مباهله پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مباهله به این معناست که دو یا چند نفر که در مساله مهم دینی با یکدیگر اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و با اصرار و
تضرع به درگاه
خداوند، از او بخواهند آن را که بر باطل است، رسوا و
مجازات کند. در روز مباهله بنا بود
مسلمانان و
مسیحیان نجران یکدیگر را
نفرین کنند، تا
خدا آن طرف را که دروغگوست،
عذاب کند. اما بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را همراه او دیدند، از مباهله منصرف شدند و موافقت کردند که با رسول
خدا صلح کنند و
جزیه بپردازند.
«مباهله»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
مسیحیان نجران برگرفته از سنتی متداول، در میان اقوام سامی (پذیرفتن مباهله توسط مسیحیان نشانی از وجود این سنت در میان آنان بوده است.) و بیانگر تلاشهای فراوان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای دعوت
اهل کتاب به
دین اسلام بوده است.
که متاسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آنان مورد غفلت سیرهنویسان واقع شده و در متون اسلامی نیز به طور مستقل بدان پرداخته نشده است. مباهله از آن جهت که دلیلی بر فضیلت و برتری
اهلبیت (علیهمالسّلام) و
عصمت و
امامت بلافصل
امام علی (علیهالسّلام) است، دارای اهمیت است.
مباهله از ریشه «بهل» به معنای رها ساختن، ترک گفتن، به خود واگذاشتن.
و قید و بند چیزی را برداشتن و نیزبه معنی ملاعنه و نفرین متقابل آمده است.
و همچنین در معنای
ابتهال دو نظر است: ۱) یکدیگر را لعن کردن که میان دو نفر رخ میدهد. ۲) نفرین براى هلاک کسى.
مباهله از زبانهای عبری و سریانی وارد زبان عربی شده است.
و در اصطلاح به عملی گفته میشود که دو یا چند نفر که در مساله مهم دینی با یکدیگر اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و با اصرار و
تضرع به درگاه
خداوند، از او بخواهند آن را که بر باطل است، رسوا و
مجازات کند. و
بلاذری این چنین نقل میکند: «دو تن یا دو گروه بر علیه یکدیگر دعای بد کنند. پس هر کدام ظالم باشد حق تعالی وی را رسوا گرداند و
نقمت و
عذاب خود را بر وی فرستد و ذریه او را مستاصل کند و هلاک گرداند.»
و نیز
آیتالله مکارم شیرازی چنین نقل میکند: مباهله در
آیه مباهله به معنى نفرین کردن دو نفر به همدیگر است. به این صورت که وقتى استدلالات منطقى سودى نداشت، افرادى که با هم درباره یک مسأله مهم دینى گفتگو دارند، در یک جا جمع مىشوند و به درگاه
خدا تضرع مىکنند و از او مىخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
تفاوت در حدیثی از رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که حضرت فرمود: «خداوند عزوجل به من خبر داده که پس از مباهله عذاب بر گروه باطل نازل میشود و حق را از باطل مشخص میسازد.»
از روایاتی که در منابع اسلامی نقل شده است، استفاده میشود که مباهله اختصاص به زمان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ندارد و در تمامی زمانها قابل اجرا است. در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که ایشان فرمود: اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند، آنها را به مباهله دعوت کنید.
میان مباهله و لعنت کردن آن است که مباهله از شدت و تاکید بیشتری برخوردار است.
لعن و لعنت یعنی طرد نمودن ودور ساختن ازروى
خشم. لعن از سوی
خدا در
آخرت به معنی
عقوبت است و در
دنیا، انقطاع از قبول
رحمت و توفیق الهی است و لعن از سوى
انسان، نفرینى است بر دیگران.
«
نجران» سومین شهر
یمن در منطقه مرزی
حجاز و یمن میباشد، که ۷۳ دهکده داشت و تنها منطقه مسیحینشین و مرکز صنعت نساجی در حجاز بود و چون نخستین ساکن آن "
نجران بن زید" نام داشت، نجران نامیده شد.
