پیامبر و صحابه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از ملاکهای شناخت
ایمان صحابه، سنجش ایشان با نظر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ چراکه بررسی رفتار صحابه در برابر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را به عدالت داشتن برخی از صحابه و
نفاق برخی دیگر رهنمون میشود. ما در این مقاله به رفتارهای برخی از صحابه اشاره میکنیم که خود دلیلی بر بطلان
عدالت جمیع صحابه است.
برخی از اصحاب
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تصمیمات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعترض داشتند و شان نبوت و حاکمیت آن حضرت را نادیده میگرفتند.
۱.
ابو سعید خدری نقل میکند که ما در حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم در حالی که آن حضرت به تقسیم کردن اموالی بین
صحابه مشغول بود که ناگهان شخصی به نام
ذوالخصیره از
قبیله بنی تمیم گفت: یا رسول الله (علیهالسّلام) عدالت کن. حضرت فرمود: وای برتو، اگر من عدالت نداشته باشم چه کسی آن را رعایت میکند!
۲. روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شکایت
عایشه را به پدرش
ابوبکر نمود در حالی که او بیشرمانه در حضور پدرش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: عدالت داشته باش (در موقعیتی دیگر عایشه نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خشمگین بود و گفت: توئی که گمان میکنی فرستاده خدائی؟) که سیلی محکمی از پدرش دریافت نمود و از دهانش
خون جاری شد.
۳. اعتراض برخی صحابه با سرلشگری
زید بن حارثه و فرزندش
اسامه بن زید. این مخالفتهای تا حدی بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با حال و وضعیت وخیمی که داشت
منبر رفت و مخالفهای برخی از صحابه با انتخاب اسامه را رد کرد، همانطور که مخالفتهای آنان با سرلشکری پدرش را نادرست دانست و لیاقت اسامه و پدرش را یاد آور شد و فرمود: اگر به اسامه طعنه میزنید، قبلا نیز بر امارت پدرش اشکال میکردید. به
خدا قسم که لایق امارت است.
۴. در حدیبیه وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصمیم به
صلح گرفت، برخی از صحابه چون عمر بن خطاب میکوشیدند تا صلح واقع نشود و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعتراض نمود که مگر به ما وعده ندادید که به زودی به
مسجدالحرام مشرف میشویم و
طواف میکنیم. آیا با ذلت برگردیم؟ آیا پیامبر به حق خدا نیستی!! آیا مسلمین بر حق نیستند!! آیا آنها
کافر نیستند!! چرا در
دین خود زیر بار پستی برویم!!
عمر با
غضب از نزد رسول الله خارج میشود و میگوید: اگر یارانی داشتم زیر بار ذلت نمیرفتیم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جواب او فرمود: من فرستاده خدا هستم و آنچه را که امر شدم انجام میدهم، وعده دادم اما نه برای امسال. با این حال عمر اعتراض خود را رها نمیکند و برای حل مشکل به ابوبکر مراجعه میکند!! و میگوید: این چه کاری است که میشود!! آیا
مسلمانان را به
کافران تحویل دهیم!! ولی او به عمر آرامش میبخشد!
عمر در این حادثه اعتراف میکند که هیچگاه مانند این روز به
نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
شک نکرده بودم!
یعنی شک عمر مداوم و اوج این شک در
صلح حدیبیه بوده است.
۵. بعد از
مرگ عبدالله بن ابی از سران
نفاق در
مدینه،
فرزند او نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآید و تقاضا میکند که ایشان بر
جنازه عبدالله
نماز بخواند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی برای نماز آماده میشود، عمر با جسارت
لباس آن حضرت را میکشد و میگوید:
خداوند به شما اجازه نداده است که بر جنازه او نماز بخوانید!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: خداوند من را مخیر ساخته که نماز بخوانم، استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم،
اما
استغفار من برای منافقین اثر ندارد.
عمر میگوید: از جسارتم نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تعجب کردم.
۶.
انصار بعد از
جنگ حنین به دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
غنائم کمتری بردند و بیشتر غنائم به
قریش اختصاص یافت که موجب ناراحتی و اعتراض انصار شد.
البته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایشان را با بیاناتی راضی نمود اما به فرموده
امام باقر (علیهالسّلام) خداوند نور انصار را در آن زمان از بین برد.
۷. از جمله بی اعتنائیهای
مهاجر و انصار به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی بود که ایشان مشغول به سخنرانی در
نماز جمعه بود که کاروان تجاری وارد مدینه شد. در این هنگام مردم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تنها گذاشتند، جز دوازده نفر.
آیات سوره جمعه در این رابطه نازل شد.
۸. عدم حمایت از
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) و
فاطمه زهراء (سلاماللهعلیها) و برپائی
سقیفه از ضربات مهلکی بود که به دلیل ضعف انصار و خیانت برخی دیگر از مهاجر و انصار صورت گرفت و همین حادثه بود که ابوبکر و عمر و ابوعبیده قبرکن را واداشت تا فورا و بدون تامل از بین خود
خلیفه تعیین کنند.
مخالفت با دستورات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را باید در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعد از رحلت ایشان پیگیری کنیم؛ زیرا دستورات مطلق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محدود به زمان حضور و حیات ایشان نیست. از جمله مخالفتهای برخی صحابه در زمان حیات آن حضرت، سر پیچی از دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر رفتن با لشگر اسامه بن زید در اواخر
عمر آن حضرت بود تا حدی که ایشان مخالفین با این فرمان را به این بیان
لعنت نمود: لعن الله من تخلف عن جیش اسامه.
و آن را تکرار میکرد، در حالی که برخی از صحابه چون عمر و ابوبکر و ابوعبیده روزهای آخر عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که در لشگرگاه اسامه سرباز بودند، مخالفت کردند و به مدینه بازگشتند.
