مسیحیت در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم خاطرنشان ساخته که
عیسی (علیهالسلام) عبدی بود
رسول، و اینکه هیچ چیزی جز این ادعا نمیکرد و آنچه به وی نسبت میدادند خود او ادعایش را نکرده و با
مردم جز به
رسالت خدا سخنی نگفته، هم چنان که قرآن این معنا را در آیههای ۱۱۶ تا ۱۱۹
سوره مائده صراحتا از حضرت عیسی (علیهالسلام) نقل کرده است.
قرآن کریم خاطرنشان ساخته که
عیسی (علیهالسلام) عبدی بود
رسول، و اینکه هیچ چیزی جز این ادعا نمیکرد و آنچه به وی نسبت میدادند خود او ادعایش را نکرده و با
مردم جز به
رسالت خدا سخنی نگفته، هم چنان که قرآن این معنا را در آیههای زیر صراحتا از آن جناب نقل کرده است و میفرماید:
«واذ قال الله یا عیسی ابن مریم اانت قلت للناس اتخذونی وامی الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی ولا اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب؛
زمانی که
خدای تعالی میگویدای عیسی بن مریم آیا تو، به مردم گفتهای که ای مردم به جای خدا مرا و مادرم را دو
معبود برای خود بگیرید؟ عیسی جواب میدهد! منزهی توای خدا، مرا نمیرسید که به مردم چیزی را بگویم که حقم نبود و به فرض هم گفته باشم تو بدان آگاهی، چون تو میدانی آنچه در
نفس من است و من نمیدانم آنچه در نزد تو است، زیرا تو علام الغیوبی.»
«ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوا الله ربی وربکم وکنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم وانت علی کل شیء شهید؛
من به مردم نگفتم مگر همان دستورهائی که تو، به من دادی و آن این بود که ای مردم
خدای تعالی پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید، مادام هم در بین ایشان بودم
شاهد رفتارشان بودم، ولی بعد از آنکه مرا گرفتی خودت مراقب وضع آنان بودی و تو برهرچیزی شاهد و ناظری.»
«ان تعذبهم فانهم عبادک وان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم؛
حال اگر عذابشان کنی کسی
حق اعتراض ندارد، چون بندگان خود را
عذاب کردهای و اگر بیامرزی باز هم اعتراضی نیست، چون تو هم عزیزی و شکست ناپذیری و هم کار به
حکمت میکنی»
«قال الله هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم؛
خدای تعالی میفرماید امروز روزی است که راستی راستگویان به آنان
سود میرساند.»
و این کلام عجیب که مشتمل بر عصارهای از
عبودیت و متضمن جامعترین نکات ادب و حیرت آورترین آن است، کشف میکند از اینکه نسبت به موقعیت خود در برابر
ربوبیت پروردگارش و در برابر مردم و اعمال آنان چه دیدی داشته، میفرماید: عیسی (علیهالسلام) خود را نسبت به پروردگارش تنها یک
بنده میدانسته که جز امتثال کاری ندارد و جز به امر مولایش چیزی اراده نمیکند و جز به امر او عملی انجام نمیدهد و
خدای تعالی هم جز این دستوری به وی نداده که مردم را به
عبادت او به تنهائی دعوت کند، او نیز به مردم جز این را نگفت کهای مردم
الله را که پروردگار من و پروردگار شما است بپرستید.
و از ناحیه مردم هم جز این مسؤولیتی نداشته که رفتار آنان را زیر نظر گرفته، در باره آن تحمل
شهادت کند و بس، و اما اینکه خدا در روزی که مردم به سویش برمی گردند با ایشان و در ایشان چه حکمی میکند، هیچ ارتباطی با آن جناب ندارد، چه بیامرزد و چه عذاب کند.
ممکن است کسی بگوید: شما در بحث شفاعتی که قبلا در این
تفسیر داشتید یکی از
شفیعان روز جزاء را عیسی نام بردید و گفتید که شفاعتش پذیرفته هم میشود و در اینجامی گوئید آن جناب هیچ کاره است؟
در پاسخ میگوئیم بله، باز هم میگوئیم او از شفیعان
روز جزا است، برای اینکه از شاهدان بحق است و آیه شریفه: «ولا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق وهم یعلمون؛
شرکائی که
مشرکین میپرستند و میخوانند مالک
شفاعت نیستند، تنها کسانی مالک شفاعتند که شاهد به حق و دارای
علم به
توحید باشند.» بر شفاعت شاهدان به حق که
عالم هستند دلالت دارد، پس به حکم این
آیه عیسی از شفیعان روز جزا است، برای اینکه در آیه: «ویوم القیامة یکون علیهم شهیدا»
آن جناب را شاهد خوانده و در آیه: «واذ علمتک الکتاب والحکمة والتوراة والانجیل»
او را عالم به توحید دانسته (چون توحید هم یکی از معارفی است که
کتاب و
حکمت و
تورات و
انجیل بر آن ناطقند).