ساکنان این سرزمین را باقی مانده «
اصحاب اخدود» دانستهاند.
وبرخی هم میگویند: نجران بلده کوچکی میان
عدن و
حضرموت در ناحیه کوهستانی است.
برخی زمان آن را سال سوم هجری میدانند؛ زیرا به اتفاق اکثر مفسران
شیعه و سنی آیه ۶۱
سوره آل عمران که برای دعوت به مباهله است، در این سال نازل شده است و برخی وقوع آن را در سال نهم هجری «
عامالوفود» دانستهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عازم
مدینه شدند؛ اما قول اول صحیحتر به نظر میرسد.
در سالهای پایانی
حیات رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آوازه اسلام به تمامی نقاط دنیای آن روز رسیده بود رسول گرامی اسلام با ارسال نامه به سران کشورها و مناطق مختلف، سعی داشت دین اسلام را گسترش دهد. یکی از نامههایی که رسول مکرم اسلام به مناطق مختلف و سران کشورها نوشت، نامهای است که طبق قول برخی در سال نهم هجری «عامالوفود» و طبق نظر برخی در دهم هجری
برای نصارای نجران ارسال کرد. در این نامه آمده است:
«من شما را از پرستش بندگان به
پرستش خدا و از سرپرستی بندگان به سرپرستی
خدا دعوت میکنم. اگر امتناع کردید، باید
جزیه بپردازید و گرنه شما را به
جنگ بخوانم.»
برخی قائلند آیه ۶۴ سوره آل عمران نیز بخشی از این نامه میباشد.
در این آیه خداوند متعال میفرماید:
«بگوای اهل کتاب بیائید به سخنی که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را، غیر از خداوند یگانه به خدایی نپذیرند. هرگاه (از این دعوت) سر برتابند، بگوئید گواه باشید که ما مسلمانیم.»
بزرگان مسیحی نجران، پس از دریافت
نامه به
مشورت پرداختند و تصمیم گرفتند، هیئتی از بزرگانشان را به مدینه اعزام کنند تا با رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد مذاکره و بحث شوند.
در سال دهم هجرى میدانند، که افرادى از سوى رسول
خدا صلوات الله علیه مأمور تبلیغ اسلام در منطقه نجران از بلاد یمن شدند. مسیحیانِ نجران هفتاد تن
از صاحبنظران و نخبگان مسیحی که سه تن از آنان رهبران مذهبی مسیحیت و در راس هیات بودند، وارد مدینه شدند:
۱: "
ابو حارثة ابن علقمه" اسقف اعظم و نماینده رسمی کلیساهای روم و حجاز.
۲: "
عبدالمسیح" ملقب به عاقب که در
عقل و
درایت شهرت داشت.
۳: "
ایهم" که به او سید میگفتند.
ونیز در
کتاب تفسیر نور چنین نقل شده است، افرادی را مانند سید و عاقب و اباحارثه، به نمایندگى از سوى خود براى گفتگو با پیامبر اسلام به مدینه گسیل داشتند.
ابن هشام مینویسد:
«هیاتی از نصاری نجران مرکب از ۶۰ نفر برای دیدار پیامبر و مذاکره با آن حضرت وارد مدینه شدند. در میان ایشان، ۱۴ نفر و در میان ۱۴ نفر، ۳ نفر بودند که سمت ریاست و بزرگی بر سایرین داشتند. و مورد احترام مسیحیان آن زمان بودند. یکی ملقب بود به «عاقب» که در آن زمان نامش «عبدالمسیح» بود. دیگری ملقب بود به «سید» و نام او «ایهم» بود. و سومی «اسقف» بود و نامش «ابو حارثه بن علقمه»
آنان با لباسهای فاخر ابریشمی و
انگشتر طلا به دست بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
مسجد وارد شدند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آنان سخن نگفت. آنان در جستجوی علت این رفتار، نزد علی (علیهالسّلام) راهنمایی شدند. حضرت فرمود: «با همان لباسهای سفر، نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روید.» آنان چنین کردند و هنگام ملاقات با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ایشان فرمود: «به
خدا سوگند! بار نخست
شیطان همراهتان بود.»
