وفات حضرت زینب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) (
۵ یا
۶ق -
۶۲ق)، سومین فرزند
امام علی (علیهالسّلام) و
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و همسر
عبدالله بن جعفر و از اسرای اهلبیت
امام حسین (علیهالسّلام) در
حادثه کربلا بود.
در تاریخ و چگونگی وفات حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) اختلافنظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵
رجب سال ۶۲ هجری پس از تحمل مصائب کربلا و رنجهای اسارت بر اثر بیماری در ۵۷ سالگی وفات نمود.
راجع به محل دفن حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) سه دیدگاه وجود دارد.
قبرستان بقیع در
مدینه،
قاهره مصر و
دمشق را برای محل دفن آن بانو، با ادله متعدد ذکر کردهاند، اما با توجه به ادله و مستندات تاریخی دیدگاه شام از قرائن اطمینانبخشی برخوردار است و موجب حصول ظن قریب به یقین است و دو دیدگاه دیگر دارای اشکالات فراوانی است که اشاره خواهد شد.
یزید پس از حادثه کربلا، در جهت تبرئه خود، در صدد دلجویی و نوازش
خاندان پیغمبر برآمد تا به این وسیله احساسات مردم مسلمان
شام که سخت بر ضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه میرفت را آرام کند، لذا
امام زینالعابدین (علیهالسّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هماکنون میتوانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به شهر و موطن اصلی خود مدینه باز گردید.
خاندان پیغمبر که میدانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکسالعمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوامفریبی ندارد، باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهرهبرداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود
عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشتهاند برای آنها
گریه کنیم و
اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به رسوایی بیشتر یزید و
بنیامیه منجر میشد و تکمیلکننده مجلسها و تبلیغات و سخنرانیهای پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهلبیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیهالسّلام) در کنار قصر یزید بر پا شد.
مرثیهخوان مجلس نیز بیشتر حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) بودند. از جمله مرثیههای منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْییبِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ.»
با تشکیل مجلس مزبور غُلغلهای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به
زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به خانه مزبور میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان
آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.
یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او میافزاید؛ لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را بر ماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد.
منابع تاریخی و مقاتل گفتهاند یزید به
نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند.
کاروان اسرای اهل بیت به سوی مدینه حرکت داده شد ولی زمان دقیق ورود کاروان اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه روشن نیست. هنگامی که کاروان اسرا به مدینه نزدیک شد، علی بن الحسین (علیهالسّلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمهها را بر پا کرده و در آن جای گیرند. سپس به
بشیر بن حذلم فرمود: ای بشیر! وارد مدینه شو و خبر شهادت ابی
عبدالله (علیهالسّلام) و ورود ما را به مردم برسان. «... فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا باکِیَهً اکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَی الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ.»
بشیر میگوید: مردم با حزن و اندوه به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آوردهاند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمهها رساندم. دیدم علی بن الحسین (علیهالسّلام) هنوز داخل خیمه است، آنگاه از خیمه بیرون آمد، در حالی که پارچهای در دست داشت که با آن اشکهایش را پاک میکرد. کسی چارپایهای آورد و حضرت روی آن نشست، در حالیکه پیوسته اشکهایش جاری بود. مردم که این صحنه را دیدند، صدای گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست، مردم از هر سو به نزد آن حضرت میآمدند و او را تسلیت میگفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد.
امام (علیهالسّلام) برای مردم خطبه خواندند. «الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِیءِ الْخَلائِقِ اَجْمَعِینَ، اَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلی..... فَاِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَفْجَعَها وَاَکَظَّها وَاَفْظَعَها وَاَمَرَّها وَاَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما اَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، اِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».
سپس قافله اهل بیت وارد شهر مدینه منوره شد.
زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در
مسجد النبی شدند و سخنان جانسوزی را با جد خویش دارند که در کتابهای مقاتل ضبط است. «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ؛ ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آوردهام.»
پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان
بنیهاشم و دو پسر
عبدالله بن جعفر و امام حسین (علیهالسّلام) به خانه
عبدالله بن جعفر و
زینب کبری میرفتند.
با ورود اهلبیت به مدینه، شهر یکپارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازهتر و زمینه تازهای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم میشد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «
واقعه حرّه» بر ضدّ بنیامیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون
مکه و
کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهار سال شرّ این خاندان یعنی فرزندان
ابوسفیان از سر
مسلمانان کم شد و حکومت به
بنیمروان منتقل گردید و پیشگوییهای عقیله بنیهاشم درباره حکومت یزید محقق گردید.
عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنیامیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامهای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: «همانا که وجود
زینب در میان مردم مدینه اذهان را میآشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.»
یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت
زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت
زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی
ذیالحجه سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیهالسّلام) (
فاطمه و
سکینه) و
فضه خادمه (علیهاالسّلام) ترک کرد و به سوی شام روانه شد.
حضرت
زینب کبری (علیهاالسّلام) پس از گذشت حدود ۱۸ ماه بعد از
شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، در دمشق شام چشم از جهان فرو بست.
در تاریخ وفات حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی (علیهالسّلام) اختلافنظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری پس از تحمل مصائب کربلا و رنجهای اسارت در ۵۷ سالگی به دیدار معبود شتافتند و در جوار حضرت حق آرام گرفتند.
بحر المصائب نوشته است: حضرت
زینب (علیهاالسّلام) بعد از
واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایام، چندان گریست که قدش خمیده شده و گیسوانش سفید گردید و زندگیای سراسر حزن و اندوه داشت تا به سرای دیگر رخت بربست.
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار مطرح میشود درباره چگونگی وفات ایشان است؟ علت اصلی وفات ام المصائب حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) کاملا مشخص نیست و در اینباره گمانههای مختلفی وجود دارد. باید گفت: بر اساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کردند.
و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد. بر اساس برخی از احتمالات حضرت
زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت
زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند.
به هر حال احتمال شهادت حضرت، توسط عوامل یزید احتمالی دور از ذهن نیست، اما دلیل قطعی تاریخی برای این روایت دیده نشده است. بیمار شدن حضرت مهمترین و قابل قبولترین احتمال برای وفات ایشان است. در این احتمال حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) بر اثر بیماری و یا مصائب و سختیهایی که از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن ۵۷ سالگی در شام وفات و یا به شهادت رسیدند.
در اینجا سؤالی وجود دارد که ممکن است به ذهن هر خوانندهای خطور کند و آن، این پرسش است که سفر دوم بانو
زینب (علیهاالسّلام) از مدینه به شام، چگونه و به چه علت بوده است؟ این پرسش در مورد اصل موضوع وجود بارگاه
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام بیتاثیر است، چرا که حقیقت و چگونگی دفن مدفونین در بسیاری از مزارهای معروف، بر ما پوشیده است و جز کتابهای سیره و شهرت، دلیل دیگری برای اثبات آن نداریم. ولی اصل این موضوع که مرقد حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام است از قرائن و شواهد بسیاری برخوردار بوده و قریب به یقین است. بنابراین اگر هیچ دلیل و قرینهای هم برای علت سفر دوم ایشان به شام پیدا نکنیم، در اصل موضوع وجود بارگاه
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام تاثیری نخواهد گذاشت.
همانند مزار فضه، خادم فاطمه (علیهاالسّلام) در دمشق که هیچ اختلاف نظری در مورد آن وجود ندارد و همه نویسندگان مزارات، آن را ذکر کردهاند، اما علت دفن ایشان در آنجا و زمان وفات ایشان را مشخص نکردهاند.
مزار حر ریاحی نیز چنین وضعیتی داشته است. مشهور است که این مزار در یک فرسخی
کربلا قرار داشته و فقیهان، آن را
زیارت میکردهاند.
همه گروههای چهارگانهای که به وجود مزار
زینب کبری (علیهاالسّلام) دختر علی (علیهالسّلام) در روستای راویه معتقد هستند، درباره علت آمدن آن حضرت به این مکان، سند تاریخی ارائه نکردهاند.
ما اعتراف میکنیم که تاریخ، با وجود وسعتش در نقل داستانهای خرافی و برخی افسانههای گوناگون، بسیاری از جزئیات موضوعات مهمی را که مطلوب و مورد نیاز یک پژوهشگر و محقق است، به صورت مبهم رها کرده است. این امر عجیب نیست؛ چرا که تاریخ در بیشتر اوقات، اسیر دستهای گنهکار، قلمهای مزدور و حکومتهای ظالم بوده است. باعث تعجب است که میبینیم درباره زندگی بانوی خردمند،
زینب (علیهاالسّلام)، تا
قرن نهم هجری، هیچ کتاب مستقلی نوشته نشده است یا اگر تالیف شده است، جایش در فهرستها خالی است. اولین کتاب مستقلی که ما در اینباره سراغ داریم، کتاب
حافظ عبدالرحمن سخاوی (م ۹۰۲ ه.ق) و بعد از آن کتاب
ابن طولون دمشقی (م ۹۵۲ ه.ق) است؛ اما سخاوی به بحث درباره محل دفن ایشان نپرداخته است. حافظ ابن طولون دمشقی، مرقد ایشان در روستای راویه شام را تایید کرده و گفته است که ایشان در واقعه حره به آنجا آمد، اما بیشتر از این، چیزی نگفته است. اگرچه روایتهایی هم وجود دارد که دهان به دهان نقل شده، که در مدینه، قحطی و گرانی رخ داد. از اینرو
عبدالله بن جعفر، به مزرعهاش در مکان مذکور (بیرون دمشق) سفر کرد. در آنجا،
زینب (علیهاالسّلام) مریض شد و درگذشت و در روستای راویه به خاک سپرده شد.
درباره مزار حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) دیدگاههای مختلفی ارائه شده است که به بررسی آن تکتک آنها پرداخته و دیدگاهی را که صحیحتر است، برمیگزینیم. راجع به محل دفن حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) سه نظر وجود دارد:
الف: مدینه منوره، کنار قبور خاندان
اهلبیت (علیهمالسّلام) یعنی
بقیع؛
ب:
قاهره مصر؛
ج: مقام معروف و مشهوردر قریه راویه، واقع در منطقه غوطه دمشق.
برخی گفتهاند که
مرقد زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شهر مدینه، در قبرستان بقیع است، البته بدون تعیین محل دقیق آن و ثبت مشخصات لازم. این عقیده، مبتنی بر ظن و گمان است، چرا که اگر چنین بود، بیگمان این مطلب، به صراحت، هم در کتابهای پیشین درباره مزارهای مدینه منوره ذکر میشد. این دیدگاه بر این اساس استوار است که میدانیم بدون تردید حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) پس از حادثه کربلا و اسارت غمبار کوفه و شام، به مدینه بازگشتند و مدتی در آن شهر زندگی کردند و دلیل کافی نیز بر خروج آن حضرت از مدینه در دست نیست. بنابراین، حتماً در همان شهر از دنیا رفته و حتماً در مکانی که اهلبیت (علیهالسّلام) مدفونند، یعنی بقیع دفن شده است.
کسانی که معتقد هستند قبر بانوی خردمند، حضرت
زینب (علیهاالسّلام) در مدینه و کنار قبرهای خاندان کریم خودشان است؛ بر این مدعا به دو دلیل عمده استناد میکنند:
۱. استصحاب؛
۲. روایات.
با توجه به اینکه مدینه، وطن حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) است و مزار برادران، مادر و جد بزرگوار ایشان در آنجا قرار دارد، این ادعا پذیرفتنی است، به شرط اینکه یک دلیل محکم یا یک منبع تاریخی، به صراحت آن را اثبات کند. طرفداران این مدعا، از یک احتمال سخن گفتهاند و دلیل تاریخی ارائه نکردهاند. این قول را علامه بزرگوار «
سید محسن امین عاملی» بیان کرده است که از جهات مختلف قابل توجه و تامل است.
مهمترین دلیل ایشان بر این قول، استصحاب اصولی است. به این بیان که: میدانیم حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) پس از اسارت، به مدینه بازگشتند. در اینجا شک حاصل میشود که آیا در شام فوت کرده یا خیر؛ پس
استصحاب جاری میکنیم که خیر، اصل عدم فوت حضرت در شام بوده و در مدینه از دنیا رفته است.
یا اینکه در آمدن حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) به مدینه قطع داریم، اما شک میکنیم که از مدینه خارج شدند یا خیر، و چون دلیل قطعی بر خروج ایشان نداریم، پس استصحاب جاری میکنیم که حتماً از مدینه خارج نشده و در همین شهر از دنیا رفته است.
در کتاب «
ناسخ التواریخ» و برخی منابع معاصر دیگر روایاتی آمده، که میگوید: «امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه از دنیا رفت...»
