مکان (فلسفه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مکان در لغت
اسم مکان از ماده "مکن" و به معنای "جا"، "موضع" و محل است.
و در اصطلاح،
فلاسفه برای مکان، تعریفهای متعددی ذکر کردهاند. برخی از این تعاریف عبارتند از:
نظر افلاطون: مکان بعد جوهری مجردی است که مساوی با حجم
جهان است. البته منظور از مجرد معنای اصطلاحی نیست بلکه معنای لغوی آن است و تفصیل این تعریف چنین است که مکان، همان حجم جهان است به این شرط که جداگانه در نظر گرفته شود.
ظاهر این قول چنان که برخی از
فلاسفه معاصر نیز بیان کردهاند عجیب به نظر میرسد. زیرا موجود مجرد ولو مجرد مثالی و برزخی هم باشد باز با موجودات مادی هیچ نسبتی ندارد و نمیتواند ظرف موجودات مادی فرض شود. اگر چه چنان که استاد مصباح بیان کردهاند احتمال دارد در نقل و ترجمه این کلام
افلاطون اشتباهی صورت گرفته باشد و منظور از
لفظ «مجرد»، معنای اصطلاحی آن نباشد. ایشان معتقد است همین امر موجب این شده است که میرداماد در قبسات، نسبت این قول به افلاطون را انکار کند. تفسیری که استاد مصباح از قول افلاطون نموده است این است که مکان همان حجم جهان است در صورتی که جداگانه در نظر گرفته شود.
طبق این
تفسیر ، اگر چه معنای «مجرد» توجیه شد لکن اشکال دیگری بر این تفسیر وارد است؛ اینکه در اینصورت، این تعریف مکان جهان، به طور کلی است و هنوز مکان خاص مربوط به هر شیء تعریف نشده است.
نظر
ارسطو : مکان عبارت است از سطح داخلی جسمی که مماس با سطح خارجی جسم دیگر باشد. مانند سطح داخلی لیوان که مماس با سطح خارجی آبی است که در آن ریخته شده است.
این تعریف نیز چند اشکال دارد که برخی از آنها از این قرارند:
الف. اگر فرض کنیم یک ماهی در نهر
آب جاری و روان، ایستاده باشد بدون تردید سطح آبی که مماس با سطح بدن آن است، پیوسته تغییر میکند و طبق نظریه مزبور باید بگوئیم که مکان ماهی دائما در حال تغییر کردن است در حالی که فرض کردهایم ماهی در جای خودش ایستاده و تغییر مکانی برایش رخ نداده است.
ب. اشکال دقیق دیگری که برخی از اندیشمندان معاصر به این دیدگاه کردهاند این است که تعریف فوق از دو مفهوم اساسی تشکیل شده است: یکی سطح داخلی جسم
حاوی و دیگری مماس بودن با سطح خارجی جسم
محوی. اما «سطح» از قبیل مقدار و از مقوله «کم» است و اما «مماس» طبق دیدگاه ارسطو و تابعین او، از مقوله «اضافه» است و از جمع بین دو مقوله، مقوله سومی به وجود نمیآید. همچنین مماس بودن، حالتی
عرضی برای سطح مورد نطر است و نمیتوان آن را فصل و از ذاتیات آن به شمار آورد که یک نوع خاصی از مقوله
کم متصل به حساب آید.
قبل از اینکه تعریف صحیح مکان را بیان کنیم اقسام مکان را ذکر میکنیم:
الف) مکان حقیقی: مراد مکان شی ء است در صورتی که آن مکان فقط ظرفیت آن شی ء را داشته باشد. مانند کوزهای که مملو از
آب است.
ب) مکان غیر حقیقی: مراد مکان شی ء است، در صورتی که آن مکان بیش از ظرفیت آن شی ء را داشته باشد. مانند وقتی که میگوئیم: "مکان زید، خانه است". واضع است که خانه، ظرفیت بیش از زید را دارد.
تعریف صحیح مکان حقیقی به گونهای که عاری از هرگونه اشکال باشد عبارتست از:
"مکان حقیقی هر شی ء عبارت است از مقداری از حجم جهان که مساوی با
حجم جسم منسوب به مکان باشد، از آن جهت که در آن گنجیده است"
قید "مکان حقیقی"، برای خارج کردن مکان غیر حقیقی است، چنانکه معنای آن گذشت.