اعتقاد خرافی به
تفدیه عیسی (علیهالسلام) (فدا شدن برای رهائی
گناه کاران) با اعتقاد به اینکه آن حضرت از شفیعان روز جزا است فرق دارد.
پس اگر در بحث شفاعت گفتیم عیسی (علیهالسلام) نیز از شفیعان است در اینجا منکرش نشدیم، لیکن شفاعت کردن آن جناب مسالهای است و اعتقاد
مسیحیان به مساله فدیه دادن مسالهای دیگر، آنچه را که در این مقام در صدد بیانش هستیم این است که میخواهیم بگوئیم قرآن کریم تفدیه را برای عیسی ثابت نکرده و چنین
قدرت و اختیاری به آن جناب نداده است و تفدیهای که مسیحیان بدان معتقدند، این است که عیسی (علیهالسلام) (با اینکه
خدای پسر بود و دارای قدرت
خدائی بود و میتوانست
دشمنان خود را در یک چشم بر هم زدن نابود کند)، لیکن برای اینکه کیفری را که
گنه کاران در
قیامت دارند
باطل سازد، خود را فدای
گنه کاران نمود و حاضر شد به این منظور به بالای دار برود!!.
قرآن این معنا را برای آن جناب نه تنها اثبات نکرده، بلکه آیهای که از نظر خواننده گذشت آن را نفی نموده،
عقل هم نمیتواند آن را بپذیرد، زیرا این معنا مستلزم آن است که قدرت و
سلطنت مطلقه الهی با عمل عیسی باطل شود که ان شا الله بیانش میآید.
و اما شفاعت، در آیه شریفه هیچ تعرضی به آن نشده و از این جهت ساکت است، نه اثبات کرده و نه نفی نموده، چون اگر آیه شریفه در مقام اثبات شفاعت بود (گو اینکه مقام آیه مقام اظهار
ذلت است نه اختیارداری) جا داشت بفرماید: «وان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم؛
[۸] واگر ایشان را بیامرزی بسیار بجا است، چون تو آمرزنده مهربان هستی.» و اگر درصدد نفی شفاعت بود و میخواست بفرماید عیسی از شفیعان روز جزا نیست دیگر جا نداشت مساله شهادت بر اعمال مردم را به میان بیاورد، آنچه در اینجا گفته شد اجمال مطالبی است که ان شا الله در تفسیر
سوره مائده در ذیل آیات مذکور خواهد آمد.
و اما آنچه مردم در باره عیسی (علیهالسلام) گفتهاند؟ هر چند مردم بعد از آن جناب به
مذاهب مختلف و مسلکهای گوناگونی - که چه بسا از هفتاد مذهب تجاوز کند- معتقد شده و متشتت گردیدهاند، چه بسا که اگر کلیات و جزئیات مذاهب و آرایشان در نظر گرفته شود، از این مقدار هم تجاوز کند و لیکن قرآن کریم تنها به نقل سخنانی از مسیحیان اهتمام ورزیده که در باره عیسی و مادرش گفتهاند، چون همین سخنان است که با مساله توحید برخورد دارد، مسالهای که قرآن کریم - و اصولا
دین فطری و قویم - به آن دعوت میکند. و اما بعضی ازجزئیات از قبیل مساله
تحریف و تفدیه را آن طور که باید مورد اهتمام قرار نداده است.
آیات شریفهای که
عقائد باطل مسیحیان در باره مسیح (علیهالسلام) را بیان میکنند.و آنچه قرآن کریم از مسیحیان در این باره
حکایت کرده و یا به آنان نسبت داده، سخنانی است که آیات زیر بیانگر آنها است:
۱ - «وقالت النصاری المسیح ابن الله»
که به حکم این آیه مسیحیان گفته اند
مسیح پسر خدا است و آیه: «و قالوا اتخذ»، عبارت اخرای همان آیه است،
۲ - «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم»
به حکم این آیه مسیحیان رسما مسیح را خود خدا دانستهاند،
۳ - «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة»
در این آیه که بعد از آیه (۷۲) قرار گرفته، خدا را سومین خدا از
خدایان سه گانه دانستهاند، آیه: «ولا تقولوا ثلاثة انتهوا»
هم به همین معنا اشاره دارد.
