• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نقش امام سجاد در قیام حسینی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



‌حضرت امام سجاد (علیه‌السّلام) بزرگ مبلغ قیام عاشورا، با سخنرانی و خطبه‌های آتشین خود توانست نهضت حق‌طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف، نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.



پیشوای چهارم شیعیان، حضرت امام سجاد (علیه‌السّلام)، در واقعه کربلا و در روزی که پدر بزرگوارش امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش به شهادت رسیدند، به شدت بیمار بود به گونه‌ای که در مواردی می‌خواستند آن حضرت را به شهادت برسانند، عده‌ای‌ گفتند: او را همین بیماری که دارد کفایت می‌کند. «حمید بن مسلم می‌گوید: وَ مَعَ شِمْرٍ جَمَاعَةٌ مِنَ الرَّجَّالَةِ فَقَالُوا لَهُ اَ لَا نَقْتُلُ هَذَا الْعَلِیلَ فَقُلْتُ سُبْحَانَ الله اَ یُقْتَلُ الصِّبْیَانُ اِنَّمَا هُوَ صَبِیٌّ وَ اِنَّهُ لِمَا بِهِ فَلَمْ اَزَلْ حَتَّی رَدَدْتُهُمْ عَنْهُ. گروهی از پیادگان همراه شمر سر رسیدند پس به شمر گفتند: آیا این بیمار را نمی‌کشی؟ من گفتم: سبحان الله آیا کودکان را هم می‌کشند؟ جز این نیست که این کودکی است و همین بیماری که دارد او را بس است؟ پس پیوسته آنجا بودم تا آنان را از او دور کردم‌.»

مصلحت الهی در این امر نهفته بود که امر امامت تداوم یابد و آن حضرت زنده بماند، پیام حماسه کربلا را به همراه عمه‌اش زینب (سلام‌الله‌علیها) و دیگر اسرای کربلا به خوبی به همگان برساند، تداوم این نهضت را سبب شود و چهره پلید امویان را با افشای جنایت‌های هولناکشان رسوا سازد.

پس از عاشورای سال ۶۱ زمانی که اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به کوفه منتقل کردند، علاوه بر زینب (سلام‌الله‌علیها)، امام سجاد (علیه‌السّلام) نیز با خطبه‌ای آتشین به تبیین حقایق و روشن‌گری پرداختند. آن حضرت وقتی گریه و ناله کوفیان را مشاهده کرد، فرمود: برای ما نوحه‌سرایی و زاری می‌کنید؟ پس چه کسی عزیزان ما را کشته است؟ «اَ تَنُوحُونَ وَ تَبْکُونَ مِنْ اَجْلِنَا - فَمَنْ قَتَلَنَا» امام سجاد (علیه‌السّلام) پس از حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و فاطمه صغری، به جمعیتی که زار زار می‌گریستند، رو کرد و به ایراد سخن پرداخت. آن حضرت در سخنرانی‌اش، ضمن معرفی خویش «... انا علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب (علیه‌السّلام) انا ابن من انتهکت حرمته و سلبت نعمته و انتهب ماله و سبی عیاله انا ابن المذبوح بشطّ الفرات... »
[۸] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۳۳، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
علاوه بر بیان جنایات مزدوران یزید، به توبیخ کوفیان پرداخت.
[۱۱] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۳۳، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.


حضرت در خطبه‌ای که برای کوفیان خواند به فریب‌کاری آن‌ها اشاره کرد و آن‌ها را به خاطر پیمان‌شکنی مورد ملامت قرار داد. در بخشی از سخنان حضرت آمده است: ‌ای مردم شما را به خدا، قسم آیا می‌دانید که روزی به پدرم نامه‌ها نوشتید و او را فریب دادید و عهد و پیمان خود را با او محکم ساختید و سپس خود به جنگ وی برخاستید. هلاکت بر شما از این توشه که برای خود پیش فرستادید...» «اَیُّهَا النَّاسُ نَاشَدْتُکُمْ بِالله هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ اِلَی اَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ وَ اَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ اَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ وَ الْبَیْعَةَ ثُمَّ قَاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لَکُمْ...» ‌ سخنان حضرت سبب شد کوفیان به سرزنش خویش بپردازند. «فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النَّاسِ بِالْبُکَاءِ وَ یَدْعُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً هَلَکْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُون» ‌


