معجزات حضرت موسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از مجموع پانزده
معجزهای كه
قرآن برای
حضرت موسی(
علیه
السلام) ذكر کرده، نه معجزه برای
فرعون و قبطیان بوده و شش معجزه برای قوم
موسی (
بنیاسرائیل) نازل شده است.
خداوند در سورهی مبارکهی
اسراء، آیات و معجزات حضرت
موسی(
علیه
السلام) را نه تا معرفی میکند:
«وَ لَقَدْ آتَینا
مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیناتٍ»؛
«ما به
موسی نُه معجزهی روشن دادیم»
طبق آیات قرآن، معجزات حضرت
موسی(
علیه
السلام)، بیش از نُه تاست؛ اما مراد در این بیان، معجزاتی است که
موسی برای فرعون و قبطیان آورد و غیر از این معجزاتی دیگر نیز برای قوم بنیاسرائیل داشت. این نه معجزه، همان معجزاتی است که در طول آیات ۱۰۳ تا ۱۳۳
سوره اعراف بیان شده است.
از جمله معجزات بارز حضرت
موسی(
علیه
السلام)، تبدیل شدن عصای او به اژدها (مار بزرگ) است که خدای متعال در قرآن به آن اشاره کرده است.
خدای متعال به
موسی(
علیه
السلام) فرمود: «چه چیزی در دست راست تو است،
موسی(
علیه
السلام) در جواب عرض کرد: این عصای من است، بر آن تکیه میزنم، با آن
برگ درختان را برای
گوسفندانم میریزم و نیازهای دیگری را نیز با آن برطرف میکنم.»
سؤال خداوند مطلق و مبهم است، اما از جواب آن که ناظر به ماهیت عصا بود، فهمیده میشود که مراد خدای متعال اسم آن جسم نبوده؛ بلکه سؤال از پیرامون عصا و کارایی آن بوده است؛ یعنی آن چوب دستی
موسی که به عنوان عصا در دست گرفته، دارای این ویژگیها و این منافع است و از این جواب توضیحی
موسی به دست میآید که خداوند همین عصا را که یک تکه چوب بوده و دارای این ماهیت است، به اژدهای واقعی تبدیل میکند؛ و این
اعجاز بزرگی است.
پس از این سؤال و جواب، خدای متعال به
موسی دستور داد که عصایش را به
زمین بیندازد:«أَلْقِها یا
مُوسی! فَأَلْقاها فَإِذا هِی حَیةٌ تَسْعی»
«ای
موسی! آن را بیفکن؛ پس
موسی آن(
عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو میشتافت.»
حضرت
موسی این دستور الهی را سریعاً انجام داد و عصایش به صورت
مار عظیمی در آمد؛ سپس به
موسی دستور داده شد که آن را بگیرد، بدون اینکه ترسی در دل داشته باشد؛ تا به صورت اولیه(چوب دستی) در بیاورد.
بعد از معجزهی عصا، خداوند جهت عطای معجزهی دیگر، به
موسی فرمان دیگری میدهد:«وَ اضْمُمْ یدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ
بَیضاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ آیةً أُخْری»
«دستت را در گریبانت ببر، تا سفید و بیعیب بیرون آید؛ این نشانهی دیگری (از سوی خداوند) است.»این سفیدی و درخشانی دست، به خاطر درد و مرض، مثل
پیسی و مشکلات پوستی نیست؛ بلکه نشانهای از اعجاز و قدرت الهی است.
خدای منان بعد از این که این دو معجزه بزرگ را در اختیار
موسی قرار میدهد، میفرماید: ما این معجزات را در اختیار تو قرار دادیم تا آیات بزرگ خود را به تو نشان دهیم.
حضرت
موسی(
علیه
السلام) طبق مأموریت الهی، به سوی فرعون رفت؛ فرعون فردی طغیانگر و سرکشی بود که در رأس گروهی به نام قبطیان که فامیلها و اطرافیان فرعون بودند، صاحب قدرت و شوکت بود.
لازم به ذکر است که لفظ "فرعون" از القاب سلاطین
مصر بوده، چنانچه "
قیصر" از القاب سلاطین
روم و "نمرود" لقب سلطان بابل بوده است.