ابن سعد در باب نحوه ورود این هیات به مدینه و برخورد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آنها مینویسد:
«مسیحیان در حالی که جامههای نقشدار و گرانقیمت و
حریر یمنی پوشیده بودند، وارد مسجد شدند و به سوی مشرق
نماز گزاردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
مسلمانان فرمود: آزادشان بگذارید. سپس آنها با همان لباسها نزد پیامبر آمدند. پیامبر آنان را نپذیرفت. روز بعد در جامه رهبانان آمدند و
سلام کردند. پیامبر جواب داد و ایشان را به
اسلام دعوت نمود. آنها نپذیرفتند و گفتگو و بحث بسیاری شد.»
گروه نجران وارد مدینه شده و با پیامبر صلوات الله علیه دیدار کردند. آنها گفتند: اى محمد، آیا تو صاحب و سرور ما را مىشناسى؟
پیامبرفرمودند: «سرور شما کیست؟»
گفتند:
عیسی بن مریم.
پیامبر صلوات الله علیه فرمودند: «او عبد و رسول
خدا است.»
آنان شگفتزده پرسیدند چگونه ممکن است در حالی که همه آدمیان پدری دارند و عیسی (علیهالسّلام) بدون
پدر به دنیا آمده است؟
جبرئیل بر پیامبرصلوات الله علیه این
آیه را نازل فرمود: «إِنّ مثل عیسى عنداللَّه کمثلِ آم خلقه من ترابٍ ثمّ قال له کن فیکون؛ مثل عیسى(علیه السلام) در نزد
خدا، همچون
آدم (علیه السلام) است که او را از
خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش. او هم فوراً موجود شد.»
هنگام گفتگو با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آنان ابتدا درباره ماهیت عیسی (علیهالسّلام) سؤال کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ایشان به عنوان
بنده و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
خدا یاد کرد.
مسیحیان در حقانیت
دین خود با رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)به
مجادله نشستند.
مسیحیان نجران میگفتند: عیسی (علیهالسّلام) خداست و گروهی او را پسر
خدا میدانستند و دسته سوم، قائل به
تثلیث «یعنی به سه
خدا قائل بودند؛ پدر،
پسر،
روح القدس.»
ابن هشام مینویسد: «مسیحیان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)گفتند: اگر عیسی (علیهالسّلام) پسر
خدا نیست پس پدرش کیست؟ آیات قرآنی نازل شد و خلقت او را همانند خلقت آدم ابوالبشر معرفی کرد.»
مجادله و بحث بین مسیحیان نجران و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)ادامه یافت.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ادلهای روشن و براهینی قاطع گفتارهای باطل آنان را رد میکرد و به سؤالات آنها پاسخ میگفت. آنها قائل به
ربوبیت حضرت عیسی (علیهالسّلام) بودند و او را فرزند
خدا میدانستند، از پاسخ به این استدلال درمانده و هم چنان
حق را انکار میکردند و بر عقاید باطل خویش اصرار میورزیدند. تا آنجا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از رفتار آنان به ستوه آمد.
از محتوای آیات ۲۴ـ ۱۹ آل عمران میتوان دریافت که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تفهیم اینکه همه
انبیاء در یک مسیر واحد بودهاند و دین حق یکی است.
و اختلاف در ظاهر شرایع به دلیل تناسب آن با مراحل تکامل اندیشه بشری است و عیسی (علیهالسّلام) نیز بنده و فرستاده خداست، تلاشهای فراوانی کرد و موفق شد، عدهای از آنان را به اسلام فرا خواند؛ اما عدهای دیگر به مجادله و
محاجه با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرداختند و چون سخنان منطقی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آنان اثر نکرد، و از پذیرفتن حقیقت سر باز زدند و لجاجت ورزیدند. به دستور
خدا آنان را به مباهله فرا خواند.
