مطالعات قرآنی خاورشناسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مطالعات
خاورشناسان در حوزه
اسلام، ابعادی گسترده دارد و از میان آنها به
قرآن،
حدیث،
تاریخ اسلام،
فقه،
فلسفه و سایر
علوم میتوان اشاره کرد.
در تعریف استشراق گفتهاند: «
العلم باللغات و الادب و
العلوم الشرقیة.»
و
عالم به آن را مستشرق (خاورشناس) میگویند.
پدیده خاورشناسی یا استشراق، در اصطلاح، به مجموعه مطالعات مربوط به شرق
اطلاق میشود؛ خواه این مطالعات به ملیتها و اقوام برگردد یا به ادیان و ادبیات. بدینسان مطالعات ایرانشناسی، عربشناسی، هندشناسی، چین و ترکشناسی و نیز اسلامشناسی، یا مطالعه ادیان و آیینهای کهن شرقی چون زرتشتیگری، بودیسم و...همه در این مقوله میگنجد. البته اگر چه مصداق خاورشناسان فقط غربیها نیستند، امّا عادتا اکثر ایشان غربیاند.
ادوارد سعید در تعریف شرقشناسی مینویسد:
«شرقشناسی به رشتهای اطلاق میشود که درباره
شرق گفت و گو میکند، مینویسد و میآموزد. به عبارت دیگر، شرقشناسی رشته فعالیت کسی است که در خصوص شرق مطالعه میکند و یافتههای خود را در اختیار دیگران میگذارد...شرقشناسی
علمی است که درباره شرق
قضاوت کرده و واقعیتهای آنها را بررسی و تفسیر میکند.»
شرق در نگاه غربیان مفاهیم گوناگونی دارد:
۱.مفهوم جغرافیایی؛ در این معنی، مراد از شرق همان آسیا، خاورمیانه باستانی و دنیای غیر اروپایی است.
۲.مفهوم ایدئولوژیکی؛ که شرق
مسلمان را در مقابل غرب مسیحی قرار میدهد.
۳.مفهوم سیاسی؛ به خطری اشاره دارد که دنیای
مسیحیت و غرب سرمایهداری را
تهدید میکند.
زمان شروع مطالعات خاورشناسی از سوی غربیان دقیقا شناخته شده نیست.برخی رگههای آن را در یونان باستان جست و جو کرده و
تاریخ «هرودت» را نوعی خاورشناسی دانستهاند. گاه خاورشناسی را میراث کنجکاویها و پژوهشهایی دانستهاند که مسیحیان پس از پایان گرفتن جنگهای صلیبی در برابر فرهنگ اسلامی آغاز کردند...؛ ولی میتوان گفت خاورشناسی به صورت جدی در
قرن شانزدهم در اروپا شکل گرفت و در قرن هفدهم با اختصاص کرسیهایی به آموزش
زبان عربی در فرانسه، انگلیس، آلمان، هلند، ایتالیا و...آشکار گردید.
یکی از صاحبنظران انگیزههای خاورشناسان را به سه دسته تقسیم میکند:
۱ ـ انگیزههای تبشیری؛
۲ ـ اغراض و اهداف استعماری؛
۳ ـ انگیزههای
علمی.
این مطلب، یکی از موضوعاتی است که نویسندگان
مسلمان همیشه با
تردید بدان نگریستهاند. گر چه برخی به این فعالیتها خوشبین بوده، امّا بیشتر ایشان بر تردید خویش پای فشرده و از آن تلقی بدبینانه داشتهاند. تا آنجا که به موضوع این مقاله مربوط است، مطالعات قرآنی و
پژوهش در معارف آن توسط محققان و متفکران مسیحی، منحصر در خاورشناسان هم نبوده است. اگر چه جمع عمدهای از ایشان خاورشناسانی بودهاند که بنا به طبیعت مطالعه فرهنگ شرقی و اسلامی باید به قرآن کتاب آسمانی مسلمانان توجّه میکردند، امّا گروه دیگر افرادی بودند که اسلامشناسی یا دینشناسی رشته تخصصی آنان بوده و به این دلیل، به قرآن به عنوان یک کتاب مقدّس توجّه کردهاند و گاه بررسی معارف قرآنی توسط روحانیان رسمی کلیسا با
هدف تقریب
ادیان الهی و توجّه به جوهر ادیان انجام شده است که البته این کار پرارزشی است ولی به ندرت کشیشان به آن پرداختهاند.
