مراحل سیر و سلوک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مراحل سیر و سلوک، دارای گامهای مختلفی مثل
توبه و
معاقبه و
مشارطه و...میباشد. در این مقاله
به سراغ اموری میرویم که زمینه را برای پرورش «
فضائل اخلاقی» فراهم میسازد و گام
به گام
انسان را
به خدا نزدیکتر میسازد، و این بحث اهمیت فوقالعادهای در علم اخلاق دارد و از امور زیادی بحث میکند.
بسیاری از علمای اخلاق نخستین گام برای تهذیب اخلاق و سیر الیالله را «
توبه» شمردهاند، توبهای که صفحه قلب را از آلودگیها پاک کند و تیرگیها را مبدل
به روشنایی سازد و پشت
انسان را از بار سنگین
گناه سبک کند، تا براحتی بتواند طریق
به سوی
خدا را بپیماید.
مرحوم «
فیض کاشانی» در آغاز جلد هفتم «
المحجةالبیضاء» که در واقع آغازگر بحثهای اخلاقی است چنین میگوید:
«توبه از گناه و بازگشت
به سوی
ستارالعیوب و
علامالغیوب آغاز راه سالکین و سرمایه پیروزمندان و نخستین گام مریدان و کلید علاقهمندان و مطلع برگزیدگان و برگزیده مقربان است»!
سپس اشاره
به این حقیقت میکند که غالبا انسانها گرفتار لغزشهایی میشوند و با اشاره
به لغزش آدم (که در واقع
ترک اولی بود نه گناه) میگوید: چه اشکالی دارد که همه فرزندان آدم
به هنگام ارتکاب خطاها
به او اقتدا کنند، چرا که خیر محض، کار
فرشتگان است، و آمادگی برای
شر بدون جبران، خوی شیاطین است، و بازگشت
به خیر بعد از شر، طبیعت آدمیان است؛ آن کس که
به هنگام ارتکاب گناه و انجام شر
به خیر باز گردد، حقیقتا انسان است!
در واقع توبه اساس دین را تشکیل میدهد، چرا که
دین و
مذهب انسان را
به جدا شدن از بدیها و بازگشت
به خیرات دعوت میکند؛ و با توجه
به این حقیقت، لازم است توبه در صدر مباحث مربوط
به اعمال و صفات نجاتبخش قرار گیرد.»
به تعبیر دیگر، بسیار میشود که از انسان - مخصوصا در آغاز تربیت و سیر و سلوک الیالله لغزشهایی سر میزند، اگر درهای بازگشت
به روی او بسته شود بکلی مایوس میگردد و برای همیشه از پیمودن این راه باز میماند؛
به همین دلیل، در مکتب تربیتی اسلام، «توبه»
به عنوان یک اصل مهم مطرح است و از تمام آلودگان
به گناه دعوت میکند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این باب
رحمت الهی وارد شوند.
این حقیقت در سخنان
امام علی بن الحسین (علیهالسّلام) در
مناجات تائبین با زیباترین صورتی بیان شده، «الهی انت الذی فتحت لعبدک بابا الی عفوک سمیته التوبة فقلت توبوا الی الله توبة نصوحا، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه؛
معبود من! تو کسی هستی که
به روی بندگانت دری
به سوی عفوت گشودهای و نامش را توبه نهادهای، و فرمودهای باز گردید
به سوی خدا و توبه کنید، توبه خالص! حال که این در رحمت باز است، عذر کسانی که از آن
غافل شوند چیست»؟
جالب اینکه خداوند علاقه فوقالعادهای
به توبه بندگان دارد، چرا که آغاز تمام خوشبختیهای انسان است. در حدیثی از
امام باقر (علیهالسّلام) میخوانیم: «ان الله تعالی اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیلة ظلماء فوجدها؛
خداوند از توبه بندهاش بسیار شاد میشود، بیش از کسیکه مرکب و
توشه خود را در بیابان (خطرناکی) در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را بیابد.»
این تعبیر که با کنایات و لطف خاصی آمیخته است، نشان میدهد که در واقع توبه، هم مرکب است و هم توشه راه، تا انسان وادی ظلمانی
عصیان را پشت سر بگذارد و
به سر منزل نور و رحمت و صفات والای انسانیت برسد.
به هر حال، در بحث «توبه» مسائل زیادی مطرح است که اهم آنها، امور زیر است:
۱- حقیقت توبه
۲- وجوب توبه
۳- عمومیت توبه
۴- ارکان توبه
۵- قبولی توبه عقلی است یا نقلی
۶- تبعیض در توبه
۷- دوام توبه
۸- مراتب توبه
۹- آثار و برکات توبه
«توبه» در اصل
به معنی بازگشت از گناه است (این در صورتی است که
به شخص گنهکاری نسبت داده شود) ولی در
قرآن و روایات اسلامی بارها
به خدا نسبت داده شده است در این صورت
به معنی بازگشت
به رحمت است، همان رحمتی که
به خاطر ارتکاب گناه از گنهکار سلب شده بود، پس از بازگشت او
به خط
عبادت و بندگی خدا، رحمت الهی
به او باز میگردد و
به همین دلیل یکی از نامهای خدا، «
تواب» (یعنی بسیار بازگشتکننده
به رحمت یا بسیار توبهپذیر) است.
در واقع واژه «توبه» مشترک لفظی یا معنوی است میان «خدا» و «بندگان» (ولی هنگامی که
به بنده نسبت داده شود با کلمه «الی» متعدی میشود و هنگامی
به خدا نسبت داده شود با کلمه «علی»
در «المحجةالبیضاء» درباره حقیقت توبه چنین آمده است که توبه سه رکن دارد، نخست «علم» و دوم «حال» و سوم «فعل» که هر کدام علت دیگری محسوب میشود.
منظور از «علم» شناخت اهمیت ضرر و زیانهای گناهان است، و اینکه حجاب میان بندگان و ذات پاک محبوب واقعی میشود. هنگامیکه انسان این معنی را بخوبی درک کند، قلب او
به خاطر از دست دادن
محبوب ناراحت میشود و چون میداند
عمل او سبب این امر شده، نادم و پشیمان میگردد؛ و این
ندامت سبب ایجاد اراده و تصمیم نسبت
به گذشته و حال و آینده میشود.
در زمان حال آن
عمل را
ترک میگوید، ونسبت
به آینده تصمیم بر
ترک گناهی که سبب از دست دادن محبوب میگردد میگیرد، و نسبت
به گذشته درصدد جبران برمی آید.
در واقع نور علم و یقین سبب آن حالت قلبی میشود که سرچشمه ندامت است، و آن دامت سبب موضعگیریهای سهگانه نسبت
به گذشته و حال و آینده میگردد.
این همان چیزی است که بعضی از آن
به عنوان انقلاب روحی تعبیر کردهاند، و میگویند توبه نوعی انقلاب در روح و جان آدمی است که او را وادار
به تجدید نظر در برنامههای خود میکند.
تمام علمای اسلام در وجوب توبه اتفاق نظر دارند، و در متن
آیات قرآن مجید کرارا
به آن امر شده است؛ در
آیه ۸
سوره تحریم میخوانیم: «یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا عسی ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار؛
ای کسانیکه
ایمان آوردهاید
به سوی خدا باز گردید توبه کنید، توبهای خالص و بیشائبه، امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است داخل کند.»
همه
انبیای الهی هنگامی که برای هدایت امتهای منحرف ماموریت مییافتند، یکی از نخستین گامهایشان دعوت
به توبه بود؛ چرا که بدون توبه و شستن لوح دل از نقش گناه، جایی برای نقش توحید و فضائل نیست.
پیغمبر بزرگ خداوند
هود (علیهالسّلام) از نخستین سخنانش این بود: «و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه؛
ای قوم من از پروردگارتان طلب
آمرزش کنید، سپس
به سوی او باز گردید و توبه نمایید!»
پیامبر بزرگ دیگر صالح (علیهالسّلام) نیز همین سخن را پایه کار خود قرار میدهد و میگوید: «فاستغفروه ثم توبوا الیه؛
از او طلب آمرزش کنید و
به سوی او باز گردید و توبه کنید!»
حضرت شعیب (علیهالسّلام) نیز با همین منطق
به دعوت قومش پرداخت، و گفت: «واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود؛
از پروردگار خود آمرزش بطلبید و
به سوی او باز گردید و توبه کنید که پروردگارم مهربان و دوستدار (توبهکاران) است!»
در روایات اسلامی نیز بر مساله وجوب فوری توبه تاکید شده است، از جمله:
۱- در
وصیت امیرمؤمنان
علی (علیهالسّلام) به فرزندش
امام مجتبی (علیهالسّلام) میخوانیم:
«وان قارفت سیئة فعجل محوها بالتوبة؛
اگر مرتکب گناهی شدی، آن را
به وسیله توبه هرچه زودتر محو کن!»
البته با توجه
به اینکه امام مرتکب گناهی نمیشود، منظور در اینجا تشویق دیگران
به توبه است.
۲- در حدیث دیگری از
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم که
به ابن مسعود فرمود: «یابن مسعود لاتقدم الذنب و لا تؤخر التوبة، ولکن قدم التوبة و اخر الذنب؛
ای ابن مسعود! گناه را مقدم مشمار، و توبه را تاخیر مینداز، بلکه توبه را مقدم کن و گناه را
به عقب بینداز (و
ترک کن)!»
۳- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم: «مسوف نفسه بالتوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر؛
کسیکه توبه را در برابر هجوم اجل
به تاخیر بیندازد، در برابر بزرگترین خطر قرار میگیرد، (که عمرش پایان گیرد در حالی که توبه نکرده باشد)!»
۴- در حدیثی از امام
علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) میخوانیم که از جدش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین نقل میکند: «لیس شی ء احب الی الله من مؤمن تائب او مؤمنة تائبة؛
چیزی در نزد خدا محبوبتر از مرد یا زن با ایمانی که توبه کند نیست!»
این تعبیر میتواند دلیلی
به وجوب توبه باشد
به خاطر این که توبه محبوبترین امور در نزد خدا شمرده شده است.
علاوه بر این، دلیل عقلی روشنی بر وجوب توبه داریم و آن این که عقل حاکم بر این است که در برابر عذاب الهی- خواه یقین باشد یا احتمالی- باید وسیله نجاتی فراهم ساخت، و با توجه
به این که توبه بهترین وسیله نجات است، عقل آن را واجب میشمرد؛ چگونه افراد گناهکار خود را از
عذاب الهی در
دنیا و
آخرت میتوانند محفوظ بشمرند در حالیکه توبه نکرده باشند.
آری! توبه واجب است، هم
به دلیل صراحت آیات
قرآن مجید و هم روایات اسلامی و هم دلیل عقل، و از این گذشته وجوب توبه در میان تمام علمای اسلام مسلم و قطعی است.
بنابراین،
ادله اربعه بر وجوب توبه دلالت میکند، و این وجوب فوری است زیرا مقتضای ادله چهارگانهای که
به آن اشاره شد، وجوب فوری میباشد، و در
علم اصول این مساله بیان شده که تمام اوامر ظاهر در فوریت است، مگر اینکه دلیل بر خلاف آن قائم شود.
«توبه» مخصوص
به گناه یا گناهان خاصی نیست، و شخص و اشخاص معینی را شامل نمیشود، و زمان محدودی ندارد، و سن و سال و عصر و زمان خاصی در آن مطرح نیست.
بنابراین، توبه از تمام گناهان است و نسبت
به همه اشخاص و در هر زمان و هر مکان میباشد، همانگونه که اگر شرایط در آن جمع باشد بقبول درگاه الهی خواهد بود.
تنها استثنایی که در قبول توبه وجود دارد و در
قرآن مجید
به آن اشاره شده این است که اگر انسان زمانی
به سراغ توبه رود که در آستانه
برزخ قرار گرفته و مقدمات انتقال او از دنیا فراهم شده است و یا عذاب الهی فرا رسد (مانند توبه
فرعون هنگامی که عذاب الهی فرا رسید و در میان امواج نیل در حال غرق شدن بود) پذیرفته نمیشود، و در آن زمان درهای توبه بسته خواهد شد، زیرا اگر کسی در آن حال توبه کند، توبه او اضطراری است نه اختیاری و توام با میل و رغبت؛
قرآن میگوید:
«و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الآن و لا الذین یموتون و هم کفار اولئک اعتدنا لهم عذابا الیما؛
توبه کسانی که کارهای بدی انجام میدهند و هنگامی که
مرگ یکی از آنها فرا رسد میگوید: الآن توبه کردم، پذیرفته نیست و نه توبه کسانی که در حال
کفر از دنیا میروند (و در عالم برزخ توبه میکنند) اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم شده است!»
در داستان فرعون میخوانیم: هنگامی که فرعون و لشکریانش وارد مسیر خشکی داخل دریا شدند و ناگهان آبها فرو ریختند و فرعون در حال غرق شدن بود گفت: «امنت انه لااله الا الذی امنت
به بنواسرائیل و انا من المسلمین؛
من ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن کسی که
بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند نیست، و من از مسلمین هستم!»
