معاد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معاد واژهٔ
عربی برگرفته
از «عود» است و به معنای «بازگشتن»، «رستاخیز» یا «دوباره برخاستن» (پس
از مرگ) است.
باور به
رستاخیز (معاد) یکی
از اصول دین
اسلام است.
برخی معاد را تنها جسمانی (رجعت) یا تنها روحانی (آخرت) میدانند. معاد یکی
از اصول دین اسلام و یکی
از مهمترین آنهاست.
كلمه ي معاد
از ريشه ي ( ع و د ) و بر وزن مفعل مي باشد. اسم زمان و مكان و در زبان عربي بر اين وزن به كار مي رود. (عود) به معناي بازگشت است. بنابراين معناي لغوي ( معاد ) زمان يا مكان بازگشت است.
معمولاً لفظ معاد در معناي اصطلاحي به كار برده مي شود كه
منظور بازگشت به زندگاني پس
از مرگ است. يعني مرگ نقطه ي پاياني زندگاني انسان نيست،بلكه روزگاري انسان بايد در محكمه عدل الهي حاضر شود و به پاسخ گويي بپردازد. بنابراين در اصطلاح، معاد به معناي بازگشت به عالم آخرت و زندگاني پس
از مرگ است.
امام خمینی معاد را در اصطلاح فلسفی و کلامی رجوع به نشئه دیگر، فوق
عالم طبیعت میداند
و در اصطلاح عرفانی، معاد رجوع مظاهر به حقتعالی میباشد.
امام خمینی معاد را ضرورت همه ادیان میداند که برهان بر آن قائم است
و آن را
از اصول ایمان و
فطرت بشری میشمارد.
امام خمینی این
نظر را که معاد در همین عالم طبیعت است، خلاف ضرورت تمام شرایع میداند و بر این باور است که لازمه چنین سخنی انکار معاد است، زیرا معاد در همه شرایع رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت است.
امام خمینی معاد را به معنای فساد اجزای مادی و جمعشدن آن در همین عالم طبیعت نمیداند، زیرا این تغییر و تبدیل و جمع اجزا بازگشت به نشئه دیگر نیست، درحالیکه ضرورت تمام شرایع این است که معاد رجوع به نشئه دیگر فوق طبیعت است. افزون بر اینکه
امام خمینی تمسک برخی به ظواهر قرآن مبنی بر اینکه معاد رجوع به طبیعت است را مردود میشمارد.
امام خمینی حقیقت معاد را
از دیدگاه عرفانی بازگشت موجودات و مظاهر به اصل خود و رجوع
از عالم کثرت به همان اسمی میداند که مبدا ظهور آن موجودات است، اگرچه مرجع کل، همان هویت الهی است؛ ولی ازآنجا که هویت الهی بدون
حجاب اسماء بر موجودات تجلی نمیکند، رجوع همه موجودات به اسماء خاص خود خواهد بود.
از این رجوع به قبض موجودات به مقام
مالکیت مطلقه حق تعبیر میشود.
امام خمینی معاد را
از راه نقلی، عقلی و فطری اثبات شدنی میداند و معتقد است،
از جهت نقلی ثبوت معاد
از نگاه آیات و روایات امری ضروری است همچنین
امام خمینی از راه عقلی براهین متعددی برای ضرورت معاد اقامه نموده است، چنانچه ایشان معاد را
از جهت فطری نیز قابل اثبات میداند.
کلمه معاد در اصطلاح دینی بیان کننده یک باور دینی است. می دانیم که باورهای دینی به طور کلی دو دسته هستند الف: باورها و اعتقادات اصلی و زیر بنایی ب: اعتقادات فرعی و روبنایی؛ عقیده و باوری که معاد عهده دار بیان آن است
از دسته اول بوده و در کنار باورهای «توحید» و «نبوت» اصول سه گانه و جدایی ناپذیر ادیان توحیدی را تشکیل می دهند،
توحید: یعنی ایمان به آفریدگار و پروردگار یکتای دانای حی قادر متعال.... برای جهان هستی.
باور نبوت یعنی ایمان به پیامبران و برگزیدگان الهی که برنامه سعادت بشری را به او اعلام می کنند.