در مجموع، بنابراین روایت و اخبار مشابه آن، حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) تا پایان عمر در مدینه ماند و سرانجام در همان شهر درگذشت.
همچنین روایاتی وجود دارد که ایشان پس از سفر شام و ورود به مدینه، از هر فرصتی برای افشای چهره پلید دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) بهره میبرد و زمینه قیام مردم بر ضد حکومت اموی را فراهم مینمود.
گزارش تلاشها و فعالیتهای انقلابی حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) به گوش
یزید بن معاویه رسید و او تصمیم گرفت تا دوباره حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) را به شام تبعید کند. اما اینبار اهل مدینه، بهویژه بنیهاشم به حمایت از آن حضرت برخواستند و یزید نتوانست او را از مدینه خارج کند. بنابراین فرض، میتوان گفت که آن حضرت تا پایان عمر در مدینه ماند و در همانجا از دنیا رفت.
محمد راجی کناس نیز ضمن تایید این نظر مینویسد: «والصحیح انها دفنت فی المدینه، حیث ترقد امهات المؤمنین فی البقیع»
نویسنده «ناسخ التواریخ» نیز پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است.»
در رد دیدگاه مدینه این سؤال مطرح است که آن بانوی مشهور و جلیلالقدر که مقامش با دیگر زنان مدینه قابل مقایسه نبود، چرا مانند دیگر بانوان بزرگ و سرشناس شهر مدینه، دارای قبر مشخصی نیست و هیچیک از مورخان و تراجمنویسان به وفات ایشان در مدینه و دفنشان در بقیع اشاره نکردهاند؟ برخی در پاسخ گفتهاند: این احتمال وجود دارد که با آن همه
ظلم و ستم بر آن حضرت و دودمانش در کربلا و کوفه و شام، و عدم رضایت از مردم زمانه خویش، مانند مادرش
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) وصیت کرده باشد که شبانه به خاکش سپارند تا کسی از مدفنش آگاه نباشد.
بنابراین، میبینیم طرفداران این مدعا، از احتمالات و دلائل ظنی سخن گفتهاند و ادله متقن تاریخی ارائه نکردهاند.
با احترام به مقام علمی و شخصیت والای علامه سید محسن امین، در پاسخ ایشان و دیگر بزرگانی که دیدگاه مدینه را پذیرفتهاند، باید گفت: تحقیق در قضایای تاریخی، به کاربردن قواعد اصولی مانند استصحاب را برنمیتابد، زیرا با استصحاب نمیتوان مطالب تاریخی از این دست را به اثبات رساند، زیرا برخی از بزرگان این ادعا را با دلایل مختلف، از جمله رد قاعده استصحاب، نپذیرفتهاند که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
۱)
آیتالله سید محمدکاظم قزوینی که اثر ارزشمندی در اینباره نگاشته، این دیدگاه را با سه دلیل رد کرده است.
۲) علامه شیخ
محمدجواد مغنیه در اینباره معتقد است اصولا در اینجا به استصحاب اعتنا نمیشود، زیرا موضع استصحاب آن است که به وجود شیء علم داریم سپس در ارتفاع آن شک میکنیم: «انّ الآخذ باالاستصحاب هنا لا یعتمد علی اساس، لانّ موضوع الاستصحاب ان نعلم بوجود الشیء ثم نشکّ فی ارتفاعه بحیث یکون المعلوم هوالمشکوک بالذات»
دلیل استصحاب به خودی خود، هیچ اشکالی ندارد، اما در مسائل تاریخی، نمیتوان به آن استناد کرد. اگر روایتی وجود داشت که ثابت میکرد بانو
زینب در مدینه وفات یافته است، میپذیرفتیم که مرقد ایشان در آنجاست، اما چنین امری بعید است. تاریخ در اینباره سکوت اختیار کرده است و کتابهای نوشته شده درباره مزارها نیز، در اینباره سخنی نگفتهاند. مورخان قدیم و جدید همچون
ابن نجار و
سمهودی، درباره مزارهای مخصوص اهلبیت و
صحابه، قبور بقیع را ذکر کردهاند، اما در بین آنها، چه در بین قبرهای موجود و پابرجا، و چه در بین قبرهای از بین رفته، هیچ نامی از قبر بانوی خردمند،
زینب (علیهاالسّلام) نیست. اگر قبر مطهر
زینب (علیهاالسّلام)، در بقیع و کنار این مزارها بود، باید در سدههای نخست، ذکری از آن به میان میآمد، چرا که نه تنها قبر افرادی از بنیهاشم که رتبه و جایگاهشان پایینتر از ایشان بوده، بلکه حتی کسانی که دوستدار بنیهاشم نیز بودهاند، ذکر شده است؛ بنابراین به نظر میرسد این قول، جز حدس و تخمین و استصحاب، مدرک قابل قبولی نداشته باشد.
مشکل روایاتی که در کتاب «ناسخ التواریخ» و برخی منابع دیگر آمده، متاخر بودن منابع و مشکلات سندی این روایات است، باید توجه داشت که مهمترین و نخستین ماخذ و منشا روایت بالا که نویسنده «ناسخ التواریخ» از آنها نقل کرده، کتابهای «
بحر المصائب» و «
انوار الشهاده» میباشد که در نقد و ارزیابی، بسیار سست و نامعتبرند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد. نویسنده «ناسخ التواریخ» پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است.»
اشکال مهمی که به این قول وارد است، این است که اگر حضرت در بقیع دفن شده باشد، با توجه به شخصیت و عظمت مقامش باید تاریخ و محل دفنش مشخص باشد، در حالی که چنین نیست و در هیچیک از کتب تاریخ مدینه و مزارات آن، نامی از محل قبر او به میان نیامده است؛ با اینکه نام زنانی با شان پایینتر از ایشان آمده و در کتب تاریخ مدینه ثبت شده است؛ مانند
حلیمه سعدیه که از جهات مختلف قابل مقایسه با حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) نیست.
مسعودی در شرححال
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) مینویسد: حسن بن علی در کنار قبر مادرش فاطمه (سلاماللهعلیها) به خاک سپرده شد و در این قبرستان (بقیع) تا این زمان سنگی است که روی آن چنین نوشته شده است: «الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم، هذا قبر فاطمۀ بنت رسول الله، سیدۀ نساء العالمین والحسن بن علی بن ابیطالب، و علی بن الحسین بن علی، و محمد بن علی، و جعفر بن محمد، (رضواناللهعلیهم اجمعین).»
و این نشان میدهد که قبر آن بزرگوار در قرن چهارم، یعنی تا عصر مسعودی، مشخص بوده و اگر قبر حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) در بقیع واقع شده بود، نامش روی قبر نوشته شده و دستکم تا زمان مسعودی باقی مانده بود. از آنچه گفته شد، به سبب نبودن دلایل کافی، نمیتوان نتیجه گرفت که حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) تا پایان عمر مبارکش در مدینه مانده و در همان شهر از دنیا رفته و به خاک سپرده شده باشد.
بر فرض صحت این روایات، باید توجه داشت که مضمون آنها این است که
مرقد امکلثوم (سلاماللهعلیها) در بقیع است، و امکلثوم نامی مشترک در بین دختران علی بن ابیطالب (سلاماللهعلیهما) است، لذا میتوان این روایات را اینگونه توجیه نمود که منظور از امکلثوم مدفون در بقیع، حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیست، بلکه امکلثوم مدفون در بقیع یا خواهر ناتنی ایشان؛ همسر
مسلم بن عقیل و از مادر دیگری بوده یا خواهر تنی ایشان و همسر
عمر بن خطاب است.
بر اساس نقل منابع تاریخی دو دختر از فرزندان امام علی (علیهالسّلام) به نام امکلثوم در بقیع مدفون شدهاند؛
یکی امکلثوم کبری دختر کوچک امام علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) است که گزارشات غیر قابل اعتمادی درباره خواستگاری و ازدواج عمر بن خطاب با وی وجود دارد.
۱.
محمد بن سعد در
طبقات الکبری چنین گفته است: «شهدتُ ابن عمر صلی علی امکلثوم و زید بن عمر بن الخطاب فجعل زیدا فی ما یلی الامام و شهد ذلک حسن و حسین؛ حاضر بودم که ابن عمر بر امکلثوم و زید بن عمر بن خطاب نماز خواند و زید به طرف امام جماعت گذارده شد و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
و در جای دیگری میگوید: «انه (ابن عمر) صلی علی امکلثوم بنت علی و ابنها زید و جعله مما یلیه و کبّر علیهما اربعا... و خلفه الحسن و الحسین ابنا علی و...؛ ابن عمر بر امکلثوم دختر علی (علیهالسّلام) و فرزندش زید نماز خواند و زید را در طرف امام جماعت گذاردند و چهار بار بر او تکبیر گفت... و پشت سر او حسن و حسین فرزندان علی (علیهالسّلام) در نماز شرکت داشتند.»
۲.
شیخ طوسی میگوید: «اخرجت جنازة امکلثوم بنت علی (علیهالسّلام) و ابنها زید بن عمر و فی الجنازة الحسن (علیهالسّلام) و الحسین (علیهالسّلام) و
عبدالله بن عمر و...؛ جنازه امکلثوم دختر علی (علیهالسّلام) و پسرش زید بن عمر بیرون برده شد و پشت سر جنازه، حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) و
عبداللّه بن عمر و... بودند.»
۳. در
سنن نسائی و
سنن ابیداوود و منابع دیگر
اهل سنت چنین آمده است: «توفی زید بن عمر و امکلثوم فقدّموا
عبدالله بن عمر و خلفه الحسن و الحسین؛ زید بن عمر و امکلثوم از دنیا رفتند و
عبداللّه بن عمر را برای نماز، جلو قرار دادند و پشت سر او حسن و حسین (علیهالسّلام) بودند.» و در جای دیگری میگوید: «شهدت امکلثوم و زید بن عمر بن الخطاب صلی علیهما ابن عمر و شهد ذلک الحسن والحسین؛ حضور داشتم که ابن عمر بر امکلثوم و زید بن عمر بن خطاب نماز خواند و حسن و حسین در نماز شرکت داشتند.»
۴.
مالک بن انس چنین میگوید: «... وضعت جنازة امکلثوم بنت علی بن ابیطالب من فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هی امراة عمر بن الخطاب؛ جنازه امکلثوم دختر علی بن ابیطالب (سلاماللهعلیها) از فاطمه (سلاماللهعلیها) بر زمین گذاشته شد و او همسر عمر بود.»
بنابراین چهارمین فرزند امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) که منابع از وی با نام امکلثوم یاد میکنند و
شیخ مفید نام وی را
زینب صغری ضبط کرده است؛
در زمان حیات امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) در مدینه وفات میکند و ایشان را در بقیع به خاک میسپارند.
دومین دختر از دختران امیرالمومنین (علیهالسّلام) که امکلثوم نام دارد؛ کسی است که همراه خواهرش
زینب کبری در کربلا حضور داشته است،
منابع نام وی را امکلثوم صغری نوشتهاند که مادرش امولد بوده
و ظاهرا همسر مسلم بن عقیل است
و همراه کاروان اسرا وارد مدینه شده و بعد از مدتی در همانجا چشم از جهان فرو میبندد.
در کتاب «ناسخ التواریخ» روایتی آمده است که میگوید: امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه از دنیا رفت.
همچنین
مامقانی مینویسد: «امکلثوم، دختر علی (علیهالسّلام)، بعد از آنکه از کربلا بازگشت، در مدینه درگذشت. مدت حضور ایشان در مدینه، چهار ماه و ده روز بود. ایشان پیوسته در این مدت، گریه و زاری میکرد و عزاداری و نوحهسرایی بر پا مینمود تا اینکه وفات یافت». بنابراین باید گفت که منظور از این امکلثوم که بعد از گذشت ۴ ماه در مدینه وفات میکنند، امکلثوم صغری؛ خواهر
زینب کبری است و الا حضرت
زینب (علیهاالسّلام) ۱۸ ماه پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و در دمشق وفات مینمایند.
بنابر آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که اگرچه دو دختر از فرزندان امام علی (علیهالسّلام) به نام امکلثوم در بقیع مدفون گردیدهاند ولی هیچکدام
زینب کبری (سلاماللهعلیها)، عقیله بنیهاشم نیستند، بلکه یکی امکلثوم کبری است که ظاهرا به همسری عمر بن خطاب در آمد و دیگری امکلثوم صغری است که ظاهرا همسر مسلم بن عقیل بوده است.
برخی بر این عقیده هستند که حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در مصر مدفون است. این دیدگاه، ناشی از اشتراک اسم «
زینب» در میان بسیاری از بانوان است و ذهن انسان بهسرعت، متوجه صاحب آن اسمی میشود که کاملتر است.