امام سجاد (علیه‌السّلام) پس از سخنرانی در جمع کوفیان در مجلس ابن زیاد هم فرصتی کوتاه به دست آورد و با چند جمله کوتاه در آن مجلس اثر گذاشت. آن حضرت در پاسخ به ابن زیاد که می‌گفت: مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ فرمود: برادری به نام علی بن حسین داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت نه بلکه خدا او را کشت. امام (علیه‌السّلام) با تلاوت آیه قرآن پاسخ مغالطه ابن زیاد را داد. ابن زیاد که عصبانی شده بود، دستور داد او را ببرید و به قتل برسانید. «اَ لَیْسَ قَدْ قَتَلَ الله عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ - فَقَالَ عَلِیٌّ قَدْ کَانَ لِی اَخٌ - یُسَمَّی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ قَتَلَهُ النَّاسُ - فَقَالَ بَلِ الله قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ - الله یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها - وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها - فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ وَ لَکَ جُرْاَةٌ عَلَی جَوَابِی - اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَه‌» امام سجاد (علیه‌السّلام) با اعلام آمادگی خویش برای شهادت به ابن زیاد گفت: «آیا به کشته شدن مرا تهدید می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است؟. «ابا القتل تهددنی یا بن زیاد اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده»


وقتی اهل بیت (علیهم‌السّلام) را به عنوان اسرای خارجی به شام بردند، امام سجاد (علیه‌السّلام) در شام نیز چهره پلید امویان را رسوا ساخت. دم دروازه دمشق پیرمردی به اسرا نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود کرد و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد. «الحمد لله الذی قتلکم و اهلککم و اراح البلاد عن رجالکم و امکن امیرالمومنین منکم»
[۲۱] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۵۷، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.

علی بن حسین (علیه‌السّلام) که می‌دانست این پیرمرد تحت تاثیر تبلیغات سوء امویان گمراه شده است، به او فرمود: آیا قرآن خوانده‌ای. وقتی پیرمرد گفت بله حضرت به او فرمود: آیا آیه «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» را خوانده‌ای؟ پیرمرد گفت بله حضرت فرمود ما خویشاوندان پیامبر هستیم. «فنحن اهل البیت الذی خصصنا الله بایة الطهاره یا شیخ» سپس حضرت آیات دیگری از قرآن خواند که در آن‌ها به ذوی القربی اشاره داشت. هم چنین آیه تطهیر را خواند و فرمود: ما اهل بیت هستیم همان کسانی که خداوند آیه تطهیر را در شان ما نازل کرده است.
[۲۴] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۵۷، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
پیرمرد که از سخنانش پشیمان شده بود با حالتی گریان عمامه‌اش را به زمین زد و سر به آسمان برداشت و گفت: بار الها ما که از دشمنان جنی و انسی آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیزاریم. سپس از امام پرسید آیا راه توبه‌ای برای من هست. حضرت فرمود، بله اگر توبه کنی خدا توبه را می‌پذیرد. «ان تبت تاب اللّه علیک و انت معنا، فقال: انا تائب، فبلغ یزید بن معاویة حدیث الشیخ فامر به فقتل» ‌

۶.۱ - امام در مجلس یزید

هنگامی که برای اولین بار اسیران اهل بیت را به مجلس یزید وارد کردند، امام سجاد (علیه‌السّلام) با دست بسته وارد مجلس یزید شد، آن حضرت رو به یزید کرد و فرمود: تو را به خدا، قسم چه گمان می‌بری به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اگر ما را به این حال ببیند؟ «اَنْشُدُکَ الله یَا یَزِیدُ مَا ظَنُّکَ بِرَسُولِ الله - لَوْ رَآنَا عَلَی هَذِهِ الْحَالَة»
[۲۷] ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۴۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰، چاپ اول.
یزید دستور داد ریسمان‌هایی که به آن‌ها بسته شده بود باز کنند.
[۳۰] ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۴۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰، چاپ اول.

