• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

وحدت اسلامی (دیدگاه شیعه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در اهمیت و ضرورت وحدت و همدلی در میان مسلمانان از دیدگاه قرآن، هیچ تردیدی وجود ندارد و قاطعانه می‌توان گفت که یکی از مسائل اجتماعی، که قرآن بیش از هرچیز دیگر بر آن تاکید دارد، وحدت میان پیروان اسلام است.
خط انبیاء الهی در طول تاریخ بشریت نیز، خط وحدت بوده و اختلاف بین مسلمانان همواره ناشی از دشمنی و کینه است. رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در راه ایجاد وحدت بسیار کوشیده و مؤمنین را برادر یکدیگر خوانده و هجرت پیامبر به مدینه نیز در راستای ایجاد وحدت و اخوت بین مسلمانان انجام گرفت. و در آغاز رسالتش همت به تشکیل جامعه و ایجاد وحدت گماشت، و همواره مسلمانان را دعوت به اتحاد می‌کرد، حدیث ثقلین که دعوت به کتاب خدا و عترت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، نمونه‌ای از تلاش و دعوت مسلمانان به وحدت است. بنابراین، با وجود اختلاف بین مسلمان‌ها، معلوم می‌شود که تمسّک حقیقی به ثقلین نشده است.
شیعیان از آغاز با پیروی از ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) جامعه را به اتّحاد و همبستگی فرا می‌خواندند و با نقشه طواغیت و سنت فراعنه تاریخ که سبب ایجاد اختلاف و تفرقه بود، مقابله و مبارزه می‌کردند.
همبستگی و اتّحاد میان مسلمانان جهان، در مقابل دشمنان از اهمّیت بسیار برخوردار است لذا دشمن با حیله و نیرنگ می‌کوشد مانع اتحاد و همبستگی مسلمانان شود. آشنایی پیروان مذاهب با عقاید یکدیگر، اگر همراه با هتک به معتقدات سایر مذاهب نباشد، نه‌تنها موجب تفرقه نمی‌شود، بلکه مانع از اتهام و دروغ‌پردازی دشمنان اسلام و مسلمین می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ - یکی بودن راه سعادت
۲ - راه شناخت فرقه رستگار
۳ - احادیث شیعه در همبستگی با سایر مسلمانان
۴ - عوامل اختلاف و بدبینی
۵ - شلتوت نخستین پاسخ‌گو به ندای وحدت شیعه
       ۵.۱ - مبانی فتوای شیخ شلتوت
              ۵.۱.۱ - منبع
              ۵.۱.۲ - قدرت استنباط
              ۵.۱.۳ - اصلاح پذیری
۶ - مبنای فتوا و اجتهاد در شیعه
       ۶.۱ - فتوا نبودن سخن ائمه
       ۶.۲ - عدم اجتهاد ائمه
       ۶.۳ - مرجعیت دینی اهلبیت
       ۶.۴ - عدم پیروی شیعه از غیر اهلبیت
       ۶.۵ - عمل به قرآن و سنت معتبر
۷ - مقایسه‌ای بین مراجع شیعه و علماء اهل‌سنّت
       ۷.۱ - مبنا
       ۷.۲ - منبع
       ۷.۳ - قدرت استنباط
       ۷.۴ - اصلاح پذیری
۸ - نکاتی در راه اتحاد
۹ - راه‌های تحکیم اتحاد بین تشیع و تسنن
       ۹.۱ - مسائل مورد اتفاق
       ۹.۲ - مسائل مورد اختلاف
       ۹.۳ - دروغ‌ها و تهمت‌ها
       ۹.۴ - مسائل مورد اختلاف بین فقهاء مذاهب
       ۹.۵ - مسائل مورد اتفاق از جهت فقهی و اعتقادی
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


از نخست، که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مردم را به اسلام دعوت کرد، این هشدار را داد: تنها یک فرقه رستگار است. هرچند شهادتین «لااله الاّ االله»، «محمد الرسول االله» وسیله تشکّل امّت اسلامی و دست‌آویزی برای همبستگی و اتّحاد است.
امّا تنها یک فرقه رستگارند، تنها یک فرقه راه نجات را می‌پیمایند، و همه فرقه‌های درون امّتی نمی‌توانند برحق باشند، چنان‌که فرمود: «سَتُفترق اُمّتی ثَلاث و سبعین فرقة، واحدة منها ناجیة و ثنتان و سبعون فی النّار»؛ شیخ طوسی (رحمة‌الله‌علیه) در الرسائل العشر و محمد بن حسن بن مطهر الحلّی (رحمة‌الله‌علیه) در ایضاح الفوائد و شیخ حر عاملی (رحمة‌الله‌علیه) در وسائل الشیعه و علامه مجلسی (رحمة‌الله‌علیه) در بحار الانوار و حاکم نیشابوری در المستدرک و ابن حزم در المحلی و طبرانی در المعجم الکبیر و هیثمی در مجمع الزوائد و متقی هندی در کنز العمال و ...
«امّت من به هفتاد وسه فرقه تقسیم می‌شوند، یک فرقه اهل نجاتند و هفتاد و دو فرقه در آتشند.»

این حدیث را سنّی و شیعه در منابع حدیثی، تاریخی و ملل و نحل آورده و پیروان هر مذهبی خود را فرقه ناجیه می‌دانند. امّا برخی ناآگاه یا مغرض می‌کوشند (بر خلاف دلالت حدیث و نظر همه فرق اسلامی) این هشدار مهمّ رسول خدا را نادیده گرفته، و با اهل نجات و رستگار معرفی کردن تمام فرق اسلامی، زمینه تشتت آراء و به وجود آمدن فرقه‌های مختلف را فراهم ساخته، پیروان هر فرقه را در عقائدشان سست کرده، جامعه اسلامی را از تلاش برای دست یابی به اسلام راستین و پیروی از فرقه ناجیه و پرهیز از گمراهی و پیروی از فرقه‌های منحرف و حرکت به سوی اتّحاد و راه راست باز دارند.


حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای نجات مردم از ابتدای دعوت به اسلام، فرقه رستگار را مشخص کرد، و با فرموده‌اش: «انّما مَثَلُ اهلبیتی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ...» . «عن علی قال: انّما مثلنا فی هذه الاُمّة کسفینة نوح...».
«مثل اهلبیت من همچون کشتی نوح است، که هرکس بر آن سوار شد نجات یافت و هرکس از آن تخلف ورزید غرق گردید.»
پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ۷۳ فرقه تنها فرقه‌ای که بر این کشتی سوار شدند، رهایی یافتند.

شیعه و علمای شیعه، که بر این کشتی سوار شده بودند، از آغاز به پیروی از ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) جامعه را به اتّحاد و همبستگی فرا می‌خواندند و با نقشه شوم و سنّت زشت طواغیت و فراعنه تاریخ (که سبب ایجاد اختلاف و تفرقه بود) مقابله و مبارزه می‌کردند.
مطالعه و بررسی منابع حدیثی و تاریخیِ شیعه، بر این سخن گواه گویائی است.


احادیث فراوانی از ائمه (علیهمالسّلام) در توجیه به چگونگی معاشرت شیعه با اهل‌سنّت در کتب روایی شیعه آمده است که ما به ذکر نمونه‌ای بسنده می‌کنیم. شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه بابی را تحت عنوان «باب وجوب عشرة الناس» به این موضوع اختصاص داده، و می‌فرماید: «بَابُ وُجُوبِ عِشْرَةِ النَّاسِ حَتَّی الْعَامَّةِ بِاَدَاءِ الْاَمَانَةِ وَ اِقَامَةِ الشَّهَادَةِ وَ الصِّدْقِ وَ اسْتِحْبَابِ عِیَادَةِ الْمَرْضَی وَ شُهُودِ الْجَنَائِزِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ الصَّلاةِ فِی الْمَسَاجِدِ».
«باب واجب بودن زندگی مسالمت‌آمیز با مردم، حتّی اهل‌سنت؛ بدین صورت که امانت آنان را ادا کنید و به سود آنان شهادت دهید و به راستگویی با آنان پایبند باشید، مستحب است که مریض‌های آنان را عیادت، جنازه‌های آنان را تشییع، با همسایگان رفتار نیکو و در مساجد حضور داشته باشید.»

