نقدالنصوص فی شرح نقشالفصوص (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، اثر
عارف و
شاعر نامی ایران
مولانا عبد الرحمن جامی، یکی از کتابهای معتبر در
عرفان نظری مکتب شیخ اکبر
محیی الدین بن عربی است.
نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص و اهمیت آن در
عرفان ایران:
کتاب نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، اثر
عارف و
شاعر نامی ایران
مولانا عبد الرحمن جامی، یکی از کتابهای معتبر در
عرفان نظری مکتب شیخ اکبر
محیی الدین بن عربی است. وجود لا اقل یک نسخه و معمولا چند نسخه از کتاب نقد النصوص در بیشتر کتابخانههای
ایران و
ترکیه و
شبه قاره هند نشان دهنده اهمیت زیاد این کتاب است. در کتابخانه سلیمانیه در استانبول بیش از ۲۵ نسخه از آن موجود است، و به قول خان بابا مشار این کتاب چهار بار نیز به چاپ سنگی رسیده است.
سه بار در
هندوستان و یک بار در ایران.
بدون شک این اثر پرارزش در گسترش
مکتب عرفانی خاص شیخ اکبر همواره یکی از مهمترین کتابها به شمار میرفته و در اشاعه آن سهم خاصی داشته است.
آشنایی با بعضی از آثار دانشمندان اخیر ایران، مانند
فیض کاشانی و
عبدالرحیم دماوندی، نشان میدهد که در
دوره صفوی و پس از آن نقد النصوص کاملا شناخته شده و مورد استفاده بوده است.
فیض (ف ۱۰۹۰) تقریبا ده درصد از کتاب کلمات مکنونه خود را مستقیما از نقد النصوص بدون ذکر ماخذ، ولی گاهی با عبارت «
اهل معرفت گویند» و مانند آن، نقل کرده است، و قسمت معتنابه بقیه این کتاب از سایر آثار جامی است. در اصول معارف نیز فیض چندین بار از نقد النصوص نقل قول میکند. عبد الرحیم دماوندی در کتاب
مفتاح اسرار الحسینی - (تاریخ کتابت: ۱۱۶۰) نیز چند بار از نقد النصوص نقل قول میکند و دو بار از آن نام میبرد.
اما با وجود این همه نسخههای خطی و چاپی که از نقد النصوص در دست است، این اثر کمتر مورد توجه محققان معاصر در تاریخ تفکر و
ادبیات ایران قرار گرفته است. ادوارد براون این کتاب را شرح
جامی بر نصوص
صدر الدین قونوی پنداشته است،
عجیب این است که استاد حکمت در حواشی خود بر این اثر این اشتباه را تصحیح نفرمودهاند، در حالی که در
کتاب جامی،
تهران، ۱۳۲۰ ش،
که هفت سال قبل از چاپ اول از سعدی تا جامی به طبع رسیده بود، قسمت مقدمه نقد النصوص را، که در آنجا جامی تصریح میکند که این کتاب شرح
نقش الفصوص است، آورده بودهاند.
و دیگران مانند مرحوم بهار آن را از کتاب شرح الفصوص جامی باز نشناختهاند.
در
دیوان کامل جامی به تصحیح هاشم رضی، مقدمه، ص۲۹۴ و ۲۹۵، شمارههای ۴ و ۱۸،
ظاهرا مؤلف نفهمیده است که نقد النصوص شرحی بر
فصوص الحکم نیست، با اینکه این مطلب از عبارات
استاد حکمت در کتاب جامی، ص۱۶۹-۱۷۰،
که ماخذ آقای رضی بوده، به خوبی دانسته میشود.
استاد حکمت نیز در کتاب جامی خود فقط به ذکر نام شرح الفصوص جامی اکتفاء کرده است، و بنا بر این فرق بین این دو اثر، یعنی نقد النصوص و شرح الفصوص را روشن نکرده است.
