محمدتاجر خامنه ای
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این نوشتار زندگی نامه تفضیلی شیخ محمد خیابانی آورده شده است.
این متن، ذیل عنوان محمد تاجر خامنه ای در
کتاب فوق آمده است. (متوفای ۱۳۳۸ ق)
بی گمان یکی از شکوهمندترین حرکتهای تاریخی و جنبشهای دینی و مردمی
ایران در
قرن حاضر، قیام حماسه آفرین شیخ محمد خیابانی در
تبریز است. هدف این قیام نجات کشور از دام توطئههای شیطانی بود که استعمارگران غرب و شرق به دست عمال خود فروخته خویش در سرتاسر این مرز و بوم گسترده بودند. در آن روزگار ایران گویی صاحب نداشت و
انقلاب مشروطیت به نفع قدرتهای خارجی و متجاوز، مصادره میشد و غرچگان غربزده و روشنفکرنما، زمام امور مملکت را در دست داشتند و هوسبازانه با سرنوشت ملت
مسلمان و مظلوم این سرزمین بازی میکردند. از طرفی، شمال کشور عرصه تاخت و تاز چکمه پوشان روس و عثمانی و اشرار محلی بود و منطقه جنوب در زیر گامهای مزدوران انگلیس پایمال میشد. از طرف دیگر حکومت مرکزی به دلیل وابستگی به اربابان خارجی بوزینهای را میماند که
قدرت تصمیم گیری نداشت و روز به
روز بر بدبختی مردم و ویرانی و بی سر و سامانی کشور دامن میزد و سایههای یاس و تباهی و فقر و فلاکت هر روز بیش از پیش دامن میگسترد و....
«خیزش خیابانی» و طنین فریاد استقلال طلبی و آزادیخواهی او از آذربایجان در اقصی نقاط ایران پیچید و خواب خفتگان را برآشفت و دست رد بر سینه نامحرمان و بیگانگان و بیگانه پرستان زد و به مردمان آزاده زمانش و آیندگان آموخت که «یک لقمه خاردار باشید تا هیچ گلویی نتواند شما را فرو دهد! »
شیخ محمد خیابانی، فرزند حاج عبدالحمید تاجر خامنهای و بانو رقیه سلطان، در سال ۱۲۹۷ ق در شهرک «خامنه» واقع در ده کیلومتری شهرستان
شبستر دیده به
جهان گشود
و تحصیلات مقدماتی و ادبی را در زادگاهش گذراند. پدرش در شهر «پتروفسکی» (مخاچ قلعه، مخاچ کالا) پایتخت آن روز جمهوری خودمختار و مسلمان نشین داغستان، تجارتخانه داشت. در نوجوانی همراه پدر به پتروفسکی رفت و مدتی را در تجارتخانه او به کارهای تجاری و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنایی با شیوههای اقتصادی زمانه سپری کرد. اما گرایش روحی او به فراگیری
علم بیش از هر چیزی بود. از این رو در بازگشت به خامنه، کسب و کار تجاری را رها کرد و در تبریز به تحصیل
علوم دینی پرداخت و به سلک روحانیت و علمای
دین درآمد. شیخ در مدرسه «طالبیه» تبریز، ادبیات عرب،
منطق،
اصول،
فقه،
نجوم،
ریاضی،
تفسیر،
حکمت،
کلام،
حدیث،
تاریخ،
رجال و
علوم طبیعی را از اساتید فن آموخت.
دوره عالی فقه و اصول را نزد مرحوم
آیة الله العظمی سید ابوالحسن انگجی و
هیئت و
نجوم را در محضر منجم معروف مرحوم میرزا عبدالعلی خواند.
شیخ با تکیه بر استعداد سرشار و پشتکار و جدیت خاص طلبگی، مراحل تحصیل را بسرعت پشت سرگذاشت و به مقام بلند علمی رسید. از دوران طلبگی مسائل مشکل علم هیئت را خود استخراج میکرد و تقویمهای رقومی مینوشت. علاوه بر آن، بنا به رسم دیرین حوزههای علمیه، از دوران تحصیل به تدریس فقه و اصول و نجوم و ریاضی و حکمت برای طلبههای جوانتر از خود نیز میپرداخت. بویژه به تدریس نجوم و ریاضی که از مشکلترین رشتههای علوم است، علاقه زیادی داشت و آن را در مدرسه طالبیه تبریز، با بیان شیوا و فصیح و به زبان مادری خود (ترکی) برای فضلا و طلاب سطوح عالی، تدریس میکرد و این مایه شگفتی اقران و حتی علمای بزرگ میشد. چرا که کمتر کسی از عالمان میتواند از عهده تبیین و تدریس این
علم برآید و جوان بودن خیابانی هم از یک طرف آنان را شگفت زده میکرد به طوری که کسانی چون احمد کسروی - که از مخالفان خیابانی بود - با تعجب فراوان به این عظمت شگفتی زای خیابانی اعتراف کردهاند.
شیخ به سبب اقامتش در محله «خیابان» تبریز معروف به «خیابانی» شد.
در
مسجد کریم خان، واقع در محله خیابان،
نماز جماعت میخواند و مردم
مسلمان را ارشاد میکرد و آنان پس از اقامه
نماز، مشتاقانه پای صحبت و موعظه حکیمانه و بیدارگر او مینشستند. (این مسجد هنوز هم به همان نام در چهارراه منصور تبریز موجود است.)
