده است که: دو سال که از تولّد
حسین (علیهالسّلام) گذشت،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سفری رفت و در راه، در جایی توقّف کرد و
کلمه استرجاع (انّا للّه) بر زبان آورد و چشمانش اشکبار شد. علّت را پرسیدند. فرمود: «این،
جبرئیل است که از زمینی کنار رود
فرات به نام
کربلا برایم خبر آورده که فرزندم حسین، پسر فاطمه، در آن، کشته میشود». به ایشان گفته شد: ای پیامبر خدا! چه کسی او را میکشد؟ فرمود: «مردی که نامش یزید است. و گویی جایگاه بر خاک افتادن و به خاک سپردنش را میبینم!».
«عن ابن عمرو عن رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَزیدُ، لا بارَکَ اللّه ُ فی یَزیدَ! الطَّعّانِ اللَّعّانِ، اما انَّهُ نُعِیَ الَیَّ حَبیبی وسُخَیلی حُسَینٌ، اُتیتُ بِتُربَتِهِ ورَاَیتُ قاتِلَهُ، اما انَّهُ لا یُقتَلُ بَینَ ظَهرانَی قَومٍ فَلا یَنصُرونَهُ الّا عَمَّهُمُ اللّه ُ بِعِقابٍ.»در روایت دیگری به نقل از ابن عمرو، از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است: «یزید! خداوند، یزید، آن طعنه زن نفرین گو را
برکت ندهد! هان! خبر درگذشت محبوبم و فرزند نازنینم، حسین، به من رسید. خاکِ مَرقدش را برایم آوردند و قاتلش را دیدم. هان که او پیش چشم گروهی کشته نمیشود و یاری اش نمیکنند، جز آن که خدا همه آنان را کیفر میدهد!
«عن معاذ بن جبل: خَرَجَ عَلَینا رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مُتَغَیِّرَ اللَّونِ، فَقالَ: انَا مُحَمَّدٌ، اُوتیتُ فَواتِحَ الکَلامِ وخَواتِمَهُ، فَاَطیعونی ما دُمتُ بَینَ اظهُرِکُم، واذا ذُهِبَ بی فَعَلَیکُم بِکِتابِ اللّه ِ، احِلّوا حَلالَهُ، وحَرِّموا حَرامَهُ، اتَتکُمُ المَوتَةُ اتَتکُم بِالرَّوحِ وَالرّاحَةِ، کِتابٌ مِنَ اللّه ِ سَبَقَ، اتَتکُم فِتَنٌ کَقِطَعِ اللَّیلِ المُظلِمِ، کُلَّما ذَهَبَ رُسُلٌ جاءَ رُسُلٌ، تَناسَخَتِ النُّبُوَّةُ، فَصارَت مُلکا، رَحِمَ اللّه ُ مَن اخَذَها بِحَقِّها، وخَرَجَ مِنها کَما دَخَلَها، امسِک یا مُعاذُ واحصِ. قالَ: فَلَمّا بَلَغتُ خَمسَةً قالَ: یَزیدُ، لا یُبارِکُ اللّه ُ فی یَزیدَ! ثُمَّ ذَرَفَت عَیناهُ، فَقالَ: نُعِیَ الَیَّ حُسَینٌ، واُتیتُ بِتُربَتِهِ، واُخبِرتُ بِقاتِلِهِ، وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، لا یُقتَلُ بَینَ ظَهرانَی قَومٍ لا یَمنَعونَهُ الّا خالَفَ اللّه ُ بَینَ صُدورِهِم وقُلوبِهِم، وسَلَّطَ عَلَیهِم شِرارَهُم، والبَسَهُم شِیَعا، ثُمَّ قالَ: واها لِفِراخِ آلِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِن خَلیفَةٍ مُستَخلَفٍ مُترَفٍ، یَقتُلُ خَلَفی وخَلَفَ الخَلَفِ. فَلَمّا بَلَغتُ عَشَرَةً قالَ: الوَلیدُ اسمُ فِرعَونَ، هادِمُ شَرائِعِ الاِسلامِ، بَینَ یَدَیهِ رَجُلٌ مِن اهلِ بَیتٍ یَسُلُّ اللّه ُ سَیفَهُ، فَلا غِمادَ لَهُ، وَاختَلَفَ النّاسُ، فَکانوا هکَذا ـ وشَبَکَ بَینَ اصابِعِه ـ. ثُمَّ قالَ: بَعدَ العِشرینَ ومِئَةٍ مَوتٌ سَریعٌ، وقَتلٌ ذَریعٌ، فَفیهِ هَلاکُهُم، ویَلِی عَلَیهِم رَجُلٌ مِن وُلدِ العَبّاسِ.»در حدیث دیگری به نقل از
مُعاذ بن جبل گزارش شده است: روزی پیامبر خدا با حال و رنگی دگرگون بر ما در آمد و فرمود: «من، محمّد هستم و آغاز و فرجام سخن، به من داده شده است. پس تا آن گاه که میان شما هستم، از من اطاعت کنید و چون به آن دنیا برده شدم، با کتاب خدا باشید.
حلال آن را حلال بشمرید و حرامش را
حرام بدانید. مدّتی آرامش بر شما در میآید و آسایش و راحتی بر شما در خواهد آمد. این، سرنوشتی است که پیش تر، از طرف خدا نوشته شده است. آن گاه فتنههایی مانند پارههای شب تاریک بر شما در میآیند. هر گاه پیامبرانی رفتند، پیامبران دیگری آمدند؛ امّا اکنون
نبوت پایان یافت و به جای آن در آینده
سلطنت میآید. خدا، رحمت کند کسی را که نبوّت را چنان که شایسته است، بشناسد و بر آن شناخت، پایدار بماند! ای معاذ! نگاه دار و بشمار». هنگامی که به پنج رسیدم، فرمود: «یزید! خدا، یزید را برکت ندهد! » و سپس
اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود: «خبر شهادت حسین را برایم آوردند و نیز تربت او را و از قاتلش آگاهم کردند. سوگند به آن که جانم در دست اوست، پیش روی گروهی کشته نمیشود و آنان از او دفاع نمیکنند، جز آن که خداوند، سینهها و دلهایشان را با هم مخالف میکند و بَدانِ آنها را بر ایشان مسلّط میگرداند و گروه گروهشان میسازد». سپس فرمود: «افسوس بر فرزندان خاندان محمّد از خلیفه خوش گذرانی که او را جانشین پدرش میکنند و اولاد و اولاد اولادم را میکشد!». و زمانی که به ده رسیدم، فرمود: «
ولید، نام یک
فرعون است و او ویران کننده احکام اسلام است و در برابرش، مردی از خاندانی است که خداوند، شمشیرش را آخته و غلافی ندارد. در مردم، اختلاف پیدا خواهد شد و چنین میشود» و انگشتانش را داخل هم کرد. سپس فرمود: «پس از یکصد و بیست سال، مرگی شتابان و فراگیر خواهد بود. آن سال، سال هلاکت مردم است و بر آنها مردی از اولاد عبّاس، حاکم میشود».
«عن شرحبیل بن ابی عون: انَّ المَلَکَ الَّذی جاءَ الَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انَّما کانَ مَلَکَ البِحارِ...، ثُمَّ حَمَلَ ذلِکَ المَلَکُ مِن تُربَةِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) فی بَعضِ اجنِحَتِهِ، فَلَم یَبقَ مَلَکٌ فی سَماءِ الدُّنیا الّا شَمَّ تِلکَ التُّربَةَ، وصارَ فیها عِندَهُ اثَرٌ وخَبَرٌ. قالَ: ثُمَّ اخَذَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تِلکَ القَبضَةَ الَّتی اتاهُ بِهَا المَلَکُ، فَجَعَلَ یَشُمُّها، وهُوَ یَبکی، ویَقولُ فی بُکائِهِ: اللّهُمَّ لا تُبارِک فی قاتِلِ وَلَدِی، واصلِهِ نارَ جَهَنَّمَ.»در خبر دیگری آمده است: فرشتهای که نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد، فرشته دریاها بود.... سپس آن فرشته، مقداری از تربت حسین (علیهالسّلام) را در یکی از بالهایش حمل کرد و فرشتهای در آسمان دنیا نماند، جز آن که آن تربت را بویید و یادش نزد او جاودان ماند. سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن مشت خاک را که فرشته آورده بود، گرفت و در حالی که میگریست، آن را بویید و میان گریه اش میگفت: «خدایا! به قاتل فرزندم برکت مده و او را به آتش دوزخ برسان».
«عن رسول الله انَّ موسَی بنَ عِمرانَ سَاَلَ رَبَّهُ عز و جل، فَقالَ: یا رَبِّ، انَّ اخیهارونَ ماتَ، فَاغفِر لَهُ، فَاَوحَی اللّه ُ تَعالی الَیهِ: یا موسی، لَو سَاَلتَنی فِی الاَوَّلینَ وَالآخِرینَ لَاَجَبتُکَ ما خَلا قاتِلَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ (علیهالسّلام)، فَاِنّی انتَقِمُ لَهُ مِن قاتِلِهِ... . »در حدیث دیگری از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است:
موسی بن عمران از خدایوند عز و جل درخواست کرد: ای خدای من! برادرم
هارون در گذشت. او را بیامرز. خداوند متعال به او
وحی کرد: «ای موسی! اگر در باره پیشینیان و پسینیان، از من چیزی بخواهی، اجابتت میکنم، جز قاتل حسین بن علی بن ابی طالب، که من، انتقام او را از قاتلش میگیرم».
«عن رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُقتَلُ ابنِیَ الحُسَینُ بِظَهرِ الکوفَةِ، الوَیلُ لِقاتِلِهِ، وخاذِلِهِ، وتارِکِ نُصرَتِهِ.» در
حدیث دیگری به از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که فرمودند: فرزندم حسین، در پشت
کوفه کشته میشود. وای بر قاتلش و واگذارندهاش و رها کننده یاریاش!
«عن عمر بن هبیرة: رَاَیتُ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلامفی حِجرِهِ، یُقَبِّلُ هذا مَرَّةً، وهذا مَرَّةً، ویَقولُ لِلحُسَینِ (علیهالسّلام): انَّ الوَیلَ لِمَن یَقتُلُکَ. »در کتاب
کامل الزیارات به نقل از
عمر بن هُبَیره روایت شده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دیدم که حسن و حسین (علیهماالسلام) در دامان اویند و گاه، این و گاه، آن را میبوسد و به حسین (علیهالسّلام) میگوید: «وای بر کسی که تو را میکشد!».
«عن رسول الله انَّ قاتِلَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فی تابوتٍ مِن نارٍ، عَلَیهِ نِصفُ عَذابِ اهلِ الدُّنیا، وقَد شُدَّت یَداهُ ورِجلاهُ بِسَلاسِلَ مِن نارٍ، مُنَکَّسٍ فِی النّارِ، حَتّی یَقَعَ فی قَعرِ جَهَنَّمَ، ولَهُ ریحٌ یَتَعَوَّذُ اهلُ النّارِ الی رَبِّهِم مِن شِدَّةِ نَتنِهِ، وهُوَ فیها خالِدٌ ذائِقُ العَذابِ الاَلیمِ، مَعَ جَمیعِ مَن شایَعَ عَلی قَتلِهِ، کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلَ اللّه ُ (عزّوجلّ) عَلَیهِمُ الجُلودَ، حَتّی یَذوقُوا العَذابَ الاَلیمَ، لا یُفَتَّرُ عَنهُم ساعَةً، ویُسقَونَ مِن حَمیمِ جَهَنَّمَ، فَالوَیلُ لَهُم مِن عَذابِ اللّه ِ تَعالی فِی النّارِ.»در
عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام) از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است: قاتل حسین بن علی، در تابوتی از آتش است و نیمی از عذاب دنیائیان را دارد و دست و پایش را با زنجیرهای آتشین میبندند و در آتش، سرنگونش میکنند تا به قعر
دوزخ برسد و بویی دارد که دوزخیان از گند آن، به خدایشان پناه میبرند و او در آن جا جاودان و چشنده عذاب دردناک است، همراه همه کسانی که به کشتن او (حسین (علیهالسّلام) کمک و تحریک کردهاند. هر گاه پوستشان میسوزد، خداوند، پوست دیگری به جایش میرویانَد تا دوباره عذاب دردناک را بچشند و حتّی لحظهای
عذاب از آنان برداشته نمیشود و آب جوشان دوزخ به آنها نوشانده میشود. پس وای بر آنان از عذاب خدای متعال در دوزخ!
«عن رسول الل تُحشَرُ ابنَتی فاطِمَةُ یَومَ القِیامَةِ، ومَعَها ثِیابٌ مَصبوغَةٌ بِالدَّمِ، فَتَعَلَّقُ بِقائِمَةٍ مِن قَوائِمِ العَرشِ، فَتَقولُ: یا عَدلُ، احکُم بَینی وبَینَ قاتِلِ وُلدی. قالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): فَیَحکُمُ اللّه ُ تَعالی لِابنَتی ورَبِّ الکَعبَةِ.» در حدیث دیگری از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است: دخترم
فاطمه، روز
قیامت، در حالی محشور میشود که لباسی آغشته به خون با اوست و به ستونی از ستونهای
عرش میآویزد و میگوید: ای عدل مطلق! میان من و قاتل فرزندانم حکم بران. به خدای
کعبه سوگند، خداوند متعال به نفع دخترم حکم میراند.
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
امام علی (علیهالسّلام)، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا مانند نشان دادن محل خیمهگاه، قتلگاه، محل دفن امام حسین (علیهالسلام)، یاری نشدن امام حسین (علیهالسلام)، معرفی قاتل و مشارکان در قتل و حتی حوادث پس از عاشورا اشاره مینمایند.
بر اساس منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) از تعیین مکان خیمهگاه، محل شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و ریختن خون شهدای کربلا، و ... خبر میدهند.
بنابر گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا مانند بیان نام سرزمین کربلا اشاره مینمایند:
«عن جویریة بن مسهر العبدیّ: لَمّا تَوَجَّهنا مَعَ امیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ (علیهالسّلام) الی صِفّینَ، فَبَلَغنا طُفوفَ کَربَلاءَ، وَقَفَ (علیهالسّلام) ناحِیَةً مِنَ العَسکَرِ، ثُمَّ نَظَرَ یَمینا وشِمالاً وَاستَعبَرَ، ثُمَّ قالَ: هذا ـ وَاللّه ِ ـ مُناخُ رِکابِهِم، ومَوضِعُ مَنِیَّتِهِم. فَقیلَ لَههُ: یا امیرَ المُؤمِنینَ، ما هذَا المَوضِعُ؟ قالَ: هذا کَربَلاءُ، یُقتَلُ فیهِ قَومٌ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسابٍ. ثُمَّ سارَ.»در کتاب الارشاد به نقل از
جویریّة بن مسهر عبدی روایت شده است: هنگامی که با امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) به طرف صفّین میرفتیم، به منطقه کربلا رسیدیم. امام (علیهالسّلام) در کناره لشکر ایستاد و سپس به چپ و راست نگریست و گریست و سپس فرمود: «به خدا سوگند، این جا خوابگاه مرکبها و جای کشته شدن آنهاست». به او گفته شد: ای امیر مؤمنان! این جا کجاست؟ فرمود: «این جا کربلاست. گروهی در آن، کشته میشوند که بدون حساب به بهشت وارد میشوند» و سپس حرکت کرد.
«عن الحسن بن کثیر عن ابیه: انَّ عَلِیّا (علیهالسّلام) اتی کَربَلاءَ، فَوَقَفَ بِها، فَقیلَ: یا امیرَ المُؤمِنینَ، هذِهِ کَربَلاءُ. قالَ: ذاتُ کَربٍ و بَلاءٍ. ثُمَّ اومَاَ بِیَدِهِ الی مَکانٍ، فَقالَ: ها هُنا مَوضِعُ رِحالِهِم، ومُناخُ رِکابِهِم، واومَاَ بِیَدِهِ الی مَوضِعٍ آخَرَ، فَقالَ: ها هُنا مُهَراقُ دِمائِهِم.»در کتاب
وقعة صفّین به نقل از
حسن بن کثیر، از پدرش روایت شده است: علی (علیهالسّلام) به کربلا آمد و در آن جا ایستاد. به او گفته شد: ای امیر مؤمنان! این جا، کربلاست. فرمود: «آمیخته با کَرب (رنج) و بلا». آن گاه با دستش به مکانی اشاره کرد و فرمود: «این جا، جایگاه اسباب سفر و خوابگاه مرکبهای آنان است» و به جایی دیگر اشاره کرد و فرمود: «این جا خونشان ریخته میشود».
بنابر گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا اشاره مینمایند مانند اینکه شهادت امام حسین (علیهالسلام) در کنار رود فرات واقع میشود:
«عن عبداللّه بن نُجَیّ عن ابیه: انَّهُ سارَ مَعَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام)، وکانَ صاحِبَ مِطهَرَتِهِ، فَلَمّا حاذی نینَوی، وهُوَ مُنطَلِقٌ الی صِفّینَ، فَنادی عَلِیٌّ (علیهالسّلام): اِصبِر ابا عَبدِ اللّه ِ، اِصبِر ابا عَبدِ اللّه ِ بِشَطِّ الفُراتِ. قُلتُ: وماذا؟ قالَ: دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذاتَ یَومٍ وعَیناهُ تَفیضانِ، قُلتُ: یا نَبِیَ اللّه ِ اغضَبَکَ احَدٌ، ما شَانُ عَینَیکَ تَفیضانِ؟ قالَ: بَل قامَ مِن عِندی جِبریلُ (علیهالسّلام) قَبلُ، فَحَدَّثَنی انَّ الحُسَینَ یُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ. قالَ: فَقالَ: هَل لَکَ الی ان اُشِمَّکَ مِن تُربَتِهِ؟ قالَ: قُلتُ: نَعَم، فَمَدَّ یَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَةً مِن تُرابٍ فَاَعطانیها، فَلَمم املِک عَینی ان فاضَتا.»در کتاب
مسند ابن حنبل به نقل از
عبد اللّه بن نُجَی، روایت شده است: او که مسئول وسایل
طهارت علی (علیهالسّلام) بود، با ایشان که عازم صفّین بود، حرکت کرد. هنگامی که از کنار نینوا میگذشت، علی (علیهالسّلام) ندا داد: «صبر داشته باش، ابا عبد اللّه! صبر داشته باش، ابا عبد اللّه! در کنار فرات!». گفتم: یعنی چه؟ فرمود: «روزی بر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شدم و چشمانش اشکبار بود. پرسیدم: ای پیامبر خدا! آیا کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا اشک از چشمانت سرازیر است؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
جبرئیل، اندکی پیش، از نزدم رفت. او برایم گفت که حسین در کنار رود فرات، کشته میشود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: جبرئیل گفت: آیا میخواهی خاک آن جا را ببویی؟ گفتم: آری. و جبرئیل، دستش را دراز کرد و مشتی از خاک آن جا را به من داد و من دیگر نتوانستم جلوی ریزش اشک خود را بگیرم».