در این بیان، امام سجاد (علیه‌السّلام) یزید را به نام خطاب کرد «اَنْشُدُکَ الله یَا یَزِیدُ». و برحسب آن چه معمول بود «امیرالمومنین» نگفت. مرحوم آیتی پس از این بیان می‌نویسد: آری این سند ارزنده را هم در تاریخ اسلام ثبت کردند که ما اهل بیت پیامبر حتی زیر زنجیر و در موقع اسیری هم به یزید «امیرالمومنین» نمی‌گوئیم و او را به جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خلافت پیامبر نمی‌شناسیم...»
[۳۱] آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، ص۱۳۶، تهران، صدوق، ۱۳۷۲، چاپ هشتم.


۶.۲ - خطبه امام در دربار

در همین مجلس یزید از سخن‌گوی دربار خواست به منبر رفته و از امام حسین (علیه‌السّلام) و پدرش بدگویی کند و او نیز این کار را انجام داد و از معاویه و یزید ستایش کرد. امام سجاد (علیه‌السّلام) فریاد زد: وای بر تو‌ ای خطیب، رضای مخلوق را به خشم آفریدگار خریدی جایگاه خویش را در آتش آماده ساز. «فَصَاحَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَیْلَکَ - اَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق» ‌
سپس حضرت اجازه خواست که بر منبر و به تعبیر خود آن حضرت بر «چوب‌ها» «یَا یَزِیدُ ائْذَنْ لِی حَتَّی اَصْعَدَ هَذِهِ الْاَعْوَادَ - فَاَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ الله فِیهِنَّ رِضاً - وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ اَجْرٌ وَ ثَوَاب» ‌
[۳۹] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۷۲، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
بالا رود و سخنانی بگوید که خشنودی خدا در آن باشد. یزید ابتدا حاضر نبود که امام سجاد (علیه‌السّلام) سخنی بگوید، اما با اصرار اطرفیان مجبور شد اجازه دهد. در آن مجلس آن حضرت خطبه‌ای خواند که ناله و شیون شامیان به آسمان بلند شد. «ثم خطب خطبة ابکی منها العیون و اوجل منها القلوب»

۶.۳ - معرفی خاندان نبوت و امامت

امام سجاد (علیه‌السّلام) در این خطبه بر شناساندن خود و پدرش به عنوان فرزندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تاکید کرد و فضائلی را از جد و جده و پدرشان بیان نمود. این سخنان در دید منفی شامیان نسبت به اهل بیت تزلزل ایجاد کرد. به گونه‌ای که یزید از ترس شورش عمومی و برای ساکت کردن امام به موذن دستور داد اذان بگوید. «فامر المؤذن فقال: اقطع عنا هذا الکلام» وقتی موذن به «اشهد ان محمدا رسول الله» رسید امام از بالای منبر به یزید فرمود: محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جد من است یا جد تو اگر بگویی جد توست که دروغ گفته‌ای و اگر بگویی جد من است، چرا خاندانش را کشتی؟ «محمد هذا جدی‌ ام جدک؟ فان زعمت انه جدک فقد کذبت و کفرت، و ان زعمت انه جدی فلم قتلت عترته؟» سپس حضرت پیراهن خویش را چاک زد و فرمود: به خدا قسم کسی در این جا نیست که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جدش باشد. سپس خطاب به یزید گفت: ‌ای یزید کارهای زشت را انجام می‌دهی و باز هم می‌گویی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسول خداست و رو به قبله می‌ایستی؟ (نماز می‌خوانی و خود را مسلمان می‌دانی؟!!)
[۴۸] طبری، عماد الدین حسن بن علی، کامل بهایی، ج۲، ص۳۷۰، قم، الکتبة الحیدریه.
[۴۹] قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۴۱۱، نجف، المکتبة‌الحیدریه.

این سخنان در خنثی سازی توطئه یزید و آشکارسازی چهره پلید امویان بسیار موثر بود. سخنان بی‌پرده امام سبب شد یزید، عبیدالله را به عنوان مقصر در قتل امام حسین (علیه‌السّلام) معرفی کند. شیخ مفید می‌نویسد: «یزید با علی بن الحسین (علیه‌السّلام) خلوت کرد و به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد می‌کردم، هر چیز که از من می‌خواست به او می‌دادم و با همه توانم می‌کوشیدم تا از مرگ او پیش‌گیری کنم، ولی خدا چنین مقدر کرد که دیدی» قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک‌»
[۵۰] طبری، عماد الدین حسن بن علی، کامل بهایی، ج۵، ص۴۶۲، قم، الکتبة الحیدریه.


