• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مفاهیم اخلاقی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



انسانها چگونه می‌توانند منظور خود را به یکدیگر بفهمانند؟ آنها از آینه مفاهیم استفاده می‌کنند تا با هم تفاهم کنند. وقتی کسی می‌گوید «کتاب» در حقیقت با این کلمه چیزی را به ذهن مخاطب انتقال داده که اگر می‌گفت «قلم» دیگر آن چیز به ذهن مخاطب انتقال نمی‌یافت.



تا به حال به این موضوع اندیشیده‌اید که آینه‌ها چه نیازی را در زندگی ما برطرف می‌کنند؟ آینه‌ها در حقیقت به ما کمک می‌کنند چیزهایی را که مستقیما نمی‌توانیم ببینیم، مشاهده کنیم. آینه یک حکایتگر بیشتر نیست. مفاهیم، دقیقا همین جایگاه را در عرصه اندیشه دارند. انسانها چگونه می‌توانند منظور خود را به یکدیگر بفهمانند؟ آنها از آینه مفاهیم استفاده می‌کنند تا با هم تفاهم کنند. وقتی کسی می‌گوید «کتاب» در حقیقت با این کلمه چیزی را به ذهن مخاطب انتقال داده که اگر می‌گفت «قلم» دیگر آن چیز به ذهن مخاطب انتقال نمی‌یافت. آن حقیقت در واقع همین چیزی است که به آن «مفهوم» می‌گوییم. براین پایه مفهوم کتاب حکایت گر یک شیء خاص خارجی است. به این مفهوم دراصطلاح منطق «تصور» می‌گویند.
[۱] شهابی، محمود، رهبر خرد، تهران: خیام. ۱۳۶۴، قسمت منطقیات، ص۷.



بر اساس آنچه گفته شد مفاهیم اخلاقی تصوراتی هستند که با به کار بردن الفاظ اخلاقی در ذهن انسان نقش می‌بندند. این مفاهیم در فلسفه اخلاق دو کاربرد دارند. گاهی مراد از مفهوم اخلاقی تمام مفاهیمی است که در جملات اخلاقی به کار می‌روند. بنابر این اصطلاح، تمام مفاهیمی که در گزاره‌های اخلاقی به کار می‌روند اعم از این که محمول باشند یا موضوع، مفاهیم اخلاقی به حساب می‌آیند. مثلا در جمله عدالت خوب است یا باید به عدالت رفتار کرد. هم عدالت و هم خوبی و باید همگی مفاهیمی اخلاقی هستند.
اما مفهوم اخلاقی گاهی به معنای محدود تری به کار می‌رود. در این کاربرد مفاهیمی اخلاقی هستند که فقط در محمول جملات اخلاقی به کار رفته باشند. بنابراین اصطلاح، اولا موضوعات گزاره‌های اخلاقی که غالبا افعال اختیاری هستند و در علوم مختلف مانند روان شناسی و جامعه شناسی به کار می‌روند مفاهیم اخلاقی نیستند. ثانیا «خوب»، «بد»، «باید»، «نباید»، «درست»، «نادرست»، «صحیح»، «ناصحیح»، «وظیفه» و «مسئولیت» تنها در معنای خاصی که در این گونه جملات دارند مفهوم اخلاقی به حساب می‌آیند و سایر معانی این الفاظ دیگر اخلاقی نیست.
[۲] مصباح یزدی، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸، ص۲۵.



در اینجا ما به معنای عام مفهوم اخلاقی می‌پردازیم. پرسش اول درباره مفاهیم اخلاقی این است که مفاهیمی که در جملات اخلاقی به کار می‌روند چه سنخ مفاهیمی هستند؟ در این پرسش می‌خواهیم بدانیم آیا مفاهیم اخلاقی مانند مفاهیم آب و کتاب هستند که مستقیما با دیدن اشیاء خارجی انتزاع می‌شوند. یا نوع خاصی از مفاهیم‌اند؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید ببینیم چند گونه مفهوم داریم:



۴.۱ - مفاهیم ماهوی

دسته‌ای از مفاهیم کلی هستند که ذهن در برخورد اولیه با اشیا ء بیرونی (جزئی) آنها را انتزاع می‌کند و بیان گر چیستی اشیاء هستند. مانند درخت، انسان و سفیدی.