«عن عون بن ابی جُحَیفة: انّا لَجُلوسٌ عِندَ دارِ ابی عَبدِ اللّه ِ الجَدَلِیِّ، فَاَتانا مَلِکُ بنُ صُحارٍ الهَمدانِیُّ، فَقالَ: دَلّونی عَلی مَنزِلِ فُلانٍ، قالَ: قُلنا: الا تُرسِلُ الَیهِ فَیَجیءُ اذ جاءَ. فَقالَ: اتَذکُرُ اذ بَعَثَنا ابو مِخنَفٍ الی امیرِ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) وهُوَ بِشاطِئِ الفُراتِ، فَقالَ: لَیَحُلَّنَّهاهُنا رَکبٌ مِن آلِ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَمُرُّ بِهذَا المَکانِ، فَیَقتُلونَهُم، فَوَیلٌ لَکُم مِنهُم، ووَیلٌ لَهُم مِنکُم!»در کتاب
تاریخ دمشق به نقل از
عون بن ابی جُحَیفه روایت شده است: ما در خانه
ابو عبداللّه جدلی نشسته بودیم که
مَلِک بن صُحار هَمْدانی نزد ما آمد و گفت: مرا به منزل فلان شخص، راه نمایی کنید. ما گفتیم: چرا پیغام نمیفرستی که چون آمد، به این جا بیاید؟ گفت: آیا به یاد میآوری که ابو مِخنَف، ما را به سوی امیر مؤمنان ـ که کنار فرات بود ـ روانه کرد و او فرمود: «کاروانی از خاندان پیامبر خدا که از این مکان عبور میکنند، در این جا فرود میآیند و آنان را میکشند. وای بر شما از ایشان و وای بر ایشان از شما!»
«عن الاصبغ بن نباتة: سِرنا مَعَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) الی شاطِئِ الفُراتِ، فَمَرَّ راهِبٌ، فَقالَ لَهُ: یا راهِبُ! اینَ العَینُ الَّتیهاهُنا؟ قالَ: لا اعلَمُ بِها الّا بِالخَبَرِ، فَاِنَّهُ یُقالُ: انَّهُ لا یَعلَمُ مَکانَها الّا نَبِیٌّ او وَصِیُّ نَبِیٍّ. فَاَخَذَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) مَعَ الوادی، وجَعَلَ یَنظُرُ یَمینا وشِمالاً، ثُمَّ قالَ: اِحفِرواهاهُنا، فَحَفَروا، فَوَجَدوا حَجَرا، فَقالَ: اِرفَعوهُ، فَرَفَعوهُ، فَاِذا عَینُ ماءٍ تَحتَهُ، فَشَرِبنا وسَقَینا دَوابَّنا. ثُمَّ قالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) لَنا: یُقتَلُهاهُنا مِن آلِ مُحَمَّدٍ فِتیَةٌ تَبکی عَلَیهِمُ السَّماءُ وَالاَرضُ.»در کتاب
شرح الاخبار به نقل از
اصبغ بن نُباته روایت شده است: با امام علی (علیهالسّلام) بر کناره فرات، حرکت کردیم که راهبی عبور کرد. امام (علیهالسّلام) به او فرمود: «ای راهب! چشمهای که در این جا هست، کجاست؟». گفت: من جز خبر آن را نمیدانم و گفته میشود: جای آن را جز پیامبری یا وصیّ پیامبری نمیداند. امام علی (علیهالسّلام) شروع به حرکت در وادی کرد و پیوسته به چپ و راست مینگریست. سپس فرمود: «این جا را بکَنید». آن جا را کندند و سنگی یافتند. فرمود: «آن را بردارید». آن را برداشتند. دیدند چشمه آبی، زیر آن است. از آن نوشیدیم و چارپایان را سیراب کردیم. سپس امام علی (علیهالسّلام) به ما فرمود: «جوانانی از خاندان محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این جا کشته میشوند که آسمان و زمین بر آنان میگریند».
بر اساس گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا مانند نشان دادن محل خیمهگاه اشاره مینمایند:
«مَرَّ امیرُ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) بِکَربَلاءَ فی اُناسٍ مِن اصحابِهِ، فَلَمّا مَرَّ بِهَا اغرَورَقَت عَیناهُ بِالبُکاءِ، ثُمَّ قالَ: هذا مُناخُ رِکابِهِم، وهذا مُلقی رِحالِهِم، وهُنا تُهرَقُ دِماؤُهُم، طوبی لَکِ مِن تُربَةٍ، عَلَیکِ تُهرَقُ دِماءُ الاَحِبَّةِ!» در کتاب
کامل الزیارات روایت شده است: امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) با گروهی از یارانش از کربلا گذشت. به آن جا که رسید، اشکْ چشمانش را پر کرد و سپس فرمود: «این جا خوابگاه شتران آنها و این جا جایگاه اسباب سفرشان است و این جا خونشان ریخته میشود. خوشا به حال تو ـای خاک ـ که خونهای عاشقان، بر روی تو ریخته میشود!».
همچنین در منابع روایی احادیث دیگری نیز قریب به این مضمون وجود دارند:
«عن الحسن بن کثیر وعبد خیر: لَمّا وَصَلَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) الی کَربَلاءَ، وَقَفَ وبَکی، وقالَ: بِاَبیهِ اُغَیلِمَةٌ یُقتَلونَهاهُنا، هذا مُناخُ رِکابِهِم، هذا مَوضِعُ رِحالِهِم، هذا مَصرَعُ الرَّجُلِ، ثُمَّ ازدادَ بُکاؤُهُ.»در کتاب
تذکرة الخواص گزارش شده است: هنگامی که علی (علیهالسّلام) به کربلا رسید، ایستاد و گریست و فرمود: «پدر، فدای جوانانی باد که این جا کشته میشوند! این جا خوابگاه شترانشان و این جا محلّ فرود آمدنشان است و این جا، جای بر خاک افتادن آن مرد است» و سپس گریه اش زیاد شد.
«عن اصبغ بن نباتة عن علیّ اتَینا مَعَهُ مَوضِعَ قَبرِ الحُسَینِ (علیهالسّلام)، فَقالَ: ها هُنا مُناخُ رِکابِهِم ومَوضِعُ رِحالِهِم، وها هُنا مُهَراقُ دِمائِهِم، فِتیَةٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، یُقتَلونَ بِهذِهِ العَرصَةِ، تَبکی عَلَیهِمُ السَّماءُ وَالاَرضُ.»در کتاب
دلائل النبوة، به نقل از
اصبغ بن نُباته روایت شده است: ما همراه علی (علیهالسّلام) به جایگاه قبر حسین (علیهالسّلام) آمدیم. فرمود: «این جا خوابگاه شتران و این جا جایگاه اسباب سفر و این جا جایگاه ریخته شدنِ خونشان است؛ جوانانی از خاندان محمّد که در این دشت، کشته میشوند و آسمان و زمین برایشان میگریند».
بر اساس گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا مانند نشان دادن محل قتلگاه اشاره مینمایند:
«عن ابی جُحیفة: جاءَ عُروَةُ البارِقِیُّ الی سَعیدِ بنِ وَهبٍ، فَسَاَلَهُ وانَا اسمَعُ، فَقالَ: حَدیثٌ حَدَّثتَنیهِ عَن عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ (علیهالسّلام). قالَ: نَعَم، بَعَثَنی مِخنَفُ بنُ سُلَیمٍ الی عَلِیٍّ (علیهالسّلام)، فَاَتَیتُهُ بِکَربَلاءَ، فَوَجَدتُهُ یُشیرُ بِیَدِهِ ویَقولُ:هاهُناهاهُنا. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: وما ذلِکَ یا امیرَ المُؤمِنینَ؟ قالَ: ثَقَلٌ لِالِ مُحَمَّدٍ یَنزِلُهاهنا، فَوَیلٌ لَهُم مِنکُم، ووَیلٌ لَکُم مِنهُم! فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: ما مَعنی هذَا الکَلامِ یا امیرَ المُؤمِنینَ؟ ! قالَ: وَیلٌ لَهُم مِنکُم: تَقتُلونَهُم؛ ووَیلٌ لَکُم مِنهُم: یُدخِلُکُمُ اللّه ُ بِقَتلِهِم الَی النّارِ.»در کتاب
وقعة صفین به نقل از
ابو جُحَیفه روایت شده است:
عُروه بارقی نزد
سعید بن وَهْب آمد و از او سؤال کرد و من میشنیدم. او گفت: پیش از این حدیثی را از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) برایم نقل کردی. گفت: آری!
مِخنَف بن سُلَیم، مرا به سوی علی (علیهالسّلام) فرستاد و من در کربلا به او رسیدم. دیدم با دستش اشاره میکند و میگوید: «این جا، این جا». مردی به او گفت: ای امیر مؤمنان! این، چه معنایی میدهد؟ فرمود: «اسباب سفر خاندان محمّد، این جا فرود میآید. وای بر ایشان از ستم شما و وای بر شما از دادخواهی ایشان در پیشگاه خداوند!». مرد به علی (علیهالسّلام) گفت: ای امیر مؤمنان! معنای این سخن چیست؟ فرمود: «وای بر ایشان از شما، که آنها را میکشید، و وای بر شما از ایشان، که خداوند، شما را به دلیل کشتن آنها، به آتش دوزخ میبرد!».
«عن شیبان بن مخرّم ـ وکانَ عُثمانِیّا ـ: انّی لَمَعَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) اذ اتی کَربَلاءَ، فَقالَ: یُقتَلُ فی هذَا المَوضِعِ شُهَداءُ لَیسَ مِثلَهُم شُهَداءُ الّا شُهَداءُ بَدرٍ. فَقُلتُ: بَعضُ کَذِباتِهِ! وثَمَّ رِججلُ حِمارٍ مَیِّتٍ، فَقُلتُ لِغُلامی: خُذ رِجلَ هذَا الحِمارِ، فَاَوتِدها فی مَقعَدِهِ ووغَیِّبها، فَضَرَبَ الدَّهرُ ضَربَةً، فَلَمّا ققُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام)، انطَلَقتُ ومَعی اصحابٌ لی، فَاِذا جُثَّةُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عَلی رِجلِ ذاکَ الحِمارِ، واذا اصحابُهُ رِبضَةٌ حَولَهُ.»در کتاب
المعجم الکبیر به نقل از
شیبان بن مُخرَّم که از هواداران
عثمان بود گزارش شده است: هنگامی که علی به کربلا آمد، من با او بودم. گفت: «در این جا، شهیدانی کشته میشوند که بجز شهیدان بدر، کس همانند آنها نیست». با خود گفتم: یکی دیگر از دروغهایش! آن جا پای درازگوش مردهای بود. به غلامم گفتم: پای این درازگوش را بگیر و مانند میخ، آن را در زمین فرو کن و پنهانش بدار. روزگار چرخید و گذشت و هنگامی که حسین بن علی کشته شد، من و یارانم به آن جا آمدیم. پیکر حسین بن علی بر روی همان پای درازگوش بود و یارانش دسته جمعی گرداگرد او کشته شده بودند.
«عن محمّد بن سعد وغیره من غیر وج انَّهُ مَرَّ بِکَربَلاءَ عِندَ اشجارِ الحَنظَلِ وهُوَ ذاهِبٌ الی صِفّینَ، فَسَاَلَ عَنِ اسمِها، فَقیلَ: کَربَلاءُ، فَقالَ: کَربٌ وبَلاءٌ! فَنَزَلَ وصَلّی عِندَ شَجَرَةٍ هُناکَ. ثُمَّ قالَ: یُقتَلُهاهُنا شُهَداءُ هُم خَیرُ الشُّهَداءِ غَیرَ الصَّحابَةِ، یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسابٍ، واشارَ الی مَکانٍ هُناکَ، فَعَلَموهُ بِشَیءٍ، فَقُتِلَ فیهِ الحُسَینُ (علیهالسّلام).»در کتاب
البدایة و النهایة به نقل از محمّد بن سعد و غیر او، روایت شده است: علی (علیهالسّلام) در حرکت به صفّین، از کربلا و از کنار درختان حنظل گذشت. از نام آن جا پرسید. گفتند: کربلا. فرمود: «کرب (رنج) و بلا! » و فرود آمد و نزد درختی در آن جا
نماز خواند. سپس فرمود: «این جا شهیدانی کشته میشوند که بهترینِ شهیدان بجز
صحابه هستند. آنان بدون حساب به بهشت در میآیند» و به جایی در آن جا اشاره کرد. آن جا را نشانه گذاری کردند و حسین (علیهالسّلام) در همان جا کشته شد.
بر اساس گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا مانند نشان دادن محل ریختن خون شهدا اشاره مینمایند:
«عن محمّد بن سنان عمّن حدّثه عن ابی خَرَجَ امیرُ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) یَسیرُ بِالنّاسِ، حَتّی اذا کانَ مِن کَربَلاءَ عَلی مَسیرَةِ میلٍ او میلَینِ، فَتَقَدَّمَ بَینَ ایدیهِم حَتّی اذا صارَ بِمَصارِعِ الشُّهَداءِ، قالَ: قُبِضَ فیها مِئَتا نَبِیٍّ، ومِئَتا وَصِیٍّ، ومِئَتا سِبطٍ شُهَدداءَ بِاَتباعِهِم. فَطافَ بِها عَلی بَغلَتِهِ خارِجا رِجلَیهِ مِنَ الرِّکابِ، وانشَاَ یَقولُ: مُناخُ رِکابٍ ومَصارِعُ شُهَداءَ، لا یَسبِقُهُم مَن کانَ قَبللَهُم، ولا یَلحَقُهُم مَن کانَ بَعدَهُم.»در کتاب
تهذیب الاحکام شیخ طوسی روایت شده است: امیر مؤمنان (علیهالسّلام) با مردم حرکت کرد، تا آن که به یک یا دو میلی کربلا رسید. امام (علیهالسّلام) پیشاپیشِ مردم رفت تا به جایگاه بر خاک افتادن شهیدان رسید و فرمود: «در این جا دویست
پیامبر و دویست وصی، از دنیا رفتهاند و دویست سبط پیامبر با پیروانشان شهید شدهاند». سپس سوار بر اشترش، در حالی که پای از رکاب بیرون داشت، به گرد آن چرخید و چنین فرمود: «این جا خوابگاه مرکبها و جایگاه بر خاک افتادن شهیدان است. پیشینیان، بر ایشان پیشی نمیگیرند و پسینیانِ، به ایشان نمیرسند».
همچنین روایت دیگری قریب به این مضمون در کتاب
المطالب العالیة نقل شده است:
«عن ابی یحیی عن رجل من بنی ضبّة: شَهِدتُ عَلِیّا حینَ نَزَلَ کَربَلاءَ، فَانطَلَقَ فَقامَ ناحِیَةً، فَاَومَاَ بِیَدِهِ، فَقالَ: مُناخُ رِکابِهِم امامَهُ، ومَوضِعُ رِحالِهِم عَن یَسارِهِ، فَضَرَبَ بِیَدَیهِ الاَرضَ، فَاَخَذَ مِنَ الاَرضِ قَبضَةً، فَشَمَّها، فَقالَ ـ وَانحَنی ـ: وا حَبَّذَا الدِّماءُ یُسفَکُ فیهِ. ثُثُمَّ جاءَ الحُسَینُ (علیهالسّلام)، فَنَزَلَ کَربَلاءَ. قالَ الضَّبِّیُّ: فَکُنتُ فِی الخَیلِ الَّتی بَعَثَهَا ابنُ زِیادٍ الَی الحُسَینِ (علیهالسّلام)، فَلَمّا قَدِمتُ فَکَاَنَّما نَظَرتُ الی مَقامِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) واشارَتِهِ بِیَدِهِ، فَقَلَبتُ فَرَسی، ثُمَّ انصَرَفتُ الَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام)، فَسَلَّمتُ عَلَیهِ، وقُلتُ لَهُ: انَّ اباکَ کانَ اعلَمَ النّاسِ، وانّی شَهِدتُهُ فی زَمَنِ کَذا وکَذا قالَ: کَذا وکَذا، وانَّکَ وَاللّه ِ لَمَقتولٌ السّاعَةَ.. قالَ: فَما تُریدُ ان تَصنَعَ انتَ؟ اتَلحَقُ بِناام تَلحَقُ بِاَهلِکَ؟ قُلتُ: وَاللّه ِ، انَّ عَلَیَّ لَدَینا، وانَّ لی لَعِیالاً، وما اظُنُّ الّا سَاَلحَقُ بِاَهلی. قالَ: امّا لا، فَخُذ مِن هذَا المالِ حاجَتَکَ ـ واذا مالٌ مَوضوعٌ بَینَ یَدَیهِ ـ قَبلَ انن یَحرُمَ عَلَیکَ، ثُمَّ النَّجاءَ، فَوَاللّه ِ، لا یَسمَعُ الدّاعِیَةَ احَدٌ، ولا یَرَی البارِقَةَ احَدٌ ولا یُعینُنا الّا کانَ مَلعونا عَلی لِسانِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله. قالَ: قُلتُ: وَاللّه ِ، لا اجمَعُ الیَومَ امرَینِ: آخُذُ مالَکَ، واخذُلُکَ. فَانصَرَفَ وتَرَکَهُ.»در کتاب المطالب العالیة آمده است: ابو یحیی، از مردی از قبیله
بنی ضَبّه نقل میکند: هنگامی که علی (علیهالسّلام) به کربلا فرود آمد، حاضر بودم. رفت تا در نقطهای ایستاد و با دستش اشاره کرد و فرمود: «جایگاه مرکبهایشان، جلوی آن و جای اسباب سفرشان، در سمت چپ آن است» و با دستش به زمین زد و یک مشت خاک از زمین برداشت و آن را بویید و در همان حالی که خمیده بود، فرمود: «خوشا به حال خونهایی که در آن، ریخته میشود!». سپس حسین (علیهالسّلام) آمد و در کربلا بار افکند. من میان گروهی که ابن زیاد به سوی حسین (علیهالسّلام) فرستاده بود، بودم. هنگامی که وارد شدم، گویی جایگاه علی (علیهالسّلام) و اشاره کردن با دستش را دیدم. پس اسبم را چرخاندم و به سوی
حسین بن علی (علیهالسّلام) باز گشتم و بر او سلام دادم و به او گفتم: پدرت، داناترینِ مردم بود و من در فلان زمان، نزد او حضور داشتم و او چنین و چنان گفت و بی تردید و به خدا سوگند، تو اکنون کشته میشوی. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «تو میخواهی چه کنی؟ آیا به ما میپیوندی، یا به خانواده ات ملحق میشوی؟». گفتم: به خدا سوگند، من بدهکار و عیالوارم و گمان نمیکنم که جز به خانوادهام ملحق شوم. حسین (علیهالسّلام) با اشاره به مالی که جلویش بود، فرمود: «اکنون که به ما نمیپیوندی، به مقدار نیازت از این مال بردار، پیش از آن که مرا بکشند و بر تو
حرام شود. سپس بشتاب که به خدا سوگند، هیچ کس نیست که صدای دعوت و کمک خواهیِ مرا بشنود و درخشش شمشیرها را ببیند و به یاری مان نیاید، جز آن که بر زبان
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نفرین شده است». گفتم: به خدا سوگند، امروز، هر دو کار را جمع نمیکنم: مالت را بگیرم و تو را وا گذارم! ابو یحیی میگوید: آن مرد، باز گشت و او را ترک کرد.