در این باب احادیثی آمده که از آن جمله روایت زیر است: راوی گوید: از امام (علیه‌السّلام) پرسیدم: سزاوار است رفتار ما میان خود و آنانکه معاشرت داریم چگونه باشد؟ در حالی که: «لَیْسُوا عَلَی اَمْرِنَا»؛ «بر اعتقاد ما شیعیان نیستند». فرمود: ببینید، ائمه شما چگونه رفتار می‌کنند، از آنها پیروی کنید، آن‌چه آنان انجام می‌دهند از آنها پیشی نگیرید که گمراه خواهید شد.

۶. «فتمسّکوا بهما، ولاتقدموهم فتضلّوا». به کتاب و عترتم چنگ زنید و از آنها پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید.
۷. لاتقصروا عنهما فتهلکوا.
[۲۰] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
[۲۴] سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۱.
از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد.
۸. لا تعلّموهما فانّهما اعلم منکم.
[۲۹] حارثی بدخشی، محمد بن معتمد، مفتاح النجاة، الورقة۸.
[۳۰] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
[۳۱] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۷.
[۳۲] سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة ۲۳.
به آنها چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما داناترند.
۹. انّ االله سائلکم کیف خلفتمونی فی الثقلین.
[۳۵] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۹.
[۳۶] سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۴.
از چگونگی رفتارتان با ثقلین (قرآن و اهل‌بیتم) بازخواست کننده از شما خداست.
۱۰. انّی سائلکم حین تردون علیّ الحوض عن الثقلین. من خود آنگاه که بر حوض کوثر وارد می‌شوید از ثقلین (کتاب خدا وعترتم) پرسانم.

رابعاً: با این همه تاکید بر تمسّک و متابعت از اهلبیت (علیهمالسّلام) و هشدار و ترساندن از مخالفت میان مسلمانان است و اینکه شیعه فرق خود را با اهل‌سنّت (در اهتمام به مساله اتحاد) آشکار کنند و این ملاک و حکمت، امروز هم وجود دارد. پس مستحب است حضور در مساجد اهل‌سنّت و نماز خواندن با آنان برای اینکه (این سماحت شیعه) آشکار شود و میان مسلمانان اتّحاد کلمه به وجود آید. و انّما الحکمة فی تشریعها هی المداراة وتوحید الکلمة وابراز المیزه بینهم و بین العامة، و علیه فهی تاتی فی امثال زماننا ایضاً، فیستحب حضور مساجدهم و والصلاة معهم لیمتاز الشیعة بذلک عن غیرهم و تبیین عدم تعصبهم حتی تتحد کلمة المسلمین.


شاید، با مراجعه به‌ منابع حدیثی، فقهی و اعتقادی اهل‌سنّت این فراخوان به همبستگی و اتحاد را نتوان یافت. بلکه برعکس در منابع اهل‌سنّت دروغ، تهمت و توهین فراوانی نسبت به شیعه، منادیان همبستگی و اتّحاد دیده می‌شود، به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم.
دشمنان شیعه برای اینکه بهتر بتوانند آنان را منکوب نموده و بر ایشان چیره شوند، دروغ‌های مضحک شاخ‌داری ساخته و پرداخته و در غالب ناسزا و فحش نثار شیعه کرده‌اند. آنان به شیعه چیزهائی را نسبت می‌دهند که هیچگاه بر قوه واهمه و مخیله آنان خطور نکرده است.
گاه آنچه را شیعه کفر می‌دانند به آنان نسبت می‌دهند، می‌گوید: شیعه همچون یهود دشمن جبرائیل (علیه‌السّلام) ‌اند و می‌گویند: «غلط جبرئیل بالوحی علی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)» جبرئیل در وحی خیانت کرده است. شیعه مسلّماً این افراد خیالی را کافر می‌دانند.

گاه آنچه برخلاف ضرورت فقه شیعه است به آنان نسبت می‌دهند و می‌گوید:
۱. شیعه برای زنان عدّه (طلاق) قائل نیست.
۲. شیعه به جای «السلام علیکم» «السام علیکم» که به معنای مرگ است می‌گوید.
۳. شیعه همچون نصاری زنانشان مهریه ندارند، چون قائل به متعه می‌باشند، وحال آنکه شیعه با استناد به آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً؛ » اگر در عقد متعه مهر معین نشود عقد راب اطل می‌داند.
۴. شیعه مانند یهود قبل از سجده چند مرتبه سرشان را پائین می‌آورند. این امر ناشناخته‌ای می‌باشد، که هر شیعه‌ای از شنیدن آن تعجب می‌کند.
۵. شیعه «لایعدون الطلاق شیئاً الاّ عند کلّ حیضة» طلاق را صحیح نمی‌دانند مگر در هنگام حیض. و حال آنکه به اتّفاق، همه فقهاء شیعه طلاق را در هنگام حیض باطل می‌دانند.
اگر کسی به کتاب‌های فقهی شیعه مراجعه کند، می‌یابد که در میان فقهاء شیعه کسی به خرافات بالا قائل نیست، و این نسبت‌ها دروغ‌پردازی از روی دشمنی و عناد و غرض‌ورزی بوده است، نه اشتباه.

ج: گاه برای زمینه‌سازی توهین و اتهام به شیعه، برای یهود وضو و نمازهای پنج‌گانه و .. . را ترسیم کرده‌اند تا بتواند وضو و نماز شیعه را با آنها مقایسه کنند، و می‌گویند:
۱. شیعه - همچون یهود - در وضو مسح بر کفش را جایز نمی‌داند.
۲. شیعه - همچون یهود - نماز مغرب را تا آشکار شدن کامل ستارگان به تاخیر می‌اندازد.
۳. شیعه - همچون یهود - پنجاه نماز در شبانه روز واجب می‌داند.
۴. شیعه - همچون یهود - بر شاخهایش سجده می‌کند.
۵. شیعه - همچون یهود - قبل از سجده چند مرتبه سرش را پائین می‌آورد.
۶. شیعه - همچون یهود - در نماز صبح بر شیء بلندی سجده می‌کند.
مشاهده می‌شود که گروهی از علماء اهل‌سنّت این دروغ‌ها را همراه با توهین و ناسزاگوئی‌های فراوان بازگو کرده‌اند.
ما از علمای اهل‌سنّت انتظار نداریم که همچون علماء شیعه پرچم‌دار همبستگی و اتّحاد باشند، تنها متوقّعیم تا شیعه را از دروغ‌های رسوائی که به آنها نسبت داده شده تنزیه کنند، و یا حداقل آن دروغ‌ها را که امروز حربه دشمن مشترک مسلمانان است بازگو نکنند.


بلی، پس از ۱۳۷۸ سال از هجرت یکی از علماء اهل‌سنّت شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه «الازهر» مصر فتوائی در راستای اتّحاد و همبستگی داد، که در ضمن این فتوا شیعه را از اتّهامات فوق تنزیه کرد.
هرچند این فتوا به برکت تاسیس موسسه «دار التقریب» به وسیله مرجع تقلید عالم تشیع آیت‌الله بروجردی صادر گردید که دبیر کلّ آن نیز یکی از علماء شیعه علامه شیخ محمدتقی قمی بود، و هرچند این فتوا در مقابل تلاش عالمان شیعی در طول تاریخ اسلام برای ایجاد اتّحاد وهمبستگی ناچیز می‌نمود، امّا در جو خفقان و دروغ‌پردازی و اتهام و توهین به شیعه، فتوائی شجاعانه، و شروع مناسبی برای پاسخ به ندای منادیان وحدت «شیعه» به‌شمار می‌آمد.
ولی متاسفانه این فتوا پاسخ دیگری به دنبال نداشت، و نشر کتاب‌های مملو از دروغ و اتّهام به شیعه، برای ایجاد تفرقه و نفرت بین مسلمانان در مناطق اهل‌سنّت ادامه یافت. از سوی دیگر «فتوای شیخ محمود شلتوت» برای برخی از ساده لوحان شیعه ناآشنا با مبانی فتوای وی و مبانی فقهی شیعه دست‌آویزی گردیده که ناآگاهانه یا مغرضانه بخواهند تا فقهاء شیعه فتوائی مشابه فتوای شیخ محمود شلتوت صادر کنند.