انگیزهها هر چه باشد، نمیتوان این پدیده را نادیده انگاشت و به بهانه مغرضانه بودن آنها، به تحلیل و پژوهش درباره آن نپرداخت؛ زیرا علاوه بر آنکه کنجکاویهای
علمی انسانها ـ به هر انگیزه که باشد ـ سهمی در بنای عظیم معارف بشری دارد، نگریستن در آنها باعث سود بردن از پژوهشهای
عالمانه و توانایی بر تحلیل و پاسخگویی به موارد نادرست و غیر
علمی میشود.
این مقاله، به صورت فشرده، به مسئلهشناسی و آسیبشناسی روشهای مطالعات خاورشناسان در زمینه
قرآن میپردازد.
خاورشناسان در هر زمینه
آثار فراوانی منتشر ساختهاند که آن آثار، بازتابهای گستردهای در میان
مسلمانان داشته و مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است. مطالعات قرآنی آنان به دو محور قرآن و
تفسیر برمیگردد. در مورد قرآن، شبهاتی پیرامون تاریخ و نیز
علوم قرآن مطرح کردهاند که از نقلش به رعایت اختصار صرفنظر میشود.
در مورد تفسیر میتوان موضوعات مطالعاتی را به صورت زیر خلاصه کرد:
۱ ـ
شبهات آنها پیرامون تفسیر ماثور.
۲ ـ
تفسیر به رای و دیدگاههای ایشان در خصوص آن.
۳ ـ گاه آنچه از سوی خاورشناسان تفسیر نام گرفته، برداشتهای فرقهای مثل تصوف و نظائر آن است.
تفصیل این موارد، مجال دیگری میطلبد.
واقعیت آن است که روششناسی مطالعات قرآنی خاورشناسان به دو دلیل امری دشوار است:
یکی اینکه نحوه عملکرد آنها در مطالعات قرآنی هماهنگ نیست. دیگر آنکه دامنه این مطالعات از حیث موضوع و
زمان بسیار گسترده است. از اینرو
هدف ما در این بخش، تنها شناسایی برخی عناصرِ غالبا مشترک مشکلزا در روش آنان است که در موضوعات زیر خلاصه میشود:
الف ـ ذهنیتها و پیشفرضهای آنان؛
ب ـ مراجعه نادرست به منابع و مراجعه به منابع نادرست (خطای مراجعه)؛
ج ـ خطا در استظهار از متون، برداشتها، استنباطها و استنتاجها (خطای فهم).
محقق به ویژه آنگاه که در امری غریب و دور از فضای فکری و اجتماعی خویش به پژوهش میپردازد، باید بکوشد خود را از ذهنیتهای تاثیرگذار در مطالعاتش خالی کند، امّا برخی خاورشناسان در این زمینه چندان موفق نبودهاند و این ذهنیتها با جلوههای گوناگون استنتاجات آنان را جهت داده است:
۱.تردید وسیع و همه جانبه در سنت و تاریخ، به ویژه سیره نبوی
از آنجا که این مطالعات غالبا از سوی کسانی انجام شده است که با فرض وحیانی نبودن قرآن و گاه با نگرش نه چندان مثبت به پیامبر اسلام، مشغول این گونه پژوهشها شدهاند، دامنه
شک و تردید در آنها بسیار گسترش یافته است. یکی از جلوههای بارز این شک پراکنی، ایجاد تردیدهای گسترده در
سیره نبوی و قرآن است، به گونهای که حتی نام پیامبر هم از سوی برخی خاورشناسان مورد تردید قرار گرفته است. به
اعتراف «امیل درمینگهام» گروهی مانند مویر، نولدکه و ماگولیوس با همین روش شکاکانه تاثیراتی منفی در
آثار خود به جای نهادند. او دراین باره میگوید:
«من المؤسف حقا ان غالی بعض هؤلاء المتخصصین من امثال مویر...فی النقد احیانا فلم تزل کتبهم عامل هدم علی الخصوص...» .