بنابر گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا اشاره مینمایند مانند یاری نشدن امام حسین (علیهالسلام):
«عن غرفة الازدیّ: دَخَلَنی شَکٌّ مِن شَانِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام)، فَخَرَجتُ مَعَهُ عَلی شاطِئِ الفُراتِ، فَعَدَلَ عَنِ الطَّریقِ ووَقَفَ، ووَقَفنا حَولَهُ، فَقالَ بِیَدِهِ: هذا مَوضِعُ ر رَواحِلِهِم، ومُناخُ رِکابِهِم، ومُهَراقُ دِمائِهِم، بِاَبی مَن لا ناصِرَ لَهُ فِی الاَرضِ ولا فِی السَّماءِ الَا اللّه ُ! فَلَمّا قُتِلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) خَرَجتُ حَتّی اتَیتُ المَکانَ الَّذی قَتَلوهُ فیهِ، فَاِذا هُوَ کَما قالَ، ما اخطَاَ شَیئا. قالَ: فَاستَغفَرتُ اللّه َ مِمّا کانَ مِنّی مِنَ الشَّکِّ، وعَلِمتُ انَّ عَلِیّا (علیهالسّلام) لَم یَقدَم الّا بِما عُهِدَ الَیهِ فیهِ.»در کتاب
اُسد الغابة به نقل از
غرفه اَزْدی روایت شده است: من در منزلت علی (علیهالسّلام) شک کرده بودم. با او بر کناره فرات بیرون آمدیم که از راه، کناره گرفت و ایستاد و ما هم گرد او ایستادیم. با دستش اشاره کرد و فرمود: «این جا جایگاه اسباب سفر و خوابگاه مرکبهایشان و محلّ ریختن خونشان است. پدرم فدای آن که در زمین و آسمان، یاوری جز خدا ندارد!». هنگامی که حسین (علیهالسّلام) کشته شد، بیرون آمدم تا به مکانی که او را در آن جا کشته بودند، رسیدم. آن، درست همان گونه بود که امام علی (علیهالسّلام) گفته بود و کوچکترین خطایی نداشت. پس، از شکّی که کرده بودم، از خدا آمرزش خواستم و دانستم که علی (علیهالسّلام) آنچه را به او سپرده بودند، بیان کرده است.
در برخی احادیث نیز
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، از یاری نکردن امام حسین توسط
براء بن عازب و
ابوعبدالله جدلی خبر میدهد:
«عن اسماعیل بن زیاد: انَّ عَلِیّا (علیهالسّلام) قالَ لِلبَراءِ بنِ عازِبٍ یَوما: یا بَراءُ، یُقتَلُ ابنِیَ الحُسَینُ وانتَ حَیٌّ لا تَنصُرُهُ. فَلَمّا قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) کانَ البَراءُ بنُ عازِبٍ یَقولُ: صَدَقَ ـ وَاللّه ِ ـ عَلِیُّ بنُ ابی طالِبٍ علیه السلام، قُتِلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) ولَم انصُرهُ! ثُمَّ یُظهِرُ الحَسرَةَ عَلی ذلِکَ وَالنَّدَمَ.»در کتاب
الارشاد شیخ مفید به نقل از
اسماعیل بن زیاد روایتی آورده است که: امام علی (علیهالسّلام) روزی به براء بن عازب فرمود: «ای براء! فرزندم حسین، کشته میشود و تو زندهای؛ امّا یاری اش نمیکنی». هنگامی که حسین بن علی (علیهالسّلام) کشته شد، براء بن عازب میگفت: به خدا سوگند، علی بن ابی طالب، راست گفت. حسین، کشته شد و من یاری اش نکردم! و سپس بر این کار، حسرت میخورد و اظهار پشیمانی مینمود.
«عن ابی عبداللّه الجدلی: دَخَلتُ عَلی امیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام، قالَ: اُحَدِّثُکَ بِسَبعَةِ احادیثَ قَبلَ ان یَدخُلَ عَلَینا داخِلٌ، قالَ: فَقُلتُ: اِفعَل جُعِلتُ فِداکَ! قالَ: فَقالَ: ... وَالرّابِعَةُ: یُقتَلُ هذا وانتَ حَیٌّ لا تَنصُرُهُ. قالَ: فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی کَتِفِ الحُسَینِ علیه السلام. قالَ: قُلتُ: وَاللّه ِ، انَّ هذِهِ لَحَیاةٌ خَبیثَةٌ!!.»در کتاب
رجال کشی به نقل از ابو عبد اللّه جدلی روایت شده است: من بر امیر مؤمنان (علیهالسّلام) وارد شدم. فرمود: «هفت حدیث برایت بگویم، پیش از آن که کسی بر ما وارد شود». گفتم: بگو، فدایت شوم!. .. حدیث چهارم، این بود: «این، کشته میشود و تو زندهای و او را یاری نمیکنی» و با دستش بر شانه حسین (علیهالسّلام) زد. گفتم: به خدا سوگند، اگر حسین را یاری نکنم، زندگی پلیدی خواهم داشت.
«عن ابی عبداللّه الجدلی: دَخَلتُ عَلی امیرِ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) وَالحُسَینُ (علیهالسّلام) الی جَنبِهِ، فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی کَتِفِ الحُسَینِ علیه السلام، ثُمَّ قالَ: انَّ هذا یُقتَلُ ولا یَنصُرُهُ احَدٌ. قالَ: قُلتُ: یا امیرَ المُؤمِنینَ! وَاللّه ِ، انَّ تِلکَ لَحَیاةُ سَوءٍ! ! قالَ: انَّ ذلِکَ لَکائِنٌ.»در کتاب
کامل الزیارات به نقل از ابو عبد اللّه جدلی روایت شده است: بر امیر مؤمنان (علیهالسّلام) وارد شدم و حسین (علیهالسّلام) کنار او بود. امام علی (علیهالسّلام) با دستش بر شانه حسین (علیهالسّلام) زد و سپس فرمود: «این، کشته میشود و کسی او را یاری نمیکند». گفتم: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، این که زندگیِ بدی است! فرمود: «به هر روی، این میشود».
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
امام علی (علیهالسّلام) به نام و اوصاف قاتل و قاتلان امام حسین (علیهالسلام) اشاره کردهاند، برخی از این اوصاف عبارتند از: فردی به نام
یزید، لعنت شده این امت و
سنان بن انس.
در برخی احادیث
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) به نام
یزید به عنوان قاتل امام حسین (علیهالسّلام) اشاره میکند:
«عن ابن عبّاس: لَمّا رَجَعَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) من صِفّینَ وفَرَغَ مِن اهلِ النَّهرَوانِ، دَخَلَ عَلَیهِ الاَعوَرُ الهَمدانِیُ. فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیهالسّلام): یا حارِثُ! اعَلِمتَ انّی مُنذُ البارِحَةِ کَئیبٌ حَزینٌ فَزِعٌ وَجِلٌ؟ فَقالَ الحارِثُ: ولِمَ ذاکَ یا امیرَ المُؤمِنینَ؟ ! انَدَما مِنکَ عَلی قِتالِ اهلِ الشّامِ واهلِ البَصرَةِ وَالنَّهرَوانِ؟ فَقالَ: لا، وَیحَکَ یا حارِثُ! وانّی بِذلِکَ مَسرورٌ، ولکِنّی رَاَیتُ فی مَنامی ارضَ کَربَلاءَ، ورَاَیتُ ابنِیَ الحُسَینَ مَذبوحا مَطروحا عَلی وَجهِ الاَرضِ! ورَاَیتُ الاَشجارَ مُنکَبَّةً، وَالسَّماءَ مُصَدَّعَةً، وَالرِّحالَ مُتَطَامِنَةً، وسَمِعتُ مُنادِیا یُنادی بَینَ السَّماءِ وَالاَرضِ، وهُوَ یَقولُ: افزَعتُمونا یا قَتَلَةَ الحُسَینِ، افزَعَکُمُ اللّه ُ وقَتَلَکُم! ثُمَّ انِّی انتَبَهتُ وانَا مِنهُ عَلی وَجَلٍ لِما رَاَیتُ؛ فَقالَ لَهُ الحارِثُ: کَلّا یا امیرَ الُمؤمِنینَ، لا یَکونُ الّا خَیرا. فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیهالسّلام): هَیهاتَ یا حارِثُ، سَبَقَت کَلِمَةُ اللّه ِ، ونَفَذَ قَضاؤُهُ، وقَد اخبَرَنی حَبیبی مُحَمَّدٌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انَّ ابنی یَقتُلُهُ یَزیدُ، زادَهُ اللّه ُ فِی النّارِ عَذابا.»در کتاب
الفتوح به نقل از
ابن عباس روایت شده است: هنگامی که علی (علیهالسّلام) از
صفین باز گشت و کار نهروانیان را تمام کرد،
اَعوَرِ همْدانی بر او در آمد. علی (علیهالسّلام) به او فرمود: «ای حارث! آیا فهمیدی که من امروز از صبح، گرفته و اندوهگین و بیتاب و مضطربم؟». حارث گفت: علّت چیست، ای امیر مؤمنان؟ آیا از جنگ با شامیان و بصریان و اهل
نهروان پشیمانی؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: «نه، وای بر تو ـای حارث ـ که من از آن شادمانم! در عالم رؤیا، سرزمین
کربلا را دیدم و دیدم که پسرم حسین، با سرِ بریده بر روی زمین آن افتاده است و درختان را به رو افتاده و آسمان را شکافْ برداشته و بارهای شتران را بر زمین افتاده دیدم و شنیدم که مُنادیای میان آسمان و زمین، ندا میدهد و میگوید: ای قاتلان حسین! ما را ترساندید. خدا، شما را بترساند و بکشد! سپس بیدار شدم و به خاطر آنچه دیده بودم، در اضطراب افتادم». حارث به او گفت: چنین نیست، ای امیر مؤمنان! آن رؤیا جز خیر نیست. علی (علیهالسّلام) به او فرمود: «نه، ای حارث! قانون خدا، پیشی گرفته و قضای او، نافذ گشته و محبوبم
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به من خبر داده که یزید، پسرم را میکشد. خدا، عذابش را در آتش بیفزاید!».
در حدیث دیگری
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، قاتل ایشان را لعنت شده امت معرفی مینماید:
«عن زهیر بن الارقم: لَمّا اُصیبَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) بِضَربَةِ ابنِ مُلجَمٍ، دَخَلتُ عَلَیهِ وَقَد ضَمَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) الی صَدرِهِ وهُوَ یُقَبِّلُهُ، ویَقولُ لَهُ: یا ثَمَرَتی ورَیحانَتی، وثَمَرَةَ نَبِیِّ اللّه ِ وصَفِیَّهُ، وذَخیرَةَ خَیرِ العالَمینَ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّه ِ، کَاَنّی اراکَ وقَد ذُبِحتَ عَن قَلیلٍ ذَبحا! قالَ: فَقُلتُ: ومَن یَذبَحُهُ یا امیرَ المُؤمِنینَ؟ فَقالَ: یَذبَحُهُ لَعینُ هذِهِ الاُمَّةِ، ثُمَّ لا یَتوبُ اللّه ُ عَلَیهِ، ویَقبِضُهُ اذا قَبَضَهُ وهُوَ مَلآنُ مِنَ الخَمرِ سَکرانُ. قالَ زُهَیرٌ: فَبَکَیتُ، فَقالَ لی عَلِیٌّ (علیهالسّلام): لا تَبکِ یا زُهَیرُ، فَالَّذی قُضِیَ کائِنٌ.»در روایت دیگری به نقل از
زهیر بن ارقم آمده است: هنگامی که ضربه
ابن ملجم به علی (علیهالسّلام) رسید، بر او وارد شدم. او حسین (علیهالسّلام) را به سینهاش چسبانده بود و میبوسید و میفرمود: «ای میوه و دسته گل من، وای میوه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و برگزیده او، وای ذخیره برگزیده جهانیان، محمّد بن عبد اللّه! گویی تو را میبینم که به زودی، سرت را میبُرند!». گفتم: ای امیر مؤمنان! چه کسی او را سر میبرد؟ فرمود: «لعنت شده این امّت، او را سر میبرد. آن گاه خداوند به او باز نمیگردد (توفیق
توبه پیدا نمیکند) و هنگامی او را
قبض روح میکند که از شراب، سیراب شده و
مست است». من گریستم و امام علی (علیهالسّلام) به من فرمود: «ای زهیر! گریه مکن که آنچه قضای خداوند است، میشود».
در روایت دیگری
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، قاتل ایشان را فرزند فردی که به تمسخر از ایشان درباره تعداد تار موهای سر و ریشاش پرسیده بود، معرفی میکند:
«عن فضیل عن محمّد لَمّا قالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام): «سَلونی قَبلَ ان تَفقِدونی، فَوَ اللّه ِ، لا تَساَلونَنی عَن فِئَةٍ تُضِلُّ مِئَةً وتَهدی مِئَةً، الّا انبَاتُکُم بِناعِقَتِها وسائِقَتِها» قامَ الَیهِ رَجُلٌ، فَقالَ: اخبِرنی بِما فی رَاسی ولِحیَتی من طاقَةِ شَعرٍ. فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیهالسّلام): وَاللّه ِ، لَقَد حَدحَدَّثَنی خَلیلی انَّ عَلی کُلِّ طاقَةِ شَعرٍ مِن رَاسِکَ مَلَکا یَلعَنُکَ، وانَّ عَلی کُلِّ طاقَةِ شَعرٍ مِن لِحیَتِکَ شَیطانا یُغویکَ، وانَّ فی بَیتِکَ سَخلاً یَقتُلُ ابنَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله. وکانَ ابنُهُ قاتِلُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) یَومَئِذٍ طِفلاً یَحبو، وهُوَ سِنانُ بنُ انَسٍ النَّخَعِیِّ.»در کتاب
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید به نقل از فُضَیل، از
امام باقر (علیهالسّلام) روایت شده است: هنگامی که علی (علیهالسّلام) فرمود: «از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید. به خدا سوگند، از من در باره گروهی که صد نفر را گم راه و صد نفر را هدایت میکند، نمیپرسید، جز آن که بانگ زننده و راهبَر آن را به شما خبر میدهم»، مردی به سوی او رفت و گفت: به من بگو که در سر و ریش من، چند تار موی است؟ علی (علیهالسّلام) به او فرمود: «به خدا سوگند، دوستم (پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) به من فرمود که بر هر تار موی سر تو، شیطانی است که تو را لعنت میکند و بر هر تار موی ریش تو، شیطانی است که تو را گم راه میکند و در خانه تو، بچّه عزیزکردهای است که فرزند پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میکشد». پسر او که قاتل حسین (علیهالسّلام) شد، آن روز، کودکی بود که هنوز چهار دست و پا راه میرفت و او همان
سنان بن انس نخعی است.
شبیه به مضمون این حدیث،
شیخ مفید روایت دیگری را در کتاب
الارشاد آورده است:
«عن ابی الحکم: سَمِعتُ مَشیَخَتَنا وعُلَماءَنا یَقولونَ: خَطَبَ امیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ ابی طالِبٍ (علیهالسّلام) فَقالَ فی خُطبَتِهِ: سَلونی قَبلَ ان تَفقِدونی، فَوَ اللّه ِ، لا تَساَلونّی عَن فِئَةٍ تُضِلُّ مِئَةً وتَهدی مِئَةً، الّا نَبَّاتُکُم بِناعِقِها وسائِقِها الی یَومِ القِیامَةِ. فَقامَ الَیهِ رَجُلٌ، فَقالَ: اخبِرنی کَم فی رَاسی ولِحیَتی مِن طاقَةِ شَعرٍ؟ فَقامَ امیرُ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) وقالَ: وَاللّه ِ، لَقَد حَدَّثَنی خَلیلی رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِما سَاَلتَ عَنهُ، وانَّ عَلی کُلِّ طاقَةِ شَعرٍ فی رَاسِکَ مَلَکَا یَلعَنُکَ، وعَلی کُلِّ طاقَةِ شَعرٍ فی لِحیَتِکَ شَیطانا یَستَفِزُّکَ، وانَّ فی بَیتِکَ لَسَخلاً یَقتُلُ ابنَ رَسولِ اللّه ِ، وآیَةُ ذلِکَ مِصداقُ ما خَبَّرتُکَ بِهِ، ولَولا انَّ الَّذی سَاَلتَ عَنهُ یَعسِرُ بُرهانُهُ لَاَخبَرتُکَ بِهِ، ولکِن آیَةُ ذلِکَ ما نَبَّاتُ بِهِ عَن لَعنَتِکَ، وسَخلِکَ المَلعونِ. وکانَ ابنُهُ فی ذلِکَ الوَقتِ صَبیّا صَغیرا یَحبو، فَلَمّا کانَ مِن امرِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) ما کانَ تَوَلّی قَتلَهُ، وکانَ الاَمرُ کَما قالَ امیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام.»در کتاب الارشاد به نقل از ابو حکم : شنیدم که استادان و عالمان ما میگویند: امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، خطبه خواند و در خطبهاش فرمود: «از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید. به خدا سوگند، از من در باره گروهی که صد نفر را گم راه و صد نفر را هدایت میکند، نمیپرسید، جز آن که بانگ زننده و راهبَر آن را تا روز
قیامت به شما خبر میدهم». مردی به سوی امام (علیهالسّلام) برخاست و گفت: به من بگو که در سر و ریش من، چند تار موی است؟ امیر مؤمنان (علیهالسّلام) به او فرمود: «دوستم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به من در باره سؤال تو سخن گفت. بر هر طاقه موی سر تو، فرشتهای است که تو را لعنت میکند و بر هر طاقه موی ریش تو، شیطانی است که تو را تحریک میکند و در خانهات، بچّه عزیزکردهای است که فرزند پیامبر خدا را میکشد و نشانه این، درستیِ خبری است که به تو دادم. و اگر نبود که آنچه از آن پرسیدهای، دلیلْ آوردن بر آن مشکل است، آن را نیز به تو خبر میدادم و نشانه اش هم، خبری است که از لعن شدن تو و ملعون بودن فرزندت دادم». فرزند آن مرد در آن هنگام، کودکی خردسال بود که چهار دست و پا راه میرفت، و هنگامی که وقایع امام حسین (علیهالسّلام) پیش آمد، او کشتن امام حسین (علیهالسّلام) را به عهده گرفت و امر، همان گونه شد که امیر مؤمنان فرموده بود.
