پیشگویی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از جمله موضوعاتی که میبایست در مبحث «
قرآن شناسی» و به خصوص در جهت اثبات «
معجز» بوده این آخرین و برترین کتاب آسمانی به عنوان ذکر مصداقی از
اعجاز این
ثقل اکبر و
ودیعه بزرگ
نبوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم مورد توجه، و تحلیل و ارزیابی عمیق قرار گیرد، «پیشگوییهای قرآنی» است.
بی تردید، این بحث همانند دیگر مباحث قرآنی در برگیرنده مطالب فراوان، و سخنهای بی شمار و پراهمیتی است، که در این نوشتار تنها به ذکر و بررسی مهمترین آنها (به شرحی که ملاحظه خواهید نمود) بسنده خواهد شد.
مفهوم
پیشگویی اگر چه واژه «پیشگویی»، معنی و مفهوم نسبتا روشنی دارد و شاید در این باره نیاز به توضیح نباشد، ولی برای آنکه تصور مشخص و روشنی از آن داشته باشیم، و بهطور ناخواسته،
بین این واژه و واژههای مشابه آن
غلط و اشتباهی صورت نگیرد ناگزیر در آغاز گفتار به
مفهوم صحیح آن اشاره میکنیم.
این
کلمه در معانی مختلفی استعمال شده است، در شرح آن در
کتب لغت میخوانیم: عمل و کار شخص «
پیشگو =
پیش گوینده»،
کهانت غیبگویی و اخبار از آینده را «پیشگویی» گویند.
در
زبان عربی و
ادبیات عرب و به خصوص در
آیات و
روایات و واژه «
غیب» و کلمه «
نبا غیبی = خبرهای غیبی» از رایجترین الفاظی هستند که در مفهوم «پیشگویی» بکار میروند.
این است که
مرحوم علامه شهرستانی گوید: «الغیب فی العرف العربی اسم لمعنی یقابل الحضور و ضد الهود، کما فی القرآن (عالم الغیب و الشهاده...».
«و الشهود، کنایة عن اتصال الحواس بالحاضر لدیها و هو المراد من الحضور ایضا فالغیب کالغایب، ما لایتصل به الخواس، و به سمی المسافر غائبا، و خلافه حاضرا، فالنباء الغیبی بناء علی ما عرفت، هو النباء الذی لایتصل بالمحسوس لدیک فعلا، و ان کان اصله محسوسا من قبل، ثم غاب کالمسافر او بالعکس کالمولود الذی کان فی غیابه الرحم، محجوبا عن الحواس ثم ولد بعد، فصار محسوسا
بین الناس»
(قریب به این مضمون را میتوان در سایر کتب لغوی، یافت
).
واژه
ملاحم نیز از جمله واژههایی است که در زبان عربی در مفهوم «پیشگوییها» بکار رفته است.
نوع افراد و شخصیتهای علمی که در گذشته، در زمینه «پیشگوییها» کتابی نگاشتهاند، نام کتابشان را «
الملاحم» نهادهاند، مرحوم شیخ
آقابزرگ تهرانی، در کتاب نفیس خود، از بیست و چهار نوع «الملاحم» نام میبرد.
تفاوت «پیشگویی» با «
پیشبینی» و «
آیندهنگری»:
گاه دیده میشود به لحاظ عدم توجه لازم به مباحث قرآنی و
کلامی، دو واژه «
پیش
بینی» و «آیندهنگری» به جای «پیشگویی» و یا به عنوان واژههای مترادف و هممعنی با آن بکار میروند، در حالیکه با اندک دقتی، روشن خواهد شد که «پپیشگویی» با هر یک از دو واژه دیگر، تفاوت دارد، که ما اجمالا به آن اشاره مینماییم:
آیندهنگری به مساله
تدبیر و سیاستگذاری نسبت به
آینده بشریت اطلاق میشود، اما در پیشگوییهای قرآنی، اصلا نظر و توجهی به برنامهریزی خاص و یا طراحی ویژهای نسبت به آینده تاریخ
جوامع بشری نیست، بلکه در آن، تنها به
بیان آنچه که خواهد شد، میپردازد، نه چگونه باید باشد، و یا چگونه اداره خواهیم نمود؟ به
بیان دیگری: مقصود از «آیندهنگری»
قرآن این است که
خداوند میفرماید: ما بشریت آینده را به شکل خاصی اداره خواهیم نمود:
٭ «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا...» «خداوند به کسانی از شما که
ایمان آورده و
عمل شایسته انجام دادهاند
وعده داده است که آنان ار در
زمین جانشین کند، چنانکه اسلامشان را نیز جانشین نمود، و
دینشان را که برای ایشان پسندیده است تمکین و استقرار بخشد، و
خوفشان را به
امنیت تبدیل کند...».
٭ «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض...» «ما میخواهیم بر مستضعفان زمین،
منت گذارده و آنان را پیشوایانی قرار دهیم و وارثانشان کنیم، و در زمین به آنان تمکین بخشیم...».
٭ «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین» «همانا زمین ملک خدا است و به هر کس از بندگان خویش بخواهد وا میگذارد، و سرانجام نیک از
پرهیزکاران است».
٭ «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق...» «بلکه حق را روی باطل پرتاب میکنیم تا آن را درهم بشکند و یکباره نابود شود...».
٭ «انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوه الدنیا» «ما
پیامبران خویش را با کسانی که ایمان آوردهاند، در زندگی
دنیا یاری میکنیم».