به عنوان نمونه، برخی از آنان این
روایت تاریخی را نادرست میدانند که
جنگ با
یهودیان «
بنی نضیر» به دلیل تلاش ایشان برای
ترور پیامبر صورت پذیرفت و دلیلشان بر نادرستی این خبر، آن است که در سوره «
حشر» که پس از بیرون راندن بنی نضیر نازل شده، ذکری از این واقعه نیست.
۲.بازگرداندن قرآن و سیره پیامبر به مبانی نصرانی و یهودی
برخی خاورشناسان ایناندیشه را رواج میدهند که پیامبر شاگرد دانشمندان یهودی و مسیحی بوده است. آنگاه قضایای اسلامی را به ریشههای یهودی و نصرانی باز میگردانند.
علت این اصرار، آن است که بسیاری از خاورشناسان مردان کلیسا و یا
علمای دین و روحانی بودهاند؛ ازاینرو میکوشند هر خیری را به
تورات و
انجیل نسبت دهند. به ویژه بعد از تشکیل دولت
اسرائیل تلاش بسیاری صورت پذیرفته است تا هر میراث اسلامی و عربی به ریشهای یهودی بازگردانده شود. البته برخی خاورشناسان خود به ردّ این نظریه پرداختهاند. دکتر موریس بوکای ـ که مدتی به مطالعه تطبیقی
قرآن و
تورات و
انجیل مشغول بوده است ـ اظهار میدارد که جوانب
علمی قرآن کاملاً منحصر به فرد است و بسیاری از مطالب آن چنان دقیق و استوار است که هرگز نمیتوان تصور کرد در آن روزگار کسی به آنها وقوف داشته است، و این در حالی است که مثلاً تورات دارای خطاهای
علمی شگفتانگیزی است.
۳.تلاش برای اثبات و ارائه استدلال بر طبق فکر و نظر خود
گلدزیهر میپنداشته است که «حدیث» مجموعهای است که در قرن سوم شکل گرفت و قول
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیست و نیز فکر میکرده که
احکام شریعت در صدر
اسلام نزد جمهور مسلمین معروف و شناخته شده نبوده است. آنگاه برای این ایدهها به برخی
روایات متهافت و غیر معتبر تمسّک کرده است.
بدینسان بعضی از خاورشناسان پیش از آنکه به بررسی و
نقد اسلام بپردازند، تصویری خود ساخته و مبتنی بر احساسات و باورهای خویش میآفرینند و سپس در مطالعات خویش به دنبال همان تصاویر میگردند و هر روایت ضعیف تاریخی را که با آن موافق باشد، پذیرفته جز آن را کنار مینهند.
۴.مقایسه احکام اسلام و رخدادهای تاریخی و عادات و
اخلاق اسلامی با اسلوباندیشه غربی
این امر به تفسیر مادی و دنیاگرایانه بسیاری از رخدادهای صدر اسلام و نیز بسیاری از رفتارهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله انجامیده است؛ مثلاً علت فتوحات اسلامی را سیطره بر منابع مالی سرزمینهای فتح شده ـ به سبب نیاز مالی
مسلمانان ـ قلمداد کردهاند، چنان که کتاب الاسلام قوة
عالمیة متحرکة بر این مطالب اصرار دارد.
علاوه بر ضوابط عمومی مراجعه به منابع در هر تحقیقی، قراردادهای رایج میان دانشوران و اهل فن فرهنگِ مورد مطالعه، تقدم و تاخر منابع از حیث قدمت، اهمیت یا صحت و اعتبار و جز آن، ضوابط ویژهای برای مطالعه فراهم میآورد. بیتوجهی به این ضوابط عام یا خاص ـ به دلیل ناآگاهی یا هر دلیل دیگر ـ پژوهش را به سوی اشتباهات بزرگ میلغزاند. پژوهشهای قرآنی خاورشناسان از این بیتوجهیها بینصیب نیست که به جملهای از آنها اشاره میشود:
۱ ـ اعتماد به شماری معین و محدود از مصنّفات
علوم قرآنی
شمار منابع
علوم قرآنی که مورد مراجعه خاورشناسان است، محدود میباشد و این حصر و محدودیت به صورت تقلیدی به نسلهای بعدی خاورشناسان منتقل شده است. و حتی اگر منابعی جدیدتر مورد استفاده خاورشناسان بعدی بوده باشد، معمولاً نتایج به دست آمده، همان نتایج قبلی است؛ به عنوان مثال،
گلدزیهر در
مذاهب التفسیر الاسلامی، روشهای تفسیری را میشمارد، امّا بسیاری از تفاسیر موجود در دستهبندی او از روشهای تفسیری، مندرج نیست و این ناشی از ضعف و محدودیت منابع مورد مراجعه وی است. البته اینکه بعضی از نویسندگان این محدودیت منابع را نوعی تغافل و تجاهل وی بنا به اغراض خاص دانستهاند، از نظر نگارنده قطعی نیست.
