پیشانی اسماعیل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیشانی به خاک مالیدن
اسماعیل علیهالسلام نشانه
تسلیم او در برابر امر پروردگار بود.
قرآن کریم در مورد به خاک افکندن پیشانی اسماعیل علیهالسلام برای
قربانی از سوی ابراهیم علیه السلام چنین می فرماید: «فلما
بلغ معه السعی قال یـبنی انی اری فی المنام انی اذبحک
فانظر ماذا تری قال... • فلما اسلما وتله للجبین• ونـدینـه ان یـابرهیم» هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید گفت: فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را
ذبح کنم! بنگر
نظر تو چیست؟ گفت ... • هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد• او را ندا دادیم کهای ابراهیم!(برخی مفسران گفتهاند
منظور از جمله «تله للجبین» این است که ابراهیم علیهالسّلام پیشانی پسر را در موقع ذبح کردن به پیشنهاد خودش به خاک نهاد تا مبادا عواطف پدری مانع اجرای فرمان خدا شود.
)
در اینجا
قرآن میگوید: هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، یعنی به مرحلهای رسید که میتوانست در مسائل مختلف زندگی همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یاری دهد. بعضی سعی را در اینجا به معنی
عبادت و کار برای خدا دانستهاند، البته سعی مفهوم وسیعی دارد که این معنی را نیز شامل میشود ولی منحصر به آن نیست، و تعبیر «معه» (با پدرش) نشان میدهد که
منظور معاونت پدر در امور زندگی است.
به هر حال به گفته جمعی از مفسران، فرزندش در آن وقت ۱۳ ساله بود که ابراهیم
خواب عجیب و شگفت انگیزی میبیند که بیانگر شروع یک
آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشان است، در خواب میبیند که از سوی خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانه اش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد، ابراهیم وحشتزده از خواب بیدار شد، میدانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از وسوسههای شیطانی دور است، اما با این حال دو شب دیگر همان خواب تکرار شد که تأکیدی بود بر لزوم این امر و فوریت آن.
میگویند نخستین بار در شب
ترویه (شب هشتم ماه ذی الحجه) این خواب را دید، و در شبهای
عرفه و شب
عید قربان (نهم و دهم ذی الحجه) خواب تکرار گردید، لذا برای او کمترین شکی باقی نماند که این فرمان قطعی خدا است، ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهی سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان
حق بگذارد، و فرزندی را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانی برومند شده است با دست خود سر ببرد!
ولی باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوی او کرد و گفت : فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم بنگر
نظر تو چیست؟! فرزندش که نسخهای از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و
استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روی
طیب خاطر از این فرمان الهی استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت گفت : پدرم هر دستوری به تو داده شده است اجرا کن! و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.این تعبیرات پدر و پسر چقدر پر معنی است و چه ریزه کاریهائی در آن نهفته است؟.
از یکسو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند ۱۳ ساله مطرح میکند و از او
نظر خواهی میکند، برای او شخصیت مستقل و آزادی
اراده قائل میشود، او هرگز نمیخواهد فرزندش را بفریبد، و کورکورانه به این میدان بزرگ
امتحان دعوت کند او میخواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید، و لذت
تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد! از سوی دیگر فرزند هم میخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمیگوید مرا ذبح کن، بلکه میگوید هر مأموریتی داری انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم، و مخصوصا پدر را با خطاب «یا ابت!» (ای پدر! ) مخاطب میسازد، تا نشان دهد این مسأله از عواطف فرزندی و پدری سر سوزنی نمیکاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.
و از سوی سوم مراتب
ادب را در پیشگاه پروردگار به عالیترین وجهی نگه میدارد، هرگز به نیروی
ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمیکند، بلکه بر مشیت خدا و اراده او تکیه مینماید و با این عبارت از او توفیق پایمردی و استقامت میطلبد. و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزی کامل میگذرانند.
در این میان چهها گذشت؟ قرآن از شرح آن خودداری کرده، و تنها روی نقاط حساس این ماجرای عجیب انگشت میگذارد. بعضی نوشتهاند: فرزند فداکار برای اینکه پدر را در انجام این ماموریت کمک کند، و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامی که او را به قربانگاه در میان کوههای خشک و سوزان سرزمین
منی آورد به پدر گفت : پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجرای فرمان الهی دست و پا نزنم، میترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!
پدرم قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آنرا ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود. آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلی خاطر و تسکین دردهای او است، چرا که بوی فرزندش را از آن خواهد یافت، و هر گاه دلتنگ شود آنرا در آغوش میفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد. لحظههای حساسی فرا رسید، فرمان الهی باید اجرا میشد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و گونه هایش را بوسه داد و هر دو در این لحظه به گریه افتادند، گریهای که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقای خدا بود.
قرآن همین اندازه در عبارتی کوتاه و پر معنی میگوید: هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم
جبین فرزند را بر خاک نهاد... . باز قرآن اینجا را به
اختصار برگزار کرده و به شنونده
اجازه میدهد تا با امواج عواطفش قصه را همچنان دنبال کند. بعضی گفتهاند
منظور از جمله «تله للجبین» این بود که پیشانی پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدری به هیجان در آید و مانع اجرای فرمان خدا شود!