این آیات بالا هر چند به ظاهرش مشتمل بر
سه مذهب و
سه مضمون و
سه معنای مختلف است و به همین جهت بعضیها از قبیل
شهرستانی صاحب کتاب
ملل و نحل آنها را حمل بر اختلاف مذاهب کرده و گفته است:
مذهب مکانیه قائل به فرزندی حقیقی مسیح برای خدایند و
نسطوریه گفتهاند: نزول عیسی و فرزندیش برای خدا از قبیل تابش
نور بر جسمی شفاف چون بلور است، و
یعقوبیه گفتهاند: از باب
انقلاب ماهیت است،
خدای سبحان به گوشت و خون منقلب شده است.
و لیکن ظاهرا قرآن کریم (العیاذ بالله) کتاب ملل و نحل نیست تا بخواهد به این مذاهب بپردازد و هرگز به خصوصیات مذاهب مختلف آنان اهتمام نمیورزد بلکه به اعتقاد غلطی میپردازد که مشترک بین همه آنان است و آن مساله فرزندی مسیح برای
خدای تعالی است و اینکه جنس مسیح از سنخ جنس خدا است و نیز به آثاری میپردازد که بر اساس این اعتقاد غلط مترتب کردهاند که یکی از آنها مساله
تثلیث است، هر چند که در تفسیر کلمه تثلیث اختلاف بسیار و مشاجره و
نزاع دامنه دار کردهاند، دلیل بر این معنا این است که قرآن کریم به یک زبان و یک بیان علیه آنان احتجاج کرده، معلوم میشود مورد نظر قرآن از کل مسیحیت مسالهای است که همه در آن شریکند.
در این بخش مساله پدر و پسر بودن خدا و مسیح در انجیلهای موجود را مورد بررسی قرار می دهیم.
توضیح این که
تورات و انجیلهای موجود در دست ما، از یک سو صراحت دارند بر این که
خدای تعالی یکی است و از سوی دیگر
انجیل به صراحت میگوید مسیح پسر خدا است! و از دیگر سو تصریح میکند به این که این پسر همان پدر است و لا غیر.
حتی اگر مساله پسری را حمل میکردند بر صرف احترام و برگشت گیری باز قابل اغماض بود، این کار را هم نکردند با اینکه در مواردی از انجیل به این معنا تصریح شده، از آن جمله میگوید: و من به شما میگویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای لعنت کنندگان خود آرزوی
برکت کنید و به هر کس که با شما دشمنی کرد
احسان نمائید و هر کس که شما را از خود راند و ناراحت کرد شما با او پیوند کنید تا فرزندان پدر خود شوید، همان پدری که در آسمانها است، چون او است که خورشیدش را هم بر نیکان میتاباند و هم بر بدان، و بارانش را هم بر صدیقین میباراند و هم بر ظالمان، و اگر تنها کسی را دوست بدارید که او شما را دوست میدارد، دیگر چه اجری میخواهید داشته باشید؟ مگر عشاران غیر این میکنند؟ و نیز اگر تنها به برادران خود
سلام کنید باز چه فضیلتی برای شما خواهد بود؟ مگر
بت پرستان غیر از این میکنند؟ پس بیائید مانند پدر آسمانیتان کامل باشید که او کامل است. (آخر اصحاح پنجم از
انجیل متی، نسخه عربیش که در سال ۱۸۱۱ میلادی به چاپ رسیده و مطالب دیگر هم که بعدا نقل میکنیم از این نسخه است.)
و نیز در همین انجیل است که: همه مراحم خود را در برابر مردم و به منظور خودنمائی بکار نبندید که در این صورت نزد پدرتان که در آسمانها است اجری نخواهید داشت.
ونیز در همان کتاب در باره
نماز میگوید: شما نیز اینطور نماز بخوانید: ای پدر ما که در آسمان هائی، نام تو مقدس است....
و نیز آمده: پس اگر جفا کاریها و خطاهای مردم را ببخشید پدر آسمانیتان هم خطاهای شما را میبخشد، (همه این
سه فقره که نقل کردیم در اصحاح ششم از انجیل متی است).
و نیز میگوید: شما نیز مانند پدر رحیمتان
رحیم باشید.
و به
مریم مجدلیه میگوید: برو نزد برادرانم و به ایشان بگو من به سوی پدرم که پدر شما نیز هست و به سوی اله ام که اله شما نیز هست صعود خواهم کرد.
پس این عبارات و امثال آن که از
سه انجیل نقل کردیم کلمه پدر را که بر
خدای تعالی و تقدس اطلاق کرده، هم در مورد عیسی اطلاق کرده و هم در مورد غیر عیسی، و این بطوری که ملاحظه کردید صرفا جنبه تشریفات و امثال آن را دارد.