۲ ـ انتخاب روایات ضعیف و منقطع از مصادر
علوم قرآنی
گاه دیده میشود خاورشناسان در عرضه روایات بهبعضی دیگر، تناقض و تعارض آنها را دریافته، بهاین ترتیب در مصداق آنها
شک مینمایند و در این مورد بهروایات منقطع اعتماد میکنند؛ مثلاً در قضیه جمع قرآن، کاتب ماده قرآن «ویلش» در دایرةالمعارف اسلامی مینویسد:
«حسب بعض الاحادیث المرویة یکون عمر قد سال عن آیة من کتاب اللّه فقیل له: کانت مع فلان فقتل یوم الیمامة، فقال عمر: انا للّه، و امر بالقرآن فجمع کان اول من جمعه فی المصحف» و از نظر او، این روایت را روایت کتاب المصاحف ابن ابی داوود نقض میکند.
ابن حجر این
روایت را جدا ضعیف دانسته و عبارت «کان اول من جمعه» را به معنای «اول من اشر بجمعه» حمل کرده است.
همچنین با
استناد به بعضی روایات ضعیف، گروهی از خاورشناسان نتیجه گرفتهاند که از قرآن چیزی افتاده است.
۳ ـ به دست آوردن نصوص و شواهداز کتابهای ادبی و تاریخی
در برخی موارد اتفاق میافتد که اگر خاورشناس نتواند برای تایید رای خود از منابع
علوم قرآن چیزی به دست آورد، به کتابهای ادبی و تاریخی متوسل میشود؛ به عنوان نمونه، گلدزیهر به کتابهای
مروج الذهب مسعودی،
الاغانی اصفهانی، فهرست ابن ندیم، احیاء
العلوم غزالی و...، در بررسی
علوم قرآن و
تفسیر اعتماد کرده است.
و نیز
بلاشر در کتاب در آستانه قرآن، در تعداد سورههای مکی و مدنی به بعضی حواشی
الاتقان ارجاع میدهد و سپس میگوید: بر اساس روایاتی که
ابن ندیم (در
الفهرست) آورده است عدد سورههای مکی ۲۸ و مدنی ۸۵ است و بنابراین، مجموع آنها ۱۱۳ سوره میباشد.
در حالی که با توجّه به اجماع
مسلمانان بر ۱۱۴ بودن عدد سورههای قرآنی، نقل الفهرست را میتوان ناشی از خطای نسخه و ضبط ۸۵ به جای ۸۶ دانست!
۴ ـ اعتماد بر داستانهای ساختگی
در این زمینه به عنوان نمونه قصه غرانیق و سجود
حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآله) برای بتهای قریش را میتوان ذکر کرد که
عقل و
روایات صحیح تاریخی آن را رد میکنند و در رد آن کتابها نوشته شده است.
۵ ـ توجّه نکردن (یا تجاهل) به تفاوت ارزشی میان مصادر
خاورشناسان گاه منابع دست دوم و غیر موثق را به کتابهای موثّق و مورد اعتماد ـ که خودشان نیز میشناسند ـ مقدم میکنند؛ مثلاً بلاشر بارها در مورد جمع قرآن و غیر آن به کتاب نولدکه ارجاع میدهد.
در فهم نصوص و برداشت از آنها، خاورشناسان گاه روشهایی به کار میبرند که به دستیابی به نتایج نادرست میانجامد.
خطای در نقل و فهم که به خطا و اشتباه در حکم منجر میشود.
خاورشناسان گاهی در نقل از مصادر، چیزی را میاندازند، البته این امر تا زمانی که به اشتباه در
حکم استنتاج شده نینجامد، امری عادی است، امّا نتیجهگیری اشتباه از نقل
ناقص، روشی نادرست است؛ مثلاً هنگام بررسی
تاریخ جمع قرآن در
زمان عثمان، اتفاق دارند که این زمان،
سال ۳۰ بوده است و این چیزی است که برخی از کتب تاریخی ذکر کردهاند،
امّا آنچه صحیحتر به نظر میرسد، آن است که این زمان، سال ۲۵ بوده باشد.
