ماهیت لابشرط
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ماهیت را سه گونه میتوان تصور نمود که اعتبارات
ماهیت نامیده میشوند: "لابشرط"، "بشرط شیء"، "بشرط لا".
در
ماهیت لابشرط، نه وجود چیزی با
ماهیت در نظر گرفته میشود و نه عدم چیزی؛ به عبارت دیگر در این اعتبار از
ماهیت، بود یا نبود هیچ چیزی غیر از خود
ماهیت و مقوماتش، با
ماهیت تصور نمیشود. عقل انسان، این
قدرت را دارد که
ماهیت را از هرآن چیزی که همراه آن است جدا کند؛ یعنی از همه آنچه که با
ماهیت، متحد است (خواه وجود چیزی باشد مثل عوارض شخصی نظیر شکل و رنگ و بو، خواه عدم چیزی باشد مثل نداشتن ویژگی خاصی)، صرف نظر کند و آنها را در نظر نگیرد.
چون در این اعتبار از
ماهیت، هیچ چیزی همراه خود
ماهیت در نظر گرفته نمیشود، این
ماهیت، هیچ
شرط و قیدی نخواهد داشت؛ زیرا شرط و
قید هر شیء، چیزی است که همراهی آن با آن شیء لازم است و روشن است که باید همراه آن شیء در نظر گرفته شود و چون در
ماهیت لابشرط، چیزی جز خود
ماهیت در نظر گرفته نمیشود، هیچ شرط یا قیدی نخواهد داشت. به همین سبب،
ماهیت لابشرط را "
ماهیت مطلقه " نیز میگویند و با توجه به این اصطلاح، به حالت لابشرط بودن
ماهیت، "اطلاق" گفته میشود.
این اعتبار
ماهیت، زمانی صورت میگیرد که بخواهیم بررسی کنیم که
ماهیت، خودش و خودش (صرف نظر از اموری که با آن همراه یا غیر همراهاند) چیست که در این وضعیت، تنها خود
ماهیت و اجزاء درونی آن (مقومات یا
ذاتیات ماهیت) به تصور درمی آید و هر چیز دیگری از تصور
ماهیت، خارج خواهد بود. مثلا اگر بخواهیم ببینیم
ماهیت انسان فی نفسه چیست، باید توجه خود را تنها به خود
ماهیت انسان معطوف کنیم و از هر چیز دیگری صرف نظر کنیم که در این صورت، انسان لابشرط را تصور کردهایم.
فیلسوفان، از این مطلب که "در هنگام اعتبار لابشرطی
ماهیت ، هیچ چیز با
ماهیت تصور نمیشود"، چنین تعبیر میکنند که: «لیست الماهیة من حیث هی الا هی لا موجودة و لا معدومة و لا...» . همانطور که در این تعبیر مشهور
فلاسفه نیز روشن است، در این اعتبار از
ماهیت، حتی وجود یا عدم نیز تصور و لحاظ نمیشود. اما این به معنی ارتفاع نقیضین (سلب دو شیء نقیض هم از یک چیز، که محال است) نیست؛
زیرا در این اعتبار از
ماهیت، چیز دیگری با
ماهیت در نظر گرفته نمیشود نه اینکه در واقع، هیچ یک از آن چیزهایی که همراه آن در نظر گرفته نشدهاند، با آن همراه نباشند ولذا همین
ماهیت، در واقع یا موجود است یا معدوم و ارتفاع نقیضینی در کار نیست.
برخی از ماهیات لابشرط، برای تحقق در خارج نیازمند آن هستند که در ضمن اشیائی محقق شوند که دارای ماهیات مختلفی هستند؛ این ماهیات لابشرط را که متحصل بنفسه نیستند (یعنی بدون نیاز به اشیاء دارای ماهیات مختلف، در عالم واقع موجود نیستند)،
جنس مینامند و آن ماهیات مختلفی که متحصل بنفسه هستند (یعنی بدون نیاز به اشیاء دارای ماهیات مختلف، در عالم واقع موجودند)، نوع نامیده میشوند.
ماهیت لابشرط را دوگونه میتوان در نظر گرفت:
۱) لابشرط قسمی: در این اعتبار از
ماهیت لابشرط (یا مطلقه)، لابشرط بودن یا همان اطلاق (یعنی لحاظ نشدن هیچ چیز دیگری در تصور
ماهیت )،
شرط و قید
ماهیت در نظر گرفته میشود. بدین ترتیب باید گفت
ماهیت "لابشرط قسمی" هیچ شرط و قیدی ندارد، جز شرط و
قید "اطلاق" و "لابشرط بودن"؛
۲) لابشرط مقسمی: در این اعتبار از
ماهیت لابشرط (یا مطلقه)، حتی لابشرط بودن یا
اطلاق نیز شرط و قید
ماهیت نیست. بدین ترتیب، باید گفت
ماهیت "لابشرط مقسمی" از شرط و قیدی حتی شرط و قید "اطلاق" و "لابشرط بودن" نیز مبراست.
