مال حلال (واژگان قرآنی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بخش مهمی از
اخلاق اسلامی بر محور امور مالی شکل میگیرد. این بخش از یک سو، با مسائل حقوقی ارتباط دارد و از سوی دیگر، با مسایل اقتصادی، و نیز با مسایل سیاسی و بین المللی هم بی ارتباط نیست. با این همه ما در این جا فقط به ارزش اخلاقی آنها توجه میکنیم.
ارزشهای اخلاقیای که در این زمینه بررسی میشوند، به طور کلی، بر دو دسته قابل تقسیمند:
یک دسته ارزشهایی هستند که زیر مجموعه ی عدالتند و در پرتو عنوان کلی
عدالت میتوان از آنها یاد کرد.
دسته دوم ارزشهایی هستند که زیر مجموعه احسان و پرتوی از ارزش اصلی
احسان هستند. بنابراین، همان طور که در بیان معیارهای کلی در ارزشهایی اجتماعی گفته شد، دو اصل کلی
عدل و احسان، در این زمینه اهمیت اساسی دارند و به ویژه، در مسائل مالی میتوانند تاثیر فوق العاده داشته باشند و ما در این جا هر یک از این دو دسته را جداگانه و با رعایت اختصار بررسی میکنیم.
موضوع عدل روابط متقابل انسانها در
جامعه است که باید نوعی توازن بر آنها حکم فرما باشد تا در این روابط و داد و ستدها به کسی
ظلم و اجحاف نشود؛ اما آن چه زیر عنوان احسان قرار میگیرد یک طرفه است و موضوع ظلم و عدل شمرده نمیشود، بلکه ایثار و از خود گذشتگی خواهد بود، در امور مالی کسانی که به دیگران کمک بلا عوض میکنند کارشان زیر عنوان احسان قرار میگیرد.
اساس و محور بحث در آن چه در امور مالی، زیر عنوان عدل قرار میگیرد، احترام به مالکیت است؛ یعنی چون هر مالی مالک خاص خود را دارد، باید حق مالکیت آنان محترم شمرده شود و مورد تجاوز و دستبرد دیگران قرار نگیرد و اگر مبادلاتی انجام میگیرد، با مالکیت و حقوق طرفین متناسب باشد.
نخستین ارزش منفی، در زمینه امور مالی، تجاوز به اموال دیگران است که به صورتهای مختلف، مثل
سرقت و
غصب، انجام میگیرد و زیر عناوینی چون: ظلم،
منکر،
فساد و دیگر مفاهیم عامه اخلاق اجتماعی قرار خواهد گرفت.
تجاوز به اموال مردم، گاهی آشکار و با زور،
عنف و ارعاب و احیانا،
تهدید با
سلاح انجام میگیرد و نمونه روشنش غارتگران و راهزنانی بودند که در سر گردنهها با تهدید و ارعاب و
ضرب و جرح و
قتل، اموال مردم را از آنان میگرفتند. این، یکی از مصادیق و نمونههای آشکار محاربه با خدا و افساد فی الارض است که در
قرآن کریم برایش حد تعیین شده است، آن جا که میفرماید:
«انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم»
کیفر آنان که با
خدا و
رسول او به
جنگ برخیزند و در زمین فساد کنند این است که کشته یا به دار زده شوند و یا دستها و پاهاشان بر عکس قطع شود و یا از آن سرزمین تبعید شوند. این خواری دنیای آنان است و در آخرت عذابی دردناک دارند.
گاهی دیگر، تجاوز به اموال مردم، به طور مخفیانه و دور از چشم صاحب مال انجام میشود؛ مانند این که
شب از دیوار مردم بالا میروند یا دری را مخفیانه باز میکنند، قفلی را میشکنند و
اموال مردم را میربایند که اصطلاحا این نوع تجاوز مالی، «
دزدی» نامیده میشود.
گاهی هم از راه
حیله و تزویر، مال دیگران را از چنگشان در میآورند که آن هم شکلهای مختلفی دارد.