در اینجا شایسته است که منابعی را بررسی کنیم که در مورد اثبات وجود قبر بانو
زینب (علیهاالسّلام) در مصر، به آنها استناد میشود. منشاء دیدگاه مصر ریشه در ۲ منبع دارد.
۱. رساله رساله کوچک «
اخبار الزینبیات»
عُبیدلی نسابه؛
۲. منابع متعلق به صوفیه و بهخصوص
عبدالوهاب شعرانی.
مهمترین کتابی که مرقد حضرت را در مصر دانسته و دیگران به آن اعتماد کردهاند، رساله کوچکی به نام «اخبار الزینبات» نوشته عُبیدلی نسابه (
۲۷۷-
۲۱۴) است. در این اثر زنان صحابی و زنان اهل بیت (علیهالسّلام) که نامشان «
زینب» است، معرفی شدهاند. این رساله قدیمیترین منبعی است که مصر را مکان دفن حضرت ذکر کرده است. «اخبار الزینبیات» رساله کوچکی است که استاد
حسن قاسم مصری در بلاد شام به آن دست یافته و با اضافات بسیار، آن را ضمیمه کتاب «سیده
زینب» کرده و در سال
١٣٣٣ قمری چاپ کرده است.
مهمترین دلیل موافقان دیدگاه مصر رساله کوچک «اخبار الزینبیات» عُبیدلی نسابه است، چرا که سنگبنای این دیدگاه، نزد قدما، همین رساله است و بسیاری از علما، به آن استناد کردهاند. در این رساله شش روایت نقل شده که هر یک گویای سفر هجرتگونه حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) به مصر و رحلت و دفن آن بانوی بزرگوار در شهر قاهره است. از این روایات چنین به دست میآید که:
زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر امام علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهر (سلاماللهعلیها)، پس از حادثه کربلا و بازگشت از سفر کوفه و شام، مردم مدینه را به قیام علیه حکومت استبدادی بنیامیه دعوت میکرد. «عمرو بن سعید اشدق» والی مدینه به یزید نامه نوشت و فعالیتهای انقلابی حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) را به اطلاعش رساند. یزید در پاسخ فرماندارش دستور داد: «أن فَرّق بينها وبينهم». پس به حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) دستور دادند که از مدینه خارج شود و به هر کجا که میخواهد سفر کند. بانوی حماسه عاشورایی، در آغاز نپذیرفت و فرمود: «قد علم الله ما صار الینا قتل خیرنا، و سقنا کما تساق الانعام و حملنا علی الاقتاب، فوالله لا اخرج و ان اهرقت دماؤنا»
بنیهاشم بهویژه زنان آنان جلسه مشورتی تشکیل دادند تا در اینباره تصمیم بگیرند. در این جلسه
زینب دختر
عقیل خطاب به حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) دختر عمویش عرض کرد: «یا ابنۀ عمّاه قد صدقنا الله وعده و اورثنا الارض نتبوّا منها حیث نشاء... و سجزی الله الظالمین اتریدین بعد هذا هواناً، ارحلی الی بلد آمن»
در پی سخن دختر عقیل، حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) تصمیم گرفت تا مدینه را ترک کند. او مصر را برای هجرت دوباره برگزید و با برادرزادگانش حضرت فاطمه و سکینه؛ دختران امام حسین (سلاماللهعلیهم)
در ماه رجب سال ۶١ هجری به سوی مصر رهسپار شد و در اول
شعبان سال
۶١ هجری وارد مصر شد.
والی مصر که «
مسلمة بن مخلد انصاری» بود، با جمعی از یارانش به استقبال کاروان تازه وارد
علویان شتافتند. هنگام ملاقات، اشکها سرازیر شد و ناخودآگاه مجلس عزا برپا گردید: «فعزاها مسلمۀ، و بکی فبکت و بکی الحاضرون، ثم احتملها الی داره، بالحمراء، فاقامت بها احد عشر شهراً و خمسۀ عشر یوماً، و توفیت و شهدت جنازتها، و صلی علیها مسلمۀ بن مخلد فی جمع بالجامع، و رجعوا بها فدفنوها بالحمراء...»
بنابراین روایت، حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) در خانه والی مصر ساکن شد. پس از ۱۱ ماه و ۱۵ روز (از شعبان سال ۶۱ تا رجب سال
۶۲ هجری) در روز یکشنبه ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری حضرت، دعوت حق را لبیک گفت و بنا بر وصتش، در خانه مسلمه (محل زندگیاش) دفن شد.
در «اخبار الزینبیات» با سند مرفوع از
رقیه بنت
عقبه بن نافع فهری نقل شده که گفت: هنگامی که
زینب دختر علی (علیهالسّلام) پس از مصیبت کربلا به مصر آمد، من در میان استقبالکنندگان بودم. مسلمة بن مخلد و
عبدالله بن حارث و
ابوعمیره مزنی پیش رفتند. مسلمه تعزیت گفت و آن دو و حاضران گریستند. سپس
زینب (سلاماللهعلیها) این آیه را تلاوت فرمود: «
هذا ما وعد الرّحمن و صدق المرسلون؛
» آنگاه مسلمه حضرت را به خانهاش در محله «الحمراء» برد.
زینب کبری (سلاماللهعلیها) به مدت ۱۱ ماه و ۱۵ روز در آنجا ماند تا اینکه وفات یافت. من در
تشییع جنازه حاضر بودم. مسلمه در مسجد جامع بر او نماز خواند و جنازه را به حمراء بازگرداندند و طبق وصیتش در استراحتگاه او در همان خانه دفن کردند.
علاوه بر روایات «اخبار الزینبیات»، مهمترین دلیل دیگر دیدگاه مصر، حکایات صوفیان است که
زینبیه قاهره را از آن حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) میدانند. منابعی که متعلق به صوفیه است، مستندات خود را تنها به کشف و شهود مرشد و پیر صوفیه، شیخ علی مجذوب ارجاع میدهد؛ همان شخصی که صوفیه در مورد وی ادعا میکند که او، قادر به خواندن و نوشتن نبوده است.
همچنین بر این باورند که محل کشف و شهود وی، کتاب یا لوحی است که محفوظ از محو و اثبات است، در نتیجه هرگاه شیخ سخنی میگفت، حتماً در همان صفحهای که گفته بود، قرار میگرفت.
این شخص تنها مصدری است که بر اساس نظریه او، صوفیه معتقداند که شخص دفن شده در قنطرة السباع، بدون شک همان
زینب، دختر علی (علیهالسّلام) است. تنها شخصی که این نظریه را از شیخ مجذوب نقل کرده است، عبدالوهاب شعرانی (م
٩٧٣ق) است. در این مورد از شعرانی نقل شده که گفت: «خبر داد مرا سید من «علی خوّاص» که سیده
زینب مدفون در قناطر السباع دختر امام علی (علیهالسّلام) است و شک نیست که در همین محل مدفون است.»
تمام دانشمندان بعد از شعرانی نیز همچون قلیوبی، صبان، عدوی، شبلنجی، شبراوی، رفاعی، ازهری و علامه شیخ
جعفر نقدی در کتاب
زینب الکبری، از وی در این زمینه پیروی کرده و نظریه فوق را نقل نمودهاند.
مصادر و منابعی که قبر حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) را در مصر ذکر کردهاند، دارای ضعف و نارسایی هستند. این ضعفها دیدگاه مصر را با چالش مهمی مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) در قاهره را متزلزل میسازد. مهمترین عیوب و نقایصی که این آثار دارند، عبارتند از:
یکی از کتابهایی که مصریها برای اثبات مدعای خود به آن تمسک جستهاند، کتاب اخبار الزینبیات، منسوب به عبیدلی نسابه معروف است. انتشار این کتاب سبب شد صاحبنظرانی غیرمصری هم بر این باور شوند که آن حضرت در مصر مدفون است. حتی مطالب تاریخی دیگر آن هم به کتابها راه یافت و اکنون به صورت یکی از منابع تحقیق در آمده است. این کتاب کمحجم به معرفی آن عده از زنان اهل بیت و اصحاب پرداخته که اسمشان
زینب است.
حسن قاسم مصری، در شام به رساله کوچکی بهنام «اخبار الزینبیات» از عبیدلی نسابه دست یافت و همراه با اضافاتی، آنها را چاپ کرد. وی به روایاتی از این رساله برای تایید وجود مرقد
زینب (علیهاالسّلام) در مصر استدلال نموده است. بنا بنوشته استاد حسن قاسم مصری یکی از دوستان او که ساکن شام بود رسالهای خطی بهنام اخبار الزینبیات را در
حلب مییابد و برای او میفرستد حسن قاسم مصری نیز متن کامل آن را در کتاب سیده
زینب میآورد. بنابراین کتاب اخبار الزینبیات اولینبار در سال ۱۳۳۳ ق. چاپ شد.
نام عبیدلی نسابه، یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین الاصغر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)، (م
۲۷۰ق) است. بیگمان مدح و ثقه بودن این مرد، بارها در کتابهای رجال و انساب آمده است.
نجاشی او را به علم، صدق و فضیلت توصیف کرده و میگوید: «وی از
امام رضا (علیهالسّلام) روایت کرده و کتابهایی تالیف نموده است که «نسب آل ابیطالب» و «کتاب المسجد» از جمله آثار اوست».
اما انتساب اخبار الزینبات به عبیدلی پذیرفته نیست، و ظاهرا تـوسط کـسانی ساخته شده که خواستهاند مزار
زینب کبری (سلاماللهعلیها) را در مصر نشان دهند. بعضی از مواردی که برای نشاندادن ساختگی بودن اخبار الزینبات، ذکر میکنیم.
الف) عدم ذکر اخبار الزینبات جزء آثار عبیدلی؛ عبیدلی راوی و نسّابه معروفی است که شرححال او در منابع کهن، فراوان آمده است و هیچکدام نه اسمی از این کتاب بردهاند و نه گفتهاند که او کتابی در مـعرفی
زیـنبها نوشته است. اما از سال ۱۳۳۳ ق کـه ایـن رسـاله چاپ شد، نام آن در کتابها بـه عـنوان اثـری از عبیدلی ثبت گردید.
ب) اشکالات سندی؛ نامهایی در سلسله اسناد اخبار الزینبات آمده که در منابع رجالی و روایی نیامده است؛ نه تنها نام بعضی از آنها در منابع رجالی و روایی نیامده، بلکه در هیچ کتابی یافت نشدند. بر فرض صحت انتساب این رساله به عبیدلی نسابه تمام شش روایت مطرح شده در اخبار الزینبیات، از نظر سند، مرفوع و فاقد اعتبار لازم است. چه بسا اندک کسانی که نامشان در متن این روایات آمده یا به نوعی در صحت و سقم این روایات دخیلاند، از دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) به شمار میآیند. به همین دلیل، سخن آنان نیز از درجه اعتبار ساقط است؛ بهویژه «
سهل بن فضل» که از امام رضا (علیهالسّلام) روایت نقل کرده است. این فرد نیز شناخته شده نیست و به احتمال زیاد همان «فضل بن سهل ذوالریاستین» وزیر
مامون باشد که دشمنی و عداوتش با امام رضا (علیهالسّلام) و اهل بیت (علیهالسّلام) بر کسی پوشیده نیست. همینطور «
مصعب بن
عبدالله بن
مصعب بن ثابت زبیری» که کینه و عداوت
زبیریان نسبت به اهل بیت (علیهالسّلام) آشکار است.
ج) تناقضات محتوایی، از نظر محتوایی نیز روایات ششگانه عبیدلی، دارای معایب، ابهامات و تناقضات تاریخی است که با اندک تاملی، جعلی بودن آنها روشن است.
در متن روایات عبیدلی نام افرادی آمده که از دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) شناخته میشوند. از جمله آنها مسلمة بن مخلد انصاری و
معاویة بن خدیج هستند که هر دو از دشمنان امام علی (علیهالسّلام) و از دوستان فرماندار
معاویه در مصر بودند. دشمنی آنان با اهل بیت (علیهالسّلام) در منابع تاریخی مطرح شده و درنگی باقی نمیگذارد. مسلمه از سرداران بنیامیه است و از بیعت با امام علی و امام حسن مجتبی (علیهماالسّلام) سر باز زده و در
جنگ صفین در سپاه معاویه بوده است. در مصر نیز همراه دوستش ابن خدیج، به خونخواهی
عثمان برخاسته و دعوت معاویه را لبیک گفته است. در مصر برای یزید کار کرده و به نفع او از مردم بیعت گرفته است. معاویة بن خدیج نیز قاتل
محمد بن ابیبکر، یعنی پسرخوانده و فرزند ناتنی و تربیت شده امام علی (علیهالسّلام) است. او پس از به شهادت رساندن محمد، جنازه او را در شکم الاغ مردهای نهاد و آن را آتش زد. چون این خبر به امام علی (علیهالسّلام) رسید، حضرت سخت اندوهگین شد. حال، از یک سو این افراد با آمدن
زینب (سلاماللهعلیها) به مصر، به استقبال او میروند و اشکریزان از او پذیرایی میکنند و او را در خانه خود جای میدهند و از سوی دیگر، همان
زینب عاشورایی و کربلا دیده و کوفه و شام گذرانده که آن خطبههای بیداریبخش را ایراد کرده، در منزل مسلمة بن مخلد فرود میآید و به مدت یک سال در آنجا زندگی میکند و سرانجام پیش از رحلت،
وصیت میکند تا او در همان خانه به خاک بسپارند!
