• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ورود اهل بیت به دمشق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ورود اهل بیت به دمشق پس از حرکت سریع و بی‌وقفه و با گذر از صحرای بزرگ میان عراق و شام همراه با رنج و آزار و سختی‌های فراوان، در تاریخ یکم صفر سال ۶۱ هجری گزارش شده است. بنابراین کاروان اسرای کربلا، بعد از واقعه عاشورا و حرکت به سوی کوفه و توقف چند روزه در کوفه، تا اول ماه صفر، در مسیر بین کوفه و شام در راه بوده‌اند.



در پی فرمان یزید بن معاویه که از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به دمشق انتقال دهد، عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) را آماده کرده، در حالی که غل و زنجیر بر گردن امام سجاد (علیه‌السّلام)‌انداخته بودند و حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به مانند اسیران روم و دیلم با چهره‌های مکشوف، سوار بر محمل‌های برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند؛ راهی شام کردند.
عبید الله بن زیاد به دستور یزید، اسرا و سرهای شهدا را به همراه زَحر بن قَیس، ابو بُردَةَ بن عَوفٍ الاَزدِی، طارِق بن ابی ظَبیانَ، مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَة، شمر بن ذی الجوشن و چند تن از سپاهیان کوفه، به شام فرستاد.


سپاه یزید در رفتار ظالمانه خود با اسرای اهل بیت از هیچ آزاری کوتاهی نکردند. برخورد خشونت‌آمیز و دور از انسانیت آنان، در بردن اسرا به کوفه و شام به همراه سرهای مقدس شهدا، مصداق یکی از این ظلم‌هاست.
با توجه به خصومت و کینه‌توزی بنی امیه با اهل بیت، و نیز با در نظر گرفتن مرام و مسلک مردم شام و طرفداری آنها از بنی امیه، می‌توان استنباط کرد که هدف یزید از بردن خانواده امام حسین (علیه‌السّلام) در لباس اسارت به مرکز خلافت، عقده گشایی و تشفی خاطر، و القای حس پیروزی بر دودمان سرفراز حسینی بوده است؛ چنان که اظهار خرسندی او از شهادت امام حسین از این امر را تایید می‌کند. یزید از زمانی که به عُبَیْد الله بن زیاد دستور داد که اسرا را به پایتخت بفرستد برای آنکه مردم هر چه بیشتر در جشن پیروزی حضور یابند، دستور داد شهر را آذین بندی کنند تا همه غرق سرور و شادی آماده ورود اسرا باشند.
شاید علت آن رفتارشان این بود که می‌خواستند از این ماجرا در راستای هدف خود کمال بهره را ببرند و به مخالفان حکومت بفهمانند که اگر آنها هم فکر قیام بر ضد حکومت را در سر بپرورانند، به همین سرنوشت دچار می‌شوند؛ از این‌رو در برخورد با اسرا، به هر رفتار خشنی دست زدند. از طرف دیگر با توجه به شان و مقام امام حسین که بسیار برتر از دیگر مخالفان بود، یزید می‌خواست با یک مانور تبلیغاتی دیگران را مرعوب کند و از آنها زهر چشم بگیرد.


با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پرده‌های دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند و زنانشان دف می‌زدند و بر طبل می‌کوبیدند.
در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (علیهم‌السّلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که می‌گفت: «در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آن‌جا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده‌های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، می‌نوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمی‌دانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمی‌دانیم؟» گفتند: «پیرمرد، به نظر غریب می‌نمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده و احادیث او را می‌دانم.» گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمی‌بارد و زمین اهلش را فرو نمی‌برد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین (علیه‌السّلام) را از عراق به هدیه می‌آورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (علیه‌السّلام) را می‌آورند و این مردم چنین شادمانی می‌کنند؟ از کدام دروازه وارد می‌شوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات.» برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه توماء دانسته‌اند.
هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرق‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت: « سکینه دختر حسین (علیه‌السّلام)» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده‌ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نگاه کنند.»
سهل ساعدی می‌گوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟» گفت: «حاجتت چیست؟» گفتم: «این پول‌ها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر.» آن مرد پذیرفت و پول‌ها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد.»
عبدالله حمیری و شیخ صدوق نقل کرده‌اند وقتی اهل بیت امام حسین را در روز روشن با صورت‌های باز وارد شهر دمشق، کردند برخی از شامیان با دیدن آنان گفتند: ما اسیرانی نیکوتر از اینان ندیده‌ایم. آنگاه از آنها پرسیدند: شما کیستید؟ سکینه دختر امام حسین فرمود: «ما اسیران آل محمدیم».