اما هدف قرآن در مساله «
پیشگویی» این است که بگوید: چه خواهد شد، و چه حوادث و وقایعی رخ خواهد داد همانند آیاتی که خبر از شکست رومیان دادهاند،
و یا آیاتی که پیروزی
مسلمین در
جنگ بدر و غیره را
نوید دادهاند،
و نیز آیاتی که خبر از
فتح مکه دارند
و همچنین آیات دیگری که از شکست
یهودیان مدینه، دوام و بقاء
نسل رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و یا دیگر رخدادهای تاریخی خبر دادهاند، اگر چه بر اساس
توحید افعالی، آنچه که واقع شده و خواهد شد، از
مشیت الهی خارج نیست. «و ما تشاون الا ان یشاء الله رب العالمین» «شما
اراده نمیکنید مگر اینکه خداوندی که پروردگار جهانیان است بخواهد».
ولی با اندکی دقت در این دسته از
آیات (آیات مربوط به پیشگوییها) به روشنی به دست میآید که مقصود در هیچیک از آنها
بیان برنامهریزی و اعمال تدبیر خاص نسبت به آینده تاریخ بشر نیست.
اگر چه در عنوان «
پیش
بینی» نیز توجه به آینده مطرح است، ولی
اهل لغت معتقدند: با کلمه «پیشگویی» تفاوت دارد، در فرهنگ معین، چنین میخوانیم:
«
پیش
بینی» حدس زدن وقایع آینده است از علل و اسباب و قراین موجود، مثلا یک
پزشک گاهی از دیدن احوال بیماری میتواند بگوید که او بهبود خواهد یافت و یا خواهد مرد.
در
جنگی که میانه دو دولت در میگیرد، از اندازه نیروی آن دو و پافشاری سپاهیان و غیره میتوان گفت:
فاتح کیست؟ و
مغلوب کیست؟ و آن (اگر چه به معنی دریافت و گفتن حوادث قبل از وقوع آنها، و
غیبگویی، آمده، ولی) در اصل با پیشگویی که از
پیش گفتن وقایع آینده از طریق
علوم مکنونه (آگاهیهای سری) است فرق دارد... «
پیشبینی» اصلا اعم است و شامل «پیشگویی» و اخبار قبل الوقت هم گویا میشود، مثلا: من
باران این ماه را بواسطه شدت گرمای گذشته
پیش
بینی کرده بودم...».
با توجه به آنچه ذکر شده، میتوان گفت: سه فرق اساسی
بین «پیشگویی» و «
پیش
بینی» وجود دارد:
۱. «
پیش
بینی» اعم از پیشگویی است: بعید نیست که علت «اعم» بودن
پیش بینی این باشد که شخص «پیشگو»، آنچه را که مورد
پیشگویی قرار داده و بدان دست یافته است ابراز و اظهار میکند، و آن را با زبان و قلم برای دیگران بازگو مینماید، اما شخص «
پیش
بینی» ممکن است آنچه را
پیش
بینی نموده و به آن رسیده است اظهار ننماید و به عکس، چه بسا، پس از وقوع حادثه میگوید: «من قبل از این چنین حدس میزدم، و
پیش
بینی مینمودم».
۲. در «
پیش
بینی» وجود زمینه و آماده بودن مقدمات و غیره ضرورت دارد (به شکل و نوع حقیقیش، مخصوصا پیشگوییهای قرآنی و
انبیاء و
امامان و
اولیاء خاص الهی) از هرگونه «
حدس» به دور است؛ آنچه را که شخص «
پیشگو» میگوید، با
قطع و
یقین میگوید، یافتههای واقعی را خبر میدهد، آنچه را که با
درک و
شعور خاص باطنیش بدست آورده و اطلاع پیدا کرده است بازگو مینماید.
شاید همین تفاوتهای روشن موجب گردیده تا آشنایان به
لغت، هیچگاه عنوان «
پیش
بینیهای قرآنی» را در گفتار و نوشتار خود بکار نبرند، و خلطی
بین آن و «پیشگوییهای قرآنی» بعمل نیاورند.
اخبار از
غیب و پیشگویی از حوادث آینده و آگاهی به آنها، از جمله اموری است که همواره مورد توجه
انسان بوده است.
بشر از دیرباز به دانستن آینده مجهول علاقه داشته و میخواسته به هر طریق ممکن، دریچهای به
عالم غیب باز گشاید و از وقایعی که در آینده اتفاق میافتد، مطلع گردد.
میتوان گفت: این
عشق، یک امر غریزی و باطنی است، که از سوی
پروردگار در نهاد انسان به
ودیعه و
امانت نهاده شده است، زیرا به عقیده روانشناسان: «یکی از
حواس باطنی بشر، حس
کنجکاوی و کشف مجهولات است» (به کتاب «حس مذهبی یا بعد چهارم
روح» نوشته «تا نه کی دو که نه تن»
مراجعه شود) و روشن است فعالیت این حس منحصر به محدوده زمان حال و وضعیت موجود نمیشود، بلکه در برگیرنده زمان گذشته و آینده نیز میباشد.