امام سجاد (علیه‌السّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهم‌السّلام) و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و با خواندن اشعاری «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها. قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلا مضرج والراس منه علی القناة یدار» خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: اینک علی بن حسین (علیه‌السّلام) با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم. «هَذَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ مَعَ عَمَّاتِهِ وَ اَخَوَاتِهِ - قَدْ حَلُّوا بِسَاحَتِکُمْ وَ نَزَلُوا بِفِنَائِکُمْ - وَ اَنَا رَسُولُهُ اِلَیْکُمْ اُعَرِّفُکُمْ مَکَانَه» ‌
مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیه‌السّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت پدرش و یارانش و اسارت اهل بیتش و سایر مصائب هم چون برنوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّ الله وَ لَهُ الْحَمْدُ - ابْتَلَانَا بِمَصَائِبَ جَلِیلَةٍ وَ ثُلْمَةٍ فِی الْاِسْلَامِ عَظِیمَةٍ - قُتِلَ اَبُو عَبْدِ الله وَ عِتْرَتُهُ وَ سُبِیَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْیَتُهُ - وَ دَارُوا بِرَاْسِهِ فِی الْبُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَان‌»
در بخشی از سخنان آن حضرت آمده است: به خدا قسم اگر پیامبر به ایشان پیشنهاد جنگ با ما را می‌فرمود آن چنان که سفارش ما را کرد از آن چه با ما رفتار کردند بیشتر نمی‌توانستند کرد...» «وَ الله لَوْ اَنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی قِتَالِنَا - کَمَا تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی الْوَصَاءَةِ بِنَا لَمَا ازْدَادُوا عَلَی مَا فَعَلُوا بِنَا. »


امام (علیه‌السّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد.
هر گاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیه‌السّلام) گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. در روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) آمده است، «امام زین العابدین (علیه‌السّلام) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا می‌برد، و عرض می‌کرد بفرمایید، حضرت می‌فرمود: «قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ الله جَائِعاً- قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ الله عَطْشَاناً» فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد و گریه می‌کرد به گونه‌ای که اشک‌های آن حضرت با آب و غذایش مخلوط می‌شد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد.»

[۶۶] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۹۴، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.


۸.۱ - بکائون

در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه‌کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: بسیار گریه‌کنندگان پنج نفرند: آدم (علیه‌السّلام)، یعقوب (علیه‌السّلام)، یوسف (علیه‌السّلام)، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و علی بن حسین (علیه‌السّلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد... امام سجاد (علیه‌السّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم و‌ اندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمی‌دانید. ‌ هر گاه کشته شدن فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیهم) را یاد می‌کنم، بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و اشکم جاری می‌گردد. «الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه‌السّلام) فَاَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّةِ. . . اَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه‌السّلام) فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ عِشْرِینَ سَنَةً اَوْ اَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ اِلَّا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ الله اِنِّی اَخَافُ عَلَیْکَ اَنْ تَکُونَ مِنَ الهالکین قَالَ‌ «انَّما اَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی اِلَی الله وَ اَعْلَمُ مِنَ الله ما لا تَعْلَمُونَ» اِنِّی مَا اَذْکُرُ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ اِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَة. »
و نیز از یکی از غلامان آن حضرت روایت شده که گفت: روزی امام سجّاد (علیه‌السّلام) به صحرا تشریف برد، من نیز پشت سرحضرت بیرون رفتم. حضرت سجده طولانی کرد، سپس سر از سجده برداشت دیدم گریه بسیاری کرده، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نشد که ‌اندوه شما تمام شود و گریه شما کم گردد؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و‌ اندوه مفارقت آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم، پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریه‌ام کم شود؟. «فکیف ینقضی حزنی»
[۷۳] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ص۳۱۴، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵، ‌چاپ دوم.



