وجود غیرشیعیان در شهدای کربلا (شبهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درباره
مذهب برخی از
شهدای کربلا، شبههای مطرح شده که همه شهدای کربلا
شیعه نبودند و در میان آن افراد غیر شیعه هم وجود داشتند؛ در اینجا مذهب شهدایی که درباره آنها
شک شده است را بررسی خواهیم کرد تا صحت و سقم این شبهه معلوم شود.
بدون تردید،
محبت اهلبیت (علیهم
السّلام) دلهای شیفتگان و عاشقان را مجذوب آنها میکند، اما تنها
محبت، باعث نمیشود که
انسان، جان خود را در راه محبوب تقدیم نماید، بلکه امری بالاتر از محبت که همان قبول
ولایت و
اطاعت باشد، این آتش را در دل و جان او شعلهور میسازد، یعنی محبت به علاوهای ولایت، نتیجهاش اطاعت از فرمان و دستورات آن بزرگواران را به ارمغان میآورد.
از اینرو، در
حادثه عاشورا، وقتی
امام حسین (علیهالسّلام) از
مکه به سوی
کربلا میآمد، در هر منزلی که فرود میآمد، با افرادی ملاقات میکرد و برای شرکت در این جهاد بزرگ از آنها دعوت مینمود، در حالی که بسیاری از آنان، ایشان را میشناختند و محبت اهل بیت (علیهم
السّلام) را نیز در دل داشتند، اما کسانی که جذب مکتب حسینی شدند، تنها محبت، آنها را در این قربانگاه عشق نکشاند، بلکه بالاتر از آن، ولایت الهی آن حضرت این همه شور حسینی را در دل آنان بر پا کرد، تا جایی که جانشان را در کف اخلاص گذاشته، در راه
دین و هدف امام زمانشان فدا کردند.
نکته دوم این که کلمهای «شیعه» به کسانی اطلاق میشود، که از شخصی پیروی و متابعت نماید و صرف اینکه فردی محبت آن شخص را داشته باشد، به او «شیعه» نمیگویند.
با توجه به این دو نکته، افرادی که قبل از واقعهی کربلا عثمانی و یا از پیروان ادیان دیگر بودند (همانند وهب
نصرانی) وقتی در کربلا به امام پیوستند و در حزب و سپاه آن حضرت قرار گرفتند، ولایت امام را پذیرفتند و با تمام وجود (در
اعتقاد و عمل) از ایشان پیروی کردند و خط و اندیشهای طرف مقابل و تمام وابستگیها را از ادیان و مذاهب و رنگ و بوی دیگر رها کردند و با نثار جان و دفاع از حریم اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پیروی و شیعه بودنشان را ثابت کردند.
بنابراین، شهدای کربلا همه شیعه بودهاند و آنهایی که به امام پوستند، شیعه شدند.
مذهب شهدایی که در شیعهبودن آنها شک شده را بررسی میکنیم.
از میان افرادی که نامبردهاید، تنها در کتب شیعه و
اهلسنت،
زهیر بن قین، عثمانی معرفی شده است. ایشان پس از اینکه با امام حسین (علیه
السّلام) در میان راه مکه به کربلا ملاقات داشتند، زندگی خودش را رها کرد و به امام پیوست.
بلاذری در کتاب
انساب الاشراف، درباره زهیر مینویسد:
«قالوا: وکان زهیر
بن القین البجلی بمکة، وکان عثمانیاً»
«گفتهاند: زهیر
بن قین بجلی در مکه بود و عثمانی بود.»
اما بر اساس شواهد تاریخی، زهیر بعد از اینکه به امام حسین (علیه
السّلام) پیوست، از قید «عثمانی بودن» رها و شیعهای آن حضرت شد و با همین عقیده در رکابش جنگید تا به
شهادت رسید.
بلاذری گفتگوی زهیر را با
عزره بن قیس، (یکی از افراد لشکر
عمر بن سعد که برای امام حسین (علیه
السّلام) نامه نیز نوشته بود)، نقل کرده و زهیر در خطاب به او تصریح میکند، که من حسینی شدهام و حسین را یاری میکنم:
«وقال عزرة لزهیر
بن القین: کنت عندنا عثمانیاً فما بالک؟ فقال: والله ما کتبت الی الحسین ولا ارسلت الیه رسولاً ولکن الطریق جمعنی وایاه فلما رایته ذکرت به رسول الله صلی الله علیه
وسلم وعرفت ما تقدم علیه من غدرکم ونکثکم ومیلکم الی الدنیا، فرایت ان انصره واکون فی حزبه حفظاً لما ضیعتم من حق رسول الله.»