ولی بلافاصله جواب شنید: «آلئن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین؛
الان ایمان میآوری؟! در حالی که قبلا عصیان کردی و از مفسدان بودی (توبهات در این حال پذیرفته نیست)!»
درباره بعضی از قوام گذشته نیز میخوانیم: «فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا
به مشرکین؛
هنگامی که
عذاب (شدید) ما را دیدند گفتند هم اکنون
به خداوند یگانه ایمان آوردیم و
به معبودهایی که همتای او میشمردیم کافر شدیم!»
قرآن آن در پاسخ آنها میگوید: «فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا سنة الله التی قد خلت فی عباده و
خسر هنالک الکافرون؛
اما هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان برای آنها سودی نداشت، این
سنت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده و آنجا کافران زیانکار شدند.»
و
به همین دلیل، در مورد
حدود اسلامی هنگامی که شخص مجرم بعد از دستگیر شدن و گرفتاری در چنگال
عدالت و کیفر و مجازات، توبه کند، توبهاش پذیرفته نیست؛ چرا که اینگونه توبهها
معمولا جنبه اضطراری دارد، و هیچگونه دلالتی بر تغییر موضوع مجرم ندارد.
بنابراین توبه تنها در یک مورد پذیرفته نیست و آن جائی است که مساله از شکل اختیاری بودن بیرون رود و شکل اضطراری و اجباری بخود بگیرد.
بعضی چنین پنداشتهاند که توبه در سه مورد دیگر نیز پذیرفته نیست:
اول در مورد
شرک و
بتپرستی زیرا
قرآن مجید میفرماید: «ان الله لا یغفر ان یشرک
به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء؛
خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد و پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد و شایسته بداند میبخشد!»
ولی این سخن صحیح نیست؛ زیرا در این آیه گفتگو از توبه نیست، بلکه سخن از «عفو بدون توبه» است،
به یقین تمام کسانی که در آغاز
اسلام از شرک توبه کردند و
مسلمان شدند توبه آنها پذیرفته شد، و همچنین تمام مشرکانی که امروز نیز توبه کنند و رو
به اسلام آورند
به اتفاق همه علمای اسلام توبه آنها پذیرفته میشود، ولی اگر مشرک توبه نکند و با حال شرک از دنیا برود مشمول
غفران و عفو الهی نخواهد شد، در حالی که اگر با ایمان و
توحید از دنیا بروند، ولی مرتکب گناهانی شده باشند، ممکن است مشمول عفو الهی بشوند، و مفهوم آیه فوق همین است.
کوتاه سخن این که، عفو الهی شامل مشرکان نخواهد نشد ولی شامل مؤمنان میشود، اما توبه سبب آمرزش همه گناهان حتی شرک خواهد شد.
دوم و سوم این که، توبه باید در فاصله کمی بعد از گناه باشد نه فاصلههای دور، و نیز باید از گناهانی باشد که از روی
جهالت انجام گرفته است نه از روی عناد و لجاجت،
به دلیل این که هر دو مطلب در آیه ۱۷ سوره نساء آمده است:
«انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما؛
توبه تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام میدهند سپس بزودی توبه میکنند، خداوند توبه چنین اشخاص را میپذیرد و خدا دانا و حکیم است.»
ولی این نکته قابل توجه است که بسیاری از مفسران این آیه را بر توبه کامل حمل کردهاند زیرا مسلم است که اگر افرادی از روی عناد و لجاج مرتکب گناهانی شوند سپس از مرکب لجاجت و غرور پایین آیند و رو
به درگاه خدا آورند، توبه آنان پذیرفته میشود، و در تاریخ اسلام نمونههای فراوانی برای اینگونه افراد است که نخست در صف دشمنان لجوج و عنود بودند و سپس باز گشتند و از دوستان مخلص شدند.
همچنین مسلم است که اگر انسان سالیان دراز گناه کند و بعد پشیمان شود و حقیقتا توبه و جبران کند، توبه او پذیرفته خواهد شد.
در حدیث معروفی از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم که فرمود: هر کس یکسال قبل از مرگش توبه کند خدا توبه او را میپذیرد، سپس فرمود یک سال زیاد است، کسی که یک ماه قبل از مرگش توبه کند خدا توبه او را میپذیرد سپس افزود یک ماه نیز زیاد است، کسی که یک جمعه (یک هفته) قبل از مرگش توبه کند توبه او مورد قبول خداوند واقع میشود، باز افزود یک جمعه زیاد است کسی که یک روز قبل از مرگش توبه کند خداوند توبهاش را پذیرا میشود، باز فرمود یک روز نیز زیاد است! کسی که یک ساعت قبل از مرگش توبه کند خداوند توبه او را میپذیرد، سپس افزود یک ساعت هم زیاد است! کسی که قبل از آن که جانش
به گلو رسد (در آخرین لحظه حیات و در حال اختیار) توبه کند، خداوند توبه او را میپذیرد!»
البته منظور این است که توبه با تمام شرایطش انجام گردد؛ مثلا، اگر حقوق افرادی ضایع شده در همان لحظه
به افراد مطمئن توصیه کند که حقوق آنها را بپردازند و سپس توبه کند.
آیات فراوانی از
قرآن نیز دلیل بر عمومیت توبه و شمول آن نسبت
به جمیع گناهان است؛ از جمله:
۱- در آیه ۵۳
سوره زمر میخوانیم: «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم؛
بگو ای بندگان من که بر خود
اسراف و ستم کردهاید! از
رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
۲- در آیه ۳۹
سوره مائده میخوانیم: «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم؛
اما آن کسی که پس از ستم کردن توبه کند و جبران نماید خداوند توبه او را میپذیرد، خداوند آمرزنده و مهربان است.»
درست است که این آیه بعد از این بیان حد سارق آمده است ولی دارای مفهوم عام و گستردهای که شامل همه گناهان میشود.
۳- در آیه ۵۴
سوره انعام آمده: «انه من
عمل منکم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم؛
هرکس از شما کار بدی از روی نادانی کند سپس توبه و اصلاح نماید، مشمول رحمت خدا میشود، چرا که خداوند غفور و رحیم است.»
در این آیه هرگونه
عمل سوء که تمام گناهان را فرا میگیرد، قابل توبه و باز گشت ذکر شده است.
۴- در آیه ۱۳۵
سوره آلعمران چنین آمده است: «والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکرواالله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون؛
و آنها که وقتی مرتکب
عمل زشتی شوند یا
به خود ستم کنند،
به یاد خدا میافتند، و بر گناه اصرار نمیورزند با اینکه میدانند.»
در اینجا نیز با توجه
به این که ظلم و ستم، هرگونه گناهی را شامل میشود، چرا که بعضی از گناهان ستم بر دیگران است و بعضی ظلم
به خویشتن، و در این آیه نسبت
به همه آنها وعده پذیرش توبه داده شده است، عمومیت توبه نسبت
به تمام گناهان اثبات میشود.
۵- در آیه دیگریهمه
مؤمنان را مخاطب قرار داده میفرماید: «وتوبوا الی الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون؛
ای مؤمنان همگی
به سوی خدا باز گردید تا رستگار شوید.»
واژه جمیعا دلیل بر این است که هر گناهکاری دعوت
به توبه شده است، و اگر توبه دارای مشمول و عموم نباشد، چنین دعوتی صحیح نیست.
این نکته قابل دقت است که در آیات بالا در بعضی از موارد روی مساله
اسراف تکیه شده و در مورد دیگر ظلم، و در مورد دیگر
عمل سوء، و وعده آمرزش همه این عناوین بطور گسترده، در صورت توبه داده شده است؛ بنابراین، هر
عمل سوء و هر ظلم و ستم و هر اسرافی بر خویشتن از انسان سر بزند و توبه کند، خداوند توبه او را میپذیرد.
در اینباره روایات زیادی در کتب شیعه و
اهل سنت نقل شده که درهای توبه تا آخرین لحظات عمر، مادام که انسان مرگ را با چشم خود نبیند باز است.
این روایات را میتوانید در کتابهای:
بحارالانوار و
اصول کافی و
درالمنثور و
کنزالعمال و
تفسیر فخر رازی و
تفسیر قرطبی و
تفسیر روح البیان و
تفسیر روح المعانی و کتب دیگر مطالعه فرمایید، و شاید بتوان گفت این حدیث از احادیث متواتر است.
همانگونه که در بالا آمد حقیقت توبه، بازگشت از نافرمانی خدا
به سوی اطاعت است، که ناشی از پشیمانی و ندامت نسبت
به اعمال گذشته میباشد و لازمه این پشیمانی و علم
به اینکه گناه حائل میان او و محبوب واقعی میگردد، تصمیم بر
ترک آن در آینده و همچنین جبران مافات است؛ یعنی، تا آنجا که در توان دارد، آثار سوء گناهان گذشته را از درون و برون وجود خویش برچیند، و اگر حقوق از دست رفتهای است و قابل جبران است، جبران نماید.
به همین دلیل، در
قرآن مجید در آیات بسیاری این معنی تکرار شده است که توبه را با اصلاح و جبران همراه ساخته.
۱- در آیه ۱۶۰ سوره بقره بعد از اشاره
به گناه بزرگ کتمان آیات الهی و مجازات سخت آنها میفرماید: «الا الذین تابوا و اصلحوا و بینوا فاولئک اتوب علیهم و انا التواب الرحیم؛
مگر کسانیکه توبه کنند و اصلاح نمایند و آنچه را کتمان کرده بودند آشکار سازند که من توبه آنها را میپذیریم، و من تواب رحیم هستم.»
۲- و در آیه ۸۹ سوره آل عمران بعد از اشاره
به مساله
ارتداد (کافر شدن بعد از ایمان) و مجازات سخت آنها میافزاید: «الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان الله غفور رحیم؛
مگر کسانی که پس از آن توبه کنند و اصلاح نمایند (و در مقام جبران بر آیند) زیرا خداوند آمرزنده و بخشنده است.»
۳- و درآیه ۱۴۶ سوره نساء، بعداز ذکرمنافقان و سرنوشت شوم آنها میفرماید: «الا الذین تابوا واصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله؛
مگر آنها که توبه کنند و جبران و اصلاح نمایند و
به ذیل عنایت اهلی چنگ زنند و دین خود را برای خدا خالص نمایند.»
و در آیه ۵
سوره نور بعد از ذکر مجازات شدید
قذف (وارد کردن اتهام
زنا و مانند آن
به دیگری) و مجازات شدید آنها در دنیا و
آخرت، میافزاید: «الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان الله غفور رحیم؛
مگر کسانیکه بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند که خداوند (آنها را) میبخشد زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.»
۵- و سرانجام
به صورت یک قانون کلی در همه گناهان، در آیه ۱۱۹
سوره نحل میخوانیم: «ثم ان ربک للذین
عملوا السوء بجهالة ثم تابوا من بعد ذلک و اصلحوا ان ربک من بعدها لغفور رحیم؛
اما پروردگارت نسبت
به آنها که از روی جهالت بدی کردهاند و سپس توبه نموده و در مقام جبران بر آمدهاند خداوند بعد از آن آمرزنده و مهربان است.»
۶- شبیه همین معنی در آیه ۸۲
سوره طه نیز آمده است آنجا که میفرماید: «و انی لغفار لمن تاب و آمن و
عمل صالحا ثم اهتدی؛
من هر که را توبه کند و ایمان آورد و
عمل صالح انجام دهد و سپس هدایت شود میآمرزم و میبخشم.»
در اینجا علاوه بر مساله بازگشت و
عمل صالح (یعنی جبران گذشته) که دو رکن اساسی توبه است،
به مساله ایمان و هدایت نیز اشاره شده است.
در واقع گناه نور ایمان را کم میکند و انسان را از طریق هدایت منحرف میسازد؛
به همین دلیل، باید بعد از توبه تجدید ایمان کند و
به راه هدایت باز گردد.
۷- باز شبیه همین معنی در آیه ۵۴ سوره انعام نیز آمده که میفرماید: «انه من
عمل منکم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم؛
هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید (مشمول رحمت خدا میشود چرا که) او آمرزنده مهربان است.»
از مجموع آیات فوق، منطق
قرآن در مساله توبه کاملا آشکار میشود، که توبه حقیقی تنها
به گفتن
استغفار و حتی ندامت از گذشته و تصمیم بر
ترک در آینده نیست، بلکه افزون بر این باید کوتاهیهایی که در گذشته رخ داده و مفاسدی که در روح و جان انسان
به وجود آمده و آثار سوئی که
گناه در جامعه گذارده تا آنجا که امکان دارد جبران گردد و شستشوی کامل حاصل شود، این است توبه حقیقی از گناه نه تنها گفتن استغفرالله!
نکته دیگری که در اینجا شایان توجه است این است که کلمه اصلاح بعد از ذکر توبه در آیات بالا مانند بسیاری از تعبیرات
قرآن مفهوم جامع و گستردهای دارد که هرگونه جبران مافات را شامل میشود، از جمله:
۱- شخص توبهکار باید حقوقی را که از مردم پایمال کرده است
به آنها باز گرداند؛ اگر در حیات هستند
به خودشان، و اگر از دنیا رفتهاند
به وارثان آنها برساند.
