زبد (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
زَبَد (به فتح زاء و باء) از
واژگان نهجالبلاغه به معنای کف آب و
زُبْد (به ضم زاء و سکون باء) به معنی کَرِه و
زَبْد (به فتح زاء و سکون باء) به معنای
عطا و تحفه است. این ماده پنج بار در
نهج البلاغه آمده است.
زَبَد کف آب و غیره و
زُبْد به معنی کره و زَبْد
به معنی عطا و تحفه آید.
این واژه در سه کاربرد متفاوت استعمال شده:
«ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً... تَرُدُّ أَوَّلَهُ عَلَى آخِرِهِ وَسَاجِيَهُ عَلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَرَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ» «سپس
خدا بادی به وجود آورد که اوّل مواد مذاب را به آخرش بر میگردانید و ساکن آن را به متحرکش عودت میداد تا ارتفاعش بالا آمد و متراکم آن کف انداخت (و همان کف منجمد شده سطح زمین را تشکیل داد)»
(شرحهای خطبه:
) «ازبد»: کف به دهان آورد.
امام (علیهالسّلام) درباره اهل ضلال فرموده:
«أَنِّي أَنْظُرُ إِلَى فَاسِقِهِمْ... أَقْبَلَ مُزْبِداً كَالتَّيَّارِ لاَ يُبَالِي مَا غَرَّقَ» «گویا به فاسقشان مینگرم که کف بر دهان آمده مانند دریای متلاطم که باک ندارد از آنچه غرق میکند.»
(شرحهای حکمت:
)
دو دفعه به معنی «کره» که از شیر گرفته میشود، آن حضرت به
ابوموسی اشعری که مردم
کوفه را از رفتن به یاری آن حضرت مانع میشد نوشت:
«وَايْمُ اللهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ وَلاَ تُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ وَذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ» «خاثر» به معنی شیر غلیظ است. یعنی: «به خدا
قسم اگر مردم را بازداری در آنجا که هستی کسانی پیش تو میآیند و از تو دست بر نمیدارند، تا کرهات به شیرت و مذابت به جامدت مخلوط شود»
(شرحهای نامه:
) در «خثر» نیز گذشت.
این ماده پنج بار در «نهج البلاغه» آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «زبد»، ج۱، ص۴۸۹.