مجمل التواریخ والقصص (سیف آبادی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«
مجمل التواریخ والقصص»، کتابی به قلم نویسندهای ناشناخته با موضوع
تاریخ عمومی ایران و
جهان تا سال ۵۲۰ ق است. تالیف کتاب هم در همین سال یا اندکی پس از آن بوده است. از احوال نویسنده، این قدر مشخص است که اهل اسدآباد
همدان یا حوالی آن بوده است. برخی نام نویسنده این کتاب را با توجه به این که به نسب جدش در جایی از کتاب اشارت کرده است، «نواده
مهلب محمد شادی اسدآبادی» میدانند.
در ابتدای اثر، ابواب کتاب را ۲۵ دانسته که با توجه به این که باب آخر در هیچ یک از نسخههای کتاب، موجود نیست، باید گفت که کتاب ناتمام مانده است. فهرست ابواب و فصول داخلی برخی از ابواب در فهرست ذکر شده است. نویسنده تحت تاثیر روشهای معمول، تاریخ را بر حسب سلسلهها و با ملاحظه اهمیت و اعتبار آنان، و نیز نزدیکی و دوری شان از ایران تدوین کرده است. سبک و شیوه ی نگارش این کتاب نیز، همانند همه ی تاریخ نامههای سدههای چهارم و پنجم، روان و ساده، بی تکلف و آرایشهای لفظی و صنایع دورههای بعد است. با این همه فهمیدن مطالب کتاب، به فارسی مستعمل نهصد سال پیش برای فارسی زبانان امروز چندان هم آسان نیست. آری، این کتاب به
زبان فارسی است، انگیزه اصلی مؤلف، ثبت اخبار پادشاهان
عجم بوده و اخبار سایر ملل، از نگاه مؤلف، طفیلی آن هاست.
نویسنده، به رسم تاریخ نویسان روزگار خود تاریخ خود را از
پیدایش آفرینش آغاز میکند و به رویدادهای زمان خود پایان میدهد. برای این فاصله ی زمانی طولانی، ناگزیر باید به
اجمال بنویسد و ناگزیر همه جا فهرست وار گزارش میدهد؛ تا جایی که دریافتن معانی بدون یاری و بازبینی سرچشمههای کار او، که خود یاد کرده، دشوار و یا ناممکن میشود. از این دست است، داستان
حضرت سلیمان و
سیمرغ و شاهزاده که بی یاری جستن از «
قصص الانبیاء» فهم آن داستان ناممکن است. به علاوه، در جای جای کتاب به ارائه فهرست پادشاهان و تواریخ مربوط به آنها و نیز جداولی برای معرفی شاهان و القابشان اقدام کرده است.
مؤلف، واقف است که منابع تاریخی تا چه اندازه حاوی سخنان متعارض و متناقض است؛ به همین دلیل در همان آغاز، بابی را تحت عنوان «اندر تواریخ و اختلاف که اندر آن رود» گشوده و ضمن آن به این مبحث پرداخته و دلایل وجود اختلاف نظر را در اقوال تاریخی بیان کرده است.
اما به جز تواریخ، اصل وقایع و نقلهای مربوطه هم از نظر وی، دائما در معرض
تردید و
سهو و
نامعقول بودن قرار دارد. در این میان تعبیر «سهو» از تعابیر رایجی است که مؤلف برای برخی از اقوال سست و پراختلاف به کار میبرد. برای نمونه با اشاره به این که پادشاهی بهرام بهرامیان چهل سال و چهار ماه بود، مینویسد «و اندرین سهوی بسیار است که
فردوسی چهار ماه نوشته است».
در مقایسه دو خبر، یکی را درست تر میخواند. و این خود نوعی ارزشیابی است. درباره عمارت ایوان مداین دو روایت هست: یکی آن که کار انوشروان بوده و دیگری آن که کار پرویز بوده و او با تعبیر «و لیکن این حقیقت تر است»، نظر اول را ترجیح داده است. تعبیر مذکور در کتاب مکرر آمده است.
