• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ملاقات کنندگان امام حسین در بین راه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امام حسین (علیه‌السلام) پس از این که نماینده رسمی ایشان به کوفه، آمادگی مردم این شهر را تأيید کرد، تصمیم گرفت از مکه خارج شده و به سوی عراق حرکت کند.
[۱] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹۲، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴.
[۲] شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه، بی‌تا، چاپ دوم.
آن حضرت در بین راه مکه تا کوفه با افراد زیادی برخورد کرد.



امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش ابتدا در «تنعیم» («جایگاهی بیرون مکه میان مکه و «سرف» است که در دو فرسنگی مکه است»). با کاروانی که از سمت یمن به شام می‌رفت، برخورد کرد. این کاروان به دستور «بحیر بن ریسان حمیری»، عامل یزید در یمن، هدایایی را به دربار می‌فرستاد. آن حضرت کاروان را تصرف کرد و به افراد کاروان گفت: «من احب ان یمضی معنا الی العراق اوفینا کراءه و احسنا صحبته، و من احب ان یفارقنا من مکاننا هذا اعطیناه من الکراء علی قدر ما قطع من الارض»؛ «شما را مجبور نمی‌کنم، هر که خواهد با ما به عراق بیاید، کرایه او را می‌دهیم و مصاحبتش را نیکو می‌داریم و هر که نخواهد و همین‌جا از ما جدا شود، کرایه او را به مقدار مسافتی که پیموده می‌دهیم».
«من فارقه منهم حوسب فاوفی حقه، و من مضی منهم معه اعطاه کراءه و کساه»؛ «هر کس از( آن‌ها که از حضرت جدا می‌شد، حساب کردند و حق او را دادند و هر کس از آن‌ها که همراه امام (علیه‌السلام) رفت، کرایه وی را داد و جامه‌ای هدیه کرد».
از افراد این کاروان تنها سه نفر به کربلا رسیدند که حضرت آن‌ها را مورد لطف بیش‌تر خویش قرار دادند.


دینوری به برخورد امام حسین (علیه‌السلام) در مسیر راه عراق به عبدالله بن مطیع اشاره دارد. وی می‌نویسد: وقتی امام حسین (علیه‌السلام) «بطن الرمه» را پشت سر گذاشتند، با عبدالله بن مطیع که از عراق می‌آمد، برخورد کرد. او از امام علت خروجش را از حرم خداوند سؤال کرد. حضرت فرمود: «ان اهل الکوفه کتبوا الی یسالوننی ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق، و اماته البدع»؛ «کوفیان به من نامه نوشته‌اند و از من خواسته‌اند که به این شهر بروم. امیدوارم بتوانم نشانه‌های حق را احیا کنم و بدعت‌ها را از بین ببرم».
ابن مطیع حضرت را قسم داد که به کوفه نرود و عرض کرد: اگر به کوفه بروید، کشته می‌شوید. حضرت فرمود: «لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا»؛ «جز آن‌چه خدا مقرر کرده، چیزی پیش نمی‌آید». سپس امام با او خداحافظی کرد و رفت.


امام حسین (علیه‌السلام) در منزلگاه «ثعلبیه» با مردی کوفی به نام «اباهره ازدی» برخورد کرد. اباهره علت خروج حضرت را از مکه و مدینه سؤال کرد، حضرت فرمود: «یا ابا هرة! ان بنی‌امیة اخذوا مالی فصبرت، و شتموا عرضی فصبرت، و طلبوا دمی فهربت، ...»؛ «یا اباهره، بنی‌امیه مال مرا را بردند، صبر کردم حقم را گرفتند، صبر کردم، دشنام دادند، صبر کردم و خواستند که مرا بکشند، گریختم. به خدا قسم یا اباهره که به دست ستم‌کاران کشته خواهم شد و چون مرا بکشند، خدای تعالی لباس خواری و مذلت در ایشان پوشاند و جمعیتی قوی‌دست بر ایشان مسلط گرداند تا ایشان را خوار گرداند؛ چنان‌که خوارتر از قومی باشند که پادشاه ایشان زنی باشد و بر (آن‌ها به مال و جان حکم کند و آن‌ها ناچاراً اطاعت کنند».


کاروان حسینی در جایی به نام «الصفاح» یا «ذات عرق» با «فرزدق شاعر» که از عراق به سوی مکه می‌رفت، برخورد کرد. امام حسین (علیه‌السلام) از وضع مردم کوفه از وی سؤال کرد. فرزدق در جواب گفت: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک»؛ «دل‌های آنان با شماست؛ اما شمشیرهای آنان علیه شماست».