۲- اگر حیثیت کسی را
به خاطر
غیبت کردن یا
اهانت لکهدار کرده باشد باید از او حلیت بطلبد، و اگر از دنیا رفته است
به تلافی حیثیت بر باد رفته، کار خیر برای او انجام دهد تا روح او راضی گردد.
۳- اگر عباداتی از او فوت شد، قضا نماید. و اگر
کفاره دارد (مانند
ترک روزه عمدا و شکستن
عهد و
نذر) کفاره آن را بدهد.
۴- با توجه
به اینکه گناه قلب را تاریک میسازد، باید آنقدر اطاعت و بندگی کند تا ظلمت دل را با نور اطاعت برطرف سازد.
جامعترین سخن درباره تفسیر معنی اصلاح همان چیزی است که در کلمات قصار امیرمؤمنان
علی (علیهالسّلام) در
نهجالبلاغه در شرح استغفار
به معنی جامع و کامل آمده است.
کسی در محضر آن حضرت گفت: استغفرالله گویی امام از طرز سخن او و یا سوابق و لواحق اعمالش میدانست که این استغفار جنبه صوری دارد و نه واقعی،
به همین جهت از این استغفار بر آشفت و فرمود:
«ثکلتک امک اتدری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العلیین؛ مادرت بر عزای تو بگرید، آیا میدانی استغفار چیست؟ استغفار مقام بلند مرتبگان است!»
سپس افزود: «وهو اسم واقع علی ستة معان؛ استغفار یک کلمه است اما شش معنی (و مرحله) دارد.»
«اولها الندم علی ما مضی؛ نخست، پشیمانی از گذشته است.»
«والثانی العزم علی
ترک العود الیه ابدا؛ دوم، تصمیم بر
ترک آن برای همیشه است.»
«و الثالث ان توءدی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله املس لیس علیک تبعة؛ سوم اینکه حقوقی را که از مردم ضایع کردهای
به آنها باز گردانی،
به گونهای که هنگام ملاقات پروردگار حق کسی بر تو نباشد.»
«و الرابع ان تعمد الی کل فریضة علیک ضیعتها فتؤدی حقها؛ چهارم اینکه هر واجبی که از تو فوت شده حق آن را
به جا آوری (و قضایا کفاره آن را انجام دهی).»
«و الخامس ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم وینشا بینهما لحم جدید؛ پنجم اینکه گوشتهایی که
به واسطه حرام بر اندامت روئیده، با اندوه برگناه آب کنی، تا چیزی از آن باقی نماند، و گوشت تازه
به جای آن بروید.»
«والسادس ان تذیق الجسم الم الطاعة کما اقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول استغفر الله؛
ششم آنکه
به همان اندازه که لذت و شیرینی گناه را چشیدهای درد و رنج طاعت را نیز بچشی، و پس از طی این مراحل بگو استغفر الله!»
همین معنی در روایت دیگری از
کمیل بن زیاد از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) نقل شده است که عرضه میدارد: «یا امیرالمؤمنین العبد یصیب الذنب فیستغفرالله منه فما حد الاستغفار؟؛ ای امیرمؤمنان! انسان گناهی میکند و از آن استغفار مینماید، حد استغفار چیست؟»
امام فرمود: «یا بن زیاد، التوبة؛ ای کمیل بن زیاد! حد آن توبه است.»
کمیل میگوید: «قلت بس؛ (این کلمه همان کلمه فارسی بس میباشد.)گفتم: همین کافی است!»
«قال: لا؛ فرمود: نه»
«قلت فکیف؟؛ عرض کردم پس چگونه است؟»
«قال ان العبد اذا اصاب دنبا یقول استغفر الله بالتحریک؛ فرمود: هنگامی که انسان گناهی مرتکب میشود، استغفار را
به عنوان سرآغاز حرکتی بر زبان جاری کند.»
«قلت و ماالتحریک؛ عرض کردم منظور از حرکت چیست؟»
«قال: الشفتان و اللسان یرید ان یتبع ذلک بالحقیقة؛ فرمود: : لبها و زبان
به گردش در میآید و مقصودش این است که آن را با حقیقت هماهنگ سازد.»
«قلت وما الحقیقة؟؛ عرض کردم حقیقت چیست؟»
«قال تصدیق فی القلب، و اضمار ان لایعود الی الذنب الذی استغفر منه؛ فرمود: منظور تصدیقی است که در دل (نسبت
به قبح و زشتی گناه) حاصل شود و تصمیم بگیرد که هرگز
به گناهی که از آن استغفار کرده است بازگشت نکند.»
کمیل میگوید عرض کردم: «فاذا فعل ذلک فانه من المستغفرین؛ هنگامی این کار را انجام دهد در زمره توبهکنندگان است؟»
«قال: لا؛ امام فرمود: نه»
کمیل میگوید گفتم: «فکیف ذاک؛ پس توبه حقیقی چگونه است؟»
امام فرمود: «لانک لم تبلغ الی الاصل بعده؛ این
به خاطر آن است که تو هنوز
به اساس و ریشه توبه نرسیدهای!»
کمیل عرض میکند: «فاصل الاستغفار ما هو؟؛ پس اصل استغفار، چیست؟»
امام فرمود: «الرجوع الی التوبة من الذنب الذی استغفرت منه و هی اول درجة العابدین؛ بازگشت
به توبه از گناهی که استغفار از آن کردی، و این نخستین درجه عابدان است.»
سپس امام افزود: «و
ترک الذنب و الاستغفار اسم واقع لمعان ست؛
ترک گناه و استغفار اسمی است که شش معنی و مرحله دارد:
سپس همان مراحل ششگانهای را که در کلمات قصار نهج البلاغه آمده بود، با کمی تفاوت بیان فرمود.
ممکن است گفته شود: اگر توبه این است که امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) در این حدیث بیان فرموده، کمتر توبهکاری میتوان پیدا کرد.
ولی باید توجه داشت که بعضی از شرایط ششگانه بالا شرط توبه کامل است، مانند شرط پنجم و ششم، اما چهار شرط دیگر، جزء شرایط واجب و لازم است. و
به تعبیر بعضی از محققان، قسمت اول و دوم از ارکان توبه است، و قسمت سوم و چهارم از شرایط لازم، و قسمت پنجم و ششم از شرایط کمال است.
در حدیث دیگری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم که فرمود: «اما علامة التائب فاربعة: النصیحة لله فی
عمله، و
ترک الباطل، ولزوم الحق، و الحرص علی الخیر؛
علامت انسان توبهکار چهار چیز است: نخست خیرخواهی برای (آیین و بندگان) خدا، و
ترک باطل و ملازمت حق و تلاش فراوان برای انجام کار خیر.»
این نکته نیز قابل توجه است که اگر گناه او
عملی بوده که سبب گمراهی دیگران شده مانند تبلیغات سوء؛ بدعتگذاری در دین خدا، خواه از طریق بیان و سخن باشد یا از طریق کتابت و نوشتهها، اصلاح و جبران آن در صورتی حاصل میشود یا از طریق کتابت و نوشتهها اصلاح و جبران آن در صورتی حاصل میشود که تمام افرادی را که
به خاطر
عمل او
به انحراف کشیده شدهاند تا آنجا که در توان و قدرت دارد باز گرداند، در غیر این صورت توبه او پذیرفته نیست.
و از این جا روشن میشود که تحریف کنندگان
آیات الهی و بدعتگذاران و تمام کسانی که مایه گمراهی مردم میشوند، تا چه حد توبه آنها سخت و سنگین است.
این صحیح نیست که یک نفر در ملا عام یا از طریق مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی و نوشتن کتابها و مقالات مردم را
به گمراهی بکشاند، و بعد در خانه خلوت بنشنید و از پیشگاه خدا تقاضای عفو نماید،
به یقین چنین توبهای هرگز مقبول نیست!
همچنین کسانی که در حضور جمعیت و ملا عام، افرادی را
به دروغگویی و بیعفتی و امثال این امور متهم میسازند، و بعد خصوصی نزد طرف میآیند و حلیت میطلبند، یا در غیاب آنها در خانه خلوت توبه میکنند، بیشک توبه آنها نیز قبول نیست، مگر این که طرف آنها را ببخشد، یا در ملا عام سخنان خود را باز پس بگیرند.
به همین دلیل، در روایات متعددی میخوانیم افرادی که
تهمت به مردم میزنند، و نسبتهای ناروا
به اشخاص میدهند، بعد از اجرای حد شرعی، در صورتی توبه آنها قبول میشود که سخنان خود را باز پس گرفته، و خود را تکذیب کند.
در حدیث معتبری از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم که از حضرتش سؤال کردند: آیا کسی که حد الهی بر او جاری شد اگر توبه کند شهادتش مقبول است؟ فرمود: «اذا تاب و توبته ان یرجع مما قال و یکذب نفسه عند الامام و عند المسلمین، فاذا فعل فان علی الامام ان یقبل شهادته بعد ذلک؛
(آری) هنگامی که توبه کند و توبهاش
به این است که از آنچه گفته باز گردد، و نزد امام و نزد مسلمین حاضر شود و سخنان خود را تکذیب کند، هنگامی که چنین کند بر امام لازم است که شهادت او را بپذیرد (و توبهاش قبول است).»
در حدیث دیگری میخوانیم: «اوحی الله عزوجل الی نبی من الانبیاء قل لفلان وعزتی لو دعوتنی حتی تنقطع اوصالک، ما استجیب لک، حتی ترد من مات الی
مادعوته الیه فیرجع عنه؛
خداوند
به یکی از پیامبران
وحی فرستاد که
به فلان شخص بگو
به عزتم سوگند اگر آن قدر مرا بخوانی که بندهای تو از هم جدا شود، دعوت دعای تو را اجابت نمیکنم (و توبهات را نمیپذیرم)، تا کسانی را که
به خاطر دعوت تو منحرف شدهاند و از دنیا رفتهاند زنده کنی و از راه خطا باز گردند!»
این حدیث بخوبی نشان میدهد که مساله اصلاح و جبران تا چه حد گسترده است و بدون آن توبه بیشتر جنبه صوری یا مقطعی خواهد داشت.
آخرین سخنی که در این جا لازم
به ذکر است این است که کسانی که در برابر انبوه گناهان تنها
به ذکر
استغفار قناعت میکنند، بی آنکه ارکان و شرایط آن را تحصیل نمایند گویی خود را
به سخریه میکشند و یا توبه و استغفار را
استهزا مینمایند.
به همین دلیل، در روایتی از امام باقر (علیهالسّلام) میخوانیم که فرمود: «التائب من الذنب کمن لاذنب له، و المقیم علی الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء؛
کسی که از گناه خویش توبه (کامل و جامع الشرایط) کند، مانند کسی است که گناهی از او سر نزده، اما کسی که گناه را ادامه میدهد در حالی که از آن استغفار میکند، مانند کسی است که استهزاء مینماید.
همه علمای اسلام اتفاق نظر دارند که توبه اگر جامع الشرایط باشد در پیشگاه خداوند مقبول است. و آیات و
روایات نیز بوضوح بر این مطلب دلالت میکند، ولی در این که آیا قبول توبه عقلی یا عقلایی یا نقلی است، بحثهایی وجود دارد.
جمعی معتقدند: سقوط عقاب و مجازات الهی بعد از توبه، جنبه تفضل دارد؛ اگر خداوند اراده کند بعد از توبه گناه بندهاش را نبخشد کاملا ممکن است همانگونه که در میان مردم نیز
معمول است که اگر کسی در حق دیگری ظلم کند، سپس عذرخواهی نماید، میتواند او را ببخشد یا نبخشد.
در حالی که جمعی دیگر سقوط عقاب را
به وسیله توبه واجب و لازم دانستهاند، حتی عدم پذیرش او را بعد از عذرخواهی مجرم، زشت و ناپسند میدانند، و این کار مسلما بر خداوند روا نیست.
ممکن است در این جا نظر سومی را پذیرفت، و آن این که لزوم قبول توبه، امر عقلایی است، یعنی اگر چه عقل، پذیرش توبه و عذرخواهی را واجب و لازم نمیشمرد ولی بنای عقلای جهان بر این است که اگر کسی کار خلافی انجام داد، و بعد در مقام عذرخواهی برآمد، و تمام آثار سوء
عمل خود را جبران نمود،
به گونهای که گویی هیچ چیز از میان نرفته است، اگر حیثیت کسی از دست رفته بود، اعاده حیثیت نمود، و اگر حقوقی پایمال شده بود، حق را بطور کامل جبران کرد، و اگر طرف قلبا ناراحت شده بود، ناراحتی او را از طرق مختلفی از میان برد؛ در چنین شرایطی، بنای تمام عقلای جهان بر این است که عذر و توبه را میپذیرند، و اگر کسی نپذیرد، او را کینهتوز و خارج از موازین انسانیت و اخلاق میشمرند.