«عزره به زهیر
بن قین گفت: تو که عثمانی بودی پس چه شد که به حسین پیوستی؟ زهیر گفت: به
خدا سوگند من به حسین نامه ننوشتم و کسی را هم نزدش نفرستادم، بلکه این راه بود که ما را به هم رسانید. وقتی ایشان را دیدم، به یاد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افتادم و دانستم که شما نیرنگ به کار بردید و با ایشان عهد شکستید و به سوی دنیا روی آوردید. از این جهت تصمیم گرفتم که ایشان را یاری کنم و در حزب ایشان باشم تا آن حقی را که شما از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ضایع کردید، حفظ کنم.»
طبری گفتگوی عزرة
بن قیس و زهیر را چنین مینگارد:
یا زهیر ما کنت عندنا من شیعة اهل هذا البیت انما کنت عثمانیا.
ای زهیر تو شیعه اهل بیت نبودی (که اکنون در سپاه ایشان هستی) بلکه عثمانی بودی.
از این گفته عزرة
بن قیس به دست می آید که حتی دشمنان حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه
السّلام) نیز میدانند که سپاهیان آن حضرت همگی شیعه هستند. از اینرو است که عزره با دیدن زهیر به او میگوید تو شیعه نبودی چرا در این سپاه شمشیر میزنی؟!.
طبری در ادامه پاسخ زهیر را چنین نقل میکند:
«فرایت ان انصره وان اکون فی حزبه وان اجعل نفسی دون نفسه حفظا لما ضیعتم من حق الله وحق رسوله علیه
السلام....»
«تصمیم گرفتم که ایشان را یاری کنم و در حزب ایشان باشم و خودم را فدائی ایشان قرار دهم تا حقوق خدا و رسولش را که شما ضایع کردید، حفظ نمایم.»
زهیر، در این سخنانش دو مطلب را بیان میکند:
اولا: دشمنان امام حسین (علیه
السّلام) را نکوهش میکند که شما افراد فریبکاری هستید و پیمان شکستید. از اینجا روشن میشود که در میان پیروان
بنیامیه افرادی بودهاند که امام را دعوت کردند، اما در مقابلش
شمشیر کشیدند.
ثانیا: تعبیرهای: «واکون فی حزبه»، «وان اجعل نفسی دون نفسه»، صراحت دارند که «زهیر حسینی و شیعه حسین (علیه
السّلام) شده» و دست از «عثمانی بودن» برداشته است. لذا اگر ایشان بر عثمانیتش باقی مانده بود، هرگز حاضر نبود به خاطر امام حسین (علیه
السّلام) جانش را از دست بدهد.
شاهد دیگر، اشعار و رجزهای حماسی اوست که در میدان نبرد، امام حسین (علیه
السّلام) را امام و پیشوای هدایت معرفی میکند و از اینکه به دست ایشان هدایت شده است، افتخار میکند.
نویری رجزهای او را چنین نقل کرده است:
وقاتل زهیر
بن القین قتالاً شدیداً وجعل یقول:
انا زهیر وانا ابن القین اذودهم بالسیف عن حسین
و جعل یضرب علی منکب الحسین ویقول:
اقدم هدیتهادیاً مهدیاً فالیوم تلقی جدک النبیا
و حسناً والمرتضی علیا و ذا الجناحین الفتی الکمیا
و اسد الله الشهید الحیا
«زهیر
بن قین با دشمنان جنگ شدید و سختی کرد و میگفت: من زهیر و پسر قین هستم، از حسین در برابر دشمن، با شمشیر دفاع میکنم. و دستش را به بازوی حسین میزد و میگفت:
پیش بیفت (پیشوای من باش) در حالی که هدایت شدم، ای هدایت کننده هدایت شده، امروز جدت رسول خدا و
امام حسن و
امام علی مرتضی (علیهم
السلام) و آن جوان صاحب دو بال (
جعفر بن ابیطالب) و شجاع و (
حضرت حمزه) شیر خدا و شهید زنده را دیدار میکنم.»
درباره ایشان مطلبی نیافتیم که به عثمانی بودنش تصریح کرده باشد. بنابراین، ادعای عثمانی بودن ایشان ادعای بدون دلیل است، بلکه در منابع تاریخی مطالبی نقل شده، که نشان میدهد عثمانی نبوده است.