حرمت
تجاوز به اموال دیگران حکمی بدیهی است، وقتی میگوییم: «مالک یک چیز بر آن تسلط دارد.» این یک قضیه بدیهی است؛ زیرا مفهوم
محمول، که تسلط بر مال مورد نظر باشد، از تحلیل موضوع آن، که عنوان «مالک مال» است، به دست میآید.
بنابراین، قاعده کلی و فقهی «الناس مسلطون علی اموالهم» یک قضیه بدیهی است و اگر ما هیچ روایتی و یا هیچ دلیل فقهی دیگری هم نداشتیم که دلالت بر اعتبار مضمون و محتوای این قاعده داشته باشد، باز هم هیچ مشکلی پیش نمیآمد؛ چرا که این یک قضیه بدیهی و خود به خود، ثابت است و نیازی به استدلال ندارد. تنها همین که در یک مکتب و در یک نظام حقوقی، مالکیت پذیرفته شود، تسلط بر مال نیز، خواه ناخواه، به دنبال آن پذیرفته شده است و در این قاعده، از اضافه شدن «اموال» به ضمیر «هم» استفاده میشود که منظور از «الناس» مالکها هستند و شکل اصلی قاعده این است که «مالکها مسلط بر اموال خویشند» و طبعا، از تحلیل مالکیت، مفهوم تسلط به دست میآید.
هم چنین قضیه «لا یحل مال امرء الا عن طیب نفسه» یک قضیه بدیهی و اعتباری دیگر است؛ زیرا همان گونه که از تحلیل مالکیت میتوان دریافت که
مالک مال، هر نوع تصرفی که در آن بخواهد برایش جایز است، این را نیز میتوان دریافت که برای دیگران هیچ گونه تصرفی در آن جایز نیست. همان طور که جواز هر تصرف برای مالک را از تحلیل مالکیت میتوان بیرون کشید، منع هر نوع تصرف دیگران، بدون
رضایت مالک را نیز میتوان از دل مالکیت بیرون کشید و اصلا حقیقت مالکیت، چیزی جز این نیست، خواه اینها را متن مالکیت بدانیم یا لوازم لاینفک آن، و در این، فرقی نیست بین این که مالکیت را نوعی سلطه تفسیر کنیم یا نوعی اختصاص.
به هر حال،
حرمت یا منع تجاوز به مال دیگران، یکی از محکمترین اصول اخلاقی در همه جوامع بشری بوده و از نوع قضایای بدیهی است که اعتبار آن وابسته به این نیست که قانون گذاری آن را تصویب کند یا مردم آن را بپذیرند؛ چرا که این، مضمون و محتوای مالکیت است و تا وقتی که مالکیت در جوامع بشری معتبر است، حرمت
تجاوز به آن و جواز تصرفات مالکانه نیز، به عنوان یکی از فروع و توابع و لوازم غیر قابل تفکیک مالکیت، معتبر خواهد بود. بنابراین، اگر اختلافی باشد، در اصل مالکیت و شرایط آن خواهد بود که این گونه اختلافات ضرری به بدیهی بودن این قضیه نمیزند.
پس تا آن جا که مالکیت پذیرفته شود، یکی از فروع روشنش این است که در همان حد، تجاوز به آن به طور آشکار و بدیهی،
حرام است. از این جا است که بد بودن تجاوز به اموال دیگران، از احکام بدیهی و آشکاری است که هیچ انسانی در آن تردید ندارد؟ چرا که اینها نتیجه مالکیتند و اصل مالکیت و لوازم آن، در جوامع بشری و حتی جوامع وحشی، معتبر است و اگر یک جامعه وحشی، به خود حق میدهد که به اموال جامعه یا
قبیله دیگر تجاوز کند، معنایش این است که
حق دارد مالکیت آنان را سلب کند. به بیان دیگر، همان چیزی که مجوز
جنگ آنها با دیگران میشود، مجوز تملک اموال دیگران هم خواهد شد؛ اما همین قبیله
مهاجم، در بین خودشان روابطی دارند و حرمت یکدیگر و اموال یکدیگر را رعایت میکنند و دستبرد به آن نمیزنند حتی دزدها هم، که اموال دیگران را میربایند، در روابط درون گروهی خود، این قانون را معتبر میدانند و به اموال یکدیگر تجاوز نمیکنند.
