هجرت به حبشه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نخستین
هجرت در تاریخ
اسلام، هجرت به «
حبشه» است که در سال پنجم
بعثت به خاطر فشاری که بر
مسلمین صورت گرفت، که در آن زمان پادشاه حبشه،
نجاشی بود و بعد از گفتگو با
جعفر بن ابیطالب ، مهاجران را در
امنیت کامل در حبشه قرار داد، تا این که
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) "
عمرو بن امیه صخری" را دربارهی بازگشت با نامهای به سوی نجاشی فرستاد، وی پس از رسیدن نامهی حضرت جمعی از آنها را در دو
کشتی جای داده و به
وطن خویش فرستاد.
نخستین
هجرت در تاریخ
اسلام، هجرت به «
حبشه» است که در سال پنجم
بعثت به خاطر فشاری که بر
مسلمین صورت گرفت و برای دفاع از اسلام، به دستور
خدا و پیامبرش عدهای از مسلمانان موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند.
هنگامی که تعداد مسلمانان مکه زیاد شد و ایمانشان آشکار گردید، باعث شد که فشار
مشرکین به آنها زیاد شود و مورد آزار و
اذیت قریش قرار گیرند تا از
دین خود دست بردارند. مشرکان از هیچ شکنجه و اذیتی فروگذار نبودند؛ برخی را میزدند، گروهی را با گرسنگی میآزردند، جمعی را هنگام داغ شدن ریگهای
مکه برهنه کرده و آنها را روی ریگها میخواباندند، تا مسلمانان از دین خود دست بردارند. در این میان برخی هم
استقامت میورزیدند و هر گونه آزاری را بر خود هموار کرده؛ ولی دست از دین خود بر نمیداشتند.
چون
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دید که یاران او سخت گرفتار و در شکنجهاند، به فرمان الهی به آنها فرمود که به کشور حبشه هجرت کنند؛
زیرا حبشه فرمانروایی دارد که در قلمرو او بر کسی
ظلم نمیشود.
کسانی که برای نخستین بار آماده این سفر شدند، ده نفر بودند و به روایتی دیگر دوازده
مرد و چهار
زن بودند و به روایتی دیگر یازده مرد و چهار زن بودند.
در مورد نحوهی مهاجرتشان هم روایات مختلفی است؛ به
روایت "
محمد بن اسحاق" نحوهی
مهاجرت این چند نفر به صورت انفرادی بود؛ در حالی که روایات دیگر نحوهی مهاجرت اول را به صورت جمعی میداند.
و این چند نفر نخستین قافلهی مهاجرت به حبشه بودند و "
عثمان بن مظعون"
امیر بر آنها بود. "
ابن سعد" روایت میکند که آنان کاملاً پوشیده و پنهان هجرت کردند. برخی از ایشان پیاده و برخی سواره آمده بودند و خداوند هم توفیق مهاجرت را نصیب ایشان کرد که همان ساعت، دو
کشتی بازرگانی رسید و ایشان را به نصف
دینار به حبشه برد.
قریش به تعقیب ایشان پرداختند؛ ولی به هیچ یک از ایشان دست نیافتند. زمان مهاجرت آنها در دومین سال آشکار نمودن
دعوت علنی بود.
مسلمانان به مدت دو
ماه شعبان و
رمضان در آن دیار ماندند و در
شوال سال پنجم بعثت برگشتند. در مورد علت بازگشت مهاجرین، "
ابن اثیر" و "
واقدی" قائلند که مهاجران پس از شنیدن خبر مسلمان شدن اهل مکه بر اثر داستان "
غرانیق" بازگشتند (اگرچه داستان غرانیق بیپایه و اساس است)؛ اما "
ابن هشام" علت بازگشت مهاجرین را بدین صورت بیان میکند: مهاجرین از مکه به حبشه هجرت کرده بودند. و تحت حمایت پادشاه حبشه در کمال آسایش و
امنیت به سر میبردند، تا این که به آنها خبر رسید که مشرکین مکه تمامی مسلمان شدهاند، این شایعه
دروغ موجب شد که جمعی از مهاجرین پیش از آن که درستی این خبر را تحقیق کنند، بار سفر را ببندند و به سوی شهر و دیار اصلی خود مراجعت کنند.
زمانی که مهاجرین اول که در حبشه بودند، بر اثر شایعهی دروغ مسلمان شدن مشرکین، به مکه بازگشتند. به نزدیکی شهر که رسیدند، متوجه شدند که این خبر شایعهی دروغی بیش نبوده و مشرکین مکه مسلمان نشدهاند. از اینرو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد شهر شوند و جمعی به بزرگان قریش پناهده شدند.
با این حال هنگامی که وارد مکه شدند، تنها عدهای از آنها بعدها توانستند با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
مدینه هجرت کنند و در زمرهی مهاجرین به مدینه باشند؛ چرا که آنان در
حبس مکیان بودند، به طوری که در
جنگ بدر و غیره نتوانستند حاضر شوند و برخی از آنها در مکه مانده و تا هنگام
مرگ در آن شهر بودند و نتوانستند به مدینه هجرت کنند.
با این اوصاف اهل مکه دوباره بر مسلمانان سخت گرفتند، به گونهای که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ایشان اجازه فرمود که برای بار دوم مهاجرت کنند. بنابراین مهاجرت دوم هم مثل مهاجرت اول نتیجه آزار و شکنجهای بود که از سوی قریش بر مسلمانان وارد شده بود که البته از مرحلهی اول شدیدتر بود.