۴.۲ - مفاهیم منطقی

بعضی از چیزها تنها در ذهن، می‌توانند وجود یابند. به عنوان مثال، وقتی من می‌گویم «قضیه»، می‌خواهم به چیزی اشاره کنم که تنها در ذهن شما زندگی می‌کند. ما در خارج از ذهن انسانها چیزی به نام «قضیه» نداریم. نه تنها چیزی در خارج از ذهن به نام قضیه نداریم. هیچ شیء خارجی نیز منشا انتقال ذهنی من به این مفهوم نشده است. این گونه مفاهیم را در اصطلاح مفاهیم منطقی می‌گویند. مفاهیم منطقی مفاهیم ذهنی محض هستند. نه مانند کتاب خودشان در خارج مصداق دارند و نه حتی منشاء انتزاعی خارج از ذهن دارند. مانند کلی و جزئی.

۴.۳ - مفاهیم فلسفی

مفاهیمی هستند که ذهن پس از ملاحظه و مقایسه میان دو شی ء، آنها را به دست می‌آورد و به اشیاء خارجی نسبت می‌دهد. مانند مفاهیم علت ، معلول، وجوب و امکان . پس این مفاهیم برخلاف مفاهیم ماهوی، مصداق مستقیمی مانند کتاب و آب در خارج ندارند اما چیزی در خارج منشا انتزاع این مفاهیم برای ذهن شده است. و از این جهت با مفاهیم منطقی متفاوت‌اند.


اما مفاهیمی که در جملات اخلاقی به کار می‌روند خود به دو دسته تقسیم می‌شوند:
اول مفاهیمی که موضوع جملات اخلاقی واقع می‌شوند مانند مفاهیم: عدل ، ظلم ، راستگویی و غضب . این دسته از مفاهیم اخلاقی را از آن رو که بیان گر چیستی اشیاء خارجی نیست نمی‌توان مفاهیم ماهوی دانست. این مفاهیم عناوینی انتزاعی هستند که بر اساس رابطه‌ای واقعی میان فعل انسان و نتایج مترتب بر آنها انتزاع می‌شوند وبه افعال نسبت داده می‌شوند. بنابراین، این مفاهیم از قبیل مفاهیم فلسفی هستند.
[۳] مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳.

دوم مفاهیمی که در جملات اخلاقی محمول واقع می‌شوند. بحث اصلی درباره مفاهیم اخلاقی مربوط به این مفاهیم است. این مفاهیم را می‌توان به دو دسته ارزشی و الزامی تقسیم کرد. ( الزام اخلاقی در جایی به کار می‌رود که موضوع احکام اخلاقی ما افعال و کارها هستند. مثلا می‌گوییم باید راست گفت. یا شما امروز باید فلان کار را انجام می‌دادی. در الزام اخلاقی به این معنا، معمولا واژه باید برای بیان حکم اخلاقی به کار می‌رود. اما اگر موضوع حکم اخلاقی اشخاص، انگیزه‌ها، نیت‌ها یا منش‌ها باشد؛ مثلا این که سعید آدم خوبی است. یا حسد انگیزه پستی است. در این صورت سخن از ارزش اخلاقی است. در این موارد عمدتا از واژه خوب و بد برای بیان احکام اخلاقی استفاده می‌شود. در اصطلاح به احکام ارزش اخلاقی در این کاربرد احکام ناظر به فضیلت نیز گفته می‌شود. چنانچه به احکام الزام اخلاقی، احکام ناظر به فریضه می‌گویند.)
[۴] فرانکنا، ویلیام کیف فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم: کتاب طه، ۱۳۸۳، ص۳۶.
مفاهیم خوب و بد را مفهوم ارزشی و مفاهیم باید، نباید، درست، نادرست، وظیفه و تکلیف را مفاهیم الزامی می‌گویند.
[۵] جوادی، محسنف مساله باید و هستف قم: دفتر تبلیغات اسلامی. ۱۳۷۱. ص۲۰-۲۱.
[۶] فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم: کتاب طه، ۱۳۸۳. ص۳۶.
در این میان برخی از عالمان علم اخلاق براین عقیده‌اند که می‌توان مفاهیم الزامی را نیز به مفاهیم ارزشی بازگرداند و به این ترتیب ماتنها یک سنخ مفاهیم اخلاقی محمولی داریم و آن مفاهیم ارزشی است. برخی نیز کوشیده‌اند مفاهیم ارزشی را به مفاهیم الزامی برگردانند و قوام حکم اخلاقی را به الزام بازگردانند.
[۷] خواص، امیر و دیگران، فلسفه اخلاق، قم: دفتر نشر معارف، ۱۳۸۵، ص۴۰.