و با اهل نجات و رستگار معرفی کردن تمام فرق اسلامی (برخلاف حدیث نبوی و نظر همه فرق اسلامی) گامی به سوی بی اهمیّت جلوه دادن هشدار مهمّ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برداشته و زمینه تشتت آراء و به وجود آمدن فرقه‌های مختلف را فراهم ساخته و پیروان هر فرقه را در عقائدشان سست کرده و جامعه اسلامی را از تلاش برای دست‌یابی به اسلام راستین و پیروی از فرقه ناجیه و پرهیز از گمراهی و پیروی از فرقه‌های منحرف و حرکت به سوی اتحاد و راه راست باز دارند. از این‌رو لازم به‌نظر می‌رسد تا مبانی شیخ محمود شلتوت و فقهاء شیعه در این مورد بیان گردد.

۵.۱ - مبانی فتوای شیخ شلتوت

کلاًّ اهل‌سنّت فتوای صحابه و تابعین و فقهاء قرن اوّل و دوم را بدون توجه به مبانی اجتهادی آنان برای خودشان و پیروانشان حجّت می‌دانند، از این‌روست که اختلاف صحابه و تابعین با یکدیگر را هرچند به جنگ و کشتار منجر شده باشد، مستند به اجتهادشان دانسته و آنها را نه‌تنها معذور، بلکه ماجور می‌پندارند.
تا آن‌جا که مسئله اجتهاد را وسیله توجیه جنایات حولناکی مانند جنایت ابن ملجم در به شهادت رساندن حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) قرار داده‌اند.

۵.۱.۱ - منبع

منبع استنباط فقهاء و مراجع شیعه قرآن و سنّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و سنّت را از طریق ائمه معصومین (علیهمالسّلام) تلقی می‌کنند. و حدیث صحابه و تابعین را از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همچون احادیث سایر محدثین پس از بررسی و اثبات وثاقتشان به‌عنوان دلیل حکم الهی می‌پذیرند.
امّا پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل‌سنت راه‌شان در دست‌یابی به سنّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از صد سال ممنوعیّت نقل حدیث و انقراض دوران صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) احادیث صحابه و تابعین است بدون بررسی از حالشان زیرا همه صحابه را عادل می‌انگارند، هرچند بین آنان اختلاف و جنگ و مخاصمه و درگیری وجود داشته است.

۵.۱.۲ - قدرت استنباط

فقهاء ومراجع شیعه از تجربه هزار سیصد ساله فقهاء گذشته که در کتب فقهی انباشته شده در استنباط احکام الهی از قرآن و سنّت بهره می‌گیرند. امّا پیشوایان مذاهب چهارگانه، که در قرن دوم هجری می‌زیستند چون در اوائل دوران استنباط احکام بود تجربه‌ای را پشت‌سر نگذاشته بودند.

۵.۱.۳ - اصلاح پذیری

مسلّماً، فقهاء و مجتهدان در فتواهایشان خالی از اشتباه و خطا نیستند، به‌همین جهت گفته می‌شود «للمصیب اجران و للمخطا اجر واحد» اگر مجتهد در مقدّمات فتوایش کوتاهی نکرده باشد و از همان راهی که خدا و رسول خدا تعیین کرده‌اند به استنباط پرداخته باشد آن‌کس که به حکم واقعی الهی رسیده دو پاداش و آن‌کس که اشتباه و خطا کرده است یک پاداش دارد.
با انسداد و بسته شدن راه اجتهاد و حصر مذاهب اشتباهات پیشوایان مذاهب چهارگانه تثبیت و به‌عنوان احکام الهی باقی مانده و راه تصحیح و اصلاح آنها بسته شده است. هرچند با توجه به بند «الف، ب، و ج» که بیان گردید خطا و اشتباه فقهاء شیعه کمتر است. افزون بر این بواسطه باز بودن راه اجتهاد، اشتباه آن‌ها تثبیت نمی‌شود و فقهاء بعد از آنان خطاهایشان را به نقد می‌کشند. به این‌گونه فقه شیعه اصلاح پذیر است.
آن‌چه گفته شد نتیجه می‌دهد:
۱. فتوای شیخ محمود شلتوت پاسخی مناسب و حکیمانه به ندای همبستگی و اتحاد فقهاء شیعه بود، و جا دارد وی را به پاس این فتوای تاریخیش ستود. زیرا مبنا و منبع شیعه در استنباطش کرد پیروان هر مذهبی که یک میلیون دینار به حکومت بپردازند، مذهب‌شان به رسمیّت شناخته خواهد شد، و پیروی از سایر مذاهب ممنوع و غیر رسمی خواهد بود. و چون تنها حنفیان، ماکیان، شافعیان و حنبلیان توانستند این پول را بپردازند، مذهبشان رسمی و قانونی اعلان شد.
[۵۰] ابن حزم، علی‌ بن ‌احمد، المحلی، ج۱۰، ص۴۸۳، مساله ۲۰۷۹.

۲. آیا پول می‌تواند به مذهب مشروعیت ببخشد؟
۳. آیا ناتوانی از پرداخت پول می‌تواند مذهبی را غیرمشروع کند؟
۴. آیا حکم والی و حاکمی برای مردم حکومتش تکلیف می‌آورد؟
۵. آیا پس از او مسلمانان موظف هستن به حکم او عمل کنند؟
این سؤال‌ها و ده‌ها سؤال دیگر موجب گردیده که برخی از علماء اهل‌سنّت نیز به مسئله حصر مذاهب به دیده تردید بنگرند. از آن میان شیخ محمود شلتوت که امام صادق (علیه‌السّلام) را مجتهدی همچون ابوحنیفه، شافعی، مالک و احمد بن حنبل یا برتر از آنان می‌انگارد مذهب پیروان آن حضرت را به رسمّیت شناخته و بر این‌مبنا فتوا داده است.


علمای شیعه برای فتوا و اجنهاد مبنای مورد نظر خود را ددارند که بیان می‌شود:

۶.۱ - فتوا نبودن سخن ائمه

شیعه سخنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه معصومین (علیهمالسّلام) را فتوای آنان نمی‌داند. بلکه حضرت محمد بن عبداالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسول خداست و سخنانش تبلیغ رسالتش می‌باشد، و ائمه (علیهمالسّلام) ترجمان پیامبرند و سخنانشان بازگوی سنّت است.

۶.۲ - عدم اجتهاد ائمه

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه هدی (علیهمالسّلام) اجتهاد نمی‌کردند، زیرا اجتهاد کوشش فقیه جاهل نسبت به احکام واقعی است برای دست‌یابی به واقع، که گاه در اثر این تلاش به واقع می‌رسد، که فتوایش منجز است، و گاه به واقع نرسیده و خطا می‌کند، که فتوایش معذر می‌باشد، یعنی به واسطه ترک وظیفه واقعیش گناه‌کار نیست. امّا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه هدی (علیهمالسّلام) به واقع آگاهند و نیاز به تلاش و اجتهاد ندارند. از این‌رو در بینش شیعی نمی‌توان امام باقر و امام صادق (علیهما‌السّلام) را به عنوان مجتهدی با سایر فقهاء مقایسه کرد، و پیروی از امام صادق (علیه‌السّلام) به معنی تقلید و عمل به فتوای وی نیست.

۶.۳ - مرجعیت دینی اهلبیت

انتخاب شیعه، اهلبیت (علیهمالسّلام) را به‌عنوان مرجع دینی، نه به واسطه به‌رسمّیت نشناختن خلیفه عباسی «القادر باالله» است، نه به واسطه اختیار یکی از فقهاء و مجتهدین است چون آنان را عالم‌ترین یافته‌اند و نه ... بلکه تنها و تنها بواسطه انتخاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان را به امر الهی برای مرجعیت دینی است.
شیعه بر مدعای فوق به ده‌ها حدیث قطعی الصدور از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استدلال می‌کند، که از آن جمله است «حدیث شریف ثقلین» انّی تارک فیکم الثقلین کتاب االله و عترتی اهلبیتی» که در صدورش از رسول اعظم و نبیّ مکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بین شیعه و اهل‌سنّت جای تردیدی نیست. چه اینکه تنها در کتاب شریف «کتاب االله و اهل البیت (علیهمالسّلام) فی حدیث الثقلین من الصحاح والسنن والمسانید و . . . من مصادر اهل السنّة» حدود ۶۰۰ نقل از ۱۶۰ منبع اهل‌سنّت از ۴۷ صحابی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده است که گروهی از مؤلفان این منابع که جزء ائمه حدیث و تراجم اهل‌سنّت هستند بر صحّت این حدیث تاکید دارند.