نخستین گروه از جنگجویان سپاه
کوفه، لشکر هزار نفری
حر بن یزید ریاحی بود که قبل از رسیدن امام حسین (علیه
السّلام) به کربلا، سر راه حضرت را گرفت. حر، فرمانده این لشکر بود و به امام گفت: تا با یزید بیعت نکنی، دست از تو بر نمیدارم.
اما در همان اولین برخورد با امام، وقتی نماز ظهر و عصر فرا رسید، در نماز به امام اقتدا میکند و ایشان را امام خود میداند.
طبری مینویسد: «فقال الحسین (علیه
السّلام) للحر اترید ان تصلی باصحابک قال لا بل تصلی انت ونصلی بصلاتک قال فصلی بهم الحسین ثم انه دخل واجتمع الیه اصحابه وانصرف الحر الی مکانه الذی کان به.»
«حسین (علیه
السّلام) به حر فرمود: آیا میخواهی با یارانت نماز بخوانی؟ حر گفت: نه؛ بلکه میخواهیم به نماز شما اقتدا کنیم. روای میگوید: حسین (علیه
السلام) با آنها نماز خواند، سپس امام وارد خیمهای خود شد و اصحابش نزد حضرت گرد آمدند و حر به جایگاه خود برگشت.»
ابنکثیر دمشقی نقل کرده است، حر
بن یزید ریاحی نماز عصر را نیز به امام حسین (علیه
السّلام) اقتدا کرد.
«... فلما کان وقت العصر صلی بهم الحسین ثم انصرف فخطبهم وحثهم علی السمع والطاعة له وخلع من عاداهم من الادعیاء السائرین فیکم بالجور.»
«وقتی نماز عصر فرا رسید، حسین (علیه
السّلام) با آنها نماز برگزار کرد، سپس برگشت و برایشان
خطبه ایراد نمودند و آنها را به اطاعت و شنیدن سخنان و ترک دشمنانش فراخواند، همان دشمنانی که
ظلم و
ستم را سیره خودشان قرار داده بودند.»
طبق روایتی که مرحوم
شیخ صدوق نقل کرده، حر
بن یزید پس از نماز، خودش را به امام معرفی کرد و سخنانی گفت که نشان میدهد، وی نسبت به امام ارادت خاصی داشته است:
«فَلَمَّا
سَلَّمَ وَثَبَ الْحُرُّ
بْنُ یَزِیدَ فَقَالَ
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ الْحُسَیْنُ (علیه
السّلام) وَ عَلَیْکَ
السَّلَامُ مَنْ اَنْتَ یَا عَبْدَ اللَّهِ فَقَالَ اَنَا الْحُرُّ
بْنُ یَزِیدَ فَقَالَ یَا حُرُّ اَ عَلَیْنَا اَمْ لَنَا فَقَالَ الْحُرُّ وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ بُعِثْتُ لِقِتَالِکَ وَ اَعُوذُ بِاللَّهِ اَنْ اُحْشَرَ مِنْ قَبْرِی وَ نَاصِیَتِی مَشْدُودَةٌ اِلَی رِجْلِی وَ یَدَیَّ مَغْلُولَةٌ اِلَی عُنُقِی وَ اُکَبَّ عَلَی حُرِّ وَجْهِی فِی النَّارِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَیْنَ تَذْهَبُ ارْجِعْ اِلَی حَرَمِ جَدِّکَ فَاِنَّکَ مَقْتُولٌ.»
«وقتی امام (علیه
السّلام) از
سلام نماز فارغ شد، حر
بن یزید از جا برخاست و گفت:
سلام بر تو ای پسر رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر شما باد. حسین (علیه
السّلام) فرمود:
سلام بر شما باد، ای بنده خدا شما چه کسی هستید؟ حر گفت: من حر
بن یزید هستم. امام فرمود: ای حر! بر ضد ما هستی یا همراه ما؟ حر گفت: به خدا سوگند ای پسر رسول خدا من برای جنگ با شما فرستاده شدهام و به خدا پناه میبرم از اینکه از قبرم بیرون آورده شوم در حالی که پایم را به موی سرم بسته باشد و دستم بگردنم و مرا با صورت در آتش جهنم اندازند. ای فرزند رسول خدا! کجا میروی برگرد به حرم جدت زیرا تو را میکشند.»