نقد النصوص شرحی است بر نقش الفصوص شیخ اکبر
ابن عربی. نقش الفصوص خود در مجموعه آثار این مؤلف اهمیت خاصی دارد. همانطور که آقای عثمان یحیی در کتابشناسی ابن عربی تصریح کرده، شیخ اکبر از پرکارترین مؤلفان اسلامی بوده است، و ۹۰۰ کتاب و رساله به او نسبت دادهاند. در میان این همه کتاب و رساله کتاب فصوص الحکم به قول جامی «خاتم مصنفات وی است» (نقد النصوص، ۱۸/۱۹-یعنی صفحه ۱۸ سطر ۱۹)، زیرا در آن شیخ به بهترین وجه نظریات و کشفیات و عقاید خود را خلاصه و بیان کرده است، به طوری که در
تاریخ عرفان اسلامی این کتاب مقام خاصی دارد و در عرفان نظری شاید مهمترین کتاب درسی به شمار آید.
فصوص الحکم متنی بسیار مشکل است و در گذشته به مبتدیان و حتی شاگردان متوسط
عرفان تعلیم داده نمیشده است. به همین دلیل است که بیش از ۱۱۰ شرح بر آن نوشته شده است.
من جمله شرح خود جامی، که در بخش پنجم این مقدمه به تفصیل راجع به آن سخن خواهیم راند. نظر به اهمیت مباحث این کتاب خود ابن عربی رؤوس مطالب را خلاصه کرده و آن را «نقش الفصوص» نامیده است.
به قول
محمد بن عبد الرحمن سخاوی، مورخ مصری (ف ۹۰۲) و مؤلف کتاب القول المنبی عن ترجمة ابن العربی، این کتاب از شاگرد ابن عربی
اسماعیل بن سودکین النوری (ف ۶۴۶) است.
اما این قول نمیتواند صحیح باشد. مهمترین شاگرد ابن عربی، یعنی صدر
الدین قونیوی، شرحی بر نقش الفصوص نوشته است (به قول استاد آشتیانی نسخهای از این کتاب مفصل در یک مجموعه شخصی در مشهد موجود است
)، و در بعضی از آثار دیگر خود قونیوی از نقش الفصوص نقل قول میکند و صریحا آن را به ابن عربی نسبت میدهد
بسیار بعید به نظر میرسد که این شاگرد مهم شیخ اکبر در انتساب این اثر به استاد خود مرتکب اشتباه شده باشد، خصوصا که
قونیوی و
اسماعیل بن سودکین با هم دوست بودهاند.
همین فشردگی و ایجاز سبب شده که درک مباحث آن مشکلتر شود، چنانکه خواندن و فهمیدن کتاب و درک معانی آن بدون کمک شرحی برای کسی که در
عرفان نظری مکتب شیخ درس نخوانده و متحمل رنجهای فراوان نشده باشد ممکن نیست.
این است که نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص در روشن کردن رؤوس مطالب و اهم بحثهای مکتب شیخ کتابی بی همتاست: لا اقل ۹ شرح دیگر بر نقش الفصوص نوشتهاند.
به دنبال هر «فصی» از فصوص الحکم که شیخ در نقش الفصوص تلخیص کرده است،
مولانا جامی بهترین و برگزیدهترین شرحها و بیانهای پیشینیان خود را به صورت بسیار منظم و منقح گرد آورده و بر خواننده عرضه کرده است. جامی خود تصریح میکند
که کتاب نقد النصوص «کلمهای چند است از نصوص ارباب خصوص»، یعنی از شیخ اکبر و تابعان او، که آن «جمع کرده میشود... چون مرقع
صوفیان، هر پارهای از جایی اندوخته»
خود عبارت «نقد النصوص» به معنی جدا کردن و تمییز دادن نوشتههای خوب از نوشتههای بد است، و شکی نیست که کمتر کسی به اندازه جامی با آن مقام بلند عرفانی و ادبی شایستگی و لیاقت این کار را داشته است.