آیا استقبال افرادی با این گذشته ننگین، از حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) پذیرفتنی است؟ چگونه باور کنیم
زینب (سلاماللهعلیها) با آن همه سابقه مبارزه با دشمنان اهلبیت (علیهالسّلام)، در خانه دشمن پدر و برادرش پناه برده و آن دشمن مهربانتر از دوست! پس از مرگ
زینب کبری (سلاماللهعلیها) بر او نماز خوانده و در منزلش دفن کرده است؟! مردان بنیهاشم در این لحظات پایان عمر حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) کجا بودند؟ چگونه ممکن است در مدت اقامت آن حضرت در مصر، هیچکدام از بنیهاشم و علویان به دیدار
زینب نرفته باشند؟!
عبدالله بن جعفر در این هنگام کجاست و چرا از همسرش خبر ندارد؟ وقتی در این تناقضات تاریخی درنگ میکنیم، درمییابیم که روایات عبیدلی بر اساس خواسته مخالفان اهل بیت (علیهالسّلام) تنظیم و جعل شده است.
یکی از منابع دیدگاه مصر، کتابهای مربوط به صوفیه است. صوفیان به کشفیات شیخ خود اعتماد کرده و بدون دلیل و تنها بنا به گفته شیخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذکر کردهاند؛ از جمله شیخ عبدالوهاب شعرانی (متوفای ٩٧٣) که به سخن شیخ خود «علی مجذوب»، از سران صوفیه، اعتماد کرده است. مایه تعجب است که دیدگاه شعرانی درباره تایید و صحیح دانستن مزار منسوب به حضرت
زینب (علیهاالسّلام) در مصر، که مبتنی بر مکاشفه شیخ او، (شیخ علی مجذوب) است برای کسانی که شناخت و تسلط صحیح و کافی به حقایق دین ندارند، پایه و اساس قرار گرفته است. در معرفی شخصیت علی مجذوب چنین آمده است: «او فردی بیسواد و مکتب ندیده بود و خواندن نمیدانست.»
شعرانی از شیخ مجذوب نقل کرده است: «آنکه در قنطرة السباع به خاک رفته، قطعاً
زینب بنت علی (علیهالسّلام) است.» و این سخن فاقد مدرک، مصدر و سند قطعی یک مطلب مهم تاریخی قرار گرفته و با کمال تاسف بسیاری از نویسندگان بدون تامل، این مطلب را در آثار خود نقل کردهاند، اما آشکار است که سخن و الهامات این شیخ صوفیه سندیت تاریخی ندارد و بیارزش بودن نظریات شعرانی و کتابهایش که سرشار از غلو، اشتباه و خرافهبافی است، بر کسی مخفی نیست.
انکار ورود فرزندان بلافصل امام علی (علیهالسّلام) به مصر: مورخان بزرگ و پژوهشگرانی که از تاریخ مصر، آگاهی دقیق دارند، ورود هیچکدام از فرزندان بلافصل امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را به
مصر صحیح ندانستهاند. بعضی مورخان مصری به صراحت گفتهاند که هیچکدام از فرزندان صلبی امام علی (علیهالسّلام) به مصر نرفتهاند؛ از جمله:
۱. نورالدین
علی بن احمد سخاوی مینویسد: «قیل: إنها (سکینة بنت زین العابدین بن الحسین بن علی) أول علویة قدمت إلی مصر؛ میگویند:
سکینه دختر امام زین العابدین (علیهالسّلام) اولین علوی است که وارد مصر شد.»
۲.
ابن دقماق (م ۷۹۲ق) و
مقریزی (م
۸۴۵ق) نخستین علوی را که وارد مصر شد، محمد بن علی بن محمد بن
عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب دانستهاند که در سال
۱۴۵ق و در زمان حکومت
یزید بن حاتم مهلبی بوده است.
۳. شمسالدین محمد بن ناصرالدین مصری معروف به
ابن زیات (م
۸۱۴ق) نقل میکند: «إن أول من دخل مصر من ولد علی (کرم الله وجهه) سکینة بنت الحسین بن علی (رضی الله عنهم)؛ اولین شخص از فرزندان علی (کرّماللهوجهه) که وارد مصر شد، سکینه دختر علی بن حسین بود.»
۴.
علی مبارک پاشا نیز از سخاوی چنین نقل میکند: «ان المنقول عن السلف إنه لم یمت أحد من اولاد الامام علی (علیهالسّلام) لصلبه بمصر؛ از پیشینیان نقل شده که هیچکدام از فرزندان بیواسطه امام علی (علیهالسّلام) در مصر از دنیا نرفتهاند.»
وارد نشدن هیچیک از فرزندان امام علی (علیهالسّلام) به مصر، حاصل پژوهشی بود که دانشمندان بزرگ مصر به آن پرداختهاند. حال چگونه معقول است که بانوی خردمند،
زینب کبری (علیهاالسّلام)، وارد مصر شده و حدود یک سال آنجا اقامت داشته باشد، سپس جلوی دیدگان مردم مصر، به خاک سپرده شده باشد و این رویداد را هیچکدام از مورخانی که فاصله زمانی کمی با این رخداد مهم داشتهاند، ذکر نکرده باشند؟ حتی
امام شافعی با وجود اینکه به صراحت دوستی خالص و صادقانه خود با اهلبیت (علیهمالسّلام) را اعلام کرده بود، از وجود مزار حضرت
زینب (علیهاالسّلام) در مصر اطلاع ندارد؛ و در آنجا به زیارت آن حضرت (علیهاالسّلام) نمیرود، همانگونه که به تواتر اخبار مربوط به زیارت
بانو نفیسه (علیهاالسّلام) از سوی ایشان، ذکر شده است.
سیاحان و جهانگردان مسلمانی که
جهان اسلام، به ویژه مصر را سیاحت کردهاند، از مدفن حضرت
زینب دختر امام علی (علیهالسّلام) در آن سرزمین چیزی نگفتهاند. گردشگران مسلمانی که در سدههای میانه در سرزمینهای مختلف اسلامی گشتوگذار داشتهاند، مشاهدات خود در مورد آثار با ارزشی همچون مساجد، گورستانها، مدارس و... را ثبت و ضبط کردهاند. از اینرو نوشتههای آنان، این اطمینان را به ما درباره شهرت آثار آنان میدهد. گروهی از آن گردشگران مشهور همانند
ابن جبیر،
ابن بطوطه و
ابن شاهین وارد مصر شدند. این گردشگران، مشاهدات خود را از زیارتگاههای مشهوری ذکر کردهاند که خاستگاه مؤمنان در روزگارشان بوده است؛ ولی هیچکدام از آنان قبر
زینب کبری (علیهاالسّلام) در مصر را ذکر نکردهاند.
بیاطلاعی سیاحان و جهانگردان مسلمانی که جهان اسلام، به ویژه مصر را سیاحت کردهاند و از دفن حضرت
زینب دختر امام علی (علیهماالسّلام) در آن سرزمین چیزی نگفتهاند، دلیل دیگری بر رد دیدگاه مصر است.
۱. ابوالحسن
علی بن ابیبکر هروی (م
۶۱۱ق)؛ او در کتابش «
الاشارات فی معرفة الزیارات» از مزار بانو نفیسه، مزار بانو
فاطمه بنت
محمد بن
اسماعیل بن جعفر صادق (علیهالسّلام)، مزار
آمنه بنت محمد بن علی بن حسین (علیهالسّلام) و مزار
رقیه بنت علی (علیهالسّلام) نام میبرد؛
اما میبینیم که این جهانگرد، هیچ قبری را که منسوب به حضرت
زینب (علیهاالسّلام) باشد، ذکر نمیکند.
۲.
ابن جبیر اندلسی (م
۶۱۴ق)؛ ابن
جبیر، زنان علوی و مزارهایشان را اینگونه برشمرده است: «مزار
امّکلثوم بنت قاسم، مزار
زینب بنت یحیی المتوج، مزار
امّکلثوم بنت محمد بن جعفر، مزار امّ
عبدالله و مزار
مریم بنت علی».
با این همه نمیبینیم که این جهانگرد در بین مزارهای مذکور، قبر منسوب به
زینب کبری (علیهاالسّلام) را ذکر کرده باشد.
۳. ابن بطوطه مغربی (م
۷۷۷ق)؛ او تعدادی از زیارتگاههای معروف مصر مانند مزار بانو نفیسه، مزار راس الحسین (علیهالسّلام) و مقبره شافعی را ذکر کرده است.
با این همه خواننده محترم در مشاهدات ابن بطوطه، هیچ اثری از مزار
زینب (علیهاالسّلام) نمیبیند.
۴.
حموی بغدادی (م
۶۲۴ق)؛ او نیز وارد مصر شده و تعدادی از مزارهای معروف متعلق به زنان علوی را ذکر کرده است. وی در بین آن بانوان بزرگوار علوی، مزار آمنه، رقیه، بانو نفیسه، فاطمه بنت محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، امّ
عبدالله و امّکلثوم بنت قاسم را برشمرده است.
حال آنکه یاقوت در بین آنها، از مزار منسوب به
زینب کبری (علیهاالسّلام) بنت امام علی (علیهالسّلام) سخنی به میان نیاورده است.
ما در اینجا اسامی گروهی از مورخان مصر را میآوریم که تالیفاتشان را محدود به مناطق مصر، مساجد و اماکن زیارتی آن نموده و نیز تاریخدانانی که درباره اخبار پادشاهان مصر و حوادث کامل آن کتاب نوشتهاند و کتابهایشان درباره تاریخ مصر، منابع مطمئنی به شمار میآید. این تاریخنویسان مصر به وجود قبر حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) در
قاهره اشاره نکردهاند.
۱. مقریزی (م
۸۴۵ق)؛ متولد مصر است و کتابهای ارزشمندی درباره تاریخ مصر و اخبار مربوط به
فاطمیان دارد. او اماکن متبرکه و زیارتی مصر را ذکر کرده و مزار راس زید بن علی (سلاماللهعلیه)
که در مصر مدفون است، مزار امّکلثوم بنت محمد بن جعفرصادق (علیهالسّلام)
و مزار خانم نفیسه را بر شمرده است.
او آداب و رسوم
شیعیان مصر در دوران فاطمیها و گردهمایی آنان در
روز عاشورا در مزار امّکلثوم و بانو نفیسه را ذکر کرده است، اما در تمامی کتابهای او، هیچ یادی از قبر
زینب کبری (علیهاالسّلام) به میان نیامده است. در حالی که اگر در آنجا مقبرهای برای حضرت
زینب (علیهاالسّلام) وجود داشت، هرگز شیعیان، گرد آمدن در آنجا و نوحهسرایی و گریهکردن در روز عاشورا را از یاد نمیبردند. همان طوریکه آنان در مزار امکلثوم، بنت محمد بن جعفر صادق (علیهالسّلام)، و مزار بانو نفیسه، نوحهسرایی نموده و بر
امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکنند. با این وجود همانطور که قبلاً نیز گفتهایم مقریزی در مقدمه کتاب خود، به عدم ورود فرزندان بلافصل امام علی (علیهالسّلام) به مصر تصریح کرده است.
۲. ابن زیات (م ۸۱۴ق)؛ او درباره مقبرههای زیارتی مصر، کتابی پرحجم و در نهایت دقت و متانت دارد که آن را «
الکواکب السیارة فی ترتیب الزیاره» نامیده است. وی در این کتاب، تمامی زنانی را که
زینب نام دارند و در مصر دفن شدهاند، آورده است و از زندگینامه، وفات، مقبرههای آنان و همچنین از مقبرههای معروف دیگر در مصر سخن گفته است. اما در بین آن اسامی، نام
زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) مشاهده نمیشود.
۳. حافظ سخاوی (م
۹۰۲ق)؛ وی درباره زندگی حضرت عقیله،
زینب (علیهاالسّلام)، تالیفاتی منحصر به فرد دارد که در آن به بیان بزرگواری، فضایل و مصیبتهای ایشان پرداخته است؛ اما علیرغم تبحر و آگاهی گستردهاش در زمینه تاریخ کشورش مصر، مطلبی را در کتاب خود ذکر نکرده است که حاکی از مدفون بودن حضرت
زینب (علیهاالسّلام) در مصر باشد. او معتقد است که، هیچکدام از فرزندان نسل امام علی (علیهالسّلام) در مصر از دنیا نرفته است.