بر فرض اینکه حر
بن یزید ریاحی عثمانی بوده است، اما در آخرین لحظاتی که یقین میکند، عمر
بن سعد با امام حسین (علیه
السّلام) وارد
جنگ میشود، خودش را از صف او جدا کرده و به امام میپیوندد و از گذشتهاش نادم و پشیمان و نزد ارباب عالمیان
توبه میکند.
دینوری در کتاب
الاخبار الطوال، مینویسد:
«وانحاز الحر
بن یزید الذی کان جعجع بالحسین الی الحسین، فقال له: قد کان منی الذی کان، وقد اتیتک مواسیا لک بنفسی، افتری ذلک لی توبة مما کان منی؟. قال الحسین: نعم، انها لک توبة، فابشر، فانت الحر فی الدنیا، وانت الحر فی الآخرة، ان شاء الله.»
«حر
بن یزید که حسین را (در سرزمین کربلا) نگه داشته بود، به حسین پیوست و به ایشان گفت: سر زد از من آنچه سر زد، اما من آمدهام تا با نثار جانم تو را یاری کنم، آیا این برگشت را از من میپذیری؟ حسین (علیه
السّلام) فرمود: بلی، این کار تو توبه است، من به تو بشارت میدهم، تو در دنیا آزاد هستی و ان شاء الله در آخرت نیز آزادی.»
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) نقل کرده است که حر دست خود را بر سر گذاشت و فریاد زد: خدایا به سوی تو توبه کردم، توبهام را قبول کن:
«قال: فضرب الحر
بن یزید فرسه، وجاز عسکر عمر
بن سعد (لعنه الله) الی عسکر الحسین (علیه
السّلام)، واضعا یده علی راسه، وهو یقول: اللهم الیک انیب فتب علی، فقد ارعبت قلوب اولیائک واولاد نبیک. یا
بن رسول الله، هل لی من توبة؟ قال: نعم تاب الله علیک. قال: یا
بن رسول الله، اتاذن لی فاقاتل عنک؟ فاذن له، فبرز وهو یقول:
اضرب فی اعناقکم بالسیف ••• عن خیر من حل بلاد الخیف
فقتل منهم ثمانیة عشر رجلا، ثم قتل، فاتاه الحسین (علیه
السّلام) ودمه یشخب، فقال: بخ بخ یا حر، انت حر کما سمیت فی الدنیا والآخرة.»
«راوی میگوید: حر
بن یزید، با
اسب تاخت و از سپاه عمر
بن سعد عبور کرده به سوی سپاه امام حسین (علیه
السّلام) آمد درحالی که دستش را روی سرگذاشته بود، میگفت: خدایا به سوی تو توبه کردم، پس توبهام را قبول کن، من دلهای دوستان و فرزندان پیامبر را ترساندم. ای پسر رسول خدا! آیا راه توبه برای من باز است؟ حضرت فرمود: بله، خداوند توبهات را قبول میکند. عرض کرد ای پسر رسول خدا! آیا اجازه میدهید که در راه شما با دشمنانتان بجنگم؟ امام اجازه داد و وارد میدان شد و
رجز میخواند. من با شمشیر به گردن شما میزنم و از بهترین فردی که در سرزمین خیف (منا) وارد شده دفاع میکنم. آنگاه هجده تن از آنها را کشت پس از آن خودش کشته شد. امام حسین (علیه
السّلام) بالاسرش آمد در حالی که
خون از بدن حر میریخت. حضرت فرمود: مبارک باد (این شهادت) بر تو ای حر، همانگونه که حر نامیده شدی، در
دنیا و
آخرت آزاد هستی.»
یزید بن زیاد کندی، در تاریخ به نامهای: یزید
بن زیاد
بن مهاجر، مصاهر، و یا یزید
بن مهاجر، ذکر شده است. وی نیز از یاران امام حسین (علیه
السّلام) در روز عاشورا بود که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در اینکه ایشان همانند برخی دیگر از سپاه عمر
بن سعد به لشکر امام پیوستند و یا از ابتدا از کوفه مستقیم به اردوی امام ملحق شدند، به خوبی روشن نیست و طبری دو نقل درباره ایشان دارد که این دو احتمال از آن برداشت میشود.