حضرت
موسی وقتی نزد فرعون رفت، به او گفت: من رسول خدا هستم و دلیلی روشن برای
رسالت خود دارم، بنیاسرائیل را با من بفرست و آنها را رها کن؛ ولی جواب فرعون به
موسی این بود که اگر راست میگویی، دلیل و نشانهات را بیاور؟!
موسی بلافاصله آن دو معجزه را که خدای متعال در وادی طور به او داده بود، ارائه داد:«فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِی ثُعْبانٌ مُبِینٌ وَ نَزَعَ یدَهُ فَإِذا هِی
بَیضاءُ لِلنَّاظِرِینَ»؛
«(
موسی) عصای خود را افکند؛ ناگهان اژدهای آشکاری شد؛ و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد؛ سفید (و درخشان) برای بینندگان بود.»
کاربرد اصلی معجزهی عصا در مجلس
ساحران فرعون بود؛ وقتی ساحران زبردست فرعون، طبق برنامهی از پیش تعیین شده، با
سحر و
جادوی خود در مجلس بزرگ با نظارهگری انبوهی از جمعیت، برای شکست
موسی حاضر شدند و
ریسمانها و طنابهای خود را به صورت شیء متحرک و مارهای خیالی درآوردند، این کار ساحران در چشم مردم، عجیب و بزرگ به نظر آمد،
در همان حین حضرت
موسی(
علیه
السلام)، طبق
وحی الهی عصای خود را به زمین افکند و به صورت اژدهایی بزرگ و واقعی در آمد که تمام جادوی ساحران را بلعید و عظمت و حقانیت پروردگار عالمیان و رسالت خود را اثبات کرد:
«وَ أَوْحَینا إِلی
مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِی تَلْقَفُ ما یأْفِکُونَ»؛
«(ما) به
موسی وحی کردیم که: عصای خود را بیفکن؛ ناگهان (به صورت مار عظیمی درآمد که) وسائل دروغین آنها را به سرعت برمیگرفت.»
بعد از اعجاز
موسی(
علیه
السلام) که
حق از
باطل روشن شد، فرعون و ساحران او شکست خورده و احساس شرم و حقارت نمودند. ساحران که آشنایی کامل به فنون سحر و
جادوگری داشتند، هیبت و عظمت این اعجاز واقعی را دیدند، و فهمیدند که این کار
موسی از جنس سحر آنها نبود؛ در نتیجه به خدای
موسی ایمان آوردند و حتی
تهدید فرعون تأثیری در وجود آنها نگذاشت و با اخلاص تمام در راه خدا ایستادگی کردند؛ چرا که واقعیت را دریافته بودند؛ ولی فرعون نه تنها ایمان نیاورد، بلکه
موسی را نیز ساحر خواند و ساحران را در تسلط به منطقه، همدست
موسی خواند؛ زیرا بزرگترین شکست فرعون، ایمان ساحران در انظار آن جمعیت عظیم بود.
در سوره مبارکهی
اعراف، در یک
آیه به پنج
معجزه از معجزات
حضرت موسی اشاره شده است. قبل از بیان این معجزات، بیان این نکته لازم است که علت نزول و وقوع این معجزات متعدد، سرکشی،
لجاجت، ایمان نیاوردن و عدم وفای به عهد
فرعون و طرفدارانش نسبت به حضرت
موسی(
علیه
السلام) و
بنیاسرائیل بود که حتی بعد از این همه اعجاز، استکبار ورزیدند و بر
کفر خود اصرار داشتند.
بعد از این که فرعون خواستهی
موسی مبنی بر رها کردن بنیاسرائیل را نپذیرفت، وعدهی
موسی که نزول
عذاب بود، محقق شد و اولین عذاب (طوفان) بر سر آنان فرود آمد؛ چون بنیاسرائیل در
اسارت فرعون بودند و فرعون مثل
بردگان از آنها کار می کشید؛ لذا در رنج و سختی شدیدی بودند؛ بعد از مدّت کوتاهی، آنها به حضرت قول دادند و درخواست کردند که عذاب را رفع کند تا ایمان بیاورند و بنیاسرائیل را آزاد کنند؛ اما وقتی به عنایت
موسی، خدا عذاب را از آنها برداشت،
ایمان نیاوردند و دوباره به
آزار و اذیت بنیاسرائیل ادامه دادند، تا جایی که این ماجرا پنج مرتبه با پنج اعجاز و بلای گوناگون تکرار شد:
«فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ»؛
«سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل کردیم) طوفان و
ملخ و آفت گیاهی و
قورباغهها و
خون را که نشانههایی از هم جدا بودند، بر آنها فرستادیم (ولی باز بیدار نشدند) و
تکبر ورزیدند و جمعیت گنهکاری بودند.»