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
امام علی (علیهالسّلام) بنی امیه و کوفیان را به عنوان مشارکت کنندگان در قتل امام حسین (علیهالسلام) معرفی کردهاند.
در برخی احادیث امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، بنی امیه را به عنوان مشارکت کنندگان در قتل
امام حسین (علیهالسلام) معرفی کردهاند:
«عن جابر عن ابی عبد اللّه الصادق قالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) لِلحُسَینِ (علیهالسّلام): یا ابا عَبدِ اللّه ِ، اسوَةٌ انتَ قِدما. فَقالَ: جُعِلتُ فِداکَ، ما حالی؟ قالَ: عَلِمتَ ما جَهِلوا، وسَیَنتَفِعُ عالِمٌ بِما عَلِمَ. یا بُنَیَّ، اسمَع وابصِر مِن قَبلِ ان یَاتِیَکَ، فَوَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، لَیَسفِکَنَّ بَنو اُمَیَّةَ دَمَکَ، ثُمَّ لا یُزیلونَکَ عَن دینِکَ، ولا یُنسونَکَ ذِکرَ رَبِّکَ، فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، حَسبی! اقرَرتُ بِما انزَلَ اللّه ُ، واُصَدِّقُ قَولَ نَبِیِّ اللّه ِ، ولا اُکَذِّبُ قَولَ ابی.»در کتاب
کامل الزیارات به نقل از جابر، از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است: امام علی (علیهالسّلام) به حسین (علیهالسّلام) فرمود: «ای ابا عبد اللّه! تو هماره اُسوه بودهای و هستی». حسین (علیهالسّلام) گفت: فدایت شوم! حال من، چگونه خواهد بود؟ علی (علیهالسّلام) فرمود: «تو آنچه را آنان ندانستند، دانستی و دانا به زودی از دانش خود، سود میبَرد. پسر عزیزم! بشنو و ببین، پیش از آن که بر تو در آید. سوگند به آن که جانم به دست اوست، بنی امیّه خونت را خواهند ریخت؛ ولی نمیتوانند تو را از دینت جدا کنند و خدا را از یاد تو ببرند». حسین (علیهالسّلام) گفت: سوگند به آن که جانم به دست اوست، همین مرا بس است! به آنچه
خداوند نازل کرده، اقرار دارم و سخن
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تصدیق میکنم و سخن پدرم را تکذیب نمیکنم.
همچنین در برخی روایات
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، کوفیان را به عنوان مشارکت کنندگان در قتل امام حسین (علیهالسلام) معرفی کردهاند:
«عن ابی حبرة: صَحِبتُ عَلِیّا (علیهالسّلام) حَتّی اتَی الکوفَةَ، فَصَعِدَ المِنبَرَ فَحَمِدَ اللّه َ واثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: کَیفَ انتُم اذا نَزَلَ بِذُرِّیَّةِ نَبِیِّکُم بَینَ ظَهرانَیکُم؟ قالوا: اذا نُبلِی اللّه َ فیهِم بَلاءً حَسَنا. فَقالَ: وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ، لَیَنزِلُنَّ بَینَ ظَهرانَیکُم، ولَتَخرُجُنَّ الَیهِم، فَلَتَقتُلُنَّهُم، ثُمَّ اقبَلَ یَقولُ: هُمُ اورَدوهُم بِالغَرورِ وعَرَّدوا احَبُّوا نَجاةً لا نَجاةَ ولا عُذرَ.»در کتاب
المعجم الکبیر به نقل از
ابوحبره روایت شده است: همراه علی (علیهالسّلام) بودم تا به
کوفه رسید و بر
منبر، رفت و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: «شما در چه حالی خواهید بود، هنگامی که فرزندان پیامبرتان به میان شما آیند؟». پاسخ دادند: آن گاه ما از این آزمون، سربلند بیرون میآییم. علی (علیهالسّلام) فرمود: «سوگند به آن که جانم به دست اوست، نزدیک شما میآیند و شما به سوی ایشان بیرون میروید و بی تردید، آنها را میکشید». سپس رو کرد و چنین فرمود: "آنان، ایشان را به فریب آوردند و خود، روی گردانیدند. میخواستند نجات یابند؛ ولی نه نجاتی هست و نه عذری."
روایت دیگری با همین مضمون در کتاب
انساب الاشراف آمده است:
«عن مجاهد: قالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) بِالکوفَةِ: کَیفَ انتُم اذا اتاکُم اهلُ بَیتِ نَبِیِّکُم؟ قالوا: نَفعَلُ ونَفعَلُ. قالَ: فَحَرَّکَ رَاسَهُ، ثُمَّ قالَ: بَل تورِدونَ، ثُمَّ تُعَرِّدونَ فَلا تُصدِرونَ، ثُمَّ تَطلُبونَ البَراءَةَ ولا بَراءَةَ لَکُم.»در کتاب انساب الاشراف به نقل از مجاهد گزارش شده است: علی (علیهالسّلام) در کوفه فرمود: «شما در چه حالی هستید، هنگامی که خاندان پیامبرتان نزد شما آیند؟». گفتند: چنین و چنان میکنیم. علی (علیهالسّلام) سرش را تکان داد و سپس فرمود: «بلکه آنها را میآورید. سپس روی میگردانید و آنان را از گرفتاری بیرون نمیآورید و آن گاه در پی پاک کردن خود بر میآیید و نمیتوانید».
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
امام علی (علیهالسّلام) ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) محل دفن پیکر مطهر امام حسین (علیهالسّلام) و زیارت مزار ایشان را پیشگویی کردهاند.
بر اساس گزارشات روایی و تاریخی
امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین
کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه
عاشورا مانند نشان دادن محل دفن امام حسین (علیهالسّلام) اشاره مینمایند:
«عن ابن عبّاس: کُنتُ مَعَ امیرِ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) فی خُروجِهِ الی صِفّینَ، فَلَمّا نَزَلَ بِنینَوی، وهُوَ شَطُّ الفُراتِ، قالَ بِاَعلی صَوتِهِ: یَابنَ عَبّاسٍ، اتَعرِفُ هذَا المَوضِعَ؟ قالَ: قُلتُ: ما اعرِفُهُ یا امیرَ المُؤمِنینَ. فَقالَ: لَو عَرَفتَهُ کَمَعرِفَتی لَم تَکُن تَجوزُهُ حَتّی تَبکِیَ کَبُکائی. قالَ: فَبَکی طَویلاً حَتَّی اخضَلَّت لِحیَتُهُ، وسالَتِ الدُّموعُ عَلی صَدرِهِ، وبَکَینا مَعَهُ، ... ثُمَّ دَعا بِماءٍ، فَتَوَضَّاَ وُضوءَ الصَّلاةِ، فَصَلّی ما شاءَ اللّه ُ ان یُصَلِّیَ، ثُمَّ ذَکَرَ نَحوَ کَلامِهِ الاَوَّلِ، الّا انَّهُ نَعَسَ عِندَ انقِضاءِ صَلاتِهِ ساعَةً، ثُمَّ انتَبَهَ، فَقالَ: یَابنَ عَبّاسٍ! فَقُلتُ: ها انَا ذا. فَقالَ: الا اُخبِرُکَ بِما رَاَیتُ فی مَنامی آنِفا عِندَ رَقدَتی؟ فَقُلتُ: نامَت عَیناکَ، ورَاَیتَ خخَیرا یا امیرَ المُؤمِنینَ. قالَ: رَاَیتُ کَاَنّی بِرِجالٍ بیضٍ قَد نَزَلوا مِنَ السَّماءِ، مَعَهُم اعلامٌ بیضٌ، قَد تَقَلَّدوا سُیوفَهُم، وهِیَ بیضٌ تَلمَعُ، وقَد خَطّوا حَولَ هذِهِ الاَرضِ خَطَّةً، ... وهذِهِ ارضُ کَربٍ وبَلاءٍ، یُدفَنُ فیهَا الحُسَینُ وسَبعَةَ عَشَررَ رَجُلاً کُلُّهُم مِن وُلدی ووُلدِ فاطِمَةَ علیهاالسلام، وانَّها لَفِی السَّماواتِ مَعروفَةٌ، تُذکَرُ ارضُ کَرربٍ وبَلاءٍ، کَما تُذکَرُ بُقعَةُ الحَرَمَینِ وبُقعَةُ بَیتِ المَقدِسِ... .»در کتاب
کمال الدین به نقل از
ابن عبّاس روایت شده است: در حرکت به سوی
صفّین، من همراه امیر مؤمنان (علیهالسّلام) بودم. هنگامی که در نینوا در کناره رود فرات فرود آمد، با صدای بلند فرمود: «ای ابن عبّاس! آیا این جا را میشناسی؟». گفتم: ای امیر مؤمنان! آن را نمیشناسم. فرمود: «اگر آن را مانند من میشناختی، از آن نمیگذشتی، جز این که مانند من گریه میکردی». سپس امام (علیهالسّلام) مدّتی طولانی گریه کرد تا محاسنش خیس شد و قطرههای اشک بر سینه اش چکید و ما با او گریستیم ... آن گاه آبی خواست و برای
نماز،
وضو گرفت و بسیار نماز خواند و مانند سخن اوّلش را، تکرار کرد، جز آن که پس از تمام شدن نمازش، به خواب سبُکی رفت و سپس بیدار شد و فرمود: «ابن عبّاس!». گفتم: بله! من این جا هستم. فرمود: «آیا آنچه را هم اکنون در خواب دیدم، به تو نگویم؟». گفتم: خوش بخوابی و خوابت خیر باشد، ای امیر مؤمنان! فرمود: «گویی مردانی سپید دیدم که از آسمان فرود آمدند و پرچمهای سفیدی همراه داشتند و شمشیرهای سپید و درخشان خود را از گردن، آویخته بودند و گرد این زمین، خط کشیدند و سپس دیدم که شاخههای این درختان خرما بر زمین خورد و از آنها خون تازه، جاری بود و گویا فرزند نونهال و جگرگوشهام حسین، در میان این خونها غرق بود و استغاثه میکرد؛ امّا کسی به فریادش نمیرسید، ... این، سرزمین کرب و بلاست و حسین و هفده تن از فرزندان من و از فرزندان فاطمه، در این مکان، دفن خواهند شد و آن در آسمانها معروف است و آسمانیان از سرزمین کَرب و بلا یاد میکنند، همچنان که از بقعههای دو حرم (
مکه و
مدینه) و
بیت المقدس، یاد میکنند».
ابن اعثم کوفی در کتاب
الفتوح روایتی شبیه به همین روایت ذکر میکند:
«سارَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ بِدَیرِ کَعبٍ، فَاَقامَ هُنالِکَ باقِیَ یَومِهِ ولَیلَتِهِ. واصبَحَ سائِرا حَتّی نَزَلَ بِکَربَلاءَ، ثُمَّ نَظَرَ الی شاطِئِ الفُراتِ، وابصَرَ هُنالِکَ نَخیلاً، فَقالَ: یَابنَ عَبّاسٍ، اتَعرِفُ هذَا المَوضِعَ؟ فَقالَ: لا یا امیرَ المُؤمِنینَ ما اعرِفُهُ. فَقالَ: اما انَّکَ لَو عَرَفتَهُ کَمَعرِفَتی لَم تَکُن تُجاوِزُهُ حَتّی تَبکِیَ لِبُکائی. قالَ: ثُمَّ بَکی عَلِیٌّ (علیهالسّلام) بُکاءً شَدیدا، حَتَّی اخضَلَّت لِحیَتُهُ بِدُموعِهِ، وسالَتِ الدُّموعُ عَلی صَدرِهِ، ... قالَ: ثُمَّ جَعَلَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) یَجولُ فی ارضِ کَربَلاءَ کَاَنَّهُ یَطلُبُ شَیئا، ثُمَّ نَزَلَ ودَعا بِماءٍ، فَتَوَضَّاَ وُضوءَ الصَّلاةِ، ثُمَّ قامَ فَصَلّی ما شاءَ ان یُصَلِّیَ، وَالنّاسُ قَد نَزَلوا هُنالِکَ مِن قُربِ نینَوی اللی شاطِئِ الفُراتِ. قالَ: ثُمَّ خَفَقَ بِرَاسِهِ خَفقَةً، فَنامَ، وَانتَبَهَ فَزِعا، فَقالَ: یَابنَ عَبّاسِ! الا اُحَدِّثُکَ بِما رَاَیتُ السّاعَةَ فی مَنامی؟ فَقالَ: بَلی یا امیرَ المُؤمِنینَ. فَقالَ: رَاَیتُ رِجالاً بیضَ الوُجوهِ، فی ایدیهِم اعللامٌ بیضٌ، وهُم مُتَقَلِّدونَ بِسُیوفٍ لَهُم، فَخَطّوا حَولَ هذِهِ الاَرضِ خَطَّةً، ثُمَّ رَاَیتُ هذِهِ النَّخیلَ وقَد ضَرَبَت بِسَعفِهَا الاَرضَ، ورَاَیتُ نَهرا یَجری بِالدَّمِ العَبیطِ، ورَاَیتُ ابنِیَ الحُسَینَ وقَد غَرِقَ فی ذلِکَ االدَّمِ، وهُوَ یَستَغیثُ فَلا یُغاثُ،... وهذِهِ ارضُ کَربَلاءَ الَّذی یُدفَنُ فیهَا ابنِیَ الحُسَینُ، وشیعَتُهُ، وجَماعَةٌ مِن وُلدِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وانَّ هذِهِ البُقعَةَ المَعروفَةَ فی اهلِ السَّماواتِ تُذکَرُ ببِاَرضِ کربٍ وبَلاءٍ، ولَیُحشَرَنَّ مِنها قَومٌ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِلا حِسابٍ ... .»در کتاب الفتوح روایت شده است: علی (علیهالسّلام) رفت تا به دیر کعب رسید و بقیّه روز و شب خود را در آن جا ماند و صبح، حرکت کرد تا در کربلا فرود آمد. سپس به کناره فرات نگریست و چند درخت خرما آن جا دید. فرمود: «ای ابن عبّاس! آیا این جا را میشناسی؟». گفت: نه، ای امیر مؤمنان! نمیشناسم. علی (علیهالسّلام) فرمود: «هان که اگر تو نیز آن را مانند من میشناختی، از آن نمیگذشتی، جز آن که مانند من میگریستی!». آن گاه علی (علیهالسّلام) چنان گریست که محاسنش از اشکهایش خیس شد و قطرههای اشک بر سینه اش ریخت. ... سپس فرود آمد و آبی خواست و برای نماز، وضو گرفت و به نماز ایستاد و بسیار نماز خواند و لشکر در منطقهای از نزدیک نینوا تا کناره رود فرات، فرود آمده بودند. سپس علی (علیهالسّلام) به خواب سبُکی فرو رفت واندکی بعد، سراسیمه از خواب، بیدار شد و فرمود: «ای ابن عبّاس! آیا آنچه را هم اکنون در خوابم دیدم، به تو نگویم؟». او گفت: چرا، ای امیر مؤمنان! فرمود: «مردانی سپیدروی دیدم که با پرچمهایی سپید در دست و شمشیرهایی آویخته از گردن، گرد این سرزمین را خط کشیدند و سپس این نخلها را دیدم که شاخههایشان به زمین خورد و جویی روان از خون تازه دیدم و پسرم حسین را دیدم که در آن خون، غرق گشته است و یاری میطلبد؛ ولی یاری نمیشود. ... و این، سرزمین کربلاست که پسرم حسین، پیروانش و گروهی از فرزندان
فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر محمّد (صلیاللهعلیهوآله)، در آن دفن میشوند و از آن بُقعه معروف در میان آسمانیان، با نام سرزمین کرب و بلا یاد میشود و از آن، گروهی محشور میشوند که بی محاسبه وارد
بهشت میشوند» ... .
در برخی احادیث
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، از حرکت کاروانهایی از
کوفه به سمت مزار امام حسین خبر میدهند:
«عن علیّ بن کَاَنّی بِالقُصورِ قَد شُیِّدَت حَولَ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام، وکَاَنِّی بِالمَحامِلِ تَخرُجُ مِنَ الکُوفَةِ الی قَبرِ الحُسَینِ، ولا تَذهَبُ اللَّیالی وَالاَیّامُ حَتّی یُسارُ الَیهِ مِنَ الآفاقِ، وذلِکَ عِندَ انقِطاعِ مُلکِ بَنی مَروانَ.»در کتاب
عیون اخبار الرضا (علیهالسّلام) از امام علی (علیهالسّلام) روایت شده است: گویی بناهای استوار را گرداگرد قبر حسین میبینم و گویی کاروانهایی را میبینم که از کوفه به سوی قبر حسین، بیرون میآیند و شبها و روزهایی نمیگذرد، جز آن که از همه سو، به سوی او حرکت میکنند و این، به هنگام زوال پادشاهی مروانیان است.
در منابع حدیثی
شیعه و
سنی، روایات متعددی نقل شده که در آنها
امام علی (علیهالسّلام) ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از وقایع پس از واقعه
عاشورا مانند روی کار آمدن
بنی عباس، گریه آسمان و زمین و وحوش در شهادت امام حسین (علیهالسّلام) اشاره مینمایند.