یکی از علمای بزرگ تبریز در آن روزگار، مرحوم
آیة الله سید حسین خامنهای، مشهور به سید حسین پیشنماز (پدربزرگ
مقام معظم رهبری حضرت آیة الله سید علی خامنهای.) بود که در مسجد جامع تبریز اقامه نماز میکرد. خیابانی هم به سبب همشهری بودن با وی و هم اینکه او اندیشههای روشن و انقلابی و اجتماعی داشت، با ایشان زود آشنا شد و همین آشنایی زمینه را برای
ازدواج او با دختر آن فقیه بزرگ، یعنی «خیرالنساء» فراهم کرد.
از آن پس خیابانی گاهی در مسجد جامع تبریز به جای پدرزنش، حاج سید حسین خامنهای، نماز جماعت اقامه میکرد و از همانجا نیز مشهورتر گردید. میگویند معمولا هزار نفر در نمازش شرکت میکردند.
بدین ترتیب، شیخ از دوران جوانی، از طریق محراب و منبر با عموم مردم در ارتباط بود و مسائل دینی و علمی و فرهنگی و اجتماعی را خود برای آنان بیان میکرد.
زندگی شیخ محمد خیابانی پس از پیروزی مشروطیت در سال ۱۳۲۴ ق (۱۲۸۵ ش) با تاسیس «انجمن ایالتی آذربایجان» در تبریز وارد مرحله تازهای گردید. انجمن ایالتی آذربایجان (۱۳۲۴ - ۱۳۳۰ ق) در دوره استبداد صغیر و نیز در دوره محاصره تبریز از سوی نیروهای ضد مشروطه به فرماندهی عین الدوله و جنگهای یازده ماهه (از
جمادی الاولی ۱۳۲۶ تا
ربیع الثانی ۱۳۲۷) نقش مهم و حکومتی داشت و چون
حکومت مرکزی (محمد علی شاه قاجار) با اعزام سپاه استبدادی به تبریز و تحریک اشرار محلی آذربایجان، میخواست تنها پایگاه مشروطیت را ویران و تبریز را با خاک یکسان کند، در چنین برهه خطیر، انجمن ایالتی آذربایجان، یگانه حامی و هادی مردم و مجاهدان مشروطه خواه و آزاده بود و تمام امور حکومتی آذربایجان را - اعم از اداری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی - به عهده داشت. از فعالیتهای فرهنگی و سیاسی این انجمن مردمی، انتشار نشریه «جریده انجمن» بود که مردم را از امور سیاسی و اجتماعی آگاه میکرد.
شیخ محمد خیابانی از اعضای برجسته انجمن بود و از ارکان فکری و رهبری آن محسوب میشد و بی گمان در هدایت آن نهاد انقلابی و مردمی، نقشی مهم داشت. او با لباس روحانی و تفنگ بر دوش در سنگرها به
دفاع از شهر و ناموس و حیثیت مردم
مسلمان در مقابل سپاه متجاوز عین الدوله میپرداخت و با مبارزان و مجاهدان در سنگرها میخوابید و به آنان دلگرمی میداد و بر مقاومتشان میافزود و
راه آینده را روشن میکرد:
«یاران من! ما بر ضد حکومت ارتجاعی و
استبداد قیام کردهایم... هرگز نباید به خستگی و یاس تن در دهیم بخصوص وقتی که بار سنگین زندگی ملتی از مویی باریک آویزان شده باشد... طوری رفتار کنید که شرافت تاریخی ما حاصل شود و قاطبه ملت
ایران با امتنان و تشکر بگویند که تبریز، ایران را نجات داد! »
جنگ ادامه داشت، مجاهدان آزادیخواه، به رهبری مردانی چون ستارخان و باقرخان و خیابانی، به حراست از حریم شهر میپرداختند. چندین بار نیروهای استبدادی از مشروطه خواهان شکست خوردند، تا اینکه محمد علی شاه سپاهی چهل هزار نفری ترتیب داد و از
بهمن ماه سال ۱۲۸۷، جنگ شدت یافت، اما تبریز قهرمان همچنان مقاومت میکرد. از طرفی محمد علی شاه خیره سر و عین الدوله خونخوار میدیدند که چهل هزار نفر جنگجو و با امکانات بی شمار، هزینه کلان میخواهد و کم کم مخارج جنگی کاهش مییابد و ادامه جنگ تا فتح تبریز، با امکانات موجود، ممکن نیست اگر این بار هم از قهرمانان تبریزی شکست بخورند، بدترین ننگها نصیبشان خواهد شد! پس به این نتیجه رسیدند که از کشورهای بیگانه وام بگیرند و جنگ با آزادیخواهان ملت خود، یعنی مجاهدان تبریز را ادامه دهند!
در این موقع، انجمن ایالتی به این تصمیم شاه حماقت پیشه ایران، مبنی بر استقراض خارجی برای سرکوبی ملت، بشدت اعتراض کرد و با پیشنهاد و صلاحدید خیابانی، تلگرامی به مجلس سنا و شورای ملی فرانسه مخابره کردند و موضوع جاری را به اطلاع آن کشور رساندند. در این تلگرام هوشیارانه خاطر نشان شده بود:
«در این برهه از
تاریخ ایران که مجلس شورای ملی، توسط شاه بسته شده است بدون اجازه مجلس، هر نوع وام از دولتهای بیگانه گرفته شود، ملت ایران پرداخت آن را به عهده نخواهد گرفت! »
این اعتراض، نقشه محمد علی شاه خائن را نقش برآب کرد و در خنثی کردن آن دسیسه، مؤثر افتاد.