قرآن کریم، دزدی و
راهزنی را از نظر اخلاقی مورد بحث قرار نداده است؛ زیرا زشتی آنها روشن تر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد، بلکه تنها به تعیین و تبیین مجازات حقوقی و حکم کیفری آنها اکتفا کرده و میفرماید:
«مرد دزد و زن دزد (برای این کار زشت) دست شان را قطع کنید که این کیفر آنها از سوی خداوند است و خداوند مقتدر و حکیم است.»
در
آیه دیگر، درباره راهزنی مسلحانه آمده است:
«حقا کسانی که با خدا و
رسول او به
جنگ برخیزند و در روی زمین سعی در
فتنه و
فساد کنند، کیفرشان جز این نباشد که کشته شوند یا به دار زده شوند یا دست و پایشان بر عکس بریده شود و یا
تبعید شوند، که این
خفت و خواری آنها در
دنیا است و در
آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.»
در این آیه، چندین
کیفر را برای
محارب و
مفسد فی الارض که سلاح به دست میگیرد، مردم را میترساند و اموال آنان را به یغما و تاراج میبرد، نام برده است که حاکم بر اساس مصلحتی که تشخیص میدهد، یکی از کیفرهای نامبرده را درباره ی او اجرا میکند.
قرآن حکایت دارد از این که هرگاه
پیغمبر میخواست گروهی از مردم متمایل را به اسلام هدایت کند، با ایشان بر انجام یا ترک کارهایی بیعت میکرد که یکی از شاخصترین آنها ترک سرقت بود و خداوند در یکی از آیات قرآن، به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب کرده، میگوید:
هرگاه
زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بر این که به هیچ وجه به خدا
شرک نورزند، دزدی نکنند،
زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند و... با تو
بیعت کنند، بیعت آنان را بپذیر. «یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فی معروف فبایعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحیم»
به هر حال، دزدی از جمله آن کارهای ممنوعی است که پیغمبر
اسلام از گام نخست و قبل از هر چیزی، بر ترک آن از پیروان و یاران خود بیعت میگرفت.
تجاوز به اموال دیگران و
غصب حقوق مردم، غیر از دزدی، به شکلهای گوناگون دیگری نیز انجام میگرفته که شکل دزدی رسمی را نداشتهاند. از این رو، از آنها با عنوان سرقت پنهان یاد میکنیم و از آن جا که برخی از این نوع تجاوزهای غیر علنی،
کم و بیش، در بین مردم رواج داشته و یا زشتی و بد بودنشان چندان مورد توجه نبوده است، قرآن کریم درباره آنها تاکید بیشتری دارد و با شدت بیشتر، آنها را محکوم میکند.
یکی از این موارد، اموال
یتیمان است که معمولا، از سوی بزرگ ترها و خویشان و سرپرستانشان مورد تجاوز قرار میگرفت. در جامعه ی
عرب، به دلیل وقوع جنگهای بسیار، قبل و بعد از اسلام، یتیمان فراوانی وجود داشتند و بر اساس سنت قبیلهای آن
عصر، وقتی کودکی در یک خانواده، یتیم میشد، بزرگ آن فامیل، خود به خود، سرپرستی او را بر عهده میگرفت. یک مرجع قانونی یا
دستگاه قضایی رسمی وجود نداشت تا وقتی کودکی یتیم میشود، قیم رسمی برایش تعیین کند.
سرپرستی که
کودک یتیم با حمایت او و زیر نظر او بزرگ میشد، خود را تام الاختیار میدانست و گاهی همه اموال طفل یتیم و ضعیف را تملک میکرد و کسی نبود که او را از این کار، که تجاوز به مال یتیم بود، باز دارد. هنگامی که یتیم بزرگ میشد، تهی دست بود و از
ارث پدر چیزی در اختیار او قرار نمیگرفت. این کار رواج کامل داشت و به طور کلی مساله تجاوز به اموال یتیمان، بسیار فراوان و به طور عادی اتفاق میافتاد. از این رو، قرآن کریم، در این مورد، با اصرار فراوان تاکید میکند که بزرگترها با اموال یتیمان بازی نکنند و یا به اموال یتیمان جز به بهترین شکل تامین
مصلحت یتیم، نزدیک نشوند:
«اموال یتیمان را به آنان پس دهید و اموال نامرغوب و
کم ارزش خود را با اموال مرغوب و پر ارزش آنها تبدیل نکنید و اموال آنها را آمیخته با اموال خود مخورید که این گناهی بزرگ است.»