ابن حجر پس از انجام تحقیق دقیقی در این مسئله گفته است:
«و کانت هذه القصة (ای جمع القرآن) فی سنة خمس و عشرین فی سنة الثانیة او الثالثة من خلافة عثمان.»
ایناندازه اختلاف طبیعی است، امّا مبنا قرار دادن این امر برای استنتاج بعدی غلط است.
او هنگامی که افرادی را نام میبرد که در زمان عثمان عهدهدار جمع قرآن بودند، اظهار میکند در این قضیه
اضطراب شدیدی است، چون
ابن ابی داوود ـ مثلاً ـ اسم
ابیّ بن کعب را مقدم کرده، در حالی که او دو سال قبل از سال ۳۰ مرده بود.
حکم به این اضطراب به دلیل آن است که وی
سال واقعه را قطعا سال سیام پنداشته، در حالی که اگر آن را سال ۲۵ در نظر میگرفت به هیچ وجه چنین حکمی نمیکرد. همچنین در مورد
سعید بن عاص میگوید: او در سال سیام والی کوفه بود و محال است که دستاندر کار جمع قرآن بوده باشد.
اعتماد بر تاویل ضعیف و توجّه نکردن به تمامی متن مورد استفاده: یکی از عناصر رایج در روش مفسران و نویسندگان
مسلمان از دیرباز مقدم ساختن تتبع بر تحقیق است، به این صورت که در هر مسئله ابتدا اقوال را نقل میکنند، آنگاه به تحقیق آنها پرداخته قول مختار را با ادله و شواهد تقویت کرده، سایر اقوال را مورد مناقشه قرار میدهند. بعضی از خاورشناسان ابتدا حکمی را در نظر میگیرند، آنگاه در منابع اسلامی به دنبال چیزی میگردند که این
حکم را تقویت کند؛ اگر چه این چیز قولی باشد که صرفا نقل شده و از نظر صاحب کتاب مرجوح باشد؛ به عنوان نمونه، اعتقاد اکثر خاورشناسان بر این است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، امّی ـ به آن معنی که مسلمانان معتقدند ـ نبوده است و معنای امّی بودن در قرآن، ناتوانی نسبت به قرائت و کتابت نیست، بلکه مراد از «امیّون» کسانیاند که وحی و کتابی را تلقی نکرده و نپذیرفتهاند. پس آنان نسبت به
شرایع الهی نادانند (نه خواندن و نوشتن). بلاشر برای تقویت این رای در کتاب خود، به
طبری ارجاع میدهد و مینویسد: طبری در این باره
روایات متعددی آورده است؛ از جمله این روایت که از
ابن عبّاس آورده، میگوید:
«الامیون قوم لم یصدّقوا رسولاً ارسله اللّه و لا کتابا انزله اللّه فکتبوا کتابا بایدیهم ثم قالوا القوم سفلة جهال (هذا من عند اللّه)»
آنگاه مینویسد: خداوند
خبر داده که آنها مینویسند و به جهت جحودشان نسبت به کتاب آسمانی و پیامبران اُمّی خوانده شدهاند.
این در حالی است که طبری به دنبال این قول آورده است:
«و هذا التاویل تاویل علی خلاف ما یعرف من کلام العرب المستفیض بینهم و ذلک ان الامّی بین العرب هو الذی لا یکتب».
آنگاه قول خود را با این
حدیث تقویت میکند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «انّا امة امیة لا نکتب و لا نحسب». سپس میگوید: «پس در این صورت معنای امی در کلام عرب همان است که گفتیم و اولی در تاویل آیه، آن است که نخعی گفته است که معنای «و منهم امّیون» این است: «و منهم من لا یحسن ان یکتب».
خوشبینانه آن است که بگوییم اینان به دنباله کلام طبری توجّه نداشتهاند، حتی در این صورت هم این خطای فاحشی در فهم از منابع است.