بی شک خداوند قادر متعال و بینیاز از هر کس و هر چیز، سزاوارتر است که در اینگونه موارد، توبه و عذرخواهی توبهکاران را بپذیرد و از مجازات آنها صرف نظر کند. بلکه ممکن است پا را از این فراتر گذاشت، و وجوب قبول توبه را عقلی شمرد و آن را متکی که «قاعده قبح نقض غرض» دانست.
توضیح این که: میدانیم خداوند از عبادات و اطاعت بندگان بینیاز است و تکالیف الهی الطاف او برای تکامل و تربیت بندگان است؛
نماز و
روزه و سایر عبادات، روح و جان ما را پرورش میدهد و روز
بهروز
به خدا نزدیکتر میسازد؛ سایر واجبات و محرمات هر کدام
به نحوی در تکامل ما تاثیر دارد.
درباره
حج میخوانیم: «لیشهدوا منافع لهم؛
مردم مامور
به زیارت خانه خدا هستند تا از منافع مادی و معنوی آن بهرهمند شوند»
در آیات دیگر
قرآن، نماز، سبب نهی از فحشاء و منکر
و روزه سبب
تقوا و
زکات مایه پاکی فرد و جامعه از رذائل اخلاقی و انحرافات شمرده شده است. .
در روایات اسلامی نیز ایمان مایه پاکی از
شرک، و نماز سبب پیراستن انسان از
کبر... و حج مایه
وحدت مسلمین، و
جهاد سبب عزت اسلام، و.... شمرده شده است.
به این ترتیب، همه تکالیف الهی اسباب سعادت انسان و حلقههای تکامل او محسوب میشوند، همان سعادت و تکاملی که هدف اصلی آفرینش انسان و رسیدن
به مقام عبودیت و قرب
به خداست (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون)
بیشک وجوب توبه و قبول آن یکی از این حلقههای تکامل است چرا که انسان
به هرحال
معصوم نیست و خطاهایی از او سر میزند، اگر راه بازگشت را
به روی او نگشایند،
به یقین ازتکامل باز میماند ولی اگر
به او اعلام شود که اگر خطایی از تو سرزد
به سوی خدا بازگرد، و تمام آنچه را درگذشت ضایع کردی جبران نما، خداوند توبه تو را میپذیرد؛ چنین کسی
به سعادت و تکامل نزدیکتر، و از انحراف و خطا دورتر خواهد بود.
نتیجه این که: عدم پذیرش توبه، سبب نقض غرض میشود، چون هدف از تکالیف و طاعات، تربیت و تکامل انسان بوده، و عدم پذیرش توبه
به این کار ضربه میزند، و خداوند حکیم هرگز نقض غرض نمینماید. کوتاه سخن این که: توبه دارای فلسفهای است که با تکامل انسان ارتباط نزدیک دارد؛ اگر درهای توبه بسته شود، انگیزه تکامل از بین میرود؛ بلکه انسان
به عقب بر میگردد، چرا که تصور میکند راه نجاتی برای او نیست و در این صورت چه دلیلی دارد که گناهان دیگر را
ترک کند؛ و درست
به همین دلیل، تمام مربیان بشری خواه آنها که پایبند
به ادیان الهی هستند و آنها که پایبند نیستند، راه توبه و بازگشت را
به روی افراد مورد تربیت باز میگذارند تا شعله انگیزه اصلاح و جبران و حرکت
به سوی کمال در آنها خاموش نگردد.
و
به این ترتیب، قبول توبه توام با شرایط نه تنها
به حکم آیات و روایات، ثابت و مسلم ست بلکه
به حکم عقلا و عقل، نیز امری ثابت و غیر قابل انکار میباشد.
آیا ممکن است انسان از بعضی از گناهان توبه کند در حالی که مرتکب گناهان دیگری میشود؛ مثلا، شخصی است که هم مرتکب نوشیدن
شراب و هم
غیبت مردم میشود، تصمیم گرفته است، نوشیدن شراب را برای همیشه
ترک کند در حالی که در مورد غیبت چنین تصمیمی را نگرفته است.
گاه گفته میشود که توبه باید جنبه عمومی و همگانی داشته باشد و از تمام گناهان توبه کند، زیرا همه آنها بازگشت
به مخالفت با پروردگار میکند، و شکستن حریم مولای حقیقی؛ کسی که از این کار پشیمان باشد، باید هر گناهی را
ترک کند نه این که از گناهی توبه کند و گناهی دیگر را مرتکب شود و بر آن اصرار ورزد.
ولی حق آن است که تبعیض در توبه مانعی ندارد (بعضی از بزرگان علم اخلاق مانند مرحوم «
نراقی» در «
معراج السعاده» نیز
به این معنی تصریح کرده است و از قول پدرش نیز آن را نقل نموده).
زیرا ممکن است انسان از گناهی بیشتر بترسد و از عواقب شوم آن آگاهتر باشد، یا در پیشگاه خداوند قبیحتر و مجازاتش شدیدتر باشد؛ و
به همین جهت، از آن گناه توبه کند در حالیکه مرتکب گناهان دیگری که قبحش کمتر یا مجازاتش خفیفتر یا آگاهی او نسبت
به مفاسد و زیانهایش کمتر است میشود.
توبه اکثر توبهکنندگان نیز همینگونه است، غالبا از گناهان خاصی توبه میکنند، در حالیکه ممکن است گناه دیگری را انجام دهند و هرگز شنیده نشده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا امامی از امامان: یا عالمی از علمای اسلام اینگونه توبهها را بی اعتبار بشمرد، و تاکید کند که باید توبه از همه گناهان باشد.
در آیات متعددی از
قرآن مجید نیز اشارات روشنی
به این معنی یعنی تبعیض در توبه دیده میشود.
مثلا، در مورد رباخواران میخوانیم که میفرماید: «و ان تبتم فلکم رئوس اموالکم؛
اگر توبه کنید (توبه شما پذیرفته میشود و) سرمایههای شما از آن شماست.
و در مورد افرادی که بعد از ایمان مرتد شوند، میفرماید: «اولئک جزائهم ان علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین... الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان الله غفور رحیم؛
کیفر آنها این است که
لعن خداوند و
فرشتگان و مردم، همگی بر آنها است... مگر کسانی که پس از آن توبه کنند، و اصلاح نمایند، خداوند آمرزنده و بخشنده است.»
و در مورد محاربین و کسانی که باعث تباهی جامعه میشوند بعد از ذکر مجازات شدید آنها میفرماید: «الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم؛
مگر کسانی که پیش از دست یافتن شما
به آنان توبه کنند، پس بدانید (خدا توبه آنها را میپذیرد) خداوند آمرزنده و مهربان است.» .
و در مورد کسانی که مرتکب
عمل شنیع منافی عفت میشوند، بعد از ذکر مجازات آنها، میفرماید: «فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان توابا رحیما؛
و اگر توبه کنند و اصلاح نمایند، از آنها در گذرید، زیرا خداوند توبهپذیر و مهربان است.»
و در جای دیگر بعد از اشاره
به گناهانی همچون شرک،
قتل نفس و
زنا، و بیان مجازات سنگین آنها، میفرماید: «الا من تاب و آمن و
عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات؛
مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و
عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را مبدل
به حسنات میکند.»
گرچه قسمتی از این آیات درباره مجازاتهای دنیوی و بخشودگی آنها
به وسیله توبه است، ولی پیداست که از این نظر تفاوتی وجود ندارد؛ اگر توبه در مجازاتهای دنیوی قبول شود،
به یقین در مورد مجازاتهای اخروی نیز پذیرفته خواهد شد.
کوتاه سخن این که: جداسازی گناهان در توبه
به خاطر جهات مختلف (تفاوت میزان آگاهیها، تفاوت انگیزهها و تفاوت قبح و زشتی گناهان) مانعی ندارد، ولی بیشک توبه کامل توبهای است که از همه گناهان صورت گیرد و تبعیضی در آن وجود نداشته باشد.
توبه باید پابرجا و دائم بوده باشد؛ از یک سو، هر زمان خطایی از انسان بر اثر وسوسههای «
نفس اماره» سربزند، باید بلافاصله
به سراغ توبه رود، و در مرحله
«
نفس لوامه» در آید تا زمانی که
به مرحله «
نفس مطمئنه» رسد و ریشههای وسوسهها از بیخ کنده شود.
و از سوی دیگر، از هر گناهی توبه میکند باید کمال مراقبت را
به خرج دهد که آن توبه را نشکند و بر تعهد خود در پیشگاه خدا نسبت
به ترک آینده باقی بماند. و
به تعبیر دیگر، اگر بعد از توبه از گناه هنوز انگیزههای آن در اعماق دل و جان او باقی مانده باید با آن
به مبارزه برخیزد و جهاد با نفس را جزء برنامه خویش قرار دهد و
به این ترتیب هم در صف تائبان باشد و هم در صف مجاهدان.
بعضی از علمای اخلاق بحث بینتیجه یا کمنتیجهای را در اینجا دنبال کردهاند که آیا مقام توبهکار جهادکننده در برابر ریشههای گناه افضل است یا توبهکاری که ریشههای گناه را از سرزمین قلب خویش بر انداخته است.
این مهم نیست که کدامیک ازآن دو افضلند، مهم آن است که توبه کننده چه دستوراتی را باید
به کار بندد که
به گناه گذشته بازگشت نکند؛ برای این امر رعایت اموری لازم است:
۱- جدا شدن از محیط گناه و عدم شرکت در مجالس
معصیت، چرا که توبهکار در آغاز امر آسیبپذیر است و مانند بیماری است که تازه از بستر برخاسته، و اگر با پای خود
به مناطق آلوده
به میکربهای بیماریزا رود، احتمال آلودگی مجدد او
به بیماری فراوان است؛ همچون معتادی است که
ترک اعتیاد
به مواد مخدر نموده ولی هرگاه
به مناطق آلوده برگردد، بسرعت آلوده میشود.
۲- باید در دوستان و معاشران خود تجدید نظر کند؛ هرگاه در گذشته کسانی بودهاند که او را تشویق
به گناه میکردند، از آنها شدیدا فاصله گیرد.
۳- هر زمان وسوسهها و انگیزههای آن گناه در او پیدا میشود،
به ذکر خدا روی آورد، چرا که: «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛
ذکر خدا مایه آرامش دلها است.»
۴- همواره درباره آثار زیانبار گناهی که آن را
ترک گفته بیندیشد و آن آثار را نصب العین خود قرار دهد، مبادا بر اثر غفلت از آن و فراموش کردن اثرات مرگبار آن گناه، بار دیگر انگیزهها در او رشد کند، و وسوسهها از هر سو
به قلب او هجوم آورد.
۵- در داستانهای پیشینیان و کسانیکه بر اثر گناهان مختلف گرفتار مصائب دردناکی شدند، بیندیشد، و سرگذشت آنها را از نظر بگذراند، حتی در حالات
انبیاء و پیامبران معصومی که گاه گرفتار لغزش
ترک اولی شدند، مطالعه کند؛ مثلا، ببیند که چه امری سبب شد آدم با آن مقام والایش از بهشت رانده شود، یا
حضرت یونس مورد خشم قرار گیرد، و
به زندان شکم ماهی فرستاده شود یا بر اثر چه
عواملی یعقوب، پیامبر بزرگ خدا،
به درد جانفرسای فراق فرزند سالها گرفتار آید.
مطالعه این امور بیشک وسوسههای گناه را کم میکند، و
به توبه دوام و ثبات میبخشد.
۶-
به عقوبتها و مجازاتهایی که بر یکایک از گناهان وعده داده شده بیندیشد، و این احتمال را از نظر دور ندارد که تکرار گناه بعد از توبه ممکن است مجازات شدیدتری داشته باشد.
و نیز
به الطاف و عنایات الهیه که در انتظار توبه کاران است و شامل حال او شده است توجه کند و دائما
به خود تلقین نماید بکوش، این عنایات و الطاف را حفظ کن، و این مقام والایی که خداوند نصیب تو کرده است
به آسانی از دست مده!
۷- باید وقت شبانه روزی خود را با برنامههای صحیح پرکند، برنامه تلاش برای زندگی آبرومند، برنامه عبادت و بندگی خدا و برنامه سرگرمیهای سالم؛ زیرا بی کاری و خالی ماندن اوقات از برنامه، بلای عظیمی است که زمینه را برای وسوسههای بازگشت
به گناه فراهم میسازد.
از دانشمندی پرسیدند که تفسیر حدیث التائب حبیب الله (توبه کننده دوست خداست) چیست؟
گفت: منظور کسی است که مصداق این آیه شریفه باشد: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنین؛
(
مؤمنان) توبهکنندگان، عبادتکاران، حمد خداگویان، سیاحتکنندگان (که پیوسته در میان کانونهای اطاعت خدا رفت و آمد دارند) رکوع کنندگان، ساجدان، آمران
به معروف، نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود الهی (هستند) و بشارت ده (این چنین) مؤمنان را!»
علمای اخلاق برای توبه و توبهکاران درجات و مراتب مختلفی ذکر کردهاند.
