• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مجازات جنایتکاران بزرگ کربلا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: پیامدهای قیام عاشورا.


مجازات جنایتکاران بزرگ کربلا، یکی از مباحث مرتبط به پیامدهای تکوینی و حوادث خارق‌العاده پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) است. یکی از مسائل مهم و قابل تامّلِ پس واقعه عاشورا سرنوشت کسانی است که با امام حسین (علیه‌السّلام) جنگیدند. آنان، نه تنها در آخرت، به میزان جرم خود، مجازات خواهند شد، بلکه بخشی از کیفر آنها در همین جهان، دامن‌گیرشان گردید. در منابع شیعی و سنی روایات فراوانی درباره گرفتـار شـدن جنایت‌کاران کربلا به عقوبتهای عجیب دنیوی، پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) به چشم می‌خورد. یکی از این مجازاتها، کوتاهی عمر و مرگ با ذلت و خواری بود که دامن‌گیر آنها شد و اکثر جنایت‌کاران بزرگ کربلا همچون ابن زیاد، شمر، خولی، عمر بن سعد، حرمله و ... به فاصله اندکی پس از پیروزی قیام مختار، توسط او و یارانش به هلاکت رسیدند.



عبیدالله بن زیاد، استاندار کوفه و عراق در زمان واقعـه عاشورا، اصـلـی تـریـن عنـصر جنایت کربلا بعد از یزید بود. او طی نامه‌ای از عمر بن سعد خواست مانع دسترسی سپاه امام به آب شود. عبیدالله در نامه‌ای دیگر به عمر بن سعد نوشت که اگر حسین بن علی (علیه‌السّلام) تسلیم شد، او و یارانش را به کوفه، نزد عبیدالله ببرد. در غیر این صورت اگر او یارانش مقاومت کردند آن‌ها را بکشد و اعضای‌شان را ببرد و بر سینه و پشت حسین بن علی (علیه‌السّلام) اسب بدواند.
پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش، با پایان یافتن جنگ، عمر بن سعد خانوادۀ سیدالشهداء را به نزد عبیدالله برد و عبیدالله بن زیاد نیز آن‌ها را به اسارت سوی یزید بن معاویه فرستاد.این حرکت ابن زیاد موجب برانگیختن خشم بسیاری از مسلمانان به ویژه کوفیان نسبت به وی شد. چنانکه پس از وقوع فاجعه کربلا، مرجانه مادر عبیدالله به او گفت: «ای خبیث! آیا فرزند پیامبر را کشتی؟! مطمئن باش که هرگز بهشت را نخواهی دید».

۱.۱ - دیدن مناظر وحشتناک

دیدن مناظر وحشتناک، گونه‌ای از عقوبت‌های دنیوی برای جنایتکاران واقعه عاشورا و چشیدن شـمه‌ای از عذاب آخروی در همین دنیا بود. برای مثال در برخی منابع روایی و تاریخی، از دربان ابن زیاد نقل شده است: «پس از قتل حسین به دنبال ابن زیاد وارد قصر شدم. ناگاه آتشی در برابر چهره اش شعله کشید و او با آستین، آن را پوشاند. سپس از من پرسید: دیدی؟ گفتم: آری. گفت: آنچه را دیدی، پنهان بدار». گفتنی است هر چند راوی‌ایـن ماجرا، دربان ابن زیاد است و از این رو وثاقت رجـالی ندارد، با توجه به اینکه نقـل چنین حادثه‌ای توسط یکی از عوامل دشمن، فاقد انگیزه جعـل و کذب است، و نیز با توجه به روایات دیگری که مضمون کلی این روایت را تایید می‌کنند، پذیرش آن امکان پذیر است.

۱.۲ - کوتاهی عمر

پس از پیروزی قیام مختار ثقفی در کوفه، وی ابراهیم بن اشتر را به همراه سپاهی متشکل از بهترین فرماندهان و سربازانش روانۀ جنگ با عبیدالله نمود. در نهایت سپاه ابراهیم توانست با رشادت و از جان گذشتگی، سپاه ابن زیاد را شکست دهد و ابن زیاد توسط ابراهیم بن اشتر کشته شد در حالی که ۳۷ سال بیشتر سن نداشت.
به دستور ابراهیم بن اشتر سر عبیدالله بن زیاد را از تنش جدا کردند و جسدش را به آتش کشیدند. پس از آن ابراهیم سرِ عبیدالله را به نزد مختار فرستاد و مختار نیز آن را به سوی امام سجاد (علیه‌السّلام) و محمد بن حنفیه و سایر بنی‌هاشم ارسال کرد. امام سجاد (علیه‌السّلام) با دیدن سر عبیدالله سجده شکر به جا آورد و برای مختار دعا کرد.

