مراحل تبلیغی پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مراحل تبلیغی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در سه مرحله میتوان ارائه کرد:
۱. دعوت مخفیانه و عضویابی انفرادی برای انسانسازی و تربیت اخلاقی که نتیجه آن، استحکام بنیادهای نهضت اسلامی بود.
۲. مرحله دعوت خویشان که نتیجه آن تبیین مسأله جانشینی و
وصایت بود.
۳. مرحله دعوت علنی و عمومی که از سال چهارم هجری تا چهاردهم
بعثت ادامه یافت که نتیجه آن گسترش و نفوذ
اسلام به
یثرب و خارج از
شبه جزیره بود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان
مبلغ دین اسلام، به درستی از شیوه گفتاری و شیوه عملی در مراحل مختلف دعوت خود استفاده کردند و به جسم مردم، جان تازهای بخشیدند.
بهطور کلی، دو شیوه
تبلیغی وجود دارد که
مبلغ برای جذب مخاطب از آنها بهره میگیرد:
البته اگر شیوه گفتاری و شیوه عملی با یکدیگر تلفیق شوند، تاثیر بیشتری در روح و جان مخاطب خواهند گذاشت. هر کدام از این روشها ویژگیهای مخصوص خود را دارند؛ برای مثال، شیوه گفتاری که به معنای بیان ارزشها و الگوه است، از وسایل اولیه ارتباط جمعی محسوب میشود؛ از اینرو اگر
مبلغ از بیان شیوا و رسا و شیوههای جدید سخنوری برخوردار نباشد، نمیتواند چندان موفق باشد. گفتار به قدری در
تبلیغ اهمیت دارد که
حضرت موسی (علیهالسّلام) درباره
فرعون و قومش به
خدا عرضه داشت: «ولاینطق لسانی؛
زبانم به قدر کافی گویا نیست.»
از طرف دیگر،
تبلیغ عملی میتواند، مکمل خوبی برای شیوه گفتاری باشد؛ زیرا اگر مخاطب ببیند،
مبلغ به گفتههای خویش عمل نمیکند، گفتارش ذرهای اثرگذار نخواهد بود؛ از اینرو عمل
مبلغ است که میتواند، دریچهای به روح و قلب انسانها باز کند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به عنوان
مبلغ دین اسلام، به درستی از هر دو روش در مراحل مختلف دعوت خود استفاده کرد و به جسم مردم، جان تازهای بخشید.
شکل، شیوه و مراحل دعوت خاتم انبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سه مرحله انجام گرفت:
۱: دعوت مخفیانه و عضویابی انفرادی برای انسانسازی و تربیت اخلاقی که نتیجه آن، استحکام بنیادهای نهضت اسلامی بود.
۲: مرحله دعوت خویشان که نتیجه آن تبیین مسأله جانشینی و وصایت بود.
۳: مرحله دعوت علنی و عمومی که از سال چهارم هجری تا چهاردهم بعثت ادامه یافت که نتیجه آن گسترش و نفوذ اسلام به یثرب و خارج از شبه جزیره بود.
یک
مبلغ باید در امر
تبلیغ، گام به گام پیش رود و همیشه به اوضاع و شرایط، توجه کند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی به
نبوت مبعوث شد، با نزول آیه شریفه «یا ایها المدثر قم فانذر و ربک فکبر؛
ای خود را پوشاننده! برخیز و هشدار بده و خدایت را بزرگ بدار». مامور
تبلیغ و اعلام
رسالت خود شد؛ از اینرو به امر خدا، سه سال پنهانی، فعالیت فرمود و این کار را از خانهاش آغاز کرد و به دعوت وی همسرش
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) نخستین فردی بود که به او
ایمان آورد.
پس از
علی (علیهالسّلام) که نخستین مرد ایمان آورنده به
پیامبر بود،
عدهای از جوانان و ضعیفان و نیز اشراف در این مرحله به کیش اسلام درآمدند؛ از جمله
ابوذر،
بلال حبشی از فقرا
و
عثمان بن عفان از اشراف
است.
به این ترتیب، هسته اولیه اسلام تشکیل شد. طی این سه سال، بزرگان کفار قریش، انکاری نسبت به اسلام نداشتند و زمانی که خاتم انبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کنار آنها عبور میکرد، به او اشاره میکردند و میگفتند: «فرزند
عبدالمطلب از آسمان سخن میگوید» تا اینکه او از خدایانشان انتقاد کرد و آنها و پدران شان را گمراه خواند. اینجا بود که بر وی خشمگین شدند و با او دشمنی کردند.