واقعیات موجود در بستر تاریخ گویای این حقیقت است که جوامع بشری به گویندگان، سرایندگان، و مولفانی که در جهت آینده زندگی فردی یا اجتماعی افراد سخن گفتهاند، علاقه وافری داشته و به مطالعه این چنین مکتوبات و نوشتهها تمایل بیشتری نشان دادهاند، حتی پس از گسترش علوم و وقوع تحولات علمی در سطح
دنیا، و از جمله در جوامع متمدن غربی باز دیده میشود که سرودههای رمزی «
نوستراداموس» («نوستراداموس» نام لاتینی «
میشل دونوسترادام» فرانسوی است.
وی در ۱۴ دسامبر سنه ۱۵۰۳ میلادی در ناحیه «سن رمی» فرانسه زاده شده و ظاهرا در ۱۷ ژوئن سال ۱۵۶۵ در گذشت) (برای اطلاعات بیشتر از زندگی وی به کتاب پیشگوییهای «نوستراداموس»،
مراجعه شود) (که در آن، وضعیت آینده جهان را بصورت مبهم و معماگونه پیشگویی کرده بود) پس از انتشار در کمترین فرصت و زمان به زبانهای رایج دنیا ترجمه شده، و شرح و تفسیر فراوانی از سوی تحلیلگران و اربابان سخن و قلم بر آن نگاشته میشود، و تحت عنوان «
پیشگوییهای نوستراداموس» انتشار مییابد، و بارها و بارها چاپ میگردد، و از پر آوازهترین و پر تیراژترین کتابها به حساب میآید.
تازه این در حالی است که برخی از زمامداران سیاسی غرب و سران
کلیسا نسبت به آن روی خوش نشان ندادهاند، و حتی او را به پای
محاکمه و
مجازات کشاندهاند و وی را از پافشاری بر یافتههای خود و اظهار نظرهای بعدی منع نمودهاند.
مترجم کتاب «پیشگوییهای علمی نوستراداموس» مینویسد: «... این
شاعر پزشک، دانشور، از مردمان زمانه خود بسیار جلوتر حرکت میکرده و از همین روی توانسته است اشکالی از
آینده جهان را ترسیم کند، که بیشتر آن به
حقیقت پیوسته است، پیشگوییهای نوستراداموس که در قالب
شعر و به صورت
دو بیتی سروده شده است از شیوهای مبهم و دیر شناخت بهرهمند است... .
این شیوه استتار را تنها به خاطر کیفیت مغشوش زمانه تاریک خود که در چنگال تیز
دادگاه تفتیش عقاید اسیر بود به کار گرفته و کوشیده است تا حد ممکن، با
استعارههای اسرارآمیز، بر روی گفتارهایش حجابی در انداخته و خود را بدینسان از
اسارت در دست دادگاههای تفتیش عقاید به دور بدارد....».
به گفته خود او، پس از به پایان رساندن آن نوشتارها، بخش بیشترین آنان را در
آتش سوزاند، اما باور انجام چنین کاری از یک دانشمند، ساده و آسان نیست و این شاید تنها بهانهای برای گمراه کردن مقامات کلیسا بوده است که کارگزاران هولناک آنان، همه جا سایهوار او را دنبال میکردند....
و بالاخره اگر چه «نوستراداموس»، پس از انتشار دادن نخستین بخش از کتابش و در نزد توده مردم به نام پیشگویی قدرتمند آوازه یافت، و حتی بدنبال دعوت ملکه فرانسه از وی، در تاریخ ۱۴ جولای ۱۵۵۶ در پاریس ساکن ، و دو بار در کاخ حکومتی با «ملکه» ملاقات نمود، و طی این ملاقاتها موفق شد تا نظرش را به خود جلب نماید، اما از سود
کلیسا به «جادوگری هولناک» نام گرفت، و در فرصتی نه چندان دور به او هشدار داده شد که دادگستری پاریس، درباره تجربیات جادویی او، پژوهشهایی کرده است، و او که شامه تیزش بوی خطر را شنیده بود شتابان به شهر «سالون» بازگشت....
ناگفته نماند: «نوستراداموس» در
اختر شناسی و مسایل نجومی نیز از توان علمی بالایی برخوردار بوده است، چه آنکه نوشتهاند: وی تئوری «مدور بودن
زمین و چرخش آن به دور
خورشید» را سالها
پیش از «کوپرنیک» و «گالیله» ارائه داد و از آنجا که در زمان تفتیش عقاید میزیست به زودی جان خود و خانوادهاش به گونهای مورد تهدید قرار گرفت که افراد خانواده او، در سال ۱۵۵۲ (در سن ۱۹ سالگی) به بهانه ادامه تحصیل، او را از محل زندگیش «آوینیون» دور کرده و به «موپلیه» فرستادند.
(این که آیا
علم غیب با پیشگویی عین هم هستند و یا کاملا تفاوت دارند، و یا آنکه هم وجه اشتراک دارند و هم وجه افتراق؟ بحثی است که در عنوان بعدی مورد بررسی قرار میگیرد).