از این
آیه بر میآید که در آن زمان، چه کارهای نادرست و چه تجاوزهایی به اموال یتیم میکردند؛ مانند آن که اموال بهتر و مرغوب تر یتیم را بر میداشتند و در عوض، اموال پست تر و
کم ارزش تر خود را به جای آنها برای یتیم میگذاشتند و یا این که، حد و مرزی نمیشناختند و اموال یتیم را آمیخته با اموال خود مصرف میکردند. قرآن مردم را از این گونه کارها منع کرده و حکم میکند که اینها گناهانی بزرگ و نابخشودنی است.
در
آیه دیگری به طور کلی
سفارش میکند که درباره یتیمان عدالت را رعایت کنند، آن جا که میفرماید:
«و ان تقوموا للیتامی بالقسط»
در امر یتیمان به عدالت قیام کنید و رفتارتان عادلانه باشد.
یا توصیه میکند که قبل از بلوغ یتیم، جز به بهترین شکل، در اموالش دخل و تصرف نکنید:
«و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده»
به مال یتیم جز به بهترین و مفیدترین شکل ممکن برای یتیم نزدیک مشوید تا آن وقت که
بالغ شود و خودش قادر به اداره اموال خویش باشد.
سپس در آیه دیگر دستور میدهد که پس از بلوغ،
اموال یتیم را به وی پس دهید و برای این که متوجه شوید که آیا از عقل و رشد و درایت کافی و توان اداره اموال خود برخوردار است وی را در بوته
آزمایش قرار دهید:
«هنگامی که بالغ شدند، اگر در آنها عقل و درایت و رشد کافی یافتید (و فهمیدید که خودشان میتوانند اموال خود را حفظ و اداره کنند و معاملات عاقلانه انجام دهند) اموالشان را به آنان پس دهید و با
اسراف و زیاده روی و
شتاب و
عجله، از
ترس آن که مبادا بزرگ شوند (و اموالشان از اختیار شما خارج شود) اموال آنها را مخورید.»
قرآن مشکل یتیمان را یک مشکل گسترده اجتماعی معرفی میکند که ممکن است دامن افراد دیگر را بگیرد و با استفاده از یک روش روان شناختی اجتماعی، برای اجتناب از تصرف غاصبانه در اموال یتیمان، مردم را از مکافات این گونه رفتارهای ظالمانه و مقابله به مثل دیگران با یتیمان خود آنها میترساند که فرض کنید اینان یتیمان خود شما هستند و دیگران میخواهند اموال یتیمان شما را بخورند. در این صورت، آیا دل شما نمیلرزد؟ میفرماید:
«باید افرد بترسند که اگر پس از خود، کودکان ناتوانی بر جای نهند (گرفتار مکافات عمل خود شوند) پس باید تقوای خدا پیشه کنند و سخن درست گویند. کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، در حقیقت، در شکم خود
آتش جهنم فرو میبلعند و به زودی در آتش برافروختهای میافتند.»
پس اگر میترسید که پس از مردن شما، یتیمان و کودکان ناتوانتان مورد ظلم و تجاوز دیگران قرار بگیرند، به یتیمان دیگران ستم روا مدارید و اگر مایل نیستید که اموال فرزند یتیم شما مورد
اجحاف و حیف و میل واقع شود، به اموال یتیمان دیگران تجاوز نکنید.»
گویا قرآن میخواهد بگوید که اگر شما حرمت یتیم را نگه نداشتید و به اموال او دستبرد زدید، این امر به صورت یک جریان و یک
سنت عمومی رواج پیدا میکند و همه افراد جامعه دست به این کار میزنند و به همة یتیمان ظلم و تجاوز میشود و زشتی این کار ناپسند، از بین میرود.