هر چند برخی در دلالت این حدیث بر «خلافت» با مشاهده صراحتی که در بعضی از نصوص آن وجود دارد مانند: «انّی تارک فیکم خلیفتین کتاب االله وعترتی اهلبیتی»
[۵۵] شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۳۳۶، ح ۷۵۴.
[۵۶] شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۶۲۸، ح ۱۵۴۸.
[۶۲] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۶.
[۶۴] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، البدور السافرة فی امور الآخرة، ص۱۶۹، ح ۳۲.
تردید کرده‌اند، امّا بین علماء شیعه و سنی جای تردیدی در دلالت آن بر مرجعیّت دینی نیست.
خصوصاً که در این حدیث عبارات فراوانی وجود دارد، که مرجعیّت را در انحصار اهلبیت (علیهمالسّلام) قرار می‌دهد، مانند:
۱. ما ان اخذتم بهما لن تضلّوا.
[۷۳] شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۶۳۰، ح ۱۵۵۸.
تا آنگاه که از کتاب خدا و عترت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (معارف و احکام را) بگیرید هرگز گمراه نخواهید شد.
۲. ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا. مادامی که چنگ بر کتاب خدا و اهلبیت رسولش زنید گمراه نمی‌شوید.
۳. لن تضلّوا ان اتّبعتموهما.
[۸۲] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
هرگز گمراه نخواهید شد، اگر از اهلبیت (علیهمالسّلام) و قرآن متابعت کنید.
۴. لن تضلّوا بعدی ان اعتصمتم به.
[۸۸] حارثی بدخشی، محمد بن معتمد، مفتاح النجاة، الورقة۸.
بعد از من گمراه نمی‌شوید اگر به قرآن و اهلبیت من پناه جوئید.
۵. لاتقدّموهما فتهلکوا.
[۹۲] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
[۹۴] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۳، ص۲۳۴، ح ۸۳۵۴.
از آنها پیشی نگیرید که گمراه خواهید شد.
۶. فتمسّکوا بهما، ولاتقدموهم فتضلّوا». به کتاب و عترتم چنگ زنید و از آنها پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید.
۷. لاتقصروا عنهما فتهلکوا.
[۱۰۴] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
[۱۰۸] سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۱.
از آنان عقب نمانید که هلاک خواهید شد.
۸. لا تعلّموهما فانّهما اعلم منکم.
[۱۱۳] حارثی بدخشی، محمد بن معتمد، مفتاح النجاة، الورقة۸.
[۱۱۴] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
[۱۱۵] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۷.
[۱۱۶] سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة ۲۳.
به آنها چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما داناترند.
۹. انّ االله سائلکم کیف خلفتمونی فی الثقلین.
[۱۱۹] سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۹.
[۱۲۰] سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۴.
از چگونگی رفتارتان با ثقلین (قرآن واهل‌بیتم) بازخواست کننده از شما خداست.
۱۰. انّی سائلکم حین تردون علیّ الحوض عن الثقلین. من خود آنگاه که بر حوض کوثر وارد می‌شوید از ثقلین (کتاب خدا و عترتم) پرسانم.

۶.۴ - عدم پیروی شیعه از غیر اهلبیت

با این همه تاکید بر تمسّک و متابعت از اهلبیت (علیهمالسّلام) و هشدار و ترساندن از مخالفت و تخلف از آنان، که به گوشه‌ای از آن اشاره شد، هیچ شیعه آگاهی نمی‌تواند به خود اجازه دهد که از غیر اهلبیت (علیهمالسّلام) (امام باقر و امام صادق (علیهما‌السّلام) و..) پیروی و تقلید نماید.
و جایز دانستن یک شیعه عمل به فتوای یکی از چهار پیشوای اهل‌سنّت (ابوحنیفه، شافعی، احمد بن حنبل و مالک) مانند جایز دانستن یک حنفی عمل به فتوای مالک یا شافعی نیست. به‌ همین جهت است که در حدیثی در اصول کافی با سند صحیح از امام باقر (علیه‌السّلام) آمده است که پس از اینکه فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است، بر نماز، زکات، حج، روزه و ولایت، در جواب زراره که می‌پرسد: کدام افضل است؟ می‌فرماید: ولایت افضل است، چون کلید آن‌ها است، و تنها والی است که راهنمای به سوی آنها می‌باشد.
و در ادامه کلامش چنین بیان می‌کند: قله و بلندای امر «دین» و کلیدش و دروازه هر چیز (نیکو وپسندیده) و رضایت خدای مهربان، فرمان برداری از امام پس از شناخت اوست. خدا می‌فرماید، «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً؛ کسی که فرمان رسول خدا را برد از خدا فرمان برده، و هرکس که روی گرداند (و نافرمانی کند) ما تو را بر آنان نگهبان نفرستادیم.»
امّا اگر کسی شبها را به شب زنده‌داری و نماز بگذراد، روزها را روزه بدارد، تمام اموالش را صدقه دهد، هر ساله تا پایان عمر حج رود و حال آنکه ولایت ولی خدا را نمی‌شناسد تا او را ولی خود قرار داده و همه اعمالش به راهنمایی او باشد، نه هیچ حق ثواب و پاداشی بر خدا دارد و نه از اهل ایمان است.
امام (علیه‌السّلام) پس از بیان شرط ثواب و قبولی اعمال (برای اینکه کسی تصوّر نکند که شرط (ولایت) بدون مشروط (عمل) کافی است) می‌فرماید: نیکوکارِ از آنان را خدا به فضل و رحمت خود وارد بهشت می‌کند. عن ابی جعفر (علیه‌السّلام) قال: بنی الاسلام علی خمسة اشیاء: علی الصّلاة والزّکاة والحجّ والصوم والولایة، قال زرارة: فقلت: وایّ شی ء من ذلک افضل؟ فقال: الولایة افضل، لانّها مفتاحهنّ والوالی هو الدّلیل علیهنّ، ... قال: ثمّ قال ذروة الامر وسنامه ومفتاحه وباب الاشیاء ورضا الرّحمان الطاعة للامام بعد معرفته، انّ االله عزّوجلّ یقول: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً) امّالو انّ رجلاً قام لیله وصام نهاره وتصدّق بجمیع ماله وحجّ جمیع دهره ولم یعرف ولایة ولیّ االله فیوالیه ویکون جمیع اعماله بدلالته الیه، ما کان علی االله جلّ وعزّ حقّ فی ثوابه ولاکان من اهل الایمان، ثمّ قال: اولئک المحسن منهم یدخله االله الجنّة بفضل رحمته.

از این حدیث افزون بر اهمیّت ولایت و پیروی از ائمه معصومین (علیهمالسّلام) مطالبی استفاده می‌شود:
۱. دو مرتبه تکرار شده است، کلید نماز، زکات، حج و روزه ولایت است، و دست‌یابی به نماز و زکات و حج و روزه صحیح و مقبول امکان ندارد مگر از راه ولایت و راهنمائی امام (علیه‌السّلام).
۲. امام فرد معیّنی است که وی را باید شناخت، نه اینکه او را انتخاب کنند «الطاعة للامام بعد معرفته».
۳. از استدلال امام باقر (علیه‌السّلام) در مورد لزوم اطاعت از امام به آیه (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ) استفاده می‌شود که اطاعت از امام اطاعت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اطاعت از خدا است.
۴. از ادامه آیه (وَ مَنْ تَوَلَّی فَما اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً) استفاده می‌گردد که نافرمانی از امام نافرمانی از خدا است.
۵. اعمال کسی که ولایت ولی خدا را نشناسد «ولم یعرف ولایة ولیّ االله» و اعمالش به پیروی او نباشد، مستحق هیچ‌گونه ثوابی نیست.
۶. کسی که ولایت ولی خدا را نشناسد «ولاکان من اهل الایمان» از اهل ایمان نمی‌باشد.
۷. آنان که امام را می‌شناسند و اهل ایمان هستند در صورتی بهشت می‌روند که محسن بوده و به مقتضای ایمانشان عمل کنند، «اولئک المحسن منهم یدخله االله الجنّة بفضل رحمته». برخی تصوّر کرده‌اند که «المحسن منهم» نیکوکار از آنان، مراد نیکوکار از کسانیست که امام را نشناخته و اهل ایمان نیستند! امّا این تصور را جمله «ما کان له حقّ فی ثوابه» برای آنان حقی در پاداش نیست، رد می‌کند. بلی، خداوند مستضعفین آنان که در یافتن حق کوتاهی نکرده‌اند را از هر فرقه‌ای که باشند عذاب نخواهد کرد خواه یهودی یا نصرانی یا مشرک و یا مسلمانانی که فرقه ناجیه را برنگزیده‌اند باشند.

