نوح (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نوح از
واژگان قرآن کریم و اولين
پیغمبر اولو العزم و داعى توحيد است و با لقب عبد شكور از جانب
خداوند مفتخر است. اين پيامبر عظيم الشأن نام مباركش چهل و سه بار در
قرآن مجید ياد شده است.
نوح اولين پيغمبر اولو العزم و داعى توحيد است و او با لقب عبد شكور از جانب خداوند مفتخر است. در
اقرب الموارد گويد: نُوح علمى است اعجمى و منصرف.
هاکس در قاموس خود آن را عجمى دانسته و راحت معنى كرده است. در
صحاح و
قاموس نيز آن را غير عربى گفتهاند.
آن در لغت عرب مصدر و صدا را به گريه بلند كردن است، و اصل آن اجتماع زنان و روبرو نشستن آنها در نوحهگرى است. نوائح زنان نوحهگراند.
(سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ) (سلام بر نوح در ميان جهانيان باد)
چنانكه فرموده:
(إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ) (ما به تو وحى فرستاديم؛ همانگونه كه به نوح و
پیامبران بعد از او وحى فرستاديم.)
او با لقب «عبد شكور» از جانب خداوند مفتخر است.
(ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً) (اى فرزندان كسانى كهبا نوح بر كشتى
سوار كرديم! او بنده شكرگزارى بود.)
و مقام اصطفاى خداوندى از جمله راجع به او است.
(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفىآدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ) (خداوند،
آدم و نوح و خاندان
ابراهیم و خاندان
عمران را بر جهانيان برترى داد.)
به اين
آیه توجّه فرمایيد:
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ) يعنى: «نوح را به قومش ارسال كرديم هزار سال مگر پنجاه سال در ميان قوم ماند سپس آنها را حال آن كه ظالم بودند طوفان به گرفت.»
آيه صريح است در اين كه آن حضرت نهصد و پنجاه سال در ميان قومش به تبليغ مشغول بوده و جمله
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا) نشان میدهد كه پيش از بعثت نيز مدتى مثلا در حدود چهل سال از عمر او گذشته بود، فاء تفريع در
(فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ) مفيد آن است كه پس از گذشتن نهصد و پنجاه سال طوفان پيش آمده است و چون به موجب
(قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا) (به نوح گفته شد: «اى نوح! با سلامت و بركاتى از ناحيه ما بر تو)
و
آیات ديگر، مدتى نيز پس از طوفان زندگى كرده و اگر مثلا آن را ده سال بدانيم عمر آن بزرگوار در حدود هزار سال يا بيشتر بوده است.
در روايات مجموع عمر آن حضرت دو هزار و سيصد و دو هزار پانصد سال نقل شده. و اللّه العالم.
در تورات فعلى سفر پيدايش باب نهم میگويد: نوح بعد از طوفان سيصد و پنجاه سال عمر كرد و جمله عمر او نهصد و پنجاه سال بود. هاكس نيز در قاموس خود آن را نهصد و پنجاه سال گفته است.
تفاوت نقل قرآن مجيد با نقل تورات از دو وجه است يكى اين كه عمر آن حضرت از قرآن در حدود هزار سال يا بيشتر استفاده میشود ولى تورات همه آن را نهصد و پنجاه سال میگويد. ديگرى اين كه: قرآن به حكم
(فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ) شروع طوفان را پس از نهصد و پنجاه سال در نبوّت او میداند ولى تورات پس از پانصد و پنجاه سال، زيرا به نقل آن،
نوح (علیهالسّلام) پس از طوفان سيصد و پنجاه سال عمر كرده است. به نقل
طبرسی در آن مدت نوح نه دندانش افتاد نه ناتوان شد و نه مويش سفيد گشت.
به نظر بعضىها طول عمر معجزه نوح (عليهالسّلام) بوده است، و اين كه عمرهاى كنونى از صد و صد و بيست تجاوز نمیكند نمیتواند مورد اشكال در كثرت عمر آن حضرت بوده باشد. زيرا دليل علمى بر اين كه بشر نمیتواند بيشتر از آن زندگى كند نيست اگر عواملی كه موجب مرگ میشوند از بين برده شوند يا تا حدّى خنثى گردند عمر بشر حتما زياد خواهد شد وانگهى:
كريمى كاين جهان پاينده دارد
تواند حجّتى را زنده دارد
آن چه از قرآن مجيد راجع به طوفان استفاده میشود به قرار ذيل است.