در آیه آخر میفرماید: «کسانی که مال یتیمان را به ظلم میخورند، در واقع، آتش فرو میبلعند!». این آیه را در زمره آیاتی برشمردهاند که دلیل بر تجسم اعمال است؛ یعنی اعمال نیک، در صورتهایی زیبا تجسم مییابند و رفتارهای زشت و ظالمانه، در صورتهایی زشت و زننده و آزار دهنده.
به هر حال، خدای متعال از دو طریق میخواهد مردم را از تجاوز به اموال یتیمان باز دارد: نخست از راه توجه دادن به مکافاتهای دنیوی، که ممکن است دیگران با یتیمان شخص
ستمگر همان کنند که او با یتیمان دیگران کرده است.
دوم از راه گوشزد کردن عذاب اخروی که میفرماید: این اموال، در واقع آتشی است که آنها فرو میبلعند و حقیقت آن، در قیامت آشکار میشود.
یکی دیگر از زشتترین انواع ظلم در مبادلات،
کم فروشی است که قرآن بر ترک آن تاکید فراوان دارد. آیاتی در قرآن مجید از زبان
حضرت شعیب (علیهالسّلام) حکایت از این دارند که یکی از مفاسد شایع در میان قوم شعیب،
کم فروشی بوده است.
هر پیغمبری که برانگیخته میشد، با مفاسد رایج عصر خود به مبارزه بر میخاست. یکی از مفاسد اجتماعی، که در زمان حضرت شعیب (علیهالسّلام) رواج داشت،
کم فروشی بود؛ چنان که در عصر
حضرت لوط، هم جنس گرایی در میان قوم لوط شایع بود و این پیغمبر با این عمل
فاسد مبارزه میکرد.
حضرت شعیب تاکید بسیاری بر دقت در مبادلات، از جهت وزن، میکرد و پیدا است که موضوع
کم فروشی در آن زمان، رواج داشته و یک مفسده بزرگ اجتماعی بوده است. قرآن هم بر ترک این
گناه زشت، تاکید فراوان دارد. از این رو، در آیات متعدد، از زبان شعیب، این مساله را با تعبیرهای مختلف، بازگو میکند؛ مانند:
«و حق
پیمانه و
وزن را به عدالت ادا کنید».
«در مبادلات، از وزن وکیل
کم نگذارید؛ من خیر شما را میخواهم و بر شما نگران
عذاب روز قیامت هستم که شما را احاطه خواهد کرد. ای مردم! کیل و وزن را به طور کامل رعایت کنید و به مردم،
کم نفروشید و در زمین به فساد بر نخیزید.»
و یا در آیات دیگری با تعبیر «وزنوا بالقسطاس المستقیم»
هر چیز را با ترازوی معتدل وزن کنید. و یا با تعبیر «و اقیموا الوزن بالقسط»
و یا «الا تطغوا فی المیزان»
.
این گونه آیات، با تاکید، مساله
کم فروشی را مطرح میکنند و بسیاری از آنها به زمان شعیب مربوط میشوند و از آن جا که در آن زمان، رواج و شیوع فراوان داشته است و به صورت یک بیماری و ناهنجاری اجتماعی درآمده بود، معمولا، با تعابیری مثل «تفسدوا فی الارض» یا «لا تعثوا فی الارض مفسدین» همراه آمده است.
غیر از آیات فوق و همانند آنها، که در جای جای قرآن، به طور پراکنده آمدهاند،
سوره مطففین، (
کم فروشان) به همین نام، نامیده شده و با همین تعبیر آغاز شده است:
«وای بر
کم فروشان، آنان که کالا را از دیگران به طور کامل دریافت میکنند و هنگامی که میخواهند به خریدار تحویل دهند، کمش میگذارند (و جنس را ناقص تحویل
مشتری میدهند و یا زیادتر از حق خود بر میدارند.) »
آیات
کم فروشی، همگی به مقدار و مسائل کمی نظر دارند. حال اگر
تقلب، کمی نباشد و خریدار از جهت کیفیت جنس،
مغبون شده و کلاه سرش رفته باشد، نه از جهت کمیت، در این صورت، حکم چیست؟
پاسخ این است که هر چند که همگی این آیات، به تقلبات کمی نظر دارند و حکم به حرمت
کم فروشی کردهاند، اما باید توجه داشت که ملاک این حکم، در دیگر تقلبات مبادلاتی نیز جاری است؛ یعنی
کم فروشی از لحاظ کیفیت را نیز میتوان مصداق «افساد»، که غالبا به دنبال نهی از
کم فروشی آمده است، به حساب آورد.