پس از روشن شدن مفهوم «پیشگویی» و تبیین وجه اشتراک و یا افتراق آن با دو واژه «
پیشبینی» و «
آیندهنگری»، لازم است بررسی کنیم که آیا: «پیشگویی» و اخبار از آینده، ذاتا ممکن است یا نه؟ آیا از دیدگاه عقل، چنین امری تحققپذیر است؟ آیا روشهای علمی موجود امکان آن را تایید میکنند؟ آیا در بینش
فلاسفه و روانشناسان و دیگر دانشمندان، پذیرش امکان «
اخبار به غیب» امر معقولی است؟ و به خصوص، آیا به طبق
آیات قرآنی و
اخبار و
احادیث بر جای مانده از
معصومین علیهمالسلام میتوان معتقد به امکان و عینیت یافتن «پیشگویی» شد یا نه؟
بی تردید و بررسی تفصیلی این موضوع، نیاز به مقالهای مستقل و جداگانه دارد، اما پاسخ اجمالی در این مورد این است که: از نظر عقلی، هیچ امتناعی نسبت به امکان آن وجود ندارد، بهترین دلیل و شاهد صادق بر امکان این مدعی وقوع آن است، (یعنی پیشگوییهایی که تا بحال از
انبیاء،
امامان و غیره به عمل آمده است) بر این اساس، ما معتقدیم: نیازی به اقامه
برهان و
استدلال و حتی ذکر
آیات و
روایات و نیز نظرات و اندیشههای مویدگونه
دانشمندان اسلامی و غیره نیست.
ولی به جهت
اتقان و استحکام بحث، ناگزیریم این مطلب را (و لو بهطور فشرده) از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار دهیم:
گروهی با تمسک به یک سلسله از آیات قرآنی و اخبار و احادیث (که علم به غیب را مختص به
ذات پروردگار میدانند، و در نگاه آغازین هرگونه اخبار به غیب و پیشگویی نسبت به آینده را از غیر خدا نفی میکنند) عقیده به «امکان پیشگویی برای
بشر» را «
شرک» قلمداد مینمایند.
در صورتی که با تامل در آیات شریفه
قرآن و
روایات معصومین علیهمالسلام روشن میشود که حقیقت مطلب چیز دیگر است، و در واقع این گروه تنها یک دسته از آیات و روایات را دیده و بدان اخذ نمودهاند، و از ملاحظه دستههای دیگر چشم فرو بستهاند.
اینان در واقع
مصداق آیه «نومن ببعض و نکفر ببعض»
هستند اما با توجه به مجموعه آیات و اخبار و با در نظر داشتن آیات و اخباری که
مخصص آیات مذکور هستند روشن میشود که آیات و روایاتی که
علم به غیب را منحصر در ذات پروردگار دانسته و هر گونه اطلاع بر غیب را از غیر او نفی میکنند، ناظر به
علم غیب ذاتی هستند و نه مطلق آن.
(همانند آیات ذیل: «و هاده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو»؛
«قل لایعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله»؛
«انما العلم عند الله و ابلغکم ما ارسلت به»؛
«قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر
مبین»
و همانند روایتی که مرحوم
مجلسی در
بحار الانوار ذکر نموده که یحیی بن عبدالله بن الحسن از
امام کاظم علیهالسلام پرسید: جانم فدای تو باد، مردم گمان میکنند که شما علم بر غیب دارید؟ فرمود: سبحان الله...).
ولی در کنار آنها، دسته دیگری از آیات و روایات به چشم میخورند که علم به غیب
تفویضی از سوی
پروردگار را برای انبیاء و امامان و اولیاء خاص و صاحبان
قداست نفسانی تثبیت میکنند.
(همانند آیات: «عالم الغیب فالیظهر علی غیبه احد الا من ارتضی من رسول...»؛
«ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء...»؛
«و ما صاحبکم بحجنون و لقد راه با لافق المبین»؛
«ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک...»
و همانند روایاتی که مرحوم مجلسی در بحار الانوار
نقل فرموده، از جمله اینکه
عبدالرحمن بن کثیر میگوید: از
امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: «نحن ولاه امر الله، و خزنة علم الله، و عیبه وحی الله» ما
صاحبان امر و فرمان پروردگار، و گنجینه علم او و صندوق
وحی الهی هستیم.
و نیز سدیر گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض نمودم: جانم فدایت باد شما چه هستید؟ آن حضرت فرمود: «نحن خزائن الله علی علم الله، نحن تراجمه وحی الله...» ما گنجینههای پروردگار بر علم او و مترجم وحی الهی هستیم....).
و نیز در کنار آنها دسته سومی از
آیات و
روایات مشاهده میشوند که حکایت دارند از تحقق علم به غیب برای افرادی از بشر در بستر تاریخ، زیرا در آنها به اخبار غیبی
پیامبران و امامان علیهمالسلام و دیگر
اولیاء الهی اشاره شده است.
امین الاسلام طبرسی (ره) مینویسد:
یکی از
معجزات مسیح علیهالسلام این بود که از
غیب خبر میداد و میگفت: «و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم»:
«و من به شما از آنچه میخورید و در خانههاتان ذخیره و دلیلهای
امامت حضرت علی علیهالسلام خبرهای غیبی اوست که همه با او واقع مطابقت داشته است.
شیخ مفید (ره) نیز میگوید: «یکی از دلیلهای
امامت علی علیهالسلام
خبرهای غیبی آن حضرت است که او وقوع یک سلسله
پیشآمدها و حوادث قبل از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی
صدق و درستی خبرهای او روشن شده است».
ابن ابی الحدید معتزلی نیز میگوید: ما
علی علیهالسلام را در خبرهای غیبی که از او صادر شد امتحان کردهایم و همه خبرهای او را مطابق با وقع یافتهای و...»
بنابر این، از دیدگاه
قرآن و اخبار و احادیث،
پیشگویی و علم به غیب تفویضی امری است ممکن و محقق، و هیچگونه منافاتی با انحصار علم به غیب ذاتی در پروردگار ندارد.