از یک نظر توبه کاران را میتوان
به چهار گروه تقسیم کرد:
گروه اول کسانی هستند که از گناهان خویش توبه میکنند ولی بعد از مدتی توبه را میشکنند و
به گناه باز میگردند بی آنکه تاسف و ندامتی از کار خویش داشته باشند، اینها در واقع در مرحله نفس اماره قرار دارند و عاقبت و سرانجام آنها کاملا مبهم و پر مخاطره است، چرا که ممکن است یکی از مراحل توبه و بازگشت
به سوی خدا مقارن با پایان عمر آنها باشد و
به اصطلاح عاقبت آنها
به خیر شود، ولیای بسا پایان عمر آنها با یکی از زمانهای توبهشکنی همراه گردد، و پایانی اسف انگیز و عاقبتی دردناک داشته باشند، و
به اصطلاح عاقبت
به شر» از دنیا بروند.
گروه دوم کسانی هستند که از گناهان خود توبه میکنند، و راه
طاعت و بندگی حق را ادامه میدهند، ولی گاه
شهوات در مورد بعضی از گناهان بر آنها غالب میشود و توبه را میشکنند چون هنوز توان کافی در برابر شهوات پیدا نکردهاند؛ ولی با این حال، از توبه شکنی نادم و پشیمانند و پیوسته
به خود میگویندای کاش چنین گناهی را نکرده بودیم، و انشاءالله بزودی توبه خواهیم کرد. این گونه افراد هم در واقع در مرحله نفس امارهاند ولی امید نجاتشان زیادتر است.
گروه سوم توبهکارانی هستند که بعد از توبه از گناهان بزرگ پرهیز میکنند، و نسبت
به اصول طاعات پایبندند، ولی گاه گرفتار بعضی از گناهان میشوند، بی آن که بطور عمد قصد توبهشکنی داشته باشند، اما بلافاصله پشیمان شده و
به سرزنش نفس خویشتن میپردازند
و عزم خویش را بر توبه جزم میکنند، و سعی دارند از اسباب گناه فاصله بگیرند.
این گروه در مرحله عالی از نفس لوامه قرار دارند و
به سوی نفس مطمئنه نزدیک میشوند و امید نجات برای آنها بسیار زیاد است.
گروه چهارم توبه کارانی هستند که بعد از توبه با ارادهای محکم و آهنین راه اطاعت و بندگی خدا را پیش میگیرند و پا برجا میمانند.
درست است که معصوم نیستند و گاه فکر گناه و لغزشها ممکن است در آنها پیدا شود ولی از آلودگی
به گناه در
عمل پرهیز دارند، چرا که نیروی عقل و ایمان در آنها
به قدری زیاد است که بر هوای نفس چیره شده و آن را مهار زده است.
این گروه صاحبان نفس مطمئنهاند که در
سوره فجر، آیه ۲۷ تا ۳۰، مخاطب
به خطاب والا و پر افتخاری هستند که: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة؛
تو ای روح آرام یافته!
به سوی پروردگارت باز گرد در حالیکه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.»
سپس لباس افتخار: «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی؛ سپس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم داخل شو.» در بر میکنند.
از سوی دیگر، توبه نیز مراتب و مراحل دارد.
مرحله اول: توبه از کفر
به ایمان.
مرحله دوم: توبه از ایمان تقلیدی یا ایمان سست
به ایمان تحقیقی و محکم.
مرحله سوم: توبه از
گناهان کبیره و خطرناک.
مرحله چهارم: توبه از
گناهان صغیره.
مرحله پنجم: توبه از فکر گناه هر چند آلوده
به گناه نشود.
هر گروهی از بندگان خدا توبهای دارند، توبه انبیاء از اضطرابات درونی (و لحظهای عدم توجه در درون
به خدا) است.
و توبه برگزیدگان از نفسی است که
به غیر یاد او میکشند. (مرحوم
علامه مجلسی تنفس را در اینجا
به همین معنی که ذکر شد تفسیر کرده ولی در بعضی از منابع لغت آمده است که تنفس گاه
به معنی سخنهای طولانی گفتن میآید.)
و توبه اولیاء الله از امور نامناسبی است که
به فکر آنها میگذرد.
و توبه خواص از اشتغال
به غیر خداست.
و توبه عوام از گناهان است و هر کدام از آنها دارای نوعی معرفت و آگاهی در آغاز و انجام توبه است.
توبه هرگاه حقیقی و واقعی باشد، و از اعماق جان برخیزد و جامع شرایط باشد،
به یقین مقبول درگاه خدا میشود، و آثار و برکاتش نمایان میگردد.
شخص توبهکار پیوسته در فکر جبران گذشته است، و از آنچه از نافرمانیها و عصیان از او سر زده نادم و پشیمان است.
توبهکاران واقعی، خود را از مجالس گناه دور میدارند و از
عواملی که گناه را وسوسه و تداعی میکند، بر حذر میباشند.
توبهکاران خود را در پیشگاه خدا شرمنده میبینند، و همواره درصدد کسب رضای او هستند.
با این علائمی که گفته شد توبهکنندگان حقیقی را از تظاهرکنندگان
به توبه بخوبی میتوان شناخت.
بعضی از مفسران در تفسیر آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید
به سوی خدا توبه کنید، توبه خالص» در توضیح معنی «نصوح» چنین گفتهاند: مراد از
توبه نصوح، توبهای است که مردم را نصیحت میکند که مانند آن را
به جا بیاورند، چرا که آثار آن در توبهکار ظاهر شده، یا شخص توبهکار را نصیحت میکند که گناهان را ریشهکن کند، و هرگز
به سوی آن باز نگردد. و بعضی آن را
به توبه خالص تفسیر کرده، در حالیکه بعضی دیگر نصوح را از ماده نصاحت
به معنی دو زندگی گرفتهاند، چرا که رشتههای دین و ایمان را که گناه پاره کرده بود، بار دیگر
به هم میدوزد یا توبه کار را که از اولیاء الله جدا ساخته بود،
به جمع آنها باز میگرداند.
برکات و منافع توبه بسیار فراوان است که در آیات و روایات بطور گسترده
به آنها اشاره شده است.
از جمله امور زیر است:
۱- گناهان را محو و نابود میکند همانگونه که در ذیل آیه یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا آمده است: «عسی ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم؛
امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را بپوشاند.»
۲- برکات زمین و آسمان را بر توبهکاران نازل میکند، چنانکه در آیات ۱۰ و ۱۱ و ۱۲
سوره نوح آمده است: «فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا- یرسل السماء علیکم مدرارا- و یمددکم باموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا؛
به آنها (
قوم نوح) گفتم از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پر برکت آسمان را پیدرپی بر شما بفرستد، و اموال و فرزندانتان را فزونی بخشد، و باغهای سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد.»
۳- نه تنها گناه را میپوشاند و از بین میبرد، بلکه آن را مبدل
به حسنه میکند، همان گونه که در آیه ۷۰
سوره فرقان آمده است که میفرماید: «الا من تاب و آمن و
عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات؛
مگر کسانی که توبه کنند، و ایمان آورند و
عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را
به حسنات مبدل میکند.»
۴- هرگاه توبه کاملا خالص باشد، خداوند آنچنان آثار گناه را میپوشاند که در حدیث آمده حتی فرشتگانی را که مامور ثبت
اعمال او هستند
به فراموشی وا میدارد و
به اعضاء پیکر او که مامور گواهی بر
اعمال وی در قیامتند دستور میدهد که گناهان او را، مستور دارند، و
به زمین که گناه بر آن کرده و گواه بر
عمل او در قیامت است نیز فرمان میدهد که آن را کتمان کند
به گونهای که روز قیامت هنگامی که در صحنه رستاخیز حضور مییابد، هیچ کس و هیچ چیز برضد او گواهی نخواهد داد. متن حدیث چنین است:
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «اذا تاب العبد توبة نصوحا احبه الله و ستر علیه فی الدنیا و الآخرة فقلت و کیف یستر علیه؟ قال ینسی ملکیه ما کتبا علیه من الذنوب و یوحی الی جوارحه اکتمی علیه ذنوبه، ویوحی الی بقاع الارض اکتمی ما کان
یعمل علیک من الذنوب فیلقی الله حین یلقاه ولیس شی ء یشهد علیه بشی ء من الذنوب.»
۵- توبه کار حقیقی چنان مورد عنایت و محبت پروردگار قرار میگیرد که حاملان عرش الهی نیز برای او استغفار میکنند، و تقاضای ورود او و خانوادهاش را در بهشت برین و جنات عدن مینمایند.
درحدیثی میخوانیم که: «ان الله عزوجل اعطی التائبین ثلاث خصال، لواعطی خصلة منها جمیع اهل السماوات و الارض لنجوا بها؛ خداوند
به توبه کنندگان (واقعی) سه فضیلت داده است که هرگاه یکی از آنها را
به جمیع اهل آسمانها و زمین بدهد، مایه نجات آنها است.»
سپس
به آیه شریفه «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین؛
خداوند توبهکاران و پاکیزگان را دوست دارد!» اشاره کرده میفرماید: «فمن احبه الله لم یعذبه؛ هرکس خداوند او را دوست دارد، او را عذاب نخواهد کرد.»
بعد
به آیه شریفه «الذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون
به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شی ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم- ربنا و ادخلهم جنات عدن التی وعدتهم و من صلح من آبائهم وازواجهم و ذریاتهم انک انت العزیز الحکیم - و قهم السیئات و من تق السیئات یومئذ فقد رحمته و ذلک هو الفوز العظیم؛
فرشتگان که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف میکنند)
تسبیح و
حمد پروردگارشان را میگویند، و
به او ایمان دارند، و برای مؤمنان استغفار میکنند (و میگویند) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی میکنند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار- پروردگارا! آنها را در باغهای جاویدان بهشت که
به آنها وعده فرمودهای وارد کن، همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان، هر کدام صالح بودند، که تو توانا و حکیمی! - و آنان را از بدیها نگاه دار، و هرکس را در آن روز از بدیها نگاه داری، مشمول رحمتت ساختهای و این است همان رستگاری عظیم!
به این ترتیب میرسیم
به پایان بحث درباره نخستین گام
به سوی تهذیب اخلاق؛ یعنی گام توبه، هرچند مطالب فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که در خور بحث جداگانه و مستقلی درباره توبه است.
آری! تا آئینه قلب از زنگار گناه پاک نشود و روح و جان انسان با آب توبه شستشو نگردد و نور توبه ظلمت و تاریکی گناه را از درون قلب بیرون نکند، پیمودن راه تهذیب اخلاق و سیر سلوک الیالله و رسیدن
به جوار قرب پروردگار و غرق شدن در نور هدایت و جذبههای وصفناپذیر عرفانی، غیر ممکن است.
این نخستین منزلگاه است، منزلگاهی که از همه سرنوشت سازتر و مهمتر است و جز با نیروی اراده و عزم راسخ و استمداد از الطاف الهی، گذشت از آن ممکن نیست.
در مورد گامهای سیر و سلوک، که بخشی از آن در میان علمای بزرگ و رهروان این راه مشترک است در گذشته فهرستوار سخن گفتهایم، اکنون نوبت آن رسیده که این مراحل را با تکیه بر آیات و روایات
به گونهای مبسوط گستردهتر بیان کنیم.
نخستین گامی که علمای بزرگ اخلاق بعد از توبه ذکر کردهاند، همان «مشارطه» است، و منظور از آن شرط کردن با نفس خویش است با تذکرات و یادآوریهایی که همه روز تکرار شود، و بهترین وقت آن را بعد از فراغت از
نماز صبح و نورانیت
به انوار این عبادت بزرگ الهی دانستهاند.
به این طریق، که نفس خویش را مخاطب قرار دهد و
به او یاد آور شود که من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم، و اگر از دست برود تمام هستیم از دست رفته، و با یاد آوری سوره شریفه «و العصر ان الانسان لفی
خسر»
به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار
خسران عظیم میشوم، مگر این که کالایی از آن گرانبهاتر
به دست آورم، کالایی که در همان سوره در ادامه آیات آمده است: «الا الذین آمنوا و
عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛
مگر کسانی که ایمان آورده و
اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را
به حق سفارش کرده و یکدیگر را
به شکیبائی و استقامت توصیه نمودهاند!
باید
به خود بگوید: «فکر کن عمر تو پایان یافته، و از مشاهده حوادث بعد از مرگ و دیدن حقایق تلخ و ناگواری که با کنار رفتن حجابها آشکار میشود سخت پشیمان شدهای و فریاد بر آوردهای «رب ارجعون لعلی
اعمل صالحا فیما
ترکت؛ ای (فرشتگان) پروردگار، شما را
به خدا مرا باز گردانید تا
عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهیهایی که کردم!»
باز فرض کن پاسخ منفی «کلا» را از آنها نشنیدی و
به درخواست تو
عمل کردند و امروز
به جهان بازگشتهای، بگو چه کاری برای جبران کوتاهیها و تقصیرات گذشته میخواهی انجام دهی؟!