روشن است که پس از این که هجرتکنندگان اول به مکه بازگشتند، مهاجرت دوم صورت گرفت. در تعداد مهاجرین مرحله دوم نیز اختلاف است؛ برخی آنها را هشتاد و سه نفر مرد و یازده زن قریشی و هفت بانوی غیرقریشی میدانند.
برخی منابع تعدادشان را هفتاد مرد به جز زنانشان ذکر میکنند.
مهاجرین مکه در حبشه منزل کردند و دور از شکنجه مشرکین و صدمات و آزارشان در محلی امن روزگار به سر میبردند.
مشرکین که دیدند مسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند، بر آنان
حسادت کردند. از طرف دیگر از نفوذ مسلمانان در حبشه وحشت کردند؛ زیرا
خاک حبشه برای مسلمانان به صورت یک پایگاه محکم درآمده بود و
ترس بیشتر آنها از این لحاظ بود که مبادا هواداران اسلام نفوذی در دربار "
نجاشی" پیدا کنند و تمایلات باطنی او را به اسلام جلب نمایند و در نتیجه با یک سپاهی نیرومند حکومت
بتپرستی را از
شبه جزیره برافکنند. بدین ترتیب برای بازگرداندن آنها به مکه و آزار ایشان انجمنی تشکیل داده و قرار شد، دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش را انتخاب کرده و به دربار نجاشی بفرستند تا او مهاجرین را از حبشه اخراج کرده و به مکه بازگرداند، برای این منظور "
عبدالله بن ابنربیعه" و "
عمرو بن عاص" (ابن اثیر این دو نفر نماینده را عمرو بن عاص و
عبدالله بن ابی امیه ذکر میکند.)
را انتخاب کرده و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او، به حبشه روانه کردند. هدایایی که برای نجاشی برده بودند، تقدیم نمودند، همچنین به هیئت وزیران هدایایی تقدیم نمودند. آنها در ملاقات با هیات وزیران گفتند: گروهی کمخردان از میان ما دین ملت خود را ترک کردهاند و در عین حال دین نجاشی را هم نپذیرفتهاند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمیشناسیم برای خود انتخاب کردهاند؛
اعیان و
اشراف قوم آنها ما را نزد شما فرستادهاند که آنها را برگردانیم.
آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون این که شاه آنها را ملاقات یا با آنها گفتوگو کند، برگردانند؛ اما آنها نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان نمودند، یاران پادشاه رای دادند که مسلمین را تسیلم آنها کنند. پادشاه
غضب کرد و گفت: «به خدا
سوگند من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست کرده و مرا بر دیگران برتر دانستهاند، تسیلم نمیکنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق که اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم کنم و اگر خلاف آنها باشد، من آنها را پناه میدهم و در جوار و پناهندگی آنان نیکی میکنم.»
نجاشی دستور داد تا
مهاجران در مجلس حاضر شوند. او رو به مهاجران کرد و گفت: «این چه دینی است که به سبب آن شما از قوم خود جدا شدهاید و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکردهاید؟ "
جعفر بن ابیطالب" گفت: «ای پادشاه، ما مردمی گمراه بودیم که بتها را پرستش میکردیم و
مردار میخوردیم، مرتکب کارهای زشت میشدیم،
صلهرحم نمیکردیم و
همسایه را آزار میدادیم. تا آن که
خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما
نسب او را خوب میشناسیم و او را راستگو و
امین میدانیم، او ما را به
عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیج چیز را با خدا
شریک نکنیم و پرستش بتها را ترک گوییم. او به ما
امر کرده که راست بگوییم و امانتداری کنیم، همسایه و پناهنده را
نیک بداریم و از کارهای زشت و خونریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن
مال یتیم دوری کنیم. او ما را به
نماز امر کرد. سپس ادامه داد؛ سپس ما به او
ایمان آوردیم و ایشان را
تصدیق کردیم. آن چه را که بر ما
حرام کرده، حرام دانستیم. و آن چه را
حلال شمرده پذیرفتیم.
قوم ما به همین خاطر بر ما
ستم نموده و مانع
دینداری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدوار هستیم که نزد تو ستم بر ما روا نباشد.»
نجاشی گفت: آیا از آن چه پیغمبرت، بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟ جعفر گفت: آری، نجاشی گفت: بخوان! جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز
سوره کهیعص کرد، "
امسلمه" میگوید: نجاشی از شنیدن
آیات قرآن چنان گریست که قطرات
اشک ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت.»
پس از چند روز عمرو بن عاص به نزد نجاشی آمد و گفت: «اعلی حضرتا، این بیخبران دربارهی "
عیسی" سخن عجیبی میگویند، شما کسی را به نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید! فرستاده نجاشی به نزد مهاجرین آمد. چون مهاجرین به نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرده و گفت: شما دربارهی عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابیطالب گفت: «ما معتقدیم که حضرت عیسی
بنده و
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
روح خدا و
کلمه الهی است که به
مریم بتول داده شده است.»
نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی
زمین بود دراز کرده آن را برداشت و گفت: «به خدا سخنی که تو دربارهی عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد.» پس به مهاجرین گفت: «شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که میخواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید.»
مهاجرین در حبشه بودند، تا این که رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) "
عمرو بن امیه صخری" را دربارهی بازگشت با نامهای به سوی نجاشی فرستاد و نجاشی پس از رسیدن نامهی حضرت جمعی از آنها را در دو کشتی جای داده و به وطن خویش فرستاد. مهاجرین پس از
فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جعفر بن ابیطالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسیده و فرمود: «نمیدانم از فتح خیبر یا از ورود جعفر شاد باشم.»
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هجرت به حبشه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۷.