محمدجواد انصاری همدانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمدجواد انصاری همدانی (۱۲۸۱-۱۳۳۹ ش)، از فقها و عرفای
شیعه در
قرن سیزده و چهاردهم هجری شمسی در
همدان بود.
وی از شاگردان
شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود و شهید
سید عبدالحسین دستغیب و
آیتالله علی سعادتپرور از شاگردان او بودند. ایشان در همدان و
قم تحصیل نموده و به
درجه اجتهاد رسید و بعد از برگشت از قم به همدان، بر اثر یک تحول درونی که در ایشان ایجاد شد، به
تهذیب نفس و
سیر و سلوک روی آوردند. روش تربیتی ایشان، همان شیوه مرحوم آخوند
ملاحسینقلی همدانی یعنی التزام کامل به شرع اسلام بود.
تولد: ۱۲۸۱ شمسی؛
محل تولد: همدان؛
وفات: ۱۳۳۹ شمسی؛
مزار: قم، گلزار
امامزاده علی بن جعفر (علیهلسلام)؛
عمر: ۵۸ سال؛
اساتید: آیتاللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و حضرات آیات: حاج میرزا
حسین کوثر همدانی، میرزا
علی خلخالی، حاج آقا
علی شهیدی، حاج آقا
رضا واعظ و غیره؛
شاگردان: حضرات آیات شهید سید عبدالحسین دستغیب، شیخ
حسنعلی نجابت شیرازی،
سید محمدحسین حسینی تهرانی، پهلوانی تهرانی. (سعادتپرور.)
فقیه عارف، حضرت آیتاللّه حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی (قدسسره)، فرزند عالم ربانی حاج
ملا فتحعلی همدانی، در سال ۱۲۸۱ شمسی در شهر همدان چشم به جهان گشود.
آیتاللّه انصاری به لحاظ برخورداری از هوش بالا و قریحه ذاتی و همچنین علاقهای که نسبت به تحصیل ابراز میداشتند، از سن هفت سالگی دروس رسمی حوزه و
صرف و
نحو را نزد والد محترمشان شروع کردند، و بعد از رحلت پدر، تحصیلات خود را در محضر اساتید برجسته همدان ادامه دادند.
پس از اتمام سطوح عالی با تشویق اساتید خود عازم
حوزه علمیه قم گردیدند و در حوزه درسی آیتاللّه حاج شیخ عبدالکریم حایری (قدسسره) شرکت نمودند. پنج سال مدام از مؤسس حوزه علمیه قم و دیگر اساتید، بهره بردند و به رتبه اجتهاد و استنباط احکام نایل گردیدند. ایشان از همان زمان، با بزرگانی چون آیات عظام
امام خمینی،
سید محمدتقی خوانساری و
ملاعلی معصومی همدانی آشنا بودند و با ایشان ارتباطی صمیمی داشتند، و در جلسات خود با احترام از امام خمینی یاد میکردند و میفرمودند: «حاج آقا روحاللّه آتیهای بسیار روشن دارند.»
پس از مراجعت به همدان بر اثر یک تحول درونی که در آیتاللّه انصاری ایجاد شد، به تهذیب نفس و سیر و سلوک روی آوردند و در نتیجه، شیفتگان بسیاری از
ایران و کشورهای همجوار، از محضر نورانی و انفاس قدسیهاش بهرهمند شدند.
ایشان آغاز تحول درونی خود را چنین بیان کردهاند: من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و آن زمان بهطور کلی با
عرفان و سیر و سلوک مخالف بودم، تا این که برایم اتفاقی پیش آمد. یک روز در همان سن جوانی که به همدان رفته بودم، به من اطلاع دادند که شخص وارستهای به همدان آمده و عدهای را شیفته خود کرده. من به آن مجلس رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناسها و روحانیون همدانی گرد آن شخص را گرفتهاند و او هم در وسط، ساکت نشسته بود. پیش خود فکر کردم: گرچه اینها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه میباشند، اما تکلیف شرعی من میباشد که آنان را ارشاد کنم! نزدیک به دو ساعت با آنها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیر و سلوک الیاللّه به صورتی که عرفا میگفتند، گشتم. پس از سکوت من، مشاهده کردم که آن ولی الهی، سر به زیر انداخته و با کسی سخن نمیگوید.
بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت: «عن قریب است که تو خود، آتشی به سوختگان عالم خواهی زد.» من متوجه گفتار وی نشدم، ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم و برخاستم از میان جمع، بیرون آمدم، در حالیکه احساس میکردم که تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است. نماز مغرب و عشا را خواندم، بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم. نیمههای شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم گویندهای میگوید: «العارف فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکه.» از آن به بعد، این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولی کاملی برسد و از وی بهرهگیری نمایم. تا اینکه خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم، سر به بیابانها و کوههای اطراف قم گذاشتم. صبحها میرفتم و عصرها برمیگشتم. تا اینکه پس از چهل الی پنجاه روز، تضرع و
توسل به ساحت مقدس معصومین (علیهمالسلام)، وقتی اضطرار و بیچارگیام به حد اوج خود رسید و یکسره خواب و خوراک را از من ربود، ناگهان پردهها از جلوی چشم من برداشته شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدس الهی وزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید.»