دریافت
حکمت و مصلحت احکام امری پیچیده است. از چیزهایی که اصولیان
مسلمان همواره بر آن پای فشردهاند این است که: «ما را به فهم ملاکات (مصالح و مفاسد) احکام راهی نیست». به دست آوردن حتی بخشی از علت و
فلسفه احکام ـ جدای از آن بخش که در نصوص به آنها تصریح شده است ـ احاطه به منابع و بصیرت نسبت به مذاق شارع و
روح شریعت و چهارچوب قانونگذاری شارع را میطلبد. حال اگر خاورشناسی که یقیناً اکثر این تواناییها را فاقد است، بکوشد با
معلومات ناقص خود، یا ظن و تخمین و تخیّل، حکمت یا علت حکمی را دریابد، احتمال خطا رفتنش زیاد است.
در کتاب دراسة عن الاسلام فی افریقیة السوداء، نوشته فلیپ فونداسی، تفسیر یکی از خاورشناسان در خصوص دیدگاه اسلام نسبت به مال ذکر شده است؛ تفسیری که از تصور اسلام نسبت به مال بسیار دور است! در فهم
آیه شریفه:
«خُذْ مِنْ اموَالِهِم صَدَقَةٌ تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِهَا»
میگوید: «اموال مادی ـ در نظر اسلام ـ از اصل شیطانی و
نجس است و استفاده از این اموال به شرطی بر مسلمان
جایز است که آن را با برگرداندن اموال به
خدا پاک کند» و دیگران نیز بر این فهم اصرار ورزیدهاند.
بیگمان اسلام نسبت به مال چنین دیدگاهی ندارد، بلکه اموال پاک و پاکیزه بر مسلمانان
مباح و استفاده از آنها جایز و یکی از ابزارهای نیل به کمالات است. مصالح فردی و اجتماعی
انفاق و صدقه هم تا حدی
معلوم است.ـ در منابع روایی ما هم ـ به فرض صحت، اگر مذمتی از مال آمده باشد، برای آن نیست که از اصل شیطانی و نجس است، بلکه به جهت مشکلات نفسانی و روانی است که بستگی و علاقه بیش ازاندازه به مال، در
انسان ایجاد میکند. بدین سان آشکار میشود که امثال اینگونه تعلیل و تفسیرها با دیدگاه واقعی اسلام بیگانه است.
عهدهداران
ثبت و ضبط میراث هر
مذهب و فرهنگی میکوشند تا با ضبط دقیق مطالب به ویژه در حوزه سیره و
تاریخ، راه فهم و تحلیل درست آن را برای آیندگان بگشایند و اگر در نقل مثلاً یک واقعه تاریخی، حادثه پیشین حذف و آنگاه اتفاق پسین آورده شود، تحلیل پدیده و جهتگیری نسبت به آن کاملاً متفاوت خواهد بود. از اموری که در مطالعات قرآنی و اسلامی خاورشناسان وجود دارد، نقل گزینشی و تفسیر دلخواه رخدادهاست که کاروان مطالعات اسلامی را به بیراهه خواهد برد؛ مثلاً بروکلمان، به نقش
یهود در
فتنه احزاب در
مدینه اشاره نمیکند و نیز متذکر این امر که
یهود بنی قریظه با پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیمانشکنی کردند نشده، تنها میگوید: «سپس مسلمانان به بنی قریظه که رفتار آنها همواره غامض بود، هجوم بردند.»
این مسئله سبب اشتباهات بزرگی در داوریهای خاورشناسان نسبت به قرآن شده است؛ به عنوان مثال میدانیم در قرآن لغاتی وجود دارد که ریشه غیر عربی دارند، مسلمانان خود به این امر واقف بوده و در کتب
علوم قرآنی خود برای این امر جایی گشودهاند.امّا این هرگز به معنای غیر عربی بودن قرآن نیست، چه اینکه وجود کلمات و واژگان وارداتی از زبانهای بیگانه، در هر زبانی امری طبیعی و لازمه تعاملهای اجتماعی بشر است؛ امّا این امر باعث شده که بعضی خاورشناسان معتقد باشند که قرآن عربی نیست و ریشهاش زبانها و فرهنگهای بیگانه است. همین نتیجهگیری خلاف واقع سبب شده است که منکر موضوعیت
زبان عربی در متن
قرآن شوند و به رها کردن زبان عربی قرآن و نوشتن آن به زبان لاتینی دعوت کنند، با این بهانه که این برای اجنبی آسانتر از فراگیری آن به عربی است.
