معجزه به امر الهی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم در موارد فراوان بیان میکند که همه معجزاتی که توسط پیامبران انجام میشد
به اذن و فرمان الهی بوده.
آفریدن پرنده
به وسیله
عیسی علیهالسّلام
به فرمان تکوینی
خداوند بود:
... انی اخلق لکم من الطین کهیـة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله... «و (او را
به عنوان)
رسول و فرستاده
به سوی
بنی اسرائیل (قرار داده، که
به آنها میگوید:) من نشانهای از طرف
پروردگار شما، برایتان آوردهام من از گل، چیزی
به شکل پرنده میسازم سپس در آن میدمم و
به فرمان
خدا، پرندهای میگردد. و
به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلایان
به برص (
پیسی) را بهبودی میبخشم و مردگان را
به اذن خدا زنده میکنم و از آنچه میخورید، و در خانههای خود ذخیره میکنید،
به شما خبر میدهم مسلما در اینها، نشانهای برای شماست، اگر
ایمان داشته باشید.»
سیاق جمله" باذن الله" می فهماند که صدور این
آیات معجزه آسا از عیسی ع مستند
به خدای تعالی و اذن او است. و خود آن جناب مستقل در آن و در مقدمات آن نبوده و این جمله را در
آیه شریفه تکرار کرد تا اشاره کند
به اینکه نسبت
به تذکر آن اصرار دارد، چون جای این توهم بوده که مردم آن جناب را در زنده کردن مردگان مستقل بپندارند و در نتیجه
به الوهیت آن جناب معتقد گشته و گمراه شوند و برای اعتقاد خود استدلال کنند
به آیات معجزه آسایی که از آن جناب صادر شده، و لذا عیسی ع بعد از هر معجزهای که از آن خبرمی دهد کلام خود را مقید می کند
به مشیت و اذن خدای تعالی، از خلقت خود خبر می دهد خبر خود را مقید می کند
به اذن خدا، از مرده زنده کردنش خبر می دهد مقیدش می کند
به اذن خدا.
تبدیل شدن عصای موسی علیهالسّلام
به اژدها، با
امر تکوینی خدا بود:
قال ان کنت جئت بـایة فات بهآ ان کنت من الصدقین. «(
فرعون) گفت: «اگر نشانهای آوردهای، نشان بده اگر از راستگویانی!»
فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین. «(موسی) عصای خود را افکند ناگهان اژدهای آشکاری شد!»
واوحینآ الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یافکون. «(ما)
به موسی وحی کردیم که: «عصای خود را بیفکن!» ناگهان (بصورت
مار عظیمی در آمد که) وسایل دروغین آنها را بسرعت برمی گرفت.»
زنده شدن مرغان کوبیده شده
به دست ابراهیم علیه السلام، با امر تکوینی خدا بود:
... قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاتینک سعیا... «و (
به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا!
به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی؟» فرمود: «مگر
ایمان نیاوردهای؟! » عرض کرد: «آری، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» فرمود: «در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را (پس از
ذبح کردن،) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)! سپس بر هر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان،
به سرعت
به سوی تو میآیند! و بدان خداوند
قادر و
حکیم است (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانایی بر جمع آنها دارد)»
ابراهیم خلیل علیهالسّلام از خدای تعالی درخواست دیدن زنده نمودن را کرد، نه بیان استدلالی، زیرا
انبیاء ع و مخصوصا پیغمبری چون ابراهیم علیهالسّلام مقامشان بالاتر از آن است که معتقد
به قیامت باشند، در حالی که دلیلی بر آن نداشته و از خدا درخواست دلیل کنند، چون
اعتقاد به یک امر نظری و استدلالی احتیاج
به دلیل دارد، و بدون دلیل، اعتقاد تقلیدی و یا ناشی از اختلال روانی و فکری خواهد بود در حالی که نه
تقلید لایق
به ساحت پیغمبری چون آن جناب است، و نه اختلال فکری، علاوه بر اینکه ابراهیم ع سؤال خود را با کلمه" کیف" ادا کرد، که مخصوص سؤال از خصوصیات وجود چیزی است، نه از اصل وجود آن، وقتی شما از مخاطب خود میپرسید که" آیا زید را همراه ما دیدی؟ " سؤال از اصل دیدن زید است و چون میپرسی" زید را چگونه دیدی؟ " سؤال از اصل دیدن نیست، بلکه از خصوصیات دیدن و یا
به عبارت دیگر دیدن خصوصیات است، پس معلوم شد که ابراهیم ع درخواست روشن شدن حقیقت کرده، اما از راه بیان عملی، یعنی نشان دادن، نه بیان علمی
به احتجاج و استدلال.