ملاک حرمت در
کم فروشی، رعایت نکردن عدالت در داد و ستد است. ملاک این است که به یکی از دو طرف، ظلم میشود. بنابراین، باید
ثمن و
مثمن توازن و
تعادل داشته باشند و اکل به باطل نباشد و نظام اقتصادی به هم نریزد، استثمار و بهره کشی در کار نباشد و همان طور که این ملاکها حکم
کم فروشی را مشخص کرده، حکم دیگر تقلبات و ابعاد کیفی را نیز مشخص خواهد کرد که بر اساس همین ملاکها میتوان به زشتی و بطلان معاملهای حکم کرد که در آن، پول
گندم مرغوب بگیرند و به جای آن، گندم نامرغوب تحویل دهند و یا خوب و بد را به شکلی در هم آمیزند که طرف گمان کند خوب است و متوجه آمیختگی آن با بد نشود.
دستهای دیگر از معاملاتی که در قرآن کریم، منع شدهاند، معاملاتی غیر عقلایی است که از آن با تعبیر «
اکل مال به باطل» یاد شده است. اساس مبادله بر این است که عوض و معوض، با هم توازن داشته و از نظر ارزش، متناسب باشند. حال اگر معامله به صورتی انجام گیرد که این
حکمت، در آن رعایت نشود، به هر شکلی که باشد، به صلاح جامعه نیست و باید از آن جلوگیری شود.
البته گاهی منظور از عقد، بخشش است و یا بنابر
مسامحه و گذشت است، مانند صلح، که در این صورت، وضع فرق میکند؛ اما اگر منظور، مبادله واقعی و پا یا پای باشد، دیگر نباید به هیچ یک از دو طرف مبادله،
اجحاف شود والا باید از آن جلوگیری کرد.
یک نمونه از معاملات غیر عقلایی، که بر اساس غرض صحیح استوار نیست و منشاء فساد و نزاع و سقوط افراد میشود،
قمار است که در قرآن کریم در دو مورد، از آن نهی شده است. در یک مورد میفرماید:
«از تو درباره
شراب و
قمار میپرسند، بگو: در این دو، گناهی بزرگ است و نفعی برای مردم؛ ولی
گناه آن دو، از نفع آنها بسی بزرگتر است.»
در مورد دوم میفرماید:
«ای کسانی که ایمان دارید، محققا شراب و قمار و... پلید و شیطانی هستند. پس، از آنها پرهیز کنید، باشد که
رستگار شوید.
شیطان میخواهد از طریق شراب خوارگی و قمار بازی دشمنی و کینه شما را به هم برانگیزد و از راه خدا و
نماز بازتان دارد. پس آنها را رها کنید.»
این آیه به غیر عقلایی بودن و مفاسد مترتب بر شراب خواری و قمار بازی اشاره میکند؛ چرا که با یک کار بیهوده و بی فایده. ممکن است در چند لحظه، شخص از اموال خود محروم شود و طرف دیگر، به اموال باد آورده دست یابد که این واقعا نمیتواند یک عمل عقلایی باشد و هیچ فایده معقولی بر آن مترتب نمیشود. از این جا است که هر گاه، شخصی که زندگی خود را باخته است، به یاد طرف مقابل میافتد که بدون هیچ گونه
زحمت و تلاش و کوششی اموال وی را که با زحمت و
رنج فراوان به کف آورده بود، تصاحب کرده است،
دشمنی و کینه اش به او برانگیخته میشود و چه بسا
مفاسد بزرگ تری نیز بر آن بار شود و کمر به
قتل یکدیگر ببندند.