هر چند که از بعضی دیگر از عبارات آنها از پسری و پدری صرف تشریف استفاده نمیشود، بلکه نوعی از
استکمال را میرساند، استکمالی که وقتی در انسانی محقق شود سرانجام او را با خدا متحد میکند، نظیر این عبارت:
یسوع - مسیح - به این کلام سخن گفت و چشمان خود را به آسمان بلند کرد و گفت: ای پدر! آن ساعت مقرر فرا رسید، پسرت را تمجید کن، تا پسرت هم تو را تمجید کند، آنگاه دعائی را که برای رسولان از شاگردانش کرد نقل میکند و آنگاه میگوید: و من این درخواست را تنها برای اینان نمیکنم بلکه درمورد کسانی هم که به زبان به من
ایمان آوردهاند مسئلت دارم، تا همه آنان یکی شوند، همانطور که توای پروردگار من ثابت شدی و من نیز در تو ابت شدم، مسئلت دارم تا آنها نیز در من و تو یکی شوند و تا همه عالم ایمان آورند که تو مرا فرستادی و من به ایشان مجد و
آبرو دادم، آن مجدی که تو به من دادی، آری تا همه یکی شوند، آنچنان که ما یکی شدیم، من در آنها و تو در من و همه آنها برای یکی کامل شوند تا همه عالم بدانندکه تو مرا فرستادی و من ایشان را دوست میدارم، آنطور که تو مرا دوست میداری.
گفتیم: با اینکه انجیلها صراحت دارد بر اینکه منظور از پسری و پدری صرف تشریف است، این کار را نکردند، یعنی عنوان پدری و فرزندی را حمل بر تشریف نکردند، در اینجا می گوئیم در انجیلها کلماتی هست که نمیشود آنها را حمل بر تشریف و احترام کرد (و شایدبه خاطر وجود این کلمات بوده که مسیحیان دست به چنان حملی نزدهاند) نظیر اینکه میگوید:
لوقا به
عیسی گفت: ای آقا ما نمیدانیم تو به کجا میروی؟ و چگونه میتوانیم راه را بشناسیم؟ عیسی به او گفت: خود من آن طریقم، به حق
سوگند و به زندگی
قسم که احدی به سوی پدرم نمیآید، مگر به وسیله من، اگر شما مرا شناخته بودید پدر مراهم شناخته بودید، و از همین الان او را میشناسید چون او را هم دیدید.
فیلبس پرسید: ای سید پدر را به ما نشان بده، دیگر چیزی نمیخواهم، یسوع گفت: ای فیلبس من در همه این زمانها با شما بودم ولی شما نمیشناختید، هر کس مرا ببیند پدر را دیده است. با این حال چگونه تو میگوئی پدر را به ما نشان بده؟ مگر هنوز ایمان نیاوردهای که من در پدر حلول کردم و پدر در من حلول کرده است و این سخنی که دارم برایتان میگویم (نیز) از ذات من به تنهائی صادر نمیشود بلکه از من و از پدر که الحال در من است صادر میشود، او است که دارد این کارها را میکند، باورم کنید که میگویم من در پدرم و پدرم در من است.
و نیز در انجیل است که: لیکن من از
الله خارج شدم و آمدم و از پیش خود نیامدم بلکه او مرا فرستاده.
و نیز میگوید: من و پدرم هر دو یک موجودیم.
و نیز سخنی را که به شاگردانش گفته چنین حکایت میکند: بروید و تمامی امتها و اقوام را شاگردان من کنید و ایشان را به نام پدر و پسر و
روح القدس غسل تعمید بدهید (تعمید مراسمی است از واجبات
کلیسا که هر مسیحی باید آن را انجام دهد تا از
گناهان پاک شود).
ونیز میگوید: در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و خدا همان کلمه بود، این ازاول نزد خدا بود، هر چیزی به وسیله او وجود یافت و به غیر او چیزی وجود نیافت، از آن جمله
حیات هم به وسیله او وجود یافت و حیات نور مردم است.
پس اگر میبینیم
نصارا قائل به
سه خدائی شدند علتش همین کلمات انجیلها است. و منظور نویسندگان انجیلها این بوده که هم
توحید را که مسیح (علیهالسلام) در تعلیماتش به آن تصریح میکرده حفظ کنند، هم چنان که در
انجیل مرقس اصحاح دوازدهم میگوید: اول هر یک از وصایا (ی من این است که) ای
اسرائیل رب اله تو واحد است و تنها او رب تو است و هم پسر بودن مسیح برای خدا را حفظ کنند (و نتیجه اش این تناقض گوئی هاشده است. مترجم).