مقتول بنی اسرائیل
به فرمان الهی پس از زدن
جسد گاوی ویژه،
به وی حیات یافت:
واذ قال موسی لقومه ان الله یامرکم ان تذبحوا بقرة. . «و (
به یاد آورید) هنگامی را که موسی
به قوم خود گفت: «خداوند
به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعهای از بدن آن را
به مقتولی که
قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد.) » گفتند: «آیا ما را مسخره میکنی؟» (موسی) گفت: «
به خدا پناه میبرم از اینکه از جاهلان باشم!»
واذ قتلتم نفسا فادرءتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون. «و (
به یاد آورید) هنگامی را که فردی را
به قتل رساندید سپس درباره (قاتل) او
به نزاع پرداختید و
خداوند آنچه را مخفی میداشتید، آشکار میسازد.»
فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحی الله الموتی ویریکم ءایـته لعلکم تعقلون. «سپس گفتیم: «قسمتی از
گاو را
به مقتول بزنید! (تا زنده شود، و قاتل را معرفی کند.) خداوند این گونه مردگان را زنده میکند و آیات خود را
به شما نشان میدهد شاید اندیشه کنید»
جوشش آب شفابخش از
زمین، با ضربه پای
ایوب علیهالسّلام
به امر خدا اتفاق افتاد:
واذکر عبدنا ایوب اذ نادی ربه انی مسنی الشیطـن بنصب وعذاب. «و
به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا! ) شیطان مرا
به رنج و
عذاب افکنده است.»
ارکض برجلک هـذا مغتسل بارد وشراب. «(
به او گفتیم: ) پای خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است!»
ایوب
به خاطر
کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه
به عکس
به خاطر
شکر نعمت بود، زیرا
شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را
شاکر میبینی
به خاطر نعمت فراوانی است که
به او دادهای، مسلما اگر این نعمتها از او گرفته شود او هرگز بنده
شکرگزاری نخواهد بود! خداوند برای اینکه
اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگویی برای جهانیان قرار دهد که
به هنگام" نعمت" و" رنج" هر دو شاکر و
صابر باشند
به شیطان اجازه داد که بر دنیای او مسلط گردد. شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب،
زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر
بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان
بیمار شود که از شدت درد و رنجوری
به خود بپیچد و اسیر و زندانی بستر گردد. این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست. ولی جریانی پیش آمد که
قلب ایوب را شکست و
روح او را سخت جریحه دار ساخت، و آن اینکه جمعی از
راهبان بنی اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهی کردهای که
به این عذاب الیم گرفتار شدهای؟! ایوب در پاسخ گفت:
به پروردگارم
سوگند که خلافی در کار نبوده، همیشه در طاعت الهی کوشا بودهام، و هر لقمه غذایی خوردم
یتیم و بینوایی بر سر سفره من حاضر بوده. درست است که ایوب از این شماتت دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته
صبر را از کف نداد، و آب زلال شکر را
به کفران آلوده نساخت، تنها رو
به درگاه خدا آورد و جملههای بالا را بیان نمود، و چون از عهده امتحانات الهی
به خوبی برآمده بود خداوند درهای رحمتش را بار دیگر
به روی این بنده صابر و
شکیبا گشود، و نعمتهای از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از آن را
به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیک صبر و
شکیبایی و شکر را دریابند.