رشوه مالی است که به
قاضی میدهند تا به نفع شان حکم کند و با همراه کردن قاضی با خود، به طرف مقابل خود ظلمی روا دارند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«مال هایتان را در میان خود، به باطل مخورید و آن را به صورت رشوه به حکام و قاضیان ندهید تا در نتیجه، گروهی بتوانند اموال مردم را به ظلم و
ستم بخورند در حالی که شما میدانید.»
گناه
رشوه، بسیار بزرگ است که دامن رشوه گیرنده و رشوه دهنده، هر دو را میگیرد و به
آتش جهنم و
عذاب الهی گرفتارشان میسازد. رشوه دهنده نیز با این کار خود، وی را در انجام این ظلم، ترغیب و یاری میکند که قرآن به صراحت
مؤمنان را از چنین کمکهایی بر حذر میدارد.
یکی دیگر از کارهای مالی، که قرآن، به شدت، مسلمانان را از دست زدن به آن نهی فرموده، ربا خواری است.
معامله ربوی،
کم و بیش، در همة زمانها و در همه جوامع وجود داشته است و امروزه نیز وجود دارد. به ویژه در عصر
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این عمل رواج بسیار داشته و یکی از مفاسد اقتصادی جامعه جاهلی بوده است.
برخورد قرآن با پدیده رباخواری، بسیار تند و تهدید آمیز است و ما در این جا به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
«کسانی که ربا میخورند نمیایستند (یا در قیامت از
قبر بر نمیخیزند) مگر همانند کسی که با تاثیر
شیطان دیوانه شده باشد. این که (اینان) مرتکب رباخواری میشوند، بدان علت است که میگویند (و معتقدند) که خرید و
فروش هم مثل ربا است و چون خرید و
فروش حلال است پس ربا هم حلال است در صورتی که خداوند خرید و
فروش را حلال و رباخواری را حرام و منع کرده است. پس آن کس که اندرز خداوند به او رسید و (تحت تاثیر آن موعظه و اندرز) به این عمل زشت پایان داد، خداوند از گذشتة او درگذرد و در پایان، سر و کارش با خدا باشد و هر کس که به این عمل باز گردد، همراه آتش خواهد بود و در آن جاودان بماند.»
در جای دیگر میفرماید:
«خداوند سود رباخواری را نابود کرد و صدقات را فزونی بخشید و او مردم بی ایمان و
گنه کار را دوست نمیدارد.»
و در آیه دیگر آمده است:
«ای کسانی که
ایمان دارید، تقوای خدا پیشه کنید و دنباله رباخواری را اگر واقعا ایمان دارید، رها کنید و هرگاه رباخواری را ترک نکردید، در واقع به جنگ با خدا و رسول برخاستهاید و اگر پشیمان شدید، سرمایه اصلی شما مال خودتان باشد که در این صورت، نه کسی به شما و نه شما به کسی ستم میکنید.»
خداوند در یکی دیگر از آیات قرآن، میان ربا و
انفاق مقایسهای میکند و به مردم، این حقیقت را گوشزد میکند که شما چون میخواهید مالتان رشد کند و سود بیشتری ببرید، دست به رباخواری میزنید؛ ولی این را بدانید که نزد خداوند، ربا سود نیست، بلکه زیان است و در عوض، انفاق و دادن
زکات و
صدقات، که به گمان شما زیان است، نزد خداوند سود حساب میشود.
آن چه را به صورت ربا به دست مردم میدهید تا در میان اموال آنان رشد کند، این مال، نزد خدا رشد نمیکند (و شما
حق ندارید چیزی بیش از اصل سرمایه از او پس بگیرید) و آن چه را به زکات میدهید و خشنودی خدا را با آن طلب میکنید، نزد خدا چندین برابر خواهد شد. «و ما آتیتم من ربا لیربوا فی اموال الناس فلا یربوا عند الله و ما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله فاولئک هم المضعفون»
پس اگر واقعا، طالب سود هستید مالتان را انفاق کنید تا هفت صد برابر و بیشتر شود و یا قرض الحسنه بدهید و پاداش آن را از نزد خدا دریافت کنید؛ ولی اگر اموال خود را به ربا دادید، به طمع آن که در بین اموال مردم رشد کند و از اموال آنان به مال شما اضافه شود، این چنین رشدی را
خداوند نمیپذیرد و این کار، در همین دنیا هم شما را
سعادتمند نخواهد کرد.