۴. حافظ سیوطی (م
۹۱۱ق)؛ وی درباره تاریخ مصر، کتاب با ارزشی به نام «
حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهره» دارد که در آن از قبر بانو نفیسه صحبت به میان آورده و زندگینامه ایشان را بیان کرده است.
او همچنین رساله دیگری دارد که درباره زندگینامه آن دسته از مردان و زنان صحابی است که وارد مصر شده یا در آنجا درگذشتهاند. وی این رساله را «
درّ السحابة فیمن دخل مصر من الصحابه» نامیده است. این رساله به طور کامل در کتاب «حسن المحاضره»،
آورده شده است و در آن زندگینامه هفت بانوی صحابی که وارد مصر شدهاند، ذکر شده است، اما در میان آنان، نام بانوی خردمند، حضرت
زینب (علیهاالسّلام)، به چشم نمیخورد.
سیوطی، رساله دیگری به نام «
العجاجة الزرنبیة فی السلالة الزینبیه» دارد که به رساله
زینبیه معروف است. این رساله چاپ شده و بسیار مشهور است و در سراسر جهان اسلام نیز توزیع شده است. سیوطی در آن کتاب، کوچکترین اشارهای به این مطلب نکرده است که
زینب (علیهاالسّلام)، آن بانوی خردمند، به مصر مسافرت کرده و در آنجا دیده از جهان فرو بسته است.
اما در رابطه با این ادعای شیخ جعفر نقدی نجفی که میگوید: «سیوطی یکی از مورخانی است که معتقد است
زینب کبری (علیهاالسّلام) در مصر مدفون است.» با حفظ احترام باید گفت که بدون شک، چنین ادعایی از سوی وی، ناشی از بیدقتی میباشد، چون سیوطی در هیچ اثری چنین ادعایی نکرده است.
بسیاری از دیگر مورخان مشهور مصری مانند
ابن میسر مصری، ابن دقماق مصری،
ابن تغری بردی و... نیز در کتب خود نامی از حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیاوردهاند.
یکی از واضحترین دلایل بر عدم وجود قبر بانو
زینب (علیهاالسّلام) در مصر، این است که ما در تاریخ خلفای فاطمی، هیچ مزاری که منسوب به بانو
زینب (علیهاالسّلام) باشد، در زمره مزارهای مشهور آن دوره نمییابیم. با اینکه زمامداران فاطمی مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوی بودند و نسبشان را به علویان میرساندند و به احیای اندیشههای علوی علاقه نشان میدادند و شعائر شیعیان؛ هر چند شیعیان اسماعیلی را گرامی میداشتند، درباره قبر حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) چیزی ننوشته و از خود به یادگار نگذاشتهاند، در حالیکه نسبت به قبور دیگر علویان مصر ساکت نبوده و در عمران و گسترش و معرفی آنان کوشیده و به زیارت آنان رفتهاند؛ از جمله به زیارت امامزادگان ثلاث سیده نفیسه، دختر حسن الانور، سیده کلثوم، دختر محمد بن جعفر صادق (علیهالسّلام) و بارگاه سیده
زینب بنت یحیی المتوّج بن حسن الانور رفته و قبور آنان را آباد کردهاند.
شیعه در زمان خلفای فاطمی به شکوفایی رسید و در زمینه نشر افکار و به جا آوردن مراسم دینیشان، موفقیت چشمگیری کسب کرد.
خلفای فاطمی بودند که با اهتمام و توجه ویژهای، پایهگذار سنت بزرگداشت
روز غدیر در مصر شدند.
مذهب اهل بیت در عصر فاطمیان رایج بود و بر روی سکههای قرمز رنگ نوشته بودند: «لا اله الا الله محمد رسول الله و علی افضل الوصیین و وزیر المرسلین.» سپس اسامی پنج تن از افراد شریف اهل بیت (
پنج تن آلعبا) ذکر شده بود. منارههای تمام مساجد مصر، طنین «حیّ علی خیر العمل» سر میدادند.
این عبارت از زبان تمامی مؤذنهای مساجد مصر، طنینانداز میشد. همچنین روز عاشورا برای آنان روز اندوه بود و بازارها تعطیل میشد. نوحهگران به سمت مسجد جامع قاهره میرفتند و دستهجمعی مصیبت اهلبیت میخواندند.در این دوره، موقعیت و جایگاه شیعیان تقویت شد؛ در نتیجه، آنان در روز عاشورا، در قالب دستههای بزرگ، در مزار بانو نفیسه و بانو کلثوم، بنت محمد بن جعفر صادق (علیهالسّلام) گرد هم آمده و به
نوحهسرایی و گریه میپرداختند.
این عادت آنان، تا زمان انقراض دولت فاطمی پابرجا بود. آنچه که مورخان در اینباره، با وجود تفاوت عباراتشان نقل کردهاند، نشانگر آن است که در عصر فاطمیان، قبری که منسوب به
زینب، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) باشد، وجود نداشته است. اگر چنین بود، چگونه ممکن بود که آنان مزار بانو نفیسه و بانو کلثوم را برای برگزاری مراسم نوحه و عزا انتخاب کنند، اما هیچکس بر سر مزار
زینب (علیهاالسّلام) که سرپرست و رئیس بیچون و چرای خاندان امام حسین (علیهالسّلام) و اسیران اهلبیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از مصیبت کربلا بود، جمع نشوند؟ در عصر تمامی خلفای فاطمی در مصر، هیچ قبری وجود نداشت که منسوب به
زینب، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) باشد. ما این حقیقت را که یک بانوی
زینب نام در مصر مدفون باشد، انکار نمیکنیم، اما آن بانوی
زینبنام، همان
زینبی نیست که از فرزندان
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) است.
در اینجا بد نیست تعدادی از مزارهای معروف علویان مصر را ذکر کنیم؛ مزارهایی که پیشینیان زیارت میکردند، همچنان زیارت میشوند و آیندگان نیز آنها را زیارت خواهند کرد و تاریخنگاران و مزارنویسان گذشته و معاصر، آنها را بیان نمودهاند. این مزارها عبارتاند از:
۱. بانو نفیسه، بنت
حسن بن
زید بن
حسن بن علی (علیهمالسّلام) (م
٣٠٨ق)؛ ایشان با شوهرش
اسحاق مؤتمن بن جعفر صادق (علیهالسّلام) وارد مصر شد و در آنجا اقامت نمود تا اینکه از دنیا رفت. شوهرش میخواست که جسد وی را برای دفن در
بقیع، به مدینه منتقل کند، اما مصریان از ایشان خواستند جسد آن بانو در مصر باقی بماند تا برای آنان، مایه شرف و بزرگواری شود. در نتیجه این خواسته مصریان، آن بانو در منزلش، یعنی همانجایی که الان مقبره ایشان قرار دارد، دفن شد. مزار وی در قرافه است، همان مکانی که در گذشته، به درب السباع معروف بود.
۲. بانو
زینب بنت احمد بن محمد بن جعفر بن محمد بن حنفیه، فرزند امام علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)؛ ایشان به همراه برادرش در سال
۲۱۲ق وارد مصر شد. قبر ایشان بیرون بابالنصر واقع شده است که در نزد عامه مردم، این قبر به مزار بانو
زینب معروف است. مقریزی و سخاوی، قبر وی را در کتاب خود ذکر کردهاند و عبیدلی، زندگینامه ایشان را نوشته است.
۳. بانو
زینب بنت یحیی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)؛
ابن جباس، در کتاب «
طبقات الاشراف» و عبیدلی در کتاب «اخبار الزینبیات» از ایشان و مزارش صحبت کردهاند. سخاوی درباره آن بانو گوید: درباره محل قرار گرفتن قبر ایشان، اختلاف نظر وجود ندارد. مردم مصر آن را زیارت میکردهاند و ظافر، خلیفه فاطمی، پیاده ایشان را زیارت مینمود.
این بانو در سال
۲۴۰ق، دیده از جهان فروبست. مصریها کرامات بسیاری درباره ایشان نقل کردهاند که اگر آنها را بیان کنیم، بحث پیرامون آن به درازا میکشد. ابن زیات و دیگر مورخان، آن کرامات را در کتب خود آوردهاند.
۴. بانو
آمنه وسطی بنت
امام موسی بن جعفر (علیهماالسّلام)؛
ابوالحسن عمری نسبشناس، از ایشان در کتاب «
المجدی» صحبت کرده و گفته است که قبر وی در مصر است.
حموی، اسکندری و
عبدالرزاق کمونه نجفی نیز در آثار خود از وی سخن به میان آوردهاند.
۵. بانو امکلثوم بنت محمد بن جعفر صادق (علیهماالسّلام)؛ مقریزی از تجمع شیعیان در زمان فاطمیها به همراه نوحهسرایی و گریه و زاری در کنار قبر ایشان در روز عاشورا سخن گفته است؛ همانگونه که پیش از این به آن اشاره شد. همچنین حموی، ابن
جبیر و
سید محمدکاظم موسوی در نسخه خطی کتاب «
النفحة العنبریه» و جرجانی در حاشیهای که بر کتاب «
بحر الانساب» نوشته است، از مرقد آن بانو سخن گفتهاند.
۶.
سید اسماعیل بن موسی بن جعفر (علیهالسّلام)؛ نجاشی درباره وی گفته است: «ایشان در مصر ساکن گردید و در همانجا وفات نمود. سید اسماعیل، مؤلف کتاب «
جعفریات» است، و فرزندان وی در مصر هستند.»
تنها از دو تن از مورخان نقل شده است که حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) در مصر دفن شده است. یکی از آنها
ابن عساکر است و دیگری
ابن طولون. جالب اینکه هر دو نفر، اگر در جایی، جانب دیدگاه مصر را گرفتهاند، در جای دیگر، جانب شام را اختیار کردهاند. مثلاً ابنعساکر در تاریخ خود، در جلد مربوط به زنان، زندگینامه حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) را آورده، ولی در مورد تاریخ و محل فوت و دفنش چیزی نگفته است.
سخن ابن طولون نیز مدعا را ثابت نمیکند، زیرا
قاضی نورالدین عدوی شامی (متوفای
۱۰۳۵ق) در کتاب «زیارات» نقل کرده که ابن طولون در کتاب «
سیرة السیدة زینب» آورده که مدفن عقیله
زینب در قریه «راویه» در «غوطه»
دمشق است. بنابراین، سخن این دو مورخ خنثی است؛ یعنی دیدگاه مصر را نه نفی میکنند و نه اثبات.
اکنون سؤال این است که اگر صاحب مقبره مشهور به «
زینبیه قاهره» عقیله بنیهاشم (علیهاالسّلام) نیست، پس آن مقبره از آن چه کسی است؟ بیشتر منابع در پاسخ این سؤال آوردهاند که آن مرقد از آنِ «سیده
زینب بنت یحیی المتوج بن الحسن الانور بن زید بن الحسن بن علی بن ابیطالب» میباشد. وی همراه عمه بزرگوار خود نفیسه بنت الحسن، همسر اسحاق مؤتمن به مصر آمد. چهل سال آن بانو را خدمت کرد و سرانجام در مصر از دنیا رفت و در قاهره دفن شد.
برخی نیز قبّه
زینبیه قاهره را ساخته افراد سودجو با مطامع دنیایی یا خواب و خیال برخی از صوفیان و زاهدان دانستهاند.
حال اگر بپذیریم مقبره قناطر السباع قاهره از آنِ
زینب بنت یحیی المتوج بوده، چرا به نام
زینب کبری (سلاماللهعلیها) مشهور شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، ناگزیریم به دو نکته اشاره کنیم:
اولاً: بدان دلیل که در قاهره چندین بانوی علوی و هاشمی به نام
زینب دفن شدهاند که ابن زیات انصاری (متوفای ۸۱۴) در «
کواکب السیاره» نام برخی از آنها را فهرست کرده که عبارتند از:
زینب بنت اباجلی؛
زینب بنت سنان؛
زینب الکلثمیه؛
زینب بنت مهذب؛
زینب بنت یونس؛
زینب بنت شعیب؛
زینب الفارسیه؛
زینب بنت هاشم؛
زینب بنت یحیی المتوج؛
زینب بنت محمد بن علی بن علی... بن الحسن المثنی؛
زینب بنت احمد بن جعفر بن محمد بن الحنفیه؛
زینب بنت حسن بن ابراهیم؛
زینب بنت قاسم بن محمد بن جعفر؛
زینب بنت موسی بن جعفر؛
زینب بنت احمد بن محمد بن محمد بن
عبدالله بن جعفر الصادق (سلاماللهعلیهم).