او از اهمیت ارجاع به متون گذشته، کاملا واقف است و میداند که برای نوشتن یک اثر تاریخی، میبایست برای هر نقل خود، متکی به یک منبع قابل اعتماد یا دست کم قابل دسترس باشد. ذکر منبع، میتواند اعتماد مخاطب را به کتاب جلب کند، به علاوه، مسؤولیت را از روی دوش مؤلف، تا اندازهای بردارد، و مؤلف پس از هر نقلی میتواند؛ این
جمله را بنویسد که «و آن چه ما در کتابها خواندیم، بنوشتیم» یا «چنان که خواندم نوشتم».
بدین ترتیب، یکی از وجوه اصلی کتاب وی، همین است که نه تنها در مقدمه اشارتی به منابع دارد، بلکه پس از آن هم، کمتر جایی است که به تفکیک نقل از هر کتاب را ننمایاند. مؤلف میداند که کارش گردآوری مطالب از منابع مختلف بوده و برای این کار هم زحمت فراوان کشیده است. طبعا ممکن است، تصور شود که او ترکیبی از چند کتاب فراهم آورده، اما وی برای سازگار کردن مطالب و تدوین یک تاریخ عمومی جامع، رنج فراوان برده است.
از نقلهای وی چنین به دست میآید که برای هر بخش از تاریخ، به منابع خاص آن-
عربی یا فارسی مراجعه کرده است. در این میان، تاریخ ملوک فرس یا عجم، برای وی از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و به همین جهت، فهرستی از منابع خود در همان مقدمه بیان میکند. به علاوه در جایهای دیگر کتاب هم گاه بر این نکته پای میفشرد که: «ما از هر مقالت که موبدان و صاحب روایت دعوی کنند که از کتب قدیم به جهد بیرون آورده و درست کرده، نبشتیم مختصر». اشاره وی به آثار متعددی است که از
قرن سوم تا روزگار وی بر اساس اخبار کهن و خدای نامهها و روایات موجود نزد موبدان نگاشته شده و جمع آوری متون پیش بوده است.
مؤلف، مطالب مربوط به یک موضوع را گاه از چند کتاب میگیرد، و تصریح میکند که تفاوتها چه اندازه است و او با آنها چه کرده است: «پس ما شرح این کتب و
تاریخ جریر بدین موجب نوشتیم و اعتبار کرده شد، اندکی متفاوت بود، مگر اندر لفظ نامها تغیر بود از آنچه در
تاریخ جریر طبری است».
وی همان طور که تاریخ
خلفا را از تاریخ جریر یا
تاریخ حمزه اصفهانی نوشته، یا
تاریخ هندوان را از آثار آنان استفاده کرده، در بخش دولتهای مختلف هم کمابیش به این امر توجه داده است. برای مثال، درباره اخبار بویهیان مینویسد: «و من این تاریخ را از مجموعه بوسعد آبی بیرون آوردم که شاهنشاه (مجدالدوله بویهی) او را به آخر عهد وزارت داده بود، مردی عظیم فاضل و متبحر اندر انواع علوم بوده است».
مؤلف در جایی از کتابش، شرح حال
اجمالی از
امامان شیعه تا
امام یازدهم را آورده و آنچنان که خود مینویسد، آنها را از یک کتابچه؛ به طور یک جا نقل کرده است: «و آن جزو که این نسب و تاریخها بر آن نوشته بود، بیش از این ذکری نداشت».
فصلهایی که مطالب آن پراکنده است و هر مطلبی باید از جایی باشد، این یادآوری در ابتدایش صورت گرفته است که «این باب را تالیف کردم، بر
جمله آن چه یافتم اندر کتابها»؛ البته همان جا هم گه گاه مطالب نقل شده، ارجاع ویژه خود را دارد.
