مال (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مال:
(لَا يَنفَعُ مَالٌ) مال: به معنى «ثروت و دارايى» و به آنچه در تصرّف كسى باشد اطلاق شده است.
اين واژه از مادّه
«مول» (بر وزن قول) به معنى «مالدار شدن» گرفته شده است.
به موردی از کاربرد
مال در
قرآن، اشاره میشود:
(يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ) (در آن روز كه مال و فرزندان سودى نمىبخشد.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: در اين جمله سود داشتن مال و فرزندان در روز قيامت به كلى نفى شده، و اين به آن جهت است كه رابطه مال و فرزندان كه در دنيا مناط در يارى و مساعدت طرفينى است، رابطهاى است و همى و خيالى، كه تنها در نظام اجتماعى بشر معتبر شمرده مىشود و در خارج از ظرف اجتماع مدنى هيچ اثرى ندارد، (مال كه يا كاغذى است به نام اسكناس و يا فلزى است به نام طلا و امثال آن و نيز يک انسان به نام فرزند كه موجودى است مستقل، چه ارتباطى به زندگى من كه نيز انسانى هستم مستقل مىتواند داشته باشد؟) و روز
قیامت كه روز انكشاف حقايق و جدا شدن آنها از موهومات است و روزى است كه ديگر اسباب و مؤثرات اعتبارى، از سببيت مىافتد، مال به ماليتش و فرزند به عنوان فرزنديش، و خويشاوند به عنوان قرابتش نيز از اعتبار مىافتد.
(الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَيْرٌ أَمَلًا) (اموال و فرزندان، زينت زندگى دنياست و باقيات صالحات (آثار ماندگار شايسته) ثوابش نزد
پروردگارت بهتر و اميدبخشتر است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اين آيه به منزله نتيجهگيرى از مثلى است كه در آيه قبل آورد و حاصلش اين است كه: هر چند كه دلهاى بشر علاقه به مال و فرزند دارد و همه، مشتاق و متمايل به سوى آن هستند و انتظار انتفاع از آن را دارند و آرزوهايشان بر اساس آن دور مىزند و ليكن زينتى زودگذر و فريبنده هستند كه آن منافع و خيراتى كه از آنها انتظار مىرود ندارند و همه آرزوهايى را كه آدمى از آنها دارد برآورده نمىسازند بلكه صد يک آن را واجد نيستند. پس در اين آيه شريفه به طورى كه ملاحظه مىفرماييد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ) (بدانيد زندگى
دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانندبارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى و سرور فرو مىبرد، سپس خشک مىشود به گونهاى كه آن را زرد رنگ مىبينى؛ سپس تبديل به كاه مىشود. آرى
دنیا نيز به همين سرعت مىگذرد و در
آخرت،
عذاب شديد است يا آمرزش و رضاى الهى و زندگى دنيا چيزى جز متاع فريب نيست.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: كلمه لعب به معناى بازى نظامدارى است (كه دو طرف بازى به نظام آن آشنايى دارند، مانند الک دولک و نظاير آن) كه اطفال به منظور رسيدن به غرضى خيالى آن را انجام مىدهند. كلمه لهو به معناى هر عمل سرگرم كنندهاى است كه
انسان را از كارى مهم و حياتى و وظيفهاى واجب باز بدارد. و كلمه زينت به اصطلاح
علم صرف بناى نوع است، يعنى مىفهماند كه مثلا فلانى به نوعى مخصوص خود را آراسته و چه بسا منظور از آن وسيله آرايش باشد و به اين منظورش استعمال كنند و آرايش، عبارت از آن است كه چيز مرغوبى را ضميمه چيز ديگرى كنى تا مردم به خاطر جمالى كه از اين ضميمه حاصل شده مجذوب آن چيز شوند، (مثلا آرايش زنان عبارت از اين است كه زن با
طلا و جواهرات و يا رنگهاى سرخ و سفيدى خود را جلوه دهد و از ضميمه كردن آنها به خود جمالى كسب كند، به طورى كه بيننده مجذوب جمال او شود.)