قوم نوح (عليهالسّلام) بتپرست بودند و خداى واحد را پرستش نمیكردند. نوح از جانب خدا بر آنها مبعوث شد و به عبادت خدا دعوتشان كرد و گفت:
(يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ) «من از عذاب خدا بر شما میترسم. گفتند: تو در گمراهى آشكارى. فرمود: اى مردم من گمراه نيستم بلكه از جانب ربّ العالمين رسالت دارم پيامهاى خدا را به شما ابلاغ میكنم و به شما خير خواهم و میدانم از خدا آنچه را كه نمیدانيد. گفتند: دروغ میگویى.»
(وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ) در مدت نهصد و پنجاه سال زحمت و تبليغ او «جز اندكى ايمان نياوردند.»
و چون ديگر اميدى به ايمان آنها نماند نوح در مقام كيفر خواست به درگاه خدا استغاثه كرد كه
(رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً) «خدايا جنبندهاى از كافران را در روى زمين زنده نگذار و گر نه بندگانت را گمراه كرده و خود نيز جز فرزندان فاجر ناسپاس نخواهند زایيد.»
اين دعا ظاهرا در پى آن بود كه خداى به وى وحى كرد
(أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ) «جز اينها كه ايمان آوردهاند ديگر كسى از قوم تو ايمان نخواهد آورد.»
پس از اين دعا و وحى، خداوند به نوح فرمود: «به دستور و زير نظر ما كشتى را بسازد و در باره قوم ستمكارت ديگر چيزى به من نگو آنها بىچون و چرا غرق خواهند شد، نوح شروع به ساختن كشتى كرد هر وقت جمعى از قومش او را مىديدند مسخره میكردند نوح و يارانش در جواب میگفتند: اگر شما امروز ما را مسخره میكنيد ما هم روزى شما را مسخره خواهيم كرد به زودى خواهيد دانست كيست كه عذاب خوار كننده و دائمى به وى نازل خواهد شد»
ظاهرا علامت شروع طوفان آن بود كه آب از تنوری كه نوح آن را میشناخت فوران كند. در طوفان نوح بارانهاى سيل آسا از آسمان باريد و آب از زمين به صورت چشمهها فوران كرد به طوری كه در اثر اين دو امر آن محيط را آب فرا گرفت خدا فرمايد:
(فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ) يعنى «درهاى آسمان را با آبى سيلآسا باز كرديم و زمين را شكافته و به صورت چشمهها در آورديم هر دو آب روى دستورى معين به هم رسيدند.»
تا چون دستور خدا آمد و تنور فوران كرد به نوح خطاب رسيد از هر
حيوان يک جفت و نيز خانواده خويش (مگر آنكه محكوم به غرق است) و مؤمنين را به كشتى
سوار كن. نوح فرمود:
سوار شويد حركت و ايستادن كشتى به يارى خداست، خدايم غفور و مهربان است. كشتى در موجى همچون كوهها حركت میكرد و بالا و پایين میرفت. نوح پسر خويش را كه در كنارى بود صدا زد: پسرم با ما
سوار شو و در رديف كافران مباش. آن پسر (بىايمان) در جواب گفت: به زودى به كوهى میرسم مرا از آب و طوفان باز میدارد نوح فرمود: امروز از بلاى خدا هيچ چيز نمیتواند جلو گيرد فقط آن كه مورد رحمت خدا است در امان خواهد بود، در اين ميان موجى پسر را ربود و غرق گرديد. بلاى خداوندى همه نافرمانان را فرا گرفت و همه در دست امواج خروشان غرق شدند، دستور آسمانى رسيد كه
(يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) «اى زمين آبت را فرو بر و اى
آسمان آبت را قطع كن، آب در زمين فرو رفت و كار تمام شد و كشتى بر كوه جودى نشست.»
آيا طوفان همه جاى زمين را گرفت؟
در
تفسیر المیزان در
سوره هود تحت عنوان «آيا نبوت نوح (عليهالسّلام) براى عموم بشر بود؟» استدلال كرده كه نبوّت آن حضرت نبوّت عامّه بود و در فصل «آيا طوفان همه جاى زمين را فرا گرفت؟» عالمگير بودن طوفان را اختيار كرده و فرموده: عموم دعوت آن حضرت مقتضى عموم عذاب است و اين بهترين قرينه است، و آنگهى آياتی كه به ظاهر بر عموم دلالت دارند مفيد اين مطلباند مثل قول نوح (عليهالسّلام )
(رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً) «خدايا جنبندهاى از كافران را در روى زمين زنده نگذار»
و قول ديگرش كه به پسرش گفت
(لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ) (امروز هيچ نگهدارندهاى در برابر فرمان خدا نيست؛ مگر آن كس را كه او رحم كند.)