۱.۳ - تسلط حیوانات بر جسد

پس از شکست سپاه ابن زیاد از لشکر مختار و کشته شدن خود او، هنگامی که سر ابن زیاد و یارانش را به مسجد کوفه آوردند، ناگاه ماری از میان تمامی سرهای بریده عبور کرد و نـزد ابن زیاد رفت و از یک سوراخ بینی او داخل، و از سوراخ دیگـر خـارج آمد! و این وضعیت دو یا سه بار تکرار شد.
در گزارش شیخ طوسی از این حادثه آمده است که مار سفیدی از میان همه سرها عبور کرد تا به سر ابن زیاد رسید؛ پس داخل بینی او شد و از گوشش بیرون آمد و باز سر در گوشش کرد و از دهانش خارج شد. در ادامه این گزارش آمده است که مختـار سـر ابن زیاد و بعضی دیگر از قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام) را به مکه نزد محمد بن حنفیه فرستاد و سرانجام سر ابن زیاد به دست ابن زبیر رسید. ابن زبیر نیز آن را بر سر چوبی نهاد؛ اما باد آن را‌ انداخت. در این هنگام، ماری از پشت پرده درآمد و بینی آن سر را با دندان گزید. دوباره سر را بر آن چوب نصب کردند؛ اما بازهم باد آن را‌ انداخت و آن مـار مـجـدداً بینی اش را گزید. این داستان تا سه بار تکرار شد و سرانجام ابن زبیر فرمان داد سر را در یکی از دره‌های مکه بیندازند.


شمر بن ذی الجوشن یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌کاران کربلا بود که از روز نخست قیام امام حسین (علیه‌السّلام)، از سردمداران مخالفت با آن حضرت بود و از جمله افرادی بود که از طرف عبیداللّه‌ بن زیاد، حاکم کوفه، مامور شد مردم را از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده سازد. او در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.

۲.۱ - جنایات شمر در کربلا

پس از آن‌که امام حسین به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، قصد جلوگیری از جنگ و خونریزی داشت و به دنبال راه حل مسالمت‌آمیز بود، اما شمر، ابن‌ زیاد را، به جنگ با امام تشویق کرد.سرانجام، ابن‌ سعد دستور ابن‌ زیاد مبنی‌ بر اخذ بیعت از امام حسین یا جنگ با او را پذیرفت و شمر سردار بزرگ سپاه او گردید.
او که در شهادت برخی از اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) مستقیما نقش داشت، در عصر عاشورا قصد حمله به خیمـه هـای‌امـام حسین را داشت که با نهیب امام حسین (علیه‌السّلام) از آن منصرف شد. برخی منابع او را قاتل امام حسین (علیه‌السّلام) دانسته‌اند؛ و برخی گفته‌اند که وی مسئول حمل سرهای شهدا به شام نیز بوده است.

۲.۲ - مرگ زودرس و دردناک

گزارش‌های متعددی گویای آن است که قاتلان یا شرکت کنندگان در قتـل‌ امـام حـسین پس از آن جنایت‌های هولناک، بهره چندانی از عمر خود نبردند و در بهره مندی از آنچه برای نیل بدان، دست به آن جنایتها زده بودند نیز، ناکام ماندند. عبد اللّه بن بدر خَطْمی، از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده است که فرمود: «مَن احَبَّ ان یُبارَکَ فی اجَلِهِ، وَ ان یُمَتَّعَ بِما خَوَّلَهُ اللّه ُ تَعالی فَلیَخلُفنی فی اهلی خِلافَةً حَسَنَةً، وَ مَن لَم یَخلُفنی فیهِم بُتِکَ عُمُرُهُ، وَ وَرَدَ عَلَیَّ یَومَ القِیامَةِ مُسوَدّاً وَجهُهُ.»؛ «هر کس علاقمند است که عمرش طولانی شود و از آنچه خداوند متعالْ نصیب او کرده، بهره ببرد، جانشینی خوب برای من در خانواده‌ام باشد، و هر کس جانشینی مرا در خانواده‌ام به عهده نگیرد، عمرش کوتاه می‌شود و در قیامت، روسیاه نزد من می‌آید».
در پی قیام مختار ثقفی، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد. او پس از این جریان، مجبور به فرار شد و از کوفه گریخت امّا در میان راه و در صحرای سوزان میان کوفه و بصره، گرفتار شد و در زد و خوردی کوتاه، زخمی گردید و بر طبق گزارش‌هایی، در همان جا به قتل رسید. پس از فرار شمر، مختار جمعی را به همراه غلام خود (زربی) در پی او فرستاد اما شمر غلام مختار را کشت و نامه‌ای برای مصعب ‌بن زبیر فرستاد که آماده جنگ با مختار بود، اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان‌ انداختند. مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه فرستاد.