۶.۵ - عمل به قرآن و سنت معتبر

اجتهاد در نزد شیعه عمل به رای و قیاس نیست، و تنها دلیل معتبر در نزد آنان قرآن و سنّت معتبر است، به بیان دیگر بیان دین را در انحصار خدا و پیامبرش می‌دانند، عترت و اهلبیت (یعنی ائمه معصومین (علیهمالسّلام)) را به عنوان مفسّران عالم به قرآن و ترجمان سنّت می‌شناسند و با استناد به قول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که فرمود: «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».
[۱۳۸] شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۶۲۸، ح ۱۵۴۸.
و ده‌ها منبع دیگر. بین قرآن و اهلبیت (علیهمالسّلام) هیچگاه مخالفت و تنافی نمی‌یابند.

اجماع در نزد آنان آنگاه حجّت است که کاشف از سنّت باشد. عقل چون وسیله درک قرآن و سنت است، جزء ادلّه اجتهادی به‌حساب می‌آید.
در فقه شیعه اجتهاد و فتوا نمی‌تواند توجیه‌گر جنگ با امام یا قتل امام یا هر مؤمن دیگری باشد. شیعه فعل و قول غیرمعصوم را حجت نمی‌داند.
شیعه رفتار هر صحابی یا تابعی و یا هر مسلمان دیگر را با قرآن و سنّت می‌سنجد و آنان را در مخالفتشان با کتاب و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به بهانه اجتهاد معذور نمی‌داند.
در نزد شیعه باب اجتهاد به معنای فتوای به رای و قیاس هیچ‌گاه باز نبوده است. در نزد شیعه باب اجتهاد به معنای استفاده از قرآن و سنّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هیچ‌گاه بسته نخواهد شد.


باتوجه به آنچه بیان شد، مناسب به‌نظر می‌آید که در اینجا دو مقایسه صورت گیرد. نخست: مقایسه بین مراجع تقلید شیعه و پیشوایان مذاهب چهارگانه: ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد بن حنبل.
این مقایسه را می‌توان از جهات زیر بررسی کرد: الف: مبنا. ب: منبع. ج: قدرت استنباط. د: اصلاح پذیری.

۷.۱ - مبنا

برخلاف پیشوایان مذاهب چهارگانه (با صرف‌نظر از اختلافات بین خودشان) فقهاء شیعه بر اساس رای و قیاس و همچنین رای و قول صحابه و تابعین فتوا نمی‌دهند.

۷.۲ - منبع

منبع استنباط فقهاء و مراجع شیعه قرآن و سنّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و سنّت را از طریق ائمه معصومین (علیهمالسّلام) تلقی می‌کنند. و حدیث صحابه و تابعین را از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همچون احادیث سایر محدثین پس از بررسی و اثبات وثاقتشان به‌عنوان دلیل حکم الهی می‌پذیرند.
امّا پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل‌سنت راه‌شان در دست‌یابی به سنّت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از صد سال ممنوعیّت نقل حدیث و انقراض دوران صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) احادیث صحابه و تابعین است بدون بررسی از حالشان زیرا همه صحابه را عادل می‌انگارند، هرچند بین آنان اختلاف وجنگ و مخاصمه و درگیری وجود داشته است.

۷.۳ - قدرت استنباط

فقهاء و مراجع شیعه از تجربه هزار و سیصد ساله فقهاء گذشته که در کتب فقهی انباشته شده در استنباط احکام الهی از قرآن وسنّت بهره می‌گیرند. امّا پیشوایان مذاهب چهارگانه، که در قرن دوم هجری می‌زیستند چون در اوائل دوران استنباط احکام بود تجربه‌ای را پشت‌سر نگذاشته بودند.

۷.۴ - اصلاح پذیری

مسلّماً، فقهاء و مجتهدان در فتواهایشان خالی از اشتباه و خطا نیستند، به‌همین جهت گفته می‌شود «للمصیب اجران و للمخطا اجر واحد» اگر مجتهد در مقدّمات فتوایش کوتاهی نکرده باشد و از همان راهی که خدا و رسول خدا تعیین کرده‌اند به استنباط پرداخته باشد آن‌کس که به حکم واقعی الهی رسیده دو پاداش و آن‌کس که اشتباه و خطا کرده است یک پاداش دارد.
با انسداد و بسته شدن راه اجتهاد و حصر مذاهب اشتباهات پیشوایان مذاهب چهارگانه تثبیت و به عنوان احکام الهی باقی مانده و راه تصحیح و اصلاح آنها بسته شده است. هرچند باتوجه به بند «الف، ب، و ج» که بیان گردید خطا و اشتباه فقهاء شیعه کمتر است افزون بر این بواسطه باز بودن راه اجتهاد، اشتباه آن‌ها تثبیت نمی‌شود و فقهاء بعد از آنان خطاهایشان را به نقد می‌کشند. به این‌گونه فقه شیعه اصلاح پذیر است.

آن‌چه گفته شد نتیجه می‌دهد:
۱. فتوای شیخ محمود شلتوت پاسخی مناسب و حکیمانه به ندای همبستگی و اتحاد فقهاء شیعه بود، و جا دارد وی را به پاس این فتوای تاریخیش ستود. زیرا مبنا و منبع شیعه در استنباطش مورد پذیرش اهل‌سنّت است چون نه هیچ مسلمانی تردید در حجیّت کتاب و سنّت دارد، و نه هیچ‌کس از شیعه و سنی تردید در صداقت و وثاقت ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) دارد.
۲. هیچ مجتهد آگاه و آشنا به فقه اهلبیت (علیهمالسّلام) نمی‌تواند فتوائی مشابه فتوای شلتوت صادر کند. و هیچ شیعه‌ای نمی‌تواند با استناد به فتوای شلتوت از غیر اهلبیت متابعت کند.
دوم: مقایسه بین مراجع تقلید شیعه و علماء سنّی پس از پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل‌سنّت. علماء و فقهاء اهل‌سنّت خود مرجع نیستند، تنها بیان‌گر فتاوای پیشوایان چهارگانه‌اند، و احیاناً اگر نیاز به فتوای جدیدی پیدا کنند، به جای رجوع به کتاب و سنّت به انظار ائمه مذاهب چهارگانه مراجعه نموده و با قیاس به فتواهای موجود از آنان فتوا صادر می‌کنند. با بسته شدن راه اجتهاد اهل‌سنّت خود تقلید از فقهاء بعد از حصر مذاهب را جایز نمی‌دانند. امّا فقهاء شیعه به مقتضای احادیث و ادلّه شرعی مرجعند، با رجوع به قرآن و سنّت رسیده از طریق ائمه اطهار (علیهمالسّلام) فتوا می‌دهند و مردم از آنان تقلید می‌کنند.