معاد،ایمان به روز واپسین و حیات جاودان انسانها پس
از مرگ و جزا و پاداش اعمال آنها. چنانکه در بالا اشاره شد این سه اصل زیربنای فکری و اعتقادی هر دین آسمانی و توحیدی را تشکیل می دهند و انکار هر یک به منزله انکار آن دین است، اسلام نیز که مدعی است آخرین دین آسمانی می باشد
از این قاعده مستثنی نیست. به تعبیر دیگر نمی توان فرض کرد دین توحیدی ای باشد که یکی
از اصول بالا
از آن حذف شده باشد چه اسلام چه دین دیگری.
معاد
از ضروریات وابسته به اصول است و اصول بر ۲ است یکی توحید و دیگری نبوت : در توضیح این مطلب آخوند می گوید : اصول دین توحید و نبوت است لقوله تعالی (ان الدین عند الله الا سلام) باز بیان اسلام را فرموده اند که شهادت به وحدانیت و شهادت به رسالت است. امامت و عدل
از اصول مذهب ما است. چه اشاعره اهل سنت قائل به آن نیستند. حرفی که مشهور است اصول دین ۵ است عوامی است که فرق بین اصول دین و مذهب نکرده اند و معاد را
از اصول دین شمردن خلاف قوائد و ادله. بلی
از ضروریاتی است که متعلق است به اصول، چنانچه وجوب نماز و روزه و امثال اینها
از ضروریات فرعیه دین است. منشاء شبهه این است که خیلی فرق بین را بین این دو چنین کرده که هر چه متعلق است به اعتقاد
از اصول و هر چه متعلق است به عمل
از فروع است ولی چون قوم در کتب خود معاد را اصلی
از اصول شمرده اند فقیر نیز در تعنون و ترتیب مباحث کتاب متابعت ایشان کرده بر معاد اطلاق اصل نمود.
- همچنین اشتباه است آنچه بعضی
از ارباب علم کرده و اعتقاد به تمام آن چیزی را که در اخبار و ادعیه مثل دعای عدیله و امثال آن مذکور است
از اصول دین شمرده. چه ، دلیلی بر بودن آنها
از اصول نیست والا اصول دین لا یتناهی خواهد بود و دیگر فروعی باقی نخواهد ماند .
هر چند عقیده مشهور بر این است که اصول شامل توحید، نبوت و معاد است اما برخی
از فقهای مشهور در این موضوع با آخوند هم عقیده هستند که نام آنها در ادامه می آید :
شیخ طوسی در تجرید اصول را بر ۲ می داند، شهید ثانی اصول را بر ۴ می داند، علامه مجلسی نیز اصول را بر ۶ می داند، علامه حلی نیز معاد را
از اصول نمی داند و برخی دیگر
از علماء که در طبقه بندی آنها بر معاد اطلاق اصل نگردیده است.
در ادیان غیرتوحیدی مفهومی ولو مشابه در بعضی وجوه با آنچه در ادیان توحیدی تحت عنوان «معاد» مطرح شده، وجود ندارد ولی باید دانست تلقی این ادیان و فرق مذهبی اساسا با برداشت و تصویری که ادیان آسمانی
از مساله معاد ارائه می کنند متفاوت است.
آنچه مسلم است در اصل اعتقاد به چنین واقعه ای در آینده زندگی بشری نه بین متفکران اسلامی اختلافی هست نه بین اسلام و دیگر ادیان آسمانی مثل یهودیت و مسیحیت.
در کیفیت معاد و شرح وقایع آن نیز در کلیات شباهت های بی
نظیری بین آنها یافت می شود که نشان
از سرچشمه واحد آنها دارد (هر چند بسیاری
از ادیان آسمانی
از گزند بدخواهان تحریف گر مصون نمانده اند) لیکن در جزئیات وقایع معاد نه تنها در بین ادیان اختلاف وجود دارد بلکه گاهی در یک مساله حتی در بین اندیشمندان یک مذهب نیز اختلاف دیدگاه بوده هریک برداشتی در آن زمینه ارائه کرده ا ست.