در حالی که ما میدانیم از نظر
اسلام قرآن باید به زبان عربی باشد ـ که البته برای اهداف خاصی ترجمه آن جایز و بلکه لازم است ـ امّا قرآن با حفظ عربیتش قرآن است و
قرائت آن در نماز به عربی واجب است و ترجمه آن ـ به هر زبانی که باشد ـ ترجمه قرآن است نه خود قرآن.
اصولاً در هر گونه فهم و
استظهار از متون، توسعه و تعمیم، ضابطه میخواهد و قرآن از این قاعده مستثنی نیست در حالی که خاورشناسان رعایت آن را نمیکنند، و کتابی که خود آن را "عربی مبین" خوانده و پایهگذار قواعد نحوی و بلاغی عرب است غیر عربی خواندهاند!
این امر به طور کلی در مطالعات اسلامی و به ویژه در مطالعات قرآنی، سبب زشت شدن چهره اسلام میشود. وجود اشتباه و خطا در
تاریخ مسلمانان مثلاً در
جنگ و بروز فتنه میان آنان یا
اختلاف نظر نسبت به موضوعی در خصوص قرآن، امری طبیعی و در هر فرهنگ و آیینی جاری است؛ امّا اگر این امر بزرگنمایی شود، برای صاحبان آن ایده مخاطرهآمیز خواهد بود؛ مانند اینکه اینگونه القا شود که مسلمانان در هیچ یک از امور مربوط به قرآن اتفاق نظر ندارند که نمونههای این قبیل موضعگیریها در
آثار خاورشناسان بسیار است.
شبهه را به طور کلی میتوان امری پسندیده و بایسته و ضامن پیشرفت کاروان
علم و دانش و روند پیشرفت و پژوهش دانست. از
امام صادق (علیهالسلام) سؤال نمودند، اگر در برخی مسائل برای ما شبهاتی ایجاد شود، چه باید کرد؟ ایشان میفرماید: «
شبهه اگر در حد شبهه باشد، جایز است؛ امّا اگر این شبههها ما را به
جهل رهنمون شوند اشکال دارد».
شبهات درباره قرآن کریم را از منظری دیگر میتوان به دو دسته کلی کهن، مانند آنچه در آثار
فخر رازی و
عبد الجبار معتزلی دیده میشود و شبهات جدید، مثل تشکیک در وحیانی بودن ترکیب لفظی
قرآن و...تقسیم کرد.
زمینههای ایجاد شبهه نیز به دو گروه داخلی و خارجی تقسیم میشوند:
۱ ـ زمینههای خارجی، مانند دیدگاههای مستشرقان که قرآن را اساسا به عنوان
وحی آسمانی باور ندارند و آن را برخاسته از
هوش و
نبوغ و روشناندیشی و سایر ویژگیهای برجسته پیامبر صلیاللهعلیهوآله میدانند. لذا تضادهای خیالی قرآن با تاریخ یا
علم را به دلیل
اشتباه پیامبر میدانند، که اگر وحی بودن آن را میپذیرفتند از اشتباه خالی میشمردند.
۲ ـ زمینههای داخلی شبهات که به دلیل همگام نبودن برداشتهای مفسران از قرآن، با روند پیشرفت
علوم پدیده آمده است.
به طور کلی با این گونه شبهات به یکی از سه صورت زیر میتوان برخورد کرد:
۱ ـ برخورد تکفیرآمیز و مرتد پنداری؛
۲ ـ مواجهه تحقیرآمیز؛
۳ ـ برخورد متین و مبتنی بر
استدلال در فضای آکنده از
عطوفت و
رافت.
شیوه معمول
اهل بیت (علیهمالسّلام) در احتجاجات خود با دیگران، همان روش سوم است. در این باره میتوان به برخورد
امام حسن عسکری (علیهالسلام) با اسحاق کندی فیلسوف مشهور
مسلمان اشاره کرد. او که تفکرات الحادی داشت، شش
ماه درس خود را تعطیل کرده بود تا تناقضات قرآن را گردآوری کند؛ امام توسط یکی از شاگردانش به او پیام داد که: آن که قرآن سخن اوست، اگر بگوید آنچه تو به عنوان
اختلاف و تناقض میفهمی برداشت توست و من آن را قصد نکردهام چه میکنی؟
کندی با شنیدن این سخن تکاندهنده همه کاغذهایی را که در آن مدت گرد آورده بود به
آتش کشید.