در هر صورت این اختلاف اساسی بین شیعه و سنی نمی‌تواند مانع از همبستگی و اتّحاد بین مسلمانان باشد. امّا آنانکه در صدد دست‌یابی به این هدف مقدس «اتّحاد» هستند باید به نکاتی چند توجه کنند:
۱. همبستگی و اتّحاد میان مسلمانان جهان، در مقابل یهود و نصاری و استکبار جهانی، از اهمّیت بسیار برخوردار است.
۲. دشمن با حیله و نیرنگ می‌کوشد مانع اتحاد و همبستگی مسلمانان شود و گاه، به نام «دلسوزی برای وحدت» تیشه به ریشه اتّفاق و همبستگی مسلمانان می‌زند.
۳. وجود مذاهب و فرقه‌های مختلف اسلامی، قابل انکار نیست و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز آن را پیشگویی کرده‌اند.
۴. تعدّد مذاهب نباید مانع اتّحاد و همبستگی در مقابل دشمنان مشترک مسلمین شود.
۵. نمی‌شود که همه مذاهب، حق و مطابق واقع باشند، بلکه تنها یک مذهب است که مذهب حق و پیروان آن فرقه نجات یافتگانند.
۶. پیروان هر فرقه‌ای، وقتی تشخیص دادند که باورها و معتقدات آنان ناجی است، نباید به بهانه اتّحاد و همبستگی از عقاید خود و احکام و معارف اسلامی که به آن رسیده‌اند دست بردارند.
۷. آشنایی پیروان مذاهب با عقاید یکدیگر، اگر همراه با هتک به معتقدات سایر مذاهب نباشد، نه تنها موجب تفرقه نمی‌شود، بلکه مانع از اتهام و دروغ‌پردازی دشمنان اسلام و مسلمین است.


مسلّماً تشیّع و تسنّن، دو مذهب است که در بسیاری از مسائل باهم موافق و مشترک‌اند و در برخی از مسائل باهم اختلاف دارند. اگر اختلافی در میان مذاهب وجود نداشت، مذاهبی به وجود نمی‌آمد، قوام تعدد مذهب به اختلاف است. امّا در این میان مسائلی وجود دارد که با وجود اینکه از موارد اختلاف نیست به عنوان مسائل مورد اختلاف مطرح گردیده است. و این مسائل نیز سه دسته‌اند،
۱. اموری که به دروغ به یکی از مذاهب نسبت داده شده، به این‌جهت به‌عنوان اختلاف مطرح گردیده است.
۲. مسائلی که مورد اختلاف بین فقهاء مذاهب است و ربطی به اختلاف بین شیعه و سنّی ندارد، امّا به‌عنوان اختلاف شیعه و سنّی مطرح می‌شود.
۳. مسائلی که از جهت فقهی و اعتقادی مورد اتفاق مسلمانان است، امّا سیره عملی آنان متفاوت است، به‌گونه‌ای که این مسائل نمودار اختلاف بین شیعه و سنّی گردیده است.
پس مسائل موجود بین تشیّع و تسنّن پنج دسته‌اند، که علماء سنّی و شیعه برای تحکیم اتّحاد و همبستگی بین مسلمانان باید برخورد متناسب با هریک از این دسته‌ها را داشته باشند.

۹.۱ - مسائل مورد اتفاق

این مسائل باید محور همبستگی و اتّحاد قرار گیرد، مانند توحید، نبوّت، قرآن، معاد، نماز، زکات، حج، روزه وده‌ها موضوع دیگر. با وجود اینکه بین مسلمانان و اهل کتاب تنها یک موضوع مورد اتفاق وجود دارد، اسلام با سماحت و اغماض (از انحرافات اهل کتاب مانند: تثلیث «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ؛ » و تبنّی، برای خدا فرزند انگاشتن «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ اَنَّی یُؤْفَکُونَ؛ ») اهل کتاب را به دور محور اتّحاد دعوت می‌کند و می‌فرماید: «قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اَلاَّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ؛ »
چرا مسلمانان برگرد محورهای فراوان مورد اتفاق در تحکیم اتّحاد و همبستگی در مقابل دشمنان مشترک نکوشند، و گوش به نغمه شوم دشمنان تفرقه افکن داده و به اهداف ننگین آنان جامه عمل بپوشند؟!

۹.۲ - مسائل مورد اختلاف

این مسائل است که حربه‌ای خطرناک در دست دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و درگیری و نزاع می‌باشد. از این‌رو باید علماء شیعه و سنّی برای خلع سلاح دشمن سه برنامه را موردنظر داشته باشند.
۱. تبیین نقطه نظرها به صورت شفاف و روشن، و آگاه نمودن مردم به معارف و احکام مذهب، خالی از هرگونه هتک و توهین به نظر مخالف. زیرا تاریکی‌ها و ناآگاهی‌ها زمینه مناسبی است برای بذر عناد و عداوت و دشمنی، و آگاهی و روشنگری این زمینه را از میان می‌برد.
۲. مناظره علمی بدون تعصب بین علماء دو مذهب برای دست‌یابی به واقع و نظریّه مشترک، و علنی بودن این مناظرات به‌منظور آگاهی بخشیدن به عموم، ترجیح دارد.
۳. پرهیز از جریحه‌دار کردن عواطف و احساسات پیروان مذاهب دیگر، با ابراز تنفر از مقدّسات آنان و یا تجلیل و تعظیم از آنان. چه اینکه همانگونه که توهین به مقدّسات پیروان هر مذهبی موجب جریحه‌دار شدن عواطف و احساسات پیروان آن مذاهب دیگر، تجلیل و تعظیم از آنان که مورد تنفر پیروان مذهبی می‌باشند، موجب جریحه‌دار شدن عواطف و احساسات پیروان آن مذهبی می‌شود، مثلاً یاد کردن و ستودن قاتلان و ظالمان اهلبیت پیامبر (علیهمالسّلام) در مقابل شیعه، غیر قابل تحمّل و بسیار سنگین و دشوار است. مانند اینکه گفته شود، ابن ملجم مجتهد بوده و به‌واسطه کشتن علیّ (علیه‌السّلام) خداوند به او ثواب خواهد داد!! و یا بگویند: امیرالمؤمنین یزید امام و مجتهد بوده و به شهادت رساندن فرزندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و به اسیری بردن دختران وی را بر اساس اجتهاد خود مرتکب شده و در نزد خدا ماجور است و . . . برای شیعه قابل تحمّل نیست. همان‌گونه که اگر کسی در مقابل سنّی ابولؤلؤ را به پاس قتل عمر بن خطاب به ستاید و بر او رحمت فرستد، عواطف وی را جریحه‌دار کرده است.
علماء شیعه و سنّی باید به پیروان خود بیاموزند که به عقائد یکدیگر احترام بگذارند و احساسات دیگران را به بازی نگیرند. این اصل آنقدر دارای اهمیّت است، که مراعات آن اختصاص به روابط پیروان مذاهب اسلامی ندارد.
بلکه این اصل باید در همه‌جا مورد توجه مسلمانان قرار گیرد، حتّی در روابطشان با مشرکان خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ؛ (به معبود) کسانی که غیر خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی نادانی خدا را دشنام دهند، این‌چنین برای هر امتّی عملشان را زینت دادیم.» از این آیه استفاده می‌شود، که نباید به مقدّسات هر قومی (هر چند در واقع از قداست و احترامی برخوردار نیستند) در مقابل آنان هتک و توهین کرد، هر چند آنان مشرک و آن‌چه را مقدّس می‌شمارند بت باشد.

۹.۳ - دروغ‌ها و تهمت‌ها

دروغ‌ها و تهمت‌ها که موجب گردیده تا تصوّر شود بین مسلمانان در آن موارد نیز اختلاف وجود دارد. روشن است که با آگاهی بخشیدن به توده مسلمانان و فاش شدن دروغ‌ها و تهمت‌ها، وهم و گمان اختلاف نیر رخت برمی‌بندد.
مثلاً علماء اهل‌سنت به سنّیان بفهمانند که شیعه نه تنها علی (علیه‌السّلام) را خدا نمی‌داند بلکه وی را برتر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌داند، و نه تنها علی (علیه‌السّلام) را افضل از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌داند، بلکه فقهاء شیعه به اتفاق، قائلین به خدایی یا پیامبری علی (علیه‌السّلام) را کافر و نجس می‌دانند. و برای رفع اتّهامات اهل‌سنّت را به مطالعه عقائد شیعه در مورد امامانشان تشویق کنند.
از سوی دیگر علماء شیعه به شیعیان بیاموزند که اهل‌سنّت دشمن اهلبیت (علیهمالسّلام) نیستند، و علماء اهل‌سنّت با نشر فضائل اهلبیت (علیهمالسّلام) که در منابع حدیثی‌شان کم نمی‌باشد، علماء شیعه را در این وظیفه مدد کنند. و نیز علماء شیعه حساب ناصبیان و دشمنان اهلبیت را از سایر اهل‌سنّت جداکرده، و علماء سنّی نیز حساب غالیان را که علی (علیه‌السّلام) را خدا می‌انگارند، که شیعیان آنها را کافر می‌دانند، از شیعه جدا نمایند، و همچنین تنفر خود را نسبت به نواصب و دشمنان اهلبیت (علیهمالسّلام) ابراز نمایند. این‌گونه تلاش در ایجاد وحدت نقش چشم‌گیری خواهد داشت.