در میان شخصیتهای علمی
عالم اسلام به چهرههای برجسته و ارزشمندی بر میخوریم که مساله «امکان پیشگویی» را (صرف نظر از
تعبد در برابر آیات و روایات) مورد بررسی قرار داده، و آن را امری مسلم گرفتهاند که ذیلا به گفتار برخی از آنها اشاره میشود.
ابوعلی سینا میگوید: «اگر
عارفی از غیب خبر داد و آینده درستی آن را ثابت کرده او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور زیرا چنین آگاهی یک ریشه طبیعی دارد».
در جای دیگر گوید: «وقتی اشتغالات
روح از طریق
حواس کم شد، برای
روح انسان فرصتی میدهد که خود را از دست قوای طبیعی خلاص کرده و به جانب قدس پرواز میکند و صورتهایی را در آنجا میبیند، و این حالت گاهی در
خواب و در حال
بیماری برای انسانهای عادی نیز رخ میدهد».
هم او گوید: «اگر به تو گفتند که فلان عارف، کاری انجام میدهد و یا به
جسمی حرکت میبخشد یا خود حرکتی میکند که از توانایی دیگران بیرون است این سخن را انکار مکن زیرا برای این کار یک رشته اسباب، وجود دارد که اگر تو نیز از آن راه وارد شوی به همان مقصد میرسی».
و بالاخره گوید: «
تجربه و
آزمایش به روشنی ثابت کرده است که انسان در موقع خواب میتواند با جهان خارج تماس بگیرد و اطلاعاتی کسب کند، اکنون چه مانعی دارد که انسان در موقع بیداری دارای چنین قدرتی باشد و تجربه و آزمایش نیز این حقیقت را ثابت کرده است».
شیخ شهابالدین سهروردی میگویند: «هر وقت شواغل
حس ظاهری کاهش یافت، در این وقت نفس انسانی را دست قوای طبیعی رهایی جسته و بر یک رشته
امور غیبی تسلط مییابد».
سپس میگوید: «اگر
انسانهای کامل مانند
پیامبران و
اولیاء از غیب خبری دهند به خاطر نوشتههایی است که میبینند و یا امواج و صداهای دلانگیز و هولناکی است که میشنوند و یا صورتهایی است که مشاهده میکنند و با آنان سخن میگویند و سپس از غیب خبر میدهند».
ملا صدرای شیرازی در
تعلیقه خود بر
حکمت اشراق، امکان آگاهی از غیب را به گونهای مشروح مورد بحث قرار داده و میگوید: «
نفس بر اثر اتصال با جهان
عقل و یا
عالم مثال (جهان صور اشیاء)، آگاهیهایی کسب میکند» سپس مطلب را با
براهین عقلی روشن میسازد.
ممکن است گفته شود که:
دانشمندان اسلامی بر اساس تعبد در برابر آیات و روایات امکان پیشگویی و اخبار از آینده را پذیرفتهاند، ولی دیگر دانشمندان، به خصوص روانشناسان و آگاهان به مسائل
انسان شناسی و غیره در جوامع علمی غرب آنرا غیر ممکن تلقی نموده، مورد انکار قرار دادهاند.
بنابر این
اعتقاد به امکان پیشگویی از یک پشتوانه علمی معتبر برخوردار نیست.
اما واقعیت مطلب این است که با اندک تاملی در گفتار و نوشتار بر جای مانده از سرشار ترین چهرههای علمی جهان، نادرستی این پندار روشن خواهد شد. زیرا (همچنانکه خواهد آمد) نه تنها آنان منکر برخورداری
انسان از چنان توان روحی (امکان پیشگویی) نبوده و نیستند بلکه به آن نیز اذعان دارند.
پروفسور «سوروکین» که یکی از روانشناسان معروف به شمار میآید، همانند جمعی دیگر از همکیشانش، وجود سه شاهراه حقیقت شناسی (یعنی
حس، عقل و
الهام) را به روشنی تصدیق کرده و برای ادراک عرفانی و به اصطلاح «الهام» مقام و منزلتی ویژه قائل است و صریحا میگوید: «نمیتوان این راه را
تخطئه و
تحقیر نمود.
مگر میتوان آموزش گسترده ادیان بزرگ را یکسره به تقلید کوته
بینان نظام مادی ناچیز و بی حکمت شمرد و برای آن ارزشی قائل نگشت».
البرت آنیشتین (۱۸۷۹-۱۹۵۵) نیز همانند دانشمندان اسلامی معتقد است: «الهام، کلید و عامل پرارج در اکتشافات علمی است».
آلکسیس کارل میگوید: «به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست و نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا، از خصایص دیگری چون
اشراق و تصور خلاقه برخوردارند.
با اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است مییابند و روابط مجهول
بین قضایایی را که ظاهرا با هم ارتباطی ندارند میبینند و وجود گنجینههای مجهول را به فراست در مییابند.
تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل، آنچه را که دانستنش اهمیت دارد میدانند.
یک
مدیر واقعی احتیاج به محکهای هوشی و اوراق اطلاعاتی برای انتخاب مرئوسین خود ندارد. یک
قاضی خوب بدون توجه به جزئیات مواد و
تبصرههای قانون و... حکم صحیح تواند داد، یک دانشمند بزرگ خود به خود بسوی راهی که منجر به کشف تازهای خواهد شد کشانده میشود.
این همان کیفیتی است که
پیش از این «الهام» نامیده میشد.