همان خداوندی که
چشمه زمزم را در آن بیابان خشک و سوزان از زیر پاشنه پای اسماعیل شیرخوار بیرون آورد، و همان خداوندی که هر حرکت و هر سکونی، هر نعمت و هر موهبتی، از ناحیه اوست، این فرمان را نیز در مورد ایوب صادر کرد، چشمه آب جوشیدن گرفت چشمهای خنک و گوارا و شفابخش از بیماریهای" برون" و" درون".
موسی علیهالسّلام با زدن عصای خود
به سنگ به امر تکوینی خدا، آب از سنگ جوشیدن گرفت:
واذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا.... . «و (
به یاد آورید) زمانی را که موسی برای قوم خویش،
آب طلبید،
به او دستور دادیم: «عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن! » ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید آن گونه که هر یک (از طوایف دوازده گانه بنی اسرائیل)، چشمه مخصوص خود را میشناختند! (و گفتیم: ) «از روزیهای الهی بخورید و بیاشامید! و در
زمین فساد نکنید! ».
. واوحینآ الی موسی اذ استسقلـه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عینا... «...
به او
وحی فرستادیم که: «عصای خود را بر سنگ بزن! » ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جست آن چنان که هر گروه، چشمه و آبشخور خود را میشناخت. و ابر را بر سر آنها سایبان ساختیم و بر آنها «من» و «سلوی» فرستادیم (و
به آنان گفتیم:) از روزیهای پاکیزهای که
به شما دادهایم، بخورید! (و شکر خدا را بجا آورید! آنها نافرمانی و ستم کردند ولی)
به ما ستم نکردند، لکن
به خودشان ستم مینمودند.»
زنده کردن
مردگان به وسیله عیسی علیهالسّلام
به فرمان تکوینی خداوند بود:
...
واحی الموتی باذن الله... «.... . و مردگان را
به اذن خدا زنده می کنم....»
و ظاهر اینکه فرمود: " انی اخلق لکم... " این است که این
معجزات در خارج از آن جناب صادر می شده، نه اینکه از باب صرف
تحدی و احتجاج خواسته است بفرماید: من چنین و چنان می کنم، چون اگر منظور صرف حرف بوده و خواسته عذر
خصم را قطع و
حجت را تمام کند، جا داشت
کلام خود را
به قیدی که این معنا را افاده کند مقید سازد، مثلا بفرماید: اگر از من بخواهید مرده را زنده میکنم و امثال این عبارات.
علاوه بر اینکه
آیات زیر که حکایت خطاب خدای تعالی
به عیسی علیهالسلام در روز
قیامت است، بطور کامل دلالت میکند بر اینکه این معجزات از آن جناب سرزده.
در این آیه نسبت
خلقت را
به عیسی ع داده، و این تعبیری است سؤال انگیز که مگر عیسی
خالق است؟ در پاسخ باید دانست که کلمه" خلقت"
به معنای بوجود آوردن از عدم نیست بلکه
به معنای جمع آوردن اجزای چیزی است که قرار است خلق شود و لذا در جای دیگر فرموده: " فتبارک الله احسن الخالقین".
شفای بیماران
به وسیله عیسی علیهالسّلام
به فرمان تکوینی خداوند بود:
... وابرئ الاکمه والابرص... باذن الله... «.... و
به اذن خدا،
کور مادرزاد و مبتلایان
به برص (پیسی) را بهبودی میبخشم و مردگان را
به اذن خدا زنده میکنم....»
شکافته شدن
آب دریا به صورت خارق العاده برای موسی علیهالسّلام
به فرمان خدا بود:
واذ فرقنا بکم البحر فانجینـکم واغرقنا ءال فرعون وانتم تنظرون. «و (
به خاطر بیاورید) هنگامی را که
دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق ساختیم در حالی که شما تماشا میکردید.»
ولقد اوحینآ الی موسی ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا لاتخـف درکا ولاتخشی. «ما
به موسی
وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از
مصر) با خود ببر و برای آنها راهی خشک در دریا بگشا که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید، و نه از غرق شدن در دریا!»
فاوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطود العظیم. «و بدنبال آن
به موسی
وحی کردیم: «عصایت را
به دریا بزن! » (عصایش را
به دریا زد،) و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون
کوه عظیمی بود!»
به هر حال خداوندی که فرمانش بر همه چیز نافذ است و آبها اگر طغیان می کنند
به فرمان او است، و طوفانها اگر
به حرکت در می آیند
به امر او است همان خدایی که نقش هستی نقشی از ایوان او است، و آب و
باد و
خاک سرگردان او است، چنین فرمانی را
به امواج دریا داد، و امواج
به سرعت پذیرا گشتند و روی هم انباشته شدند، و در میان آنها جاده ها نمایان گشت و هر گروهی از بنی- اسرائیل در جاده ای روان شدند.
فرعون و
فرعونیان که از دیدن این صحنه، مات و مبهوت شده بودند و چنین
معجزه روشن و آشکاری را می دیدند باز هم از مرکب
غرور پیاده نشدند، باز هم
به تعقیب موسی و بنی اسرائیل پرداختند و
به سوی سرنوشت نهایی خود پیش رفتند.
معجزه هر پیامبری، برخاسته از امر تکوینی خداوند است:
... وما کان لرسول ان یاتی بـایة الا باذن الله.... . «ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم و برای آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ رسولی نمیتوانست (از پیش خود) معجزهای بیاورد، مگر بفرمان خدا! هر زمانی نوشتهای دارد (و برای هر کاری، موعدی مقرر است)».
. وما کان لنآ ان ناتیکم بسلطـن الا باذن الله.... . «و ما هرگز نمیتوانیم معجزهای جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهای شما نمیهراسیم) افراد با
ایمان باید تنها بر خدا
توکل کنند!».
. وما کان لرسول ان یاتی بـایة الا باذن الله... «ما پیش از تو رسولانی فرستادیم سرگذشت گروهی از آنان را برای تو بازگفته، و گروهی را برای تو بازگو نکردهایم و هیچ پیامبری حق نداشت معجزهای جز بفرمان خدا بیاورد و هنگامی که فرمان خداوند (برای مجازات آنها) صادر شود، بحق داوری خواهد شد و آنجا اهل
باطل زیان خواهند کرد!»
اصولا همه معجزات در اختیار خدا است، و بازیچه دست
کفار نمیتواند باشد، و
پیامبر صدر برابر" معجزات اقتراحی" آنان هرگز نمیتواند سر تسلیم فرود آورد، آنچه را برای
هدایت مردم، و پیدا کردن حق ضروری و لازم است بر دست پیامبرانش ظاهر میسازد.
نرم شدن
آهن برای
حضرت داود علیهالسّلام
به صورت خارق العاده
به فرمان خداوند بود:
و لقد ءاتینا
داود منا فضلا یـجبال اوبی معه و الطیر و النا له الحدید. «و ما
به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم (ما
به کوهها و پرندگان گفتیم:) ای کوهها وای پرندگان! با او هم آواز شوید و همراه او
تسبیح خدا گویید! و آهن را برای او نرم کردیم.»
ظاهر
آیه این است که، نرم شدن آهن در دست
داود به فرمان الهی و
به صورت اعجاز انجام می گرفت، چه مانعی دارد همان کسی که
به کوره داغ خاصیت نرم کردن آهن را داده، همین خاصیت را
به شکل دیگر در پنجههای
داود قرار دهد؟ در بعضی از
روایات اسلامی نیز
به همین معنی اشاره شده است.
در حدیثی آمده است که خداوند
به داود وحی فرستاد نعم العبد انت الا انک تاکل من بیت المال فبکی
داود اربعین صباحا فالان الله له الحدید و کان یعمل کل یوم درعا... فاستغنی عن بیت المال:
" تو بنده خوبی هستی جز اینکه از
بیت المال ارتزاق میکنی،
داود ۴۰
روز گریه کرد (و از خدا راه حلی خواست) خداوند آهن را برای او نرم کرد، زرهی میساخت... و
به این وسیله از بیت المال بی نیاز شد".
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۴، ص۳۶۴، برگرفته از مقاله «معجزه به امر الهی».