کاروان اسیران اهل بیت (علیه‌السّلام) پس از حرکت سریع و بی‌وقفه و با گذر از صحرای بزرگ میان عراق و شام همراه با رنج و آزار و سختی‌های فراوان، سرانجام در روز اول ماه صفر ۶۱ هجری قمری وارد شام شدند. بر اساس نقل‌های تاریخی، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول ماه صفر بوده است.
[۴۵] بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۱.
با توجه به همزمانی ورود اسیران و سرهای مطهر، باید همین تاریخ را زمان ورود اسیران نیز دانست. بنا بر تصریح اکثر مورخان، اسیران کربلا را از باب توما وارد شهر کردند و در ورودی مسجد جامع، بر سکویی که محل نگهداری اسرا بود جای دادند تا در معرض دید عموم مردم قرار گیرند.


پس از ورود اسرا به دمشق، آنان را وارد مسجد جامع شهر کردند و در کنار پلکان مسجد - جایی که اسرا را برای دیدن مردم نگه می‌داشتند- نگه داشتند و منتظر ماندند تا یزید به آنان اجازه ورود به مجلس بدهد. در این هنگام پیرمردی به آنان نزدیک شد و گفت: «خدای را سپاس که شما را هلاک کرد و مردم را از ستم شما آسوده ساخت و امیرمؤمنان را بر شما چیره ساخت.»
امام سجاد (علیه‌السّلام) به آن مرد فرمود: «ای پیرمرد آیا قرآن خوانده‌ای؟» گفت: «بله خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «آیا این آیه قرآن را خوانده‌ای؟ (قُل لَا اَسْـئلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلَا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی)؛ «بگو من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم در خواست نمی‌کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم). » پیرمرد گفت: «آری آن را خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «خویشان و نزدیکان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماییم که خداوند دوستی ما را مزد رسالت خویش قرار داده است.» حضرت (علیه‌السّلام) فرمود: «آیا آیه (وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ)؛ «و حق نزدیکان را بپرداز.» را در قرآن خوانده‌ای؟» پیرمرد گفت: «آری آن را نیز خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «ای پیرمرد خویشان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماییم.» بار دیگر امام (علیه‌السّلام) پرسید: «ای پیرمرد آیا این آیه از قرآن را خوانده‌ای؟ (وَاعْلَمُواْ اَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْ ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی)؛ «بدانید هر گونه غنیمتی که به دست آوردید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آن‌ها) است». ..» گفت: «این آیه را هم خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «بدان که منظور از ذوی القربی در این آیه ما هستیم.» باز امام (علیه‌السّلام) پرسیدند: «آیا این آیه از قرآن را هم خوانده‌ای که (اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت (علیهم‌السّلام) دور کند و کاملا شما را پاک سازد.» » پیرمرد گفت: «این آیه را هم خوانده‌ام.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «منظور از اهل بیتی که خداوند آنان را از رجس و پلیدی پاک کرد ماییم.»
در این هنگام پیرمرد‌اندکی خاموش شد و در حالی که از گفته‌هایش پشیمان شده بود، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «پروردگارا من به پیشگاه تو از آن چه گفته‌ام و از دشمنی با آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) توبه می‌کنم و از دشمنان خاندان محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از انس و جن بیزاری می‌جویم.» نقل شده که جاسوسان جریان این واقعه را به اطلاع یزید رساندند و او دستور قتل آن پیرمرد را صادر کرد.این حادثه به خوبی نشان میدهد که اوضاع فرهنگی شام چگونه بوده است. وقتی یک پیر مرد دنیادیده پاک سیرت و قرآن خوان چنین دیدگاهی درباره یزید و در مقابل، چنان نگاهی به اهل بیت دارد که یزید را امیر مؤمنان و امام حسین و خاندانش را دشمن دین و اهل فتنه می‌داند و کشته شدن آنها را نعمت می‌شمرد، دیگر وضعیت بقیه شامیان روشن است.