بنابر گزارشات روایی و تاریخی امام علی (علیهالسّلام) در عبور از سرزمین کربلا، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از جزئیات واقعه عاشورا و حتی پس از آن مانند روی کار آمدن
بنی عباس و
غیبت امام دوازدهم (عجّلاللهفرجهالشریف) اشاره مینمایند:
«عن عمرو بن سعد عن امیرالمؤمنین ـ لِحُذَیفَةَ بنِ الیَمانِ: فَوَالَّذی نَفسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ، لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بَعدَ قَتلِ الحُسَینِ ابنی فی ضَلالٍ وظُلمٍ، وعَسفٍ وجَورٍ، وَاختِلافٍ فِی الدّینِ، وتَغییرٍ وتَبدیلٍ لِما انزَلَ اللّه ُ فی کِتابِهِ، واظهارِ البِدَعِ، وابطالِ السُّنَنِ، وَاختِلالٍ وقِیاسِ مُشتَبِهاتٍ، وتَرکِ مُحکَماتٍ، حَتّی تَنسَلِخَ مِنَ الاِسلامِ، وتَدخُلَ فِی العَمی وَالتَّلَدُّدِ وَالتَّکَسُّعِ. ما لَکَ یا بَنی اُمَیَّةَ! لا هُدیتَ یا بَنی اُمَیَّةَ، وما لَکَ یا بَنِی العَبّاسِ! لَکَ الاَتعاسُ، فما فی بنی اُمَیَّةَ الّا ظالِمٌ، ولا فی بَنِی العَبّاسِ الّا مُعتَدٍ مُتَمَرِّدٌ عَلَی اللّه ِ بِالمَعاصی، قَتّالٌ لِوُلدی، هَتّاکٌ لِسِتری وحُرمتتی. فَلا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ جَبّارینَ یَتَکالَبونُ عَلی حَرامِ الدُّنیا، مُنغَمِسینَ فی بِحارِ الهَلَکاتِ، وفی اودِیَةِ الدِّماءِ، حَتّی اذا غابَ المُتَغَیِّبُ مِن وُلدی عَن عُیونِ النّاسِ، وماجَ النّاسُ بِفَقدِهِ او بِقَتلِهِ او بِمَوتِهِ، اطلَعَتِ الفِتنَةُ، ونَزَلَتِ البَلِیَّةُ، وَالتَحَمَتِ العَصَبِیَّةُ، وغَلاَ النّاسُ فی دینِهِم، واجمَعوا عَلی انَّ الحُجَّةَ ذاهِبَةٌ، وَالاِمامَةَ باطِلَةٌ، ویَحُجُّ حَجیجُ النّاسِ فی تِلکَ السَّنَةِ مِن شیعَةِ عَلِیٍّ ونَواصِبِهِ لِلتَّحَسُّسِ وَالتَّجَسُّسِ عَن خَلَفِ الخَلَفِ، فَلا یُری لَهُ اثَرٌ، ولا یُعرَفُ لَهُ خَبَرٌ ولا خَلَفٌ. فَعِندَ ذلِکَ سُبَّت شیعَةُ عَلِیٍّ، سَبَّها اعداؤُها، وظَهَرَت عَلَیهَا الاَشرارُ وَالفُسّاقُ بِاحتِجاجِها، حَتّی اذا بَقِیَتِ الاُمَّةُ حَیاری، وتَدَلَّهَت، واکثَررَت فی قَولِها: انَّ الحُجَّةَهالِکَةٌ، وَالاِمامَةَ باطِلَةٌ! ! فَوَرَبِّ عَلِیٍّ، انَّ حُجَّتَها عَلَیها قائِمَةٌ ماشِیَةٌ فی طُرُقِها، داخِلَةٌ فی دورِها وقُصورِها، جَوّالَةٌ فی شَرقِ هذِهِ الاَرضِ وغَربِها، تَسمَعُ الکَلامَ، وتُسَلِّمُ عَلَی الجَماعَةِ، تَری ولا تُری الَی الوَقتِ وَالوَعدِ، ونِداءِ المُنادی مِنَ السَّماءِ؛ الا ذلِکَ یَومٌ فیهِ سُرورُ وُلدِ عَلِیٍّ وشیعَتِهِ.»در کتاب
الغیبة نعمانی به نقل از
عمرو بن سعد روایت شده است: امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب (علیهالسّلام)، به
حذیفة بن یمان فرمود: «سوگند به آن که جان علی به دست اوست، این مردم پس از کشتن فرزندم حسین، همه عمر را در گم راهی و ستم و کجرَوی و جور و چنددستگی در دین، به سر خواهند بُرد و پیوسته در صدد تغییر و تبدیل احکامی خواهند بود که خداوند در کتاب خود، فرو فرستاده و به آشکار نمودن بدعتها و از بین بردن سنّتها و بر هم زدن دستوراتِ
دین و به کار گرفتن
قیاس در موضوعاتِ هم شکل و کنار زدن محکمات (دستورهای صریح قرآن)، دست خواهند زد تا به کلّی، لباس
اسلام از پیکرشان بیرون میآید و به وادی کوری و سرگردانی و بدبختیِ نیافتن راه نجات، گرفتار میشوند. ای نسل اُمَیّه! تو را چه میشود؟! مرگ بر تو، که هرگز راه نخواهی یافت! وای نسل عبّاس! تو را چه میشود؟! مرگ بر تو، که در
بنی امیه جز ستمکار و در بنی عبّاس، جز تجاوزکار و سرپیچ از فرمان حق و کشنده فرزندان من و درندگان پرده حرمت من، به چشم نمیخورَد! پس این امّت، پیوسته ستمگرند و همچون سگان، بر
حرام دنیا در ستیز با یکدیگر به سر میبرند و در دریاهای هلاکت و گودالهای خون، عمرْ سپری میکنند تا آن زمان که غایب شونده فرزندان من از دیدگان مردم، پنهان شود و مردم به هم بگویند: «آیا او گم شده؟ آیا او کشته شده و یا خود، وفات یافته است؟»، که فتنه شدّت میگیرد و بلا نازل میشود و آتش جنگ قبیلهای برافروخته میگردد و مردم در دینشان تندروی میکنند و هم صدا میشوند که حجّت، از میان رفته و امامت، باطل شده است، و حج گزاران در آن سال، از شیعه علی و دشمنانش، همه به
حج میروند تا یادگار گذشتگان را جستجو و کند و کاو نمایند؛ ولی از او، نه نشانهای دیده میشود و نه خبری میرسد و نه بازماندهای شناخته میشود. پس در چنین وضعی،
شیعه علی، مورد ناسزاگویی قرار میگیرند، دشمنانشان به آنان سخنهای ناشایست میگویند و اشرار و نابه کاران در گفتگو بر آنان چیره میشوند تا جایی که امّت، سرگردان میماند و به وحشت میافتد و این سخن که حجّت، از میان رفته و امامت، باطل گردیده است، فراوان میشود (بر سر زبانها میافتد). به خدای علی، سوگند که حجّت امّت، همان هنگام، ایستاده و در کوچههای آنان گام بر میدارد و به خانهها و کاخهایش داخل میشود و در شرق و غرب زمین، گردش میکند و گفتهها را میشنود و بر جماعت،
سلام میکند. او میبیند؛ امّا دیده نمیشود تا زمان و وعده اش فرا رسد و منادی از آسمان، ندا دهد که هلا! امروز، روز شادی فرزندان علی و شیعیان اوست!».
در منابع حدیثی روایاتی نقل شده که در آنها امام علی (علیهالسّلام) در
مسجد کوفه، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) به برخی از حوادث پس از واقعه
عاشورا مانند گریه آسمان و زمین بر امام حسین (علیهالسلام) اشاره مینمایند:
«عن ابراهیم النخعی: خَرَجَ امیرُ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) فَجَلَسَ فِی المَسجِدِ، وَاجتَمَعَ اصحابُهُ حَولَهُ، وجاءَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی قامَ بَینَ یَدَیهِ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلی رَاسِهِ، فَقالَ: یا بُنَیَّ، انَّ اللّه َ عَیَّرَ اقواما بِالقُرآنِ، فَقالَ: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْاَرْضُ وَ مَا کَانُواْ مُنظَرِینَ»، وَایمُ اللّه ِ، لَیَقتُلُنَّکَ بَعدی، ثُمَّ تَبکیکَ السَّماءُ وَالاَرضُ.»در کتاب
کامل الزیارات به نقل از
ابراهیم نَخَعی روایت شده است:
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) بیرون آمد و در
مسجد نشست و یارانش گِردش را گرفتند و
حسین (علیهالسّلام) آمد تا آن که پیش رویش ایستاد. امام (علیهالسّلام) دست بر سر او نهاد و فرمود: «ای پسر عزیزم! خداوند، در قرآن، گروههایی را سرزنش کرده و فرموده است: «پس آسمان و زمین بر آنان نَگِریستند و آنها مهلت نیافتند» و به خدا سوگند، تو را پس از من میکشند و سپس آسمان و زمین بر تو میگریند».
«عن الحسن بن الحکم النخعی عن رجل: سَمِعتُ امیرَ المُؤمِنینَ (علیهالسّلام) وهُوَ یَقولُ فِی الرَّحَبَةِ، وهُوَ یَتلو هذِهِ الآیَةَ: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَآءُ وَ الْاَرْضُ وَ مَا کَانُواْ مُنظَرِینَ»، وخَرَجَ عَلَیهِ الحُسَینُ (علیهالسّلام) مِن بَعضِ ابوابِ المَسجِدِ، فَقالَ: اما انَّ هذا سَیُقتَلُ، وتَبکی عَلَیهِ السَّماءُ وَالاَرضُ.»در کتاب کامل الزیارات به نقل از
حسن بن حکم نخعی، روایت شده است: شنیدم امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در حیاط مسجد، این
آیه را تلاوت میکند: «پس آسمان و زمین بر آنان نَگِریستند و آنها مهلت نیافتند». حسین (علیهالسّلام) از یکی از درهای مسجد به سوی او بیرون آمد و امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «بی تردید، این، کشته میشود و آسمان و زمین بر او میگریند».
همچنین در برخی روایات
امام علی (علیهالسّلام) با پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، از گریه حیوانات وحشی در کنار مزار وی خبر میدهد:
«عن الحارث الاعور عن علیّ علیه السل بِاَبی واُمّی الحُسَینُ المَقتولُ بِظَهرِ الکُوفَةِ! وَاللّه ِ، کَاَنّی انظُرُ الَی الوُحوشِ مادَّةً اعناقَها عَلی قَبرِهِ مِن انواعِ الوَحشِ، یَبکونَهُ ویَرثونَهُ لَیلاً حَتّی الصَّباحِ، فَاِذا کانَ ذلِکَ فَاِیّاکُم وَالجَفاءَ.»در کتاب
کامل الزیارات به نقل از
حارث اَعوَر، از امام علی (علیه السلام)روایت شده است: پدر و مادرم فدای حسینِ کشته شده در پشت
کوفه باد! به خدا سوگند، گویی همه گونه حیوانات وحشی را میبینم که گردنهایشان را به سوی قبر او کشیدهاند و برایش میگریند و شب تا صبح برایش سوگواری میکنند، و چون چنین است، مبادا که شما جفا کنید!
بر اساس گزارش منابع،
امام حسن (علیهالسّلام) با گفتن جمله
«لَا یَومَ کَیَومِکَ یا ابا عَبدِاللّه!»؛ روزی همانند روز کشته شدن تو نیست؛ از شهادت برادر بزرگوار خود، خبر داده است.
«عن المفضّل بن عمر، عن الصادق جعف انَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ (علیهالسّلام) دَخَلَ یَوما الَی الحَسَنِ علیه السلام، فَلَمّا نَظَرَ الَیهِ بَکی، فَقالَ لَهُ: ما یُبکیکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ؟ قالَ: ابکی لِما یُصنَعُ بِکَ. فَقالَ لَهُ الحَسَنُ (علیهالسّلام): انَّ الَّذی یُؤتی الَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ الَیَّ فَاُقتَلُ بِهِ، ولکِن لا یَومَ کَیَومِکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ! یَزدَلِفُ الَیکَ ثَلاثونَ الفَ رَجُلٍ، یَدَّعونَ انَّهُم مِن اُمَّةِ جَدِّنا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، ویَنتَحِلونَ دینَ الاِسلامِ، فَیَجتَمِعونَ عَلی قَتلِکَ، وسَفکِ دَمِکَ، وَانتِهاکِ حُرمَتِکَ، وسَبیِ ذَراریکَ ونِسائِکَ، وَانتِهابِ ثَقَلِکَ، فَعِندَها تَحُلُّ بِبَنی اُمَیَّةَ اللَّعنَةُ، وتُمطِرُ السَّماءُ رَمادا ودَما، ویَبکی عَلَیکَ کُلُّ شَیءٍ حَتَّی الوُحوشِ فِی الفَلَواتِ، وَالحیتانِ فِی البِحارِ.»در کتاب
الامالی شیخ صدوق به نقل از
مفضّل بن عمر، از
امام صادق (علیهالسّلام)، از
پدرش روایت شده است: حسین بن علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) روزی بر حسن (علیهالسّلام) در آمد و نگاهش که به او افتاد، گریست. حسن (علیهالسّلام) به او گفت: «ای اباعبداللّه! چرا گریه میکنی؟». گفت: به خاطر آنچه با تو خواهد شد، میگریم. حسن (علیهالسّلام) گفت: «آنچه با من میشود، سمّی است که به دسیسه به من میدهند و با آن، کشته میشوم؛ امّا هیچ روزی، مانند روز تو نیست، ای اباعبداللّه! سی هزار مرد جنگی به جنگ با تو میشتابند و همه ادّعا میکنند که از امّت جدّمان محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند و خود را به
اسلام میبندند و بر کشتن و ریختن خونت و هتک حرمتت و اسیر کردن فرزندان و زنانت و تاراج اموالت، گرد میآیند، و همین هنگام است که لعنت بر
بنی امیّه فرود میآید و آسمان، خون و خاکستر میبارد و همه چیز، حتّی وُحوش بیابان و ماهیان دریا بر تو میگریند».
«عن محمّد بن عمر: سَمِعتُ ابی عُمَرَ بنَ عَلِیِّ بنِ ابی طالِبٍ (علیهالسّلام) یُحَدِّثُ اخوالی آلَ عَقیلٍ، قالَ: لَمَّا امتَنَعَ اخِی الحُسَینُ (علیهالسّلام) عَنِ البَیعَةِ لِیَزیدَ بِالمَدینَةِ دَخَلتُ عَلَیهِ فَوَجَدتُهُ خالِیا، فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ، حَدَّثَنی اخوکَ ابو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ عَن ابیهِ علیهماالسلام، ثُمَّ سَبَقَتنِی الدَّمعَةُ وعَلا شَهیقی. فَضَمَّنی الَیهِ وقالَ: حَدَّثَکَ انّی مَقتولٌ؟ فَقُلتُ: حوشیتَ یابنَ رَسولِ اللّه ِ. فَقالَ: سَاَلتُکَ بِحَقِّ ابیکَ، بِقَتلی خَبَّرَکَ؟ فَقُلتُ: نَعَم، فَلَولا ناوَلتَ وبایَعتَ! فَقالَ: حَدَّثَنی ابی انَّ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اخبَرَهُ بِقَتلِهِ وقَتلی، وانَّ تُربَتی تَکونُ بِقُربِ تُربَتِهِ، فَتَظُنُّ انَّکَ عَلِمتَ ما لَم اعلَمهُ! وانَّهُ لا اُعطِی الدَّنِیَّةَ عَن نَفسی ابَدا، ولَتَلقَیَنَّ فاطِمَةُ اباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها مِن اُمَّتِهِ، ولا یَدخُلُ الجَنَّةَ احَدٌ آذاها فی ذُرِّیَّتِها.»در کتاب
الملهوف به نقل از
محمّد بن عمر روایت شده است: از پدرم
عمر بن علی بن ابیطالب، شنیدم که برای خویشانم (خاندان عقیل) چنین تعریف میکرد: وقتی برادرم حسین (علیهالسّلام) از
بیعت با
یزید در
مدینه سر باز زد، نزد او رفتم و او را تنها یافتم. به وی گفتم: جانم فدایت، ای اباعبداللّه! برادرت حسن، از پدرش برایم نقل کرد که... دیگر گریه امانم نداد و هِق هقِ گریهام بلند شد. او مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برادرم گفت که من کشته میشوم؟». گفتم: از این بگذر، ای پسر پیامبر خدا که من توان گفتنش را ندارم! فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند، آیا از کشته شدن من خبر داد؟». گفتم: بله. پس چرا بیعت نمیکنی؟ فرمود: «پدرم به من خبر داد که
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به وی از کشته شدن خودش و من خبر داده است و خبر داده که قبر من، نزدیک قبر وی خواهد بود. تو میپنداری چیزی را میدانی که من نمیدانم؟ به راستی که هیچ گاه خودم را خوار نخواهم ساخت و به راستی که فاطمه پدرش را در حالی ملاقات میکند که از رفتار امّتش با فرزندانش شاکی است و کسی که فاطمه را از ناحیه فرزندانش آزار دهد، هرگز وارد
بهشت نمیشود».
بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا توسط ایشان، از سوی منابع
شیعه و
سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلفی و حتی در
کربلا گزارش شده است.
بر اساس روایات متعدد از منابع
شیعه و
سنی، امام حسین (علیهالسلام) در جریان سفر به شهر
مکه، با علم و آگاهی از شهادت خود و یارانش در سرزمین کربلا، به سوی این مکان مقدس رهسپار شدند.
امام حسین (علیهالسلام) به هنگام خروج از
مکه، ضمن خطبهای که خواند، حاضران را از شهادت خویش آگاه کرد و فرمود:
مرگ، همچون گردنبند دختران، آویزه گلوی فرزندان
آدم است. من مشتاق و شیفته دیدار پیشینیان خود هستم؛ آنگونه که
یعقوب پیامبر مشتاق دیدار فرزندش
یوسف بود. برای من قتلگاهی انتخاب شده است که به آنجا میروم. گویا میبینم گرگهای بیابانها مفاصل مرا از هم جدا کرده و شکمهای گرسنه و انبانهای خالی خود را از من پر میکنند. از روزی (سرنوشتی) که قلم
قضا رقم زده است، چاره و گریزی نیست. در پایان این خطبه فرمود: «هرکسی میخواهد
خون خویش را در راه ما نثار کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کند، با ما کوچ کند که من ان شاءالله بامداد کوچ خواهم کرد.»