و نيز آيه
(وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ) (و فرزندانش را همان بازماندگان روى زمين قرار داديم.)
و افزوده:
از جمله شواهد عمومى بودن طوفان آن است كه خداوند در دو موضع به نوح (عليهالسّلام) میفرمايد از هر
حيوان يک جفت در كشتى بگذارد، روشن است كه اگر طوفان در يک ناحيه بود مثل
عراق چنانكه گفتهاند هيچ احتياج نبود كه در كشتى
حيوان سوار كند.
نگارنده گويد: هيچ مانعى ندارد كه «الارض» در آيه
(رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ) «خدايا جنبندهاى از كافران را در روى زمين زنده نگذار»
ارض قوم نوح باشد نه همه كره ارض. چنانكه در آيه
(وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ) (و نزديک بود با نيرنگ و توطئه جايگاه تو را در اين سرزمين سست ساخته.)
مراد ارض مكّه است نه همه كره ارض.
و در آيه
(وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ) (و فرزندانش را همان بازماندگان روى زمين قرار داديم.)
اشكالى ندارد كه بگویيم قوم آن حضرت همه هلاک شدند و فقط ذرّيّه او باقى ماند نه نسبت به همه اقوام. ايضا در
(لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) (امروز هيچ نگهدارندهاى در برابر فرمان خدا نيست؛ مگر آن كس را كه او رحم كند.)
ظاهرا مراد محلّ طوفان است نه همه جا.
وانگهى اگر مراد
سوار كردن از همه جنس
حيوانات در كشتى باشد پيداست كه نه كشتى آن وسعت را داشت كه آن همه
حيوانات در آن جاى گيرند و مدتى با علوفه و آب تأمين شوند و نه امكان داشت كه
حيوانات بىشمار روى زمين را جمع كنند و به قولى لازم بود اقلّا سه هزار و پانصد نوع از پستانداران در كشتى گذاشته و مدتى غذاى آنها را تأمين كنند. وانگهى در صورت عمومى بودن رسالت آن حضرت لازم بود كه رسالت آن بزرگوار به همه جاى عالم رسيده باشد و همه تكذيب كرده باشند تا مستحقّ عذاب گردند زيرا
(وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا) ( و ما هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كنيم. تا وظايفشان را بيان كند.)
و اثبات اين مطلب كه آن حضرت نمايندگان فرستاده و تبليغ كرده است مشكل بلكه غير ممكن میباشد.
خلاصه: احتمال نزديک به يقين آن است كه طوفان نوح مثل بلاهاى قوم
هود،
صالح و
لوط (عليهمالسّلام) محلّى بوده است مگر آنكه بگویيم كه در روزگار نوح (عليهالسّلام) خشكى روى زمين خيلى كوچک و منحصر به محل قوم آن حضرت بوده است در اين صورت طبيعى است كه بگویيم همه جاى زمين را كه مثلا به بزرگى استان گيلان بود آب فرا گرفته است.
صاحب
المنار كه قائل به محلّى بودن طوفان است میگويد: ظواهر آيات به كمک قرائن و تقاليد رسيده از اهل كتاب نشان میدهد كه آن روز در همه زمين جز قوم نوح نبودند و آنها هم در اثر طوفان از بين رفتند و جز فرزندان او (و مؤمنين) باقى نماندند و اين مقتضى آن است كه طوفان محلّى بوده ولى خشكى در آن روز كوچک بوده است زيرا از زمان تكوين و پيدايش بشر چندان فاصله نداشت، دانشمندان زمين شناس میگويند: زمين در وقت جدا شدن از كره خورشيد يکپارچه آتش بوده و آنگاه مذاب شده سپس در آن به تدريج خشكى پيدا شده است.
در الميزان استدلالات المنار را نقل كرده ولى نپسنديده است. و در آخر میفرمايد: حق آن است كه ظاهر قرآن كريم (ظاهری كه انكار نمیشود) دلالت بر عمومى بودن طوفان و غرق عموم بشر دارد و تا به حال دليلی كه مخالف اين ظهور باشد اقامه نشده است.
و آنگاه مقالههاى دكتر سحابى استاد زمينشناسى را در اين باره نقل كرده است. ولى چنانكه گفته شد عمومى بودن طوفان بعيد و ظنّ نزديک به يقين محلّى بودن آن است.