سپس
به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه، یعنی
چشم و
گوش و
زبان و دست و پا و شکم و
فرج («فرج» اشاره
به شهوت جنسی است.) نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو، و سر بر فرمان تو دارند، آیا میدانی جهنم هفت در دارد، و از هر دری گروه خاصی از مردم وارد میشوند؟ و آیا میدانی که این درهای هفتگانه احتمالا برای کسانی است که با این اعضای هفتگانه عصیان کنند، بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ را
به روی خود ببند، و درهای بهشت را
به روی خود بگشا!
و نیز سفارش مراقبت از اعضای خود را
به نفس بنما، که این نعمتهای بزرگ الهی را در طریق معصیت او
به کار نگیرد و این مواهب عظیم را تنها وسیله طاعت او قرار دهد. از بعضی از دعاهای
امام سجاد (علیهالسّلام) در
صحیفه سجادیه بر میآید که آن بزرگوار نیز عنایت خاصی
به مساله «مشارطه» داشتهاند.
در دعای سی و یکم، دعای معروف توبه، در پیشگاه خداوند عرض میکند: «ولک یا رب شرطی الا اعود فی مکروهک، و ضمانی ان لا ارجع فی مذمومک و عهدی ان اهجر جمیع معاصیک؛
پروردگارا! شرطی در پیشگاه تو کردهام که
به آنچه دوست نداری، باز نگردم، و تضمین میکنم
به سراغ آنچه را تو مذمت کردهای نروم و عهد میکنم که از جمیع گناهانت دوری گزینم.»
از آیات
قرآن نیز استفاده میشود که یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره مسائل مهم با خدا عهد و پیمان داشتند که آن نیز نوعی مشارطه است، در آیه ۲۳
سوره احزاب میخوانیم: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستهاند صادقانه ایستادهاند، بعضی پیمان خود را
به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تبدیل و تغییری در عهد و پیمان خود ندادند!»
این در حالی بود که بعضی دیگر با خدا عهد میبستند و شرط میکردند و آن را میشکستند. در همان سوره احزاب، در آیه ۱۵، چنین میخوانیم: «ولقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهد الله مسئولا؛
(گروهی که در جنگ احزاب مردم را
به بازگشت از میدان تشویق میکردند) پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که پشت
به دشمن نکنند، و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و همگی در برابر آن مسؤولند)!»
در حدیثی از امام امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم: «من لم یتعاهد النقص من نفسه غلب علیه الهوی، و من کان فی نقص فالموت خیر له؛
کسی که بررسی نقصان نفس خویش نکند، هوای نفس بر او چیره میشود؛ و کسی که پیوسته در حال سقوط و نقصان است، مرگ برای او بهتر است!»
کوتاه سخن این که: «مشارطه» از گامهای مهمی است که برای تهذیب اخلاق برداشته میشود؛ و بدون آن، ابرهای تیره و تار غفلت و غرور، سایه تاریک و شوم خود را بر دل و جان آدمی میافکند، و نجات او بسیار مشکل است.
«
مراقبه» از ماده «رقبه»
به معنی «گردن»، گرفته شده و از آنجا که انسان
به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن میکشد، و اوضاع را زیر نظر میگیرد، این واژه بر معنی نظارت و مواظبت و تحقیق و زیر نظر گرفتن چیزی، اطلاق شده است.
این واژه در تعبیرات علمای اخلاق در مورد «مراقبت از خویشتن»
به کار میرود، و مرحلهای است بعد از «مشارطه» یعنی انسان بعد از عهد و پیمان با خویش برای طاعت فرمان الهی و پرهیز از گناه باید مراقب پاکی خویش باشد، چرا که اگر غفلت کند، ممکن است تمام شرط و پیمانها
به هم بریزد.
البته پیش از آن که انسان مراقب خویش باشد، فرشتگان الهی مراقب
اعمال او هستند؛
قرآن مجید میفرماید: : «و ان علیکم لحافظین؛
بی شک حافظان و مراقبانی بر شما گمارده شده است (که
اعمال شما را
به دقت زیر نظر دارند)!»
در اینجا منظور از «حافظین» همان حافظان و مراقبان
اعمال است
به قرینه آیات بعد که میفرماید: «یعلمون ما تفعلون؛
آنها میدانند شما چه میکنید.»
و در آیه ۱۸
سوره ق میفرماید: «مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید؛
انسان هیچ سخنی را تلفظ نمیکند مگر این که نزد آن فرشتهای مراقب و آماده برای انجام ماموریت است.»
و از آن بالاتر، خداوند عالم و قادر، همیشه و در همه جا مراقب
اعمال ما است.
در آیه ۱
سوره نساء می خوانیم: «ان الله کان علیکم رقیبا؛
به یقین خداوند مراقب شماست!»
همین معنی در آیه ۵۲ سوره احزاب نیز آمده است؛ میفرماید: «و کان الله علی کل شی ء رقیبا؛
و خداوند ناظر و مراقب هر چیزی است!»
و در آیه ۱۴
سوره علق میخوانیم: «الم یعلم بان الله یری؛
آیا انسان نمیداند که خداوند (همه اعمالش را) میبیند؟!»
و در آیه ۲۱ سوره سبا آمده است: «و ربک علی کل شی ء حفیظ؛
پروردگار تو نگهبان و مراقب هر چیز است.»
ولی سالکان راه خدا، و رهروان راه دوست که پیوسته در طریق تقوا و تهذیب نفوس گام بر میدارند، پیش از آن که فرشتگان خداوند مراقب
اعمال آنها باشند خودشان مراقب اعمالشان هستند.
و
به تعبیر دیگر، این مراقبت از درون میجوشد، نه از برون؛ و
به همین دلیل، تاثیر آن، بسیار زیاد، و نقش آن فوقالعاده مهم است. البته توجه
به «مراقبت از برون» سبب میشود که پایههای «مراقبت از درون» محکم گردد.
در حقیقت انسان در این دنیا
به کسی میماند که دارای گوهرهای گرانبهایی است و از یک بازار آشفته میگذرد، و میخواهد با آن بهترین متاعها را بری خود تهیه کند در حالی که اطرافش را دزدان و شیادان گرفتهاند، چنین کسی اگر لحظهای از سرمایه نفیس خویش غافل گردد، آن را
به غارت میبرند، و او میماند و یک عالم اندوه و افسوس.
دقیقا همینگونه است، شیاطین
جن و
انس در این جهان انسان را احاطه کردهاند و هوا و هوسهای درون او را
به سوی خود میخوانند، اگر خویش را
به خدا نسپارد و مراقب
اعمال خویش نباشد سرمایه ایمان و تقوای او
به غارت میرود و دست خالی از این جهان
به سرای دیگر منتقل خواهد شد.
در آیات
قرآن و روایات اسلامی اشارات فراوانی نسبت
به این مرحله آمده است؛ از جمله:
۱- در آیه ۱۴ سوره علق میخوانیم: «الم یعلم بان الله یری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او و اعمالش را میبیند» که هم اشاره
به مراقبت پروردگار نسبت
به اعمال انسان است، و هم این که او باید مراقب خویش باشد.
و در جای دیگر خطاب
به مؤمنان میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.»
جمله و لتنظر نفس ما قدمت لغد در واقع همان مفهوم مراقبه را میرساند.
همین معنی در جای دیگر
قرآن، در شکل محدودتری بیان گردیده، میفرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه؛ انسان باید
به طعام خویش بنگرد (و مراقب باشد که آیا از طریق حلال آنها را فراهم ساخته یا از طریق حرام)!»
(آنچه در بالا آمد یکی از تفاسیر آیه است، تفسیر دیگری که در آیات
سوره عبس نیز شواهدی بر آن وجود دارد این است که معنی آیه نظر کردن
به طعام برای کشف نکات توحیدی و آیات عظمت خلقت است، در عین حال دو تفسیر با هم منافاتی ندارد.)
۲- در حدیثی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم که در تفسیر احسان (در آیه شریفه ان الله یامر بالعدل و الاحسان) فرمود: «الاحسان ان تعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک؛
نیکوکاری
به این است که آن چنان خدا را پرستش کنی که گویی او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.»
بدیهی است که توجه
به این حقیقت که خداوند در همه جا و در هر حال و در هر زمان، ناظر و شاهد و مراقب
اعمال ما است، روح مراقبت را در ما زنده میکند، تا پیوسته مراقب
اعمال خویش باشیم.
۳- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) آمده است که فرمود: «ینبغی ان یکون الرجل مهیمنا علی نفسه، مراقبا قلبه، حافظا لسانه؛
سزاوار است انسان بر خویشتن مسلط و همیشه مراقب قلب خود و نگاهدار زبان خویش باشد!»
۴- در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) چنین نقل شده است: «من رعی قلبه عن الغفلة و نفسه عن الشهوة و عقله عن الجهل، فقد دخل فی دیوان المتنبهین، ثم من رعی
عمله عن الهوی، و دینه عن البدعة، و ماله عن الحرام فهو من جملة الصالحین؛
کسی که مراقب قلبش در برابر
غفلت، و نفسش در برابر شهوت، و عقلش در مقابل
جهل باشد، نام او در دفتر بیداران و آگاهان ثبت میشود، و آن کسی که مراقب عملش از نفوذ هوا پرستی و دینش از نفوذ بدعت، و مالش از آلودگی
به حرام بوده باشد در زمره صالحان است.»
۵- در
حدیث قدسی میخوانیم خداوند میفرماید: «یا بؤسا للقانطین من رحمتی، و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی؛
بدا
به حال کسانی که از رحمت من مایوس شوند، و بدا با حال کسی که نافرمانی من کند، و مراقب (حضور) من نباشد.»
۶- در یکی از خطب امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) آمده است: «فرحم الله امرء راقب ربه وتنکب ذنبه، وکابر هواه، وکذب مناه؛
خدارحمت کند کسی را که (در
اعمال خویش) مراقب پروردگارش باشد، و از گناه بپرهیزد و با هوای نفس خویش مبارزه کند و آرزوهای واهی را تکذیب نماید.»
۷- در نهج البلاغه نیز آمده است: «فاتقوا الله عباد الله تقیة ذی لب شغل التفکر قلبه... و راقب فی یومه غده؛
پس تقوای الهی پیشه کنید ای بندگان خدا، تقوای اندیشمندی که تفکر قلب او را
به خود مشغول داشته... و امروز مراقب فردا (قیامت) خویش است.»
آری! «مراقبت» از خویشتن یا پروردگار یا قیامت که در این روایات آمده همه
به یک معنی است؛ یعنی، مراقب
اعمال و اخلاق خویش بودن، و نظارت دقیق بر آن داشتن، و همه روز و در همه حال و در هر جا
به کارهایی که از وی سر میزند، توجه کند.
کوتاه سخن این که: رهروان راه حق و سالکان طریق الیالله باید بعد از «مشارطه»، یعنی عهد و پیمان بستن با خود و خدای خویش جهت اطاعت و بندگی حق و تهذیب نفس، بطور مداوم مراقب خود باشند که این پیمان الهی شکسته نشود، و درست همانند طلبکاری که از همپیمانانش مطالبه پرداخت دیون میکند، از نفس خویش مطالبه وفای
به این عهد الهی را بنماید؛ بدیهی است هرگونه غفلت سبب عقبماندگی و ضرر و زیان فاحش است، همانگونه که اگر انسان در مطالبات مادیاش کوتاهی کند،
به آسانی سرمایههای خود را از دست میدهد، بخصوص این که در برابر افرادی فریبکار و فرصتطلب قرار گیرد.
چهارمین گامی که علمای اخلاق برای رهروان این راه ذکر کردهاند،
محاسبه است؛ و منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز
به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد، و عملکرد خود را در زمینه خوبیها و بدیها، اطاعت و عصیان، خداپرستی و هواپرستی دقیقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روز یا هر هفته و هر ماه و هر سال
به حسابرسی تجارتخانه خود میپردازد و سود و زیان خویش را از دفاتر تجاری بیرون میکشد و ترازنامه و بیلان تنظیم میکند،
به یک محاسبه الهی و معنوی دست زند و همین کار را در مورد
اعمال و اخلاق خویش انجام دهد.
روشن است محاسبه چه در امر دین باشد یا دنیا یکی از دو فایده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود کلانی را نشان دهد، دلیل بر صحت
عمل و درستی راه و لزوم تعقیب آن است؛ و هر گاه زیان مهمی را نشان دهد دلیل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و یا خطا کار و ناآگاه در تجارتخانه اوست که باید هر چه زودتر برای اصلاح آن وضع کوشید.
در این زمینه نیز در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات اشارات پر معنایی دیده میشود.
آیات زیادی از
قرآن خبر از وجود نظم و حساب در مجموعه جهان آفرینش میدهد، و انسانها را
به دقت و اندیشه در این نظم و حساب دعوت میکند؛ از جمله، میفرماید: «و السماء رفعها و وضع المیزان- ان لاتطغوا فی المیزان؛
آسمان را برافراشت و میزان و قانون در آن گذاشت، تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت و حساب منحرف نشوید)».