به عنوان تایید شیوه سوم، میتوان به سخن یکی از قرآنپژوهان معاصر اشاره کرد:
«کسی که سؤال دارد همانند فرد
مریض است. آیا میتوان به مردم گفت نباید مریض شوید.
شبهه یکی از دردها و علتهاست،
طبیب نباید فرد را به دلیل ابتلا به مرض شماتت کند، بلکه باید به دنبال
درمان او باشد. به همین دلیل کسی را که شبهه دارد نباید معاند پنداشت.»
روشن است اگر کسی که در فضای
آزاد و بدون وابستگی به آیینی میاندیشد، با بسیاری از ابهامات مواجه شود و بر مسائل زیادی خرده گیرد و حتی اگر در انتخاب و استفاده از منابع و اطلاعات به خطا نرفته باشد، در دریافت و تلفیق و
استنباط و استنتاج، به نتایجی مطابق آنچه شخصِ ملتزم و معتقد به آنها میرسد، دست نیابد، چنان که اگر ما نیز به مطالعه فرهنگها و آیینهای دیگر بپردازیم، همین گونه خواهد شد.
همان گونه که پیشتر اشاره شد، نویسندگان مسلمان اگر چه غالبا از پدیده خاورشناسی تلقی بدبینانه داشتهاند، امّا بعضی در فضای بدون
تعصب با
بذل حوصله و دقت، به بررسی و پاسخگویی به این شبهات پرداختهاند. با نگاهی اجمالی به برخی شیوههای مطالعات قرآنی خاورپژوهان، پژوهشی که بایسته انجام است، بررسی شیوههای پاسخگویی به این مسائل از سوی قرآنپژوهان مسلمان ـ به ویژه کسانی که بهطور تخصصی به حل شبهات پیرامون قرآن پرداختهاند ـ میباشد که البته طبیعتا در فرآیند بررسی تخصصی و جزئی شبهات، ناهنجاریهای شیوه مطالعات قرآنی ـ که به تولید شبهه میانجامد ـ بیشتر
آشکار خواهد شد.
۱ ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
۲ ـ ابن جزری، النشر فی قراءات العشر.
۳ ـ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، بیروت، دارالکتب
العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۴ ـ الصغیر، محمّد حسین علی، خاورشناسان و پژوهشهای قرآنی، ترجمه محمّد صادق شریعت، مؤسسه مطلع الفجر، ۱۳۷۲ش.
۵ ـ بلاشر، رژی، در آستانه قرآن.
۶ ـ حمدی، محمود، الاسلام و المستشرقون، قاهره، مکتبة وهبه، ۱۴۰۴ق.
۷ ـ رضوان، عمر ابراهیم، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ریاض، دارالطیبة، ۱۴۱۳ق.
۸ ـ سحاب، ابوالقاسم، فرهنگ خاورشناسان، انتشارات کتاب سحاب.
۹ ـ سعید، ادوارد، شرقشناسی (شرقی که آفریده غرب است)، ترجمه اصغر عسکری خانقاه ـ حامد فولادوند، تهران، انتشارات عطائی، ۱۳۶۱ش.
۱۰ ـ شلبی، عبدالجلیل، الاسلام و المستشرقون، قاهره، ۱۹۷۷م.
۱۱ ـ طبری، ابن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن.
۱۲ ـ عزوزی، حسین، دراسات فی الاستشراق و مناهجه، چاپ فاس، ۱۴۱۹ق.
۱۳ ـ گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ترجمه عبدالحلیم نجّار، قاهره.
۱۴ ـ مقدادی، فؤاد کاظم، اسلام و شبهات المستشرقین، مجمع
عالمی اهل بیت، ۱۴۱۶ق.
۱۵ ـ الندوی، ابوالحسن، الاسلام و المستشرقون.
سایت اندیشه قم، برگرفته شده از مقاله «مطالعات قرآنی خاورشناسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۰۳. سایت اندیشه قم، برگرفته شده از مقاله «مطالعات قرآنی خاورشناسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۰۳.