این تفکر اشتباه، درباره قرار گرفتن قبر بانوی خردمند،
زینب، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در مصر، ریشه در فراوانی بانوان علوی و غیرعلویای دارد که با ایشان تشابه اسمی داشته و در مصر به خاک سپرده شدهاند. بدیهی است که ذهن، هنگام شنیدن یک اسم، متوجه اسمی میشود که مشهورتر و کاملتر از دیگر اسامی است و بانوانی که
زینب نام دارند، در مصر فراوان هستند. وقتی مورخان، نام و محل دفن این بانوان را که در علوّ درجه و مراتب کمال و انتساب به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قابل مقایسه با
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیستند، در آثار خود آوردهاند، اگر محل دفن
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در مصر میبود، نام و مشخصات کامل آن بانوی جلیلالقدر را در راس فهرست
زینبهای مدفون در مصر ثبت و ضبط میکردند.
ثانیاً: پر واضح است که از گذشتههای دور، هم شیعه و هم
سنی، اینگونه عادت داشتهاند که علویان را مستقیم و بدون واسطه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نسبت میدادند؛ هرچند که شخص علوی، به واسطه نسبتهای دور و نزدیک فراوان، به آنها منسوب میشد.
زنان علوی بسیاری به نام
زینب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام این بوده که سادات گرامی را به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نسبت دهند؛ هرچند بین ایشان واسطههایی وجود داشته باشد. همین امر سبب شده تا مزار معروف در مصر که از آنِ
زینب بنت یحیی المتوج است، به
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نسبت داده شود، چون
زینب کبری، کاملترین و مشهورترین بانویی است که در صدر اسلام به نام «
زینب» شناخته شده و این، کاملا طبیعی است که ذهن انسان با شنیدن یک نام، به فرد کامل و مشهور انتقال یابد.
موفق بن عثمان در کتاب خود ذکر کرده است که پیشینیان به هنگام زیارت بانو نفیسه که در مصر مدفون است، میگفتند: «السلام علیک یا بنت الحسن المسموم، السلام علیک یا بنت فاطمة الزهراء». با این حال آیا خواننده گرامی میتواند معتقد باشد که بانو نفیسه، دختر بیواسطه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) یا امام حسن (علیهالسّلام) است؟ خیر، چنین نیست. هدف پیشینیان از گفتن چنین عباراتی درباره بانو نفیسه، فقط احترام گذاشتن به این بانو و بزرگداشتش بوده است.
آنان با این عادت، احترام خود را به نسب والای علویان ابراز میکردند. عالمان و حاکمان و سیاحانی که ادعا شده به زیارت مرقد شریف حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) رفتهاند، در حقیقت «
زینب بنت یحیی المتوج» را زیارت کردهاند نه
زینب کبری (سلاماللهعلیها) را. وقتی به سنگنوشتههای روی قبور امامزادگان و علویان لازم التعظیم دقت میکنیم، چنین امری مشهود است، از جمله روی قبر رقیه بنت
عبدالله بن احمد بن الحسین، با حذف واسطهها نوشتهاند: «رقیه بنت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)» یا روی قبر سیده
زینب بنت یحیی المتوج، با حذف واسطهها درج شده است: «
زینب بنت الزهراء البتول (سلاماللهعلیها) بنت علی (علیهالسّلام)»
در حالی که
زینب بنت یحیی، فرزند بلاواسطه امیرالمؤمنین و زاهرای بتول (سلاماللهعلیها) نیست و هیچ کس چنین ادعایی نکرده است.
محمد حسنین، ضمن طرح این نکته در اثر خود آورده است: پس از بررسی دقیق به این نتیجه رسیدیم که شبهه وجود قبر عقیله
زینب دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در مصر از آنجا سرچشمه گرفته که نام بسیاری از علویینی که در مصر دفن شدهاند، «
زینب» بوده است و اندیشه انسان با شنیدن نام
زینب، به آن فرد مشهورتر و کاملتر متوجه میشود.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی که دارند، معتقدند مرقد مطهر
زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) در سمت جنوب شرقی دمشق، پایتخت
کشور سوریه و در هفت کیلومتری آن، در روستای «راویه» و در منطقه «غوطه» دمشق واقع شده و پیوسته کعبه پیروان، مکان حاجتروا شدن پیشگامان و مقصود دلهای مؤمنانی است که از تمام سرزمینهای اسلامی به آنجا روی میآورند. این مزار، در قرن دوم هجری، زیارت میشده است. بانو نفیسه، همسر اسحاق مؤتمن، فرزند
امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، آنرا زیارت کرده است.
این مزار، پیوسته محل اجابت دعا بوده و کرامات بسیاری از آن ظاهر شده است که بر سر زبانها جاری شده، و سینهبهسینه، نقل گردیده است. اقوال متفاوتی درباره دیدگاه شام وجود دارد، که میتوان معتقدان به آنها را به چهار گروه تقسیم کرد:
دانشمندان بسیاری از شیعه و سنی تصریح کردهاند، کسی که در روستای راویه دفن است،
زینب کبری، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و مادرش
فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و دو برادرش، حسن و
حسین (علیهالسّلام)، و همسرش،
عبدالله بن جعفر است. وی دارای چهار فرزند از
عبدالله بن جعفر به نامهای
علی،
عون،
عباس و
امکلثوم است.
ابوبکر موصلی که در قرن هشتم هجری میزیسته، در کتابش به نام «
فتوح الرحمن» گفته است: «خانم
زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) و خواهر حسن، حسین و محسن که در کودکی وفات یافت، همه از زهرا (علیهاالسّلام) هستند. وی بعد از مصیبت برادرش وفات یافت و در روستایی از اطراف دمشق که به آن راویه میگویند، دفن گردید. من با گروهی از دوستانم قبر ایشان را زیارت کردیم.
دکتر
عائشه عبدالرحمن بنت الشاطی میگوید: «امکلثوم، همان طوریکه در روایات آمده است، نزد
عبدالله بن جعفر، در غوطه دمشق، بعد از مصیبت برادرش حسین (علیهالسّلام) وفات یافت.»
در این گروه، بزرگانی از اهل فن، علم و تحقیق، از علمای شیعه و سنی هستند،
که اسامی برخی از آنها را ذکر میکنیم: شمسالدین
محمد بن احمد ذهبی دمشقی (م
۷۴۸ق)،
ابوعبدالله محمد بن
عبدالله بن بطوطه مغربی (م
۷۷۰ق)
ابوالبقاء
عبدالله بن محمد بدری مصری، (م
۸۴۸ق)
برهانالدین
ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن محمود بن بدر بن عیسی حلبی دمشقی شافعی، (م
۹۰۰ق)
قاضی نورالدین
محمود بن
علی بن موسی عدوی شافعی (م
۱۰۳۵ق)،
یاسین بن مصطفی فرضی بقاعی (م
۱۰۹۵ق)، شیخ
حسن یزدی (م
۱۲۴۲ق)، میرزا
علی کنی (م
۱۳۰۶ق)،
مجدد شیرازی (م
۱۳۱۲ق)،
براقی نجفی،
محمدحسن آشتیانی (م
۱۳۱۹ق)،
محمدحسین کاظمی (م
۱۳۰۸ق)،
محمدحسن مراغی (م ۱۳۱۲ق)،
حسین نوری طبرسی (م
۱۳۲۰ق)،
حسن صدر کاظمی (م
۱۳۸۸ق)،
محمدحسین آل کاشف الغطاء (م
۱۳۷۳ق)،
سید عبدالحسین شرفالدین (م
۱۳۷۷ق)،
سید هبةالدین شهرستانی (م ۱۳۸۸ق)،
شیخ عباس قمی (م
۱۳۳۵ق)،
علی بن عبدالعظیم واعظ اصفهانی در کتاب
وقائع الایام، شیخ
هاشم خراسانی (م
۱۳۵۲ق)،
سید محسن حکیم (م
۱۳۹۰ق)،
سید محمدکاظم شریعتمدار، علامه
عبدالعلی سابقی پاکستانی (م
۱۳۸۴ق)
و...
علما و مورخانی هستند که گفتهاند، کسی که در روستای راویه دفن است، همان بانو
زینبی است که کنیهاش امکلثوم است یا اینکه گفتهاند، وی دختر فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) است. این افراد عبارتاند از: ابوالحسن
محمد بن جبیر کنافی غرناطی (م ۶۱۴ق)؛
عمادالدین
حسن بن
علی بن محمد طبری (م
۶۷۶ق)؛
عثمان بن
احمد بن محمد سویدی حورانی (م
۹۷۰ یا
۱۰۰۳ق)؛
احمد فهمی محمد مصری،
عبدالقادر ریحاوی دمشقی و
توفیق ابوعلم مصری که از معاصران هستند.
بر اساس این دیدگاه نیز بارگاه موجود در دمشق میتواند مرقد مطهر حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) باشد، زیرا ایشان دختر امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بوده و
زینب نام داشته و مکنای به کنیه امکلثوم نیز بودهاند. اما برخی گفتهاند ایشان همان کسی است که
خلیفه دوم با او ازدواج کرد. این ادعا، سخنی موهوم و بیپایه است و حقیقت ندارد. چونکه مورخان در این زمینه اتفاقنظر دارند که امکلثومی که بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد،
در زمان حکومت
سعید بن عاص بر
مدینه، در سال
۵۴ق در زمان حیات امام حسن و امام حسین (علیهالسّلام) از دنیا رفتند و در بقیع مدفون گردیدند.
از اینرو هیچگونه توجیهی وجود ندارد که امکلثومی را که بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد، همان
زینبی بدانیم که بعد از مصیبت برادرش حسین (علیهالسّلام)، در شام وفات یافت.
برخی از مورخان معتقدند که کسی که در راویه شام مدفون است، امکلثوم است و بیشتر از آن چیزی نگفتهاند و مشخص نکردهاند که کدام امکلثوم منظور نظرشان است. این افراد عبارتاند از: ابوالحسن علی بن ابیبکر هروی (م ۶۱۱ ه.ق) در کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات؛
یاقوت بن عبدالله حموی بغدادی (م
۶۲۴ق) در کتاب
معجم البدان؛
ابوعبدالله بن علی بن ابراهیم بن شداد حلبی (م
۶۸۴ق) در کتاب
الاعلاق الخطیره؛
صلاحالدین محمد بن شاکر کتبی (م
۷۶۴ق).
برخی نیز گفتهاند کسی که در شام مدفون است، همان
امکلثوم صغری میباشد که مادرش
ام ولد بوده و همسر
مسلم بن عقیل است. از جمله آن دانشمندان، میتوان به اسامی ذیل اشاره کرد:
سید محسن امین عاملی (م
۱۳۷۱ق)
سید جعفر بحرالعلوم (م ۱۳۷۷ق)
شیخ
ذبیحالله محلاتی.
اگر ما به دقت در دیدگاههای چهارگانه پیشگفته بنگریم، کار چندان دشواری نیست که همه آن نظرات را در یک زمینه جمع کنیم، چرا که بیشتر آن بزرگان، بر این باورند، که بانویی که در راویه شام مدفون است، همان
زینب دارای کنیه امکلثوم و دختر امام علی (علیهالسّلام) است. از طرفی بیشتر علمای شیعه و سنی بر اساس دیدگاه اول تصریح کردهاند که ایشان همان
زینب کبری بنت علی (علیهالسّلام) است که همسر
عبدالله بن جعفر بوده است. بنابر دیدگاه سوم نیز بانوی مدفون در راویه امکلثوم از اهل بیت است، وی نزدیکترین مردم از نظر نسب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. این دیدگاه مخالف دیدگاه اول نیست بلکه موید آن است.
اما دیدگاه دوم نیز صراحت دارد که بانوی مدفون در شام امکلثوم بنت علی (علیهالسّلام) است. اما در ادامه گفتهاند وی همان کسی است که خلیفه دوم با او ازدواج کرد. این ادعا سخنی موهوم و بیپایه و اساس است و حقیقت ندارد. زیرا مورخان همگی در این زمینه اتفاق دارند که امکلثومی که همسر عمر بود در زمان حیات امام حسن و حسین (علیهالسّلام) از دنیا رفت و در بقیع مدفون گردید. بنابراین امکلثوم مدفون در شام قطعا و یقینا همسر خلیفه دوم نیست. اما منشاء اختلاف بین دیدگاه اول و سوم این است؛ کسانی که انکار میکنند این مزار، متعلق به
زینب کبری، دختر علی (علیهالسّلام) است، انکارشان مبتنی بر این است که کنیه بانوی خردمند، حوراء
زینب (علیهاالسّلام)، امکلثوم نبوده است. پس اگر این مطلب بر ایشان اثبات شود، دیگر موردی برای انکار باقی نمیماند. ما در قسمت کنیههای حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) اثبات نمودیم که مشهورترین کنیه آن حضرت در بین محدثین و مورخین امکلثوم است.