۲.۳ - مبتلا شدن به نفرین امام

جنايات شمر در کربلا به حدّى بود كه امام حسين (علیه‌السّلام)، بر اساس برخی گزارشات او را نفرین کرد. سید ابن طاووس در این باره می‌نویسد: «إنَّ شِمرَ بنَ ذِي الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّه ُ حَمَلَ عَلى فُسطاطِ الحُسَينِ عليه السلام فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ، ثُمَّ قالَ: عَلَيَّ بِالنّارِ اُحرِقهُ عَلى مَن فيهِ. فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام: يَابنَ ذِي الجَوشَنِ، أنتَ الدّاعي بِالنّارِ لِتُحرِقَ عَلى أهلي! أحرَقَكَ اللّه ُ بِالنّارِ»؛ «شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ به خيمه امام حسين (علیه‌السّلام) يورش برد و با نيزه به آن كوبيد و آن گاه گفت: آتش بياوريد تا خيمه را با ساكنانش آتش بزنم! امام حسين (علیه‌السّلام) به او فرمود: «اى پسر ذى الجوشن! تو آتش مى‌خواهى تا خانواده مرا بسوزانى؟! خدا به آتش بسوزاندت!» بر همین اساس برخی منابع مرگ او را به گونه دیگری روایت کرده و گفته‌اند: یاران مختار شمر را اسير كردند و به سوى او فرستادند. مختار هم او را گردن زد و جنازه او را در روغن جوشان انداخت. البته این عقوبت مجازات دنیوی او بوده و در آخرت نیز به آتش عذاب الهی گرفتار خواهد شد. در گزارشی از امالی شیخ طوسی چنین آمده است: «مختار، شمر بن ذی الجوشن را خواست. شمر به بیابان گریخت. خبر فرار او را به ابو عَمره رساندند. ابو عَمره با تعدادی از یارانش در پی شمر روان شد و او با آنها جنگ سختی کرد و زخمی شد و همین باعث ناتوانی او گردید، تا این که ابو عَمره او را دستگیر کرد و برای مختار فرستاد. مختار، گردن او را زد و روغنی را در دیگی به جوش آورد و شمر را در آن‌انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت. یکی از وابستگان خاندان حارثة بن مُضَرِّب، سر و صورت او را زیر پا‌ انداخت و لگد کرد.»


خولی بن یزید اصبحی، از دیگر جنایت‌کاران کربلا بود که در قتل و غارت اهل بیت رسول الله نقش بسزایی داشت.

۳.۱ - جنایات خولی در کربلا

خولی بن یزید اصبحی، که در شهادت عثمان بن علی بن ابیطالب یا جعفر بن علی بن ابیطالب شـرکت داشـت، طبق نقل برخی از منابع، قاتل سیدالشهداء (علیه‌السّلام) بوده و گفته‌اند کسی که سر امام (علیه‌السّلام) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است. پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام)، او به همراه حمید بن مسلم ازدی مامور انتقال سر مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) به کوفه بود.
منابع تاریخی ماجرا را چنین روایت کرده‌اند که عصر عاشورا عمر سعد، خولی و محمد بن مسلم اَزدی را مامور بردن سر مبارک امام (علیه‌السّلام) به کوفه کرد. آنان خود را به کوفه رساندند تا سر را نزد عبیدالله ببرند؛ اما چون به در قصر رسیدند، آن را بسته یافتند. از این‌رو خولی سر را به منزلش برد و آن را زیر دیگی مخفی کرد. او دو همسر داشت که یکی از آنها از بنی اسد، و دیگری زنی حَضرمی (یمنی) به نام نَوّار دختر مالک بن نهار بن عقرب حضرمی بود. خولی هر شب به خانه یکی از آنها می‌رفت، و آن شب نوبت نَوّار بود. وی می‌گوید: چون خولی سر را زیر دیگ گذاشت و وارد خانه شد تا بخوابد، به او گفتم: چه خبر؟ گفت: برای تو چیزی آورده‌ام که بی‌نیازی روزگار در آن است؛ در این خانه سر حسین (علیه‌السّلام) است. گفتم: وای بر تو؛ مردم با طلا و نقره(از سفر) می‌آیند و تو سر پسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را برایم آورده‌ای؟! به خدا سوگند از این پس هیچگاه با تو در یک بستر نمی‌آسایم. نوار می‌گوید: من از بستر برخاستم و به سوی خانه زن اسدی رفتم و او را نزد سر آوردم و آن‌گاه به نظاره نشستم. به خدا سوگند ستونی از نور دیدم که از دیگ به سوی آسمان می‌تابید و پرندگان سفیدی را دیدم که در اطراف آن می‌چرخیدند. چون صبح شد، خولی سر را نزد عبیدالله برد.

۳.۲ - مرگ ذلت بار و زودرس

گزارش‌های متعددی گویای آن است که قاتلان یا شرکت کنندگان در قتـل‌ امـام حـسین پس از آن جنایت‌های هولناک، بهره چندانی از عمر خود نبردند و در بهره مندی از آنچه برای نیل بدان، دست به آن جنایتها زده بودند نیز، ناکام ماندند. عبد اللّه بن بدر خَطْمی، از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده است که فرمود: «مَن احَبَّ ان یُبارَکَ فی اجَلِهِ، وَ ان یُمَتَّعَ بِما خَوَّلَهُ اللّه ُ تَعالی فَلیَخلُفنی فی اهلی خِلافَةً حَسَنَةً، وَ مَن لَم یَخلُفنی فیهِم بُتِکَ عُمُرُهُ، وَ وَرَدَ عَلَیَّ یَومَ القِیامَةِ مُسوَدّاً وَجهُهُ.»؛ «هر کس علاقمند است که عمرش طولانی شود و از آنچه خداوند متعالْ نصیب او کرده، بهره ببرد، جانشینی خوب برای من در خانواده‌ام باشد، و هر کس جانشینی مرا در خانواده‌ام به عهده نگیرد، عمرش کوتاه می‌شود و در قیامت، روسیاه نزد من می‌آید».
پس از قیام مختار، خولی تحت تعقیب ماموران مختار قرار گرفت. با محاصره خانه‌اش او غافـلگـیـر شـده و به مستراح خانه اش پناه برد و در آنجا مخفی شد. وقتی ماموران مختـار وارد خانه شدند، زن خولی گفت: چه خبر است؟ گفتند: شوهرت کجاست؟ آن زن که از محبان اهل بیت بود، با صدای بلند به ماموران گفت: من نمی‌دانم شوهرم کجاست! ولی با دستش به طرف مستراح اشاره کرد. ماموران وارد آنجا شدند و دیدند که او نشسته و زنبیلی را روی سرش گذاشته است؛ پس او را گرفتند و بیرون آوردند. سپس مختار را از اسارت او با خبر کردند، مختار نزد یاران خود آمد و دستور داد او را کشته و بدنش را بسوزانند. بـه‌ایـن ترتیـب خولی نیز با نهایت خفت و خواری دستگیر شد و به سزای اعمالش رسید.