«عن زید بن علیّ عن ابیه زین العابد انَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) خَطَبَ اصحابَهُ، فَحَمِدَ اللّه َ واثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: ایُّهَا النّاسُ! خُطَّ المَوتُ عَلی بَنی آدَمَ کَخَطِّ القِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ، ما اولَعَنی بِالشَّوقِ الی اسلافِی اشتِیاقَ یَعقوبَ (علیهالسّلام) الی یوسُفَ واخیهِ، وانَّ لی مَصرَعا انَا لاقیهِ، کَاَنّی انظُرُ الی اوصالی تُقَطِّعُها وُحوشُ الفَلَواتِ غبرا وعفرا، قَد مَلَاَت مِنّی اکراشَها، رِضَی اللّه ِ رِضانا اهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ لِیُوَفِّیَنا اُجورَ الصّابِرینَ، ولَن تَشُذَّ عَن رَسولِ اللّه ِ حُرمَتُهُ وعِترَتُهُ، ولَن تُفارِقَهُ اعضاؤُهُ، وهِیَ مَجموعَةٌ فی حَظیرَةِ القُدسِ، تَقَرُّ بِهِم عَینُهُ، وتُنجَزُ لَهُم عِدَتُهُ، الا مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَهُ فَلیَرحَل، فَاِنّی راحِلٌ غَدا ان شاءَ اللّه ُ. ثُمَّ نَهَضَ الی عَدُوِّهِ، فَاستُشهِدَ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِ.»بر اساس برخی گزارشات به نقل از
زید بن علی، از پدرش
امام زین العابدین (علیهالسّلام): حسین بن علی (علیهالسّلام)، برای یارانش سخنرانی کرد و خدای را سپاس گفت و ستود و سپس فرمود: «ای مردم! قلّاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است و حتمی است، و اشتیاقی فراوان به دیدار گذشتگانم دارم، چونان اشتیاق یعقوب به یوسف و برادرش. به راستی که مرا قتلگاهی است که آن را ملاقات میکنم و گویا به بندهایم مینگرم که درندگان بیابانها، آنها را از هم میگسلند و شکمهای خود را از آن میآکنند. خشنودی خدا، خشنودی خانواده ماست. بر بلای او بردباریم تا پاداش بردباران را به ما ببخشد. حرم و خاندان پیامبر، از او جدا نیستند و اعضای آن، هرگز از هم جدا نمیشوند و آنان در بهشت برین، جمع میشوند و دیدگان او (پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)) به آنان، روشن میگردد و وعده خدا در باره آنان، تحقّق مییابد. هان! هر کس آماده است جان خود را در راه ما بدهد، با ما همسفر شود. من ـ ان شاء اللّه ـ فردا حرکت میکنم». آن گاه به سوی دشمن برخاست و به شهادت رسید. درود خدا بر او باد!
«رُوِیَ انَّهُ ایِ الحُسَینَ (علیهالسّلام) لَمّا عَزَمَ عَلَی الخُروجِ الَی العِراقِ قامَ خَطیبا، فَقالَ: الحَمدُ للّه ِِ، ما شاءَ اللّه ُ ولا قُوَّةَ الّا بِاللّه ِ، وَصَلَّی اللّه ُ عَلی رَسولِهِ وسَلَّمَ، خُطَّ المَوتُ عَلی وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ، وما اولَهَنی الی اسلافِی اشتِیاقَ یَعقوبَ الی یوسُفَ، وخیرَ لی مَصرَعٌ انَا لاقیهِ، کَاَنّی بِاَوصالی تُقَطِّعُها ذِئابُ الفَلَواتِ بَینَ النَّواویسِ وکَربَلاءَ، فَیَملَانَ مِنّی اکراشا جوفا واجرِبَةً سُغبا، لا مَحیصَ عَن یَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ، رِضَی اللّه ِ رِضانا اهلَ البَیتِ، نَصبِرُ عَلی بَلائِهِ ویُوَفّینا اُجورَ الصّابِرینَ، لَن تَشُذَّ عَن رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لُحمَتُهُ، بَل هِیَ مَجموعَةٌ لَهُ فی حَظیرَةِ القُدسِ، تَقَرُّ بِهِم عَینُهُ، ویُنجَزُ بِهِم وَعدُهُ. مَن کانَ باذِلاً فینا مُهجَتَهُ، ومُوَطِّنا عَلی لِقاءِ اللّه ِ نَفسَهُ، فَلیَرحَل مَعَنا؛ فَاِنّی راحِلٌ مُصبِحا ان شاءَ اللّه.»در کتاب
الملهوف روایت شده که چون حسین (علیهالسّلام) تصمیم رفتن به عراق گرفت، به سخنرانی ایستاد و فرمود: «ستایش، از آنِ خداست. هر چه خدا بخواهد، همان میشود و هیچ نیرویی جز از جانب خدا نیست. درود خدا بر پیامبرش باد! قلّاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است و حتمی است و اشتیاقی فراوان به دیدار گذشتگانم دارم، مانند اشتیاق یعقوب به یوسف. برایم قتلگاهی انتخاب شده که آن را خواهم دید و گویا به بندهایم مینگرم که درندگان بیابانها، آنها را میان نَواویس و کربلا، از هم جدا میکنند و شکمهای خود را از آن میآکَنند. هیچ چارهای از روزی (سرنوشتی) که نوشته شده، نیست. خشنودی خدا، خشنودیِ ما خاندان است. بر بلاهایش صبر میکنیم و خدا پاداش صابران را به ما میدهد. پارههای تن
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او جدا نیستند؛ بلکه آنان در
بهشت بَرین، جمع خواهند شد و چشم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنان روشن خواهد گردید و وعده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در باره آنان، عملی خواهد گشت. هر که جانش را در راه ما میبخشد و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده، با ما سفر کند. به راستی که من فردا، به خواست خدا، حرکت میکنم».
بنابر برخی گزارشات امام حسین بن علی (علیهماالسلام) در پاسخ به پیشنهاد
عبدالله بن زبیر درباره ماندن در مکه فرمود: به خدا سوگند اگر یک
وجب بیرون حرم کشته شوم، برایم خوشتر است تا آنکه یک وجب داخل حرم کشته شوم. به خدا قسم اگر من در سوراخ خزندهای از خزندگان باشم، آنان مرا بیرون خواهند آورد تا به خواستهای که درباره من دارند (
بیعت یا کشتن من)، برسند.
«عن ابی سعید عقیصا عن بعض اصحابه: سَمِعتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وهُوَ بِمَکَّةَ، وهُوَ واقِفٌ مَعَ عَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَیرِ، فَقالَ لَهُ ابنُ الزُّبَیرِ: الَیَّ یَا بنَ فاطِمَةَ، فَاَصغی الَیهِ فَسارَّهُ، قالَ: ثُمَّ التَفَتَ الَینَا الحُسَینُ (علیهالسّلام) فَقالَ: اتَدرونَ ما یَقولُ ابنُ الزُّبَیرِ؟ فَقُلنا: لا نَدری جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! فَقالَ: قالَ: اقِم فِی هذَا المَسجِدِ؛ اجمَعُ لَکَ النّاسَ. ثُمَّ قالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): وَاللّه ِ، لَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنها بِشِبرٍ، احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ داخِلاً مِنها بِشِبرٍ، وَایمُ اللّه ِ، لَو کُنتُ فی جُحرٍهامّةٍ مِن هذِهِ الهَوامِّ لَاستَخرَجونی حَتّی یَقضوا فِیَّ حاجَتَهُم، ووَاللّه ِ لَیَعتَدُنَّ عَلَیَّ کَمَا اعتَدَتِ الیَهودُ فِی السَّبتِ.»در کتاب
تاریخ الطبری به نقل از ابو سعید عَقیصا، از برخی یارانش روایت شده است: از حسین بن علی (علیهالسّلام) در مکّه شنیدم که با عبداللّه بن زبیر، ایستاده بود. ابن زبیر به او گفت: ای پسر فاطمه! نزدیک بیا. حسین (علیهالسّلام) به او ـ که آهسته با وی سخن میگفت ـ، گوش فرا داد. آن گاه حسین (علیهالسّلام) رو به ما کرد و فرمود: «میدانید ابن زبیر، چه میگوید؟». گفتیم: خدا ما را فدایت کند! نمیدانیم. فرمود: «میگوید: در این مسجد (
مسجد الحرام) بمان تا مردم را پیرامون تو گِرد آورم». حسین (علیهالسّلام) آن گاه فرمود: «به خدا، اگر یک وجب بیرون از مسجد کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب، داخل آن کشته شوم. به خدا، اگر در سوراخِ یکی از خزندگان باشم، مرا بیرون میکشند تا کار خود را انجام دهند. به خدا، به من ستم میکنند، چنان که یهودیان در روز شنبه، ستم کردند».
• شبیه به این مضمون در احادیث دیگری هم آمده است:
«عن ابی سعید: کُنّا جُلوسا مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عِندَ جَمرَةِ العَقَبَةِ، فَلَقِیَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَخَلا بِهِ، ثُمَّ مَضی. فَقالَ لَنَا الحُسَینُ (علیهالسّلام): اتَدرونَ ما یَقولُ هذا؟ یَقولُ: کُن حَمامَةً مِن حَمامِ هذَا المَسجِدِ! وَاللّه ِ لَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرٍ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُققتَلَ فیهِ، ولَاَن اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرَینِ احَبُّ الَیَّ مِن ان اُقتَلَ خارِجا مِنهُ بِشِبرٍ. وَاللّه ِ لَو کُنتُ فی جُحرِهامَّةٍ لَاَخرَجونی حَتّی یَقضوا فِیَّ حاجَتَهُم، وَاللّه ِ لیعتدوا فِیَّ کَمَا اعتَدَتِ الیَهودُ فِی السَّبتِ.»در کتاب
شرح الاخبار روایت شده است: در
جَمَره عَقَبه، با حسین بن علی (علیهالسّلام) نشسته بودیم که عبداللّه بن زبیر، به دیدارش آمد و با او خلوت کرد و رفت. حسین (علیهالسّلام) به ما فرمود: «میدانید که این، چه میگوید؟ میگوید: کبوتری از کبوترانِ این مسجد باش. به خدا سوگند، اگر یک وجب دورتر از آن کشته شوم، نزد من، دوست داشتنی تر است تا این که در درون آن کشته شوم، و اگر دو وجب دورتر از آن کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب دورتر از آن کشته شوم. به خدا، اگر در سوراخ خزندهای باشم، مرا بیرون میآورند تا خواسته خود را انجام دهند. به خدا، چنان که یهودیان در روز شنبه ستم ورزیدند، اینان به من ستم میکنند».
«عن ابی الجارود عن ابی جعفر الباقر انَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) خَرَجَ مِن مَکَّةَ قَبلَ التَّروِیَةِ بَیَومٍ، فَشَیَّعَهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَقالَ: یا ابا عَبدِ اللّه ِ، لَقَد حَضَرَ الحَجُّ وتَدَعُهُ وتَاتِی العِراقَ؟! فَقالَ: یَابنَ الزُّبَیرِ! لَاَن اُدفَنَ بِشاطِئِ الفُراتِ، احَبُّ الَیَّ مِن ان اُدفَنَ بِفِناءِ الکَعبَةِ.»در کتاب
کامل الزیارات به نقل از
ابو جارود، از
امام باقر (علیهالسلام) روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) یک روز قبل از
تَرویه، از
مکّه بیرون رفت.
عبداللّه بن زبیر، او را بدرقه کرد و گفت: ای ابا عبد اللّه! موسم
حج فرا رسید و تو، آن را وا میگذاری و به سوی
عراق میروی؟ فرمود: «ای پسر زبیر! اگر در ساحل فرات به خاک سپرده شوم، بهتر از آن است که در آستانه کعبه به خاک سپرده شوم و حرمت
کعبه حفظ نشود».
بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع
شیعه و
سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلفی چون
منزل ثعلبیه،
منزل بطن العقبه،
منزل رهیمه و
منزل قصر بنی مقاتل گزارش شده است.
بر اساس متون روایی کهن و منابع تاریخی، روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع شیعه و سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلف گزارش شده است. یکی از این منازل،
منزل ثعلبیه است که امام در پاسخ
ابوهِرّه ازدی فرمودند: «به خدا سوگند، گروه ستم پیشه (
بنی امیه)، مرا خواهند کشت».
منزل ثعلَبِیَّة یکی از منازلی است که
امام حسین (علیهالسّلام) همراه کاروانش یک
شب در آنجا
استراحت کرد. منزل ثعلَبِیَّة، برای کسی که از
مکه به
کوفه میرود، بعد از
منزل شُقُوق و قبل از
منزل خُزَیمیّه واقع شده است.
در منزلگاه ثعلبیه مردی کوفی با کنیه
ابوهِرّه ازدی به ملاقات امام حسین (علیهالسّلام) رسید. مام (علیهالسّلام) در پاسخ پرسش او، ضمن شرح ظلم و ستم
بنیامیه فرمودند: «به خدا سوگند، گروه ستم پیشه، مرا خواهند کشت».
«باتَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) فِی المَوضِعِ ای الثَّعلَبِیَّةِ، فَلَمّا اصبَحَ، فَاِذا هُوَ بِرَجُلٍ مِن اهلِ الکوفَةِ یُکَنّی ابا هِرَّةَ الاَزدِیَّ، فَلَمّا اتاهُ سَلَّمَ عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، مَا الَّذی اخرَجَکَ مِن حَرَمِ اللّه ِ وحَرَمِ جَدِّکَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؟ فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): وَیحَکَ یا ابا هِرَّةَ! انَّ بَنی اُمَیَّةَ اخَذوا مالی فَصَبَرتُ، وشَتَموا عِرضی فَصَبَرتُ، وطَلَبوا دَمی فَهَرَبتُ، وَایمُ اللّه ِ! لَتَقتُلُنِّی الفِئَةُ الباغِیَةُ، ولَیُلبِسَنَّهُمُ اللّه ُ ذُلّاً شامِلاً، وسَیفا قاطِعا، ولَیُسَلِّطَنَّ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ مِن قَومِ سَبَاٍ؛ اذ مَلَکَتهُمُ امرَاَةٌ مِنهُم، فَحَکَمَت فی اموالِهِم ودِمائِهِم حَتّی اذَلَّتهُم.»در کتاب
الملهوف گزارش شده است:
حسین (علیهالسّلام) شب را در ثعلبیّه به سر برد و چون بامداد شد، مردی از مردم کوفه با کنیه ابوهِرّه اَزْدی را دید. او چون نزد حسین (علیهالسّلام) آمد، بر ایشان سلام کرد و سپس گفت: ای فرزند پیامبر خدا! چه چیزی تو را از حرم خدا و حرم جدّت
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون کرده است؟ حسین (علیهالسّلام) فرمود: «وای بر تو، ای ابو هِرّه! بنی امیّه، داراییام را گرفتند، بردباری کردم، دشنامم دادند، تاب آوردم و خواستند خونم را بریزند، گریختم. به خدا سوگند، گروه ستم پیشه، مرا خواهند کشت و خداوند بر آنان، خواریِ گسترده و شمشیر بُرّان را مسلّط میسازد و کسی را بر آنان چیره میگردانَد که خوارشان کند تا از مردم سَبَا که زنی بر آنان، حاکم بود و در دارایی و خونهایشان، بر آنان فرمان راند تا خوارشان ساخت ـ خوارتر باشند.
یکی از منازل بین راه مکه تا کوفه، منزل
بطن العقبه بوده که امام در آن در عالم
رؤیا دیدند که سگهایی به ایشان حملهور شدهاند. همچنین امام در پاسخ
عمرو بن لوذان فرمودند: «به خدا سوگند حاکمان
بنی امیه مرا رها نمیکنند تا آنکه خون مرا بریزند». منزل بَطْن العَقَبه، یکی از منازل در مسیر کاروانهایی بود که از کوفه به سوی مکه میرفتند. این منزل بعد از منزل واقصه و قبل از منزل قاع واقع بود و چون گردنه باریکی بوده، به آن عقبه یا بطن عقبه میگفتند.
قافله امام از منزل زباله حرکت کرد تا اینکه به منزل بَطْن العَقَبه رسید و در آنجا به استراحت پرداخت.
امام حسین (علیهالسّلام) به سبب خوابی که در این منزل دیده بود، خطاب به یارانش فرمود: درباره خودم هیچ پیشبینیای نمیکنم، جز اینکه کشته خواهم شد. گفتند: برای چه یا اباعبدالله؟ فرمود: زیرا در عالم
رؤیا دیدم سگهای چندی به من حملهور شدهاند که بدترین و شدیدترین آنها سگی سیاه و سفید بود.
«عن شهاب بن عبد ربّه عن ابی عبداللّ لَمّا صَعِدَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) عَقَبَةَ البَطنِ، قالَ لِاَصحابِهِ: ما ارانی الّا مَقتولاً، قالوا: وما ذاکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ؟ قالَ: رُؤیا رَاَیتُها فِی المَنامِ، قالوا: وما هِیَ، قالَ: رَاَیتُ کِلابا تَنهَشُنی، اشَدُّها عَلَیَّ کَلبٌ ابقَعُ.»در کتاب کامل الزیارات به نقل از
شهاب بن عبد ربّه، از
امام صادق(علیهالسّلام) روایت شده است: چون حسین بن علی (علیهالسّلام) بر بالای عَقَبة البَطْن رفت، به یارانش فرمود: «من، حتما کشته خواهم شد». گفتند: چه طور
یقین کردی، ای ابا عبد اللّه؟ فرمود: «به سبب خوابی که دیدم». گفتند: آن خواب، چیست؟ فرمود: «سگهایی را دیدم که بر من حمله کردند و سختترین حمله، از سوی سگی سیاه و سفید بود».
بنابر نقل منابع پیرمردی از قبیله عکرمه به نام
عَمرُو بنُ لوذان در همین منزل به قافله امام برخورده بود. وقتی امام مقصد خود (کوفه) را برای او بیان کرد، او گفت: شما را به
خدا سوگند میدهم که از همینجا برگردی.
سیدالشهدا در پاسخ درخواست او درباره نرفتن به
عراق فرمود: «به خدا سوگند حاکمان بنی امیه مرا رها نمیکنند تا آنکه خون مرا بریزند. وقتی چنین کاری را کردند، خدا کسی را بر آنان مسلط میکند که آنان را خوار خواهد کرد؛ آنگونه که خوارترین گروه امتها خواهند بود.