پس از خلع محمد علی شاه از حکومت، انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی آغاز شد. خیابانی سابقه درخشانی داشت. چهار-پنج سال
امامت نماز جماعت، تبلیغ احکام
الهی، ارشاد مردم، تدریس در
حوزه علمیه، عضویت انجمن ایالتی آذربایجان و ایفای نقش رهبری و راهنمای فکری، پیکار صادقانه و دوش به دوش دیگر مجاهدان در سنگر جهاد و دفاع، موقعیت ممتاز و محبوبیت پاک و بی شائبه را برای او در دل مردم تبریز و علما و رهبران مشروطه فراهم آورده بود. مردم نیز به پاس این نیکنامی و
صداقت و شجاعت و اندیشههای والا، خیابانی را در سی سالگی به نمایندگی خود در مجلس شورای ملی انتخاب کردند. خیابانی به همراه میرزا اسماعیل نوبری، نماینده دیگر مردم تبریز، راهی مجلس شورا شد. مجلس دوم در ۲۴ آبان ۱۲۸۸ (اول ذیحجه ۱۳۲۷) گشایش یافت و در ۳۰ آبان به صورت رسمی آغاز به کار کرد.
خیابانی از آن پس، در سنگر قانونگذاری، خود را وارث هزاران
شهید انقلاب میدانست و با موضع گیریهای آگاهانه و ضد استبدادی و استعماری، در کنار نمایندگان متعهد و ارجمندی همچون
شهید مدرس و میرزا اسماعیل نوبری و... به دفاع از حق مسلم مردم ستمدیده ایران پرداخت.
از کارهای درخشان خیابانی در مجلس دوم، اعتراض شجاعانه و کارساز او علیه اولتیماتوم استعمارگرانه دولت تزار روس بود. در متن اولتیماتوم مزبور آمده بود.
۱ - دولت ایران، مستر شوستر، خزانه دار و مستر لکوفر را از کارها برکنار نماید.
۲ - دولت ایران، متعهد شود که از این پس بدون اطلاع و رضایت روسیه و انگلیس، مستشار از کشورهای خارج استخدام نکند!
۳ - مخارجی را که دولت روس برای لشکرکشی به
خاک ایران (رشت و انزلی) تحمل کرده، باید توسط ایران پرداخت شود!
دولت روس و انگلیس برای دریافت جواب فقط ۴۸ ساعت مهلت میدهند و در صورتی که دولت ایران متن اولتیماتوم را قبول نکند و تسلیم نشود، سالداتها و قزاقهای روس، به سوی قزوین پیشروی خواهند کرد و ایران را به اشغال خود در خواهند آورد! و در صورت پرداخت نکردن مخارج، مبلغ آن دو برابر خواهد شد!
این اولتیماتوم ننگین - که در واقع درخواست باج سبیل از ایران مظلوم بود - روز چهارشنبه ۷ آذرماه ۱۲۹۰ (۷ ذیحجه ۱۳۲۹) به دولت ایران رسید. فردای آن روز در شهرهای
تهران و تبریز و رشت، امواج خروشان مردمی به حرکت درآمد. بازارها تعطیل شد، دوایر دولتی و تجارتخانهها به حالت نیمه تعطیل درآمد و همه اعتراض میکردند. حتی زنان ایرانی نیز در کنار مردان، اعتراض خویش را بر اولتیماتوم مزبور اعلام کردند. این حرکت دسته جمعی و مردمی، نخستین نمایش عمومی ایرانیان بود که زنان نیز در آن شرکت کرده بود.
شیخ خیابانی، در میان اجتماع تظاهر کنندگان تهرانی، به ایراد سخنرانی پر شور و تحریک احساسات مذهبی و ملی مردم پرداخت و با صدای رسایی گفت:
«... استقلال هر ملتی، شرافت اوست اگر نتوانیم کشور خود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگی کنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد! زیرا در چنین مواقع خطرناک و حساس، زنده ماندن محو شدن است.»
این سخنان آتشین چنان شوری در دل مردم برپا کرد که فریاد «پاینده باد ایران»، «زنده باد خیابانی». .. تا لحظاتی پس از پایان سخنرانی او در هوا طنین میانداخت.
روز
جمعه ۹ آذرماه قبل از ظهر جلسه علنی مجلس برپا شد. حسن وثوق (وثوق الدوله) وزیر امور خارجه و تنی چند از همکارانش در مجلس حاضر بودند. وثوق الدوله در برابر نمایندگان مجلس و مردم شرکت کننده قرار گرفت و متن اولتیماتوم را خواند و در پایان با زبونی گفت:
«هیات وزیران به اتفاق چنین رای دادهاند که این خواهش روس قبول بشود! تا نظر نمایندگان محترم چه باشد.
»
لحظاتی با سکوت و بلاتکلیفی گذشت. نمایندگان به روی همدیگر نگاه میکردند و گاه به وثوق الدوله خیره میشدند که میخواست شرافت و حیثیت ملت را مفت تقدیم بیگانگان گردن کلفت نماید. یکی دو نماینده فرومایه و ترسو برخاسته، از مجلس بیرون رفتند و خود را کنار کشیدند... باز هم سکوت بود و تماشاگران با چشمانی باز، منتظر نتیجه نهایی بودند... ناگهان شیخ محمد خیابانی از جای خود برخاست و با هیبتی شکوهمند و قدمهای محکم و سنگین به جلو آمد و رو به نمایندگان ایستاد و با صدای رسا و بلند، سکوت مرگبار مجلس را شکست:
«هیچ کس و هیچ دولتی حق ندارد که اختیار،
آزادی و
استقلال کسی یا دولتی را از آنها سلب کند، مگر اینکه به شیوه کهن بربریت و وحشیت برگردد!. ..»