عمر بن سعد یکی از اشراف کوفه بود که پس از شهادت امام علی (علیه‌السّلام)، به جرگه حامیان بنی‌ امیه پیوست و در زمان امارت زیاد بن ابیه بر کوفه، از یاران و حامیان نزدیک او گردید. او بر کفر حجر بن‌ عدی‌ گواهی‌ داد و این‌ گواهی‌ دستاویزی‌ برای‌ معاویه‌ شد تا حجر و یارانش‌ را در مرج‌ عذراء به‌ شهادت‌ برساند. هنگامی که‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ نماینده امام‌ حسین‌ (علیه‌السّلام) به‌ کوفه‌ رفت‌ تا از مردم‌ به‌ نفع‌ امام‌ بیعت‌ بگیرد، ابن‌ سعد نیز چون‌ برخی‌ از اشراف‌ کوفه‌ به‌ یزید نامه‌ نوشت‌ و توصیه‌ کرد که‌ اگر می‌خواهد کوفه‌ از دستش‌ خارج‌ نشود، نعمان‌ بن‌ بشیر حاکم‌ وقت‌ کوفه‌ را برکنار سازد. مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پس‌ از آنکه‌ به‌ دستور عُبیدالله‌ بن‌ زیاد دستگیر شد، از عبیدالله خواست تا عمر بن سعد را به جهت خویشاوندی، وصی خود قرار دهد. اما عمر بن سعد، نپذیرفت.

۴.۱ - جنایات عمر بن سعد در کربلا

ابن ‌سعد روز سوم محرم وارد کربلا شد، و در حد فاصل زمانی سوم محرم تا نهم محرم، چندین بار با امام (علیه‌السّلام) ملاقات کرد و با حضرت (علیه‌السّلام) سخنانی را رد و بدل کرد. یکی از جنایات پسر ‌سعد در کربلا، بستن آب بر امام حسین (علیه‌السّلام) و اهل بیتش بود. در پی دستور ابن‌ زیاد، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج زبیدی را احضار کرد و به او دستور داد تا به همراه پانصد نفر از سپاهیان کوفه از رسیدن آب به خیام اهل بیت (علیه‌السّلام) جلوگیری کند. بنابر گزارش منابع تاریخی او آغازگر جنگ بوده و اولین تیر را به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش رها کرد و با صدای بلند خطاب به اصحاب و یاران خود گفت که «نزد امیر شهادت دهید که من اول کسی بودم که تیر جنگ را رها کردم.» بر اساس گزارش منابع متعدد، یکی از فجیع‌ترین جنایات ابن سعد در کربلا این بود که پس از شهادت سالار شهیدان (علیه‌السّلام)، از میان یارانش برای اسب تاختن بر پیکر مطهر امام (علیه‌السّلام) داوطلب خواست. پس ده نفر از کوفیان اظهار آمادگی کردند و بر اسبان خود سوار شدند و بر بدن امام (علیه‌السّلام) تاختند و استخوانهای سینه و پشت آن حضرت (علیه‌السّلام) را در هم شکستند.