نوشتههای مختلف و متون متفرقی که جامی از آنها در این کتاب استفاده کرده است بعضی به فارسی و بعضی به عربی است. در حدود ۳۵ درصد از نقد النصوص به فارسی است، و ۶۵ درصد به عربی. در بخش هفت این مقدمه راجع به مآخذ آن به تفصیل سخن خواهیم گفت. با اینکه جامی با فروتنی تمام گفته است که هر پارهای را از نقد النصوص از جایی اندوخته است، در حقیقت کتابی تازه و بکر تالیف کرده است که قسمت معتنابهی از آن به قلم خود اوست. حتی اگر کار او در این کتاب منحصر به جمع کردن متون برگزیده بود، باز نظر به مقام و اهمیت مولف در
عرفان و
ادبیات فارسی از ارزش آن کاسته نمیشد.
به قول استاد حکمت در میان شاعران و نویسندگان بزرگ ادبیات فارسی شخصیت دیگری پیدا نمیشود که به اندازه جامی زندگی و شرح حال او بر ما شناخته شده و راجع به او تا این حد کتب معتبر نوشته شده باشد...
از کتابهای مهمی که در شرح حال جامی نوشته شده میتوان آثار ذیل را نام برد: ت
کمله حواشی نفحات الانس، نوشته
رضی الدین عبد الغفور لاری (ف ۹۱۲)، از شاگردان خاص جامی، به تصحیح آقای بشیر هروی، کابل، ۱۳۴۳ ش؛
رشحات عین الحیات، نوشته در سال ۹۰۹ توسط
صفی الدین علی بن حسین واعظ کاشفی؛
خمسة المتحیرین. نوشته دوست دانشمند جامی
میر علیشیر نوائی (ف ۹۰۶).
استاد حکمت از بیشتر این مآخذ در کتاب بسیار مفید و هنوز بی نظیر خود، «جامی» استفاده کردهاند. تذکرههای مختصرتر ولی در عین حال دقیق نیز به زبان فارسی و زبانهای خارجی وجود دارد. (من جمله شرح حال او در کتاب براون، از سعدی تا جامی، ص۷۴۵ به بعد
).
نگارنده این سطور مطلب تازهای بر آنچه در این مآخذ یافت میشود نمیتواند بیفزاید، ولی-به قول بابر-اگر فقط از باب
تیمن و
تبرک هم باشد «جامی را حاجتی به
مدح و
ستایش نیست، بلکه ذکر نام او از باب تیمن و تبرک است».
ظهیر الدین بابر، مولف بابرنامه و موسس سلطنت
گورکانیان هندوستان.
نوشتن مختصری در شرح حال جامی ضروری است.
مولانا نور
الدین عبد الرحمن بن نظام
الدین احمد بن
شمس الدین محمد جامی به سال ۸۱۷ در خرجرد (یا خرگرد) جامی از نواحی هرات چشم به جهان گشود. پدر او نظام
الدین احمد دشتی از دشت
اصفهان به خرجرد
مهاجرت کرده بود.
جامی در سنین کودکی همراه
پدر خود به هرات رفت و در آنجا شروع به کسب
علوم دینی و
ادبی کرد. از اوایل حال استعداد عجیبی در فهم مسائل علمی از خود نشان میداد و در طی چند سال در
علوم نقلی و
عقلی متبحر شد. صفی
الدین علی در رشحات عین الحیات، یکی از کتابهای معتبر در شرح حال جامی، نقل میکند که در جوانی حتی در
علم نجوم با بزرگان نامدار عصر خود مثل قاضی زاده رومی همپایه شد.