«عن عبد اللّه بن سلیمان والمنذر بن المشمع فَلَمّا کانَ السَّحَرُ امَرَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) اصحابَهُ فَاستَقَوا ماءً واکثَروا، ثُمَّ سارَ حَتّی مَرَّ بِبَطنِ العَقَبَةِ فَنَزَلَ عَلَیها، فَلَقِیَهُ شَیخٌ مِن بَنی عِکرِمَةَ یُقالُ لَهُ عَمرُو بنُ لوذانَ، فَسَاَلَهُ: اینَ تُریدُ؟ فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیهالسّلام): الکوفَةَ، فَقالَ الشَّیخُ: انشُدُکَ اللّه َ لَمَّا انصَرَفتَ؛ فَوَاللّه ِ ما تَقدَمُ الّا عَلَی الاَسِنَّةِ وحَدِّ السُّیوفِ، وانَّ هؤُلاءِ الَّذینَ بَعَثوا الَیکَ، لَو کانوا کَفَوکَ مَؤوَنةَ القِتالِ، ووَطَّؤوا لکَ الاَشیاءَ فَقَدِمتَ عَلَیهِم، کانَ ذلِکَ رَایا، فَاَمّا عَلی هذِهِ الحالِ الَّتی تَذکُرُ، فَاِنّی لا اری لَکَ ان تَفعَلَ. فَقالَ لَهُ: یا عَبدَ اللّه ِ، لَیسَ یَخفی عَلَیَّ الرَّایُ، ولکِنَّ اللّه َ تَعالی لا یُغلَبُ عَلی امرِهِ. ثُمَّ قالَ (علیهالسّلام): وَاللّه ِ لا یَدَعُونّی حَتّی یَستَخرِجوا هذِهِ العَلَقَةَ مِن جَوفی، فَاِذا فَعَلوا سَلَّطَ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ فِرَقِ الاُمَمِ.»در کتاب
الارشاد روایت شده است: چون هنگام سحر شد، حسین (علیهالسّلام) به یارانش دستور داد که آبِ بسیار برگیرند. سپس حرکت کرد تا به بَطْن العَقَبه رسید و در آن جا فرود آمد. پیرمردی از بنی عِکْرِمه به نام عمرو بن لوذان با امام (علیهالسّلام) دیدار کرد و پرسید: کجا میروی؟ حسین (علیهالسّلام) به وی فرمود: «کوفه». پیرمرد گفت: تو را به خدا سوگند، باز گرد. به خدا سوگند، جز بر نیزهها و شمشیرهای تیز، وارد نمیشوی. کسانی که به دنبال شما فرستادهاند، اگر کار جنگ را خود، انجام میدادند و کارها را آماده میکردند تا شما بر آنها وارد میشدی، رفتن، قابل قبول بود؛ امّا با چنین وضعی که گزارش میکنی، من عقیده ندارم که بروی. امام (علیهالسّلام) به وی فرمود: «ای بنده خدا! رای تو، بر من، پنهان نیست؛ لیکن خواست خداوند متعال، مغلوب نمیشود». سپس فرمود: «به خدا سوگند، آنان مرا رها نمیکنند تا این خونِ بسته را از درونم بیرون کشند و وقتی چنین کردند، خداوند، کسی را بر آنان مسلّط میکند که خوارشان سازد و خوارترینِ مردمان شوند».
ابن سعد و به تبع او
ابن کثیر، پس از بیان ورود امام و یارانش به بطن العقبه، قضیهای به این صورت نقل میکنند: شخص راوی میگوید: در صحرا خیمههایی برافراشته دیدم، پرسیدم: اینها از کیست؟ گفتند: از حسین است. نزد او رفتم، او را دیدم که
قرآن میخواند و
اشک بر چهره و محاسنش جاری بود. گفتم: ای پسر پیامبر، پدر و مادرم به فدایت! چه چیز شما را در این دشت که احدی در آن نیست، فرود آورده است؟ گفت: این، نامههای مردم
کوفه به من است؛ هرچند میدانم که آنان کشنده من هستند، و زمانی که این کار را بکنند، هیچ کدام از حرمتهای الهی را وانمی گذارند، مگر اینکه آن را هتک کنند. پس خدا نیز شخصی را بر آنها مسلط میکند که چنان خوارشان سازد که از کهنه
حیض کنیزان نیز خوارتر گردند.
«عن یز حَدَّثَنی مَن شافَهَ الحُسَینَ علیه السلام، قالَ: رَاَیتُ ابنِیَةً مَضروبَةً بِفَلاةٍ مِنَ الاَرضِ، فَقُلتُ: لِمَن هذِهِ؟ قالوا: هذِهِ لِحُسَینٍ علیه السلام. قالَ: فَاَتَیتُهُ فَاِذا شَیخٌ یَقرَاُ القُرآنَ، وَالدُّموعُ تَسیلُ عَلی خَدَّیهِ ولِحیَتِهِ، قالَ: قُلتُ: بِاَبی واُمّی یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، ما انزَلَکَ هذِهِ البِلادَ وَالفَلاةَ الَّتی لَیسَ بِها احَدٌ؟ قالَ: هذِهِ کُتُبُ اهلِ الکوفَةِ الَیَّ ولا اراهُم الّا قاتِلِیَّ، فَاِذا فَعَلوا ذلِکَ لَم یَدَعوا للّه ِِ حُرمَةً الَا انتَهَکوها، فَیُسَلِّطُ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ مِن فَرَمِ الاَمَةِ یَعنی مِقنَعَتَها.»در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است: کسی که با حسین (علیهالسّلام) گفتگوی حضوری داشته، برایم نقل کرد که: خیمههایی برافراشته در بیابان دیدم. پرسیدم: اینها از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ حسین است. نزد او آمدم و پیرمردی را دیدم که
قرآن میخواند و اشکها بر گونهها و محاسنش جاری است. گفتم: پدر و مادرم به فدایت، ای پسر پیامبر خدا! چه چیزی شما را به این شهرها و بیابانی که کسی در آن نیست، کشاند؟ فرمود: «اینها، نامههای کوفیان به من است و آنان را نمیبینم، جز آن که قاتلم باشند و وقتی چنین کنند، از هتکِ هیچ حرمتی فروگذار نمیکنند و خداوند، کسی را بر آنان مسلّط مینماید که خوارشان سازد و از پارچه حیض، خوارتر شوند».
روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع
شیعه و
سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلف گزارش شده است. یکی از این منازل، منزل
رهیمه است که امام در پاسخ
ابوهرم فرمودند: «به خدا سوگند که مرا خواهند کشت».
منزل رُهَیمه، مزرعهای بود در نزدیکی
کوفه، و چشمهای نیز در آنجا وجود داشت. کاروان
امام حسین (علیهالسلام) در این منزل فرود آمد.
در آنجا مردی از اهل
کوفه که کنیهاش «ابوهرم» بود، بر امام وارد شد و گفت: ای پسر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چرا از
مدینه بیرون آمدی؟ حضرت فرمود: وای بر تو ای اباهرم! آبرویم را با ناسزاگویی بردند،
صبر کردم: اموالم را تاراج کردند، بردباری پیشه ساختم؛ (اما اینبار) میخواستند خونم را بریزند، من هم از آنجا دور شدم. به
خدا سوگند، آنان مرا خواهند کشت (و چون چنین کنند) خدا
لباس سرتا پا خواری، بر آنان خواهد پوشاند و شمشیری برنده بر آنان مسلط خواهد ساخت و کسی را بر آنان چیره خواهد کرد که خوارشان نماید.
«عن عبداللّه بن منصور عن جعفر بن م ثُمَّ سارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ الرُّهَیمَةَ، فَوَرَدَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن اهلِ الکوفَةِ، یُکَنّی ابا هَرِمٍ، فَقالَ: یَابنَ النَّبِیِّ، مَا الَّذی اخرَجَکَ مِنَ المَدینَةِ؟ فَقالَ: وَیحَکَ یا ابا هَرِمٍ! شَتَموا عِرضی فَصَبَرتُ، وطَلَبوا مالی فَصَبَرتُ، وطَلَبوا دَمی فَهَرَبتُ، وَایمُ اللّه ِ لَیَقتُلُنّی، ثُمَّ لَیُلبِسَنَّهُمُ اللّه ُ ذُلّاً شامِلاً، وسَیفا قاطِعا، ولَیُسَلِّطَنَّ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم.»در کتاب
الامالی،
شیخ صدوق به نقل از
عبد اللّه بن منصور، از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است: حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد تا به رُهَیمه رسید. آن جا مردی کوفی با کنیه ابوهَرِم، بر او وارد شد و گفت: ای پسر پیامبر! چه چیزی تو را از مدینه بیرون آورد؟ فرمود: «وای بر تو، ای ابوهَرِم! دشنامم دادند، تاب آوردم. داراییام را خواستند، تحمّل کردم. خونم را خواستند، گریختم. به خدا سوگند که مرا خواهند کشت. سپس خدا، آنان را به خواریِ گسترده و همه جانبه و شمشیر بُرّان، گرفتار میسازد و کسی را بر آنان چیره میسازد که خوارشان گردانَد».
روایات متعددی از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در سرزمین
کربلا، از سوی منابع شیعه و سنی، به ثبت رسیده است. این پیشگوییها در مقاطع مختلف سفر ایشان از
مکه به
کوفه و در منازل مختلف گزارش شده است. یکی از این منازل،
منزل قصر بنی مقاتل است. این منزل نزدیک منطقه
قُطقُطانه بوده و به دلیل وجود قصری که متعلق به شخصی به نام
مقاتل بن حسان بوده، به قَصر بَنی مُقاتِل مشهور شده است.
یاقوت حموی نام این منزل را «قصر مقاتل» ضبط کرده است.
عَقَبَةِ بنِ سَمعان میگوید: آخر شب، حسین (علیهالسّلام) دستور داد
آب بردارند. سپس فرمان حرکت داد و ما
اطاعت کردیم. چون از قَصر بَنی مُقاتِل کوچ کرده و ساعتی راه رفتیم، امام حسین به خواب سبکی رفت، سپس از خواب پرید، در حالی که
آیه استرجاع را میخواند و خدا را
حمد میکرد.
علی اکبر پرسید: چرا بعد از بیداری از خواب، آیه بازگشت به سوی خدا را بر زبان جاری کردی و خدا را حمد نمودی؟ حضرت فرمود: «پسر عزیزم؛ من به خواب سبکی رفته بودم که (ناگاه) اسب سواری را دیدم که نزد من ایستاد و گفت: این قوم در حرکت هستند، در حالی که مرگ به استقبال آنان میآید. فهمیدم که این خبر مرگمان است که به ما گوشزد شده است.»
«عن عقبة بن سمعان: لَمّا کانَ فی آخِرِ اللَّیلِ، امَرَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِالاِستِقاءِ مِنَ الماءِ، ثُمَّ امَرَنا بِالرَّحیلِ، فَفَعَلنا. قالَ: فَلَمَّا ارتَحَلنا مِن قَصرِ بَنی مُقاتِلٍ وسِرنا ساعَةً، خَفَقَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِرَاسِهِ خَفقَةً، ثُمَّ انتَبَهَ وهُوَ یَقولُ: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَ جِعُونَ» وَالحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمینَ. قالَ: فَفَعَلَ ذلِکَ مَرَّتَینِ او ثَلاثا. قالَ: فَاَقبَلَ الَیهِ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) عَلی فَرَسٍ لَهُ فَقالَ: «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَ جِعُونَ» وَالحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمینَ، یا ابَتِ، جُعِلتُ فِداکَ! مِمَّ حَمِدتَ اللّه َ وَاستَرجَعتَ؟ قالَ: یا بُنَیَّ! انّی خَفَقتُ بِرَاسی خَفقَةً، فَعَنَّ لی فارِسٌ عَلی فَرَسٍ، فَقالَ: القَومُ یَسیرونُ وَالمَنایا تَسری الَیهِم، فَعَلِمتُ انَّها انفُسُنا نُعِیَت الَینا. قالَ لَهُ: یا ابَتِ، لا اراکَ اللّه ُ سوءا، الَسنا عَلَی الحَقِّ؟ قالَ: بَلی وَالَّذی الَیهِ مَرجِعُ العِبادِ؛ قالَ: یا ابَتِ، اذَن لا نُبالی؛ نَموتُ مُحِقّینَ. فَقالَ لَهُ: جَزاکَ اللّه ُ مِن وَلَدٍ خَیرَ ما جَزی وَلَدا عَن والِدِهِ.»در کتاب
تاریخ الطبری به نقل از عُقْبة بن سَمعان روایت شده است: وقتی آخر شب شد، حسین (علیهالسّلام) به ما فرمود که آبگیری کنیم. آن گاه دستور حرکت داد و ما به راه افتادیم. وقتی از قصر (منزلگاه) بنی مُقاتل، حرکت کردیم و لختی رفتیم، حسین (علیهالسّلام) چرتی زد و آن گاه بیدار شد و میفرمود: « «اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّـآ اِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» » و این را دو یا سه بار تکرار کرد. پسرش علی، بر اسب خویش آمد و گفت: پدر جان! فدایت شوم! حمد و اِنّا لِلّه گفتن تو، برای چیست؟ فرمود: «پسرم! چُرتم گرفت و در خواب، سواری را بر اسبی دیدم که گفت: این قوم، حرکت میکنند و مرگ نیز به دنبال آنهاست. پس دانستم که از مرگمان به ما خبر میدهند». گفت: پدر جان! خدا، برایت بد نیاورد! مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «سوگند به آن که بندگان به سوی او خواهند رفت، چرا». گفت: پدر جان! پس اهمّیتی ندارد؛ چرا که بر حق، جان میدهیم. فرمود: «خدا، نیکوترین پاداشی را که به خاطر پدری به فرزندی داده، به تو بدهد!».
بر اساس روایات متعدد از منابع
شیعه و
سنی، امام حسین (علیهالسّلام) در طول اقامتشان در کربلا، بارها از شهادت خود و یارانش در سرزمین کربلا خبر داده و حتی محل شهادتشان را نیز به طور دقیق نشان دادهاند.
• بر اساس برخی روایات امام حسین (علیهالسّلام) با شنیدن نام سرزمین کربلا، آنجا را محل شهادت و سرزمین اندوه و بلا نامیدند:
«عن المطّلب بن عبد اللّه بن حنطب: لَمّا اُحیطَ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ قیلَ: کَربَلاءُ. فَقالَ: صَدَقَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انَّها ارضُ کَربٍ وبَلاءٍ.»در کتاب
المعجم الکبیر به نقل از
مطّلب بن عبداللّه بن حَنطَب: هنگامی که حسین بن علی (علیهالسّلام) را محاصره کردند، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راست گفت. به درستی که این، سرزمینِ کَرْب (اندوه) و بلاست».
«عن اُمّ سلمة: کانَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جالِسا ذاتَ یَومٍ فی بَیتی، فَقالَ: لا یَدخُل عَلَیَّ احَدٌ، فَانتَظَرتُ، فَدَخَلَ الحُسَینُ علیه السلام، فَسَمِعتُ نَشیجَ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَبکی، فَاطَّلَعتُ، فَاِذا حُسَینٌ (علیهالسّلام) فی حِجرِهِ، وَالنَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَمسَحُ جَبینَهُ، وهُوَ یَبکی، فَقُلتُ: وَاللّه ِ، ما عَلِمتُ حینَ دَخَلَ. فَقالَ: انَّ جِبریلَ (علیهالسّلام) کانَ مَعَنا فِی البَیتِ، فَقالَ: تُحِبُّهُ؟ قُلتُ: امّا مِنَ الدُّنیا فَنَعَم. قالَ: انَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُ هذا بِاَرضٍ یُقالُ لَها: کَربَلاءُ، فَتَناوَلَ جِبریلُ (علیهالسّلام) مِن تُربَتِها، فَاَراهَا النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله. فَلَمّا اُحیطَ بِحُسَینٍ (علیهالسّلام) حینَ قُتِلَ قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ قالوا: کَربَلاءُ، قالَ: صَدَقَ اللّه ُ ورَسولُهُ، ارضُ کَربٍ وبَلاءٍ.»همچنین از
ام سلمه روایت شده است: روزی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانهام نشسته بود که فرمود: «کسی بر من وارد نشود». من، چشم انتظار بودم، که حسین (علیهالسّلام) وارد شد و صدای گریه پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنیدم. سَرَک کشیدم. دیدم حسین (علیهالسّلام) در دامان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و ایشان، گریه کنان، دست بر پیشانی خود میکشد. گفتم: به خدا سوگند، نفهمیدم کِی داخل شد! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «
جبرئیل، با ما در خانه بود و گفت: او (حسین) را دوست داری؟ گفتم: از دنیا او را دوست دارم. جبرئیل گفت: بی تردید، امّتت، او را به زودی در سرزمینی به نام کربلا میکُشند». امّ سلمه گفت: سپس جبرئیل، از خاک آن جا برگرفت و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد و حسین (علیهالسّلام)[ سالها بعد، هنگامی که او را برای کُشتنْ محاصره کردند، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «خدا و پیامبرش راست گفتند؛ سرزمینِ کَرْب (اندوه) و بلاست».
«عن هشام: قالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): ما یُقالُ لِهذِهِ الاَرضِ؟ فَقالوا: کَربَلاءُ ویُقالُ لَها: ارضُ نِینَوی، قَریَةٌ بِها، فَبَکی، وقالَ: کَربٌ وبَلاءٌ؛ اخبَرَتنی اُمُّ سَلَمَةَ، قالَت: کانَ جَبرَئیلُ عِندَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، وانتَ مَعی، فَبَکَیتَ، فَقالَ رَسولُ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): دَعِی ابنی، فَتَرَکتُکَ، فَاَخَذَکَ ووَضَعَکَ فی حِجرِهِ، فَقالَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام): اتُحِبُّهُ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: فَاِنَّ اُمَّتَکَ سَتَقتُلُهُ! قالَ: وان شِئتَ ان اُرِیَکَ تُربَةَ ارضِهِ الَّتی یُقتَلُ فیها؟ قالَ: نَعَم، قالَت: فَبَسَطَ جَبرَئیلُ (علیهالسّلام) جَناحَهُ عَلی ارضِ کَربَلا، فَاَراهُ ایّاها. فَلَمّا قیلَ لِلحُسَینِ (علیهالسّلام) هذِهِ ارضُ کَربَلاءَ، شَمَّها وقالَ: هذِهِ ـ وَاللّه ِ ـ هِیَ الاَرضُ الَّتی اخبَرَ بِها جَبرائیلُ (علیهالسّلام) رَسولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، وانَّنی اُقتَلُ فیها. وفی رِوایَةٍ: قَبَضَ مِنها قَبضَةً، فَشَمَّها.» در کتاب
تذکرة الخواص به نقل از هِشام روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: کربلا. به آن، زمینِ
نینوا نیز ـ که نام روستایی در این جاست، میگویند. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «سرزمین کرب و بلا. اُمّ سلمه، برایم گفته است: جبرئیل (علیهالسّلام) نزد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و تو نیز که کودکی بودی با من بودی و گریه میکردی. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: پسرم را رها کن! و من، رهایت کردم. او تو را گرفت و در دامانش نهاد. جبرئیل (علیهالسّلام) به او گفت: آیا او را دوست میداری؟ فرمود: آری. گفت: امّت تو، او را به زودی میکُشند. میخواهی خاک سرزمینی را که در آن کشته میشود، به تو نشان دهم؟ فرمود: آری. جبرئیل، بال خود را بر زمین کربلا گشود و آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان داد. آن گاه که به حسین (علیهالسّلام) گفته شد: «این، سرزمینِ کربلاست»، آن را بویید و فرمود: «به خدا سوگند، این، همان سرزمینی است که جبرئیل (علیهالسّلام) به پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر داده و من در آن، کشته میشوم». نیز در گزارشی آمده است: حسین علیه السلام، مُشتی از خاک آن جا را برگرفت و بویید.