تفاخر به معناى مباهات كردن به حسب و نسب است. تكاثر در اموال و اولاد به اين معنا است كه شخصى به ديگرى فخر بفروشد كه من مال و فرزند بيشترى دارم. زندگى دنيا عرضى است زائل و سرابى است باطل كه از يكى از خصال پنجگانه زير خالى نيست:
يا لعب و بازى است، يا لهو و سرگرم كننده، يا زينت است، (كه حقيقتش جبران نواقص درونى خود با تجمل و مشاطهگرى است)، يا تفاخر است و يا تكاثر و همه اينها همان موهوماتى است كه نفس آدمى بدان و يا به بعضى از آنها علاقه مىبندد، امورى خيالى و زائل است كه براى انسان باقى نمىماند و هيچ يک از آنها براى انسان كمالى نفسانى و خيرى حقيقى جلب نمىكند.
و از
شیخ بهایی (رحمهاللَّه) نقل شده كه گفته است: اين پنج خصلتى كه در آيه شريفه ذكر شده، از نظر سنين عمر آدمى و مراحل حياتش مترتب بر يكديگرند، چون تا كودک است حريص در لعب و بازى است و همين كه به حد بلوغ مىرسد و استخوانبنديش محكم مىشود علاقهمند به لهو و سرگرمىها مىشود و پس از آنكه بلوغش به حد نهايت رسيد، به آرايش خود و زندگيش مىپردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخرى تهيه كند، مركب جالب توجهى سوار شود، منزل زيبايى بسازد و همواره به زيبايى و آرايش خود بپردازد و بعد از اين سنين به حد كهولت مىرسد آن وقت است كه (ديگر به اينگونه امور توجهى نمىكند و برايش قانع كننده نيست، بلكه) بيشتر به فكر تفاخر به حسب و نسب مىافتد و چون سالخورده شد همه كوشش و تلاشش در بيشتر كردن مال و اولاد صرف مىشود.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
چنانكه در آيه ۴۶
سوره کهف مىخوانيم:
(اَلْمٰالُ وَ اَلْبَنُونَ زِينَةُ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا...) «مال و فرزندان زيب و زينت حيات دنياست...»
و يا در آيه ۸۸
سوره شعراء آمده است:
(يَوْمَ لاٰ يَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ) «روزى كه مال و فرزندان هيچ سودى نبخشد»
در
حقیقت اين دو سرمايه مهم زندگى دنيا، (اموال و نيروهاى انسانى) در روز قيامت كمترين نتيجهاى براى صاحبانش نخواهد داشت و به طريق اولى ساير سرمايههاى اين جهان كه در رتبههاى بعد از آن دو قرار دارند سودى نخواهد بخشيد، پس در آن روز سرمايههاى مادى مشكلى را حلّ نمىكند.
جمع «مال»، «اموال» است، چنانكه در آيه ۲۰
سوره حدید مىخوانيم:
(وَ تَكٰاثُرٌ فِي اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَوْلاٰدِ) «بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجملپرستى و تفاخر در ميان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است.»
به اين ترتيب، غفلت و سرگرمى و تجمل و تفاخر و تكاثر، دورانهاى پنجگانه عمر آدمى را تشكيل مىدهند.
نخست، دوران كودكى است كه زندگى در هالهاى از غفلت، بيخبرى، لعب و بازى فرو مىرود.
سپس مرحله نوجوانى فرا مىرسد و سرگرمى جاى بازى را مىگيرد و در اين مرحله
انسان به دنبال مسائلى است كه او را به خود سرگرم مىسازد و از مسائل جدى دور مىدارد.
مرحله سوم، مرحله جوانى، شور، عشق و تجملپرستى است، از اين مرحله كه بگذرد.
مرحله چهارم فرا مىرسد و احساسات كسب مقام و فخر در انسان زنده مىشود.
مرحله پنجم در اين مرحله به فكر افزايش مال، نفرات و جمع ثروت مىافتد، مرحله تكاثر اموال تا پايان عمر ادامه دارد.
هرچند بعضى معتقدند كه هر دورهاى از اين دورههاى پنجگانه، هشت سال از عمر انسان را مىگيرد و مجموعا به چهل سال بالغ مىشود.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «مال»، ج۴، ص۳۶۵.