آیا مفاهیم اخلاقی را می‌توان تعریف کرد؟
پیش از پرداختن به سنخ مفاهیم محمولی اخلاقی، لازم است به طور اختصار نظریه‌هایی که درباره امکان تعریف این گونه مفاهیم مطرح شده است را بررسی نماییم. به طور کلی سه نظریه در پاسخ به پرسش فوق می‌توان یافت:
[۸] مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، نگارش و تحقیق احمد حسین شریفی، تهران: چاپ و نشر بین الملل. ۱۳۸۰، ص۴۰-۴۳.


۵.۱ - نظریه‌های تعریف گرایانه

این نظریات معتقدند مفاهیم اخلاقی قابل تعریف و تحلیلند. هر مفهوم اخلاقی را می‌توان بدون ارجاع به مفاهیم اخلاقی دیگر و تنها بر اساس مفاهیم غیر اخلاقی تعریف کرد. خود این نظریات به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول بر این باورند که مفاهیم اخلاقی را می‌توان با ارجاع به مفاهیم طبیعی و تجربی تعریف کرد. به عنوان مثال می‌توان براساس یک اصل روان شناختی که می‌گوید انسان در تمام فعالیت‌های خود به دنبال لذت خود است؛ خوب را به لذت تعریف کرد. این دسته نظریات به طبیعت گرایی اخلاقی معروف است. اما دسته دوم نظریه‌های متافیزیکی هستند. این نظریات در تعریف و تحلیل مفاهیم اخلاقی از مفاهیم فلسفی، کلامی و الاهیاتی بهره می‌گیرند. در این رویکرد مفاهیم اخلاقی بیان‌های تغییر شکل یافته‌ای درباره واقعیت‌های مابعد الطبیعی یا کلامی‌اند. به عنوان مثال، برخی از آنها باید را به معنای متعلق امر خدا می‌گیرند. باید یعنی خدا دستور داده است.

۵.۲ - نظریه‌های شهودگرایانه

این نظریه‌ها معتقدند می‌پذیریم که اصطلاحات اخلاقی برای اشاره به حقایقی نهفته در دل اشیاء خارجی است. اما این اصطلاحات غیر قابل تعریفند. نمی‌توان این اصطلاحات را با ارجاع به مفاهیم غیر اخلاقی معنا کرد. تنها راه برای درک معانی این اصطلاحات درک درونی و شهود است.

۵.۳ - نظریه‌های غیرشناخی

نظریه‌های غیر شناختی نه تنها تعریف پذیری اصطلاحات اخلاقی را رد می‌کنند. بلکه معتقدند این مفاهیم اساسا بی معنا هستند. مفاهیم اخلاقی برای اشاره به حقیقتی در امور خارجی نیستند بلکه الفاظی برای ابراز احساسات انسانی هستند. الفاظی مانند خوب، درست و باید عواطف و احساسات ما را ظاهر می‌کنند.
[۹] اتکینسون، آر. اف، درآمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی نیا، تهران: مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۰، ص۱۴۰-۱۴۱.



مراد از این مفاهیم خوبی، بدی و حسن و قبح است. هنگامی که این مفاهیم در جملات اخلاقی به کار می‌روند مربوط به افعال اختیاری انسان بوده و دارای معنای ارزشی می‌باشند. در این صورت کاری که مورد ستایش و تحسین باشد خوب و حسن و کاری که مورد مذمت و سرزنش قرار گیرد بد و قبیح به شمار می‌آید. هنگامی که خوبی و حسن به عنوان ارزش اخلاقی به چیزی نسبت داده می‌شود یا آن شئ همان کمال نهایی و مطلوب اخلاق می‌باشد و یا کاری است که نتیجه آن رسیدن یا نزدیک شدن به آن کمال است. در صورت اول ارزش آن شیء ذاتی است که در واقع همان چیز ملاک و معیار تمام دیگر ارزشهای اخلاقی است. در صورت دوم ارزش آن شیء بالتبع و بخاطر آن است که فاعل را به هدف اصلی نزدیک می‌کند. نتیجه این که حسن و قبح و خوبی و بدی اخلاقی در مورد افعال اختیاری انسان به کار می‌روند و بیانگر آن هستند که بعضی از این افعال با هدف و مطلوب اصلی اخلاق متناسب و برخی دیگر با آن مغایرت دارند و از آنجا که این تناسب و تغایر رابطه‌ای واقعی میان افعال و هدف مورد نظر اخلاق است می‌توان گفت این مفاهیم چون از طریق مقایسه بدست آمده و نیز به دلیل این که دارای منشا انتزاع واقعی می‌باشند از قبیل مفاهیم فلسفی هستند.


