مقام فناء
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
"فنا" در لغت به معنای نیستی و نابودی است.
فنا اصطلاحی عرفانی و به معنای نیستی است ولی عرفا معنای لغوی آن را قصد نمی کنند.
"فنا" در لغت به معنای نیستی و نابودی است. نقطۀ مقابل
بقا که به معنای ماندن و باقی بودن است. این لغت در
قرآن به کار نرفته است، گر چه برخی از مشتقات آن استعمال شده؛ مانند: "کُلُّ مَنْ علیها فان و یَبقی وجه ربک...".
خداوند در این آیه، فنا (فان) را مقابل بقا (یَبقی) قرار داده است؛ یعنی فقط خداوند از مقولۀ "بود" و بقا است و سایر
موجودات به "فنا" متصف گشتهاند.
معنای اصطلاحی "فنا" با واژۀ لغوی آن یکی نیست. در اصطلاح یعنی خود را ندیدن و نیافتن. البته نه به معنای از خود بی گانگی، بلکه
انسان در ساحت
پروردگار خود را هیچ نمیبیند و فقط به
خدا میاندیشد.
ابو سعید خراّز در تعریف فنا می گوید: فنا، فنای بنده باشد از رؤیت بندگی و بقا، بقای بنده باشد با شاهد الاهی.
قشیری معتقد است: هر کی سلطان حقیقت بر وی غالب گرفت تا از اغیار هیچ چیز نبیند نه عین و نه اثر، او را گویند از خلق فانی شد و به حق باقی گشت.
میرسید
شریف جرجانی نیز می گوید: سقوط
اوصاف مذمومه را فنا گویند، چنان که وجود
اوصاف محدوده را بقا نامند.
در عرفان دو اصطلاح وجود دارد: ۱.
مقام ۲.
حال.
"مقام"؛ یعنی به منزل و مرتبهای گویند که عارف، پس از سالها رنج و
تهذیب و مرارت با
اختیار خود بدان دست یافته است. بنابراین، زوال یا تغییر آن عادتاً یا غالباً تحققناپذیر است. به عبارتی، رنج تدریجی و
سلوک هموارۀ عارف، در مسیر زهد و از
خودگریزی، او را لایق مقام خاص کرده است و چون این مراحل و منازل با صعوبت طی شده، به سهولت از میان نخواهد رفت.
اما "حال"، بر عکس مقام است. نوعی کیفیت و دگرگونی است که با طی مقامات بدون اختیار بر قلب عارف، حادث میشود. همان گونه که ممکن است به صورت دفعی به وجود آید، به صورت دفعی نیز زایل میشود. پس "حال"، کیفیت ثابتی نیست و دایم در تغییر و تحول است. به گفتۀ سعدی:
زمصرش بوی پیراهن شنیدی
ولی در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
گهی پیدا و دگر دم نهان است
در مقام فنا، انسان، خود و
بندگی خود، تمایلات و تمنیات و جهان اطراف خود را در قبال حضرت حق، هیچ نمیپندارد و فقط به خدا نظر میاندوزد.
در این صورت، فنا، آن معنای لغوی را که نشانۀ نوعی نقص است، ندارد. بلکه از مراتب عالی
کمال است. همین است که عرفا میگویند: نتیجۀ فنا، بقا و پایندگی در محضر حق است. به تعبیر سعدی:
بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
به این فنا، در اصطلاح عرفا، "
فناء فی اللَّه" میگویند.
از آن جا که بین انسان و خدا، جز
گناه و
خودبینی چیزی حایل نیست، تعلق به غیر خدا
حجاب محسوب میشود و این حجابهای ظلمانی مانع از رسیدن به موطن حق میشود. حال اگر هیچ گناه و حجاب و تعلقی نباشد و اصل توجه انسان به هستیِ خود، رخت بر بندد، آن گاه شهود حق به طور محدود، ممکن گشته و پس از آن، مقام فنا حاصل میشود.
البته در این مسیر، مقامات و منزل گاه های فراوانی وجود دارد که از حوصلۀ بحث خارج بوده و به دلیل اختصار از ذکر آنها خودداری میکنیم. اما مقصود از دیدار خدا که با عناوینی از قبیل،
شهود، بقا و... از آن یاد میشود، دیدن با چشم نیست؛ زیرا به تعبیر آیۀ شریفه: "لا تدرکه الابصار"،
مراد راههای فکری هم نیست؛ زیرا راه فکری را شهود و لقا و... نمیگویند؛ بلکه به فرمودۀ
قرآن کریم، دست شستن از هر چه غیر خدا است. انجام اعمال صالحه و شرک نورزیدن به حضرت احدیت است که اگر کسی بخواهد خدا را مشاهده کرده و به مقام فنا برسد؛ یعنی حق را بدون واسطه مشاهده کند، باید از خود و دیگران چشم بپوشد.
"فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربه احداً".