طبری در یکجا مینویسد:
«قال لهم الحر هذا کتاب الامیر عبیدالله
بن زیاد یامرنی فیه ان اجعجع بکم فی المکان الذی یاتینی فیه کتابه وهذا رسوله وقد امره الا یفارقنی حتی انفذ رایه وامره فنظر الی رسول عبیدالله یزید
بن زیاد
بن المهاصر ابو الشعثاء الکندی ثم البهدلی فعن له فقال امالک
بن النسیر البدی قال نعم وکان احد کندة فقال له یزید
بن زیاد ثکلتک امک ماذا جئت فیه قال وما جئت فیه اطعت امامی ووفیت ببیعتی فقال له ابو الشعثاء عصیت ربک واطعت امامک فی هلاک نفسک کسبت العار والنار قال الله (عزّوجلّ) (وجعلناهم ائمة یدعون الی النار ویوم القیامة لا ینصرون) فهو امامک.»
«حر، به سپاه امام گفت: این نامه امیر
عبیدالله بن زیاد است که دستور داده شما را در مکانی که این نامه به دستم برسد، نگه دارم و این هم فرستادهای اوست و دستور داده تا از من جدا نشود مگر اینکه نظر و دستورش را اجرا کنم.
یزید
بن زیاد
بن مهاصر (ابو الشعثاء کندی) به فرستادهی عبیدالله نگاه کرد و گفت: آیا شما
مالک بن نسیر بدی هستی؟ او گفت: بله، ابوالشعثاء یکی از افراد قبیله کنده بود. یزید
بن زیاد به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند، چیست آنچه را آوردهای؟ او گفت: امام خود را اطاعت کردهام و به بیعتم وفا نمودهام. ابوالشعثاء به او گفت: پروردگارت را عصیان کردی، و با اطاعت از پیشوایت خود را به هلاکت افکندی و ننگ و عار و افتادن در
آتش را به جان خریدی؟ بعد این آیه را خواند «و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش میخوانند گردانیدیم، و
روز رستاخیز یاری نخواهند شد.» و در پایان گفت: امام تو این است.»
از این متن استفاده میشود که یزید
بن زیاد، قبل از این که حر
بن یزید ریاحی راه را بر امام ببندد، به امام پیوسته است.
اما طبری در جای دیگر بعد از این که جریان تیراندازی او را در صف یاران امام حسین (علیه
السّلام) در روز عاشورا نقل کرده، پس از آن میگوید:
«وکان یزید
بن زیاد
بن المهاصر ممن خرج مع عمر
بن سعد الی الحسین فلما ردوا الشروط علی الحسین مال الیه فقاتل معه حتی قتل.»
«یزید
بن زیاد
بن مهاصر از جمله کسانی بود که با عمر
بن سعد برای جنگ با حسین آمده بود. وقتی عمر
بن سعد شرایط حسین را رد کردند، به حسین پیوست و همراه ایشان جنگید تا کشته شد.
به نقل
ابومخنف، ابوالشعشاء در روز عاشورا در مقابل امام حسین (علیه
السّلام) روی دو زانو صد تیر را به سوی دشمن رها کرد و امام اینگونه برایش دعا میفرمود:
«اللهم سدد رمیته، واجعل ثوابه الجنة، فلما رمی بها قام فقال: ما سقط منها الا خمسة اسهم. ولقد تبین لی انی قد قتلت خمسة نفر وکان فی اول من قتل وکان رجزه یومئذ:
انَا یزیدُ وابِی مُهاصر اشْجَعُ مِنْ لیثٍ بِغَیلٍ خادِرْ
یا رَبِّ انّی لِلْحُسین
ناصر وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ وهاجر.»
«خداوندا تیرش را به هدف بنشان و
پاداش وی را
بهشت قرار ده!) پس از پرتاب تیرها برخاست و گفت: جز پنج تیر، بقیه به هدف اصابت کرد و برایم روشن شد که - دستکم- پنج تن از نیروهای دشمن را کشتم. او از جمله نخستین افرادی بود که کشته شد. رجز او در روز عاشورا این بود:
منم یزید که پدرم مهاصر بود، دلیرتر از شیر بیشه هستم؛ خدایا من یاور حسینم، و از ابنسعد دوری گزیدهام.»
این دو تن نیز از جمله شهدای کربلا نام برده شدهاند. مرحوم
نمازی، پیشینه این دو را
خوارج میداند؛ اما در کربلا در صف یاران امام حسین (علیه
السّلام) داخل شدند و امام زمانشان را یاری کردند:
۶۱۰۷ - سعد
بن الحارث بن سلمة الانصاری:
هو واخوه ابو الحتوف العجلانی خرجا من الکوفة مع عمرو
بن سعد وکانا من الخوارج فلما کان یوم عاشوراء سمعا
استنصار مولانا الحسین (علیه
السّلام) و بکاء اهل بیته، ادرکتهما السعادة ولحقا بالحسین (علیه
السّلام) وقاتلا مع اعدائه و فازا بسعادة الشهادة.