• بر اساس برخی روایات امام حسین (علیهالسّلام)، ضمن پیشگویی شهادت خود و یارانش کربلا را محل ریختن خونشان و شکسته شدن حرمتشان دانسته است:
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن سارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ کَربَلاءَ، فَقالَ: ایُّ مَوضِعٍ هذا؟ فَقیلَ: هذا کَربَلاءُ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ. فَقالَ: هذا ـ وَاللّه ِ ـ یَومُ کَربٍ وبَلاءٍ، وهذَا المَوضِعُ الَّذی یُهَراقُ فیهِ دِماؤُنا، ویُباحُ فیهِ حَریمُنا.»در کتاب
الامالی شیخ صدوق به نقل از
عبداللّه بن منصور، از
امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد تا در کربلا، فرود آمد و پرسید: «نام این سرزمین چیست؟». گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! این جا کربلاست. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «به خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست و این جا، همان جایی است که خونهای ما در آن، ریخته و حرمت ما، شکسته میشود».
«سارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) حَتّی نَزَلَ بِکَربَلاءَ، فَاضطَرَبَ فیهِ، ثُمَّ قالَ: ایُّ مَنزِلٍ نَحنُ بِهِ؟ قالوا: بِکَربَلاءَ. فَقالَ: یَومُ کَربٍ وبَلاءٍ.»در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) روایت شده است: سپس حسین (علیهالسّلام) حرکت کرد تا در کربلا، فرود آمد. در آن جا، پریشان خاطر شد و پرسید: «ما در چه منزلی فرود آمدهایم؟». گفتند: در کربلا. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «به خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست».
• بر اساس برخی احادیث امام حسین (علیهالسّلام) با رسیدن به کربلا، ضمن پیشگویی شهادت خود و یارانش، آنجا را مدفنشان و محل اسارت اهل بیتش معرفی نموده است:
«... ثُمَّ انَّ الحُسَینَ (علیهالسّلام) قامَ ورَکِبَ، وصارَ کُلَّما ارادَ المَسیَر یَمنَعونَهُ تارَةً، ویُسایِرونَهُ اُخری، حَتّی بَلَغَ کَربَلاءَ، وکانَ ذلِکَ فِی الیَومِ الثّانی مِنَ المُحَرَّمِ، فَلَمّا وَصَلَها قالَ: مَا اسمُ هذِهِ الاَرضِ؟ فَقیلَ: کَربَلاءُ. فَقالَ: اِنزِلوا، هاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ مَحَطُّ رِکابِنا، وسَفکُ دِمائِنا، هاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ مَخَطُّ قُبورِنا، وهاهُنا ـ وَاللّه ِ ـ سَبیُ حَریمِنا، بِهذا حَدَّثَنی جَدّی.»در کتاب
الملهوف روایت شده است: امام حسین (علیهالسّلام) برخاست و سوار مَرکبش شد و هر گاه اراده مسیری را میکرد، یا با ممانعت سپاه اعزامی ابن زیاد، رو به رو میشد و یا دوشادوش او حرکت میکردند تا روز دوم
محرّم، به کربلا رسیدند. چون به آن جا رسید، فرمود: «نام این سرزمین چیست؟». گفته شد: کربلا. فرمود: «فرود آیید که ـ به خدا سوگند ـ، این جا، محلّ فرود آمدن مَرکبهایمان و ریخته شدن خونهایمان است! به خدا سوگند، این جا قبر ما میشود و به خدا سوگند، این جا خانواده ما اسیر میشوند. اینها را جدّم به من فرموده است».
«خَرَجَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) ووُلدُهُ واخوَتُهُ واهلُ بَیتِهِ ـ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَیهِم ـ بَینَ یَدَیهِ، فَنَظَرَ الَیهِم ساعَةً وبَکی، وقالَ: اللّهُمَّ انّا عِترَةُ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وقَد اُخرِجنا وطُرِدنا عَن حَرَمِ جَدِّنا، وتَعَدَّت بَنو اُمَیَّةَ عَلَینا، فَخُذ بِحَقِّنا، وَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ. قالَ: ثُمَّ صاحَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) فی عَشیرَتِهِ، ورَحَلَ مِن مَوضِعِهِ ذلِکَ، حَتّی نَزَلَ کَربَلاءَ فی یَومِ الاَربِعاءِ، او یَومِ الخَمیسِ، وذلِکَ فِی الثّانی مِنَ المُحَرَّمِ، سَنَةَ احدی وسِتّینَ، ثُمَّ اقبَلَ الی اصحابِهِ، فَقالَ لَهُم: اهذِهِ کَربَلاءُ؟ فَقالوا: نَعَم. فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) لِاَصحابِهِ: اِنزِلوا، هذا مَوضِعُ کَربٍ وبَلاءٍ، هاهُنا مُناخُ رِکابِنا، ومَحَطُّ رِحالِنا، وسَفکُ دِمائِنا. قالَ: فَنَزَلَ القَومُ، وحَطُّوا الاَثقالَ ناحِیَةً مِنَ الفُراتِ، وضُرِبَت خَیمَةُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) لِاَهلِهِ وبَنیهِ، وضَرَبَ عَشیرَتُهُ خِیامَهُم مِن حَولِ خَیمَتِهِ.» در کتاب
الفتوح گزارش شده است: حسین (علیهالسّلام)، بیرون آمد و فرزندان و برادران و خانواده اش ـ که رحمت خدا بر ایشان باد ـ، پیشِ رویش بودند. حسین (علیهالسّلام)، لَختی به ایشان نگریست و گریست و فرمود: «خدایا! ما خاندان پیامبرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستیم و از حرم جدّمان، بیرون رانده شدهایم و
بنی امیّه، بر ما ستم کردهاند. حقّ ما را از ایشان بگیر و بر این قوم کافر، یاری مان ده». سپس حسین (علیهالسّلام) در میان خانوادهاش بانگ زد و از آن جا حرکت کرد تا روز چهارشنبه یا پنج شنبه، دوم محرّم سال ۶۱ هجری در کربلا فرود آمد. به یارانش رو کرد و فرمود: «آیا این جا کربلاست؟». گفتند: آری. حسین (علیهالسّلام) به یارانش فرمود: «فرود آیید که این جا، جایگاهاندوه و بلاست! این جا، محلّ فرود آمدن مَرکبهایمان، و این جا محلّ بار و بُنه ما و ریخته شدن خونمان است». آنها پیاده شدند و بارهایشان را در جایی کناره
فرات، فرود آوردند و خیمهای را برای حسین (علیهالسّلام) و همسران و فرزندانش، بر پا کردند و خویشان حسین (علیهالسّلام)، گِرداگِرد خیمه او، خیمه زدند.
روایات فراوانی از
پیامبران و
ائمه (علیهمالسّلام) و برخی از اصحاب نقل شده که از شهادت امام حسین (علیهالسلام) خبر میدهد. چنانکه
سلمان فارسی در عبور از
کربلا آنجا را محل شهادت برادران خود دانسته و
ابوذر غفاری وقتی در
تبعید به سر میبرد، از شهادت و ذبح امام حسین (علیهالسلام) در آینده خبر میدهد. همچنین
میثم تمار امام حسین را سرور شهیدان در روز
قیامت دانسته و
ابن عباس با قطع و
یقین از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در سرزمین
طف خبر میدهد. حتی
کعب الاحبار نیز از پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) در کتب آسمانی
بنی اسرائیل خبر داده است.
در کتاب رجال الکشی، روایتی نقل شده است که حاکی از پیشگویی سلمان فارسی در مورد وقایع آینده در کربلا است. بر اساس روایت هنگامی که سلمان به منطقه
کربلا میرسند، از همراهان خود میپرسند که نام این مکان چیست؟ و در پاسخ میشنوند که "کربلا" نامیده میشود. در این هنگام، سلمان میفرمایند: "اینجا قتلگاه برادران من خواهد بود. این مکان، جایگاه وسایل و مرکبهایشان و محل ریختن خون پاکشان خواهد شد. در این سرزمین، بهترینِ پیشینیان، یعنی حضرت
اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) به شهادت خواهند رسید."
«عن المسیّب بن نجبة الفزاری: لَمّا اتانا سَلمانُ الفارِسِیُ قادِما، تَلَقَّیتُهُ فیمَن تَلَقّاهُ، فَسارَ حَتَّی انتَهی الی کَربَلاءَ، فَقالَ: ما تُسَمّونَ هذِهِ؟ قالوا: کَربَلاءَ، فَقالَ: هذِهِ مَصارِعُ اخوانی، هذا مَوضِعُ رِحالِهِم، وهذا مُناخُ رِکابِهِم، وهذا مُهَراقُ دِمائِهِم، قُتِلَ بِها خَیرُ الاَوَّلینَ، ویُقتَلُ بِها خَیرُ الآخِرینَ. ثُمَّ سارَ حَتَّی انتَهی الی حَروراءَ، فَقالَ: ما تُسَمّونَ هذِهِ الاَرضَ؟ قالوا: حَروراءَ، فَقالَ: حَروراءُ، خَرَجَ بِها شَرُّ الاَوَّلینَ، ویَخرُجُ بِها شَرُّ الآخِرینَ. ثُمَّ سارَ حَتَّی انتَهی الی بانِقیا، وبِها جِسرُ الکوفَةِ الاَوَّلُ، فَقالَ: ما تُسَمّونَ هذِهِ؟ قالوا: بانِقیا، ثُمَّ سارَ حَتَّی انتَهی الَی الکوفَةِ، قالَ: هذِهِ الکوفَةُ؟ قالوا: نَعَم، قالَ: قُبَّةُ الاِسلامِ.»«در کتاب
رجال الکشی به نقل از
مُسیَّب بن نَجَبه فَزاری روایت شده است: هنگامی که
سلمان فارسی به سوی ما (کوفیان، برای حکمرانی) آمد، من نیز میان پیشواز رفتگانِ او بودم. او آمد تا به
کربلا رسید و گفت: این جا را چه مینامید؟ گفتند: کربلا. گفت: این جا، قتلگاه برادران من است. این، جایگاه وسایلشان و این، جایگاه مرکبهایشان و این، جایگاه ریختن خونشان است. بهترینِ پیشینیان، در آن، کشته شده و بهترینِ پسینیان نیز در آن، کشته خواهد شد. سپس حرکت کرد تا به
حَروراء رسید و گفت: این سرزمین را چه مینامید؟ گفتند: حَروراء. گفت: حَروراء! بدترینِ پیشینیان در آن، شورش کرد و بدترینِ پسینیان نیز در آن، شورش میکند. آن گاه رفت تا به بانِقیا رسید که پل اوّل
کوفه در آن بود. پرسید: این را چه مینامید؟ گفتند: بانِقیا. سپس رفت تا به کوفه رسید و گفت: این، کوفه است؟ گفتند: آری. گفت: گُنبد
اسلام است.»
در کتاب "
کامل الزیارات" اثر
ابن قولویه، روایتی از
عُروة بن زبیر نقل شده است که در آن، ابوذر غفاری به شهادت امام حسین (علیهالسلام) اشاره میکند:
«عن عروة بن الزبیر: سَمِعتُ ابا ذَرٍّ وهُوَ یَومَئِذٍ قَد اخرَجَهُ عُثمانُ الَی الرَّبَذَةِ، فَقالَ لَهُ النّاسُ: یا ابا ذَرٍّ، ابشِر فَهذا قَلیلٌ فِی اللّه ِ تَعالی. فَقالَ: ما ایسَرَ هذا! ولکِن کَیفَ انتُم اذا قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَتلاً ـ او قالَ: ذَبحا؟»«شنیدم ابوذر ـ که در آن زمان،
عثمان، او را به
رَبَذه تبعید کرده بود و مردم به او گفته بودند: ای ابوذر! بشارت ده که این در راه خدای متعال، اندک و آسان است، گفت: «این، چه آسان است! امّا شما در چه حالی خواهید بود، هنگامی که حسین بن علی (علیهالسّلام) به قتل میرسد؟ » و یا گفت: «ذبح میشود؟».»
شیخ صدوق در کتاب
علل الشرایع، به نقل از
میثم تمار، صحابی وفادار
امام علی (علیهالسّلام)، ضمن پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش به بیان عظمت مقام و منزلت آنها در روز
قیامت میپردازد:
«عن میثم التمّار لِجَبَلَةَ المَکِّیَّةِ: یا جَبَلَةُ، اعلَمی انَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) سَیِّدُ الشُّهَداءِ یَومَ القِیامَةِ، ولِاَصحابِهِ عَلی سائِرِ الشُّهَداءِ دَرَجَةٌ.»«میثم تمار در خطاب به
جبله مکّی، یکی از شیعیان امام علی (علیهالسّلام)، چنین میفرماید: "ای جبله! بدان که حسین بن علی (علیهالسّلام)، روز
قیامت، سَرور شهیدان است و یارانش بر دیگر شهیدان، برتری دارند.»
در کتاب "
المستدرک علی الصحیحین" اثر
حاکم نیشابوری، روایتی از
ابن عباس نقل شده است که در آن، به یقین اهل بیت (علیهالسلام) از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در کربلا اشاره میکند:
«عن ابن عبّاس: ماکُنّا نَشُکُّ واهلُ البَیتِ مُتَوافِرونَ انَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) یُقتَلُ بِالطَّفِّ.»«المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابن عبّاس: ما و بسیاری از خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تردید نداشتیم که حسین بن علی (علیهالسّلام) در طَف، کشته خواهد شد.»
بر اساس روایتی از
کعب الاحبار، در کتاب آسمانی یهودیان آمده است که مردی از نسل
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شهادت میرسد و یارانش پیش از آنکه آثار خون و عرق نبرد از تنشان پاک شود، به
بهشت راه یافته و با
حورالعین همنشین میشوند. مفسران معتقدند این حدیث به شهادت امام حسین (علیهالسلام) و یارانش در واقعه عاشورا اشاره دارد:
«عن کعب الاحبار: انَّ فی کِتابنا: انَّ رَجُلاً مِن وُلدِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یُقتَلُ، ولا یَجِفُّ عَرَقُ دَوابِّ اصحابِهِ حَتّی یَدخُلُوا الجَنَّةَ، فَیُعانِقُوا الحورَ العینَ.»«
الامالی شیخ صدوق به نقل از کعب الاحبار: در کتاب آسمانیِ ما هست که مردی از فرزندان محمّد، پیامبر خدا، کشته میشود و هنوز عرق مرکب یارانش خشک نشده است که وارد بهشت میشوند و با حور العین معانقه میکنند.»
بر اساس روایتی دیگر که از
عمار دهنی نقل شده است،
امام علی (علیهالسّلام) در حال عبور از کنار
کعبالاحبار، بودند. کعب با دیدن امام علی (علیهالسّلام) گفت: "از نسل این مرد، مردی به همراه گروهی شهید خواهد شد و پیش از آنکه عرق اسبانشان خشک شود، به دیدار
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شتافته و در جوار ایشان آرام خواهند گرفت. در این هنگام،
امام حسن (علیهالسّلام) از آنجا عبور کردند. حاضران از کعب پرسیدند: "آیا منظور شما این آقا است؟" کعب پاسخ داد: "نه." اندکی بعد، امام حسین (علیهالسّلام) از آنجا عبور کردند. حاضران دوباره پرسیدند: "آیا منظور شما این آقا است؟" کعب این بار با قاطعیت پاسخ داد: "آری، منظور من ایشان است."
«عن عمّار الدهنی: مَرَّ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) عَلی کَعبٍ، فَقالَ: یُقتَلُ مِن وُلدِ هذَا الرَّجُلِ رَجُلٌ فی عِصابَةٍ لا یَجِفُّ عَرَقُ خُیولِهِم حَتّی یَرِدوا عَلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، فَمَرَّ حَسَنٌ (علیهالسّلام) فَقالوا: هذا یا ابا اسحاقَ؟ قالَ: لا. فَمَرَّ حُسَینٌ (علیهالسّلام) فَقالوا: هذا؟ قالَ: نَعَم.»«
المعجم الکبیر به نقل از عمّار دُهنی: امام علی (علیهالسّلام) بر کعب گذشت. کعب گفت: مردی از فرزندان این مرد، همراه گروهی کشته میشود که هنوز عرق اسبانشان خشک نشده، بر محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد میشوند. در این میان، امام حسن (علیهالسّلام) عبور کرد. گفتند: ای ابو اسحاق! این است؟ گفت: نه. امام حسین (علیهالسّلام) گذشت. گفتند: این است؟ گفت: آری.»
منابع تاریخی، گزارشاتی را از آگاهی برخی افراد از واقعه
شهادت امام حسین (علیهالسلام) پیش از وقوع آن نقل میکنند. یکی از این روایتها، روایت پیشگویی شهادت امام حسین (علیهالسلام) و حضور مردی از بنی
اسد در محل شهادت پیش از وقوع آن است. بر اساس این گزارش در
خلال سفرهای راوی و پدرش به بیابانهای اطراف محل شهادت امام حسین (علیهالسلام)، همواره شاهد حضور مکرر مردی از قبیله بنی
اسد در آن مکان بودند. مرد
اسدی در پاسخ به دلیل حضورش در آنجا ضمن اخبار از واقعه شهادت امام حسین (علیهالسلام) در آن مکان، انگیزه حضور خود را یاری رساندن به آن حضرت و همراهی با ایشان در مسیر
شهادت بیان میکند.
«کانَ ابی یَتَبَدّی، فَیَنزِلُ قَریبا مِنَ المَوضِعِ الَّذی کانَ فِیهِ مَعرَکَةُ الحُسَینِ علیه السلام، فَکُنّا لا نَبدو الّا وَجَدنا رَجُلاً مِن بنی اسَدٍ هُناکَ، فَقالَ لَهُ ابی: اراکَ مُلازِما هذَا المَکانَ، قالَ: بَلَغَنی انَّ حُسَینا (علیهالسّلام) یُقتَلُهاهُنا، فَاَنَا اخرُجُ لَعَلّی اُصادِفُهُ فَاُقتَلُ مَعَهُ. فَلَمّا قُتِلَ الحُسَینُ علیه السلام، قالَ ابی: اِنطَلِقوا نَنظُر هَلِ الاَسَدِیُ فیمَن قُتِلَ؟ فَاَتَینَا المَعرَکَةَ، فَطَوَّفنا، فَاِذَا الاَسَدِیُ مَقتولٌ.»«
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) به نقل از
عریان بن هَیثَم ـ: پدرم به بادیه میرفت و نزدیک به آوردگاه حسین (علیهالسّلام) منزل میگزید. ما هیچ گاه به بادیه نرفتیم، جز آن که مردی از بنی
اسد را آن جا میدیدیم. پدرم به او گفت: تو را پیوسته در این جا میبینم! آن مرد گفت: به من خبر رسیده که حسین علیه السلام، این جا کشته میشود و من بیرون میآیم که شاید با او مصادف شوم و همراهش کشته شوم. هنگامی که حسین (علیهالسّلام) کشته شد، پدرم گفت: برویم و ببینیم که آیا آن مرد
اسدی، جزو کشته شدگان است. به آوردگاه آمدیم و چرخی زدیم. مرد
اسدی، کشته شده بود.»
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۱۷۵-۱۹۲.