با توجه به تعریفی که از مکان ارائه شد چنین استفاده میشود که مکان تابع
جهان مادی است و قبل از پیدایش یا بعد از فناء آن، مکان وجود ندارد. همچنین در غیر عالم ماده مکان وجود ندارد. زیرا اساسا مفاهیمی مانند حجم و
سطح ، نمایانگر چهرههایی از وجود اجسام بوده که ذهن، آنها را جداگانه در نظر گرفته است. در حقیقت حجم و سطح جزء اعراض موجودات جسمانی میباشند.
هر چند موجودات مثالی ماده ندارند ولی برخی از آثار ماده را دارند. زیرا دارای کمیت میباشند هر چند دارای مکان نیستند. مانند عدد و انواع کم متصل.
برای اینکه چیزی را مکان حقیقی چیز دیگری بدانیم لازم نیست که
ماهیت آن را در نظر بگیریم. مثلا وقتی لیوان را مکان آب میدانیم از آن جهت که جسمی بلورین است مورد توجه ما نیست بلکه آنچه در
حقیقت لحاظ میشود همان گنجایش و ظرفیت آن است.
باید توجه داشت که "مکان" غیر از "این" است. این که یکی از مقولات به حساب میآید به معنای "در مکان بودن" است. "در مکان بودن" صفتی از صفات خود شی ء است و مراد آن حالتی است که از
نسبت شی ء با مکان برای یک شی ء حاصل میشود اما مکان شی ء، صفت و حالت خود آن شی ء نیست و به همین دلیل، مکان شی ء را از اعراض خود شی ء به حساب نمیآورند ولی "در مکان بودن" و "این" را از اعراض آن به شمار میآورند.
مکان در زمرۀ معقولات ثانیۀ فلسفی بوده و از سنخ مقولات نمیباشد. نشانۀ آن هم این است که برای بدست آوردن این
مفهوم باید دو چیز را از آن جهت که یکی در دیگری گنجیده شده است با یکدیگر بسنجیم تا یکی را مکان دیگری به حساب آوریم و همین نشانگر این است که مکان، داخل در مفاهیم ماهوی و مقولات نمیباشد بلکه مفهومی انتزاعی است؛ چنانکه امر در همۀ معقولات ثانیۀ فلسفی بدین منوال است.
امام خمینی همسو با حکما درباره حقیقت مکان قائل است، مکان بُعد موجودات است و دلیل آن همان قضیه فطری بین عقلا است؛ زیرا تمام مردم طبق
فطرت از روی ایمان و یقین میگویند: «همانا آب در میان ظرف جا دارد و ما بین اطراف ظرف بعدی است که آن مکان آب است.»
بنابراین
مکان طبیعی جسم آن است که اگر
قاسری جسم را از آن مکان اخراج کرد و سپس قاسر زایل شد، آن جسم به آن مکان برگردد.
تعبیر به مکان طبیعی برای آن است که مقتضای طبیعت نوعیه است و مقتضای جسمیت مشترکه یا
هیولی یا فاعل نیست؛ زیرا نسبت آنها به همه مکانها مساوی است.
امام خمینی کلام متکلمان درباره حقیقت مکان مبنی بر اینکه مکان بعد موهومی است و در خارج تحقق ندارد را نقد میکند و معتقد است اگر مکان
موهوم و
معدوم بود، مورد اشاره قرار نمیگرفت.
همچنین ایشان نظر حکمای مشاء را که حقیقت مکان را سطح باطن جسم
حاوی که با سطح ظاهری جسم
محوی متصل میباشد، نقد میکند و نیز کلام
اشراقیون درباره اینکه حقیقت مکان دارای بُعد
مجرد و تجرد مثالی است را نمیپسندد.
بنابر نظر امام خمینی مجموعه عالم طبیعت، مکان ندارد؛ زیرا مکان با مقایسه حاصل میشود در حالی که عالم طبیعت در خارج از خود، یک شیء هم عرض ندارد. همچنین عالم آخرت نیز مکان ندارد؛ از این جهت در آن تزاحم وجود ندارد تا جهتی و مکانی تصور شود؛ زیرا عالم آخرت فوق زمان و مکان میباشد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مکان». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.