۴.۱ - سخنی از فرزدق

طبق نقلی، فرزدق گفت: «خلفت الناس معک و سیوفهم مع بنی‌امیة،...»؛ «مردم را در حالی ترک کردم که دل‌های (آن‌ها با شماست و شمشیرهای) آن‌ها با بنی‌امیه».

۴.۲ - سخنی از بلاذری

بلاذری به اسناد خویش به نقل از فرزدق می‌نویسد: من با امام حسین (علیه‌السلام) در ذات عرق دیدار کردم؛ در حالی که حسین (علیه‌السلام) به جانب کوفه می‌رفت. حضرت از من در مورد مردم کوفه سؤال کرد. من عرض کردم: («فانک تاتی قوماٌ قلوبهم معک و ایدیهم علیک»؛ «به کوفه نروید (آن‌ها شما را خوار خواهند کرد). شما به سوی کسانی می‌روید که دل‌های آن‌ها با شماست، اما دستان (آن‌ها علیه شماست)». اما امام حرف مرا نپذیرفت و به راه خویش ادامه داد.

۴.۳ - سخنی از ابن اعثم

بنا بر نقل کوفی، ابن اعثم، فرزدق از علت حرکت امام حسین (علیه‌السلام) به سمت کوفه و اعتماد به کوفیان سؤال کرد و خبر شهادت مسلم بن عقیل را به حضرت داد. امام حسین (علیه‌السلام) گریه کرد و فرمود: «رحم الله مسلما فلقد صار الی روحه و ریحانه و جنته و غفرانه»؛ «خداوند مسلم را رحمت کند. او به سوی روح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقی مانده است». پس، فرزدق حسین بن علی (علیه‌السلام) را وداع کرد و رفت.


امام حسین (علیه‌السلام) در منطقه «زرود» با زهیر بن قین و همراهانش برخورد کرد. زهیر و یارانش مشغول غذا خوردن بودند که فرستاده امام حسین (علیه‌السلام) نزد آنان رفت و به زهیر گفت: امام (علیه‌السلام) مرا فرستاده تا نزد ایشان بروی. زهیر که تا این زمان عثمانی بود، از ملاقات با امام کراهت داشت. سرانجام زهیر با اصرار همسرش (دلهم) (دلهم به زهیر گفت: «أیبعث الیک ابن رسول الله ثم لا تاتیه؟! سبحان الله! لو اتیته فسمعت من کلامه! ثم انصرفت»؛ «پسر پیغمبر خدا سوی تو می‌فرستند و نمی‌روی؟ سبحان الله، چه شود اگر بروی و سخن وی را بشنوی و باز آیی»؟) نزد حضرت آمد. ملاقات با امام حسین (علیه‌السلام) موجب تحول روحی عظیمی در او شد؛ به گونه‌ای که با عزمی راسخ به خیل یاران حضرت پیوست. و سرانجام در کربلا به شهادت رسید.


وقتی امام حسین (علیه‌السلام) از «زرود» حرکت فرمود، مردی از بنی‌اسد را دید و از او درباره اخبار کوفه پرسید. او گفت: هنوز از کوفه بیرون نیامده بودم که مسلم بن عقیل و هانی بن عروه کشته شدند و خود دیدم کودکان پاهای آن دو را گرفته و بر زمین می‌کشیدند، امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون». سپس فرمود: جان‌های خود را در پیشگاه الهی حساب می‌کنیم، سپس آن مرد از حضرت خواست از رفتن به جانب کوفه صرف نظر کند؛ چراکه در آن شهر یاوری نیست.
فرزندان عقیل که همراه آن حضرت بودند، گفتند: ما را پس از مرگ برادرمان مسلم، نیازی به زندگی نیست و هرگز برنمی‌گردیم تا کشته شویم. امام (علیه‌السلام) هم فرمود: «فما خیر فی العیش بعد هؤلاء»؛ «پس از ایشان خیری در زندگی نیست و حرکت کرد».


امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش وقتی به منزل «زباله» رسیدند، فرستاده محمد بن اشعث و عمر بن سعد که به خواهش مسلم، نامه‌ای حاکی از بی‌وفایی و پیمان‌شکنی مردم کوفه داشت، رسید. امام حسین (علیه‌السلام) آن نامه را خواند و به‌درستی خبر کشته شدن مسلم و هانی یقین پیدا کرد. حضرت سخت اندوهگین شد، آن مرد خبر کشته شدن قیس بن مسهر را هم داد: «افظعه قتل مسلم بن عقیل، و هانئ ابن عروه. ثم اخبره الرسول بقتل قیس بن مسهر».
گروهی از ساکنان منازل میان را به امام (علیه‌السلام) پیوسته بودند و می‌پنداشتند آن حضرت پیش یاران خود خواهد رفت؛ چون این خبر را شنیدند، پراکنده شدند و کسی جز خواص امام (علیه‌السلام) با ایشان باقی نماندند: «و لم یبق معه الا خاصته».