در جای دیگر میخوانیم: «و کل شی ء عنده بمقدار؛
و هر چیز نزد او (خدا) مقدار معینی (حساب روشنی) دارد..»
و نیز میفرماید: «و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛
و خزائن همه چیز فقط نزد ما است و ما جز
به اندازه معین آن را نازل نمیکنیم.»
از سوی دیگر
قرآن مجید در آیات متعددی از حساب دقیق روز قیامت خبر داده است؛ از جمله، از زبان لقمان حکیم خطاب
به فرزندش چنین نقل میکند: «یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر؛
پسرم! اگر
به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشهای) از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد؛ خداوند دقیق و آگاه است!»
و نیز میفرماید: «و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم
به الله؛
اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا پنهان نمایید، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه میکند.»
این مساله بقدری مهم است که یکی از نامهای روز قیامت، «
یوم الحساب» است: «ان الذین یضلون عن سبیل الله له-م عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛
کسانی که از راه خدا منحرف میشوند،
به خاطر فراموش کردن روز حساب عذاب شدیدی دارند!»
مساله حساب در قیامت بقدری روشن و آشکار است که انسان را در آنجا حسابرس خودش میسازند، و
به او گفته میشود: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا؛
(در آن روز
به انسان گفته میشود) نامه
اعمالت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی!»
با این حال و با توجه
به این شرایط که همه چیز در دنیا و آخرت دارای حساب است، چگونه انسان میتواند از حساب خویش در این جهان غافل بماند؛ او که باید فردا
به حساب خود برسد چه بهتر که در این دنیا ناظر بر حساب خویش باشد؛ او که میداند همه چیز در این جهان حساب و کتابی دارد چرا خود را از حساب و کتاب دور دارد؟!
بنابراین، مجموعه آیات فوق و مانند آن این پیام مهم را برای همه انسانها دارد که هرگز محاسبه را فراموش نکنید، و اگر میخواهید بار شما فردا سبک باشد، در این جهان
به حساب خویش برسید، پیش از آن که در آن جهان
به حساب شما برسند.
در روایات اسلامی، مساله از این هم گستردهتر است؛ از جمله:
۱- درحدیث معروف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر؛
خویشتن را محاسبه کنید پیش از آن که
به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! (و ارزش خود را تعیین کنید پیش از آن که ارزش شما را تعیین نمایند) و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت)!»
۲- در حدیث دیگر از همان حضرت خطاب
به ابوذر میخوانیم: «یا اباذر حاسب نفسک قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن...؛
ای
ابوذر!
به حساب خویش برس، پیش از آن که
به حساب تو برسند، چرا که این کار برای حساب فردای قیامت تو آسانتر است، و خود را وزن کن پیش از آن که تو را وزن کنند!»
۳- در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم که فرمود: «ما احق للانسان ان تکون له ساعة لایشغله شاغل یحاسب فیها نفسه، فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها؛
چقدر شایسته است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را
به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری
به سود خود انجام داده و چه کاری
به زیان خود، در آن شب و در آن روز.»
در این حدیث بوضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتی که فراغت بطور کامل حاصل باشد، آمده است؛ و این امر از شایستهترین امور برای انسان شمرده شده است.
۴- همین معنی در حدیث امام صادق (علیهالسّلام)
به شکل دیگری آمده است، میفرماید: «حق علی کل مسلم یعرفنا، ان یعرض
عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه، فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سی-ئة استغ-فر منها لئلا یخزی یوم القیامة؛
بر هر مسلمانی که
معرفت ما را دارد لازم است که
اعمال خود را در هر روز و شب، بر خویشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد؛ اگر حسنهای مشاهده کرد برای افزودن آن کوشش کند، و اگر سیئهای ملاحظه نمود از آن استغفار نماید، مبادا روز قیامت رسوا گردد!»
۵- همین معنی از
امام کاظم (علیهالسّلام) به گونه دیگری روایت شده است؛ فرمود: «یا هشام لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان
عمل حسنة استزاد منه و ان
عمل سیئا استغفر الله منه و تاب؛
کسی که هر روز
به حساب خویش نرسد از ما نیست، اگر کار خوبی انجام داده از خدا توفیق فزونی طلبد (و خدا را بر آن سپاس گوید) و اگر
عمل بدی انجام داده استغفار کند و
به سوی خدا برگردد و توبه کند!»
روایات در این زمینه فراوان است، علاقهمندان میتوانند برای توضیح بیشتر
به کتاب
مستدرک الوسائل (کتاب الجهاد، ابواب الجهادالنفس)
میرزا حسین نوری مراجعه نمایند.
همین معنی در
اصول کافی کلینی ( جلد۲، باب محاسبة
العمل، صفحه ۴۵۳، حدیث ۲) آمده است.
این روایات بخوبی نشان میدهد که مساله محاسبه نفس در اسلام از اهمیت والائی برخوردار است، و کسانی که اهل محاسبه نفس نیستند، از پیروان راستین ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) محسوب نمیشوند!
در این روایات
به فلسفه و حکمت این کار نیز بروشنی اشاره شده است که این کار میتواند مایه فزونی حسنات، و جلوگیری از سیئات و جبران آنها گردد، و از سقوط انسان در گرداب هلاکت و غرق شدن در دریای
غفلت و بیخبری جلوگیری کند.
راستی چرا ما با امور مادی و معنوی حداقل یکسان برخورد نکنیم؟! امور مادی ما حساب و کتاب و دفتر روزنامه و دفتر انبار و دفتر کل و دفاتر دیگر دارد، ولی برای امور معنوی حتی حاضر
به یک حساب
به اصطلاح سرانگشتی نیز نباشیم، در حالیکه امور معنوی
به درجات بالاتر و والاتر است و اصولا قابل مقایسه با امور مادی نیست!
به همین دلیل، در حدیث پر معنایی از پیغمبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم: «لایکون العبد مؤمنا حتی یحاسب نفسه اشد من محاسبة الشریک شری-که، و السید عبده؛ انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر این که در حسابرسی خویش سختگیر باشد؛ حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت
به شریکش و مولی نسبت
به غلامش!»
این موضوع
به اندازهای مهم است که حتی جمعی از بزرگان کتابهائی در موضوع «
محاسبة النفس» نوشتهاند، از جمله محاسبة النفس مرحوم
سید بن طاووس حلی (متوفای سنه ۶۶۴ ه. ق) و محاسبةالنفس
مرحوم کفعمی (از علمای قرن نهم هجری) و محاسبة النفس فی اصلاح
عمل الیوم و الاعتذار من الامس مرحوم حاج
میرزا علی حائری مرعشی (متوفای ۱۳۴۴ ه. ق) و محاسبة النفس
سید علی مرعشی (متوفای ۱۰۸۰ ه. ق) است.
در اینجا اشاره
به چند نکته لازم
به نظر میرسد:
۱- در این که چگونه باید نفس را «محاسبه» کرد و خویشتن را پای حساب حاضر نمود و مورد باز خواست قرار داد؛ بهترین طریق همان است که در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) نقل شده که بعد از نقل حدیث پیغمبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: «اکیس الکیسین من حاسب نفسه؛ عاقلترین مردم کسی است که
به محاسبه خویش پردازد» مردی از آن حضرت پرسید «یا امیرالمؤمنین و کیف یحاسب الرجل نفسه؛ ای امیرمؤمنان! انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟»
امام ضمن بیان مشروحی چنین فرمود:
«هنگامی که صبح را
به شام میرساند، نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید: ای نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمیگردد، و خداوند از تو درباره آن سؤال میکند که در چه راه آن را سپری کردی؟ چه
عملی در آن انجام دادی؟ آیا
به یاد خدا بودی، و حمد او را
به جا آوردی؟ آیا حق برادر
مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی؟ و در غیاب او زن و فرزندش را حفظ کردی؟ آیا حق بازماندگانش را بعد از
مرگ او ادا کردی؟ آیا با استفاده از آبروی خویش، جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی؟ راستی چه کار (مثبتی) امروز انجام دادی؟!
سپس آنچه را که انجام داده
به یاد میآورد، اگر
به خاطرش آمد که
عمل خیری از او سر زده، حمد خداوند متعال و
تکبیر او را
به خاطر توفیقی که
به او عنایت کرده
به جا میآورد، و اگر معصیت و تقصیری
به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش میطلبد و تصمیم بر
ترک آن در آینده میگیرد، و آثار آن را از نفس خویش با تجدید صلوات بر محمد و آل پاکش، و عرضه
بیعت با امیرمؤمنان (علیهالسّلام) برخویشتن و قبول آن و اعاده لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو میکند؛ هنگامی که این محاسبه (جامع و کامل) را انجام داد، خداوند میفرماید: «من
به خاطر دوستی تو با دوستانم و دشمنیت با دشمنانم (و محاسبه جامعی که با نفس خویش داشتی) در مورد گناهانت
به تو سختگیری نمیکنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت!»
آری این است بهترین طرز محاسبه نفس!
از آنچه در بحثهای گذشته آمد، پاسخ این سؤال روشن میشود، ولی بسیار بجاست، از تعبیراتی که در احادیث اسلامی آمده است در اینجا بهرهگیری کنیم:
در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه، و استقال الذنوب و اصلح العیوب؛
کسی که محاسبه نفس خویشتن کند، بر عیوب خویش واقف میشود، و از گناهانش با خبر میگردد (و
به دنبال آن) از گناه توبه میکند، و عیوب را اصلاح مینماید»
و نیز از همان امام (علیهالسّلام) میخوانیم: «من حاسب نفسه سعد؛
کسی که
به محاسبه خویشتن پردازد، سعادتمند میشود.»
و باز در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «ثمرة المحاسبة صلاح النفس؛
میوه درخت محاسبه اصلاح نفس است.»
بعضی از بزرگان علم اخلاق در توضیح حقیقت محاسبه، چنین گفتهاند که مانند محاسبه با شریک است که درباره سرمایه و سود و زیان بیندیشد، اگر سودی حاصل شده، سهم خود را از شریک بگیرد و تشکر کند و اگر
خسرانی حاصل گشته او را ضامن بشمرد و وادار
به جبران در آینده کند.
سرمایه مهم انسان یعنی عمر که در اختیار نفس اوست نیز همین گونه است؛ سود آن کارهای خیر، و
خسران آن گناهان است؛ و موسم تجارت تمام طول روز، و شریک او در
معامله، نفس اماره است.
نخست درباره فرائض مطالبه کند، اگر انجام یافته خدا را شکر گوید، و خویشتن را
به ادامه این راه ترغیب کند، و اگر فریضهای از دست رفته، قضای آن را مطالبه کند، و اگر انجام یافته ولی بطوری ناقص بوده، وادار
به جبران از طریق نوافل کند، و اگر معصیتی مرتکب شده، او را باز خواست کند و جبران آن را بطلبد؛ درست همانگونه که تاجر با شریکش محاسبه میکند، که حتی جزئیترین امور، و کمترین مبلغ را در حساب فرو گذاری نمیکند، تا در
معامله مغبون نگردد؛ بخصوص که انسان در برابر نفس اماره قرار گرفته که خدعهگر است و نیرنگباز، و مکار و افسونگر...!
در واقع کاری را که فرشتگان الهی در قیامت با او انجام میدهند او در دنیا با خویشتن انجام دهد؛ و حتی
به هنگام محاسبه، افکاری که در مغز او خطور کرده، و
قیام و
قعود و
خوردن آشامیدن و خواب و سکوت را مورد محاسبه قرار دهد، و مثلا سؤال کند چرا فلانجا ساکت شدی؟ و چرا در فلان مورد تکلم نمودی... (و سزاوار است انسان محاسبه نفس خویشتن را روز
به روز، و ساعت
به ساعت انجام دهد وگرنه رشته کار از دست او بیرون میرود)؛ هرگاه انسان برای هر معصیتی که در طول عمر انجام میدهد، سنگی در حیاط خانه خود بیندازد، بزودی حیاط خانه او پر میشود؛ عیب کار اینجاست که انسان در حفظ و حساب معاصی سهل انگاری میکند ولی دو فرشتهای که مامور حفظ
اعمال او هستند همه را ثبت و ضبط میکنند؛ و بالاتر از همه، خداوند همه را احصاء میفرماید؛ همانگونه که
قرآن میگوید: «احصاه الله و نسوه؛
خداوند حساب آنها را نگه داشته و آنان فراموشش کردهاند!»
به عنوان حسن ختام، این بحث را با حدیثی درباره چگونگی حساب روز قیامت که از آن میتوان روش محاسبه دنیا را فرا گرفت پایان میدهیم:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسئل عن اربع: عن عمره فی ما افناه و عن شبابه فی ما اب-لاه، و عن ماله من این اکتسبه و فی ما انفقه وعن حبنا اهل البیت؛
در
روز قیامت هیچ انسانی قدم از قدم بر نمیدارد تا از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی آن را سپری نموده، و از جوانیاش که در چه راهی آن را کهنه کرده، و از مالش که از کجا
به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده، و از محبت ما اهل بیت: (که آیا حق آن را ادا کرده یا نه.)»
