مَلک (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مَلْك: (مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا) «مَلْك» (بر وزن درک) و
«مِلْك» (بر وزن پلک) هر دو به معناى مالک بودن چيزى است
و منظور
بنیاسرائیل اين بوده كه ما صاحب اختيار و مالک اين كار نبوديم بلكه آن چنان تحت تأثير واقع شديم كه دل و دين از كف ما ربوده شد. بعضى از مفسران اين جمله را مربوط به اقليتى از بنى اسرائيل دانستهاند كه عبادت گوساله نكردند (مىگويند: ششصد هزار نفر از آنها گوسالهپرست شدند، فقط دوازده هزار نفر بر توحيد باقى ماندند) ولى تفسيرى كه در آيه گفتيم صحيحتر به نظر مىرسد.
«مِلك» (بر وزن پِلک) هميشه دليل بر حاكميت و تصرف مالكانه نيست، و به اين ترتيب: هر مُلكى،
مِلك است، در حالى كه هر مِلكى،
مُلك نيست.
ترجمه و تفاسیر آیات مرتبط با مِلْك:
(قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ ) (گفتند: «ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم؛ بلكه مقدارى از زيورهاى قوم فرعون را كه با خود داشتيم افكنديم.» و سامرى اين چنين القا كرد.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: كلمه ملك - به فتح ميم و سكون لام- مصدر از ملك- يملك است، و گويا مراد از جمله،
(ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا) اين باشد كه ما با اختيار خود تو را مخالفت و وعدهات را خلف نكرديم،- هم چنان كه بعضى
اينطور معنا كردهاند- و ممكن هم هست مراد اين باشد كه ما از اموال و ملک خود چيزى براى ساختن گوساله مصرف نكرديم، تا در اين امر قصد عمدى داشته باشيم و ليكن ما اموال و اثقال و زيور آلات قوم را حمل مىكرديم، (چون خسته شديم) آن را انداختيم سامرى برداشت و در كوره ريخت، و با آن اين گوساله را درست كرد.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
(الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا) (
خداوندی كه حكومت آسمانها و زمين از آنِ اوست، و فرزندى براى خود انتخاب نكرده، و همتايى در حكومت ندارد، و همه چيز را آفريد و به دقت اندازهگيرى نمود.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: کلمه ملک - به كسره ميم، و ضم آن، هر دو- به معناى اين است كه چيزى قائم به وجود چيز ديگر باشد، به طورى كه هر طور كه بخواهد در آن تصرف كند، چه اينكه اصل رقبهاش قائم به وجود مالک باشد، مانند رقبه مال كه قائم به مالک است كه مىتواند هر نوع تصرفى در آن بكند، و يا اينكه در تحت فرمان او قرار گيرد، و او با امر و نهى و حكم راندن بر وى مسلط باشد، مانند تسلطى كه يک سلطان بر رعيت خود، و آنچه در دست ايشان است دارد، كه قسم دوم را ملک- به ضمه ميم- تعبير مىكنند.
پس ملک- به كسره ميم- عمومىتر است از ملک- به ضمه ميم- هم چنان كه راغب نيز گفته ملک- به فتحه ميم و كسره لام- به معناى متصرف به امر و نهى است در مردم، و اين كلمه تنها به كسى اطلاق مىشود كه سياست و اداره امور آدميان را به عهده دارد، و بدين جهت گفته مىشود: فلانى ملک مردم است، ولى گفته نمىشود ملک اين اشياء است، تا آنجا كه مىگويد: پس ملک- به ضمه ميم- به معناى ضبط شىء مورد تصرف است، به وسيله حكم، و ملک- به كسره ميم- نظير جنس براى مطلق ملک است، پس هر ملک- به ضمه ميم- ملک به كسره ميم- هست، ولى هر ملک- به كسره ميم ملک- به ضمه ميم- نيست.
چه بسا مىشود كه ملک- به كسره- مختص به مالكيت رقبه، و ملک- به ضمه ميم- مختص به غير آن مىشود.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، بر گرفته از مقاله «مَلْک»، ص۵۵۱.