از آنجا که در
ماهیت لابشرط مقسمی، هیچ چیزی حتی خود اطلاق به عنوان قید و شرط لحاظ نمیشود، میتوان
امکان داشتن هر قید و شرطی را در واقع برای آن روا دانست؛
زیرا گذشت که لابشرط بودن
ماهیت به معنی در نظر نگرفتن امور دیگر با
ماهیت است نه به معنی آنکه در واقع هم آن امور، با آن
ماهیت همراه نیستند. حال که روشن شد
ماهیت "لابشرط مقسمی" میتواند در واقع پذیرای هر قید و شرطی باشد، باید گفت آن مفهومی که به اعتبارات
ماهیت تقسیم میشود، همین
ماهیت لابشرط مقسمی است؛
زیرا اعتبارات
ماهیت، به وسیله لحاظ و
تصور قیود و شروط مختلفی با
ماهیت پدید میآید و چون چیزی که میخواهد مقسم قرار گیرد، باید در همه اقسام خود حضور داشته باشد، مقسم این اعتبارات (به خاطر اینکه باید در همه حضور داشته باشد) باید چیزی باشد که بتواند همه این قیود را بپذیرد که این، چیزی جز
ماهیت لابشرط مقسمی نیست.
بدین ترتیب، روشن شد که
ماهیت لابشرط مقسمی، چون مقسم
ماهیت بشرط شیء (مثل
ماهیت کلی موجود در
ذهن و افراد جزئی و خارجی
ماهیت) و
ماهیت بشرط لا (مثل ماده و صورت) و
ماهیت لابشرط قسمی است باید در ضمن همه آنها حاضر باشد. اما چون
ماهیت بشرط شیء (مانند افراد جزئی خارجی) و
ماهیت بشرط لا (مانند ماده و
صورت ) دارای وجود واقعی و خارجی هستند،
ماهیت لابشرط مقسمی نیز که در آنها حضور دارد، دارای وجود خارجی هست.
از طرفی، برخی از ماهیات بشرط شیء (مانند
ماهیت مقید به قید کلیت یا وحدت) تنها در ذهن هستند ولذا
ماهیت لابشرط مقسمی نیز که در ضمن آنها هست، در ذهن موجود است و دارای تحقق ذهنی میباشد. از سوی دیگر،
ماهیت لابشرط مقسمی را ذهن تصور میکند و این دلیل دیگری بر بهره مندی آن از وجود ذهنی است. بدین ترتیب،
ماهیت لابشرط مقسمی هم در ذهن است هم در خارج.
البته وجود
ماهیت لابشرط مقسمی، وجود بالعرض است؛ زیرا مطابق اصالت وجود و اعتباریت
ماهیت،
ماهیت به عرض وجود و به واسطه آن، موجود شمرده میشود. اما از آنجا که
ماهیت لابشرط مقسمی یا همان کلی طبیعی، از طریق تحقق فرد خارجی خود محقق و موجود میشود، میتوان گفت که کلی طبیعی (
ماهیت لابشرط مقسمی)، به واسطه فرد خود و به عرض آن موجود شمرده میشود. از سوی دیگر، فرد خارجی
ماهیت ، علت تشخص طبیعت (کلی طبیعی) است و تشخص به سبب وجود صورت میگیرد ولذا آن وجودی که
ماهیت لابشرط مقسمی به عرض آن موجود شمرده میشود، همان فرد
ماهیت است. بدین ترتیب میتوان گفت شخص و فرد خارجی
ماهیت، واسطه در عروض موجودیت و تحقق بر
ماهیت لابشرط مقسمی یا کلی طبیعی است.
البته در تفسیر "بالعرض" و عروض، میان صاحبنظران اختلافاتی دیده میشود که باید در جای خود، مورد بررسی قرار گیرد.
با توجه به مطالب یادشده، روشن میشود که
ماهیت لابشرط مقسمی، همان
ماهیت "کلی طبیعی" است
که در ضمن افراد ذهنی و خارجی خود موجود است. از آنجا که کلی طبیعی همان
ماهیت بماهی هی است،
باید گفت که
ماهیت لابشرط مقسمی نیز با
ماهیت بماهی هی یکی است.
البته حضور
ماهیت لابشرط مقسمی (کلی طبیعی) در افرادش، با تکثر عددی
ماهیت لابشرط مقسمی همراه است. یعنی به تعداد افراد
ماهیت در
جهان ،
ماهیت لابشرط مقسمی (کلی طبیعی) یافت میشود که هریک از این ماهیات لابشرط مقسمی در ضمن یکی از افراد
ماهیت وجود دارد؛ زیرا اگر یک
ماهیت لابشرط مقسمی (کلی طبیعی) در ضمن همه افراد
ماهیت حضور داشت، لاجرم باید میپذیرفتیم که واحد (کلی طبیعی)، کثیر شده است و یک چیز (کلی طبیعی) به صفات متباین و متضاد، متصف گشته است؛
چه اینکه حضور کلی طبیعی در افرادش به معنی اتحاد وجودی با آنهاست
و چنانچه این کلی طبیعی، تنها یکی باشد، یک کلی طبیعی در ضمن افراد متعدد حاضر خواهد بود و این، به معنی آن است که واحد (کلی طبیعی) با کثیر (افراد) اتحاد وجودی پیدا کرده است و یعنی واحد، کثیر شده است. از طرفی این اتحاد وجودی
حکم میکند که هر صفتی در افراد هست به کلی طبیعی موجود در ضمن آنها نیز نسبت داده شود و چون صفات متضادی (مانند اندازهها و رنگهای متضاد) در افراد متعدد هست، اگر یک کلی طبیعی در ضمن همه آنها باشد باید بپذیریم که یک شیء واحد، دارای صفات متضاد است که البته این، محال میباشد. فیلسوفان، از این مطلب چنین تعبیر میکنند که نسبت کلی طبیعی به افرادش، مانند نسبت یک پدر به فرزندان مختلفش نیست؛ بلکه این نسبت، شبیه نسبت پدرهای گوناگون به فرزندان آنهاست.
امام خمینی به اقسام
ماهیت و اعتبارات سهگانه آن توجه کرده و قائل است. اعتبارات سهگانه
ماهیت، صرف اوهام و خیال و ملاحظه بدون دلیل نیستند؛ بلکه این تقسیمبندی برای آن است که فیلسوف درباره حقایق خارج از ذهن و حیثیات معانی، بهناچار با این ملاحظات مواجه میشود، به این معنا که برخی احکام مترتب بر ماهیات، برای
ماهیت به شرط وجود است و تا هنگامیکه
ماهیت موجود نشده باشد، نمیتواند از آن حکم و محمول سخن گفت. ازاینجهت این تقسیمات حاکی از حقایق و احکام واقعی موجوداتاند.
به اعتقاد امام خمینی
ماهیت بر دو گونه ملاحظه میشود:
۱-
ماهیت «من حیث هی هی» و با قطع نظر از هر خصوصیتی، در مرتبه ذات تنها خودش است که همان
ماهیت مهمله است.
این نوع از
ماهیت به اعتبار ذاتش از هرگونه قیود مثل واحد و کثیر، کلی و جزئی و وجود و عدم خالی است و هیچیک از قیود در حوزه
ذاتیات ماهیت قرار ندارد.
۲-
ماهیت «من حیث هی هی» و با ملاحظه مصادیق و امور خارجی خود که از این
ماهیت به
ماهیت لا بشرط مقسمی تعبیر میشود به اعتقاد امام خمینی این دیدگاه که
ماهیت مهمله و
ماهیت لا بشرط مقسمی مترادفاند، صحیح نیست و
ماهیت مهمله از
ماهیت لا بشرط مقسمی متفاوت است؛ یعنی
ماهیت مهمله نه مقسم است و نه قسم. ایشان با بیان اقسام
ماهیت لابشرط مقسمی قائل است. لابشرط قسمی، بخشی از لابشرط مقسمی است که در خارج و ذهن، وجود ندارد، همچنان که
ماهیت لابشرط، نفس
ماهیت است و
ماهیت بشرط لا،
ماهیت مقید به قید است.
ماهیتی که لا بشرط است میتواند با هزار شرط جمع شود؛ اما
ماهیت بشرط لا با هیچ شرطی جمع نمیشود. امام خمینی همسو با عرفا و حکمای متاله، این
اعتبارات سهگانه را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته است.
ماهیت لابشرط قسمی، خود دارای قید و شرط اطلاق است که این وضعیت حکم میکند که در واقعیت نیز (افزون بر مقام تصور) هیچ قید و شرطی لحاظ نشود؛ اما از آنجا که در اعتبارات دیگر
ماهیت (بشرط شیء و بشرط لا) قید و
شرط لحاظ میشود، نمیتوان گفت که
ماهیت لابشرط قسمی در مقام واقع پذیرای هر قید و شرطی است ولذا نمیتوان آن را مقسم اعتبارات
ماهیت دانست. از این رو، جایگاه
ماهیت لابشرط قسمی در میان اقسام
ماهیت لابشرط مقسمی است و در مقابل دیگر اقسام (
ماهیت بشرط شیء و
ماهیت بشرط لا) است.
از آنجا که اطلاق و لابشرط بودن، قید
ماهیت لابشرط قسمی است و این قید، قیدی است که تنها در ذهن شکل میگیرد، باید گفت
ماهیت لابشرط قسمی، تنها در ذهن وجود دارد نه در خارج؛ زیرا اگر در خارج محقق باشد به این معناست که
قید خود را همراه خود ندارد (زیرا قید آن ذهنی است و در خارج محقق نمیشود) که در این صورت، لابشرط قسمی نخواهد بود.
اما چون اطلاق و لابشرط بودن، قید
ماهیت لابشرط مقسمی نیست، چنین
ماهیتی ـ همانطور که گذشت ـ قابل تحقق در خارج نیز هست.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ماهیت لابشرط». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.