۱. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۳، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳، چاپ اول.    
۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰، چاپ سوم.    
۳. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۱، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۸۶.    
۵. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۰۸، تهران، اسلامیه.    
۶. مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۶۱، نجف، مطبعة الحیدریه، ۱۳۷۶.    
۷. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳، چاپ اول.    
۸. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۳۳، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
۹. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۹۲.    
۱۰. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳، چاپ اول.    
۱۱. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۳۳، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
۱۲. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳، چاپ اول.    
۱۳. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۳، تهران، اسلامیه.    
۱۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳، چاپ اول.    
۱۵. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۳، تهران، اسلامیه.    
۱۶. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۷، تهران، اسلامیه.    
۱۷. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۸، تهران، اسلامیه.    
۱۸. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۹۵.    
۱۹. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۰۲.    
۲۰. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۲۹، تهران، اسلامیه.    
۲۱. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۵۷، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
۲۲. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۰۲.    
۲۳. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۰۳.    
۲۴. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۵۷، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
۲۵. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۰۳.    
۲۶. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۰۴.    
۲۷. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۴۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰، چاپ اول.
۲۸. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۹۸، نجف مطبعة الحیدریه، ۱۳۶۹.    
۲۹. ابو مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، ص۲۲۴، قم، کتابخانه ایت آلله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸.    
۳۰. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۴۸، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰، چاپ اول.
۳۱. آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، ص۱۳۶، تهران، صدوق، ۱۳۷۲، چاپ هشتم.
۳۲. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۰۹.    
۳۳. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۷، تهران، اسلامیه.    
۳۴. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۲، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۳۵. ابو مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، ص۲۲۷، قم، کتابخانه ایت آلله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸.    
۳۶. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۱۰۲، نجف مطبعة الحیدریه، ۱۳۶۹.    
۳۷. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۲، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۳۸. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۷، تهران، اسلامیه.    
۳۹. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۷۲، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
۴۰. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۳، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۶ – ۷۸.    
۴۲. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۸، تهران، اسلامیه.    
۴۳. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۳، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴۴. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۹، تهران، اسلامیه.    
۴۵. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۳۳، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴۶. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۹، تهران، اسلامیه.    
۴۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۸.    
۴۸. طبری، عماد الدین حسن بن علی، کامل بهایی، ج۲، ص۳۷۰، قم، الکتبة الحیدریه.
۴۹. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۴۱۱، نجف، المکتبة‌الحیدریه.
۵۰. طبری، عماد الدین حسن بن علی، کامل بهایی، ج۵، ص۴۶۲، قم، الکتبة الحیدریه.
۵۱. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳، چاپ اول.    
۵۲. ابن اثیر، عزالدین علی بن ابی الکرم، الکامل، ج۴، ص۸۷، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۵۳. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۷، تهران، اسلامیه.    
۵۴. بحرانی، سید‌هاشم، مدینه المعاجز، ج۴، ص۷۶، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۳، چاپ اول.    
۵۵. حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۱۱۲، نجف مطبعة الحیدریه، ۱۳۶۹.    
۵۶. ابو مخنف، لوط بن یحیی، مقتل الحسین، ص۲۳۹، قم، کتابخانه ایت آلله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸.    
۵۷. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۱۵.    
۵۸. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۱۵.    
۵۹. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۷، تهران، اسلامیه.    
۶۰. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۸، تهران، اسلامیه.    
۶۱. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۱۷.    
۶۲. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۹، تهران، اسلامیه.    
۶۳. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۱۷.    
۶۴. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۲۱.    
۶۵. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۹، تهران، اسلامیه.    
۶۶. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۷۹۴، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲، چاپ پنجم.
۶۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۸۶.    
۶۸. شیخ صدوق، محمد بن یعقوب، الخصال، ص۲۷۲ – ۲۷۳، قم، جامعه مدرسین.    
۶۹. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، ص۱۷۰، قم، منشورات الرضی.    
۷۰. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۲۰، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵، ‌چاپ دوم.    
۷۱. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص ۱۲۱.    
۷۲. شیخ صدوق، محمد بن یعقوب، الخصال، ص۵۱۸، قم، جامعه مدرسین.    
۷۳. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ص۳۱۴، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵، ‌چاپ دوم.
۷۴. مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۳۰۳، نجف، مطبعة الحیدریه، ۱۳۷۶.    
۷۵. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۹، تهران، اسلامیه.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نقش امام سجاد در قیام حسینی» ۹۵/۰۵/۱۰.    






جعبه ابزار