۹.۴ - مسائل مورد اختلاف بین فقهاء مذاهب

مسائلی که مورد اختلاف بین فقهاء مذاهب است و ربطی به اختلاف بین شیعه و سنّی ندارد. مانند دست‌باز یا دست بسته نماز خواندن، که به‌عنوان یکی از مظاهر اختلاف بین شیعه و سنّی مطرح است، و حال آنکه تنها شیعه نیستند که دست‌باز نماز می‌خوانند بلکه یک چهارم اهل‌سنّت که پیرو مذهب مالکند دست‌باز نماز می‌خوانند. و مانند ازدواج موقّت یا متعه که به‌عنوان یک اختلاف مذهبی دیگر مطرح می‌شود، درحالی‌که بسیاری از فقها و محدّثان اهل‌سنّت نیز قائل به جواز متعه بوده‌اند که از آن جمله، این نظریه را به امامان دو مذهب، از مذاهب اهل‌سنّت، نسبت داده‌اند:
۱. مالک بن انس، امام مالکیان.
سرخسی در المبسوط و زرقانی در شرح الزرقان و مرغینانی در الهدایه فی شرح البدایه و ابن همام در شرح فتح القدیر و قرطبی در جامع احکام القرآن جواز متعه را به مالک بن انس نسبت داده‌اند.

۲. احمد بن حنبل پیشوای حنبلیان.
ابن قدامه در المغنی، از مقدسی نقل می‌کند که متعه مکروه است نه حرام؛ زیرا در این‌باره، ابن منصور از احمد بن حنبل پرسید، پس او گفت: اگر از آن پرهیز شود بیشتر دوست دارم، ظاهر این کلام کراهت است نه حرمت.
از این قبیل مسائل نیز فراوان است که اگر برای مسلمانان تبیین گردد، از اختلافات بین مذاهب بسیار کاسته می‌شود. این روشن‌گری وظیفه هر مسلمان مشتاق شوکت و عزّت اسلام و مسلمین است.

۹.۵ - مسائل مورد اتفاق از جهت فقهی و اعتقادی

مسائلی که از جهت فقهی و اعتقادی مورد اتفاق مسلمانان است، امّا در عمل دارای سیره‌ای متفاوتند. مانند: چگونگی صلوات بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، باوجود اینکه در همه منابع حدیثی اهل‌سنّت بر صلوات بر آل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همراه با صلوات بر آن حضرت تاکید شده است قال ابن قیم الجوزیّة: فی جلاء الافهام: ... انّ اکثر الاحادیث الصحاح و الحسان، بل کلّها مصرّحة بذکر النّبی «وبذکر آله، و... تظاهرت علی لفظ «محمّد وآل محمّد». انتهی و نشیر الی عدّة من هذه الاحادیث. منها: ما ورد فی کیفیة الصلاة علیه ۶. وهی کما قال ۶: «قولوا: اللّهم صل علی محمّد و علی آل محمّد...».

فقد ورد فی البخاری.
اهل‌سنت در سخنرانی‌ها وکتاب‌های خود غالباً مقیّدند به این احادیث عمل نکرده صلوات بر آل محمد را نیاورند، به‌گونه‌ای که تفاوت صلوات بین «صلی الله علیه و اله» «(ص)» و «صلی الله علیه و سلم» نشانگر این است که مؤلف کتاب شیعه است یا سنّی.

و چگونگی ختم قرآن، با وجود اینکه در قرآن مجید در دو مورد «العلی العظیم» و در چهار مورد «العلی الکبیر» آمده است و مسلّماً اگر خدا را به دو تعبیر «علی» و «عظیم» تعظیم کنیم افضل است (چنانکه در قرآن نیز چنین آمده است) اهل‌سنّت مقیّدند در پایان قرائت قرآن بگویند: (صدق االله العظیم) برخلاف شیعه که می‌گویند: (صدق االله العلی العظیم). از این قبیل مسائل نیز کم نیست.
و چون این‌گونه مسائل از شعائر است نمود آن در اختلاف و اتّحاد بسیار است. با ترویج سنّت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این موارد پایه‌های وحدت نیز مستحکم می‌شود.
به امید شوکت و عظمت مسلمانان جهان در پرتو اتحاد و همبستگی و پیروزی آنان بر آمریکا و اسرائیل.