در این هنگام (آیهی مباهله) آیه ۶۱ سوره آل عمران نازل شد.
و مسیحیان نجران به مباهله دعوت شدند. در این آیه آمده است:
«فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم
وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین؛
هرگاه بعد از
علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم، شما هم فرزندان خود را، ما
زنان خویش را دعوت میکنیم، شما زنان خود را، ما از
نفوس خود دعوت میکنیم، شما هم از
نفوس خود. آنگاه مباهله میکنیم و لعنت
خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم.» ای پیامبر؛ کسانى که با تو محاجّه و
جدال کرده و از قبول حقّ، شانه خالى مىکنند، بگو: بیایید با فراخواندن فرزندان و زنان و خودمان (
انفس)،
خدا را بخوانیم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگویان نفرین کنیم و هر نفرینى که دامن گروه مقابل را گرفت، معلوم مىشود که راه او باطل است و با این وسیله به این گفتگو و جدال پایان دهیم.
اما هنگامى که نمایندگان مسیحیان نجران، پیشنهاد مباهله را از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدند، به یکدیگر نگاه کرده و متحيّر ماندند. آنان مهلت خواستند تا در این باره
فکر و
اندیشه و
مشورت کنند.
مسیحیان وقتی به بزرگان خود مراجعه کردند و از آنها مشورت خواستند،
اسقف گفت: فردا بنگرید اگر محمد با اهل و فرزند خود آمد، از مباهله بپرهیزید و اگر با اصحاب خویش آمد، پس مباهله کنید که کارى از او ساخته نیست.
در برخی کتب تاریخی چنین آمده است که؛ مسیحیان نجران پس از آنکه با پیشنهاد مباهله مواجه شدند، ابتدا با آغوش باز پذیرفتند. یکی از آنها گفت: «ای ابوالقاسم انصاف دادی، زیرا مباهله آیتی است که میان ما و شما را فیصله میدهد.»
و وعده کردند که مباهله را روز بعد انجام دهند.»
طبق آیه مباهله، پیامبر باید فرزندان و زنان خود و کسانی را که مانند
نفس خویش باشند به همراه خود میآورد و اینان کسانی نبودند جز
حسن بن علی (علیهالسلام) و
حسین بن علی (علیهالسلام) و
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و علی بن ابی طالب (علیهالسلام).
مباهله، در ماه
ذیالحجّه و محل آن در روزگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بیرون شهر مدینه بوده که اکنون داخل شهر قرار گرفته و در آن محل، مسجدى به نام «
مسجد الإجابة» ساخته شده است. فاصلهى این مسجد تا «
مسجد النّبی» تقریباً دو کیلومتر است.
زمان وقوع این مباهله را ۲۴ ذیالحجهالحرام،
سال دهم هجری
ذکر شده است. و مکان مباهله، جایی است که اکنون به عنوان «مسجد الاجابه» در شهر مدینه و در نزدیکی
بقیع مشهور است.
فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه
دو طرف در بیابانی اطراف مدینه گرد آمدند.
پیامبر گرامی برای مباهله آمد در حالى که دست حضرت على (علیهالسلام) را گرفته بود و حضرت حسن (علیهالسلام) و حضرت حسین (علیهالسلام) در جلوی ایشان می رفتند و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در پشت سر ایشان می رفت.
رسول گرامی اسلام در حالی که دست امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را در دست داشت، به همراه حضرت علی (علیهالسلام) و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به محل مباهله آمدند.
فرمود: «بارالها! اینان اهل بیت من هستند.»
مسیحیان نیز آمدند در حالی که اسقف در جلویشان بود. وقتی آنها، نبى اکرم را با این افراد دیدند، درخواست کردند که همراهان پیامبر معرفى شوند. به آنها گفته شد: «هذا ابن عمه و زوج ابنته و أحب الخلق إلیه و هذان ابنا بنته من علی و هذه الجاریة بنته فاطمة أعز الناس علیه و أقربهم إلى قلبه؛
این پسر عم و داماد پیامبر و محبوب ترین مردم در نزد وی است و این دو پسر، نوه دخترى پیامبر و از
صلب على (علیهالسلام) هستند و این زن، فاطمه
دختر وی است و عزیزترین مردم است نزد پیامبر.» بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را همراه او دیدند.