خیابانی با این کنایه، اولتیماتوم و دولت روس را مورد هدف قرار داد و چون حاضران بیش از پیش متوجه شدند و نفسها در سینهها حبس شد تا ببینند حرف آخر او چیست، خیابانی با صراحت تمام، تیر آخر را رها کرد:
«... بنده از طرف ملت، که حق آزادی و استقلال را از چندین هزار سال پیش تاکنون برای خودشان ثابت میدانند، عرض میکنم که ما تا امروز مستقل بودهایم، در حفظ حقوق و ترقی مملکت خودمان صاحب اختیار بودهایم... من با کمال جسارت و گشاده رویی به دولت روسیه میگویم که ممکن نیست این ملت، امور کشور و اختیار و استقلال خود را به دیگران واگذار کند... این اولتیماتوم به استقلال ایران لطمه میزند و شکی نیست که فقط با موافقت دولت ایران، این اولتیماتوم مورد قبول واقع نمیشود!. .. امیدوارم این اولتیماتوم ظالمانه را پس بگیرند و ملت ایران را از خودشان آزرده نکنند.»
خیابانی با این سخنان هم اولتیماتوم را رد و محکوم کرد و هم
ترس و لرز احتمالی نمایندگان دیگر را ریخت! پس از او بود که دیگر نمایندگان نیز در رد و محکوم کردن این اولتیماتوم سخنانی اظهار کردند. بدین گونه، حرکت مردانه و هوشیارانه خیابانی، موجب شد که مجلس شورا با سرافرازی تمام، اولتیماتوم روسیه را رد کند. از آن روز نام و آوازه
شجاعت و هوشیاری و
غیرت خیابانی در تمام شهرهای ایران بر سر زبانها افتاد و ملت او را خوب شناختند حتی دشمنان ایران نیز بیش از پیش به عظمت و نفوذ کلام این روحانی آزاده پی بردند.
پانزده روز پس از این
تاریخ، در ۲۴ آذرماه ۱۲۹۰ سفارت روس دوباره با دولت ایران (ناصر الملک) تماس گرفت و خبر داد که سپاه روس در
قزوین گرد آمده است، اگر تا شش
روز دیگر، همه خواستههای ما پذیرفته نشود، آهنگ تهران خواهند کرد!
در ۲۹ آذرماه مجلس تشکیل جلسه داد. باز هم خیابانی و دیگر نمایندگان سخنرانی کردند و به رد اولتیماتوم رای دادند.
دولت موقت ناصرالملک در
روز دوم دی ماه، جلسهای با حضور هیات وزیران و نمایندگان سازشکار و سردمزاج مجلس تشکیل داد. وثوق الدوله، بستن در مجلس را پیشنهاد کرد. ناصر الملک بی درنگ این درخواست را قبول نمود و دستور انحلال مجلس را داد و اجرای فرمان به عهده یفرم خان ارمنی - رئیس شهربانی تهران و قاتل
شیخ فضل الله نوری - واگذار شد!. .. بدین ترتیب از همان روز مجلس دوم بسته شد و نمایندگان پراکنده گشتند... و بساط
انقلاب و مشروطه خواهی و استقلال طلبی در ایران برچیده شد!
خیابانی تنها ماند. اما هنوز خون غیرت در رگهایش در جریان بود. یک روز در سبزه میدان تهران، در اجتماع اعتراض آمیز مردم، بالای سکو رفت و با سخنرانی آتشین، از انقلاب و آزادیخواهان دفاع و عمل زشت دولت در بستن مجلس و پراکنده ساختن نمایندگان مردم را محکوم کرد و در میان کف زدنها و فریادهای «زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه»، «زنده باد خیابانی» و... از سکوی سخنرانی پایین آمد.
دو ماه پس از بسته شدن مجلس و شروع دوره فترت، خیابانی همراه خانواده اش به
مشهد مقدس رفت و پس از زیارت مرقد
امام هشتم علیهالسّلام و دیدار با اقوامش در
خاک رضوی، از آنجا عازم روسیه، جمهوری ترکمنستان، آذربایجان، گرجستان و داغستان شد تا در فرصتی که پیش آمده، از ممالک همسایه دیدار کند
و هم از این طریق به تبریز برگردد. چون که پس از بسته شدن مجلس، صمد خان شجاع الدوله از طرف روسها، حاکم تبریز شده و محل انجمن ایالتی را ویران و بسیاری از آزادیخواهان را
قتل عام کرده بود و لابد منتظر خیابانی و همکاران و همفکرانش نیز بود. اگر خیابانی از تهران یا مشهد، به تبریز برمی گشت، بی شک به دست جلادان صمد خان گرفتار و کشته میشد. او در کشورهای خارجی، خیلی چیزها دید و شناخت. در آذربایجان کارگران ایرانی را دید که به سبب نبودن کار مناسب در کشور خودشان، ویلان و سرگردان در خاک بیگانه میگشتند و در مقابل دستمزدی ناچیز متحمل سنگینترین کارها میشدند.
خیابانی از داغستان با یکی از بستگانش در تبریز تماس گرفت و او را به
جلفا خواست. در آنجا خانواده اش را به وی سپرد تا به تبریز برساند و خود باز هم به پتروفسکی بازگشت. مدتی در آنجا ماند و ناگهان یک روز عازم تبریز شد. تبریز در آتش بیداد روسها و صمد خان شجاع الدوله میسوخت. خیابانها بوی خون میداد. خوف و وحشت از همه جا سر میکشید.
خیابانی بیش از یک ماه در خانه اش به سر برد و کسی اطلاع نداشت. فقط برخی از دوستانش از جمله حاج محمد علی آقا بادامچی و سرتیپ زاده، با او تماس داشتند. اما هر لحظه بیم خطر بود! چون اگر صمد خان از آمدن شیخ آگاه میشد بی درنگ حکم قتل وی را صادر میکرد. پس از مشورت و تبادل نظر با دوستانش، صلاح در آن دیدند که آمدن شیخ را به اطلاع صمد خان برسانند تا بعدها بهانهای برای آزار و اذیت او نیابد. بالاخره پس از مذاکراتی چند صمد خان حکمی مبنی بر مصونیت خیابانی - مشروط بر اینکه جز به امامت جماعت و کار و
تجارت نپردازد - صادر کرد.