مرحله انذار و دعوت خویشاوندان که این مرحله با
آیه انذار آغاز میشود.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید که خداوند پس از سه سال دعوت مخفیانه، به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر کرد تا دعوتش را علنی کند. ابتدای این مرحله، دعوت از اقارب و نزدیکان بود. خداوند به او فرمود: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین؛
آنچه که به تو امر شده با صدای بلند آشکار کن و از مشرکان هراسی نداشته باش.»؛ «و انذر عشیرتک الاقربین؛
نخست، نزدیکانت را از خدا بترسان.»
آنان به دلیل شناختی که از رسولخدا داشتند، طبیعی بود که احتمال ایمان آوردنشان بیشتر از بقیه باشد؛ زیرا
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سالیان دراز در میان آنها به صداقت و درستکاری مشهور بود؛ از اینرو با تکیه بر همین پیشینه، نسبت به انذار عشیره خود اقدام کرد.
طبری از
ابن اسحاق درباره شأن نزول آیه مینویسد که امام علی (علیهالسّلام) گفت: «وقتی آیه انذار نازل شد،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من فرمود: "یا علی!
جبرئیل به من چنین دستور داده است. من در این باره تأملی میکردم، تا جبرئیل آمد و گفت: "اگر آنچه که به تو دستور داده شده است، عمل نکنی، عذاب خواهی شد." اکنون، غذایی تهیه کن و آنگاه عبدالمطلب را خبر کن تا با او سخن بگویم."»
علی میفرماید: چنین کردم. آن زمان
بنیعبدالمطلب، حدود چهل نفر بودند که عموهای خاتم انبیا نیز در میان آنها بودند. پس از آنکه فراهم آمدند و طعام را خوردند،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواست سخن بگوید که
ابولهب مانع شد. فردای آن روز چنین کردم و پس از صرف طعام،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به آنها فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! من جوانی از قومی را ندیدهام که بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، برای قومش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خداوند، به من دستور داده است تا شما را دعوت کنم. هر کس از شما که دعوت مرا بپذیرد، او برادر و وصی و
خلیفه من در میان شما خواهد بود.»
امام ادامه میدهد که در آن گروه، تنها من پاسخ مثبت دادم. آن حضرت نیز مرا به عنوان جانشین و وصی خود قرار داد و فرمود: «به سخن او گوش بسپارید و از وی اطاعت کنید.» حاضران خندیدند و به
ابوطالب گفتند: «به تو دستور داد تا از فرزندت تبعیت کنی.»
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دنبال دعوت از عشیره خود، جلساتی را تشکیل داد تا عموم مردم
مکه را به اسلام دعوت کند.
سیرهنویسان، این جلسات را نزدیک
کوه صفا دانستهاند.
واقدی از
ابن عباس نقل میکند: «آن حضرت در نزدیک کوه صفا قریش را صدا زد و با استناد به صداقت خود و گرفتن تایید از مردم فرمود: «ای گروه قریش! ای مردم عرب! من شما را دعوت میکنم به این که شهادت دهید، خدایی جز خدای یگانه نیست و اینکه من فرستاده اویم و شما را امر میکنم که بتها را نپرستید.» در این لحظه، ابولهب برخاست و گفت: «خسران بر تو باد! آیا برای همین سخن، ما را اینجا گرد آوردی؟» سپس
سوره مسد درباره او نازل شد.
عروة بن زبیر میگوید: «زمانی که رسول خدا قوم خود را دعوت به نور و هدایت میکرد، مردم از وی دوری نمیجستند و نزدیک بود که از سخنش پیروی کنند، تا اینکه عدهای از ثروتمندان و بزرگان
قریش از
طائف برگشتند و با حضرت به مخالفت برخاستند. در اینجا بود که اکثریت مردم از پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوری جستند.
آشکار شدن اسلام در مکه و گرایش تعداد زیادی از جوانان، بردگان و زنان به اسلام، رؤسای قریش را به عکس العمل وا داشت. آنان که احساس خطر میکردند، شروع به سختگیری و آزار و اذیت مسلمانان کردند. دلیل سختگیری، آن بود که برخی از مسلمانان با جسارت تمام، اسلام خویش را ابراز و علنی میکردند؛ برای نمونه
عبدالله بن مسعود پس از مسلمان شدن، با صدای بلند در شهر مکه
قرآن تلاوت میکرد؛
یا
عمار و پدر و مادرش تحت شدیدترین شکنجهها در زیر آفتاب سوزان مکه قرار میگرفتند.
همین سختگیریها سبب شد، تا مسلمانان برای اقامه
نماز به مناطقی بروند که از دید
مشرکان مخفی باشند؛ مثلا در یک خانه در بسته بر فراز کوه صفا ـ که خانه
ارقم بن ابی ارقم بود ـ پنهان میشدند.