حضرت موسی (علیه السلام) نیز وقتی در داستان رؤیت خداوند، بی هوش میشود، پس از به هوش آمدن عرض می کند: خدایا تو را بدون فنا و قطع هرگونه علاقه نمیتوان دید.
اما مطلبی که در این جا حایز اهمیت است، این که گفته شد برخی از ارباب
معرفت و سلوک، بدون واسطه خدای متعال را میبینند، به چه معنا است؟ به طور کلی مقصود از این واسطهها چیست؟
در توضیح این معنا، بهتر است عبارات گهربار
امام راحل (ره) را در کتاب شریف
اربعین حدیث، مد نظر قرار دهیم. آن جا که میفرمایند: پس از تقوای تام تمام و اعراض کلی
قلب از جمیع عوالم و قدم بر فرق انیّت و انانیت گذاشتن و توجه تام و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفای قلبی برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد،... و بین روح مقدس سالک و حق، حجابی جز اسما و صفات حق تعالی نیست. برای بعضی ارباب سلوک ممکن است حجابهای نوری و اسما و صفاتی نیز خرق گشته و خود را متعلق به ذات مقدس ببیند و در این مشاهده، احاطۀ قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند.
به این مضمون، دعای شریف
مناجات شعبانیه، به والاترین شکل اشاره نموده است:
"الاهی هَب لی کَمال إلانقطاع الیک... حتی تخرق ابصارُ القلوب حُحب النور...".
آرى ممكن است انسان به جايى برسد كه بين او و معبودش چيزى جز نور اسما و
صفات حق تعالی حايل و فاصل نباشد. نيز ممكن است به جايى برسد كه حتى اين حجابهاى نورانى نيز خرق گردد. سالك، از اين حجابها نيز عبور مىكند و محو كلى مىشود. آن وقت هر چه مىبيند. تماماً حق است. و هر چه مىشنود عين حق است. گويى با چشم حق مىبيند، با گوش حق مىشنود و به لسان حق نطق مىكند و از خير حق نابينا مىگردد. اين است منتهاى
فنای فی اللَّه. اضمحلال مطلق و تلاشى تام.
با تمام توضيحات و تعبيراتى كه در مقام فنا و لقاى خدا گفته شد، بايد بدانيم: "
اكتناه ذات" براى هميشه محال است؛ يعنى پى بردن به
كنه ذات بارى تعالى جز براى حضرت احديت براى احدى ممكن و ميسور نيست و بحث فنا، منافات با اين قضيه ندارد.
امام خمینی فنا را محو صفات و تعینات عبد
و درک شهودی تمام حقایق عالم غیب میداند.
امام خمینی در بیان حقیقت فنا بهصراحت تصویری از نظام
تشکیک خاصی ارائه میدهد که با تجلی عرفان مطابقت دارد، امام خمینی فنا را نوعی تحول و دگرگونی هستیشناسی در وجود انسان میداند که در فرایند
حرکت اشتدادی، انتفای هر یک از قیود را متناظر با یک مرحله از مراحل سلوکی میداند.
امام خمینی انتفای فعل را مرتبه تقوا و زهد میداند و انتفای اختیار را مرتبه رضا میداند.
این فنا در پی مجاهدت، ریاضت و تقوای کامل قلب و هدایت الهی نصیب
سالک میگردد
پس از این مرحله نوبت به نفی قدرت از سالک الی الله میرسد تا به مقام تفویض دست یابد سپس سالک به مرحله استهلاک علم در ذات حق میرسد تا به مقام تسلیم دست یابد.
آنچه تا اینجا امام خمینی از آن یاد کرده است همگی به نفی صفات سالک الیالله اشاره دارند که نتیجه آن فنای صفاتی است. پس از این مرحله، نوبت به اضمحلال وجودی سالک و فنای فی الله میرسد. در این مقام که انیت سالک متلاشی میشود و او به مدهوشی تمام میرسد «فلما تجلی ربّه للجبل جعله دکا و خرّ موسی صعقا» بنابراین سالک با تمکین در مقام فنا به نقطهای میرسد که هویتش در وجود حقتعالی مضمحل میشود. این مقام، مقام جمع و توحید است. در این مقام، سالک مستغرق در عالم وحدت است و در نظر او هر چیزی جز حقتعالی مستهلک و فانی است.
امام خمینی باتوجهبه مراتب فنا به تبیین مراحل سهگانه توحید پرداخته و بر این باور است که سالک در سیر به
عالم غیب و طیکردن مراحل سلوک، با بیرون رفتن از عالم کثرت و خالیشدن قلب از کثرات و ندیدن فعل و تاثیر از غیر، توحید فعلی در قلب او جلوه میکند در مرحله بعد سالک به مرحله غیب ترقی میکند و به مرتبهای میرسد که در قلب او اسما و صفات تجلی میکند و به فنای صفاتی نایل میگردد و سرانجام در سیر استکمالی خود به تجلیات ذاتی و
توحید ذاتی میرسد.
•
سایت اسلام کوئست • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.