از آن پس خیابانی، در سکوت خویش، به تفکر پرداخت. او درباره نجات ملت و کشور، خوب تامل و اندیشه کرد و به این نتیجه رسید که باید برای حفظ
دین خدا و حریت جامعه، کسب قدرت کرد و تنها با قدرت حکومت میتوان با قدرت دیگر مبارزه کرد.
شیخ بخوبی دریافته بود که تنها موعظه و فعالیت سیاسی و علمی و دینی، بدون در دست داشتن سررشته حکومت و قدرت، کاری از پیش نمیبرد.
در مهر ماه سال ۱۲۹۳ صمد خان، از سوی روسها کنار گذاشته و فضای آزادی نسبی در تبریز ایجاد شد. اما بدتر از صمد خان، خود روسها بودند که هنوز حضور نامیمون خود را حفظ میکردند. ولی از آن سو در بهار سال ۱۲۶۹ (۱۳۳۵ هجری) با ظهور انقلاب اکتبر روسیه، امپراتوری سیصد ساله تزاری در آن سرزمین پهناور برای همیشه برچیده و دفترش بسته شد. از آن پس، نیروهای آدمکش و خبیث و وحشی روسی، ایران را ترک کردند. با پاک شدن
خاک تبریز از لوث روسها، نسیم
آزادی در خطه آذربایجان و شمال ایران وزیدن گرفت.
خیابانی از نعمت آزادی استفاده کرد و دوستان آزادیخواه و مبارزش را - که اغلب «دموکرات» نامیده میشدند - گرد آورد و کمیتهای تشکیل داد. سپس همه نمایندگان دموکرات و آزادیخواه را از سراسر آذربایجان به تبریز دعوت کرد و کنفرانسی برگزار کردند. در این کنفرانس استانی، چهارصد و هشتاد نفر شرکت داشتند. تشکیلات فرقه دموکرات، که پنج سال پیش تعطیل شده بود، دوباره تاسیس شد. در همان کنفرانس، انتشار روزنامه «تجدد»، ارگان تشکیلات دموکرات، مورد تصویب قرار گرفت و خیابانی مدیر مسؤول و صاحب امتیاز روزنامه شد.
نخستین شماره تجدد در بیستم
فروردین ماه ۱۲۹۶ (۸
رجب ۱۳۳۵) انتشار یافت.
شیخ در اولین شماره تجدد، مقالهای تحت عنوان «
نور حقیقت خواهد تابید» نوشت و لزوم اجرای قوانین مشروطیت و احیای آن را بیان کرد.
در همان
سال خیابانی به رهبری فرقه دموکرات آذربایجان برگزیده شد و فرقه دموکرات را توسعه داد و اصلاحات اساسی در آن ایجاد کرد
و همگام با انتشار روزنامه تجدد و سرپرستی آن و درج مقالات، دست به کارهای سازنده دیگری در جهت پیشبرد اهداف و تامین آسایش مردم و تعیین والی برای آذربایجان زد تا مردم را برای یک حرکت عظیم و همگانی آماده سازد.
در آن سال،
خشکسالی بود و با رسیدن زمستان، مردم دچار قحطی و
فقر شدند. خیابانی با تشکیل کمیسیون آذوقه، اعانه، دارالمساکین و... توانست مشکلات مردم را از پیش پا بردارد و مردم را نجات دهد. او با گرانفروشی و احتکار فرصت طلبان مبارزه کرد.
آذربایجان روزهای سختی را میگذراند. خیابانی در صف اول مبارزه با تبهکاران داخلی و خارجی و دشمنان آزادی و استقلال، هوشیارانه مردم را رهبری میکرد. با وجود مشکلات فراوان و فرسایندهای همچون
قحطی، بیماری، دشواریهای ناشی از
جنگ جهانی اول - که به رغم بی طرفی ایران، صدمات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن به این کشور نیز رسیده بود. - و... آذربایجان قهرمان همچنان استوار و مقاوم بود.
در این گیر و دار که جنگ جهانی اول واپسین روزهای ویرانگری خود را سپری میکرد، ناگهان در اواخر
شعبان ۱۳۳۷، سربازان عثمانی (ترکیه) وحشیانه از مرزها گذشته، خاک آذربایجان را اشغال کردند! آنان به بهانه تنبیه مسیحیان آشوری که با همکاری سالداتهای روس، مردم ارومیه را
قتل و غارت کرده، بازارها را به
آتش کشیده بودند، به خاک آذربایجان هجوم آوردند. اما هدف اصلی عثمانیها از تجاوز به خاک ایران، پرکردن جای خالی مستعمراتی از قبیل
عراق و
سوریه و
لبنان بود که بر اثر جنگ جهانی از دست داده بودند. اگر هدف، تنبیه آشوریهای ارومیه بود، در تبریز چه کار میکردند؟ غارتگری و چپاول غلات و آذوقه اهالی تبریز چه بود؟ سعی در تفرقه افکنی و پیاده کردن اهداف «پان ترکیزم» در تبریز برای چه بود؟
خیابانی با غارتگران متجاوز عثمانی به مخالفت برخاست، و نیروهای عثمانی، او و همرزمانش را دستگیر کرده، به ارومیه بردند و به زندان انداختند. پس از دو ماه تحمل زندان و آزار و اذیت، عثمانیها ایران را ترک کردند و خیابانی و همراهانش را نیز با خود بردند و در شهر قارص به مدت پانزده روز زندانی و سپس آزادش کردند و شیخ به همراه همرزمانش به وطن بازگشت.