۴.۲ - مرگ و ناکامی از دنیا

گزارش‌های متعددی گویای آن است که قاتلان یا شرکت کنندگان در قتـل‌ امـام حـسین پس از آن جنایت‌های هولناک، بهره چندانی از عمر خود نبردند و در بهره مندی از آنچه برای نیل بدان، دست به آن جنایتها زده بودند نیز، ناکام ماندند. عبد اللّه بن بدر خَطْمی، از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده است که فرمود: «مَن احَبَّ ان یُبارَکَ فی اجَلِهِ، وَ ان یُمَتَّعَ بِما خَوَّلَهُ اللّه ُ تَعالی فَلیَخلُفنی فی اهلی خِلافَةً حَسَنَةً، وَ مَن لَم یَخلُفنی فیهِم بُتِکَ عُمُرُهُ، وَ وَرَدَ عَلَیَّ یَومَ القِیامَةِ مُسوَدّاً وَجهُهُ.»؛ «هر کس علاقمند است که عمرش طولانی شود و از آنچه خداوند متعالْ نصیب او کرده، بهره ببرد، جانشینی خوب برای من در خانواده‌ام باشد، و هر کس جانشینی مرا در خانواده‌ام به عهده نگیرد، عمرش کوتاه می‌شود و در قیامت، روسیاه نزد من می‌آید».
نمونه بارز ناکامی از دنیا، عمر بن سعد است که وقتی امام حسین به وی فرمود: «مایه روشنی دیده‌ام آن است که می‌دانـم تـو پس از من، از گندم عراق، چندان نخواهی خورد»، وی با کمال جسارت و با حـال استهزا پاسخ داد: «ما را جو کافی است»؛ اما حوادث پس از عاشورا، درستی پیشگویی‌ امـام (علیه‌السّلام) را ثابت کرد؛ زیرا عمر بن سعد، نه تنها هرگز به آرزویش ـ یعنی حکومت ری ـ دست نیافت بلکه دیری نگذشت که به دستور مختار ثقفی، به هلاکت رسید. عمر بن سعد پیش از آنکه مختار به مرحله مجازات قاتلان کربلا برسد، به دلیل ترسی که از مختار داشت، شب‌ها در دارالاماره می‌خوابید. او به خاطر ترسی که از مختار داشت، با واسطه قرار دادن عبدالله بن جعد، یکی از نزدیکان مختـار، از وی امان نامه‌ای دریافت کرد؛ اما آن امان نامه بی قید و شرط نبود. یکی از آن شروط این بود که وی حق ندارد از کوفه خارج شود.بعد از آغاز تعقیب و گریزها، بـه عمـر سـعد خبـر رسید که مختار قصد جان او را دارد. از این رو عمر برای فرار از خطـر، شبانه از کوفه خارج شد؛ اما از ترس مختار، باز به کوفه برگشت. با این حال برای مختار، همین تخلف هم کافی بود تا امان نامه او را باطل کند. فردای آن روز مختار، دستور دستگیری حفص پسر عمـر بـن سـعـد را، که او نیز از سپاهیان عبیدالله در کربلا بود، صادر، و او را به سبب این اقدام پدرش توبیخ کرد. سپس گروهی را برای دستگیری عمر بن سعد فرستاد و آنان ساعتی بعد سر وی را برای مختار آوردند و به دنبال آن حفص نیز مجازات و محکوم به اعدام شد. آنگاه مختـار سر آن دو را به همراه نامه‌ای بشارت آمیز و هدایایی چند، با دو مامور بـرای محمد حنفیه فرستاد. هنگامی که چشم محمد حنفی به سرها افتاد، به سجده رفت و شکر خدا را به جا آورد و برای مختار دعا کرد.
برخی منابع تاریخی درباره چگونگی هلاکت وی چنین گزارش کرده‌اند که مختار یکی‌ از فرماندهان‌ خود را به‌ نام‌ ابوقلوص‌ شبامی‌ به‌ تعقیب‌ ابن سعد فرستاد. وی‌ ابن‌ سعد را دستگیر کرده‌ به‌ نزد مختار آورد و ابن‌ سعد و پسرش‌ حفص‌ که‌ او نیز در مجلس‌ مختار بود به‌ دستور مختار کشته‌ شدند و وی‌ پس‌ از آتش‌ زدن‌ بدن‌ آنان‌ سرهای‌ آن‌ دو را برای‌ محمد بن‌ حنفیه‌ به‌ مدینه‌ فرستاد، اما در روایتی‌ دیگر آمده‌ است‌، مختار ابوعمره را در پی ابن‌ سعد فرستاد؛ عمر برخاست و لباس پوشید تا به به همراه او به دارالاماره برود؛ اما سُر خورد و به زمین افتاد، پس ابوعمره فرصت را غنیمت شمرد و سر از بدنش جدا کرد. او سر ابن سعد را نزد مختار آورد و پیش روی او گذاشت. سپس مختار دستور قتل حفص پسر ابن سعد را نیز صادر کرد. سپس این سرها را با مقداری پول به مدینه فرستاد.


حرملة بن کاهل از قبیله بنی اسد و یکی از تیراندازان سپاه عمر بن سعد در روز عاشورا بود که جنایات فجیعی را در کربلا رقم زد. منابع مختلف تاریخی، روایی و مقاتل او را قاتل علی اصغر و عبدالله بن حسن معرفی کرده و از نقش او در شهادت برخی از شهدای کربلا و عباس بن علی (علیه‌السّلام) خبر داده‌اند. حرمله پس از قیام مختار ثقفی، به دستور او کشته شد.

۵.۱ - جنایات حرمله در کربلا

در منابع و متون تاریخی از او به عنوان قاتلین عبدالله بن حسین (علیه‌السّلام)، ابوبکر بن حسین (علیه‌السّلام)و عبدالله بن حسن بن علی (علیهم‌السّلام) یاد شده است.در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه و نیز زیارت رجبیه بر عبدالله بن حسن این گونه درود فرستاده شده است: «السَّلامُ عَلی عَبْدِ اللهِ بنِ الحسن بن عَلِّیِ الزَّکیِّ لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ و رامیهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهل الأسَدِیَّ»؛ «درود بر عبدالله بن حسن بن علی! خدا حرملة بن کاهل اسدی را که به سوی وی تیر انداخت و او را کشت لعنت کند!» همچنین در برخی از منابع از او به عنوان حامل سر عباس بن علی (علیه‌السّلام) به کوفه یاد شده است.