سخنان بزرگان و برخی از شاگردان آیتاللّه انصاری همدانی (قدسسره) در تجلیل و تمجید آن مرد الهی تا حدودی، مقام و منزلت اخلاقی و عرفانی ایشان را برای خوانندگان روشن میکند. در این رابطه وقتی که از آیتاللّه نجابت که از شاگردان ممتاز آیتاللّه انصاری بود، سؤال شد که استاد را چگونه یافتید؟ بعد از آه سردی که کشید، گفت: «ان کان عالما فنعم العالم و ان کان عارفا فنعم العارف و ان کان طبیبا فنعم الطبیب.» در جای دیگر از مرحوم آیتاللّه نجابت نقل شده: «من در خدمت
آیتاللّه سیدعلی قاضی بودم و در ایام طلبگی در
نجف، و زیر نظر ایشان؛ روزی که چندان هم به رحلت آن بزرگوار نمانده بود، پرسیدم: آقا، بعد از شما به که مراجعه کنیم؟ فرمودند: تنها کسی را که میشناسم، مردی است در همدان به نام آیتاللّه شیخ محمدجواد انصاری.»
از آیتاللّه شهید دستغیب نیز چنین نقل شده: «لذایذی که از سخنان
حضرت خاتم الانبیا (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) و
حضرات معصومین (علیهمالسّلام) به وسیله ایشان نصیب بنده میشود، از دیگر کسی نصیب نشده و بهرههای روحانی و علمی، آن مقدار که از ایشان استفاده نمودم، از دیگری استفاده ننمودهام.»
آیتاللّه انصاری پس از تحول درونیای که بر ایشان رخ داد و با رقه رحمت الهی از عالم ملکوت قلب ایشان را نوازش کرد، به موطن خود بازگشتند و خود را وقف تربیت و تزکیه نفوس مستعد نمودند.
ایشان تمام تازه واردین را در هر لباس و موقعیتی راه میدادند و با یک نگاه، کنه و حقیقت افراد را میفهمیدند و مستعدین آنان را انتخاب میکردند. شاگردان ایشان نقل کردهاند که ما عکس افراد را که به آقا نشان میدادیم، ایشان تشخیص میدادند که صاحب عکس به درد سیر و سلوک میخورد یا نه.
روش تربیتی ایشان، همان شیوه مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی بود؛ یعنی التزام کامل به شرع اسلام. میفرمودند: تبعیت کامل از علمای شریعت، اولین قدم سالک است و خطر مهمی که سالک در این مسیر دارد، بدبینی به علمای شریعت است. اشخاصی که از ایشان درخواست دستور میکردند، میفرمودند: قبل از هر چیز تکلیف خود را با خلق خدا پاک کنید. بعد از تصفیه حساب با خلق، میفرمودند: حسابهای خود را که با
پروردگار داشتهاید و ناقص بودهاند، آنها را درست کنید. از قبیل
نماز،
روزه،
وجوهات و غیره.
در ملاقاتهایی که حضرت آیتاللّه انصاری همدانی با بزرگان داشتند، گاه آنها از آیتاللّه انصاری درخواست دستورالعمل میکردند که از جمله آن بزرگواران مرحوم آیتاللّه سید محمدتقی خوانساری بودند.
همچنین نقل شده در سفری که حضرت آیتاللّه انصاری به
مشهد مقدس داشتند، ملاقاتی با دوست عزیزشان
آیتاللّه سید محمدهادی میلانی داشتند. در آن جلسه ایشان از آقای انصاری درخواست دستورالعمل میکنند. حضرت آیتاللّه انصاری در مقابل آقای آیتاللّه میلانی تادب نموده، میفرمایند: «آقا شما ما را
ارشاد کنید.»
حضرت آیتاللّه میلانی میفرمایند: «شما را به جدم این تعارفات را کنار بگذارید.» آیتاللّه انصاری میفرمایند: «جناب عالی نیازی به
ریاضت و عبادات سنگین ندارید؛ فقط سعی کنید وجوهات شرعیه که به دست مبارکتان میرسد به اهلش برسانید.» در اینجا آیتاللّه العظمی میلانی (قدسسره) منقلب گردیدند و محکم به پشت دست خود زدند و فرمودند: «وقتی از اولیای خدا سؤالی میکنی، به ریشه میزنند»!
آیتاللّه انصاری همدانی (قدسسره)، هر جا عاشقی دلسوخته مییافتند، به کمکش میشتافتند و او را هر چند در نقاط دور دست بود، یاری میکردند. در همین راستا سفری به
پاکستان نمودند.
جناب دکتر علی انصاری، فرزند ایشان نقل کردهاند: «از والد محترم سبب این مسافرت را پرسیدم. ایشان فرمودند: عاشق سوخته دلی در آنجا بود و ما از جانب
خدای تعالی وظیفه پیدا کردیم که به یاری ایشان بشتابیم.»