«
سعد بن حارث بن سلمه انصاری و برادرش
ابوالحتوف عجلانی از کوفه با عمر
بن سعد خارج شدند در حالی که این دو از جمله خوارج بودند. وقتی روز عاشورا فرا رسید، فریادخواهی مولای ما حسین (علیه
السّلام) را شنیدند و گریه اهل بیت آن حضرت را دیدند، سعادت نصیبشان شد و به امام حسین (علیه
السّلام) پیوستند و با دشمنان ایشان جنگیدند و به سعادت شهادت نائل آمدند.»
ابومخنف در کتاب «
مقتل الحسین» و برخی دیگر نیز آوردهاند که ایشان از کوفه به قصد یاری
حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) همراه همسرش ام وهب، به کربلا آمده است:
«قال ابو مخنف - حدثنی ابو جناب قال: کان منا رجل یدعی عبدالله
بن عمیر من بنی علیم کان قد نزل الکوفة واتخذ عنه بئر الجعد من همدان دارا، وکانت معه امراة له من النمر
بن قاسط یقال لهاام وهب بنت عبد، فرای القوم بالنخیلة یعرضون لیسرحوا الی الحسین، قال فسال عنهم فقیل له: یسرحون الی حسین
بن فاطمة بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فقال: والله لو قد کنت علی جهاد اهل الشرک حریصا وانی لارجو الا یکون جهاد هؤلاء الذین یغزون ابن بنت نبیهم ایسر ثوابا عند الله من ثوابه ایای فی جهاد المشرکین. فدخل الی امراته فاخبرها بما سمع واعلمها بما یرید فقالت: اصبت اصاب الله بک، ارشد امورک، افعل واخرجنی معک، قال: فخرج بها لیلا حتی اتی حسینا فاقام معه.»
«ابوجناب گفته است: شخصی از ما که به نام
عبدالله بن عمیر از قبیله
بنیعلیم بود، وارد کوفه شد در نزد
چاه جعد (بئر الجعد) خانهای برای خودش ساخت. همسرش که به او ام وهب بنت عبد (از
قبیله نمر بن قاسط) میگفتند، نیز همراه وی بود. مردم را در
نخیله دید که برای جنگ با امام حسین میشتابند. از آنها علت را سوال کرد. به او گفته شد: برای جنگ با امام حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میشتابند. او گفت: به خدا سوگند من برای
جهاد با اهل شرک حریصم، امیدوارم پیکار با آنهایی که به جنگ پسر دختر پیامبرشان میروند، ثوابش کمتر از جهاد من با
مشرکان نباشد. نزد همسرش آمد و از آنچه شنیده بود و از تصمیمش به او خبر داد. همسرش گفت: تصمیم درستی گرفتهای، انشاءالله
خداوند به سبب تو افرادی را اصلاح کند و امورت را نیکو گرداند، این کار را انجام بده و مرا نیز همراه خود ببر. پس از آن شبانه از کوفه خارج شدند تا نزد امام حسین (علیه
السّلام) آمد و در رکاب ایشان ماند.»
طبق این روایت، روشن است که ایشان از
شیعیان امام حسین
بن علی (علیهما
السّلام) بود و با اعتقاد به جهاد، در رکاب امام زمانش در کربلا حاضر شده است.
از میان شهدای کربلا، تنها زهیر
بن قین عثمانی بود که ایشان هم پس از ملحق شدن به امام حسین (علیه
السّلام)، دست از عثمانی بودنش برداشته و شیعهای حسینی شده است.
و نیز سعد
بن الحارث و برادرش ابوالعطوف از خوارج بودهاند، اما با آمدن در صف عاشورائیان، از شیعیان حضرت گشته و روح و جانشان رنگ و بوی حسین گرفته و قلبهایشان مالامال از
عشق و
ولایت آن حضرت شد.
بنابراین، همه کسانی را که نامبردهایم، شیعه آن حضرت بودهاند، زیرا معنای شیعه این است: شیعه یعنی پیرو، یعنی همگام با
امام، یعنی مطیع و فرمانبردار دستور امام و شهدای کربلا همان کسانی بودند که این ویژگیها را داشتند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا در میان شهدای کربلا، افراد غیر شیعه هم وجود داشتند؟».