عبد الغفور لاری راجع به
علی قوشچی (ف ۸۷۹)، که خود از بزرگان متاخر علم نجوم و مامور تشکیل
رصدخانه الغ بیگ در سمرقند بود و زیج الغ بیگ را به پایان رساند، چنین مینویسد: مدتی قوشچی را «مسئلهای مشکل بوده است در علم هیات... و از هیچ محل مشکل وی حل نمیگشته، تا آنکه اتفاقا به شرف صحبت حضرت ایشان (یعنی جامی) رسیده است و از ایشان استفسار نموده، و ایشان حل مشکل وی کرده است». لاری اسم قوشچی را ذکر نمیکند، ولی از مقابله این حکایت با حکایتی که صفی
الدین علی نقل میکند
معلوم میشود که قوشچی مقصود است. (و نیز رک حاشیه آقای هروی بر این داستان در تکملة حواشی نفحات الانس، ص۴۹.
).
لاری قدرت قوه عقلی و تعمق جامی در علوم متعدد را معلول انتساب او به
طریقه صوفیه نقشبندیه میداند، که آن «ممد
تعقل و مقوی قوت مدرکه» او بوده است.
شک نیست که برای درک مقام علمی و شعری جامی فهم این نسبت در درجه اول اهمیت است. خود جامی نیز این نسبت را در زندگی و افکار خویش کاملا مؤثر میدانست. تصوف از نظر او حقیقت اسلام بود، و از پرتو
سیر و سلوک صوفیانه بود که به اعلا مراحل عرفان نظری و عملی رسیده بود. مقصود از «عملی» این است که عرفان او فقط «علمی» و نظری نبود، بلکه به حقایق
اسلام از طریق ذوق نیز پی برده بود. حقیقت اسلام
توحید است، و توحید برای اینکه در وجود انسان تحقق یابد نمیتواند ذهنی بماند، بلکه باید در دل سالک سرایت کند. به قول جامی، «فرق است میان یکتا گفتن و یکتا بودن»،
و او خود بدون شک به مرحله «یکتا بودن» رسیده بود، چنانکه عبد الغفور لاری در ضمن شرح حال او مکرر به این نکته اشاره کرده است.
استغراق و استهلاک جامی در حقیقت
دین و عرفان ناچار در تمام آثار او متجلی شده است، چنانکه عبد الغفور لاری نقل میکند که جامی درباره خود گفته است، «سر
وحدت و معنی توحید چنان غالب شده است که دفع وی را از خود نمیدانیم، و در این هیچ اختیاری نیست. هیچ چیز قبل از این معنی در خاطر نیاید. این معنی پیش همه گرفته است. «ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله.»
پس از نظر عملی و ذوقی جامی
مظهر مقام فناء و
بقاء بود، زیرا خود به این مرحله از
سیر و سلوک رسیده بود؛ و از نظر عقیده و رای چون تابع مکتب شیخ اکبر بود، ناچار
مقام وصال خود را به شیوه این مکتب بیان میکرد.
رابطه جامی با
طریقه نقشبندیه یا «
طریقه خواجگان» را عبد الغفور لاری به تفصیل شرح داده است، و تذکره او در این مورد از جمله منابع موثق به شمار میرود، زیرا وی خود
مرید و شاگرد بلافصل جامی بوده و بنا بر این به آداب و شیوه سیر و سلوک این
طریقه کاملا وارد بوده است.
استاد معنوی و
مرشد جامی
سعد الدین کاشغری (ف ۸۶۰) بوده، که با دو واسطه مرید مؤسس
طریقه نقشبندی خواجه
بهاء الدین محمد بن محمد نقشبند بخاری (ف ۷۹۱) بوده است.
جامی شرح حال سعد
الدین و همچنین پیشروان او در سلسله نقشبندی را در
نفحات الانس آورده است.
به قول لاری جامی ابتدا خواجه سعد
الدین را در واقعهای برای معنی این کلمه رک نقد النصوص، ۱۵۶/۲۳ به بعد.
دیده بوده و سپس به خدمت او رسیده و به
فقر مشرف شده است.