به قوم خویش گفتند: «ما صورتهایی را میبینیم که اگر از
خدا درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد.
هرگز با آنان مباهله نکنید که به
خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است.
که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا
قیامت، مسیحیای بر روی
زمین باقی نخواهد ماند.»
در
تاریخ یعقوبی آمده است که: یکی از ایشان به ابوحارثه گفت: برای مباهله نزدیک برو. او گفت: من همانا مردی استوار و جدی برای مباهله میبینم و به راستی بیم دارم که راستگو باشد و اگر راستگو باشد یک سال نگذرد که یک نفر مسیحی در دنیا نماند.»
مسیحیان از مباهله منصرف شدند و موافقت کردند که با رسول
خدا صلح کنند و جزیه بپردازند.
برخی این تصمیم را ناشی از ظهور نشانههای عذاب دانستهاند.
پیامبر پس از پشیمانی آنان از مباهله فرمود: «به
خدا سوگند اگر مباهله میکردم، تمام این بیابان پر از
آتش میشد و در دم هلاک میشدید.»
صلح نامهای نوشته شد و مقرر گردید مسیحیان همه ساله تعداد ۲۰۰۰ جامه به عنوان جزیه بپردازند و در این صورت مسیحیان نجران و وابستگان ایشان در پناه
خدا و رسولش
اهل ذمه خواهند بود،
جان و
آئین و
اموال و زمینهای ایشان محفوظ خواهد بود.
سپس مسیحیان از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستند تا با آنان حاکمی فرستد تا میان ایشان حکومت (داوری) کند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «
ابو عبیده جراح» را فرستاد.
چندی بعد "عاقب و سید" به مدینه آمدند و اسلام آوردند.
دستور الهی مباهله به منظور روشن شدن حقیقت، و آشکار شدن گروه حق و باطل از طرف خداوند متعال تشریع شده است. مباهله میان مسیحیان نجران و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حقانیت دین اسلام را آشکار ساخت. مسیحیان نجران چون به این حقانیت پی بردند، حاضر به مباهله نشدند. علاوه بر این با نزول آیه مباهله بار دیگر یکی از فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام) از زبان
قرآن بیان شد و جایگاه عالی خاندان عصمت و
طهارت به بشریت معرفی شد.
سپس اسقف به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: اى اباالقاسم ما مباهله نمیکنیم؛ لکن به مصالحه حاضریم. با ما مصالحه کن. پیامبر با آنها به دو هزار حلّه هر حلّهاى به قیمت چهل درهم مصالحه کرد و این که سى
زره و سى
نیزه و سى
اسب عاریه دهند که اگر در یمن آشوبى و جنگى پیش آمد، مسلمین بکار برند و رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ضمانت فرمود که عاریهها را سالم به آنها برگرداند و این قرارداد را مکتوب کردند. نقل است این واقعه سبب شد پس از مدتی دو تن از بزرگان
مسیحیت به نام سید و عاقب،
مسلمان شدند و
ایمان آوردند.
در آیه شریفه از اهل بیت تعبیر به «
انفس» و «نساء» و «ابناء» شده است؛ یعنى از میان همه مردان و زنان و فرزندان، فقط این بزرگواران به این تعابیر خوانده شدهاند و این از مناقب ارزشمند برای آنان است؛ به خاطر همین، حضرت على (علیهالسلام) در روز تعیین جانشین برای خلیفه دوم، با این منقبت، بر اهل شورى استدلال کرد که: «شما را
سوگند مىدهم به
خدا که هیچ کدام از شما به
رسول در
نسب نزدیکتر از من هست و غیر از من کسى دیگر در میان شما هست که اولاد او، اولاد رسول اللَّه و نساء او، نساء رسول اللَّه باشد؟» گفتند: نه هیچ کدام از ما این منزلت ندارد.