۵.۲ - مجازات و مرگ دردناک

در چگونگی کشته شدن او روایتی از منهال بن عمرو نقل شده است. منهال بن عمرو هنگامی که از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (علیه‌السّلام) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. منهال می‌گوید: ... مختار را در خارج از خانه‌اش ملاقات کردم. مختار به من گفت: از زمانی که حکومت را در دست گرفتیم تا کنون نزد ما نیامدی و به ما تهنیت نگفتی و در حکومت، با ما همکاری نکردی؟ گفتم: که به حج مشرف شده بودم و تازه از راه رسیدم. ما با هم سخن می‌گفتیم و راه می‌رفتیم تا اینکه به محله کناسه رسیدیم پس مختار ایستاد و گویی منتظر چیزی بود. معلوم شد که او از محل اختفای حرمله با خبر گشته و گروهی را به تعقیب او فرستاده بود. در این هنگام برخی از یارانش به نزدش شتافتند و گفتند: ‌ای امیر بر تو بشارت حرملة بن کاهل را دستگیر کردیم و او را نزد شما آوردیم. مختار با دیدن حرمله، حمد خدا را به جای آورد و گفت: «الحمدلله الذی مکننی منک؛ خدای را شکر که به چنگ افتادی!» سپس مختار دستور داد: اول دو دوست و سپس به دستور مختار پاهایش را نیز قطع کردند. جسد بی دست و پای حرمله، در خون غوطه می‌خورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. و بلافاصله، چوب‌های نازکی را روی جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنایتکار همچنان می‌سوخت.
منهال می‌گوید: من در کنار مختار ایستاده و منظره را تماشا می‌کردم، هنگامی که بدن حرمله، می‌سوخت با صدا گفتم «سبحان‌الله!» مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبیح خدا گفتی، خوب اما علتش چه بود؟! گفتم: ای امیر! گوش کن تا برایت بگویم، در همین سفر که از مکه برمی‌گشتم به خدمت علی بن الحسین امام سجاد (علیه‌السّلام) رسیدم. ایشان از من از حال حرمله پرسید و من گفتم که زمانی که کوفه را ترک می‌کردم او زنده بود در این هنگام، ایشان دستان خود را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «اللّهُمَّ اذِقهُ حَرَّ الحَدیدِ، اللّهُمَّ اذِقهُ حَرَّ الحَدیدِ، اللّهُمَّ اذِقهُ حَرَّ النّارِ»؛ خدایا گرمای آهن (شمشیر) را به او بچشان؛ پروردگارا گرمای آتش را به او بچشان!» مختار گفت: به راستی آیا این سخن را از علی بن الحسین (علیه‌السّلام) شنیدی؟ گفتم: بله، به خدا قسم از او شنیدم. در این هنگام مختار از مرکبش پیاده شد و دو رکعت نماز شکر به جای آورد و....».


حَکیم بن طُفَیل طایی سنبِسی، از قبیله طی و یکی از سران کوفه و از حامیان سرسخت حکومت یزید بود که در کربلا حضور داشت. او در جریان واقعه عاشورا یکی از سپاهیان عمر بن سعد بود و در جریان شهادت حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السّلام) دست داشت. بر اساس گزارشات تاریخی حکیم بن طفیل، پس از قیام مختار ثقفی توسط سپاهیان مختار دستگیر و کشته شد.

۶.۱ - جنایات ابن طفیل در کربلا

حکیم بن طُفَیل، یکی از کسانی است که در روز عاشورا، به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) تیراندازی کردند، هر چند که به ادّعای خودش، تیرش به پیراهن امام (علیه‌السّلام) اصابت کرد و به ایشان زیانی نرساند. پس از شهادت امام (علیه‌السّلام) نیز، او جزو ده نفری بود که بر پیکر مطهّر ایشان اسب تاختند. همچنین گزارش شده که او در به شهادت رساندن عبّاس بن علی علیه السلام، شرکت داشت و لباس ایشان را پس از شهادتش به غارت برد.
از دیگر جنایتکاران کربلا، حکیم بن طفیل طایی، قاتل ابوالفضل العباس بود. نقل شده که حکیم بن طفیل در راه بازگشت حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السّلام) از شریعه فرات، در پشت نخلها به کمین نشست و در فرصتی مناسب دست چپ ایشان را قطع کرد.او پس از شهادت حضرت عباس (علیه‌السّلام) سلاح‌ها و لباسهای ایشان را به غارت برد.این گزارش، با متن زیارت‌ ناحیه مقدسه درباره حضرت عبّاس (علیه‌السّلام) ـ که او را در شمار قاتلان ایشان آورده ـ همخوان است؛ «السَّلامُ عَلَی العَبّاسِ بنِ امیرِ المُؤمِنینَ، المُواسی اخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن امسِهِ، الفادی لَهُ الواقی، السّاعی الَیهِ بِمِائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ: یَزیدَ بنَ الرُّقادِ، وحَکیمَ بنَ الطُّفَیلِ الطّائِیَّ»؛«سلام بر عبّاس، پسر امیر مؤمنان، که با جانش به کمک برادرش شتافت و برای فردایش از دیروزش مایه گذاشت و برای ایشان پاسداری و فداکاری کرد و تلاش کرد که با آبش به برادر برسد؛ ولی دستانش بریده شد! خدا قاتلانش: یزید بن رقاد و حکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!» همچنین این گزارش با سنّت عرب در مِلکیت لباس جنگجو، همخوان است؛ زیرا آن را متعلّق به کسی می‌دانستند که صاحب آن را به قتل رسانده است. از این رو، آن گاه که در قیام مختار دستگیر شد، مردم به او هجوم بردند و او را عریان کرده، دسته جمعی، او را هدف تیر قرار دادند و به هلاکت رساندند.
همچنین روایت شده که در روز عاشورا، او تیری به سوی امام حسین (علیه‌السّلام) پرتاب کرد که این تیر به بدن شریف آن حضرت (علیه‌السّلام) اصابت کرد. او یکی از ده سواری بود که در عصر عاشورا، به دستور ابن‌سعد، با اسب بر بدن امام حسین (علیه‌السّلام) تاختند.