یکی از وقایع شگفت‌انگیز پس از واقعه کربلا، قرآن خواندن سر مطهر امام حسین (علیه‌السلام) در کوفه و شام بوده است. بنا بر گزارش‌های تاریخی، زمانی که سر مطهر امام حسین (علیه‌السلام) را بر نیزه کرده و در دمشق می‌گرداندند، سر مطهر امام، آیاتی از قرآن را تلاوت کرد و سخن گفت.
ابن حمزه طوسی به نقل از منهال بن عمرو می‌نویسد: «سر بریده حسین بن علی (علیهماالسلام) را روی نیزه دیدم که قرآن را به زبان فصیح و شیوا می‌خواند تا به این آیه رسید: (اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا)؛ «آیا خیال کرده که پیش‌آمد یاران کهف و رقیم از گزارشات ما شگفت‌آورتر است؟ » مردی از بین مردم گفت: به‌خدا سوگند! سر بریده شما‌ای فرزند رسول‌خدا شگفت‌آورتر است.» همچنین از منهال بن عمرو نقل شده است که «سر امام حسین (علیه‌السلام) بر روی نیزه وارد دمشق شد مردی پیش روی سر مبارک، سوره کهف را می‌خواند تا به این آیه رسید: (اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا)؛ «آیا خیال کرده که پیش‌آمد یاران کهف و رقیم از گزارشات ما شگفت‌آورتر است؟» ناگهان سر مطهر اباعبد‌الله (علیه‌السلام) به قدرت خدا سخن گفت فرمود: ماجرای من از قصه اصحاب کهف شگفت‌انگیزتر است! » ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینه دمشق به نقل از سلمة بن کهیل می‌نویسد: دیدم سر مقدس امام حسین (علیه‌السلام) از بلندای نی این آیه را تلاوت می‌فرمود: (وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ) ؛«آنان که ستم کردند، به زودی می‌دانند که به کدام بازگشت‌گاه باز خواهند گشت.»


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲.    
۲. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.    
۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۴.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۲.    
۵. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹.    
۶. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.    
۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۰.    
۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۱.    
۹. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ج۱، ص۲۳۷.    
۱۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۶.    
۱۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۷.    
۱۲. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۲۰۸.    
۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۶.    
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۷.    
۱۵. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۸۹.    
۱۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۸.    
۱۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۹.    
۱۸. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.    
۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۰.    
۲۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۱.    
۲۱. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۷.    
۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۴.    
۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۰-۴۶۳.    
۲۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴.    
۲۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۷، ص۹۸.    
۲۶. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۴.    
۲۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۲.    
۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۹.    
۳۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۸.    
۳۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۶.    
۳۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۷.    
۳۳. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّفوف، ص۲۰۸.    
۳۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶۷.    
۳۵. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۰.    
۳۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۶.    
۳۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۷.    
۳۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۶۰-۶۱.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷-۱۲۸.    
۴۰. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۳۰.    
۴۱. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۹۱.    
۴۲. حمیری قمی، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۲۶.    
۴۳. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السلام)، ص۳۹۵.    
۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۳۴.    
۴۵. بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۱.
۴۶. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، ص۵۱۰.    
۴۷. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص۴۹۱.    
۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۹.    
۴۹. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۸.    
۵۰. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۸، ص۴۴۵.    
۵۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۶.    
۵۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۴۷.    
۵۳. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۰.    
۵۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶۸.    
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷-۱۲۸.    
۵۶. شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.    
۵۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۶.    
۵۸. انفال/ سوره۸، آیه۴۱.    
۵۹. احزاب/ سوره۳۳، آیه۳۳.    
۶۰. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف، ص۲۱۱.    
۶۱. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۰.    
۶۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۶۸.    
۶۳. ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۲ - ۱۰۳.    
۶۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳ - ۳۴.    
۶۵. ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۳.    
۶۶. کهف/سوره۱۸، آیه۱۸.    
۶۷. ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۳۳.    
۶۸. کهف/سوره۱۸، آیه۱۸.    
۶۹. ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۳۳.    
۷۰. عاملی، علی بن یونس، صراط المستقیم، ج۲، ص۱۷۹.    
۷۱. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۷.    
۷۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۱.    
۷۳. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۰، ص۳۶۹-۳۷۰.    
۷۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۲۷.    
۷۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۱۷-۱۱۸.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۰۴-۱۰۹.






جعبه ابزار