هنگامی که جامی به صحبت خواجه رسیده او گفته بوده است، «شاهبازی به چنگ ما افتاده».
این میرساند که در همان بدایت کار استعداد معنوی جامی در نظر حقیقت بین خواجه کاملا مشهود بوده است.
ظاهرا جامی در ابتدا شش ماه در
خلوت نشسته عبارت لاری چنین است: «در ابتدای شغل به این طریق... مدت شش ماه خود را از مردم بر کران گرفته بودهاند».
زیرا همانطور که رسم
صوفیان است مرید در بدو امر به «
چله» یا خلوت چهل روزه (و گاهی کمتر و گاهی بیشتر از چهل روز) مینشیند تا تعلق او به دنیا و عادتهای دیرین خود قطع شود و زندگی تازهای را آغاز کند.
در کتاب جامی از «استادان معنوی جامی» سخن رفته است،
و همانطور که استاد حکمت تصریح کرده است جامی در طول عمر خود نسبت به دو نفر از بزرگان مشایخ نقشبندی ارادت تمام داشته است. یکی از آنان خواجه سعد
الدین است، که نام وی قبلا ذکر شد، و دیگری خواجه نصیر
الدین عبید الله - معروف به
خواجه احرار (م ۸۹۵)
این از مفصلترین شرح حالهای این کتاب است. -که جامی به اسم او مثنوی تحفة الاحرار را سروده است و همه جا از او به عنوان استاد و «مخدوم» خود یاد میکند.
لیکن تا آنجا که بر نگارنده معلوم است هیچ کس تا کنون ارتباط این دو مرشد را با یکدیگر شرح نداده است. این امر را خود جامی در نفحات الانس روشن میکند: پس از ذکر سال وفات خواجه سعد
الدین میگوید، «امروز
مظهر آیات و مجمع
کرامات و ولایات طبقه خواجگان و رابطه التیام و واسطه انتظام سلسله شریفه ایشان قدس الله تعالی اسرارهم حضرت خواجه (یعنی عبید الله) و مخلصان و نیازمندان ایشاناند».
از این عبارت معلوم میشود که در حدود سال ۸۸۳ (سال تحریر کتاب نفحات الانس) مرشد طریقه نقشبندی و جانشین خواجه سعد
الدین خواجه احرار بوده است. در جای دیگر در نفحات الانس ضمن شرح حال شیخ
سعد الدین سعید فرغانی.
جامی از کتاب او به اسم
مناهج العباد الی المعاد، که آن «ما لا بد هر طالب و مرید است»، درباره انواع انتساب مریدان به مشایخ نقل قول میکند. از اینجا میتوانیم نتیجه بگیریم که انتساب جامی به خواجه سعد
الدین از نوع «
خرقه ارادت گرفتن» بوده است، «که آن را جز از یک شیخ ستدن روا نباشد». و این نوع معمولا با نوع دیگر انتساب، یعنی «
تلقین ذکر»، توام است. و انتساب او به خواجه احرار از نوع سومی بوده، یعنی «به صحبت و خدمت و تادب به آن»، زیرا «در نسبت
خرقه ارادت و نسبت تلقین ذکر از دو شیخ گرفتن مذموم است، اما در نسبت صحبت
محمود است، لیکن به شرط اجازت یا فوت شیخ اول».
آثار جامی در عرفان نظری ثمره رابطه او با
تصوف است، زیرا بدون آن رابطه او نمیتوانست کتبی مانند لوامع و لوایح را با آن وضوح و زیبایی و سلاست نثر بنویسد، چنانکه خود میگوید، «باعث بر تسوید اوراق در باب تصوف آن بود که در مبادی حال که در سخنان این طایفه شروع کردیم، فهم مقاصد قوم (یعنی
صوفیه) از تحت عبارات ایشان به غایت مشکل بود.
نذر کردم که اگر این باب مفتوح گردد (و توسط سیر و سلوک مفتوح گشت)، مقاصد قوم بر وجهی بیان کرده شود که مردم به سهولت فهم کنند».