امام حسین (علیه‌السلام) و قتی به وادی عقیق رسید، مردی از قبیله بنیعکرمه به حضور ایشان آمد و به اطلاع رساند که ابن زیاد میان «قادسیه» و «عذیب» سواران را بر کمین گماشته است؛ سپس از حضرت خواست که برگردد و به نامه‌های کوفیان اعتماد نکند. امام حسین (علیه‌السلام) به او فرمود: «قد ناصحت و بالغت، فجزیت خیرا»؛ «در حد کمال نصیحت کردی، خداوند به تو پاداش نیک دهد»؛ سپس حرکت فرمود.


کاروان امام حسین (علیه‌السلام) در نزدیکی‌های کوفه در منطقه «ذوحسم» با سپاه حر برخورد کردند. حر با سپاه هزار نفری‌اش از طرف عبیدالله مأمور بود امام حسین (علیه‌السلام) را به کوفه نزد وی ببرد وقتی سپاه حر رسیدند، امام حسین (علیه‌السلام) که به مقدار کافی آب همراه داشتند (آن‌ها و اسبانشان را سیراب کردند.
وقتی امام (علیه‌السلام) متوجه شد)، آن‌ها از طرف عبیدالله آمده‌اند، خطاب به حر فرمود: وای بر تو ‌ای فرزند یزید! آیا طرف‌دار مایی یا ضد ما؟ حر گفت: ضد شما. حضرت فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله». سپس دو سپاه نماز ظهر را با امامت حضرت خواندند. پس از نماز حضرت برای آن‌ها سخن‌رانی کرد و فرمود: «انی لم اقدم علی هذا البلد حتی اتتنی کتبکم»؛ «من براساس نامه‌هایی که شما برایم فرستاده‌اید، به این‌جا آمده‌ام».
حر از نامه‌های ارسالی اظهار بی‌اطلاعی کرد: «و الله ما ندری ما هذه الکتب التی تذکر».
حضرت خورجینی که در آن نامه‌های کوفیان بود، به حر نشان داد و او بیان کرد که از جمله کسانی که نامه نوشته‌اند، نبوده است. سپس بیان کرد که مأمور است حضرت را نزد عبیدالله بن زیاد ببرد: «یا هذا، لسنا ممن کتب الیک شیئا من هذه الکتب، و قد امرنا الا نفارقک اذا لقیناک او نقدم بک الکوفه علی الامیر عبید الله بن زیاد».
امام به منظور اتمام حجت حتی درخواست بازگشت به مدینه را نیز مطرح کرد: «و ان لم تفعلوا او کنتم لمقدمی کارهین انصرفت عنکم الی المکان الذی اقبلت منه».
اما سپاه حر مانع حرکت امام به سوی حجاز شدند. امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، چه هدفی داری؟ حر گفت به خدا قسم! اگر غیر از شما کسی این سخن را گفته بود، جوابش را می‌دادم. به خدا قسم! نام مادرت را جز به خوبی نمی‌توانم ببرم. حر گفت من مأمور به قتال با شما نیستم، من مأمورم که از شما جدا نشوم؛ سپس پیشنهاد کرد که سپاه امام (علیه‌السلام) مسیری را برگزیند که نه کوفه باشد و نه حجاز تا دستور عبیدالله برسد.
سپس به مسیری در سمت چپ را کوفه حرکت کردند و امام حسین (علیه‌السلام) در نقطه‌ای به نام قصر بنی‌مقاتل فرود آمد: «ثم ارتحل الحسین من موضعه ذلک متیامنا عن طریق الکوفه حتی انتهی الی قصر بنی‌مقاتل».
در زمان برخورد با حر و سپاه کوفه، امام (علیه‌السلام) چندین بار سخن‌رانی کرد. برخی اهداف قیام خویش را بیان کرد و با آن‌ها اتمام حجت کرد.


