• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مولانا جلال‌الدین‌ (گولپینارلی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مولانا جلال الدین؛ تالیف زنده یاد عبدالباقی گولپینارلی است.



مرحوم عبدالباقی گولپینارلی در این کتاب می‌کوشد تا زندگانی مولانا جلال الدین بلخی را از جنبه‌های مختلف مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. به نظر وی نوشته‌ها و کتاب‌هایی که تاکنون درباره مولانا به رشته تحریر درآمده، همه رونویسی از یکدیگر است و چیزی جز توده انباشته کلمات نیست، لذا مولف در این کتاب برای انجام این کار انجام نیافته کوشیده است.


کتاب از یک مقدمه و چهار فصل و یک تکمله تشکیل شده است. مولف برای کشف افکار مولانا، اصیل‌ترین مآخذ را مد نظر قرار داده است. از این رو ساختار کتاب طوری است که گوینده سخن، شخص مولاناست و در واقع اوست که با خواننده سخن می‌گوید.


کتاب شامل چهار فصل و هر فصل دارای بخش‌هایی است که به آنها اشاره می‌شود:

۳.۱ - فصل اول

بخش ۱- اوضاع سیاسی آناتولی در عصری که مولانا در آن می‌زیست، از بدترین دوره‌های سلجوقیان آسیای صغیر است و بی نظمی اجتماعی که ترکتاز مغول در این عصر به بار آورده، قدرت حکومت مرکزی را از بین برده بود و اختلاف مذهبی عجیبی در این دوره در آناتولی مشاهده می‌شود.
اطلاعات مختصر و مفیدی که در این کتاب در زندگانی مادی و معنوی مولانا مورد استفاده قرار گرفته عبارتند از: معارف، مقالات سید برهان الدین محقق ترمذی ، مقالات شمس تبریزی ، شش دفتر مثنوی، مجالس سبعه، مکتوبات، دیوان کبیر، فیه مافیه، ابتدانامه، رباب نامه، انتهانامه، معارف و مناقب العارفین و دیگر آثار.
بخش ۲- پدر مولانا جلال الدین محمد به سلطان العلما بهاالدین ولد شهرت دارد و این لقب را حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به او بخشیده است.
بخش ۳- مولف در این بخش به ملاقات شمس و مولانا اشاره کرده و زندگانی شمس و آثار وی را مورد بررسی قرار می‌دهد.
بخش ۴- صلاح الدین زرکوب یکی از اساتید مولاناست که در این بخش خصوصیات و نحوه رحلت وی بیان می‌شود.
بخش ۵- درباره حسام الدین چلبی و تعالیم وی بحث می‌کند.
بخش ۶- واپسین روزهای حیات مولانا و عقیده او درباره مرگ است.

۳.۲ - فصل دوم

بخش ۱- ابوهاشم کوفی نخستین کسی بود که لقب صوفی درباره وی بکار رفته است. وی اولین خانقاه خود را در برابر مسجد برپا کرد. تصوف در قرن دوم هجری در بغداد گسترش یافت. این گسترش با توطن صوفیان و ایجاد خانقاه‌ها عملی شد. بعدها گروهی به نام ملامتیه در خراسان ظهور کردند و دارای فرقه‌های مختلف شدند؛ مانند قلندریه، حیدریه، کبرویه، ابدالیه، بابائیه، بکتاشیه. پیروان این طریقت‌ها شدیدا به وحدت وجود گرایش داشتند و به ظواهر شریعت چندان مقید نبودند.
بخش ۲- مولف در این بخش درباره وحدت وجود، افلاک ، عناصر، موالید، دور، زمان و مکان، آخرت ، کائنات و انسان ، قطب الاقطاب ، رجال الغیب، سلوک و مقامات آن، یقین عشق و جذبه سخن می‌گوید. وی عارفی را که به درجه کمال رسیده باشد و کائنات و ذات باری را جدا از هم نمی‌بیند. وی تصریح می‌کند، هر عملی نتیجه یک استعداد و قابلیت تکون است. اراده‌ای که از هر مظهری ظاهر می‌شود.
بخش ۳- به نظر مولانا تصوف عبارت از کمال یابی در عالم حقیقت و عرفان و عشق و جذبه است. در سیر و سلوک ارشاد و رهبری از آن انسان کامل و قطب است. سلوک خود را باختن نیست، بلکه به خود آمدن و خود را یافتن است. مولانا هرگز دنیا را زشت و کائنات را مطرود و روی زمین را نکوهیده نمی‌داند، بلکه دنیای نکوهش شده همان حرص و آز و حقیقت را در نیافتن است. وی در باب جبر و اختیار نه با معتزله موافق است، نه با اشاعره ، بلکه صاحب نظر و مجتهدی است که نظریات صوفیه را نیز مطابق با دید خود دگرگون می‌سازد.

۳.۳ - فصل سوم

بخش ۱- تصوف مولانا تصوفی است که از هستی محدود و فردگرایی و حرص ورزی فردی کاملا مبراست و به صورت گسترده و میان خلق و اجتماع تجلی می‌کند. مولانا برای تکامل انسان، عشق و سماع را اساس قرار داده است. عشق یگانه اکسیری است که انسان را به مقام انسانیت می‌رساند و او را از حرص و کبر و هستی و انانیت می‌رهاند. مولانا به جای ترس از خدا که در شریعت است و در برابر حال مؤمن که پیوسته بین خوف و رجاست، عشق به ذات باری را نشانده و به یاری این عشق، عبد را به مقام الوهیت رسانده است. مولانا همه جا و به هر وسیله ممکن سماع بر پا می‌کرد و گاهی مجالس سماع تا چند روز به طول می‌انجامید.
بخش ۲- مولانا در قبال تدریس و فتوی اجرت قلیلی دریافت می‌کرد. او یک زن بیش نداشت و در خانه او از غلام و کنیز خبری نبود. یاران واقعی مولانا از طبقات عامه بود و افراد بلند مقام؛ مانند معین الدین پروانه و سائرین اندک بودند. وی به خاطر دیگران و در مواقع ضروری با زعمای قوم تماس می‌گرفت. مطالعه مکتوبات وی، صحت گفتار ما را تایید می‌کند. مولانا بعد از دیدارش با شمس، وعظ و تدریس را رها کرده؛ ولی تا دم مرگ معضلات مراجعانش را می‌گشود و فتوی می‌داد.
بخش ۳- صدرالدین قونوی ، اوحدالدین کرمانی، حاجی بکتاش، فخرالدین عراقی ، بهاءالدین قانعی، سراج الدین ارموی، قطب الدین شیرازی ، نجم الدین دایه، خواجه همام الدین تبریزی، صفی الدین هندی، حاجی مبارک حیدریه، شیخ بابای مرندی و یونس امره کسانی بودند که مولانا با آنها هم عصر بود و ملاقاتی با آنها داشت.

۳.۴ - فصل چهارم

بخش ۱- مولانا می‌گوید من از بیم دلتنگی یارانی که نزد من می‌آیند و شعر را دوست دارند، شعر می‌گویم: اگر در خراسان می‌ماندم به کاری دیگر می‌پرداختم. او بعضی از اشعار خود را می‌سوزاند. سبب را پرسیدند، فرمود که از غیب العیب آمدند و باز به غیب بی عیب می‌روند.
بخش ۲- آثار مولانا عبارتند از: مثنوی، دیوان کبیر، مکتوبات، مجالس سبعه، فیه مافیه و دیگر آثار منسوب به او.


نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.




جعبه ابزار