آیتاللّه انصاری با سلک
تصوف و درویشی به شدت مخالف بودند و آنرا دورکننده آدمی از راه میدانستند. میفرمودند: من اکثر اینها را بررسی کردم و دیدم برنامهای مغایر با
شریعت اسلام دارند. هر وقت بزرگان و روِسای سلسلههای مختلف، برای استفاده از محضرشان میآمدند، اول سعی میکردند آنها را راهنمایی و ارشاد کنند و اگر قبول نمیکردند، از آنان دوری میگزیدند.
حضرت آیتاللّه انصاری از شاگردان مکتب
اهل بیت (علیهمالسّلام) و متخلق به اخلاق آن بزرگواران بودند. بسیار مهربان و مهماننواز بودند، و تقریباً در تمام طول سال، مهمان داشته و شخصاً از آنها پذیرایی میکردند. از شهرت و نام، بسیار گریزان بودند و میفرمودند: «آرزو دارم بر سر کوهی روم که هیچ کس مرا نشناسد.» و بارها تکرار میکردند: «از زمانی که مشهور شدم به زحمت افتادم.»
ایشان انسانی سلیمالنفس، سادهزیست، بیآلایش و بسیار متواضع بودند. با وجود بهرهمندی از مراتب بالای علمی و اخلاقی، بیادعا بوده و خود را چیزی نمیپنداشتند.
از خصوصیات بارز ایشان، تقید به تمام معنا به شرع مقدس بود. به
واجبات و
مستحبات و ترک
محرمات و
مکروهات اهتمام تام داشتند و برای
غسل جمعه اهمیت زیادی قائل بودند. ایشان دائم الوضو بودند، حتی در شب اگر چندبار از خواب بیدار میشدند،
وضو میگرفتند، سپس مجدداً به بستر میرفتند. از مجالس گناه و
معصیت، مخصوصاً
غیبت پرهیز داشتند و اجازه نمیدادند کسی در حضورشان غیبت کند.
کرامات فراوانی از این عالم عارف و عبد صالح خدا به وقوع پیوسته که به چند مورد آن اشاره میشود.
یکی از ارادتمندان ایشان به نام سید عباس نقل کرده: یک روز با همسرم مشاجره لفظی پیدا کردم و چون عصبانی بودم، یک سیلی محکم به صورت او زدم!! ولی بلافاصله پشیمان و ناراحت شدم. پیش خود گفتم: برای این که دلم آرام بگیرد به مدرسه علمیه آخوند بروم، چون طرف عصر بود و طلبهها دور هم جمع بودند، در کنار آنها بنشینم تا از صفای آنها دلم آرام بگیرد. در مسیر راه که میرفتم، گذرم از کنار خانه حضرت آیتاللّه انصاری افتاد. پیش خود گفتم: بهتر است اول نزد آیتاللّه انصاری جهت عرض سلام بروم. وقتی اجازه خواستم و خدمت آقا رسیدم، سلام کردم. آقا پس از جواب سلام، بلافاصله فرمودند: سید عباس! میشد که زنت را نزنی و دیگر نیاز نبود دنبال جایی بگردی که دلت آرام گیرد! سید عباس میگوید: وقتی این حرف را فرمود، من از خجالت خیس عرق شدم.»
یکی دیگر از ارادتمندان حضرت آیتاللّه انصاری میگوید: به اتفاق آیتاللّه دستغیب و آیتاللّه نجابت، به
همدان خدمت آیتاللّه انصاری رفتیم. در یکی از روزها که خدمت آن عالم ربانی نشسته بودیم،
شهید دستغیب از آیتاللّه انصاری درخواست نمود که او را در رسیدن به مقام فنا یاری کند و در این موضوع، اصرار فراوان داشت.
بعد، آیتاللّه دستغیب جهت کاری از اطاق بیرون رفتند؛ آیتاللّه انصاری به ما رو کرد و فرمود: این سید برای رسیدن به مقام فنا خیلی اصرار میکند، ولی نمیداند که مقام فنای او باعث شهادت و کشته شدنش به وسیله دشمنان اسلام میشود. از آیتاللّه نجابت نیز نقل شده: من خودم حاضر بودم که آیتاللّه انصاری صریحاً خبر از به شهادت رسیدن آیتاللّه دستغیب را دادند.
روزی هنگام غروب که حاضران منتظر اذان مغرب و اقامه
نماز جماعت بودند، حضرت آیتاللّه انصاری به
مؤذن فرمودند: اذان مغرب را بگو. مؤذن گفت: آقا هنوز اذان نشده. آقا فرمودند: مگر رفتن
فرشتگان روز و آمدن فرشتگان شب را ندیدی؟!
آیتالله همدانی، پس از سالها تلاش و عبودیت و تریبت و دستگیری سالکان، در نهم اردیبهشت ۱۳۳۹ شمسی، دار فانی را وداع گفت.
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «آیتاللّه انصاری همدانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۷.