مشرکان پس از آشکار شدن دعوت عمومی، به طرق مختلف برای مبارزه با آن حضرت تصمیم گرفتند؛ از آن جمله، شکنجه، آزار و اذیت،
تطمیع،
تهمتهای ناروا،
ایجاد تنگناهای اقتصادی و نظامی
و...بود.
از اینرو حضرت برای رهایی، یافتن پایگاهی جدید برای
تبلیغ و نیز پناهگاهی برای مسلمانان، در
شوال سال دهم بعثت، عازم شهر طائف در دوازده فرسخی شرق مکه شد، تا
قبیله ثقیف را با اسلام آشنا کند.
سران ثقیف، دعوت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نپذیرفتند و بر خلاف عهدی که با رسول خدا بسته بودند، اراذل و سفیهان را باخبر کردند و ایشان را دشنام داده، سنگ سار کردند تا اینکه به باغی پناه برد و در زیر سایههای درختان انگور به پیشگاه خدا عرضه داشت: «خدایا! ضعف و ناتوانی خود را به درگاهت آوردهام، تو مهربان و بخشندهای و...»
در این سفر، تنها
عداس، غلام مسیحی
عتبه و
شیبه ـ از فرزندان
ربیعه از سران قریش ـ اسلام آورد. سپس
پیامبر خدا به مکه رفت و در جوار «
مطعم بن عدی» وارد شهر شد.
ایشان پس از بازگشت به مکه، با سرسختی بیشتر سران قریش مواجه شد؛ از اینرو
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شیوه
تبلیغ اسلام، تجدیدنظر به عمل آورد که همین امر، نقطه عطفی در تاریخ نشر و
تبلیغ اسلام شد و به توسعه و نفوذ اسلام به سراسر شبه جزیره انجامید و سرانجام تمام جهان را در برگرفت.»
حضرت طی سالهای یازدهم تا چهاردهم بعثت از هر فرصتی برای
تبلیغ دین مبین اسلام بهره میبرد و با قبایل عرب که برای مراسم حج به مکه میآمدند، ملاقات، و آنان را به
توحید و یکتاپرستی دعوت میکرد؛ از جمله این قبایل، شش نفر از
قبیله خزرج بود که در سال یازدهم بعثت وارد مکه شدند و پس از اسلام آوردن، به مدینه بازگشتند. این گروه طی دو سفر بعدی در سالهای دوازدهم و سیزدهم بعثت، همراه جمع دیگری از اهالی
مدینه وارد مکه شدند و پس از دیدار با
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو پیمان «
عقبه» را با حضرت منعقد و در آن، حمایت خود را از رسول خدا اعلام کردند.
در فاصله دو ساله بین
صلح حدیبیه در سال ششم هجری و
فتح مکه در سال هشتم هجری، این فرصت برای
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مهیا شد، تا دعوت و رسالت خود را در سرتاسر جهان با ارسال نامه به پادشاهان کشورهای بزرگ آن روز، جهانگیر کند و در نتیجه، مردم
بسیاری به اسلام گرویدند.
بدینرو، حضرت یک انگشتری از نقره به عنوان مهر درست کرد که روی آن عبارت «محمد رسولالله» نقش بسته بود.
و نامههای خود را با آن، مهر میکرد.
ایشان در محرم سال هفتم هجری، شش نامه از مدینه به سوی ۱:
هرقل امپراطوری
روم شرقی؛ ۲:
خسرو پرویز پادشاه ایران؛ ۳:
نجاشی پادشاه
حبشه؛ ۴:
مقوقس حاکم
مصر و ۵:
هوذة بن علی حاکم
یمامه و
حارث بن ابیثمر حاکم
غسان ارسال کرد.
این حرکت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاکی از دیپلماسی دقیق و شناخت کامل از جهان پیرامون خویش و نیز رسالت جهانی ایشان است. آنگونه که قرآن کریم در آیات
بسیاری، جهانی بودن رسالت
پیامبر را تثبیت کرده است: «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین.»
۱:
تبلیغ باید براساس برنامهریزی و تدبیر باشد. باید شرایط مکانی و زمانی و مخاطب و نیز مدت گفتار و
خطابه را در نظر گرفت.
۲: ایجاد آمادگی در مخاطب و نیز شناسایی نخبگان و مؤمنان تا در طول
تبلیغ بتوان برای اجرای برنامههای مذهبی و
تبلیغی از آنها بهره گرفت.
۳: آغاز
تزکیه، اصلاح و برنامههای
تبلیغی باید از نزدیکان و افراد فامیل باشد، تا حداقل از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار باشد.
۴:
توکل بر خدا در انجام برنامههای دینی، همانگونه که
پیامبر، بدون ترس و واهمه از مخالفان با توکل برخدا، تکلیف خود را به انجام رسانید.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مراحل تبلیغی پیامبر(ص)»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۳/۲۱.