۶.۲ - مجازات ابن طفیل توسط شیعیان

حضور ابن طفیل در کربلا و جنایاتی که او در این روز مرتکب شد، باعث شده بود که مختار پس از به ثمر نشستن قیامش، دستور دستگیری حکیم را صادر کند. تاریخ طبری در گزارش وقایع سال ۶۶ قمری مجازات حکیم بن طفیل توسط یاران مختار را چنین روایت می‌کند: عبداللّه بن کامل به دنبال او رفت و وی را دستگیر کرد. خانواده حکیم به سراغ عدی بن حاتم که هم قبیله او بود، رفتند و از او کمک خواستند. وی با آنها همراه شد و با عبداللّه بن کامل، حرف زد. عبداللّه گفت: من در باره او اختیاری ندارم و تصمیم، با امیر مختار است. عَدی گفت: پس من به نزد او (مختار) می‌آیم. عَدی به سمت مختار به راه افتاد. مختار، شفاعت او را در باره عدّه‌ای از قومش که در جَبّانةُ السَّبیع گرفتار شده بودند و درباره حسین (علیه‌السّلام) و خاندانش، چیزی نگفته بودند، پذیرفت. شیعیان به ابن کامل گفتند: می‌ترسیم که امیر، میانجیگریِ عَدی بن حاتم را در باره این پلید بپذیرد، در حالی که او آن جنایتی را انجام داده که می‌دانی. بگذار ما او را بکشیم. عبداللّه گفت: این شما و این هم حکیم! وقتی او را ـ که کتف بسته بود ـ به دار العَنَزیّین رساندند، هدف تیر قرارش دادند و به او گفتند: لباس پسر علی را غارت کردی؟! به خدا سوگند، لباست را می‌کَنیم، در حالی که زنده‌ای و نگاه می‌کنی. پس لباسش را کندند و آن گاه به وی گفتند: به حسین (علیه‌السّلام) تیر‌انداختی و او را هدف تیرت قرار دادی و گفتی: «تیر من به پیراهن او اصابت کرد؛ ولی به خودِ او آسیب نرساند!». ما هم تو را تیرباران می‌کنیم، همان گونه که تو تیر‌انداختی و هر مقدار از آن تیرها به تو اصابت کرد، تو را بس است. آن گاه دست جمعی تیر‌انداختند و از آنها تیرهای فراوانی به وی اصابت کرد و مرده بر زمین افتاد.


۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۳، ص۱۸۰.    
۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۵، ص۴۱۲.    
۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج‌۳، ص۱۸۳.    
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۵، ص۴۱۵.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۵، ص۴۵۵.    
۶. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۲۰.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۵، ص۴۶۳.    
۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۵۰۰.    
۹. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۳۱۴.    
۱۰. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۵.    
۱۱. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۲.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۰۹، ح۱۲.    
۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۴-۴۲۵.    
۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۹۰.    
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۵.    
۱۶. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۹۶.    
۱۷. مقدسی، محمد بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۲۲.    
۱۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.    
۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۳۲۴.    
۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۶.    
۲۱. هاشمی‌بصری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۷۴.    
۲۲. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۲۸۰.    
۲۳. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۰.    
۲۴. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۶۱.    
۲۵. ابن بطریق، یحیی بن حسن، العمدة، ص٤٠٤.    
۲۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۳۱۵.    
۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۰۵.    
۲۸. طوسی، محمد بن علی، الامالی، ص٢٤٢.    
۲۹. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۶.    
۳۱. ابن اثیر جزری، ابن ‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۴۲.    
۳۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۵۲.    
۳۳. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۰۰.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۳.    
۳۵. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۱۸.    
۳۶. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۵، ص۵۱.    
۳۷. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۲۷.    
۳۸. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۷-۸۸.    
۳۹. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۰۱.    
۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۳.    
۴۱. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۱۸.    
۴۲. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۵، ص۵۱.    
۴۳. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۲۷.    
۴۴. ابو‌مخنف الازدی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۸۷-۱۸۸.    
۴۵. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۸.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۵۴.    
۴۷. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۹.    
۴۸. ابو‌مخنف الازدی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۸۹.    
۴۹. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۲۸.    
۵۰. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۵، ص۵۲.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۴.    
۵۲. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۰.    
۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷.    
۵۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱-۴۴۲.    
۵۵. ابن ‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ،، ج۴، ص۷۲.    
۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸.    
۵۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۴.    
۵۸. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۱.    
۵۹. محلاتی، ذبیح الله، فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۵۳.    
۶۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، صج۶، ص۳۳۴.    
۶۱. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۷.    
۶۲. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.    
۶۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۱.    
۶۴. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۹۰۲.    
۶۵. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۷.    
۶۶. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۱۷۱.    
۶۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۳۸.    
۶۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.    
۶۹. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.    
۷۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۰.    
۷۱. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۵۶.    
۷۲. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۳۳۷.    
۷۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۴۷.    
۷۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۳.    
۷۵. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۷۹.    
۷۶. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۹.    
۷۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۴.    
۷۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۷۹. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۸۴.    
۸۰. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۹.    
۸۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶.    
۸۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۳.    
۸۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۹۷.    
۸۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳ ص۱۱۶.    
۸۵. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۲، ص۹۹.    
۸۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۸.    
۸۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۴۵.    
۸۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۶۲.    
۸۹. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۳۰۱-۳۰۲.    
۹۰. امین، سیدمحسن، اصدق الاخبار، ص۶۷.    
۹۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۷.    
۹۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲.    
۹۳. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۳۰۵.    
۹۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۰۰.    
۹۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۱۹۴.    
۹۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۱۹۵.    
۹۷. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۵۷.    
۹۸. ابن ‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۷۶.    
۹۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۱۰۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۳.    
۱۰۱. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۹.    
۱۰۲. ابن ‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۵.    
۱۰۳. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۸۱.    
۱۰۴. ابن ‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۷۴.    
۱۰۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴.    
۱۰۶. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۹.    
۱۰۷. ابن ‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۸۱.    
۱۰۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۱۰۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۸.    
۱۱۰. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۷۹.    
۱۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۵.    
۱۱۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۱۱۴.    
۱۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۱۱۴. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۶۰.    
۱۱۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۹۷.    
۱۱۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳ ص۱۱۶.    
۱۱۷. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۲، ص۹۹.    
۱۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۱.    
۱۱۹. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۰.    
۱۲۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۴۴.    
۱۲۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۵۰.    
۱۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۲.    
۱۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۹.    
۱۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.    
۱۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۷.    
۱۲۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۶.    
۱۲۷. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۴۲.    
۱۲۸. کوفی، ابن ‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۳۶.    
۱۲۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۶.    
۱۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۹.    
۱۳۱. ابن ‌اثیر، علی بن ابی ‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲.    
۱۳۲. ابن ‌اثیر، علی بن ابی ‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۵.    
۱۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰.    
۱۳۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۲.    
۱۳۵. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۷۰.    
۱۳۶. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۸۶.    
۱۳۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۰.    
۱۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۲۹.    
۱۳۹. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۰۱.    
۱۴۰. ابن ‌اثیر، علی بن ابی ‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۵.    
۱۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴.    
۱۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۴.    
۱۴۳. ابن‌ شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۹.    
۱۴۴. سید بن طاوس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۲.    
۱۴۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۹۷.    
۱۴۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳ ص۱۱۶.    
۱۴۷. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۲، ص۹۹.    
۱۴۸. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۳۲.    
۱۴۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۴۵، ص۴۸.    
۱۵۰. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۱۸.    
۱۵۱. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۵.    
۱۵۲. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۵۵.    
۱۵۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۰۰، ح۱.    
۱۵۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۶۰.    
۱۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۷.    
۱۵۶. ابن ‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۲.    
۱۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۱.    
۱۵۸. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۰-۱۸۲.    
۱۵۹. کوفی، ابن ‌اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۴۵-۲۴۶.    
۱۶۰. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۳۰۰.    
۱۶۱. دینوری‌، احمد، الاخبار الطوال‌، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱.    
۱۶۲. یعقوبی‌، احمد، تاریخ‌ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.    
۱۶۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۶۲.    
۱۶۴. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۳.    
۱۶۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۲۵۴.    
۱۶۶. کوفی، ابن ‌اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۴۶.    
۱۶۷. دینوری‌، احمد، الاخبار الطوال‌، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱.    
۱۶۸. یعقوبی‌، احمد، تاریخ‌ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.    
۱۶۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۶۲.    
۱۷۰. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۳.    
۱۷۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۲۵۴.    
۱۷۲. کوفی، ابن ‌اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۴۶.    
۱۷۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۷.    
۱۷۴. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۵۹.    
۱۷۵. ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹.    
۱۷۶. ابی‌البرکات، محمد بن احمد، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۸۸.    
۱۷۷. مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۷۸.    
۱۷۸. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۵۸-۵۹.    
۱۷۹. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.    
۱۸۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۹.    
۱۸۱. ابن طاوس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۳.    
۱۸۲. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰-۱۱۱.    
۱۸۳. ابن طاووس‌، علی بن موسی، الاقبال، ج۳، ص۷۵.    
۱۸۴. ابن طاووس‌، علی بن موسی، الاقبال، ج۳، ص۳۴۳.    
۱۸۵. سبط بن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۵۳.    
۱۸۶. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۲۳۸-۲۳۹.    
۱۸۷. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۷۶.    
۱۸۸. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۱۸۹. مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۱.    
۱۹۰. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۶.    
۱۹۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۱۹۲. ابوعبدالله مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، ص۴۸۹.    
۱۹۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۶.    
۱۹۴. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال، ج۳، ص۷۴.    
۱۹۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۳۶.    
۱۹۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۳۷.    
۱۹۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۳۷.    
۱۹۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۱۹۹. سید بن طاوس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۲.    
۲۰۰. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۹.    
۲۰۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۳.    
۲۰۲. ابن ‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۲.    
۲۰۳. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب، ج۲۱، ص۳۱.    
۲۰۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۳۶.    
۲۰۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۳۷.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۲۲۴.






جعبه ابزار