تاریخ ایران و جهان قبل از
اسلام، مملو از اخبار
قصصی و داستانی و به عبارتی خرافی است که بسیاری از آنها در منابع تاریخی تدوین شده، در
تمدن اسلامی نفوذ کرد و به دلیل آن که برای بسیاری از ادوار تاریخی، منبع قابل اعتماد و معقولی نبود، از همان
افسانهها استفاده شد. کتاب حاضر هم خالی از آن
قصص نیست، بلکه از این جهت، به دلیل توجهش به اخبار ممالک دیگر، حجم بیشتری از این
قصص را در خود جای داده است. به عبارت دیگر مؤلف طبق معمول، آن اخبار داستانی را آورده و به رغم درک نادرستی و ناعقلانی بودن بسیاری از آنها، چارهای جز ذکر آنها نداشته است. وی بسان بسیاری و علی الرسم، تعبیر الله اعلم را در پایان بسیاری از اخبار آورده، اما با توجه به شناختی که از وی داریم، و نیز فراوانی کاربرد این تعبیر و تعابیر مشابه، میتوانیم بگوییم که از اساس، تردید را در این قبیل اخبار روا میداند.
به طور کلی باید گفت، بیشترین اسم کتابی که به عنوان منبع در این کتاب آمده،
تاریخ طبری یا به قول وی در بیشتر موارد تاریخ جریر است. وی در همان مقدمه به اهمیت این کتاب اذعان کرده و جامعیت آن را ستوده است. با این حال، و بلافاصله تاکید کرده است که در برخی از بخشها، آن کتاب مختصر است و باید مطالب مورد نیاز را بیرون از تاریخ جریر به دست آورد.
تعداد مواردی که مؤلف از شهری یا بنایی دیدن کرده و تصریح میکند که خود به چشم آن جا را دیده است، قابل توجه است. یا آن که وضع حالی را بیان میکند بدون آن که اشاره به رؤیت آن داشته باشد.
وی در فصلی که به مراقد بزرگان از
انبیاء و
امامان و ملوک اختصاص داده، گه گاه اشاراتی به مشاهده آن مقابر دارد. وی از
مشهد علی علیهالسّلام در
نجف یاد کرده که پس از انکشاف آن، «
اهل شیعت از همه جوانب چیزها فرستادن گرفتند و تحفهها مقیمان را و خزانه آن را خصوصا از
مصر، تا برین صفت شد که اکنون به جایست آن را
زیارت کنند». همچنین اشاره به
مرقد امام حسین علیهالسّلام دارد که «اهل شیعت
عمارت آن بیفزودند بر آن سان که اکنون به جایست». درباره مرقد
امام رضا علیهالسّلام هم مینویسد: «و امروز مشهدست از آن
علی بن موسی الرضا و آبادست و به عمارت تمام».
درباره
امام حسن علیهالسّلام و اراده
دفن او کنار
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اشاره دارد که «و
عایشه لشکر آورد و رها نکرد» تا این که او را به
گورستان بقیع برده، آن جا دفن کردند. اشاره وی به
کربلا هم بسیار کوتاه است. وی پس از اشاره به شهادت
حسین بن علی علیهالسّلام ، خبری هم از اعتراض سفیر روم در دربار
یزید آورده که به خاطر برخورد بد یزید با سر امام حسین علیهالسّلام به اواعتراض کرد: «شما فرزند پیغامبرتان همی کشید؟ این چه
دین باشد؟ تا یزید تافته شد و بفرمود تا او را کشتند».
سه دست نوشته از این کتاب در دست است که در قرنهای هشتم، نهم و یازدهم نوشته شدهاند. نسخه چاپی کتاب
مجمل التواریخ و
القصص برای اولین بار به سال ۱۳۱۸ ش توسط
محمدتقی بهار تهیه شد. در کتاب حاضر نسخه ی پاریس مبنا قرار گرفته است. در انتهای اثر فهرست اعلام، تیرهها، نامهای جغرافیایی، کتب، دیگر نامها، ابیات فارسی، قافیههای عربی و فهرست سورهها ذکر شده است.
۱- مقدمه و متن کتاب.
۲- روش تاریخ نگاری در
مجمل التواریخ و
القصص، رسول جعفریان، مجله مشکوه، شماره ۸۶.
نرم افزار تاریخ اسلامی ایران، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.