در مرداد ۱۲۹۸ انتخابات مجلس چهارم شروع شد. خیابانی با داشتن نه هزار رای، حایز اکثریت آراء بود. در اثنای
انتخابات، متن قرارداد ۱۹۱۹ بین دولت ایران و انگلیس امضا و در ایران منتشر شد. این پیمان ننگین را وثوق الدوله، نخست وزیر ایران، با نمایندگان انگلیس منعقد کرده بود. وثوق الدوله، سالها پیش با قبول اولتیماتوم روس، ضربه مهلکی به پیکر مشروطیت زده بود و اینک با امضای قرارداد استعماری دیگر در صدد بود که اختیار کامل امور مالی، گمرکی و نظامی ایران را به دست مستشاران انگلیسی بدهد و کشور را تحت الحمایه بریتانیا گرداند.
در پی انتشار متن قرارداد، موجی از اعتراض و ناخشنودی در ایران پدید آمد. فرقه دموکرات در تبریز به رهبری خیابانی علیه قرارداد ۱۹۱۹ وارد عمل شد و روزنامه تجدد نوشت:
«تا زمانی که قرارداد به تصویب مجلس نرسیده، ورق پارهای بیش نیست و اعتباری ندارد! »
از طرفی وثوق الدوله با آگاهی از واکنش خیابانی و پیروانش در تبریز، به فکر چاره افتاد. چون میدانست که اگر پای خیابانی و همفکرانش به مجلس چهارم باز شود، نخواهند گذاشت که این قرارداد استعماری تصویب گردد همچنان که هشت سال پیش نگذاشتند اولتیماتوم روس، تصویب و قبول شود.
به دنبال اعتراضات و کشمکشهای سیاسی، وثوق الدوله با اعزام دو نفر خارجی به همراه چند مزدور از
تهران به تبریز، بسیاری از کارمندان و مسؤولان ادارات را به دلیل اینکه نتوانسته بودند در انتخابات خواستههای او را برآورند، اخراج و افراد مزدور و خود فروختهای را جایگزین آنان کرد و در واقع انتخابات آذربایجان را به هم زد.
این بود که در دوره چهارم مجلس، نمایندگان آذربایجان به مجلس راه نیافتند.
خیابانی در آن روزهای حساس، سفری به تهران کرد تا اوضاع سیاسی را از نزدیک بررسی کند. او سعی بر این داشت که با بعضی از رجال مشهور سیاسی گفتگو کند و زمینه مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ را مساعد گرداند. اما کسی جواب مناسب نداد. در همان روزها شصت هزار تومان از طرف وثوق الدوله به خیابانی پیشنهاد شد تا بگیرد و ساکت شود! خیابانی تازه متوجه شد که در پایتخت چه خبر است و اینکه از بسیاری از رجال سیاسی، صدایی بر نمیآید، از آن روست که حق سکوت گرفتهاند! او با رد این پیشنهاد، به تبریز برگشت و پی برد که نمیتوان به رجال تهران امیدوار بود. او در تبریز با دعوت آزادیخواهان و دموکراتها، در روز ۲۲
اسفند ۱۲۹۸ «مجلس محلی تبریز» را تشکیل داد و خود به ریاست آن انتخاب شد. کار مجلس محلی تبریز این بود که در مسائل سیاسی و اجتماعی تبریز و آذربایجان، تصمیم گیری کند چون نمایندگان آذربایجان را از رفتن به مجلس شورای ملی محروم کرده بودند. مذاکرات و تصمیمهای مجلس محلی هر روز در روزنامه تجدد چاپ میشد و به اطلاع مردم میرسید.
نوروز سال ۱۲۹۹ گذشت. در هشتم فروردین سال نو، بیانیهای از طرف کمیته مجلس محلی تبریز، خطاب به آزادیخواهان و هموطنان صادر شد. در بیانیه مزبور، اتحاد، اتفاق و نظم دموکراتها و همکاری و یاری همه آزادیخواهان میهن دوست ایرانی، به مثابه یگانه تکیه گاه کمیته معرفی شده و مورد تاکید قرار گرفته بود.
بعد از ظهر روز سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۹ (۱۶ رجب ۱۳۳۸) در حیاط عمارت تجدد، جنب و جوشی پدیدار بود. آزادیخواهان پیرو خیابانی که همه مسلح بودند، گروه گروه در آن جمع میشدند. آتش و
خشم در درونشان شعله میکشید و در خروش و هیجان بودند. ساعتی گذشت که ناگهان فرمان رهبر آزادی و تجدد، شیخ محمد خیابانی مبنی بر آزاد کردن و نجات دادن «میرزا باقر» از زندان کلانتری محله نوبر صادر شد. میرزا باقر به سبب مخالفت با «ماژوربیورلینگ» - رئیس شهربانی تبریز که فردی خارجی بود و از طرف وثوق الدوله منصوب شده بود - زندانی گشته بود.
با صدور فرمان شیخ، بیش از پنجاه مجاهد مسلح، به کلانتری نوبر حمله کرده، میرزا باقر را آزاد کردند و به عمارت تجدد آوردند. ماموران کلانتری گرچه آزادیخواهان را تعقیب کردند، به هیچ کاری موفق نشدند. بدین گونه نخستین گام قیام با موفقیت و پیروزی برداشته شد.
خورشید هفده فروردین غروب کرد و
شب شد. شب
آبستن حوادثی دیگر بود. همان شب بسیاری از گروههای آزادیخواهی به پیروان خیابانی در عمارت تجدد پیوستند.
صبح ۱۸ فروردین ۱۲۹۹ در تبریز، صبح آزادی و صحنه یکی از پرشکوهترین قهرمانیهای
تاریخ ایران بود. بازار تعطیل شد. دانش آموزان مدارس، به حالت راهپیمایی در ساختمان و اطراف عمارت تجدد گرد آمدند. شعارهای ضد دولت وثوق الدوله و مزدورانش، در فضای شهر طنین افکنده بود. مردم آزادیخواه، مسلمان و قهرمان تبریز، به اشاره پیشوای خود خیابانی، به شهربانی ریخته، آزادیخواهان دربند را از سیاهچالها نجات دادند. ادارات شهر همه به دست آزادیخواهان افتاد. شیخ به مزدوران وثوق الدوله در تبریز اخطار کرد که هرچه زودتر شهر را ترک گویند و آنان چهارشنبه شب، تبریز را به قصد تهران ترک کردند.
بدین سان در روز دوم قیام، تبریز از لوث حضور خائنان و بیگانگان مزدور پاک شد
و رشته امور شهر به دست خیابانی و پیروانش افتاد و خورشید آزادی از افق آذربایجان درخشید. در روز پنجشنبه خیابانی هیات مدیرهای را برای اداره اجتماع مردم و تصمیم گیریهای لازم، انتخاب کرد. این هیات، در همان روز بیانیهای به زبان فارسی و فرانسه نوشته، به دیوارهای شهر نصب کردند:
«آزادیخواهان شهر تبریز در مقابل تمایلات ارتجاعی برخی افراد ضد مشروطیت که در حکومتهای محلی و در مرکز ایالت آذربایجان ظهور کرده بود، به هیجان آمده و دست به اعتراض و قیام زدند. آزادیخواهان تبریز اعلام میکنند که برنامه آنان عبارت است از تحصیل اطمینان کامل در احترام به قانون اساسی و اجرای صادقانه آن. آزادیخواهان موقعیت فوق العاده حساس فعلی را در نظر گرفته و مصمم هستند که نظم و آسایش را به هر وسیله که باشد، برقرار دارند. برنامه آزادیخواهان در دو عبارت خلاصه میشود:
۱ - برقرار داشتن آسایش عمومی
۲ - از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت.»
قیام پیروزمندانه مردم تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی، بیش از پنج ماه ادامه داشت. شیخ، در حیاط ساختمان تجدد به ایراد نطقهایی میپرداخت و مردم با اشتیاق تمام پای صحبتش مینشستند. این سخنان به زبان آذری بود و ترجمه فارسی اش هر روز در روزنامه تجدد چاپ میشد. در این پنج ماه خیابانی و جنبش با خطرهای فراوانی مواجه بودند، اما بر همه پیروز شدند و آتش توطئهها را خاموش کردند... که شرح و بسط آن در این مجال اندک نمیگنجد.
خیابانی در این پنج ماه، بیش از آنکه ژست رهبر و فرمانده قیام مسلحانه به خود بگیرد، هیبت یک رهبر فکری و ایدئولوگ و متفکر انقلابی را داشت و هر روز با نطقهای پرشور در مسائل اجتماعی و سیاسی و فکری، سعی در برپایی
انقلاب فرهنگی و خودآگاهی سیاسی و اجتماعی در اندیشههای مردم داشت.
از طرفی دشمنان او، بویژه از ناحیه حکومت مرکزی، هر لحظه در صدد سرکوبی او و قیامش بودند. در این مدت وثوق الدوله از نخست وزیری احمد شاه عزل و مشیرالدوله به جای او منصوب شد. مشیرالدوله برای شکست قیام خیابانی، مهدی قلی خان هدایت، معروف به مخبرالسلطنه را که وزیر مالیه او بود به سمت والیگری آذربایجان انتخاب و مامور براندازی قیام تبریز کرد.
مخبرالسلطنه، چهرهای موجه و ملی داشت و به همین سبب بدون سرباز و محافظ وارد تبریز شد و کسی با او کاری نداشت. مدتها سعی کرد از طریق صحبت با دوستان خیابانی، او را از ادامه نهضت باز دارد، ولی خیابانی اعتنایی نکرد و از طرفی گمان نمیکرد که مخبر السلطنه قصد
خیانت داشته باشد. مخبر السلطنه چون از راه
تزویر و فریب و مذاکره نتوانست خیابانی را از راهی که در پیش گرفته منصرف سازد، با رئیس قزاقخانه تبریز - که یک کلنل روسی بود - گفتگو و تبانی و نقشه سرنگونی قیام تبریز را طرح ریزی کرد. سرانجام در سپیده دم یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۲۹۹، که بسیاری از نیروهای مسلح خیابانی برای برچیدن اشرار محلی به اطراف تبریز رفته بودند و نیروی اندکی در شهر و اطراف عالی قاپو (مقر حکومت خیابانی و مرکز قیام) مانده بود، قزاقهای مسلح به دستور کلنل روسی و مخبر السلطنه، به شهر ریختند و تمام نیروهای قیامی را یا کشتند یا خلع سلاح کردند و همه مراکز آزادیخواهان و ادارات را به تصرف خود درآورند و عالی قاپو را در اختیار خود گرفتند.
قزاقها به فرمان مخبرالسلطنه به خانه خیابانی ریختند، ولی قبل از اینکه به او دست بیابند خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایهاش، شیخ
حسنعلی میانجی، پناهنده شده بود. شیخ
حسنعلی اصرار کرد که پیش مخبرالسلطنه برود و وساطت کند، ولی خیابانی نپذیرفت. تا اینکه بعد از ظهر ۲۲
شهریور ۱۲۹۹/ ۲۹ ذیحجه ۱۳۳۸، مخفی گاه شیخ پیدا شد و با شلیک چند تیر به دست اسماعیل قزاق، در زیرزمین خانه شیخ
حسنعلی میانجی به
شهادت رسید. پیکرش را بیرون آوردند و در گورستان «سید حمزه» تبریز به خاک سپردند. بعدها آن گورستان به مدرسه تبدیل شد و پس از ویرانی مدرسه، مقبره خیابانی مظلوم هم از بین رفت.