باریدن
باران و طغیان
رود نیل بود که ناگهان به صورت سیلاب از هر سو شهر را تهدید نمود، خانهها را فرا گرفته و فرو ریخت و کشتزارها را گل و لجن دریا فراگرفته، زراعتها را به کلی خراب و فاسد نمود.
همان ملخ است و به آن جراد میگویند چون
زمین را از گیاه،
زرع و درختان خالی میکند. وجود ملخها در شهر آن قدر کثرت پیدا کرد که حتی چوب،
آهن، درب منازل، درختان و سقف عمارات را از بین بردند و تمام لباسهای آنها را جویدند و بر سر و صورت آنها مینشستند.
قمل یک نوع آفت نباتی بوده که به غلات
قبطیان(قوم فرعون) افتاد، و همه را فاسد کرد.
ضفادع، همان
وزغ و قورباغه است که در غذاها و در زیر لباسهای قبطیان و جایگاه خواب آنها میرفتند.
آب رود نیل به خون تبدیل شد و قبطیان آب را، خون میدیدند اما اسرائیلیان (بنیاسرائیل که در اسارت و بردگی فرعون بودند) آن را آب میدیدند. وقتی اسرائیلی مینوشید، آب بود و وقتی قبطی آن را مینوشید، خون بود؛ تا آنجا که افراد قبطی به افراد بنیاسرائیلی میگفتند: آب را در دهانت بگذار و بعد آن را در دهان من بریز؛ اما وقتی آب را در دهان قبطی میریخت، باز تبدیل به خون میشد.
یکی از
خارقالعاده بودن این معجزات این بود که این عقوبتها اختصاص به قبطیان داشته و طوفان و حشرات نامبرده، نسبت به پیروان
موسی(
علیه
السلام)، وسیلهی تهدید نبود؛ بلکه نشانهی رحمت و مسرّت آنان بود؛ زیرا میدانستند که پروردگار عالم به منظور پشتیبانی از دعوت
موسی(
علیه
السلام)، قبطیان را که در مقام مبارزه با دعوت به
توحید برآمدهاند، عقوبت و تهدید میکند.
در سورهی مبارکه اعراف به این دو معجزه که
خشکسالی(
قحطی) و کمبود انواع میوهها بود، اشاره کرده و میفرماید:
«وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَفِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَالثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»؛
«ما آلفرعون را به قحطی و خشکسالی و کمبود میوهها گرفتار ساختیم، شاید متذکر گردند و بیدار شوند!»
خدای سبحان آل فرعون را که قبطیها و فامیلهای فرعون بودند، به قحطیهای و کمبودهای متعدد دچار کرد، تا شاید با این وسیله متذکر شوند.
چون قوم فرعون پیش از عذاب الهی، به رودخانههای خود و به رود نیل که همهی خیرات سرزمینشان از ناحیهی آن بود، میبالیدند؛ باران مراتعشان را سرسبز کرده بود و آب نیل باغهایشان را پر از درختان میوه ساخته بود؛ تا اینکه باران رو به نقصان نهاد و همهی باغ و بستانشان خشک شد. این عذاب برای آن بود که بدانند این شکوه نعمت و آبادانی از خدای تعالی است، نه از ناحیهی دیگر.
نکتهی قابل توجه این است که این خشکسالی، چند سال ادامه یافت و برای
مصر بلای بزرگی محسوب میشد؛ زیرا مصر یک کشور کاملاً
کشاورزی بود و خشکسالی همهی طبقات آن را تحت فشار شدید قرار میداد، ولی
آل فرعون که صاحبان اصلی زمینها و منافع آن بودند، بیش از همه زیان میدیدند.