دانشمندان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکی منطقی و دیگری اشراقی. علوم، ترقی خود را مرهون این هر دو دسته متفکر است.
در
علوم ریاضی نیز که اساس و پایه کاملا منطقی دارد، معهذا اشراق سهم گرفته است... اکتشافات اشراق باید همیشه بوسیله
منطق سنجیده شود و به مرحله عمل اشراق یک عامل شناسایی قوی و در عین حال خطرناکی است و تمیز آن از تو هم گاهی دشوار است.
کسانی که زمام اختیار خود را فقط بدست او سپردهاند در معرض اشتباهند زیرا همیشه صادق و صائب نیست. فقط مردان بزرگ و پاکان ساده دل میتوانند با آن به کمال اوج
زندگی معنوی برسند.
این موهبت حقا شگفتانگیز است.... با این ترتیب گاهی شناسایی دنیای خارج از راههای دیگری بجز اعضای حسی، برای ما میسر میشود شکی نیست که فکر میتواند حتی از فواصل دور دو فرد انسانی را مستقیما بهم مربوط کند.
این قضایا که مطالعه آنها در عهده علم جدید «متاپسیشیک» است باید همانطوری که هست پذیرفته شود زیرا حقایقی در بر دارد و جنبهای از وجود انسانی را که هنوز شناخته نشده است معرفی میکند».
با توجه به آنچه که در ذیل عنوان اول (مفهوم پیشگویی) گفته شد، که «در
زبان عربی و
ادبیات عرب، به خصوص
آیات و
روایات، واژه «
غیب» و مشتقات آن را رایجترین کلماتی هستند که در مفهوم «
پیشگویی» بکار میروند، و نیز با توجه به آنچه که در ذیل عنوان قبلی (امکان پیشگویی)
بیان شد مبنی بر این که: «پیشگویی نسبت به حوادث آینده، برای
بشر، ممکن است»، جای این پرسش باقی است که آیا «پیشگویی» با «
علم به غیب» همانند است؟ و یا آنکه کاملا با یکدیگر فرق دارند؟، و یا نه آن و نه این، بلکه امر سومی مطرح است؟ و یک نسبت و رابطه ویژهای
بین آن دو بر قرار است؟
آنچه که از موارد کاربرد این دو واژه در نزد آگاهان به
فرهنگ و
لغت، نوشتار آشنایان به مفاهیم قرآنی بر میآید این است که: ضمن آنکه نمیتوان، بطور کلی آن دو کلمه را جدای از هم دانست، اما به عینیت و یا همانندی آن دو نیز نمیتوان تن در داد، بدین جهت میگوییم: اگر چه خبر دادن شخص «
پیشگو» (منظور، غیر از
انبیاء الهی و
امامان علیهمالسلام و نیز غیر از
اولیاء خاص پروردگارت که به صورت تفویضی، از
علم غیب برخوردارند) از وقوع حوادثی در آینده، «
اخبار به غیب» به حساب میآید، ولی نمیتوان آن را، «علم غیب» نامید، زیرا «پیشگویی» از مقوله «
کرامت» است، اما علم غیب از مصادیق «
معجزه» میباشد. بی تردید، میان معجزه و کرامت فرق است.
چه زیبا فرموده است
استاد شهید مطهری (ره) آنجا که نگاشته است:
«میان معجزه و کرامت فرق است. معجزه یعنی
بینه و
آیت الهی که برای اثبات یک ماموریت الهی صورت میگیرد و به اصطلاح مقرون و تحدی است و منظور الهی از او در کار است این است که محدود است به شرایط خاصی است، اما کرامت یک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک
انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست.
این چنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت یک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست...»
بنابر این، میتوان گفت: دایره «پیشگویی» از دامنه «علم غیب» وسیعتر است، زیرا (همچنانکه در فوق اشاره شد) هر کس که از قوت
روح و قداست نفسانی برخوردار باشد، طبیعتا واجد توان «پیشگویی» خواهد بود و به چنان کرامتی نایل است، اما همان شخص، از «علم غیب» به مفهوم خاص قرآنیش بی بهره است بدین جهت معتقدیم فقط
خداوند تعالی است که به طور بالذات، مستقل واجد «علم غیب» است زیرا او به تمام مخلوقات محیط است (آیات ذیل، صحت این گفتار را تاکید میکنند:
«و لله غیب السموات و الرض...»
«له غیب السموات و الارض...»
«ان الله یعلم غیب السموات و الارض...»
«قل لا یعلم من قی السموات و الارض الغیب الا الله...»
«و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها ال هو...»
«و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء...»
«لایعزب عنه مثقال ذره فی السموات و لا فی الارض...»
«عالم الغیب و الشهاده العزیز الحکیم»
«عالم الغیب و الشهاده هنو الرحمن الرحیم»
«عالم الغیب و الشهاه فتعالی عما یشرکون»
«عالم الغیب و الشهاده و هو الحکیم الخبیر»
«عالم الغیب و الشهاده الکبیر المتعال»
«عالم الغیب و الشهاده العزیز الرحیم».