برخورداری از
فیض و
برکت معنوی جامی به استفاده از آثار او منحصر نبود. از مرشد خود اجازه
بیعت و دستگیری نیز داشت، و یا به قول
متصوفه ایران به عنوان «شیخ» از طرف
قطب تعیین شده بود. و با اینکه گفته است، «تحمل بار شیخی را ندارم»،
گاهی مریدان را قبول میکرد. عبد الغفور لاری حکایت سرسپردگی مریدی را، که جامی او را تلقین ذکر کرده بود، نقل میکند. در حواشی تکمله مصحح گفته است که به قول
صفی الدین علی در رشحات آن مرید خود لاری است.
«آن شخص... به فرموده ایشان مشغول گشته، فی الحال در وی اثر معهود این طایفه به
ظهور آمده...».
و به قول لاری، «در اواخر حال ارباب طلب را طالب بودند. میفرمودند که دریغا، طالب یافت نیست. طالب بسیاراند، اما طالب
حظ نفس خود».
در پایان این مقال ذکر عقیده براون در خلاصه شرح حال و اهمیت جامی مناسب بنظر میرسد:
«هیچ استاد سخن و گوینده فارسی زبان در تنوع موضوع و تفنن به فنون مختلفه به پایه کمال او نمیرسد، و اعجاب و تحسین معاصران وی نسبت به قریحه فروزان او بجا و
سلطنت او در ملک سخن بسزاست».
جامی که آفتاب سپهر کمال بود تصنیف کرد علم به هر نسخه بی حسیب
رفت از جهان و خواند میان سخنوران تاریخ فوت خویشتن «اشعار دلفریب»
(۸۹۸ در سن ۸۱ سالگی)
آثار جامی را استاد حکمت در کتاب جامی برای اولین بار در دوران معاصر با دقت بر شمرده است، و فهرست ایشان اساس همه کارهای بعدی است. از روی این فهرست آقای مدرس گیلانی در مقدمه
مثنوی هفت اورنگ و آقای هاشم رضی در مقدمه
دیوان کامل جامی هر یک فهرست جداگانهای تهیه کردهاند. ولی هر کدام از این سه فهرست به عللی ناقص است، و با اینکه نگارنده این سطور فقط تا حدی درباره آثار جامی تحقیق کرده است، لازم میبیند که برای بار سوم فهرست آثاری که استاد حکمت آورده است تصحیح کند. علاوه بر این، چون هر یک از این فهرستها بدون اتخاذ روش خاصی تهیه شده است، چنانکه نه مطابق تاریخ تالیف است و نه موضوع و نه حتی تنظیم الفبایی، لذا تقسیم بندی موضوعی این آثار بی فایده نیست.
البته به علت فقدان مآخذ کتابهای جامی و آثار منسوب به او در کتابخانههای مختلف
ایران و
ترکیه و
افغانستان و
هند و
پاکستان پراکنده است، و برای اینکه مسائل کتابشناسی او کاملا و دقیقا بر ما روشن شود، لازم است تحقیقات وسیعی در این منابع صورت گیرد. حل بعضی از مسائل-مانند انتساب برخی از کتب مشکوک به جامی-برای نگارنده این سطور میسر نبود. امید است که در آینده محققان این کار را به انجام رسانند.
اساس کار استاد حکمت فهرستی بوده است از چهل و پنج اثر جامی که سام میرزای صفوی در
تحفه سامی آورده است، و «این جامعترین فهرستی است از مؤلفات جامی که در کتب تذکره قریب به زمان او ثبت شده است»
تکمله عبد الغفور لاری، که به قول استاد حکمت «البته معتبرتر از تحفه سامی است»، دو رساله را به فهرست سام میرزا اضافه میکند. نویسندگان متاخر تدریجا آثار دیگری را به جامی نسبت دادهاند، و در زمان حاضر نیز آثار متعددی به فهرست کتابهای جامی اضافه شده است. این امر
ظاهرا نتیجه شتابزدگی فهرست نویسانی است که به مجرد اینکه اسم جامی را پشت جلد یک نسخه خطی میبینند در کتابهای خود آنرا به نام جامی ضبط میکنند. شاید به این دلیل است که در کتابهایی مانند فهرست نسخههای خطی فارسی از آقای منزوی کتابهای زیادی به جامی نسبت داده شده است که در فهرستهای قدیم نیست.