معجزات نهگانه
موسی بر فرعونیان، برای اثبات رسالت
موسای کلیمالله ارائه شد؛ در نتیجه فرعون از خودستایی بازگردد و از کردار خویش پشیمان شده و با تصدیق رسالت
موسی هدایت شده و عموم مردم را نیز به توحید دعوت کند.
مردم به کفر،
معصیت و انحراف خویش آگاه شوند و با مشاهدهی این معجزات الهی پند گرفته و
رقت قلب یابند؛ در نتیجه به سوی خدای یگانه گرویده و رضای الهی را در نظر بگیرند.
طبق آیات
قرآن، حضرت
موسی (
علیه
السلام) شش معجزه برای قوم خود آشکار کرد و این معجزات، غیر از آن نُه معجزهای است که بر فرعون و قوم او نازل شد.
حضرت
موسی(
علیه
السلام)پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و آل فرعون با ارائهی معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور میشود که نیمهشب با بنیاسرائیل از مصر کوچ کند.
فرعون فردی طغیانگر و سرکشی بود که در رأس گروهی به نام قبطیان که فامیلها و اطرافیان او بودند، صاحب قدرت و شوکت بود.
موسای نبی، بنیاسرائیل را شبانه حرکت داد و فرعون نیز به دنبال آنان با هزاران
اسب سوار حرکت کرد؛ همراهان
موسی که ۶۲۰ هزار نفر بودند، فرعون با دیدن آنان به همراهان خود گفت: اینها گروه کمی هستند که موجب خشم و ناراحتی ما شدهاند، ولی همهی ما آمادهی مبارزه با آنها هستیم؛
حضرت
موسی، بنیاسرائیل را حرکت داد تا به دریا رسیدند و آلفرعون نیز به دستور فرعون، به دنبال آنان به راه خود ادامه دادند؛ در همان حال قوم حضرت
موسی ابراز ناراحتی کردند از اینکه همراه
موسی بوده و هستند و هر روز مورد آزار فرعونیان قرار میگیرند؛ چون در وضعیتی بودند که از پیشرو دریا و از پشتسر، لشگر نیرومند فرعون قرار گرفته بود؛ اما بعد از اینکه حضرت
موسی وعدهی هلاکت آنها را بر قوم خود داد، فرمان الهی نازل شد:
«فَأَوْحَینا إِلی
مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ»؛
«و به دنبال آن به
موسی وحی کردیم، عصایت را به دریا زن، دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود»
دریا از هم شکافته شد و دو راه پدید آمد و برای هر
سبطی یک راه نمایان شد. بنیاسرائیل گفتند: این راه مرطوب است و ما میترسیم غرق شویم. خدا
باد صبا را فرستاد تا آن راهها خشک شد؛ البته در حال عبور از بین آب، ایراداتی دیگر به
موسی میگرفتند که
موسی با اعجاز از ناحیه خدا، بهانهی آنها را بر طرف میساخت.
اما وقتی که فرعون با یارانش وارد دریا شدند، دریا متلاطم شد: «وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»؛
«به خاطر بیاورید هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق کردیم در حالی که تماشا میکردید.»
جسدهای هلاک شدهی لشکر فرعون روی آبها قرار گرفت و بنیاسرائیل با چشم خود دیدند که دشمن به چه روزی افتاده است.
در قرآن کریم در چند سوره به این ماجرای عظیم اشاره شده است.
این معجزه در وادی "
تیه" اتفاق افتاد (سرزمین
سینا که یک سرزمین بیابانی بوده و حضرت
موسی و بنیاسرائیل، بعد از گذشتن از رود نیل، وارد آن سرزمین شدند). وقتی بنیاسرائیل از شدت تشنگی به حضرت
موسی، شکایت نمودند و از حضرت طلب آب کردند، حضرت
موسی این معجزه را نمایان کرد:
«وَ إِذِ اسْتَسْقی
مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ...»؛
«و (بخاطر بیاور) زمانی را که
موسی برای قوم خویش طلب
آب کرد به او دستور دادیم عصای خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید، بطوری که هر یک (از طوائف دوازدهگانهی بنیاسرائیل) چشمهی مخصوص خود را میشناخت...»
"حَجَر" آن سنگ مخصوصی بود که
موسی(
علیه
السلام)از کوه طور برداشته بود و همیشه آن را با خود داشت.