این اختلاف
نظرها در مباحثی
نظیر تلقی های ادیان و متفکرین نسبت به حقیقت معاد، حقیقت مرگ وقایع پس
از مرگ و عالم برزخ، وقایع قیامت، شفاعت، معاد جسمانی و روحانی و مباحثی
از این دست بروز کرده و متفکرین را بر آن داشته دراین مباحث وارد میدان تحقیق و تفکر شوند و با جمع بندی میان اشارات عقلی و ادله نقلی سعی در برداشتن پرده
از حقیقت این واقعه سرنوشت ساز برای حال و آینده بشر کنند.
اوّل: قول به معاد روحانی فقط
از دون اعتنائی به جسم و جسد: این قول بعض فلاسفه است که اتباع مشّائین¬اند و نسبت داده شده به شیخ رئیس ابن سینا؛ اگرچه بعض
از اهل عرفان و حکمت که دارای کمالات و اسرار است، نفی نسبت مذکوره
از او کرده است و فرموده است که او تحقیق معاد جسمانی به برهان نکرده؛ بلکه گفته است
از شرع رسیده است. این سخن دلالت بر انکار معاد جسمانی ندارد، بلکه مراد این است که این خصوصیت مستفاد
از شرع است.
بالجمله بعض فلاسفه صریحاً نفی جسمانی کرده، اثبات معاد روحانی نموده¬اند، بنابر امتناع اعاده معدوم. زیرا که بدن به واسطه قطع تعلّق روح به صورت و اعراض خود، منعدم می¬شود و نفی را فنائی نیست؛ پس متعلّق می¬شود به عالم مفارقات. دیگر قوای بدنیه منطبع است در بدن و بعد
از انعدام بدن به انتفاء محل، حال منتفی می¬شود؛ پس چیزی نیست که ادارک لذّت و الم و جنّت و نار و حور و قصور و غسلین و حمیم نماید. به خلاف نفس، که مدرک کلّیات است و او را فنا نیست؛ قوای بدنیه به واسطه اینکه مدرک جزئیات فانیه¬اند فانی می¬شوند.
جواب این بعد
از آنچه در اوّل مبحث بیان کردیم واضح است؛ زیرا که نسبت به اجزاء اصلیه بدن عدم تصوّر نمی¬شود تا اعاده آن ممتنع باشد. هرگاه مبنی باطل شد، پس قول ایشان به حصر معاد در روحانی باطل است.
امّا وجه ثانی، پس جواب آن است که قوای بدنیه انوار و اشعه نفس¬اند پس فنا آن¬ها به تمامها توقّف بر فناء نفس دارد؛ و نفس را که فنا نیست بالاتّفاق؛ پس قوای بدنیه را به واسطه بقای علّت آنها فنا نیست. بلی تلاشی و اضمحلال صوری در آن¬ها به هم می¬رسد. جمع متلاشی و متفرّق، ممکن است للعلیم الخبیر القادر المختار. گذشته
از اینها که بنابر بقای نفس که مفروغٌ¬عنه قرار داده¬اند، این تصوّر معاد روحانی نیست بلکه بقای نفس است در سعادت یا شقاوت به واسطه زوال شواغل بدنیه و اتّصال به عالم مجرّدات. این معادی که مبحوثٌ¬عنه است نیست؛ چرا که معاد در دار جزای اعمال است و این نحو سعادت و شقاوت را جزای عمل گفتن اصطلاح جدید است، و نزاع در اصطلاح نداریم.
نکته قابل توجه اینکه معاد به عنوان یک گزاره دینی مورد توجه اندیشمندان فعال در حوزه فلسفه دین نیز قرار گرفته است. این اندیشمندان در صدد هستند صرف
نظر از اعتقادات مذهبی شخص خود که می تواند حتی منکر هر دینی هم باشد به بررسی عقلی و خردگرایانه گزاره های دینی پرداخته و آنها را بررسی کنند (هرچند عملا حوزه فعالیت این
دانشمندان به گزاره های دین مسیحیت اختصاص یافته).
• کتاب اصول عقاید و دستورات دینی علامه طباطبایی ۱-۴ ص ۲۱۳ تا۲۱۵
• دانشنامه
امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار
امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.