)
ولی در عین حال اشکالی ندارد که
پروردگار بنا به
مصلحت و
استعداد و پارهای از مخلوقات مانند انبیاء و اولیاء نیز قسمتی «علم غیب» عطاء فرمایند:
(این که گفتهایم: «قسمتی از علم غیب» و نگفتیم «تمام آن» برای این است که علم به برخی از
امور غیبی (مخصوصا علم تفصیلی به آنها) را، خداوند منان به هیچ فردی واگذار ننموده است، چنانکه
آیه ۳۴/
لقمان علوم پنجگانه «آگاهی از
قیامت، نزول
باران، چگونگی
جنین در
رحم مادر، اموری را که
انسان در آینده انجام میدهد، و محل
مرگ او» (که همه آنها از امور غیبی به حساب میآیند) را مخصوص پروردگار میداند، و نه تنها لحن آیه فوق دلالت بر این انحصار دارد، بلکه روایاتی که در تفسیر آیه نیز وارد شده این حقیقت را تاکید میکند.
از جمله در حدیثی میخوانیم: «ان مفاتیح الغیب خمس لا یعلمهن الا الله و قرأ هذه الایه» : «کلیدهای غیب پنج است که هیچکس جز خدا نمیداند، سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».
از
امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده: «هذه الخمسه اشیاء لم یطلع علیها ملک مقرب و لا نبی مرسل و هی من صفات الله عزوجل» : این پنج چیز، اموری هستند که کسی از
فرشته مقرب و
پیامبر مرسل بر آنها اطلاع نیافت، و اینها از
صفات پروردگار است».
علی علیهالسلام نیز ضمن
خطبه ۱۲۸
نهج البلاغه، در پاسخ مردی از طایفه «
بنی کلب» نیز فرموده: فهذا علم الغیب الذی لایعلمه احد الا الله... «اینها علوم غیبیهای است که غیر از خدا کسی نمیداند»).
چنانچه در آیه ۲۶ و ۲۷
سوره جن میخوانیم: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبنه احد الا من ارتضی من رسول» : «عالم به غیب او است، و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد، مگر رسولانی که آنها را برگزیده است».
و در آیه ۱۷۹
سوره آل عمران نیز آمده است: «و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء» «چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولی
خداوند از میان رسولان خود هر کسی را بخواهد بر میگزیند (و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او میگذارد).
در
روایتی از
امام باقر علیهالسلام نقل شده است که آن حضرت در پاسخ «
حمران بن اعین» که از محتوای آیه ۲۶ سوره جن
پرسیده بود، پس از
قرائت آیه ۲۷ همان سوره
«الا من ارتضی من رسول» فرمود: «و کان و الله محمد ممن ارتضا»: «بخدا قسم که
محمد از پسندیدگان او بود»، سپس امام علیهالسلام فرمود:
و اما اینکه میفرماید: «
خدا غیب میداند» همانا
خدای عزوجل عالم است به آنچه از خلقش غایب است نسبت به آنچه در علمش تقدیر میکند، و حکم میدهد
پیش از آنکه آن را بیافریند و به
فرشتگانش افاضه کند، ای حمران این علم نزد او نگهداشته شده است و نسبت به آن
مشیت دارد.
هرگاه بخواهد طبق آن حکم دهد (و آن را بمورد اجرا گذارد) و گاهی نسبت به آن بداء حاصل شود و به مورد اجرایش نگذارد.
و اما علمی که خدای عزوجل آن را
تقدیر و
حکم و
امضاء فرموده: علمیست که اولا به
پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و سپس به ما رسیده است.
و در
قرآن کریم، به آیات فراوانی راجع به
پیامبران بزرگوار الهی، (از جمله
حضرت عیسی،
موسی و
نوح علیهالسلام و...، و خاصه
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر میخوریم که حکایت از
تفویض و واگذاری
علم غیب از سوی پروردگار به اولیاء خاصش دارند، (در این زمینه، به کتاب «علم غیب آگاهی سوم نوشته استاد
جعفر سبحانی مراجعه شود
) و نه تنها
انبیاء که
امامان معصوم علیهمالسلام نیز از چنین فیض قدسی برخوردارند، چنانکه عمار ساباطی نقل میکند: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: آیا
امام غیب میداند؟ آن حضرت فرمود: «لا و لکن اذا اراد ان یعلم الشی اعلمه الله ذلک» : «نه، ولی هرگاه بخواهد چیزی را بداند خدا آن را به او بیاموزد»
و نیز یحیی بن عبدالله بن حسن از
امام باقر علیهالسلام جنین سوال میکند: «فدایت شوم گروهی از مردم عقیده دارند که شما علم غیب دارید؟» حضرت در پاسخ او فرمود: «لا و الله ماهی الا وراثة عن رسول الله» : «نه بخدا سوگند آنچه ما میدانیم از
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به ما رسیده است و از او
ارث بردهایم».
حنان بن سدیر نطز از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: «برای
خداوند دو گونه علم هست:
علم عام و
علم خاص، اما علم خاص همان است که حتی فرشته مقرب و پیامبر مرسل هم از آن بی اطلاع است، ولی علم عام او چیزی است که فرشته مقرب و پیامبران فرستاده شده از سوی خداوند (
انبیاء مرسل) از آن بهرهمندند که تمام آنها در اختیار ما است...».
بنابر این،
علم غیب انبیاء و امامان علیهمالسلام را نباید با
علم به غیب پروردگار یکی، و در عرض هم دانست، بلکه علم به غیب آن بزرگواران را باید علم غیب اعطایی از سوی پروردگار، و یادگیری و تعلم از دانای غیب نامید.