وقتی به
موسی وحی شد که عصایت را به سنگ بزن،
موسی این فرمان الهی را انجام داد؛ در نتیجه دوازده چشمه به عدد دوازده سبط بنیاسرائیل بیرون آمد که برابر هر سبطی، یک چشمه از آن سنگ جاری شد.
لقب
حضرت یعقوب اسرائیل است و فرزندان او را بنی اسرائیل می گویند، بنیاسرائیل به صورت دوازده گروه و امت بودند که بازگشت این دوازده گروه به دوازده پسر حضرت یعقوب بود و این دوازده نفر، رؤسای قبایل اسرائیلی بودند.
گرچه در این آیه تعبیر به "إنْفَجَرَتْ" شده ولی در آیه ۱۶۰ اعراف
که همین معجزه را مطرح میکند، تعبیر به "إنْبَجَسَتْ" میکند؛ دلیلش این است که ابتدا حضرت
موسی عصا را به سنگ زد، مقدار کمی آب جاری شد که تعبیر "انبجاس" مناسب آن است و بعد از آن، آب به صورت دوازده چشمه به سوی دوازده گروه مانند جوی به مقدار زیاد، جاری شد که تعبیر "انفجار" با آن تناسب دارد.
در میان بنیاسرائیل پیرمرد ثروتمندی بود که برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او
ارث ببرند؛ جسد وی را بر سر راه یکی از قبایل بنیاسرائیل انداختند، سپس در مقام خونخواهی برآمده و برای اقامهی دعوی نزد
موسی رفتند،
موسی پرسید: چه کسی از این جریان آگاه است؟ گفتند: تو پیامبر خدا هستی و داناتری. در این هنگام خداوند وحی فرستاد و امر کرد که آنان گاوی را کشته و عضوی از آن را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و واقعه را شرح دهد.
«وَ إِذْ قالَ
مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً...»؛
«(و بخاطر بیاورید) هنگامی را که
موسی بقوم خود گفت: خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را
ذبح کنید (و قطعهای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد)»
لازم به ذکر است که بنیاسرائیل بعد از این دستورِ خداوند، بهانههای زیادی مبنی بر مقدار سن گاو، چگونگی شکل، رنگ و نحوهی کار آن
گاو گرفتند؛ حتی در ابتدای کار که
موسی(
علیه
السلام)به آنها دستور ذبح گاو را داد، تصور کردند که
موسی آنها را مسخره میکند؛ اما حضرت بعد از هر بهانه، طبق امر خداوند که در
قرآن بیان شده، صفات و ویژگی گاو را به آنها بیان نمود، تا اینکه گاو مورد نظر را یافتند و ذبح کردند.
در ادامهی همین آیات کریمه میفرماید: «خداوند اینگونه مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما نشان میدهد، شاید درک کنید.»
چون پس از آن که پارهای از اعضای گاو را به مقتول زدند، به اراده خداوند زنده شد، و درحالیکه خون از رگهای گردنش میجوشید، قاتل خود را معرّفی کرد، تا اینکه قاتل نیز کشته شده و مورد
قصاص گرفت و پس از این ماجرا، هیچ قاتلی از مقتول ارث نبرد.
وقتی حضرت
موسی(
علیه
السلام)بنیاسرائیل را از دریا عبور داد، وارد بیابانی شدند. در آن بیابان بنیاسرائیل به
موسی گفتند: ای
موسی تو ما را در این بیابان خواهی کشت، برای اینکه ما را از آبادی به بیابانی آوردهای که نه سایهای است، نه درختی و نه آبی. پس از آن به اعجاز حضرت
موسی(
علیه
السلام)، روزهای آفتابی ابری از کرانهی افق برمیخاست و بر بالای سر آنان میایستاد و سایه میانداخت تا گرمای آفتاب آنها را آزار ندهد؛ خدای تبارک در قرآن میفرماید:
«وَ ظَلَّلْنا عَلَیکُمُ الْغَمام...»؛
«و ابر را بر شما سایبان ساختیم...»