از اينكه پسر نوح در جواب پدرش گفت:
(سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ) (به زودى به كوهى پناه مىبرم كه مرا از آب حفظ مىكند.)
روشن میشود كه طوفان از كوهها بالا نرفته بود و گر نه نمیگفت به كوهى پناه میبرم، و اثبات اينكه در موقع گفتگوى آن دو هنوز طوفان شدت نيافته بود بعدا از كوهها هم گذشت محتاج به دليل است و اينكه موقع پائين رفتن آب كشتى در كوه جودى نشست نمیشود دليل بالا رفتن آب از همه كوهها باشد.
تورات در سفر پيدايش باب ششم به تشريح مساحت كشتى نوح (عليهالسّلام) پرداخته و خبر از هلاک شدن همه انسانها میدهد و گويد به نوح امر شد از هر ذى جسد جفتى و از همه پرندگان، بهائم و حشرات جفتى به كشتى بياور تا زنده بمانند و غذاى آنها را نيز تهيّه كن.
و در باب هفتم مشروحتر از باب ششم بيان میكند و آن وقت میگويد آب همه كوهها را كه زير تمام آسمانها بود مستور كرد و جز نوح و آنها كه در كشتى بودند جنبندهاى در روى زمين باقى نماند. اينها خيلى اغراقآميز بلكه نا ممكناند ولى بحمداللّه در قرآن مجيد از اينها خبرى نيست.
در باره جودى و محلّ آن در «جود» توضيحى داده شد به آنجا رجوع شود.
ناگفته نماند: نگارنده را مجال آن نيست كه درباره نوح (عليهالسّلام) به روايات رجوع كرده و تحقيق نمايد، آنچه گفته شد با وضع اين كتاب مناسب است و الحمدللّه.
در دو جا از قرآن كريم آمده
(قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ) (به نوح گفتيم: «از هر يک از انواع
حيوانات، يک جفت نر و ماده در آن كشتى حمل كن.»)
(فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ) (از هريک از انواع
حيوانات يک جفت در كشتى
سوار كن.)
بنابر آن كه طوفان عالمگير باشد بايد گفت نوح (عليهالسّلام) از همه حيواناتی كه در آب زندگى نتوانند كرد يک جفت به كشتى
سوار كرده تا نسل آنها از بين نرود، در اين صورت اشكال گذشته لازم میآيد كه آن همه
حيوانات را از كجا جمع كرد؟! كشتى چطور به آنها وسعت داد؟! چطور غذا در كشتى براى آنها تهيّه شد؟!.
در
تفسیر عیاشی از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده كه از ازواج ثمانيه حلال كه در آيه
(ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ) (هشت زوج از چهارپايان؛ از ميش دو زوج نر و ماده، و از بز دو زوج نر و ماده براى شما آفريد.)
آمده در كشتى حمل كرد و در آن روايت هست كه هم از اهلى و هم از وحشى آنها و نيز از هر پرنده وحشى و اهلى را حمل كرد و در روايات ديگر سگ و خوک هم نقل شده است.
از
خلاصة المنهج ملا فتح اللّه کاشانی نقل شده «از هر نر و مادهاى كه نفعى از آنها متصور باشد» حمل كرد.
قرائت حفص از عاصم در هر دو آيه «كُلٍّ»• با تنوين است نه با اضافه به «اثْنَيْنِ»• ممكن است تقدير آن «من كلّ
حيوان مأنوس» باشد. با همه اينها نگارنده در اين باره كاملا روشن نشدم چون ظهور
(احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ) در از بين رفتن نسل بقيّه است.
آيا در آن زمان چند قسم بيشتر از
حيوانات در روى زمين پيدا نشده بودند و نوح (عليهالسّلام) فقط نسل آنها را حفظ كرد و بقيّه
حيوانات بعدا پيدا شدند؟!! اين بسيار بعيد است زيرا بشر چنانكه گفتهاند آخرين پديده است.
آيا مراد فقط چند رأس اهلى و وحشى است آن وقت نسل بقيّه از بين میرفت و در صورت محلّى بودن طوفان حكمت حمل
حيوانات از هر يک، يک جفت چه بود؟!! آيا مراد آن بود كه از گوشت آنچه حمل شده بود استفاده كنند و حمل چهارپايان فقط براى خوراک اهل كشتى بود؟! در اين صورت علت نر و ماده بودن آنها چه بود؟ و اللّه العالم.
نام مبارک نوح چهل و سه بار در قرآن مجيد ياد شده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «نوح»، ج۷، ص۱۱۸.