۱. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۱۲۷.    
۲. علامه حلی، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۱، ص۸.    
۳. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۳۱.    
۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۳۶، ح ۱۹۸.    
۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبداللّه، المستدرک، ج۴، ص۴۷۷.    
۶. ابن حزم، علی‌ بن ‌احمد، المحلی، ج۱، ص۸۲.    
۷. ابن حزم، علی‌ بن ‌احمد، المحلی، ج۱۱، ص۳۴۲.    
۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۵۱.    
۹. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۵۸.    
۱۰. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۳۴.    
۱۱. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۲۰۹ – ۲۱۲.    
۱۲. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الصغیر، ج۲، ص۲۲.    
۱۳. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج۶، ص۸۵، ح ۵۸۷۰.    
۱۴. حاکم نیشابوری، محمد بن عبداللّه، المستدرک، ج۳، ص۱۶۳.    
۱۵. ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، ج۶، ص۳۷۲.    
۱۶. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۸، ح ۱۴۹۸۱.    
۱۷. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۸، ص۳۹۸، باب ۱، باب وجوب عشرة الناس حتی العامّة.    
۱۸. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۳۵۰.    
۱۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶، ح ۴۹۷۱.    
۲۰. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
۲۱. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴، ح ۱۴۹۶۳.    
۲۲. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۲۳. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۸، ح ۹۵۷.    
۲۴. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۱.
۲۵. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶، ح ۴۹۷۱.    
۲۶. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، ح ۲۶۸۱.    
۲۷. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۱۰، ص۱۷۱، ح۹۳۴۶.    
۲۸. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۲۹. حارثی بدخشی، محمد بن معتمد، مفتاح النجاة، الورقة۸.
۳۰. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
۳۱. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۷.
۳۲. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة ۲۳.
۳۳. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴، ح ۱۴۹۶۳.    
۳۴. ابن صباغ مالکی، علی‌ بن‌ محمد، الفصول المهمّة، ص۲۴۵.    
۳۵. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۹.
۳۶. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۴.
۳۷. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۳۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۷، ح ۲۶۸۳.    
۳۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۸۰، ح ۳۰۵۲.    
۴۰. حکیم ترمذی، محمد بن علی، نوادر الاصول، ص۲۵۸.    
۴۱. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۵۵.    
۴۲. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنّهایة، ج۷، ص۳۸۶.    
۴۳. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۲۷۵، ح ۵۳۹.    
۴۴. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۶۳، ح ۱۸۴۶۰.    
۴۵. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۳۴، ص۲۵۳، ح ۳۷۲۶۶.    
۴۶. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۳، ص۱۴۷.    
۴۷. خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، ج۴، ص۳۱۹.    
۴۸. نساء/سوره۴، آیه۲۴.    
۴۹. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ص۲۱-۷۳.    
۵۰. ابن حزم، علی‌ بن ‌احمد، المحلی، ج۱۰، ص۴۸۳، مساله ۲۰۷۹.
۵۱. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۶، ح۲۱۵۷۸.    
۵۲. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۵۱۲، ح۲۱۶۵۴.    
۵۳. شیبانی، احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳، ح ۱۰۳۲.    
۵۴. شیبانی، احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج۲، ص۷۸۶، ح ۱۴۰۳.    
۵۵. شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۳۳۶، ح ۷۵۴.
۵۶. شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۶۲۸، ح ۱۵۴۸.
۵۷. ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المطنف، ج۶، ص۳۰۹، ح ۳۱۶۷۹.    
۵۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ح ۴۹۲۱.    
۵۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۴، ح ۴۹۲۲.    
۶۰. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، جامع المسانید و السنن، ج۳، ص۱۵۶، ح ۳۴۵۴.    
۶۱. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۲، ح ۱۴۹۵۷.    
۶۲. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۶.
۶۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۲۹، ص۳۷۱.    
۶۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، البدور السافرة فی امور الآخرة، ص۱۶۹، ح ۳۲.
۶۵. مناوی، عبدالرؤوف بن تاج‌العارفین، فیض القدیر، ج۳، ص۱۴.    
۶۶. فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۳۷.    
۶۷. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۱۷۲، ح ۸۷۲.    
۶۸. البانی، ناصرالدین، صحیح الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۸۲، ح ۲۴۵۷.    
۶۹. آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی، ج۲۲، ص۱۶.    
۷۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۸، ص۱۱۴، ح ۱۱۵۶۱.    
۷۱. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۶، ص۱۳۱، ح ۳۷۸۶.    
۷۲. حکیم ترمذی، محمد بن علی، نوادر الاصول، ص۲۵۸.    
۷۳. شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۶۳۰، ح ۱۵۵۸.
۷۴. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، ح ۲۶۸۰.    
۷۵. شیبانی، احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج۱، ص۱۷۱، ح ۱۷۰.    
۷۶. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۶، ص۱۳۳، ح ۳۷۸۸.    
۷۷. عبد بن حمید، مسند عبد بن حمید، ص۱۰۷، ح ۲۴۰.    
۷۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۳۵.    
۷۹. فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتّاریخ، ج۱، ص۵۳۶.    
۸۰. البانی، ناصرالدین، صحیح الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۸۲، ح ۲۴۵۸/ ۱۱۳۸.    
۸۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۱۸.    
۸۲. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
۸۳. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۱۶.    
۸۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۱۰، ص۴۶۳.    
۸۵. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۴۳۷.    
۸۶. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۸۷. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۱۱، ص۲۵۹.    
۸۸. حارثی بدخشی، محمد بن معتمد، مفتاح النجاة، الورقة۸.
۸۹. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۷، ح ۹۵۱.    
۹۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، ح ۲۶۸۱.    
۹۱. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶، ح ۴۹۷۱.    
۹۲. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
۹۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۱۰، ص۱۷۱.    
۹۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۳، ص۲۳۴، ح ۸۳۵۴.
۹۵. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدّر المنثور، ج۲، ص۲۸۵.    
۹۶. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴، ح ۱۴۹۶۳.    
۹۷. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۵، ص۱۹۵، ح ۸۹۹۳.    
۹۸. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۸، ح ۹۵۷.    
۹۹. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۶، ح ۹۴۶.    
۱۰۰. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۱۰۱. کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الإمام أمیر المؤمنین، ج۲، ص۳۷۵-۳۷۶، ح ۸۴۹.    
۱۰۲. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۳۵۰.    
۱۰۳. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶، ح ۴۹۷۱.    
۱۰۴. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
۱۰۵. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴، ح ۱۴۹۶۳.    
۱۰۶. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۱۰۷. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۱۸۸، ح ۹۵۷.    
۱۰۸. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۱.
۱۰۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶، ح ۴۹۷۱.    
۱۱۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۶، ح ۲۶۸۱.    
۱۱۱. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۱۰، ص۱۷۱.    
۱۱۲. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۱۱۳. حارثی بدخشی، محمد بن معتمد، مفتاح النجاة، الورقة۸.
۱۱۴. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۳.
۱۱۵. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۷.
۱۱۶. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة ۲۳.
۱۱۷. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۴، ح ۱۴۹۶۳.    
۱۱۸. ابن صباغ مالکی، علی‌ بن‌ محمد، الفصول المهمّة، ص۲۴۵.    
۱۱۹. سمهودی، علی بن عبدالله، جواهر العقدین، ص۲۳۹.
۱۲۰. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، استجلاب ارتقاء الغرف، الورقة۲۴.
۱۲۱. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص۱۱۶.    
۱۲۲. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۷، ح ۲۶۸۳.    
۱۲۳. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۸۰، ح ۳۰۵۲.    
۱۲۴. حکیم ترمذی، محمد بن علی، نوادر الاصول، ص۲۵۸.    
۱۲۵. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۵۵.    
۱۲۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنّهایة، ج۷، ص۳۸۶.    
۱۲۷. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۲۷۵، ح ۵۳۹.    
۱۲۸. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۳۶۳، ح ۱۸۴۶۰.    
۱۲۹. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، جامع الاحادیث، ج۲۳، ص۱۵۵.    
۱۳۰. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۳، ص۱۴۷.    
۱۳۱. نساء/سوره۴، آیه۸۰.    
۱۳۲. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۸-۱۹، کتاب الایمان والکفر، باب دعائم الاسلام، ح ۵.    
۱۳۳. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۶، ح۲۱۵۷۸.    
۱۳۴. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۸، ص۱۱۴، ح ۱۱۵۶۱.    
۱۳۵. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۵۱۲، ح ۲۱۶۵۴.    
۱۳۶. ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۲، ص۲۹۷، ح ۴۸ (۱۰۲۱).    
۱۳۷. ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۲، ص۳۷۶، ح ۱۱۴۰ (۱۶۶).    
۱۳۸. شیبانی، احمد بن حنبل، کتاب السنة، ص۶۲۸، ح ۱۵۴۸.
۱۳۹. ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المطنف، ج۶، ص۳۰۹، ح ۳۱۶۷۹.    
۱۴۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ح ۴۹۲۱.    
۱۴۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۶۰.    
۱۴۲. مائده/سوره۵، آیه۷۴.    
۱۴۳. توبه/سوره۹، آیه۳۰.    
۱۴۴. آل عمران/سوره۳، آیه۶۴.    
۱۴۵. انعام/سوره۶، آیه۱۰۸.    
۱۴۶. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۵، ص۱۵۲.    
۱۴۷. زرقانی، محمد بن عبدالباقی، شرح الزرقانی، ج۱۱، ص۳۴۹.    
۱۴۸. مرغینانی، علی بن ابی بکر، الهدایة فی شرح بدایة المبتدی، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۴۹. ابن همام، محمد بن عبدالواحد، شرح فتح القدیر، ج۳، ص۲۴۷.    
۱۵۰. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۳۳.    
۱۵۱. ابن قدامه، عبدالله بن احمد، المغنی، ج۷، ص۱۷۸.    
۱۵۲. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر، جلاء الافهام، ص۲۹۲.    
۱۵۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۷۷، ح ۶۳۵۷، بَابُ الصَّلاَةِ عَلَی النَّبِیِّ.    
۱۵۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۱۲۱، ح ۴۷۹۸.    
۱۵۵. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۰۵، ح ۴۰۶ و۴۰۵، کتاب الصلاة، باب ۱۷.    
۱۵۶. نسائی، احمد بن شعیب، سنن نسائی، ج۳، ص۴۷، باب کیف الصلاة علی النّبی.    
۱۵۷. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۲، ص۳۵۲، ح ۴۸۳، باب ۲۰ من ابواب الصلوة.    
۱۵۸. ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۲۹۳، ح ۹۰۴، باب الصلاة علی النّبی، باب ۲۵.    
۱۵۹. ابوداود سجستانی، سلیمان بن الاشعث، سنن ابوداود، ج۱، ص۲۵۷، ح ۹۷۶-۹۷۸، باب الصلاة علی النّبی.    
۱۶۰. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمی، ج۱، ص۳۴۱، ح ۱۴۸۰-۱۴۸۱، باب الصلاة علی النّبی.    
۱۶۱. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۸، ص۲۴، ح ۱۱۴۳۳.    
۱۶۲. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۷، ص۳۸، ح ۲۲۳۵۲، حدیث أَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ.    
۱۶۳. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۸، ص۹۲، ح ۲۲۹۸۸، حدیث بریدة.    
۱۶۴. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۰، ص۵۲، ح ۱۸۱۲۷، مسند الکوفیین،.    
۱۶۵. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، مسند الکوفیین، ج۳۰، ص۵۷، ح ۱۸۱۳۳.    
۱۶۶. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۰، ص۳۳، ح ۱۸۱۰۵.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «شیعه منادیان همبستگی واتحاد».    






جعبه ابزار