در این زمینه، گفتاری از اندیشمندان بزرگ
شیعی و
سنی بهره میگیریم:
شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ ه-ق) میگویند:
«کسی را میتوان بهطور مطلق دارای صفت عالم به غیب، دانست که علم او ذاتی باشد و از کسی نیاموخته باشد و
علم هیچکس جز
خداوند بزرگ ذاتی نیست و ازاینرو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان بهطور مطلق گفته شود: عالم به غیب هستند بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام قبل و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و سرانجام به
تعلیم الهی است.
شیخ طوسی (متوفای ۵۴۸ ه-ق) میگوید:
«به عقیده شیعه، کسی را میتوان با جمله «عالم به غیب» توصیف کرد که همه غیبها را بداند و علم او ذاتی باشد و هیچکس جز
خدا این چنین نیست و اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از
علی علیهالسلام و سایر امامان علیهمالسلام نقل کردهاند همه از
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به آنان رسیده و رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز از خداوند آموخته است»
رشیدالدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی (متوفای ۵۸۸) در متشابهات القرآن ص۳۱۱ سخنی دارد که مضمون کلام او این است:
«پیامبر و امام از غیب آگاهی دارند اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به اینکه علم آنان ذاتی است و با
علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم
شرک میباشد»
کمالالدین ابن میثم بحرانی (متوفای ۶۷۹) میگوید:
«منظور از علم به غیبی که جز خدا نمیداند علم به غیبی است که بدون
تعلیم و آموختن باشد و علم غیب بدون تعلیم اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس که آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است».
علامه طباطبایی (ره) میگوید:
«خداوند ذاتا از
غیب آگاه است و هر کس غیر از او غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آگاهی خود از غیب را انکار میکند و میگوید: علم غیب ندارم معنای آن این است که مستقلا و ذاتا عالم به غیب نیست و هر چه میدانم از جانب خدا به من آموحته شده است»
ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای ۶۵۵ ه-ق) میگوید:
«ما انکار نمیکنیم که در میان افراد بشر اشخاص باشند که از غیب خبر بدهند اما میگوییم که آگاهی آنان از غیب مستند به
خداوند است، و خداوند وسیله آگاه شده آنان را از غیب فراهم میآورد»
(۱) دهخدا، علی اکبر، لغت نامه.
(۲) جرجی زیدان، تمدن اسلام.
(۳) معین، دکتر محمد، فرهنگ معین، چاپ ۱۳۶۰.
(۴) معین، دکتر محمد، فرهنگ معین، چاپخانه سپهر تهران.
(۵) سبحانی، جعفر، مفاهیم القران، ۱۴۰۲ ه-ق، چاپخانه خیام تهران.
(۶) السید هبه الدین الحسینی الشهرستانی، المعجزه الخالده، چاپ دوم، ربیع الاول ۱۳۷۱ ه-ق، چ معارف بغداد.
(۷) مفردات راغب، راغب اصفهانی.
(۸) نهایه، ابن اثیر.
(۹) مقاییس اللغة.
(۱۰) قاموس المحیط، فیروز آبادی.
(۱۱) صحاح اللغه، جوهری.
(۱۲) تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه.
(۱۳) مسیحی فرانسوی، حس مذهبی یا بعد چهارم روح، ترجمه مهندس علیقلی بیانی، چاپ ۱۳۴۳، ص ۳۵.
(۱۴) پیشگوییهای نوستراداموس، چاپ اول ۱۳۶۹، ترجمه پوران فرخ زاد.
(۱۵) اعلام الوری و امین الاسلام ابی علی، الفضل بن الحسن الطبرسی، با تصحیح و تعلیقه علیاکبر غفاری، چاپ تیر ماه ۱۳۳۸، چاپخانه حیدری تهران، محرم ۱۳۷۹ه-ق.
(۱۶) شیخ مفید، ارشاد.
(۱۷) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیست جلدی.
(۱۸) بوعلی سینا، حسین، اشارات، نمط هشتم.
(۱۹) سهروردی، شیخ شهاب الدین، حکمت الاشراق.
(۲۰) سبحانی، جعفر، علم غیب آگاهی سوم.
(۲۱) الکسیس کارل، انسان موجود ناشناخته، چاپ پنجم، ۱۳۴۸، ترجمه دکتر پرویز دبیری، چاپ افست شرکت سهامی تهران.
(۲۲) مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، چاپ علامه طباطبایی، چاپ پنجم، تهران، سال ۱۳۷۰.
(۲۳) مجمع البیان، طبرسی، پنج جلدی.
(۲۴) تفسیر نمونه، جمعی از دانشمندان.
(۲۵) تفسیر برهان.
(۲۶) بحار الانوار، مجلسی.
(۲۷) اصول کافی، کتاب الحجه، ترجمه حاج سید جواد مصطفوی.
(۲۸) شیخ مفید، امالی.
(۲۹) الحویزی، العلامه الخبیر، اسیخ عبد علی ابن جمعه العروسی، نور الثقلین، با تصحیح و تعلیقات سید هاشم رسولی محلاتی، افست اپخانه علمیه قم.
(۳۰) شیخ مفید، اوائل المقالات.
(۳۱) متشابهات القرآن، بحرانی.
(۳۲) ابن میثم، شرح نهج البلاغه.
(۳۳) طباطبایی، علامه سید محمد حسین، تفسیر المیزان.
(۳۴) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چهار جلدی.
(۳۵) نهج البلاغه، علی بن ابی طالب علیهالسلام.
نشریه معرفت (۰۰۳)، برگرفته از مقاله «پیشگوییهای قرآن»، ج۱، ص۷.