واژه‌های باید و نباید دو کاربرد متفاوت دارند. گاهی این دو در مورد امر و نهی به کار می‌روند و معنای مستقلی ندارند. آنها در این موارد جایگزین صیغه‌های امر و نهی می‌شوند. مثلا باید بگویی به معنای بگو است. به این کاربرد، کاربرد انشائی باید و نباید می‌گویند.
گاهی نیز این دو واژه دارای معنای مستقل هستند. مثلا هنگامی که گفته می‌شود برای پیروزی در برابر دشمنان باید متحد شد. این باید صرفا به معنای امری به کار نرفته و معنای حقیقی جمله این نیست که متحد شوید. در این موارد باید به معنای لازم واجب و ضروری است. و اصالتا در معنای اخباری به کار رفته است. باید اخباری هم در جملات اخلاقی به کار می‌رود هم در جملات غیرمرتبط با اخلاق . در جملات غیر مرتبط با اخلاق باید و نباید همواره ضرورت انجام یا ترک کار خاصی را در مقایسه با هدف معینی بیان می‌کنند. به این معنا که تا انجام یا ترک کار مخصوصی تحقق نیابد نتیجه آن محقق نمی‌شود. این ضرورت را در اصطلاح فلسفی ضرورت بالقیاس می‌گویند.
اما هنگامی که این دو واژه در جملات اخلاقی به کار می‌روند جنبه ارزشی می‌یابند. در این موارد دو نظر متفاوت مطرح است. یک نظر این است که مفاد چنین جملاتی تنها بیان رغبت و مطلوبیت کاری برای فرد یا جامعه می‌باشد هر چند به صورت جمله خبری نیز بیان گردند. اما نظر صحیح این است که باید و نباید در جملات اخلاقی نیز همان معنای خود را در دیگر جملات دارند. آنها در جملات خبری اخلاقی نیز بیانگر رابطه علیت میان فعل اختیاری انسان و هدف اخلاق می‌باشند.
بنابر آنچه گفته شد مفاهیم باید و نباید اخلاقی در کاربرد اخباری خود از قبیل مفاهیم فلسفی و بیانگر رابطه واقعی و ضروری میان فعل اختیاری انسان و نتیجه مطلوب اخلاق می‌باشند. که از آن به ضرورت بالقیاس تعبیر می‌شود. اما در کاربرد انشائی یعنی آنگاه که به صورت الزام و انشاء وبه جای امر و نهی به کار می‌روند گرچه ممکن است بدون اتکا به روابط واقعی و تنها براساس خواست و میل گوینده بیان شده باشند تنها درصورتی آن الزام و دستور اخلاقی رامی توان بجا و معقول دانست که بر مبنای همان رابطه ضروری و واقعی بیان شده باشند. مثلا این جمله که باید حقوق دیگران رامراعات نمود چنانچه مفاد خبری داشته باشد بدین معناست که رعایت حقوق دیگران – به جهتی مثل آنکه موجب نظم اجتماعی و منفعت عمومی می‌شود و یا فراتر از آن زمینه سعادت ابدی انسان را فراهم می‌کند- لازم و ضروری است و چنانچه مفاد انشائی داشته باشد نیز در صورتی معقول و توجیه پذیر است که مراعات خقوق مردم نتیجه مطلوبی داشته و از آن جهت که انجام آن برای رسیدن به آن نتیجه لازم و ضروری است؛ به آن امر شده باشد.
[۱۰] مصباح یزدی، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸، ص۳۰-۳۱.



۱. شهابی، محمود، رهبر خرد، تهران: خیام. ۱۳۶۴، قسمت منطقیات، ص۷.
۲. مصباح یزدی، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸، ص۲۵.
۳. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳.
۴. فرانکنا، ویلیام کیف فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم: کتاب طه، ۱۳۸۳، ص۳۶.
۵. جوادی، محسنف مساله باید و هستف قم: دفتر تبلیغات اسلامی. ۱۳۷۱. ص۲۰-۲۱.
۶. فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، قم: کتاب طه، ۱۳۸۳. ص۳۶.
۷. خواص، امیر و دیگران، فلسفه اخلاق، قم: دفتر نشر معارف، ۱۳۸۵، ص۴۰.
۸. مصباح یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، نگارش و تحقیق احمد حسین شریفی، تهران: چاپ و نشر بین الملل. ۱۳۸۰، ص۴۰-۴۳.
۹. اتکینسون، آر. اف، درآمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی نیا، تهران: مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۰، ص۱۴۰-۱۴۱.
۱۰. مصباح یزدی، مجتبی، فلسفه اخلاق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸، ص۳۰-۳۱.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«مفاهیم اخلاقی».    




جعبه ابزار