اما در رابطه با دیدگاه چهارم که معتقدند بانوی دفن شده در شام
زینب صغری است که مادرش امولد بوده است باید گفت: این دیدگاه نامعتبر برگرفته از اجتهاد شخصی بوده است. چون که اولا از بین خواهران
امام حسین (علیهالسّلام) فقط دو خواهر ایشان با نام
زینب و امکلثوم در
کربلا حاضر بودند و نامی از
زینب صغری نیست. چنانکه امام چند بار اهل حرم را با نام صدا میزنند و میفرمایند: «... یا اختاه یا امکلثوم، و انت یا
زینب و انت یا فاطمة و انت یا رباب...» بدون شک مراد از
زینب کسی غیر از
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیست و
زینبنام، دیگری که خواهر امام باشد، در کربلا حضور نداشته است.
ثانیا آن خواهری که مادرش امولد بود و در کربلا حضور داشت، اصلا
زینب نام نداشته است بلکه تمامی منابع و مقاتل نام وی را امکلثوم صغری نوشتهاند نه
زینب صغری. مگر اینکه طرفداران این دیدگاه بگویند که امکلثوم صغری همان
زینب صغری است، که در این صورت نیز بر خلاف نقل منابع تاریخی
اجتهاد به رای کردهاند. چون علامه
محمدتقی شوشتری در
قاموس الرجال درباره فرزندان امام علی (علیهالسّلام) امکلثوم صغری و
زینب صغری را از دو مادر جداگانه دانسته که هر دو امولد بودهاند. «قالوا فی بناته علیهالسّلام من فاطمة علیهاالسّلام:
زینب الکبری و امّکلثوم الکبری، و قالوا:
زینب الصغری و امّ کلثوم الصغری من امّهات اولاد...»
طبری نیز به این مطلب تصریح میکند که این دو خواهر از دو مادر امولد هستند که نام آنها در تاریخ ضبط نشده است. «کان له بنات من امهات شتی لم یسم لنا اسماء امهاتهن منهنامهانئ ومیمونة
وزینب الصغری ورملة الصغری و امکلثوم الصغری وفاطمة وامامة وخدیجة وام الکرام وام سلمة وام جعفر وحمانة ونفیسة بنات علی (علیهالسّلام) امهاتهن امهات اولاد شتی»
بنابراین با دقت در همه دیدگاههای شام میتوان گفت که صاحب مقبره راویه دمشق، فردی غیر از حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیست.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی، معتقدند مرقد مطهر
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در روستای «راویه» شام و در منطقه «غوطه» دمشق است. این دلائل بهطور اجمال عبارتند از: قدمت و شهرت تاریخی مرقد، پیدا شدن کتیبه قدیمی، زیارت
سیده نفیسه در سال
١٩٣ هجری، تصریح بیشتر نویسندگان و گردشگران، متن وقفنامه «سید حسین موسوی» در سال
۷۶۸ هجری و تایید قاضیان هفتگانه شامی و گزارش کرامات بیشمار این دیدگاه را تقویت کرده و به قطعیت نزدیک میسازد. در زیر اجمالا به این دلائل میپردازیم:
این مزار، در بین عالمان و مورخان شهرت زیادی داشته و پیوسته زائران و طالبان برکت، از شهرهای دور و نزدیک به زیارت آن میآمدهاند. بانوی بزرگوار، حضرت نفیسه، دختر حسن الانور بن زید الابلج بن امام حسن بن علی (علیهالسّلام)، همسر
اسحاق مؤتمن بن
امام صادق (علیهالسّلام)، در سال ١٩٣ ه.ق، هنگامی که
مرقد حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) را زیارت کرد، مرقد بلند مرتبه و معروف به مقام «السیدة
زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام)، قبر عمهاش فاطمه، دختر حسین (علیهالسّلام)، و قبر
فضه خادمه فاطمه (علیهاالسّلام)» را نیز
زیارت کرد.
حدود سال
۵۰۰ق، مردی قرقوبی از ساکنان
حلب، مسجدی بزرگ در مزار ایشان بنا نمود که از مشهورترین مساجد دمشق بود. جهانگرد
ابوبکر هروی (م ۶۱۱ق)، این مقام را زیارت کرد و در کتاب معروف خویش، «
الاشارات الی معرفة الزیارات»، از آن یاد کرده است.
ابن جبیر (م ۶۱۴ق) نیز این مزار را زیارت کرده و در سفر خویش، از محلهای وقفی مربوط به این مزار، سخن گفته است.
همچنین
ابن بطوطه (م ٧٧٠ق) نیز این مزار را زیارت کرده است.
در سال ۷۶۸ق،
سید حسین موسوی نقیب الاشراف، از شخصیتهای بزرگ دمشق در زمان خود، تمام باغها و زمینهای خویش را وقف این مزار نمود و وقفنامه بلندی نوشت که هفت تن از قاضیان بزرگ دمشق در زمان خویش نیز، بر صحت این وقفنامه، شهادت دادهاند. در این وقفنامه، آمده است که کسی که در این مزار مدفون است، امکلثوم،
زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است. این امر نشانگر این است که این مزار، از گذشته به نام بانوی خردمند،
زینب (علیهاالسّلام) معروف بوده است، بهطوری که هیچ کدام از شخصیتهای بزرگ دمشق، در آن شک نداشتهاند. بنابراین مرقد
زینب کبری (علیهاالسّلام) در شام از
قرن دوم هجری شهرت داشته و در قرن هشتم هجری اهمیت بسیاری یافت، بهطوری که هزاران زائر از سرزمینهای وسیع اسلامی، به زیارت ایشان میآمدند.
وجود و شهرت فراگیر این مزار در قرن دوم هجری، به اثبات رسیده است، چرا که در سال ١٩٣ق، بانو نفیسه، همسر اسحاق مؤتن، فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، این مزار را زیارت کرد و کسانی که زندگینامه بانو نفیسه، (م
٣٠٨ق) در مصر را نوشتهاند، به این زیارت اشاره کردهاند. در اینجا ما اسامی مؤلفانی را ذکر میکنیم که به این موضوع اشاره کردهاند. مهم نیست که نظر این مؤلفان درباره کسی که در اینجا دفن شده است چیست، بلکه آنچه اینجا برایمان مهم است، شهرت این مزار است:
• علی بن حسن بن هبةالله دمشقی (م
۵۶١ق)؛ کسی که در شرق قبر مدرک دفن شده است، همان بانو
زینب (علیهاالسّلام) است که حورانی در «الاشارات» از آن حضرت با امکلثوم یاد کرده است.
• ابوالحسن علی بن ابیبکر بن هروی (م ۶١١ق)؛ او زندگینامه آن بانو را در «
کشف الظنون» «
اللمعات البرقیه» آورده است. وی در کتاب «الاشارات» خود، این مزار را با نام امکلثوم ذکر کرده است.
• ابوالحسین محمد بن احمد بن
جبیر کنافی (م ۶١۴ق) در سفرنامهاش که در
مصر چاپ شده است، از این مزار به اسم
زینب و با کنیه امکلثوم یاد کرده است. وی روایت میکند: مزار در یک فرسخی شهر، در روستایی که معروف به راویه است، واقع شده است. بر روی این مزار، یک مسجد قرار گرفته است، و خارج از آن، منزلهایی وجود داشته و دارای موقوفاتی نیز میباشد.
• شهابالدین ابوعبدالله یاقوت بن
عبدالله حموی (م
۶۲۴ق) از این مزار در روستای راویه به اسم امکلثوم یاد کرده است.
• یوسف بن قزاوغلی، معروف به
سبط بن جوزی (م
۶۵۴ق) از این مزار در کتاب «
المزار» خود، به اسم بانو
زینب، با کنیه امکلثوم یاد کرده است.
• عزالدین ابوعبدالله محمد بن علی بن ابراهیم بن شداد حلبی (م
۶۸۴ق) میگوید:
ابن فرات، وزیر
مشیر بن شداد، شخصی فاضل و تاریخدان، از این مزار با کرامت در نسخهای از کتابش، به قبر «
زینب کبری»، دختر امام علی (علیهالسّلام) از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و در نسخه دیگری از کتابش به «امکلثوم» یاد کرده است.
• شمسالدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی دمشقی (م
۷۴۸ق)، ذکر کرده است که مزار
زینب کبری (علیهاالسّلام)، همسر
عبدالله بن جعفر، در دمشق است.
• ابوعبدالله محمد بن
عبدالله بن بطوطه مغربی (م ٧٧٠ق)، از این مزار در روستای راویه، به اسم
زینب و با کنیه امکلثوم از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام)، و دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) یاد کرده، و گفته است که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر شباهت ایشان به خالهاش امکلثوم، این کنیه را به ایشان دادند. بر روی مزار ایشان، مسجدی بنا شده است و درآمدها و موقوفاتی نیز دارد. اهالی دمشق آن را «قبر الست» یا امکلثوم مینامند.
• سید حسین موسی موسوی، از شخصیتهای بزرگ سادات موسوی در دمشق که از سال ۷۶۸ق صاحب موقوفات مزار بانوی خردمند،
زینب است، در وقفنامه خود تصریح کرده است: «کسی که در روستای راویه مدفون است، همان امکلثوم،
زینب کبری، دختر زهرا (علیهاالسّلام) و خواهر دو سبط پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حسنین است.»
• ابوالبقاء
عبدالله بن محمد بدری ( م ۸۴۸ق)، گفته است: «کسی که در راویه مدفون است، همان
زینب کبری، دختر
امام علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)، و خواهر همان امکلثومی است که با عمر ازدواج نمود».
• برهانالدین ابواسحاق، ابراهیم بن محمد بن محمود حلبی شافعی، معروف به ناجی، شیخ و بزرگ محدثان زمان خویش، حافظ احادیث و انساب، فقیه و صاحب کرامات است در سال
۹۰۰ق در دمشق درگذشت. وی تصریح کرده است، کسی که در راویه مدفون است، همان
زینب کبری، دختر علی بن ابیطالب است.
• حافظ
شمسالدین محمد بن علی بن محمد بن طولون صالحی دمشقی (م
۹۵۳ق) از بزرگترین حافظان دمشق بود. وی در رساله خود که درباره زندگینامه حضرت
زینب (علیهاالسّلام) نوشته است، میگوید: «ایشان در روستای راویه مدفون است و در حادثه حره، به آنجا آمده است.» به نقل از کتاب خطی ایشان در گنجینه آل جوهری نابلس، این خبر آمده است. عدوی نیز در «الزیارات»، چاپ دمشق، از او روایت کرده است.
• عثمان بن احمد بن محمد بن رجب بن سریح، معروف به
ابن حورانی (م ۹۷۰ یا ۱۰۰۳ق) تصریح کرده است: «کسی که در روستای راویه مدفون است، همان خانم
زینب، امکلثوم، دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است». او این خبر را از قول ابن عساکر و ناجی نیز نقل کرده است.
•
احمد بن محمد بصراوی (م ۱۰۰۳ق)، از این مزار با کرامت، به اسم خانم
زینب (علیهاالسّلام)، در کتاب خود به نام «تحفة الانام»، در بخش چهارم، در لابهلای سخن گفتن درباره
صحابه و
تابعینی که در دمشق وفات یافتهاند، سخن به میان آورده است. این کتاب از نسخههای خطی شماره ۶۶۲۶، کتابخانه ظاهریه است.
و ...
در سالهای اخیر سنگنوشتهای از این مرقد شریف کشف شد، که روی آن چنین نوشته شده است: «هذا قبر السیدة
زینب بنت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بنت الزهرا (سلاماللهعلیها) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی.»
در سال
۱۳۰۲ق، در زمان سلطان عبدالعزیز خان عثمانی کتیبهای توسط متولیان قبر شریف حضرت
زینب (علیهاالسّلام) که برخی از آنان از سادات علوی خاندان سیدة بن زهرة، هستند کشف گردید.
ماجرا از این قرار بوده است که: گنبد مزار به خاطر قدمتش، روی قبر شریف فرو میریزد. سلطان عبدالعزیز خان عثمانی از این موضوع آگاه شد، بنابراین به والی شام دستور داد که مرقد مطهر را بازسازی کند. در هنگام بازسازی حرم مطهر، یک تخته سنگ به اندازه طول قامت یک انسان با
خط کوفی قدیم در داخل قبر پیدا میشود، که نوشته موجود در دو خط اول آنکه به خاطر قدمت سنگ و پاک شدن عباراتش به زحمت خوانده شد. متن روی تخته سنگ، این بود: «هذا قبر السیدة
زینب بنت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بنت الزهرا (سلاماللهعلیها) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی؛ این قبر بانو
زینب، دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است. مادرش فاطمه بتول (سلاماللهعلیها) است که در این مکان بعد از بازگشت دومش وفات یافته و در اینجا دفن شده است.» در نتیجه آن کتیبه را بر روی قبر قرار میدهند.