البته در این زمینه مشکلی دیگر نیز وجود دارد، و آن این است که هر کتاب و رساله جامی معمولا دو و گاهی چند اسم دارد. در نتیجه در همان فهرست نسخههای خطی فارسی ملاحظه میشود که در بعضی از موارد یک اثر با دو یا چند اسم در دو یا چند جای آن کتاب آمده است. مثلا سخنان خواجه پارسا (رک شماره ۴۱ فهرست ما) زیر عنوان «اثبات واجب الوجود»
و «حواشی مؤلفات پارسا»
و «شرح رباعیات پارسا»
در آن کتاب آمده است، و نیز رساله طریق خواجگان (شماره ۲۰ فهرست ما) به نام «
نقشبندیه»
و «
نوریه»
ضبط شده است.
بدیهی است که این مشکل در بیشتر فهرستها وجود دارد. بنا بر این در فهرست زیر سعی شده است که نامهای مختلف هر رساله و نیز آغاز و انجام پارهای از آنها نوشته شود تا جلوی این نوع تکرارها گرفته شود. به هر تقدیر گمان میرود که فهرست زیر تمام آثار مهم جامی را در بر گیرد. کتابهای دیگری که اسم آنها در منابع مختلف آمده است به احتمال قوی یا از جامی نیست یا تکرار همین رسائل فهرست ماست با نامهای دیگر.
در این فهرست نخست اسم یا اسمهای هر کتاب ذکر میشود، سپس تاریخ تالیف آن اگر معلوم باشد، سپس تعداد صفحات چاپ شده آن اگر چاپ شده باشد، و اگر نه، تعداد تخمینی صفحهها در صورتی که به زیور طبع آراسته شود، و سپس توضیحات مختصر در باره موضوع آن. سرانجام در بین الهلالین شماره هر اثر در فهرست استاد حکمت،
آقای مدرس گیلانی (هفت اورنگ، صنوزده-سی و چهارم) و آقای هاشم رضی
داده خواهد شد. هرگاه کتابی به زبان عربی باشد تصریح خواهد شد، و هرگاه تصریح نشده باشد آن کتاب به
زبان فارسی است. در پاورقیها سعی شده است که بعضی از جزئیات طبع این آثار داده شود، منتها به چاپهای معروف و یا چاپهایی که نگارنده دیده است اکتفا شده است، و قصد آن نبود که تمام چاپهای مختلف هر اثر قید شود.
در تقسیم بندی آثار جامی به سه بخش عمده توجه میشود: اول
ادبیات به معنی متداول لفظ، یعنی
شعر و
انشا و
نثرهای ادبی؛ دوم
علوم نقلی (
قرآن،
حدیث،
سیره،
فقه، تصوف،
علوم زبان)، سوم
علوم عقلی (
موسیقی،
عرفان و حکمت).
ناگفته نماند که دیوان جامی و مثنوی هفت اورنگ و منشآت او هر کدام سرشار از مطالب عرفانی و حکمی است، و ممکن بود اینها را نیز تحت عنوان «عرفان و حکمت»
قرار دهیم. جامی در ساده کردن مباحث مشکل عرفانی و در به نظم آوردن آنها نبوغ خاصی از خود نشان میدهد، خصوصا در مثنوی هفت اورنگ. و همانطوری که او در بسیاری از موارد آثار بزرگان را به
نثر ترجمه میکند، گاهی در هفت اورنگ این آثار منثور را به نظم درمی آورد.