یکی دیگر از دستورات آن حضرت در اواخر عمر شریفشان، امر به آوردن
قلم و لوح بود تا اینکه آن حضرت مطلبی بنویسند تا بعد از آن کسی گمراه نشود. این دستور با
اهانت عمر (ان نبی الله لیهجر) به آن حضرت، مورد مخالفت واقع شد تا آنجا که اصحاب به دو دسته موافقین و مخالفین تبدیل شدند و در حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به یکدیگر پرخاش میکردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی این صحنه را
مشاهده کرد با ناراحتی دستور داد تا آنها از نزد او خارج شوند.
این اهانت به حدی بود که سالها
ابن عباس از آن ناراحت بود و میگفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیشترین
اذیت را زمانی تحمل کرد که بین او و نوشتن مطلب مانع شدند.
از دیگر مخالفتهائی که با دستورات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بلکه با اوامرالهی شد،
غصب خلافت بعد از شنیدن رحلت آن حضرت و اذیت و
آزار نسبت به
اهل بیت (علیهمالسّلام) بود بطوریکه مصیبت
شهادت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیهم) را در پرونده خود ثبت کردند و البته تمام قصد منافقین ضربه زدن به اهل بیت (علیهالسّلام) بود که به دست اینچنین افرادی از صحابه و یارانشان انجام شد.
سمره بن جندب یکی از اصحابی است که دستور مکرر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر فروش
درخت خود که در خانه یکی از انصار بود را اجابت نکرد تا اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سمره فرمود: تو ضرزننده هستی، سپس دستور داد تا آن درخت را قطع کنند و جلوی سمره بیندازند.
او همان کسی است که دین خود را به
درهم و
دینار معاویه فروخت و در برابر ۴۰۰هزار درهم
جعل حدیث کرد و گفت:
آیه و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوة الدنیا..
در مورد امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) و آیه و من الناس من یشری نفسه ابتغاء...
در مورد
ابن ملجم است.
خداوند در
قرآن کریم نسبت به
احترام گذاشتن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آیاتی نازل کرد و دستور داده که صدای خود را فراتر از صدای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نکنید. (.... کسانی که تو را از پشت حجرهها بلند صدا میکنند بیشترشان (شان و مقام تو را) نمیفهمند)).
در تاریخ آمده که شبی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
نماز عشاء تاخیر انداختند. عمر آمد درب
خانه را کوبید و گفت: یا رسول الله زنها و بچهها خوابیدند، خیلی دیر شده. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: سزاوار نیست من را اذیت کنید و به من دستور داده و امر کنید. وظیفه شما این است که بشنوید و
اطاعت کنید.
همچنین گفته شده که عدهای از طائفه بنی تمیم نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند. ابوبکر گفت:
قعقاع بن معبد را بر آنها امیر کن. عمر گفت:
اقرع بن جالس را امیر کن. ابوبکر به عمر گفت: تو جز مخالفت با من غرضی نداشتی. عمر گفت من قصد مخالفت با تو نداشتم و با هم
نزاع کردند و در حضور آن حضرت فریادشان بلند شد. آیه لاتقدموا بین یدی الله..
و آیه لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی. .
در این مورد نازل شد.
شکست و فرار از
جنگ یکی از ویژگیهای برخی صحابه بوده که خداوند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخی موارد با آن بسیار سخت برخورد کردهاند. در جنگهای مهم و سرنوشت سازی چون
احد و
خبیر و
احزاب و
حنین شکست و فرار برخی از اصحاب را میتوان
مشاهده کرد که بعدها داعیه دار
خلافت شدند. در
تاریخ آمده که در جنگ حنین وقتی صحابه فرار کردند فقط ده نفر با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ماندند که نه نفر ایشان از
بنی هاشم بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فرارکنندگان فرمودند: ای اصحاب بیعت رضوان و ای اصحاب
سوره بقره، کجا فرار میکنید؟
نکته: با اینکه این مطالب مقدار کمی از برخورد صحابه با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که در طول زندگی آن حضرت رخ داده، چگونه میتوان به عدالت جمیع صحابه
اعتقاد داشت!! اما مطلب مهمتر این است که صحابهای که مخالفت و اعتراضاتی نسبت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشتند سهم زیادی در فتنهها و
انحراف خلافت از امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) به دیگران ایفاء کردند و این نشانه متمرکز بودن نفاق بر حول مخالفت با
ولایت است در برابر اصحابی که کاملا مطیع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند که عموما معتقد به ولایت بودند و توسط اصحاب نافرمان مبتلی به
شکنجه و
تبعید و
قتل شدند. (برای آشنائی بیشتر به مقالات دیگری که در مورد صحابه میباشد مراجعه شود.)
از جمله بزرگان اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد
اهل سنت کسانی چون ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و
عثمان و
ابوهریره و
عبدالرحمن بن عوف و
سعد بن ابی وقاص ... هستند که پرونده ایشان در نقشه قتل و ترور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثابت است.
عمر قبل از اینکه
اسلام بیاورد قصد کشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داشت و اقدامات مقدماتی این طرح را هم انجام داد اما ناگهان اسلام میآورد و جز اصحاب میشود.
بعد از اسلام آوردن نیز این شخص به همراه افراد نامبرده قصد ترور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بعد از
جنگ تبوک داشتند که این توطئه را پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اصحابی چون
حذیفه بن یمان و
عمار بن یاسر خنثی میکنند.
عدالت صحابه؛
عدالت صحابه و صلح حدیبیه.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «پیامبر(ص) و صحابه» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۲۱.