این موضوع را مورخ نجفی،
سید حسین براقی (م ۱۳۲۰ق)، از متولی پیشین روضه
زینبیه، سید سلیم مرتضی که در سال ۱۳۰۲ق وارد
نجف شد و این ماجرا را در محضر آیتالله محمدحسین کاظمی نقل کرده است در رساله خطی خود با عنوان «الثمر المجتنی»، ذکر کرده است. مورخ محقق، استاد
صلاحالدین المنجد میگوید: نوشتههای موجود در سنگها، از مهمترین منابع تاریخ هستند و تمدن عربی ما، سنگنوشتههای بسیاری برای ما به جای گذاشته است که بیانگر مناطق مختلفی از گذشتههای دور است. این نوشتهها برای تایید و صحیح دانستن بسیاری از معلوماتی که در تالیفات خطی مییابیم، مفید است.
یکی از سادات شریف و شخصیتهای بزرگ دمشق به نام سید حسین بن موسی موسوی همه داراییها و زمینها و باغهای خود در اطراف حرم شریف را وقف کرد تا منافع آن صرف مصالح تربت مطهر گردد. او در آخر
ربیع الاول سال ۷۶۸ق وقفنامهای طولانی نوشت و بزرگانی از قاضیان شام اعم از
بعلبک و
دمشق را به عنوان شاهد برگرفت.
این وقفنامه در تاریخ ۹ ربیع الاول سال
۱۰۱۰ق به تایید قاضیان و دادگاه قانونی رسید. این وقفنامه که همچنان نزد متولیان حرم شریف در دمشق حفاظت میشود، بیانگر این حقیقت است که فرد مدفون در روستای راویه دمشق بدون شک همان
زینب کبری (سلاماللهعلیها) مکنای به امکلثوم پاره تن حضرت علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و خواهر
امام حسین (علیهالسّلام) است. در آن تصریح شده است، که بانوی دفنشده در راویه، بانو
زینب کبری (سلاماللهعلیها)، خواهر دو سبط پیامبر، حسنین و پاره تن محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و گوهر احمد، فاطمه (سلاماللهعلیها) و علی (علیهالسّلام)، امکلثوم،
زینب کبری (سلاماللهعلیها)، دختر اسدالله الغالب، امام بزرگوار، امیرمؤمنان، ابیالحسنین، علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است.
این سند گویای این حقیقت است که هیچکدام از آن قاضیان در قرن ۸ ه.ق تردیدی نداشتهاند که این مزار متعلق به
زینب کبری (سلاماللهعلیها) است. در این سند وقفی، بارها تکرار شده بود که: «امکلثوم
زینب الکبری (سلاماللهعلیها) بنت امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، و بضعة الزهرا (سلاماللهعلیها) است». این مطلب، خود نشاندهنده این حقیقت است که کنیه امکلثوم، متعلق به
زینب بوده، و ایشان از قدیم به این کنیه معروف بوده است.
بزرگان تاریخ و تحقیق از قدما مانند ذهبی، ابن بطوطه، ابوالبقاء بدری، ابوبکر موصلی... و بسیاری از علما و دانشمندان شیعی متاخر مانند شیخ
حسن یزدی، میرزا
علی کنی،
مجدد شیرازی،
براقی نجفی،
محمدحسن آشتیانی،
محمدحسین کاظمی،
محمدحسن مراغی،
حسین نوری طبرسی،
حسن صدر کاظمی،
سید حسن صدر،
محمدحسین آل کاشف الغطاء،
سید عبدالحسین شرفالدین،
سید هبةالدین شهرستانی،
شیخ عباس قمی... تصریح کردهاند، کسی که در روستای راویه مدفون است،
زینب کبری، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و دو برادرش، حسن و حسین (علیهالسّلام)، و همسرش،
عبدالله بن جعفر است.
بنابر قول علما از
آیتالله سید محمدحسین شیرازی (م
۱۳۱۲ق) ولیعصر بیان کردهاند کسی که در شام مدفون است همان
زینب کبری (سلاماللهعلیها) میباشند. لذا سخن امام به انضمام تصریح علمای شیعه در این زمینه نه تنها حجت قاطع محسوب میشود بلکه بعید نیست که بتوان با آن ادعای
اجماع نمود.
یکی دیگر از شواهد دال بر اینکه صاحب مقبره منوره دمشق، حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) میباشد، وجود قبر فضه، خادم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در دمشق است. فضّه فرزند پادشاه
هند بود که پس از اسارت به دست
مسلمانان، توسّط پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) به خدمت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در آمد. وی دارای فضائل و ارزشهای والایی است که در کتابهای تاریخی، تفسیری به آنها اشاره شد.
در شماری از منابع نام وی فضّه نوبیّه ثبت شده است.
هنگامی که زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) به شهادت رسیدند، فضه افتخار خدمتگذاری فرزندش
زینب کبری (سلاماللهعلیها) را داشت و همراه ایشان به
کربلا و از آنجا همراه بانو
زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر اسیران به اسارت گرفته شد، سپس به
کوفه و
شام و از آنجا به
مدینه رفت.
فضّه در جریان اسارت خاندان پیامبر در هنگام سوار شدن آنها بر مرکب، دستان حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) را گرفت و او را کمک کرد تا آن بی بی سوار مرکب شود.
و خود فضّه هم جزء اسیران بود.
وی از خدمت به حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر زنان اهل بیت (علیهالسّلام) فاصله نگرفت تا اینکه درگذشت. هیچ اختلاف نظری در اینباره وجود ندارد که ایشان در دمشق نزدیک مزار عقیله بنیهاشم و در باب الصغیر دفن شده است.
اگر ایشان به هنگام سختترین بلاها و مصیبتها پیوسته همراه
زینب بود و از ایشان جدا نشد پس چگونه میتوان باور کرد که وی از حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) جدا شده و به تنهایی از مدینه به شام رفته است؟ در بعضی از اخبار آمده است که ایشان بعد از وفات حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) پیوسته در مجاورت قبر مطهر بانوی خویش بود تا اینکه درگذشت.
بانو نفیسه همسر اسحاق موتمن فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۹۳ق هنگام زیارت مرقد مطهر حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) در روستای راویه در غوطه دمشق مقبره فضه را زیارت کرده است.
در ذیل به نام برخی از مورخانی که قبر فضه را در دمشق دانستهاند اشاره میکنیم:
یاقوت حموی،
ابو الحسن علی بن ابیبکر هروی،
ابن شداد حلبی،
خلیل بن شاهین زاهری،
شیخ عباس قمی،
سید محمدصادق بحرالعلوم و ...
پس از بررسی سه دیدگاه در مورد محل دفن حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها) میتوان چنین نتیجه گرفت که: دیدگاه شام از قرائن اطمینانبخشی برخوردار است و موجب حصول ظن قریب به یقین است، در حالی که دیدگاه مصر اشکالات فراوان دارد و احتمال مدینه نیز فاقد دلیل تاریخی است.
پس از بررسی تمام آنچه گفته شد، به این نتیجه میرسیم که مرقد حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) نمیتواند در مدینه منوره یا
شهر قاهره در مصر باشد.
البته ما منکر دفن بانویی علوی به نام «
زینب» در مصر نیستیم، بلکه میگوییم: به سبب فتح مصر توسط
عمرو بن عاص و سلطه همهجانبه امویها بر آن سرزمین، فردی از فرزندان صلبی امام علی (علیهالسّلام) آن هم در حوالی سال ۶۲ هجری وارد مصر نشده است و صاحب مقبره
زینبیه قاهره، به دلایل مختلفی که بیان شد، نمیتواند حضرت
زینب کبری (سلاماللهعلیها)، دختر امام علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) باشد، به علاوه زنان علوی بسیاری به نام
زینب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام این بوده که سادات گرامی را به
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نسبت دهند، هرچند بین ایشان واسطههایی وجود داشته باشد. همین امر سبب شده تا مزار معروف در مصر که از آنِ
زینب بنت یحیی المتوج است، به
زینب کبری (سلاماللهعلیها) نسبت داده شود، چون
زینب کبری، کاملترین و مشهورترین بانویی است که در صدر اسلام به نام «
زینب» شناخته شده و این، کاملا طبیعی است که ذهن انسان با شنیدن یک نام، به فرد کامل و مشهور انتقال یابد.
علاوه بر این، وجود مرقد آن بانوی بزرگوار در شهر مدینه، فاقد دلیل لازم و کافی است. بنابراین، دفن آن حضرت در این دو سرزمین نیازمند دلیل قطعی است که تاکنون به دست نیامده است. از
قاعده استصحاب هم در مسائل تاریخی کاری ساخته نیست. از اینرو به نظر میرسد که هیچکدام از مزارات منسوب به حضرت
زینب (سلاماللهعلیها) مدرک کاملاً قابل اعتمادی ندارند هرچند که احترام و پاسداشت آن امکنه به دلیل به خاکسپاری یکی از زنان منسوب به خاندان عترت لازم و بایسته است. در یک نگاه کلی، میتوان احتمال مدینه را بدون دلیل، احتمال مصر را دارای اشکالات فراوان و احتمال شام را با وجود اندک درنگ تاریخی، از سه دیدگاه قبلی برتر و کاملتر و استوارتر دانست.
نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که زیارتگاهها و اماکنی که به خاندان عصمت و طهارت منسوبند همه از مصادیق آیه شریفه «
فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه؛
» میباشند. این خانهها و زیارتگاهها و لو منسوب به آنها باشد، جای ذکر و توجه به خدا و انسانسازی و پیوند با شهیدان و اهل بیت است. محل دفن اهل بیت هر کجا که باشد یاد و خاطرهشان زنده است و در سینههای مردم عاشق جای دارند.
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره فضیلت زیارت قبور فرزندان امام علی (علیهالسّلام) فرمودند:
«یا ابَا الْحَسَنِ؛ انَّ اللهَ تَعَالَی جَعَلَ قَبْرَک وَ قَبْرَ وُلْدِک بِقَاعاً مِنْ الْجَنَّةِ، وَ عَرصَةً مِنْ عَرَصَاتِهَا وَ انَّ اللهَ جَعَلَ قُلُوبَ نُجَباءِ مِنْ خَلْقِهِ؛ وَ صَفْوَةِ مِنْ عِبادِهِ تَحِنُّ الَیکُمْ؛ وَ تَحْتَمِلُ الْمَذَلَّة وَالْاَذَی فِیکُم، فَیعْمُرُونَ قُبُورَکمْ وَ یکثِرونَ زِیارَتَهَا تَقَرُّباً مِنْهُمْ الَی اللهِ وَ مَودَّةً مِنْهُمْ لِرَسُولِهِ. اولَئِک یا عَلیّ الْمَخْصُوصونَ بِشَفاعَتِی؛ الْوارِدوُنَ حَوْضِی، وَ هُمْ زُوّاری غَداً فِی الجَنَّهِ. یا عَلِی! مَنْ عَمَّرَ قُبُورَکُمْ وَ تَعَاهَدَها؛ فَکانَّما اعَانَ سُلَیمانَ بْنَ داوُدَ عَلَی بِناءِ بَیتِ المُقَدَّسِ، وَ مَنْ زارَ قُبُورَکُمْ عَدَلَ لَه ثَوابَ سَبْعینَ حَجَّةً بعد حَجَّةِ الاسلامِ»
ای اباالحسن! حقیقتاً
خداوند متعال قبر تو و فرزندان تو را همچون منزلگاهی از منزلگاههای بهشتی و سرایی از سراهای آن قرار داده است. به درستی که خداوند، قلبهای بندگان شریف و برگزیدهاش را مشتاق شما گردانیده و در راه محبت و دوستی شما، آزار و تحقیر (دشمنانتان) را تحمل میکند، در نتیجه قبرهای شما را آباد نموده و به خاطر نزدیکی به خداوند و دوستیشان با فرستادهاش، آنها را بسیار زیارت میکنند. ای علی! آنان از افراد برگزیده و خاصی هستند که مشمول
شفاعت من خواهند شد و بر حوض (
کوثر) من وارد میشوند و در فردای قیامت در
بهشت جزء زیارتکنندگان من خواهند گردید. ای علی! کسی که قبرهای شما را آباد کند و از آنها محافظت نماید، گویی که
سلیمان بن داوود (علیهالسّلام) را در ساختن
بیتالمقدس یاری نموده و کسی که قبرهای شما را زیارت کند، این زیارت برای او برابر ثواب هفتاد
حج مستحب، بعد از انجام
حج واجب است.
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «محل دفن حضرت (علیهاالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۰۷. •
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «مزار حضرت زینب (علیهاالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۰۷. •
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «مرقد حضرت زینب (علیهاالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۰۷، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.