خداوند در یکی از آیات مذکور، در یک تشبیه یا در ضمن یک مثال، میگوید: ربا خوار جز همانند کسی که شیطان با او تماس حاصل کرده و دیوانه اش نموده است، برنخیزد.
در تفسیر این آیه و تحلیل این تشبیه، بعضی از مفسران گفتهاند: منظور این است که رباخوار در قیامت، سر از
قبر بر نمیدارد مگر همانند شخصی دیوانه. او مبهوت، متحیر و
دیوانه محشور میشود؛ ولی بعضی دیگر گفتهاند: این حالت بهت و دیوانگی، در همین دنیا برای رباخوار حاصل میشود؛ یعنی کسانی که به رباخواری
عادت کنند، در واقع، حالتی جنون آمیز پیدا خواهند کرد و دائما در فکر چک و سفته هستند، حتی در خیابان هم که راه میروند، گویی در
عالم دیگر سیر میکنند و متوجه خود و اطرافشان نیستند، بلکه همه هوش و حواس و فکر خود را به پول و سرمایه و سودش سپردهاند و ممکن است حالت شان در قیامت هم تحقق عینی همین وضع روحی در این عالم باشد. قرآن با این تشبیه، مسلمانان را متوجه میکند که با دست زدن به رباخواری، خود را به این وضع مبتلا نکنند تا عقل و هوش از سر آنها نرود.
رباخواری نزد خداوند تا آن اندازه زشت و ناپسند است که در بعضی آیات، به منزله
کفر و حتی جنگ با خدا معرفی شده است:
«یا ایها الذین ءامنوا لا تاکلوا الربوا اضعافا مضاعفة و اتقوا الله لعلکم تفلحون ـ و اتقوا النار التی اعدت للکافرین»
ای ایمان داران! چندین برابر ربا نخورید (یا اموال خود را با گرفتن ربا چندین برابر نکنید) و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید و بترسید از آتشی که برای
کفار آماده شده است.
این آیه، به دو مطلب اشاره دارد: نخست این که رباخواری سبب تراکم و تمرکز ثروت میشود، بدون کار و
زحمت و به طور نامشروع.
دوم آن که رباخوار در حکم
کافر است.
در بعضی دیگر از آیات، خداوند قوم یهود را به خاطر رباخواری نیز به شدت ملامت و مذمت میکند که آنان با آن که از گرفتن ربا و خوردن مال مردم به باطل و به ناحق، منع شده بودند، ربا میگرفتند. از این رو، مستحق نکوهش و مذمتند و اشارهای نیز به این دارد که آنان که ربا میخوردند، به ظاهر یهودی بودند و در واقع، کافر بودند و دین
یهود را نیز قبول نداشتند.
تعابیری که از آیات نقل کردیم، در برخورد با رباخواران بسیار تند و تهدید آمیز بود؛ ولی از همه تعابیر، تندتر و تهدید آمیزتر آن است که میگوید: اگر رباخواری را ترک نکنید، در واقع، با خدا و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعلان
جنگ دادهاید:
«فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله»
و این شاید به این علت باشد که رباخواری، غیر از آثار زشت اخلاق، منشاء اختلال و فساد اقتصادی در جامعه میشود و افرادی را وا میدارد تا به جای کار و تلاش مفید، تن به
تنبلی و تن آسایی دهند و از سود سرمایه خود ـ که حاصل رنج و تلاش طاقت فرسای افراد ضعیفی است که زیر این بار، کمر خم میکنند ـ ارتزاق کنند و سرمایه خود را روز به روز افزایش دهند و در نظام اقتصادی و اجتماعی،
بحران و اختلال ایجاد کنند.
آداب تجارت (قرآن)؛
تجارت (قرآن)؛
تجارت؛
پول و تجارت (قرآن)
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «مال حلال در قرآن»، تاریخ بازبینی۹۴/۱۱/۲۶.