لیکن از آنجا که این نوشتهها بیشتر جنبه ادبی دارد، آنها را تحت عنوان «ادبیات» قرار دادیم و قسمت «عرفان و حکمت» را به کتب و رسائل جداگانه اختصاص دادیم.
۱. بهارستان، ۸۹۲، چاپی این از نخستین کتابهای جامی است که مستشرقین به اهمیت آن پی بردند و در وین در سال ۱۸۴۶ توسط بارون اشلختا اوتقار تصحیح و چاپ شد، و نیز در هندوستان و استانبول و
تهران بارها به طبع رسیده است.
کتابی است به اسلوب
گلستان سعدی (۳۰، ۱۸، ۲۶).
۲. منشآت یا رقعات یا انشا، چاپی برای شرح محتویات آن
این کتاب چهار بار در هندوستان به چاپ رسیده است.
نامههایی که جامی به اشخاص مختلف نوشته است. بعضی از آنها شامل نکتههای نظری عرفانی نیز هست. (۳۷، ۱۸، ۳۴)
(
مثنوی هفت اورنگ) چاپ در تهران، ۱۳۳۷ ش. (برای شرح محتویات این مثنویها به این منبع رجوع کنید.
)
۳.
سلسلة الذهب، ۸۷۳-۸۷۷، چاپی، ۳۰۸ ص(۱۸، ۴۵، ۱۹).
۴.
سلامان و ابسال، ۸۸۵، چاپی، ۵۴، ص(۱۹، ۴۶، ۲۰).
۵.
تحفة الاحرار، ۸۸۶، چاپی، ۷۸، ص(۲۰، ۴۷، ۲۱).
۶.
سبحة الابرار، ۸۸۷، چاپی، ۱۰۸، ص(۲۱، ۴۸، ۲۲).
۷.
یوسف و زلیخا، ۸۸۸، چاپی، ۱۷۱، ص(۲۲، ۴۹، ۲۳).
۸.
لیلی و مجنون، ۸۸۹، چاپی، ۱۶۱، ص(۲۳، ۵۰، ۲۴).
۹.
خردنامه اسکندری، در حدود ۸۹۰، چاپ، ۱۰۳، ص(۲۴، ۵۱، ۲۵).
دیوانهای سه گانه، چاپی، تهران، ۱۳۴۱ ش، ۸۴۴ ص. برای شرح محتویات آنها رک مقدمه دیوان، ص۲۲۴ به بعد.
۱۰. دیوان اول، تدوین و تنظیم ۸۸۴ (۲۶، ۴۱).
۱۱. دیوان دوم، تدوین و تنظیم ۸۸۶ (۲۷، ۴۲).
۱۲. دیوان سوم، تدوین و تنظیم ۸۹۶ (۲۸، ۴۳).
۱۳.
تفسیر تا به
آیه/ «و ایای فارهبون»/.
ظاهرا رساله کوتاهی است به عربی. یک نسخه از آن نزد استاد حکمت بوده است
از سعدی تا جامی، ص۷۶۲، پاورقی. (۱، ۱۹، ۱).
۱۴.
اربعین یا ترجمه چهل
حدیث، ۸۸۶، چاپی در هندوستان به چاپ رسیده است. در افغانستان نیز به صورتی بسیار زیبا و به خطهای مختلف توسط آقای حسین وفا سلجوقی در سال ۱۳۴۳ ش چاپ شده است. در این چاپ به ۴۱ صفحه بالغ شده است، ولی اگر به صورت سربی معمولی چاپ شده بود، از ۱۰ صفحه تجاوز نمیکرد. ، در حدود ۱۰ صفحه. احادیث به رباعیهای فارسی ترجمه شده است (۱۲، ۱۳، ۱۲).
ج.
سیره نبوی و شرح احوال بزرگان
نرم افزار عرفان، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.