وقتی امام حسین (علیه‌السلام) به منزلی به نام قصر بنی‌مقاتل نزدیک کوفه رسیدند، خیمه‌ای که در آن‌جا بود، توجه حضرت را جلب کرد. حضرت سؤال فرمودند: این خیمه از کیست؟ گفتند: عبیدالله بن حر جعفی: «فنزلوا جمیعا هناک، فنظر الحسین الی فسطاط مضروب، فسال عنه، فاخبر انه لعبید الله بن الحر الجعفی، و کان من اشراف اهل الکوفه، و فرسانهم».
امام طبق نقلی، حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد. او را یاری فرا خواند. عبیدالله عدم تمایل خویش را به ملاقات با امام بیان کرد. حجاج نزد حضرت برگشت. امام با تنی چند از یارانش نزد عبیدالله آمد. عبیدالله از حضرت استقبال کرد. حضرت پس از بیان وقایعی چون نامه‌های کوفیان و درخواست عبیدالله برای بیعت با یزید و ... از عبیدالله خواست به حضرت بپیوندد. عبیدالله درخواست حضرت را رد کرد و تنها پیشنهاد کرد، حضرت اسب و شمشیرش را بپذیرد. حضرت فرمود: ما به خاطر اسب و شمشیرت نیامده‌ایم. سپس حضرت از نزد عبیدالله برخاست و به جمع یارانش پیوست.
طبق نقلی حضرت به او فرمود: اگر ما را یاری نمی‌کنی، ضد ما هم نباش و او پذیرفت: «فاذا امتنعت من نصرتی فلا تظاهر علی». او بعدها به خاطر ترک یاری حسین (علیه‌السلام) پشیمان شد.


یکی از کسانی که با امام حسین ملاقات کرد، ضحاک بن عبدالله مشرقی همدانی بود. امام حسین از او طلب یاری کرد.
طبری از خود وی چنین نقل کرده است: گفت من و مالک بن نضرارحبی بر امام حسین (علیه‌السلام) در بین راه کوفه درآمدیم و با عرض سلام پیش وی نشستیم. ما را خوش‌آمد گفت و فرمود: به چه منظوری آمده‌اید؟ گفتیم: آمده‌ایم برای عرض سلام و دعای عافیت شرف‌یاب گشته‌ایم تا تجدید عهدی شده باشد و هم به شما خبر دهیم که مردم کوفه برای جنگ با شما آماده‌اند. امام گفت: حسبی الله و نعم الوکیل؛ و چون خواستیم مرخص شویم و با سلام و دعا خداحافظی کردیم، فرمود: چه مانعی دارد که مرا یاری کنیدد. رفیق من مالک بن نضر گفت: من هم قرض دارم و هم به زن و بچه گرفتارم و من گفتم: مرا نیز همین گرفتاری‌های قرضی و زن و بچه هست؛ اما در عین حال اگر به من حق می‌دهی که هرگاه بی‌کس بمانی و یاری من دیگر به نفع تو نباشد، به راه خود بروم. برای فداکاری تا آن موقع حاضرم. امام حسین با همین شرط پذیرفت و نزد وی ماندم: «ما کان لک نافعا، و عنک دافعا! قال: قال: فانت فی حل».


۱. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۹۲، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴.
۲. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه، بی‌تا، چاپ دوم.
۳. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۴۹، بیروت، دارصادر، ۱۹۹۵، چاپ دوم.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵ – ۳۸۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۵. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۹ - ۴۰، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۶. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۵، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵ – ۳۸۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۱۰. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۹ - ۴۰، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۱۲. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۶، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۱۳. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۶، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۱۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۱، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۱۵. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۵، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۱۶. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۱، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۱۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۵، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۱۸. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۱ ۷۲، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷ ۱۶۸، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۲۱. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۶ ۲۴۷، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۶، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷ ۱۶۸، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۲۴. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۶ ۲۴۷، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۲۵. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۷، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۲۶. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۷، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۲۷. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۸، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۲۸. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۸، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۲۹. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۸، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۰، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۳۱. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۸، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۳۲. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۳۳. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۶، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۳۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۳۵. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۹، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۳۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۱، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۳۷. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۳۸. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۹، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۳۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۴۰. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۴۹، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۴۲. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۸، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۱، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۴۴. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۴۵. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۴۸. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۸ ۷۹، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۴۹. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۵۰. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۵۰، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۵۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۵۳. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۵۴. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۵۰، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۵۶. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۰، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۵۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰ ۱۷۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲ ۴۰۳، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    
۵۹. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷ ۷۸، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۶۰. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷ ۴۸، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۶۱. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۵۰، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۶۲. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۰ ۵۱، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۶۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۶۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۳، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۶۵. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۵۱، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۶۶. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۴، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۶۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۰، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷، چاپ اول.    
۶۹. دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص۲۶۲، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۷۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۴، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱، چاپ اول.    
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸ ۴۱۹، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ملاقات‌کنندگان امام حسین در بین راه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۴.    

رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار