محمدامین بن محمدطاهر الحسینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاج محمد امین الحسینی، (۱۳۱۱- ۱۳۹۴ق/۱۸۹۳-۱۹۷۴) مفتی
فلسطین و از نخستین رهبران جنبش فلسطینیان بر ضد سلطه انگلیس و
صهیونیسم در
قرن چهاردهم هجری/ بیستم میلادی بود.
وی در ۱۳۱۵/ ۱۸۹۷ در
بیتالمقدّس به دنیا آمد. وی فرزند محمدطاهر بود و در
قدس زاده شد و زیر نظر پدرش که مفتی فلسطین بود، به یادگیری
اصول دین،
قرائت قرآن و
ادبیات عرب پرداخت و آنگاه به آموزش برخی از علوم نوین مبادرت کرد. پس از تحصیلات دبیرستانی، در دانشکده فرر قدس به مدت دو سال به فراگیری زبان فرانسه گذراند. سپس به قصد ادامه تحصیل به
مصر رفت و در قاهره از
دانشگاه الازهر، دانشکده ادبیات و دارالدعوه بهره برد و ضمن مراوده با
محمد رشیدرضا با اندیشههای
سید جمالالدین اسدآبادی و
شیخ محمد عبده آشنا شد و تحت تاثیر افکار آنان قرار گرفت، اما به سبب وقوع
جنگ جهانی اول، تحصیلات خود را ناتمام گذاشت و پس از و سال به قدس بازگشت.
در کودکی زیرنظر پدرش، که
مفتی بیتالمقدّس بود، ادبیات عرب و معارف اسلامی و علوم قرآنی را فراگرفت.
سپس دوره دبیرستان را به پایان رساند و پس از آن دو سال به فراگیری زبان فرانسه همت گماشت. در ۱۳۳۰/ ۱۹۱۲ برای ادامه تحصیل به قاهره رفت و در دانشگاه الازهر، مدرسه دارالدعوة و الارشاد و دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره به تحصیل و فعالیت مشغول شد و ضمن برقراری ارتباط با محمد رشیدرضا در دارالدعوه، با افکار و اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی و محمد عبده آشنا شد. با آغاز جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴، حسینی تحصیلات خود را رها کرد و از قاهره به زادگاه خود بازگشت.
زمانی که در قاهره به سر میبرد، نسبت به مسائل
فلسطین توجه خاص پیدا کرد و از پدیده
صهیونیسم و مطامع آن نسبت به این سرزمین آگاه شد. از اینرو، در ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴ که گروهی از هموطنانش به تاسیس جمعیتی ضدصهیونیستی اقدام کردند، امین نیز به آنان پیوست.
در ۱۳۳۳ ق/ ۱۹۱۵ پدرش او را برای ادامه تحصیل به استانبول فرستاد، ولی وی ظاهرا به عنوان خدمت اجباری، وارد دانشکده افسری شد و پس از رسیدن به درجه افسری به ارتش عثمانی در ازمیر پیوست. پس از آن که در ۱۳۳۵ ق/ ۱۹۱۷ انگلیسیها فلسطین را اشغال کردند، امین از ازمیر گریخت تا برای پیکار با اشغالگران به صف مبارزان بپیوندد. او به عنوان مامور جمعآوری داوطلب برای نیروهای یصل بن حسین، حاکم سوریه – که در آن تاریخ در شرق اردن فعالیت داشتند – آغاز به کار کرد. در واقع، مقارن همین ایام بود که حاج امین الحسینی نخستین بار در میان رهبران فلسطینی سربرآورد. امین از این پس از افزون بر این که در مدرسه رشیدیه و روضة المعارف، واقع در قدس، به تدریس همت گمارد. در روزنامه محلی سوریا الجنوبیه نیز به نوشتن مقاله آغاز کرد و به مخالفت خود با سیاست بریتانیا و صهیونیسم در فلسطین ادامه داد.
نخستین اقدام سیاسی امین در فلسطین، تاسیس الجمعیه الاسلامیه المسیحیه بود که پس از
اعلامیه بالفور صورت گرفت. هدف او ایجاد هماهنگی در میان همه اعراب مسلمان و مسیحی بر ضد صهیونیسم و خنثی کردن تفرقه افکنیهای انگلیسیها میان پیروان این دو آیین بود. در کنگره اول این جمعیت که در نوامبر ۱۹۱۸ در قدس برگزار شد. امین نقش مهمی ایفا کرد. در این سال، انجمنی به نام «النادی العربی»، به
ریاست امین در قدس تاسیس شد که هدف آن افزون بر مبارزه با صهیونیسم، وحدت با
سوریه بود. جمعیتهای دیگری نیز با پشتیبانی یا رهبری وی به منظور مبارزه با صهیونیسم، و انگلیسیها تاسیس شد که از آن میان میتوان «
الجمعیه العربیه الفلسطینیه» را نام برد. یکی دیگر از سازمانهای انقلابی زیر نفوذ حاج امین «الکف السوداء» بود که در ۱۳۳۷ ق/ ۱۹۱۹ به «الفدائیه» تغییر نام داد. اعضای این سازمان مخفی،
سوگند یاد کرده بودند که جان خود را در راه حاج امین فدا کنند.
با صدور اعلامیه بالفور در ۱۳۳۵/ ۱۹۱۷، امین حسینی برای مقابله با آن، سازمانی سیاسی بهنام باشگاه عربی (النادی العربی) تأسیس کرد و خود
ریاست آن را برعهده گرفت. این باشگاه در جنبش ملی فلسطین، بهویژه در سالهای ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷/ ۱۹۱۸ـ۱۹۱۹، نقش مؤثری ایفا نمود.
حاجامین حسینی با برخی سازمانهای زیرزمینی نیز همکاری میکرد.
او با سازمانی به نام الکَفّ السوداء (پنجه سیاه)، که در ۱۳۳۷/۱۹۱۹ در یافا تشکیل شده بود، ارتباط داشت.
در قیام ۱۳۳۸/ ۱۹۲۰، که به
انقلاب اول فلسطین مشهور شد، حسینی از رهبران اصلی بود. نیروهای انگلیسی این قیام را بهشدت سرکوب کردند و حسینی نیز که دستگیر شده بود، با کمک جوانان فلسطینی آزاد شد و به
دمشق و شرق
اردن گریخت و مورد استقبال امیر عبدالله حکام شرق اردن قرار گرفت. دادگاه نظامی بریتانیا او را محاکمه غیابی و به ده سال زندان با اعمال شاقه محکوم کرد. چندی بعد که هربرت سموئل، کارگزار عالی انگلیس و فلسطین، فرمان عفو عمومی داد، امین و عارف العارف مشمول این عفو نشدند، با این وجود اینان نیز پس از مدت کوتاهی از فرمان عفو برخوردار شدند و به قدس بازگشتند.
در قیام ۱۳۳۸ ق/ ۱۹۲۰ که به انقلاب اول فلسطین شهرت دارد، امین نقش برجستهای در رهبری این جنبش ایفا کرد. پس از سرکوب این قیام، امین دستگیر شد ولی با همت گروهی از جوانان فلسطینی به دمشق.
پس از بازگشت امین به قدس، در ۱۳۰۰ش/ ۱۹۲۱، برادر وی کامل الحسینی که پس از پدر، مفتی فلسطین شده بود، درگذشت. بر اثر اعمال نفوذ خاندان قدرتمند حاج امین و هواداران وی، هربرت سموئل (کارگزار انگلیسیها در فلسطین) او را که در آن زمان نه از رجال دین و نه حتی در لباس روحانی بود، به عنوان فلسطین برگزید (مه ۱۹۲۱)، هرچند که انگلیسیان و
یهودیان در باطن با این انتخاب موافق نبودند. هدف انگلیسیها از این انتخاب، دامن زدن به رقابت و خصومت بین خاندان نَشاشیبی که در آن زمان شهرداری بیتالمقدّس را در اختیار داشتند و
خاندان حسینی بود. انگلیسیها همچنین میکوشیدند حاج امین را تحت نظارت خود درآورند.
امین به دلیل اینکه هیچ گاه از یک مدرسه عالی دینی فارغ التحصیل نشده و عنوان شیخ را احراز نکرده بود، هرگز رسما و کتبا به این مقام منصوب نشد و حتی انتصابش در روزنامههای رسمی اعلام نگردید.
عنوان مفتی قدس فرصت بسیار مناسبی به امین داد تا هدفهای سیاسی خود را بر ضد یهودیان و انگلیسیان دنبال کند عملا مقام رهبری دینی، اجتماعی و سیاسی فلسطینیان را به دست گیرد. وی پولهایی را که برای مصارف غیر سیاسی مانند عمران مساجد و بازسازی
قبة الصخره و
مسجدالاقصی در اختیارش قرار میگرفت، صرف اهداف سیاسی از قبیل راه اندازی تظاهرات، اهدای کمک به «انجمن اسلامی – مسیحی» و جز آنها میکرد. در
جمادی الاول ۱۳۴۰ق/ ژانویه ۱۹۲۲ که «
مجلس اعلای اسلامی فلسطین» تاسیس شد، حاج امین
ریاست آن را بر عهده گرفت و تا پایان کار مجلس در ۱۹۳۷ همچنان آن را رهبری کرد. مجلس اعلای اسلامی در این مدت نقش مهمی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایفا کرد و در واقع به مثابه یک
دولت اسلامی عمل میکرد.
امین الحسینی با احراز مقام افتا و
ریاست مجلس اعلای اسلامی، همه امور دینی فلسطین، از جمله امور مساجد، اوقاف، اداره مبلغان دینی، مفتیان وکار قضا را در اختیار گرفت. این همه اختیارات بر قدرت اجتماعی او افزود و در نتیجه وی را در میان دیگر رهبران فلسطینی بی رقیب ساخت.
اوقاف یکی از مسائل پیچیدهای بود که پس از اشغال فلسطینی و تشکیل حکومت قیمومت به دست انگلیسیها، باعث کشمکش و درگیریهای بسیاری بین امین و مجلس اعلای اسلامی از یک سو و دولت قیمومت از سوی دیگر شد و هر یک از دو طرف تلاش میکرد که این منبع درآمد را در اختیار خود بگیرد. به هر حال، حاج امین به اقتضای پایگاه دینی بلندی که یافته بود، موفق شد که رشته امور اوقاف را به دست گیرد و از آن به عنوان نوعی اهرم قدرت استفاده کند.
از ۱۳۰۰ ش/ ۱۹۲۱ به بعد، امین موضع ضدصهیونیستی خود را قاطعانه حفظ کرد ولی نسبت به حکومت قیمومت و انگلیسیها راه مدارا در پیش گرفت.
علل اتخاذ این سیاست را چنین برشمردهاند:
۱. مقام افتا که مقامی رسمی بود امین را به محافظهکاری سوق داده بود؛
۲. مبارزات چندین ساله فلسطینیان بر ضد حکومت انگلیس در فلسطین ضربات سختی خورده بود و دیگر امکان رویارویی خشونتآمیز برای آنان وجود نداشت؛
۳. حکومت انگلیس در آن زمان خود را در امور داخلی فلسطین و مناظره
اعراب و یهودیان بی طرف نشان میداد؛
۴. امین میپنداشت که دشمن اصلی صهیونیسم است، در صورتی که بسیاری از رهبران فلسطینی این تفکر و موضع سیاسی را نمیپسندیدند و از وی انتقاد میکردند و هرچند که برخی از پژوهشگران ادعا کرده ان که امین از همان آغاز معتقد به مبارزه مسلحانه با انگلیس و صهیونیسم بود، اما فلسطینیان تا سالهای ۱۹۲۹ –۱۹۲۰ کلا میپنداشتند که میتوانند از طریق
مذاکره و مدارا با انگلستان، از حقوق خود دفاع کنند و امین هم به ناچار از همین سیاست پیروی میکرد. مک داول بر این عقیده است که حاج امین آن اندازه هم که به نظر میآمد سازشناپذیر نبود. در اواخر ۱۹۳۵، پیش از
شورش اعراب فلسطین، هم او و هم موسی عالمی آماده بودند که بر سر مهاجرت یهودیان به فلسطین سازش کنند و با بن گورین به توافقی دست یابند که طبق آن، جمعیت یهودی فلسطین به ۴۴% کل جمعیت این سرزمین برسد. وقتی در ۱۳۴۳ ق/ ۱۹۲۵، بالفور، وزیر امور خارجه وقت
انگلستان، از فلسطین دیدار کرد، تظاهرات عظیمی بر ضد او صورت گرفت که رهبری آن با مجلس اعلای اسلامی و امین الحسینی بود. در همان سال، مردم سوریه بر فرانسویان شوریدند و امین به حمایت از سوریان برخاستند.
سیاست محافظهکارانه امین تا ۱۳۰۹ ش/ ۱۹۳۰ ادامه پیدا کرد. انگلستان نیز کوشید تا از این سیاست عالیترین مقام دینی و اجتماعی فلسطین، به نفع خود بهره گیرد. زمانی سیاست اصلی امین بر این قرار گرفت که مساله فلسطین از محدوده منازعات یهودیان و فلسطینیان بیرون رود و در سطح کل ملل
عرب و حتی فراتر از آن، در سطح
جهان اسلام به عنوان مسالهای مطرح شود. از کارهای مهم وی در راه حصول این هدف، آن بود که در ۱۳۰۳ ش/ ۱۹۲۴ تصمیم گرفت مسجدالاقصی را بازسازی کند و برای تامین هزینه آن از تمام
مسلمانان جهان یاری خواست؛ هیاتهایی را برای گردآوری اعانه به چند کشور اسلامی فرستاد و خود به مصر رفت و تا ۱۳۰۷ ش/ ۱۹۲۸ توانست نود و پنج هزار لیره فلسطینی جمعآوری کند. تعمیر
مسجد پنج سال طول کشید.
در ۱۳۰۱ش/ ۱۹۲۲، مجلس اعلای اسلامی (مجلس الاسلامی الاعلی)، به منظور نظارت بر امور شرعی و اداره اوقاف و دادگاهها و تعیین قضات و مفتیان، با موافقت حکومت انگلستان، در فلسطین تأسیس گردید و حسینی به
ریاست آن برگزیده شد. مجلس اعلای اسلامی برای مسلمانان فلسطین بسیار مهم بود، زیرا تا حدودی خواسته آنان را برای خودمختاری از
دولت عثمانی تحقق میبخشید.
تأسیس مرکزی برای سرپرستی ایتام در بیتالمقدّس، بازگرداندن موقوفات اسلامی که تحت سیطره و نظارت حکومت بود، تأسیس چندین دادگاه شرعی، تشکیل جمعیتهای خیریه و باشگاههای ادبی و ورزشی و همچنین اصلاح و بازسازی مسجدالاقصی، از جمله اقدامات مجلس اعلای اسلامی تحت رهبری حاج امین بود.
از جمله تلاشهای وی برای اسلامی کردن قضیه فلسطین، پیشنهاد دفن
مولانا محمدعلی، پیشوای
مسلمانان هند، در قدس بود. به علاوه حاج امین گهگاه هیاتهایی را برای طرح مساله فلسطین به کشورهای اسلامی گسیل میداشت، یا خود برای این مقصود به سفر میرفت. او در ۱۹۲۶ در کنفرانس اسلامی
مکه شرکت کرد. در تمامی این احوال، سیاست بریتانیا این بود که مساله فلسطین در حد
منازعه داخلی میان اعراب و یهودیان فلسطین باقی بماند.
در سال ۱۹۲۴ و ۱۹۲۸ گردهماییهایی به قصد ترویج
مسیحیت و مبارزه با
اسلام در قدس صورت میگرفت. مسلمانان فلسطینی از این موضعگیری آشکار مسیحیان بر ضد اسلام سخت به خشم آمدند و درگیریهایی میان دو طرف روی داد. حاج امین با متوقف ساختن آن گردهماییها به درگیریها پایان داد.
حوادثی که از ۱۹۲۹ به بعد رخ داد، امین و دیگر فلسطینیان را به مبارزات حادتری بر ضد صهیونیستها و انگلیسیها سوق داد. طلیعه این دوره از مبارزات، قیام براق بود: براق، مکانی است کوچک، نزدیک دیوار غربی بیت المقدس که روایت شده عروج
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با مرکبی موسوم به براق از آنجا آغاز شده و یهودیان آنجا را
دیوار ندبه میگویند و برای آنان نیز مقدس است.
وقتی فلسطینیان احساس کردند که یهودیان تدریجا درصدد دست یافتن به مسجدالاقصی و تخصیص دیوار ندبه به خود هستند، برآشفتند و کشمکشهایی پدید آمد که در آن شماری یهودی و فلسطینی کشته شدند. در این ناآرامیها، امین و مجلس اعلای اسلامی نقش مهمی در حمایت از مسلمانان ایفا کردند.
پس از قیام بُراق و کشمکش بین فلسطینیها و یهودیان بر سر تغییرات در دیوار ندبه، در ۱۳۰۸ش/۱۹۲۹، که به کشته شدن عدهای از هر دو طرف انجامید، حسینی در مقام
ریاست مجلس اعلای اسلامی، به همراه هیئتی فلسطینی برای مذاکره و حل و فصل مسئله بُراق به لندن سفر کرد. آنان در ملاقات با مسئولان انگلیسی، توقف فروش زمینهای فلسطینیان و مهاجرت یهودیان و تأسیس حکومت ملی پارلمانی را تقاضا کردند که نتیجه مطلوبی نداشت.
بعد از حادثه براق و خرید بیش از پیش اراضی فلسطینیها توسط یهودیان، امین و هفکران وی به این نتیجه رسیدند که پشتیبان اصلی یهودیان دولت بریتانیاست و باید لبه تیز مبارزه را متوجه این دشمن اصلی کنند.
در ۱۳۱۰ش/ ۱۹۳۱، مجمع عمومی اسلامی (
المؤتمر الاسلامی العام) در قدس تشکیل شد. این مجمع درصدد بود افکار عمومی مسلمانان را بعد از
قیام براق، به مسئله فلسطین جلب کند. حسینی
ریاست مجمع را برعهده داشت و در آن ــکه با حضور ۲۲ تن از سیاستمداران برجسته جهان عرب و اسلام برگزار گردیدــ بر تقدس مسجدالاقصی و اماکن مجاور، از جمله براق، تأکید کرد و ضمن نشان دادن اهمیت فلسطین برای جهان اسلام، صهیونیسم و سیاست انگلستان در فلسطین را محکوم نمود.
اگر چه کنفرانس کار چنانی از پیش نبرد، ولی در شرایط خاص آن زمان، گامی مثبت در راه بیداری و اتحاد مسلمانان در برابر انگلیس و صهیونیسم بود.
حاج امین در سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶ دو کنگره متشکل از علمای فلسطین در بیت المقدس به
ریاست خود تشکیل داد که هدف از آن، مقاومت و رویارویی با خطر برپایی دولت صهیونیستی و زیر پا نهادن حقوق قانونی و تاریخی مردم فلسطین بود. در ۱۹۳۶ مفتی فلسطین، همه رهبران احزاب سیاسی را به نشستی فراخواند که نتیجه آن تشکیل «کمیته عالی عرب» بود. امین به
ریاست این کمیته برگزیده شد. این
ریاست، رهبری بلامنازع او را در جنبش فلسطینیان استوار ساخت. او در این مقام، سازمان دهنده اصلی شورشهای ۱۹۳۶ و ناآرامیهای داخلی سال بعد شد. در این دوران، امین با استفاده از امکانات مادی مجلس اعلای اسلامی، اوقاف، صندوق الامه، کمیته عالی عرب و کمکهای مردمی، به خرید سلاح مبادرت کرد. افزون بر تجهیز نیروهای داخلی فلسطین، امین کوشید تا نیروهایی نیز از جاهای دیگر فراهم آورد. در ۱۹۳۶ «کمیته مرکزی برای جهاد» تشکیل شد که دفتر اصلی آن در لبنان بود و
ریاست عالی آن را امین الحسینی برعهده داشت.
در ۱۳۱۲ش/۱۹۳۳، حسینی با سفر به کشورهای اسلامی، کوشید برای جلوگیری از گسترش صهیونیسم و فعالیت فرهنگی یهودیان، در آن کشورها دانشگاه مسجدالاقصی تأسیس نماید، ولی مخالفت انگلیسیها مانع از تأسیس این دانشگاهها شد.
او در ۱۳۱۳ش/ ۱۹۳۴ تظاهرات گستردهای در مخالفت با فروش زمینهای فلسطین به صهیونیستها سازماندهی کرد که انگلیسیها آن را بهشدت سرکوب کردند.
مهمترین مساله آن سالها مهاجرت روزافزون یهودیان به فلسطین بود. امین تلاش فراوانی کرد تا از این مهاجرت و فروش اراضی فلسطینیان به یهودیان جلوگیری شمرد. در ۱۹۳۴ مردم فلسطین در یافا به رهبری امین در اعتراض به ورود یهودیان به خاک فلسطین سر به شورش برداشتند که سرکوب شد. او خود، فروش اراضی را شرعا تحریم کرد که فتاوای مشابه صادر کنند. به دنبال درگیریهای خشونت آمیز، در ۱۹۳۵ قیام
عزالدین قسام روی داد. شواهد فراوان نشان میدهد که این قیام با اطلاع و همکاری امین صورت پذیرفت. در همان سال با ابتکار امین، «سازمان جهاد مقدس» با عضویت گروههای مخفی کوچکی تشکیل شد تا مبارزه مسلحانهای را آغاز کند. امین،
عبدالقادر حسینی را به فرماندهی این سازمان برگزید. در همین اوان
عبدالرحمن بنا (برادر شیخ
حسن البنا) ضمن دیدار با حاج امین، حمایت
اخوان المسلمین را از جنبش فلسطین اعلام کرد.
وی همچنین جمعیت «الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» را در ۱۳۱۴ش/۱۹۳۵ تأسیس نمود که یکی از مهمترین وظایف آن اعلام اسامی فروشندگان زمین و آگاهی بخشیدن به افکار عمومی، و همچنین انتشار فتاوی
علما، مانند
رشیدرضا و
محمدحسین کاشفالغطاء، از مراجع معروف
شیعه در
نجف، در
تحریم فروش زمین به یهودیان در فلسطین بود.
پس از قیام عزالدین قسام و
شهادت وی در ۱۳۱۴ش/ ۱۹۳۵، درگیری مسلحانه بین فلسطینیها و صهیونیستها افزایش یافت و در ۳۰ فروردین ۱۳۱۵/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۶ اعتصاب عمومی آغاز شد.
۱۹۳۶ سال قیام عمومی مردم فلسطین بود که به صورتهای گوناگون از جمله اعتصابات طولانی و تظاهرات گسترده، آشکار میشد. بریتانیا که از خاموش کردن آتش این قیام ناتوان بود، از برخی رهبران عرب مانند ملک عبدالعزیز، پادشاه سعودی یاری خواست و آنان کتبا از امین تقاضا کردند تا به اعتصابات پایان داده شود که پذیرفته شد. گرچه به نظر بعضی، مفتی خود به دلیل فلج شدن زندگی مردم، از رهبران عرب مانند ملک عبدالعزیز، پادشاه سعودی یاری خواست و آنان کتبا از امین تقاضا کردند تا به اعتصابات پایان داده شود که پذیرفته شد. گرچه به نظر بعضی،
مفتی خود به دلیل فلج شدن زندگی مردم، از رهبران عرب خواستار میانجیگری شد. به منظور رسیدگی به حوادث این سال، کمیته تحقیق سلطنتی بریتانیا تشکیل شد. امین در آن کمیته حضور یافت و از حقوق مردم فلسطین دفاع کرد و خواهان الغای حکومت قیمومت و استقرار حکومت مشترک یهود و فلسطینی شد.
در این ایام مقامات و مطبوعات غربی بر ضد امین تبلیغات فراوانی کردند و او را مسئول ناآرامیهای فلسطین دانستند. وزیر مستعمرات انگلیس، مفتی فلسطین را «قهرمان شرور» خواند. با این همه،
قدرت و محبوبیت امین در میان فلسطینیان همچنان فزونی میگرفت. در پی این رویدادهای خشونتبار، طرح تقسیم فلسطین از سوی بریتانیا مطرح شد. مقامات این کشور، امین را مانع عمده در تحقق طرح تقسیم میدانستند و بنابراین، مطبوعات انگلیسی مقالات تندی بر ضد وی نوشتند و آشکارا اعلام داشتند که او سد راه است و مصلحت در عزل اوست. اما امین به مبارزه خود ادامه داد. او با کنسول آلمان ملاقات کرد و از این کشور خواست تا اعراب را در مبارزه خود بر ضد صهیونیسم یاری دهند.
امین در تعقیب هدف خود در موسم
حج به مکه رفت و با شاه
عربستان و برخی دیگر از رهبران مسلمان دیدار و
مشورت کرد و از آنجا به سوریه و سپس به
عراق رفت.
پس از بازگشت به قدس، حکومت انگلیسی فلسطین آهنگ دستگیری او نواختد. امین به مسجدالاقصی پناهنده شد. حکومت که نمیتوانست او را دستگیر کند، وی را از
ریاست مجلس اعلای اسلامی و کمیته عالی عرب و سمتهای دینی برکنار، و این دو نهاد را غیر قانونی اعلام کرد. امین پس از دو ماه محاصره، سرانجام موفق شد به سوریه بگریزد. امین وقتی از سوریه به بیروت رفت، به چنگ فرانسویان افتاد. دولت بریتانیا از فرانسه تقاضای تحویل وی را کرد لیکن فرانسه به سبب تظاهرات گستردهای که در حمایت از امین برپا شد و نیز احتمالا به علل دیگر، از تسلیم او امتناع کرد. در بیروت به رغم دشواریها و مراقبت شدید پلیس، امین به سازماندهی نیروهای فلسطینی ادامه داد و در نوامبر ۱۹۳۷،
سعید عبدالفتاح الامام،
رئیس النادی العربی دمشق را به آلمان فرستاد تا همکاری آن کشور را با جنبش فلسطین جلب کند.
در این اوضاع، کمیتههای ملی در یک گردهمایی عمومی با نمایندگان احزاب سیاسی، لجنه عالی عربی (اللَجْنَة العربیة العلیا) را تشکیل دادند که حسینی به
ریاست آن برگزیده شد.
این لجنه اعلام کرد که اعتصاب را با هدف تغییر بنیادی سیاست انگلیس در فلسطین و توقف مهاجرت یهودیان به این کشور ادامه میدهد. همچنین در برپایی اعتصابات و تظاهرات مردم فلسطین برضد صهیونیستها و استعمار بریتانیا نقش مؤثری ایفا نمود.
با آغاز قیام عمومی مردم فلسطین در ۱۳۱۵ش/ ۱۹۳۶، حسینی از آن حمایت نمود و از طریق لجنه عالی عربی، از فلسطین و
کشورهای اسلامی اعانه جمع کرد.
در این میان، با وساطت حکام کشورهای عربی (از جمله عبدالعزیز آلسعود، ملکعبداللّه و ملک غازی) و درخواست آنان از حاج امین برای توقف قیام و جلوگیری از کشتار مردم فلسطین، وی دستور داد اعتصابات و تظاهرات را متوقف کنند.
در ۱۶ تیر ۱۳۱۶/ ۷ ژوئیه ۱۹۳۷، با انتشار گزارش کمیته سلطنتی در لندن برای تقسیم فلسطین به سه منطقه، حاجامین به شدت با آن مخالفت کرد و لجنه عالی عربی نیز با این طرح به مبارزه برخاست.
حاجامین در ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷ به عربستان رفت و با پادشاه آن کشور و دیگر رهبران مسلمان درباره مخالفت با طرح بریتانیا مذاکره کرد و سپس به سوریه عزیمت نمود. پس از بازگشت به
بیتالمقدّس، انگلیسیها قصد داشتند وی را دستگیر کنند، ولی حسینی در مسجدالاقصی متحصن شد. دولت انگلیس نیز وی را از
ریاست مجلس اعلای اسلامی و لجنه عالی عربی برکنار کرد و این دو مرکز را منحل نمود.
حسینی پس از سه ماه محاصره، به سوریه گریخت
و سپس به بیروت رفت، اما در آنجا مقامات فرانسوی او را دستگیر کردند.
تظاهرات گسترده
مسلمانان در شهرهای گوناگون جهان اسلام در حمایت از حسینی، موجب شد تا مقامات فرانسوی از تحویل وی به انگلیسیها خودداری کنند و وی دو سال در بیروت سکونت گزید.
اما بعد از مدتی، به علت نداشتن امنیت جانی و تمایل فرانسویها به تحویل دادن او به انگلیسیها، به بغداد گریخت. دولت بریتانیا از حکومت عراق خواست تا وی را تحویل دهد، اما عراق نپذیرفت.
حسینی در عراق مبارزات خود را از سرگرفت و برای آموزش فلسطینیها در مدارس نظامی عراق و تشکیل گروه مسلح فلسطینی تلاش کرد.
از اقدامات مهم امین در عراق آموزش مجاهدان فلسطینی زیر نظر نظامیان عراقی بود. دیگر، تشکیل «حزب الامه العربیه» در فوریه ۱۹۴۱/ اسفند ۱۳۱۹ بود که هدف آن تحقق وحدت اعراب و تامین استقلال کشورهای عربی بود.
ریاست این حزب که اعضای آن را شماری سیاستمدار فلسطینی و عراقی تشکیل میدادند، با امین بود. این حزب زمینهساز قیام
رشیدعالی گیلانی بر ضد انگلیسیان گردید.
حاج امین جانب رشید عالی را گرفت و با وی صمیمانه همکاری کرد و حتی از همه اعراب خواست تا از او حمایت کنند اما کوشش عمده امین در عراق معطوف به مساله فلسطین شمرده میشد. دولت بریتانیا کلنل نیوکمب را به بغداد فرستاد تا امین را به پذیرش طرح مک دنالد راضی کند، اما توفیقی نیافت.
در همین اوقات صهیونیستها قصد ربودن امین کردند، ولی توفیقی نیافتند.
وی همچنین حزب ملت عرب (حزبالامة العربیة) را تأسیس نمود که بیشتر اعضای آن از فلسطین و عراق بودند. هدف اصلی این حزب، کسب استقلال و وحدت کشورهای عربی و مبارزه با استعمار بود که بسیاری از اعضای آن در قیام رشیدعالی گیلانی شرکت کردند.
حسینی در ۱۳۲۰ش/ ۱۹۴۱ نماینده خود را برای مذاکره با هیتلر به آلمان اعزام نمود و در نامهای، از آلمان و متحدان آن خواست که استقلال کشورهای عربی را به رسمیت بشناسند.
در ۱۳۲۰ش/ ۱۹۴۱، پس از شکست رشیدعالی گیلانی، که مورد حمایت آلمانیها بود، حسینی تحت تعقیب انگلیسیها قرار گرفت و ناگزیر در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۰/ ۲۰ مه ۱۹۴۱ به
ایران سفر کرد و سپس عازم
ترکیه شد.
پس از آن نیز به ایتالیا رفت.
چون امین، به هنگام اقامت در عراق، در حل مسائل جهان اسلام و احقاق حقوق مردم فلسطین از بریتانیا به کلی ناامید شده بود، به فکر نزدیکی بیشتر با آلمان و متحدان آن افتاد. در همین سال او منشی مخصوص خود
عثمان حداد را به منظور مذاکره با مقامات آلمانی، پنهانی بدان کشور گسیل داشت. نتیجه این سفر، تنظیم قراردادی در شش مقوله بود. از جمله مقرر گردید که آلمان و ایتالیا چشم طمع به
مصر و
سودان ندوزند.
پس از شکست قیام رشید عالی و در خطر افتادن هواداران نازیها، دولت انگلیس برای دستگیری امین به تکاپو افتاد و او ناچار با گروهی از یارانش، از جمله رشیدعالی، به ایران گریختند. چون
تهران در آستانه سقوط قرار گرفت و گروهی از همراهان امین اسیر شدند، او مخفیانه از تهران به ترکیه رفت. گویا ایتالیا او را در خروج از تهران یاری کرد. امین پس از ورود به آنکارا آهنگ اروپا کرد. ظاهرا چون جهان عرب در آن زمان در اشغال یا در حوزه نفوذ متفقین بود، امین اروپا را امنتر یافت و بنابراین، خود را از طریق بلغارستان، رومانی به ایتالیا و سرانجام به آلمان رساند.
حسینی در ۵ آبان ۱۳۲۰/ ۲۷ اکتبر ۱۹۴۱ با موسولینی مذاکره کرد، که در نتیجه آن دولتهای آلمان و ایتالیا متعهد شدند از
استقلال و
آزادی کشورهای عربیِ زیر سیطره
استعمار بریتانیا حمایت کنند.
وی سپس عازم آلمان شد و در ۳۰ آبان ۱۳۲۰/ ۲۱ نوامبر ۱۹۴۱، درباره حمایت از استقلال کشورهای اسلامی و مبارزه با صهیونیسم، با هیتلر مذاکره کرد.
با اشغال آلمان در ۱۳۲۴ش/ ۱۹۴۵، حسینی ناگزیر به سویس رفت، ولی به سبب فشار انگلیسیها، به وی پناهندگی داده نشد و او به فرانسه رفت.
سرانجام، حسینی با کمک دوستان خود، در ۱۳۲۵ش/ مه ۱۹۴۶ مخفیانه عازم قاهره شد. در آنجا مورد احترام و تکریم ملک فاروق قرار گرفت اما دولت مصر، زیر فشار انگلیسیها، فعالیت سیاسی او را محدود کرد.
در جنگ داخلی بالکان (۱۹۴۱-۱۹۴۲) میان صربها، کرواتها و مسلمانان
بوسنی هرزگوین، مسلمانان بوسنیایی از امین یاری خواستند. امین به رم رفت و بار دیگر با موسیلینی دیدار کرد و از وی قول مساعد گرفت و به بوسنی بازگشت. به همت وی قرار شد جوانان مسلمان بوسنیایی زیر نظر ارتش آلمان آموزش ببینند و مسلح شوند. ظاهرا یکی از اهداف حاج امین در نفوذ میان بوسنیاییها جلب حمایت مقامات محلی در بیرون راندن یهودیان از بوسنی داده است. از کارهای دیگر امین در
آلمان این بود که کوشید تا شماری از زندانیان تونسی را که بر ضد
اسپانیا و
فرانسه جنگیده و در فرانسه زندانی بودند، آزاد کند.
تلاشهای گسترده مفتی فلسطین در
اروپا بر چهار محور دور میزند: سخنرانیهای رادیویی، هدایت عملیات جانبازانه در
خاورمیانه، بسیج مسلحانه مسلمانان اروپا و جنوب
روسیه در صفی واحد، و تشکیل گروهی عرب مسلح. وی به منظور سازماندهی فعالیتهایش، مرکزی با عنوان «مکتب المفتی» تاسیس کرد. «المعهد الاسلامی المرکزی» در برلین، سخنرانیهای امینی را که به مناسبتهای مختلف ایراد میشد، به آلمانی ترجمه و منتشر میکرد. به علاوه، امین با بسیاری از رجال سیاسی، دینی و اجتماعی مسلمان که در شرق اروپا زندگی میکردند و نیز با بعضی از خاورشناسان آشنا شد و با آنان درباره مسائل مسلمانان به رایزنی پرداخت. همچنین با برخی از رهبران جمعیتهای یهودی دیدار کرد.
در ۱۹۴۵ که برلین اشغال شد، امین به ناچار از آنجا به سوئیس و سپس به فرانسه رفت. او در مرز فرانسه دستگیر و در آن کشور زندانی شد. اما پس از چندی آزادی خود را بازیافت و در خانهاش تحت نظر قرار گرفت. در این مدت، از یک طرف سیاستمداران مسلمان در فرانسه به دیدارش میرفتند و برای آزادیش تلاش میکردند و از طرف دیگر، دولت انگلیس و صهیونیستها میکوشیدند که او را به عنوان مجرم جنگی دستگیر و محاکمه کنند. گروهی از صهیونیستها که خود را «کمیته یهودی نجات ملی» میخواندند، یاد داشتی تسلیم کمیسیون متفقین برای رسیدگی به جنایات جنگی کردند و طی آن جنایاتی را به امین الحسینی نسبت دادند. تلاشهای کمیسیون و صهیونیستها به این نتیجه انجامید که بلگراد طی تلگرامی حاج امین را در فهرست جنایتکاران جنگی جای دهد.
در پاریس، صهیونیستها قصد جان وی کردند، اما موفق نشدند. دولت فرانسه، به عللی چند (از جمله تضاد منافع با انگلیس در خاورمیانه، تلاش دیپلماتهای عرب مسلمان به ویژه مصر و تظاهرات مسلمانان جهان به نفع حاج امین)، از تسلیم وی به انگلیسیان خودداری ورزید. سرانجام امین با تلاش سلطان محمدپنجم (پادشاه مغرب) و دیگر دوستانش، توانست به طور ناشناس در مه ۱۹۴۶ به قاهره برود. در این شهر، امین به دیدار ملک فاروق رفت و مورد احترام قرار گرفت، اما بر اثر فشار انگلیسی دولت مصر آزادی عمل او را محدود کرد و طبعا افکار عمومی و نظر برخی از جراید مصر بر ضد امین برانگیخته شد و برخی به انتقاد از آن پرداختند.
به طور کلی امین در آن اوان برای استقلال تونس تلاش بسیار کرد. تشکیل ارتش عربی، از کارهای مهم امین بود که در ۱۳۲۲/ ۱۹۴۳ به کمک ارتش آلمان صورت گرفت. هدف، آمادهسازی رزمندگان فلسطینی برای جنگ بر ضد صهیونیستها بود. زمانی که امین در آلمان به سر میبرد، رشیدعالی گیلانی نیز به آنجا رفت و بار دیگر همکاری مبارزاتی خود را بر ضد متفقین از سر گرفتند و پیمانهایی نیز میان آنان و متحدین درباره حقوق اعراب فلسطین بسته شد.
وی در قاهره،
ریاست هیئت عالی عربی فلسطین (الهیئة العربیة العلیا لفلسطین) را ــ که اتحادیه عرب آن را در ۲۱ خرداد ۱۳۲۵/ ۱۱ ژوئن ۱۹۴۶ تشکیل داده بودــ برعهده گرفت و شعبههای آن را در بیتالمقدّس، دمشق،
بیروت،
بغداد، لندن، کراچی و
ایالات متحده امریکا دایر کرد.
در قاهره میان او و
اخوان المسلمین ارتباط نزدیکتری پدید آمد، تا آنجا که امین پیوسته در مجمع عام اخوان شرکت، و به عنوان مشاور حسن البنا در امور فلسطین فعالیت میکرد. در ۱۹۴۷ گروهی از افسران ارتش مصر که در آن زمان به سرپرستی
جمال عبدالناصر فعالیت سیاسی مخفی داشتند، با امین دیدار و اعلام کردند که آمادهاند همراه فلسطین بر ضد انگلیسیان بجنگید. دستاورد این نخستین آشنایی که بعدها ادامه یافت، یک رشته اقدامات نظامی بر ضد صهیونیستها و تاسیس ارتش فلسطین در غزه بود.
وی در مصر با گروهی از افسران آزاد به
ریاست جمال عبدالناصر دیدار کرد.
پس از آنکه
سازمان ملل در ۱۳۲۶ش/ ۱۹۴۷ قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر نمود، حسینی به شدت با آن مخالفت کرد و خواستار برگزاری اعتصاب عمومی در فلسطین شد.
در ۱۰ آذر ۱۳۲۷/ اول دسامبر ۱۹۴۸ در غزه ــکه در آن هنگام زیر حاکمیت مصر بودــ مجلس ملی فلسطین به
ریاست حسینی تشکیل شد. این مجلس، ضمن اعلام استقلال کامل فلسطین و مبارزه با اشغالگران، به تدوین قانون اساسی حکومت فلسطین همت گماشت؛ اما حکومت مصر، زیر فشار انگلیسیها، تمام رهبران فلسطینی و کارگزاران این مجلس، از جمله حاجامین، را دستگیر کرد و حکومت مصر وی را در خانهاش زیرنظر گرفت.
حسینی در ۱۳۳۰ش/ ۱۹۵۱ به
ریاست مجمع اسلامی (المؤتمر الاسلامی) در کراچی و در ۱۳۳۱ش/۱۹۵۲ به
ریاست مجمع علمای مسلمان (مؤتمر علماء المسلمین) در همان شهر برگزیده شد.
با کودتای افسران آزاد در ۱۳۳۱ش/ ۱۹۵۲ در مصر، حسینی از آنان حمایت نمود، اما پس از مدتی درباره قضیه فلسطین با جمال عبدالناصر اختلافنظر پیدا کرد و در ۱۳۳۸ش/ ۱۹۵۹ قاهره را به مقصد بیروت ترک کرد.
وی لجنه عالی عربی را به بیروت انتقال داد و در آنجا مجلهای به نام فلسطین منتشر نمود و در آن خاطرات خود را نوشت.
در ۱۳۳۸ش/ ۱۹۵۹، با برپایی کنفرانس جهان اسلام در بیروت، حسینی به
ریاست آن برگزیده شد و تا پایان عمر این منصب را برعهده داشت.
در این کنفرانس که مرکز اصلی آن در بیروت بود، کشورهای مختلفی شرکت داشتند. امین تا زنده بود
ریاست این کنفرانس را برعهده داشت. در همین سال اجلاس کنفرانس را برعهده داشت. در همین سال اجلاس کنفرانس با هدف مقابله با تقسیم فلسطین، در سوریه برگزار شد. چون محل اقامت امین در محاصره بود، او نتوانست در کنفرانس شرکت کند، ولی شرکت کنندگان وی را به
ریاست افتخاری خود برگزیدند.
پس از شکست اعراب در جنگ ۱۳۴۶ش/ ۱۹۶۷، وی کوشید برای بررسی این شکست بزرگ، مجمع اسلامی را برگزار نماید، اما موفق نشد.
در فوریه ۱۹۳۹/ اسفند ۱۳۱۷، کنفرانسی به دعوت انگلستان در لندن تشکیل شد که هدف آن تامین حقوق مساوی برای اعراب و یهودیان بود. وقتی دولت بریتانیا از سران کشورهای عرب خواست تا نمایندگانشان را به این کنفرانس بفرستند، کمیته عالی عرب اعلام کرد که این کمیته نماینده واقعی فلسطینیان، و رهبر مورد اعتماد آن نیز حاج امین است، اما بریتانیا با حضور او در کنفرانس سخت مخالف بود. با این همه، مجبور شد نمایندگی کمیته عالی را بپذیرد. جمال الحسینی به عنوان نایب
رئیس کمیته در راس هیات نمایندگی به لندن رفت و قرار شد هر تصمیمی که در لندن گرفته شود، به تایید امین الحسینی نیز برسد. به دنبال شکست کنفرانس، طرح مک دانلد مبنی بر تشکیل دو دولت مستقل عربی و یهودی نیز از جانب کمیته عالی عرب رد شد.
در پی آغاز جنگ جهانی دوم، بنا به عللی (از جمله اعمال فشار فرانسه و انگلیس، بر مجاهدان فلسطینی در سوریه، لبنان الحسینی بیش از گذشته تحت مراقبت قرار گرفت. بارها دشمن قصد جانش را کرد.
هنگامی که در ۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل تشکیل شد، امین گروههایی را برای دفاع از حقوق فلسطین به این سازمان فرستاد. در همان سال بریتانیا اعلام کرد که از فلسطین خارج خواهد شد و قضیه این سرزمین را به سازمان ملل ارجاع خواهد کرد. امین با این طرح مخالفت کرد و به «مجلس جامعه عرب» که در آن سال تاسیس شده بود، پیشنهاد کرد که یک حکومت عربی فلسطین در این کشور تشکیل شود. این پیشنهاد به رغم مخالفت نمایندگان عراق و اردن پذیرفته شد.
پس از آن که سازمان ملل به تقسیم فلسطین رای داد، امین الحسینی با آن به شدت مخالفت کرد، در پاییز ۱۹۴۸ «مجلس ملی فلسطین» به
ریاست امین در
غزه تشکیل شد و ضمن اعلام استقلال کامل فلسطین، بیانیهای صادر کرد مبنی بر این که آماده است پس از خروج انگلیس، حکومتی ملی در فلسطین تشکیل دهد. سپس دولت موقت تاسیس، و حاج امین به
ریاست مجلس ملی برگزیده شد. پس از چندی، دولت مصر، احتمالا به درخواست بریتانیا، تمام سران فلسطین و مسئولان دولت، از جمله حاج امین را به قاهره فراخواند و او را در خانه اش زندانی کرد. با این حال، امین پس از کاهش محدودیت، به فعالیت خود ادامه داد.
پیش از پایان یافتن قیمومت انگلستان، امین با جمعی از یارانش به روستای مالکیه فلسطین آمد تا طرح دولت مستقل سرزمین خود را تحقق بخشد، اما پس از سقوط صفد و روستاهای آن، طی جنگهای ۱۹۴۸، ناچار شد به خارج از اراضی فلسطین برگردد.
بر اثر وقوع درگیریها و کشتار وسیع، مهاجرت اعراب از فلسطین آغاز شد. امین که خروج فلسطینیان را صلاح نمیدید، کوشش فراوان کرد تا از آن جلوگیری کند. چون ملک عبدالله، پادشاه اردن، برای
مصالحه اعراب با
اسرائیل انعطاف از خود نشان میداد، مخامصهای که سالها میان او و خاندان حسینی وجود داشت، به نقطه اوج خود رسید. بنابراین، روز ۲۹ تیر ۱۳۳۰/۲۰ ژوئیه ۱۹۵۱ هنگامی که ملک عبدالله از
مسجدالاقصی خارج میشد، به دست یکی از طرفداران امین که عضو گروهی به نام «جهاد مقدس» بود، کشته شد. از شش نفری که به
اتهام این
قتل محکوم به مرگ شدند، یکی موسی عبدالله، پسر عموی حاج امین بود.
پس از سقوط پادشاهی مصر و به قدرت رسیدن افسران آزاد و انقلابی، امین با آنان همکاری کرد اما بر اثر بروز اختلاف نظر میان او و جمال عبدالناصر، دولت مصر فعالیتهای وی را محدود کرد. با این که حاج امین در ۱۳۳۷/ ۱۹۵۸ اعلام کرد که رهبران عرب باید همه در مسئله فلسطین از عبدالناصر پیروی کنند، اما در همین سال مجبور شد مصر را به قصد
لبنان ترک کند. علت اختلاف آن بود که عبدالناصر، به رغم مخالفت امین، طرح هامرشولد، دبیر کل سازمان ملل را در مورد فلسطین پذیرفت.
امین در ۱۹۵۱
ریاست کنگره جهان اسلام در کراچی و در سال بعد
ریاست کنگره علمای پاکستان را به عهده گرفت؛ سه سال بعد در راس هیات فلسطینی در کنفرانس باندونگ شرکت کرد؛ در ۱۳۴۱/ ۱۹۶۲ از
هند،
پاکستان،
مغرب،
تونس،
لیبی و
الجزایر دیدار نمود؛ در همین سال به
ریاست کنگره جهان اسلام انتخاب شد و به بغداد رفت و در «کنفرانس روابط اسلامی» در مکه شرکت کرد. وی چندی بعد با عنوان
رئیس کنفرانس اسلامی مسلمانان خاور دور به
مالزی سفر کرد. در آستانه ۱۹۶۵ به عنوان
رئیس کنفرانس جهان اسلام به مگادیشو رفت و در همین سال در مقام
رئیس کمیته اجرایی کنفرانس جهان اسلام به مکه رفت و نیز در کنفرانسهای مشابهی در کراچی و عمان شرکت کرد و در ۱۹۶۸ به مناسبت چهاردهمین
قرن نزول
قرآن و راولپندی شرکت جست.
حاج امین الحسینی علاوه بر سیاست، در عرصههای مختلف اجتماعی و فرهنگی نیز فعال بود. او پیوسته تلاش داشت که فلسطین را به مثابه یک واحد ملی و جغرافیایی معرفی و از تضاد و درگیری دینی میان مردم آن جلوگیری کند. از اینرو مسیحیان و حتی
یهودیان را به ضدیت با
صهیونیسم و سلطه بریتانیا دعوت میکرد. هرچند در همراه کردن را یهودیان توفیقی نیافت، ولی توانست مسیحیان را با جنبش فلسطین همگام کند. تاسیس جمعیت اسلامی – مسیحی از نخستین کاهای موفق او در این زمینه بود. امین اصولا بر مسیحیان فلسطین نفوذی معنوی داشت. جوانان مسیحی در کلیسای قیامت، او را «مفتی ما» میخواندند.
مسیحیان، در مقام همرأیی با مسلمانان، با مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالف بودند.
از اقدامات علمی و فرهنگی مهم امین، تاسیس مراکزی برای آموزش جوانان فلسطینی بود به جای دارالایتام که قبلا در اختیار خارجیان بود، دارالایتام الصناعیه را ایجاد کرد که هدف آن
تربیت یتیمان، ضمن آموزش صنعت و حرفه بود. در ۱۹۲۴ به منظور آموزش علوم جدید به فلسطینیان دانشکده اسلامی را تاسیس کرد که تا ۱۹۳۷ که سال خروج وی از فلسطین بود، پابرجا بود. بسیاری از مبارزان بعدی فلسطینی اسز همین مراکز بیرون آمدند. او همچنین گروههایی را برای تحصیل به الازهر و دیگر مراکز فرستاد.
امین الحسینی موافقان و مخالفان فراوانی داشت. بسیاری از شخصیتهای مسلمان او را مبارزی بزرگ، دارای نفوذ کلام و پرجاذبه، برنامهریزی توانمند و مدیری طراز اول میشمردند و یکی از شعرا او را «شیخ الجهاد» نامید. به جز مقامات انگلیسی و صهیونیستی، مخالفان یا منتفدان او را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
قدیمترین آنان، خاندان نشاشیبی بود که به گونه سنتی با خاندان حسینی ضدیت و رقابت داشتند. اینان به نسبت خاندان حسینی، با حکومت قیومت و صهیونیستها شیوه معتدلتری در پیش گرفته بودند و حتی با اشغالگران انگلیسی به نحوی همکاری میکردند. امین تلاش بسیار کرد که نشاشیبیها را به مبارزه با بریتانیا ترغیب کند، ولی توفیقی نیافت.
دسته دیگر از مخالفان او چپگرایانی بودند که او را مرتجع، برخاسته از خانوادهای بورژوا و حتی فردی مشکوک به شمار میآوردند. اینان نه تنها امین را هرگز شایسته مقام رهبری فلسطینیان نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که وی عامل کندی انقلاب فلسطین بوده و در قیام ۱۹۳۶ نقشی منفی ایفا کرده است. افزون بر اینان، کسانی نیز از دوستان و همراهان امین، به برخی از افکار، خط مشیها و یا عملکردهای او که میپنداشتند خودکامانه است، خرده میگرفتند.
شاید بحثانگیزترین اقدام امین، ارتباط و همکاری او با آلمان و ایتالیا در خلال
جنگ جهانی دوم باشد. این ارتباط به زمانی باز میگردد که در ۱۹۳۳، هیتلر به قدرت رسید. در آن ایام که مهاجرت یهودیان به فلسطین رو به فزونی نهاده بود، امین از کسنول آلمان در فلسطین خواست که دولت متبوعش مانع مهاجرت یهودیان آلمانی شود.
در آن زمان، با توجه به مواضع ضدصهیونیستی و استعمارستیزی او، چارهای جز تمسک به گفته معروف «دشمن
دشمن تو،
دوست تو است»، نداشته و از همین روز از متحدان ضد یهود و ضد انگلیس و فرانسه استمداد کرده است. خود او در این باره گفته است که: «ملت فلسطین هرگز نمیتوانست به تنهایی از خود دفاع کند و بنابراین، به تکیه گاهی نیاز داشت که از دشمن نیرومندتر باشد. هدف نهایی من آن بود که اعراب
سلاح برگیرند و بجنگند، اما نه برای پیروزی متحدین، بلکه برای آزادی سرزمین فلسطین.»
با این همه، امین خود بعدها اعتراف کرد که پیوستن وی به متحدین، هیچ سودی نداشته است. اما او تاکید میکرد که در آن زمان کاری جز این از دست او بر نمیآمده است.
توجه بدین نکته نیز لازم است که امیرالحسینی با این که عنوان مفتی فلسطین یافت، اما هرگز در شمار
فقها و علمای دین به شمار نیامد. او بیشتر رهبری سیاسی بود، تا عالمی دینی. گرچه از دیدگاه
دیانت به
سیاست مینگریست، ولی هرگز از سنت معمول مفتیان پیروی نکرد. به گفته خود امین، خون مجاهدان در رگهایش جاری بود، نه خون عالمان.
وی را در مراسلات «سموح» خواندهاند.
تنها اثر مکتوب او ظاهرا خاطراتی است که در مجله فلسطین چاپ شده است. فصولی از خاطرات او نیز در اواخر عمر بر زهیر ماردینی املا شده بود که با مقداری شرح و بسط به چاپ رسیده است.
او در ۱۳ تیر ۱۳۵۳/ ۴ ژوئیه ۱۹۷۴ در
بیروت درگذشت و جنازه او با شکوه تمام تشییع و در مقبرة الشهدای این شهر دفن شد.
(۱) ابراهیم ابوشقرا، مفتی فلسطین الحاج امین الحسینی و ثورة ۱۹۳۶ـ ۱۹۳۹، دمشق ۱۹۹۹.
(۲) بهجت ابوغربیه، فی خِضَمّ النِضال العربی الفلسطینی، بیروت ۱۹۹۳.
(۳) لوری ا برند، الفلسطینیون فی العالم العربی: بناء المؤسسات و البحث عن الدولة، بیروت ۱۹۹۱.
(۴) محمد رجب بیومی، النهضة الاسلامیة فی سیر اعلامها المعاصرین، دمشق ۱۴۱۵ـ ۱۴۲۰/ ۱۹۹۵ـ ۱۹۹۹.
(۵) حسنی ادهم جرّار، الحاجامین الحسینی: رائد جهاد و بطل قضیة، عمان ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۶) بیان نویهض حوت، القیادات و المؤسسات السیاسیة فی فلسطین: ۱۹۱۷ـ ۱۹۴۸، بیروت ۱۹۸۱.
(۷) اکرم زعیتر، الحرکة الوطنیة الفلسطینیة: ۱۹۳۵ـ ۱۹۳۹، بیروت ۱۹۹۲.
(۸) اکرم زعیتر، وثائق الحرکة الوطنیة الفلسطینیة: ۱۹۱۸ـ ۱۹۳۹، چاپ بیان نویهض حوت، بیروت ۱۹۸۴.
(۹) صالح زهرالدین، موسوعة رجالات من بلاد العرب، بیروت ۲۰۰۱.
(۱۰) الیاس شوفانی، الموجز فی تاریخ فلسطین السیاسی: منذ فجرالتاریخ حتی سنة ۱۹۴۹، بیروت ۱۹۹۶.
(۱۱) خیریه قاسمیه، «المذکّرات و السیر الذاتیة الفلسطینیة»، در الموسوعةالفلسطینیة، قسم ۲، ج۳، بیروت ۱۹۹۰.
(۱۲) عبدالوهاب کیالی، تاریخ فلسطین الحدیث، بیروت ۱۹۷۰.
(۱۳) زهیر ماردینی، فلسطین و الحاج امین الحسینی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حاجامین حسینی»، شماره۶۲۴۴. دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ ایران، برگرفته از مقاله «اَمین الحسینی، حاج محمد».