پنجمین گام که بعد از «محاسبه» انجام میگیرد، مساله
معاتبه و
معاقبه یعنی سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است؛ زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه معکوس خواهد شد؛ و
به تعبیر دیگر، باعث جرات و جسارت نفس است.
همانگونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر میکند و از آنها تخلفها و نادرستیهایی در حساب میبیند، در برابر آن واکنش نشان میدهد و
به نوعی آنها را کیفر میدهد - از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف - کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمی دارند و
به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند؛ در غیر این صورت، محاسبه نتیجه معکوس میدهد؛ یعنی، موجب جرات و جسارت بیشتر میشود.
قرآن مجید تا آن حد
به این مساله اهمیت داده که
به نفس «لوامه» سوگند یاد میکند و میفرماید: «و لا اقسم بالنفس اللوامة
(معروف در میان مفسران اسلام این است که «لا» در جمله بالا زائده و برای تاکید است. این نکته نیز قابل توجه است که برای «نفس لوامه» تفسیرهای مختلفی ذکر شده بعضی آن را اشاره
به افراد کافر و عاصی دانستهاند که در روز قیامت خود را ملامت میکنند، و بعضی اشاره
به آنها در دنیا میدانند که شایسته ملامتند هر چند خود را ملامت نکنند.) (ولی معنی بالا (وجدان بیدار ملامتکننده) از همه مناسبتر است، چرا که
قرآن به آن قسم یاد کرده، قسمی که نشانه اهمیت فوقالعاده آن است. (دقت کنید) و میدانیم نفس لوامه همان وجدان بیداری است که صاحبش را
به هنگام ارتکاب کار خلاف ملامت و سرزنش میکند، که این خود نوعی معاقبه و مجازات خویشتن است.
روشن است که معاقبه و مجازات خویشتن در برابر کارهای خلافی که از انسان سرزده سلسله مراتبی دارد که از ملامت شروع میشود، سپس
به مراحل شدیدتر مانند محروم کردن خویشتن از بعضی لذائذ زندگی در یک مدت معین منتهی میشود.
در
قرآن مجید
به نمونه جالبی از این موضوع در مورد سه نفر از متخلفان
جنگ تبوک اشاره شده است که پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از بازگشت از جنگ،
به مسلمانان دستور داد که با آنها
ترک رابطه کنند تا آنجا که زمین با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و
به مجازات خویش پرداختند،
به این صورت که خودشان نیز یکدیگر را
ترک گفتند و در انزوای کامل
به ادامه توبه مشغول شدند؛ پس از مدتی خداوند توبه آنها را پذیرفت، و این آیه را نازل فرمود: «و علی الثلاثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم؛
(همچنین) آن سه نفر را که (در
مدینه) باز ماندند (و از شرکت در تبوک خود داری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمییافتند، و دانستند که پناهگاهی از خدا، جز
به سوی او نیست، در این هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت، (و
به آنان توفیق داد) تا توبه کنند (و خداوند توبه آنها را پذیرفت) که خداوند توبهپذیر و مهربان است.»
جمله «و ضاقت علیهم انفسهم؛ نفس آنها بر آنها (نیز) تنگ شد» ممکن است اشاره
به همان مساله «معاقبه نفس» باشد که آنان برای مجازات خویشتن یکدیگر را
ترک گفتند و در انزوای مطلق فرو رفتند، و اینجا بود که خداوند توبه آنان را پذیرفت.
در شان نزول آیه ۱۰۲
سوره توبه: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا
عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم؛
و گروه دیگری
به گناهان خود اعتراف کردند، و
اعمال صالح و ناصالحی را
به هم آمیختند، امید میرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند
غفور و رحیم است.» داستانی درباره «
ابولبابه انصاری» نقل شده، که از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، ولی بر اثر سستی، از شرکت در جنگ تبوک خود داری کرد، بعدا سخت پشیمان و ناراحت گشت؛
به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و خود را
به یکی از ستونها که امروز
به «ستون ابولبابه»، یا «ستون توبه» معروف است بست، و
سوگند یاد کرد که خود را باز نکند، مگر این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیاید و گره را بگشاید؛ یا
به تعبیر دیگر، خداوند اعلام قبولی توبه او را بنماید. مدتی بر این حال ماند، سپس آیه فوق نازل شد و قبولی توبه او را اعلام کرد.
روشن است که اقدام ابولبابه، نوعی «معاقبه» و مجازات خویشتن در برابر کار خلاف بود، و نشان میدهد که این مرحله از سیر و سلوک در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در میان یاران او نیز وجود داشته است.
جمله خلطوا
عملا صالحا و آخر سیئا (
اعمال صالح و ناصالحی را
به هم آمیختند) نیز میتواند اشاره
به این معنی باشد.
در احادیث اسلامی نیز اشاراتی
به مساله معاقبه دیده میشود؛ از جمله:
۱- امیر مؤمنان
علی (علیهالسّلام) در اوصاف برجسته متقین و پرهیزکاران که در
نهجالبلاغه آمده است، در شرح یکی از اوصاف آنها میفرماید: ان استصعبت علیه نفسه فی ما تکره لم یعطها سؤلها فی ما تحب؛
هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و
به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش میسازد (و از این طریق نفس سرکش را مجازات میکند).»
منظور این است که در برابر سرکشی نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراک و استراحت است، از او دریغ میدارد، تا از این طریق مجازات شود و دیگر
به راه عصیان و نافرمانی حق نرود.
۲- در حدیث دیگری که در «
غررالحکم» از آن حضرت آمده است، چنین میخوانیم: «اذا صعبت علیک نفسک فاصعب لها تذل لک؛
هنگامی که نفس بر تو سخت گیرد (و در برابر طاعت فرمان حق
به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سخت بگیر (و خواستههایش را از او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد!»
۳- و نیز از آن حضرت آمده است: «من ذم نفسه اصلحها، من مدح نفسه ذبحها؛
آن کس که نفس خویشتن را مذمت (و
سرزنش) کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده، و آن کس که خویشتن را
مدح و ثنا گوید، گویی خود را
ذبح کرده است.»
۴- باز در حدیثی از همان امام همام، امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) آمده است که فرمود: دواءالنفس الصوم عن الهوی، و الحمیة عن لذات الدنیا؛
داروی نفس (سرکش) روزه گرفتن از هوی و هوسها و پرهیز از لذات دنیا است.»
در حالات صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علمای بزرگ و مؤمنان پاکدل، نمونههای فراوانی از این مطلب دیده میشود که آنها
به هنگام ارتکاب گناهی، خویشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار میدادند، و هر کدام
به نوعی برای عدم تکرار گناه در آینده اقدام مینمودند؛ از جمله:
۱- در حالات یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است که یکی از اصحاب
به نام
به «
ثعلبه» (در میان یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افراد زیادی بودند که نام ثعلبه داشتند، و این ثعلبه غیر از ثعلبة بن حاطب انصاری است که از پرداخت زکات خودداری کرد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان او را از جامعه اسلامی طرد کردند.) که از طایفه
انصار بود؛ با «
سعید بن عبدالرحمن» (که از
مهاجران بود) پیمان برادری داشت؛ در یکی از غزوات «سعید»
به همراهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در
مدینه ماند و
به دوست خود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل میکند، و از همین رو هر روز برای آنها آب و هیزم میآورد و در حل مشکلاتشان میکوشید.
روزی زن «سعید» درباره مطلبی از پشت پرده با ثعلبه سخن میگفت،
هوای نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش
به همسر زیبای سعید افتاد دل از دست بداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولی همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه میکنی؟ آیا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت
به همسرش قصد خلاف داشته باشی؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئی از خوابی عمیق برخاسته بود، فریادی کشید و از خانه بیرون رفت و سر
به کوه و صحرا گذاشت، و
به گریه زاری مشغول شد و میگفت: «الهی انت المعروف بالغفران و انا الموصوف بالعصیان؛ خدایا تو معروف
به آمرزش و من موصوف
به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیت و تنگنا برای مجازات خویشتن نسبت
به خطایی که از او سرزده بود قرار داد؛ سرانجام طی داستان مفصل خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و
به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه ۱۳۵ سوره آل عمران در حق او نازل شد، و توبهاش مقبول درگاه الهی افتاد و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون؛
و آنها که وقتی مرتکب
عمل زشتی شوند، یا
به خود ستم کنند،
به یاد خدا میافتند و برای گناهان خود طلب آمرزش میکنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمیورزند، با این که میدانند!» (این داستان را بطور مشروح در کتب مختلفی از کتاب
خزینة الجواهر صفحه ۳۲۰ نقل کردهاند
و
فخر رازی در تفسیر در ذیل آیه آن را
به صورت بسیار فشرده آورده است.)
۲- در حالات فقیه بزرگ عالم شیعه، مرحوم
آیتالله بروجردی (قدس سره الشریف) نقل شده که هرگاه عصبانی میشد، و احیانا
به بعضی طلاب درس خود پرخاش میکرد، با اینکه این پرخاش همانند پرخاش پدر نسبت
به فرزندش بود، بلافاصله از همین پرخاش مختصر، پشیمان شده و در مقام عذرخواهی و جبران بر میآمد، و طبق نذری که داشت، فردای آن روز را برای جبران این کار
روزه میگرفت؛ و
به این ترتیب، خود را در برابر این کار کوچک معاقبه میفرمود.
۳- یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل میکرد که یکی از آقایان اهل منبر میگفت: من در آغاز منبرم سلام بر
امام حسین (علیهالسّلام) میکنم و جواب میشنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمیروم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم!
به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز
به منبر نروم
به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر خطا و خیال باطل) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را
به حضرت، میشنوم. (داستان معروف
علی بن یقطین و
ابراهیم جمال نیز نمونه دیگری است.)
کوتاه سخن این که: مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مساله «معاقبه» و کیفرهای مناسب، نسبت
به نفس اماره و هوی و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد وگرنه تاثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.
ولی این
به آن معنی نیست که
اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پارهای از کلمات «
غزالی» در «
احیاءالعلوم» آمده است صحه بگذاریم که مثلا انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دست
به اعمال خشونتبار نسبت
به خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانهای نسبت
به خود انجام دهد، بلکه منظور از «معاقبه» کارهایی شبیه آنچه در بالا آمد میباشد، مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامههایی که در معرض هوی و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پارهای لذات مادی و امثال آنها.
به گفته
مرحوم نراقی در
معراج السعاده: «اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید؛ مثلا، تن
به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوست بدهد، اگر
لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری
گرسنگی دهد، و اگر زبان
به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید؛ اگر شخص
فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبت
به او توهین کرده، مال فراوانی را
به او ببخشد، و همچنین نسبت
به سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید.»
عارفان برای سیر و
سلوک مراحل و منازلی ذکر کردهاند که از بیداری و
یقظه آغاز میشود و نهایت آن رسیدن
به مقام فنا و بقاست. برخی از اهل معرفت این مراحل و منازل چهار منزل و برخی چهل منزل و برخی تا هفتاد هزار منزل دانستهاند و بعضی نیز اصول و امهات آن را صد منزل دانستهاند. امام خمینی مبدا سلوک را خروج از نفسانیت و
انانیت میداند
که
سالک لازم است در آغاز موانع و ناپاکیهای نفس را از خود دور کند و آن را از لوث معاصی، اخلاق فاسده و حبّ نفس پاک کند تا بتواند
به عالم نور و محبت وارد شود.
اما غایت سلوک، تخلیه نفس از غیر حق و آراستن آن
به تجلیات اسمائی و ذاتی است
به باور ایشان تا نفس صفای باطنی پیدا نکند، محل تجلیات اسماء و صفات و معرفت حقیقی واقع نمیشود و
به کمال معرفت نمیرسد، چنانکه معرفت الهی نیز خود مقدمه حقیقت توحید و تفرید است که نهایت سیر سالکان است.
امام خمینی در آثار خود برخلاف
خواجه عبدالله انصاری و دیگر عارفان، از ترتیب منازل و مقامات،
به تفصیل سخن نگفته است؛ اگرچه
به صورت کلی آن را پذیرفته است.
به باور ایشان این مقامات
به فراخور حالات قلبی اهل سلوک مختلف است و با عبور از منازل حواس، تخیلات و تعقلات آغاز میشود و با رسیدن
به عالم اسماء و صفات و مقام احدیت جمع و استهلاک تعینات علمی و عینی در مرتبه احدیت، همراه است
در قرب نوافل سالک با قدم
عبودیت از دار طبیعت و تعینات نفسانی عبور میکند، جذبه محبت الهی و تجلیات فعلی حق او را فرامیگیرد و از مرحله شهود
به مرحله تحقق میرسد و حقتعالی سمع و بصر او میگردد.
•
پایگاه اطلاع رسانی حوزه، برگرفته از مقاله « اخلاق در قرآن»، تاریخ بازیابی ۹۶/۴/۱۸. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.