"مَنّ" غذای لذیذی است که پروردگار متعال بر بنیاسرائیل منّت نهاد و بر آنان نازل فرمود، و "سَلوی" به معنی گواراست و مراد از آن، پرندهای شبیه به
کبوتر است که
گوشت آن از گواراترین گوشتهای پرندگان است.
«...وَ أَنْزَلْنا عَلَیکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیباتِ ما رَزَقْناکُم...»؛
«...و با "منّ" (شیرهی مخصوص و لذیذ درختان) و "سلوی" (مرغان مخصوص شبیه کبوتر) از شما پذیرایی به عمل آوردیم (و گفتیم) از نعمتهای پاکیزهای که به شما روزی دادیم بخورید...»
در همان بیابان گرم که آب و غذایی نبود و بنیاسرائیل مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان بودند، در شب هنگام، به اعجاز حضرت
موسی(
علیه
السلام)از ناحیهی خدا برای بنیاسرائیل "منّ" نازل میشد و روی گیاهان، بوتهها و سنگها مینشست و بنیاسرائیل آنها را میگرفتند و میخوردند، و در آخر شب، "سلوی" (مرغ بریان) بر آنها نازل میشد و داخل سفرههایشان میافتاد. وقتی میخوردند و سیر میشدند، آن مرغها دوباره پرواز کرده و میرفتند.
هنگامی که
موسی(
علیه
السلام)از
کوه طور بازگشت و
تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد، کتاب آسمانی آوردهام که حاوی دستورات دینی و
حلال و
حرام است؛ دستوراتی که خداوند برنامهی کار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید.
یهود به بهانهی اینکه
موسی تکالیف مشکلی برای آنان آورده، بنای نافرمانی و سرکشی گذاشتند؛ لذا خدای متعال نیز
فرشتگان را مأمور کرد تا قطعهی عظیمی از کوه طور را بالای سر آنها قرار دهند:
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ...»؛
«و به خاطر بیاورید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و طور را بالای سر شما قرار دادیم...»
در این هنگام حضرت
موسی اعلام کرد که چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشی و تمرّد
توبه نمائید، این عذاب و
کیفر از شما بر طرف میشود و گرنه همه هلاک خواهید شد:«وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیناکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون»؛
«گمان کردند که آن کوه، بر سر آنها فرود خواهد آمد (و در این حال از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم) آن چه را به شما (از احکام و دستورات) دادهایم با قدرت (و جدّیت) بگیرید و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و عمل کنید) تا پرهیزگار شوید.»
پس آنها
تسلیم شدند و تورات را پذیرفتند و برای خدا
سجده نمودند، درحالیکه هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود میکشیدند؛ ولی سرانجام به برکت توبه، این عذاب الهی از آنها دفع شد.
چگونگی قرار گرفتن کوه بالای سر بنیاسرائیل، مطالبی ذکر شده که به برخی اشاره میکنیم
الف. به فرمان خداوند، کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانی بر سر آنها قرار گرفت.
ب. بر اثر یک
زلزلهی شدید، کوه چنان تکان خورد که افرادی که پای کوه بودند، سایهی قسمت بالای آن را بر سر خود مشاهده کردند.
ج. قطعهی عظیمی از کوه کنده شد و در یک لحظهی زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت، سپس از آنجا گذشت و کنار افتاد.
در هر حال شکی نیست که این یک موضوع خارقالعاده بوده، نه یک جریان طبیعی.
۱- بنیاسرائیل که قومی لجوج و اهل بهانه بودند، هدایت یافته و عموم مردم به سوی توحید فراخوانده شود.
۲- تا مردم با مشاهدهی این معجزات الهی پند گرفته و رقّت قلب یابند؛ در نتیجه به سوی خدای یگانه گرویده و رضای الهی را در نظر بگیرند.
۳- برطرف شدن نیازهای مردم و توجه مردم به لطف و رحمت پروردگار نسبت به بندگانش، به اینکه جز خدا کسی قادر به رفع مشکلات عظیم آنها نیست و همیشه خدا به یاد آنها و شاهد اعمال آنهاست.
۴- اطمینان کامل به
نبوت موسی، و عظمت و حقانیت خدای
موسی و همچنین رفع بهانههای مکرر قوم
موسی.
پژوهشکده باقرالعلوم.
پژوهشکده باقرالعلوم.