از مطالعه تاریخ قیام خیابانی و تامل در آن، میتوان به اهداف آن پی برد. مجموع اهداف این قیام را میتوانیم در این موارد خلاصه کنیم:
۱. سرو سامان دادن به اوضاع آشفته آذربایجان
۲. قطع دست اجانب از آن خطه و کل ایران
۳. همکاری با نهضت
جنگل به رهبری
میرزا کوچک خان در راه پیشبرد و گسترش قیام در سرتاسر ایران و اصلاح اوضاع کشور و بیدار کردن مردم
۴. حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و تامین آزادی سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشور
۵. احیا و اجرای قانون اساسی مشروطیت
۶. ایجاد نوعی انقلاب فرهنگی و بازگشت به خویشتن خویش.
شکست قیام تبریز پس از حدود شش ماه علل و عوامل گوناگونی داشت، از جمله:
۱. حضور قزاقخانه در کنار شهر تبریز و همکاری آن با حکومت مرکزی
۲. کم بودن نیروهای مقاومت و مسلح قیامی و نداشتن ارتش مقاومت دایم
۳. اهتمام بیشتر شیخ محمد خیابانی به ایجاد و گسترش خودآگاهی مردم و نهضت فکری و بیداری سیاسی و بی توجهی به جذب نیروهای نظامی و مسلح برای حراست از قیام
۴.
خیانت کسانی که قول همکاری به خیابانی داده بودند.
۵. تنها ماندن خیابانی در نتیجه همکاری نکردن او باروس و انگلیس و نیروهای وابسته به آن دو، و دشمنی آنها بویژه
حکومت مرکزی با وی و قیامش
۱. اولین لازمه
شرافت یک ملت، استقلال است.
۲. استقلال ملتها را فقط فضایل و
اخلاق عالی میتواند محفوظ دارد.
۳. حافظ و نگهبان استقلال هر ملتی، شجاعت و قهرمانی اوست.
۴. یک ملت نمیتواند بدون معارف، آزادی خود را محفوظ دارد.
۵. در
راه زندگی شرافتمندانه باید از
جان و
مال گذشت.
۶. آزادی مستلزم برابری است، در مقابل
قانون همه برابریم.
۷.
ایران را ایرانی باید آزاد کند.
۸. در عین
آزادی باید مقید باشی.
۹. نخستین وسیله ترقی، داشتن روح تجدد است.
۱۰. یک فرد بی علاقه به جامعه خود، کمتر از
حیوان است.
۱۱. هیچ کار بزرگ بدون فکر انجام نمیگیرد.
۱۲. هر زمانی تقاضایی دارد که با میزان
علم و
معرفت بشر تغییر پذیر است.
۱۳. یک حرکت عمومی، تمام بشر متمدن را به جانب یک سرمنزل تکامل پیش میبرد.
۱۴. به نام هر اکثریتی نمیتوان حکم قطعی داد.
۱۵. انتظام و انضباط یک شرط عمده موفقیت است.
۱۶. انسان باید در زندگی چنان مشغول کار شود که گویا هیچ وقت نخواهد مرد.
۱۷. اندوختن سهل است و نگهداری مشکل.
۱۸. برای تامین
حیات و بقا در این
جهان باید از ضعف و ناتوانی دوری گزید.
۱۹. در روی خرابههای دیروزی باید عمارت فردا را بلند کرد.
۲۰.
اعتماد به نفس، یک شرط عمده موفقیت است.
۲۱. شجاعت، یک شرط مهم موفقیت است.
۲۲. یک لقمه خاردار باشید تا هیچ گلویی نتواند شما را فرو ببرد.
۲۳. ملتی که از
مرگ نمیترسد، هرگز نمیمیرد.
۲۴. مردن در
راه یک آرمان بزرگ، عین موفقیت است.
۲۵. ترس عامل عمده
اسارت ملتهاست.
۲۶. تو واحد ومتحد جلوه نما وبگذار دیگران از تو بترسند.
۲۷. شجاعت مادی بی شجاعت معنوی، کامل نیست.
۲۸. هرگز نباید به خستگی و یاس
اعتقاد داشت، بویژه زمانی که بار سنگین زندگی یک ملت از یک موی باریک آویزان باشد.
۲۹. هرکس باید به فراخور توانایی و دانایی خودش در امور اجتماعی و عمومی شرکت کند.
۳۰. در کلیه امور و حوادث باید «وظیفه» را از غیر وظیفه تفکیک نماییم.
۱. شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، به قلم جمعی از دوستان شیخ شهید، چاپ برلین، ۱۳۰۴ش، صفحات مختلف.
۲. قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، علی آذری، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۲، موارد متعدد و صفحات مختلف.
۳. قیام آذربایجان و ستارخان، اسماعیل امیر خیزی، تبریز، ۱۳۳۹، صفحات متعدد.
۴. تاریخ هیجده ساله آذربایجان، احمد کسروی، ج۲، صفحات ۸۵۸ به بعد.
۵. بیدارگران اقالیم قبله، محمد رضا حکیمی، ص۱۳۱ - ۱۷۵.
۶. دو قهرمان جنبش مشروطه، رحیم رئیس نیا و عبدالحسین ناهیدی.
۷. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج۲، ص۳۴ - ۴۲.
۸. شیخ محمد خیابانی خروش حماسهها، مصطفی قلیزاده، تهران، ۱۳۷۲، صفحات مختلف.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«محمدتاجر خامنه ای».