که ذات خدا
جوهر واحدی دارد و این حقیقت واحده
سه اقنوم دارد(هر چند که به معنای
معقول و قابل تصوری برنمی گردد) و منظورشان از کلمه: اقنومآن صفتی است که نحوه ظهور و بروز هر چیزی و تجلیش برای غیر با آن باشد، اما نه به طوری که صفت غیر موصوف باشد و اقنومهای
سه گانه که
خدای تعالی با آنها جلوه و ظهور کرده، عبارت است از اقنوم هستی و اقنوم علم که همان کلمه است و اقنوم حیات که همان
روح است.
و این اقنومهای
سه گانه است که یکی را پدر و دیگری را پسر و سومی را روح میگویند، اولی یعنی پدر را اقنوم وجود، و دومی را که اقنوم علم و کلمه است پسر و سوم را که اقنوم حیات است روح نامیدند.
و این اقانیم
سه گانه عبارتند از: پدر، پسر و
روح القدس، اول اقنوم وجود و دوم اقنوم علم و کلمه، و سوم اقنوم حیات است، پس پسر - که کلمه و اقنوم علم است -، از ناحیه پدرش - که اقنوم وجود است - به همراهی روح القدس - که اقنوم حیات است و اشیاء به وسیله آن روشنی میگیرند - نازل شد.
آنگاه در
تفسیر این اجمال اختلافی عظیم راه انداختهاند، از همین جا به شعبهها و مذاهب بسیاری منشعب شدهاند که از هفتاد مذهب هم تجاوز میکند.
و شما خواننده محترم اگر در آنچه قبلا خاطرنشان کردیم دقت بفرمائید خواهید دید که آنچه
خدای تعالی در
آیات زیر حکایت کرده، وجه مشترک بین همه مذاهبی است که بعد از
عیسی بن مریم (علیهالسلام) در
نصرانیت پیدا شده و معنائی هم که برای
سه تا بودن یکی کردیم را، افاده میکند، اینک بار دیگر آن آیات از نظر شما میگذرد: «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم... ، لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة... ، ولا تقولوا ثلاثة انتهوا.»
و اگر قرآن کریم به حکایت این
قدر مشترک اکتفا کرد، برای این بود که اشکالی که بر عقاید مسیحیان با همه کثرت و اختلاف که در عقائدشان هست وارد است و قرآن بدان احتجاج نموده، یک چیز و به یک و تیره است که به زودی روشن میشود. (به مقاله «تثلیث، مسیحیت و قرآن» مراجعه شود.)
به اعتقاد
امام خمینی، خداوند متعال واحد و بسیط از تمام جهات است و وحدت حقه حقیقی لایق به جناب اوست ایشان در بیان واحد بودن حق با استناد به روایتی بر این اعتقاد است که واحد به معنای یکتایی است که نظیری بر او نیست؛ یعنی خدا یکی است و شریک و مثل ندارد. وحدت حقتعالی بهگونهای است که به ذات وحدت عددی را نفی و وحدت حقیقی صمدی را به اثبات میرساند.
از این رو وحدتی که مسیحیان بدان قائلاند و بر اساس آن، خدا را سومین اقنوم از
اقانیم سه
گانه میدانند، باطل است و کسانی که درباره خداوند چنین اعتقادی داشته باشند کافرند.
به اعتقاد ایشان پیروان
مسیح (علیهالسلام) برای خدا اقنومهای
سه
گانه قائل شدند و خدا را در جوهر یک و در اقنوم
سه میدانستند و گروهی از آنها عقیده داشتند که عیسی مسیح (علیهالسلام)
ناسوت کلی و قدیم ازلی است و مریم
خدای ازلی را زاییده است و مسیح پسر خدا و غیر مخلوق و از جنس پدرش میباشد.
در قرآن دو آیه وجود دارد که یکی از آنها، گفتار مسیحیان مبنی بر ثالث ثلاثه، دانستن خدا را، سخن شرک آلود میداند
(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا اِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ) اما در آیه دیگر، مشابه همین تعبیر را توحید ناب دانسته میگوید
(مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَاثَةٍ اِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ اِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ) و هرگز در عرض وجود حقتعالی امری متصور نیست. به اعتقاد امام خمینی حقتعالی در مراتب تجلی و ظهور حقایق اکوان به وحدت حقه حقیقی سریان دارد و هیچ موجودی در مقام اطلاقی ذاتی، تحقق ندارد. لذا هیچچیز از حیطه
احاطه قیومی او خارج نیست.
تثلیث در مسیحیت؛
تثلیث در قرآن
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مسیحیت در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۱. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.