این واقعه، فضیلتی برای اهل بیت (علیهمالسلام) است؛ به طوری که
صحابه به این فضیلت،
غبطه می خوردند. در
کتاب صحیح مسلم از
سعد بن ابی وقاص نقل شده است که
معاویة بن ابی سفیان به سعد گفت: «چرا ابوتراب على بن ابی طالب (علیهالسلام) را
سبّ و
دشنام نمىدهى؟» گفت: به خاطر آن است که سه خصلت از رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شأن على شنیدم که با توجه به آنها، هیچ گاه به سبّ و دشنام آن حضرت، اقدام نمىکنم و اگر یکى از آنها براى من باشد، بهتر از تعداد زیادى شتران سرخ مو است. (این حیوان از گرانبهاترین سرمایه هاى عرب محسوب مى شد.)
۱) وقتى پیامبر صلوات الله علیه به بعضى از
غزوات میرفت، حضرت على (علیهالسلام) را به جانشینى خود، در مدینه باقى میگذاشت. حضرت على (علیهالسلام) عرض کرد: «یا رسول الله! مرا به خلافت بر زنان و کودکان موظّف مىدارى؟» رسول
خدا فرمود: «أما ترضى أن تکون منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبوة بعدی؛ آیا خرسند نیستى از این که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت
هارون به
موسی (علیهالسلام) باشد؛ با این تفاوت که پس از من پیغمبرى
مبعوث نمىشود.»
۲) در روز
جنگ خیبر، از رسول
خدا شنیدم که مىفرمود: «لأعطین الرایة رجلا یحبّ اللّه و رسوله ویحبه اللّه ورسوله.»؛
پرچم اسلام را به دست کسى به اهتزاز مىآورم که
خدا و رسول را دوست مىدارد و
خدا و رسول هم، او را دوست مىدارند!» از شنیدن این سخن همه ما در انتظار چنان عطيّهاى بودیم و دستها از آستین بیرون آوردیم تا پرچم اسلام را در اختیار بگیریم، همان زمان رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «على را به حضورم بیاورید.» على (علیهالسلام) را در حالى به حضور حضرت رسول اکرم دعوت کردند که حضرتش به درد
چشم دچار بود، رسول
خدا آب دهان مبارک خود را به چشم حضرت على مالید، دیدگانش
شفا یافت و پرچم اسلام را به دست او سپرد و از برکت وجود حضرت (على علیهالسلام) ، فتح و
پیروزی نصیب اسلام شد.
۳) هنگامى که آیه مباهله نازل شد، رسول
خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حضرت على (علیهالسلام) و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را به حضور طلبید و فرمود: «اللهم هولاء اهلى؛ بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند.»
ازداستان مباهله می توان پیام های زیر را به دست آورد:
۱) اگر انسان ایمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزدیکترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «من بعد ما جاءک من العلمِ»
۲) آخرین برگ برنده و سلاح برنده
مؤمن، دعاست. «فقل تعاوا ندع»
۳) در مجالس
دعا، کودکان را نیز با خود ببریم. «أَبناءنا»
۴) استمداد از
غیب، پس از بکارگیرى توانایىهاى عادّى است. «نبتهِل»
۵) در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله کننده پنج نفر بیشتر نبودند. «أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا»
۶)
زن و
مرد در صحنههاى مختلف دینى، در کنار همدیگر مطرحند. «نساءنا.»
۷) علىّ بن ابى طالب، جان رسول اللَّه است. «أَنفسنا»
۸) اهل بیت پیامبر، مستجاب الدعوة هستند. «أَبناءنا»، «نساءنا»، «أَنفسنا»
۹) فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است. «أَبنائنا»، بنابراین امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) فرزندان پیامبرند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«مباهله»،تاریخ باربینی۹۵/۱/۱۷. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«مباهله»،تاریخ باربینی۹۵/۱/۱۷. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مباهله پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۸/۱۶.