پیشانی به خاک مالیدن اسماعیل علیهالسلام نشانه تسلیم او در برابر امر پروردگار بود: «فلما
بلغ معه السعی قال یـبنی انی اری فی المنام انی اذبحک
فانظر ماذا تری قال یـابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصبرین• فلما اسلما وتله للجبین» هنگامی که با او به مقام
سعی و کوشش رسید گفت: فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم! بنگر
نظر تو چیست؟ گفت: پدرم هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت! • هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد.
حرف فا در اول آیه فای فصیحه است که میفهماند چیزی در اینجا حذف شده و تقدیر کلام این است که : فلما ولد له و نشا و
بلغ معه السعی : همین که خدای تعالی پسری به او داد و آن پسر نشو و نمو کرد و به حد سعی و کوشش رسید . و
منظور از رسیدن به حد سعی و کوشش رسیدن به آن حد از عمر است که آدمی عادتا میتواند برای حوائج زندگی خود کوشش کند و این همان سن
بلوغ است، و معنای آیه این است که : وقتی آن فرزند به حد
بلوغ رسید،
ابراهیم به او گفتای پسرم... «قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک»:این جمله
حکایت رویایی است که ابراهیم در خواب دید. و تعبیر به «انی اری» دلالت دارد بر اینکه این صحنه را مکرر در خواب دیده، همچنان که این تعبیر در آیه «و قال الملک انی اری...» نیز همین
استمرار را میرساند.
«
فانظر ما ذاتری»:کلمه «تری» در این جا به معنای میبینی نیست بلکه از ماده رأی به معنای
اعتقاد است، یعنی چه
نظر میدهی، میخواسته بفرماید: تو درباره سر نوشت خودت فکر کن و تصمیم بگیر و تکلیف مرا روشن ساز. و این جمله خود دلیل است بر اینکه ابراهیم علیهالسلام در رویای خود فهمیده که خدای تعالی او را
امر کرده فرزندش را قربانی کند و گرنه صرف این که خواب دیده فرزندش را قربانی میکند، دلیل بر آن نیست که کشتن فرزند برایش جایز باشد. پس در حقیقت امری که در خواب به او شده به صورت نتیجه امر در برابرش ممثل شده است، و به همین جهت که چنین مطلبی را فهمیده، فرزندش را امتحان کرد، تا ببیند او چه جوابی میدهد.
«قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین»: این آیه پاسخی است که فرزند به پدر میدهد. و جمله پدرجان! انجام بده آنچه بدان مأمور شدهای،
اظهار رضایت اسماعیل است نسبت به سر بریدن و ذبح خودش، چیزی که هست این اظهار رضایت را به صورت امر آورد. و نیز اگر گفت : بکن آنچه را که بدان مأمور شده ای، و نگفت : مرا ذبح کن، برای اشاره به این است که بفهماند: پدرش مأمور به این امر بوده و به جز
اطاعت و انجام آن مأموریت چارهای نداشت.
«ستجدنی ان شاء الله من الصبرین»: این جمله از ناحیه
اسماعیل یک نحوه دلجویی است نسبت به پدر، میخواهد به پدر بگوید: من از اینکه قربانیام کنی به هیچ وجه اظهار ترس نمیکنم و در پاسخ چیزی نگفت که باعث ناراحتی پدر شود و از دیدن آن جسد به خون آغشته فرزندش به هیجان درآید، بلکه سخنی گفت که اندوهش پس از دیدن آن منظره کاسته شود، و این کلام خود را که یک دنیا صفا در آن بود با قید ان شاء الله مقید کرد، تا صفای بیشتری پیدا کند.
چون با آوردن این قید معنای کلامش چنین میشود: من اگر گفتم در این حادثه
صبر میکنم، اتصافم به این صفت پسندیده از خودم نیست و زمام امرم به دست خودم نیست، بلکه هر چه دارم از مواهبی است که خدا به من ارزانی داشته، و از منتهایی است که خدا بر من نهاده. اگر او بخواهد من دارای چنین صبری خواهم شد و او میتواند نخواهد و این صبر را از من بگیرد.
«فلما اسلما و تله للجبین»
اسلام به معنای رضایت دادن و تسلیم شدن است. و کلمه تل به معنای به
زمین انداختن کسی است. و کلمه جبین به معنای یکی از دو طرف پیشانی است. و لام در «للجبین» بیان میکند که کجای اسماعیل روی زمین قرار گرفت، و معنای آیه این است که : ابراهیم و اسماعیل تسلیم امر خدا شدند و به آن رضایت دادند، و ابراهیم علیهالسلام فرزندش را به پهلو خواباند.
و این جمله پاسخی میخواهد که در کلام نیامده، چون معنای تحت اللفظی کلام چنین است : پس همین که تسلیم شدند، ابراهیم فرزند خود را به زمین خواباند و یک طرف پیشانی اش را به زمین نهاد و دیگر نفرموده که چه شد، و این به خاطر آن است که بفهماند جواب لما از بس مهم و
مصیبت آن جناب آن قدر شدید و تلخ بود که قابل گفتن نیست.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷،ص۲۷۹، برگرفته از مقاله «پیشانی اسماعیل».